برای دانلود کلیپ « انکار استقلال افعال » مربوط به این جلسه، با حجم ۲۱ مگابایت اینجا کلیک نمایید.

برای دانلود کلیپ « نماز شب » مربوط به این جلسه، با حجم ۱۵ مگابایت اینجا کلیک نمایید.

برای دانلود کلیپ « تفاوت روزها » مربوط به این جلسه، با حجم ۲۰ مگابایت اینجا کلیک نمایید.

برای دانلود کلیپ « تقسیم ساعات » مربوط به این جلسه، با حجم ۱۷ مگابایت اینجا کلیک نمایید.

برای دانلود تمام کلیپ های این جلسه با حجم ۷۰ مگابایت به صورت یکجا، اینجا کلیک نمایید.

***شایان ذکر است برای دانلود صوت و فیلم این جلسه، از آیکون دانلود بالای صفحه استفاده نمایید***


 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ و عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللِّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

ادامه‌ی تفسیر دعای صباح و مساء در صحیفه‌ی سجّادیه

«أَصْبَحْنَا فِی قَبْضَتِک»[۱] خدایا ما در قبضه‌ی تو صبح کردیم «یَحْوِینَا مُلْکُکَ وَ سُلْطَانُک‏» ما را در خود قرار می‌دهی، یعنی ما را در خود می‌گیرد، ما در تصرّف تو هستیم «وَ تَضُمُّنَا تَجمَعُنَا- مَشِیَّتُکَ‏» مشیّت تو ما را در بر می‌گیرد و ما را جمع می‌کند. «وَ نَتَصَرَّفُ عَنْ أَمْرِکَ» ما که از این حال به آن حال می‌رویم به سبب امر و اراده‌ی تو است. این تأکید است که «وَ نَتَقَلَّبُ فِی تَدْبِیرِکَ» و ما باز در تدبیر تو می‌گردیم، از این حال به آن حال می‌رویم. ‌این‌جا نکته‌هایی وجود دارد ‌این‌که ما در قبضه‌ی تو هستیم. ملک و سلطان تو ما را در خود قرار می‌دهد. این‌ها یک نوع اظهار عبودیت است به این معنی که ما هر جایی که باشیم در اختیار تو هستیم.

FatemiNia-13940624-Sahifeh25 (1)

در محضر بزرگان سلوک

من نامه‌ای از جمال السّالکین آقا شیخ محمّد بهاری (رضوان الله علیه) را به خاطر آوردم. گفتم رمزی است و بنده به اندازه‌ی ناقابل بودن خود کوشش کردم آن را از رمز در آورم. در گذشته به این نامه خیلی نگاه کردم و تا حدّی به جایی رسیدم و آن نامه‌ای که ایشان نوشته است بیت القصید نامه‌هایی است که بسیار عجیب است. در آن نامه به عزیزان گفتم که ایشان معمولاً مخاطب‌ها را ننوشته است. آقا شیخ محمّد مرد بسیار بزرگی بود، واقعاً نظیر او نیامده است. می‌گویند آقا میرزا جواد گریه می‌کند که قبر شیخ محمّد مزار شده است یا خیر؟ این‌ها اطّلاعات دست اوّل است که بنده از مرحوم آقا شیخ محمّد بهاری به دست آوردم و از آن مردم بزرگ گرفتم این مطالب هیچ جا نیست.

آقا میرزا جواد می‌پرسند آیا قبر شیخ محمّد زیارتگاه شده است یا خیر؟ این مسئله بسیار مهم است. در این نامه می‌فرماید: اگر دیدی کاروان حرکت می‌کند. این رمز است؛ کاروان یعنی چه؟ یعنی امام زمان (سلام الله علیه) و مردمی که دنبال او و اهل بیت و ائمّه و انبیاء هستند حرکت می‌کنند. حرکت آن‌ها چیست؟ یک نفر نماز شب می‌خواند، یک نفر عبادت می‌کند، یک نفر گره از مشکلات دیگران باز می‌کند، هر کسی کار خاصّی انجام می‌دهد. نماز شب می‌خوانند، شب بیدار می‌شوند و «العَفو» می‌گویند.

حالا تو کاروان را می‌بینی و با آن‌ها همراه نیستی این هم رمز است- اشکال ندارد، آن‌ها دارند می‌روند. با خود می‌گویی حدّاقل کنار جاده بایست و آن‌ها را تماشا کن. یعنی چه؟ من کوچکتر از آن هستم که رمز این مطلب را باز کنم ولی عمری تا به حال صرف کردم. این عبارت یعنی همان‌طور که گفتم یعنی دانشجو هستی، کارمند، تاجر، پزشک یا در هر سمتی که هستی. مثلاً هنگام خستگی خوابیده‌ای و حالا فردا هم همین روال تو است، باید از خواب بیدار شوی و سر کار بروی. خسته، بی‌رمق، همسر، فرزند، قرض و… هزار مشکل دیگر. حالا بیدار شدی و دیدی هنگام نماز شب است ولی رمق نداری. کنار جاده نشستن چیست؟ «یَا أَکْرَمَ الْأَکْرَمِینَ» گفتن است. خوب فکر کن، فردا باید سر کار بروی، رمق خواندن نماز شب نداری امّا می‌توانی یک بار بگویی «یَا أَکْرَمَ الْأَکْرَمِینَ».

امّا بهانه می‌آوری که ۱۱ رکعت نماز است، ۷۰ بار ذکر «العفو» دارد، باید ۴۰ نفر مؤمن را نام ببرم، یا باید کامل بگویم یا اصلاً نمی‌گویم؛ این‌طور نیست، این اشتباه است. پدر، مادر اجازه بدهید بعضی مطالب را بگوییم، امّا می‌ترسیم بگوییم. این مطالب باید تفسیر شوند اگر بدون مقدّمه بگوییم می‌گویند فلان شخص کافر شد.

مداومت بر نماز شب در حدّ توان

«قَد یَفتَحُ الله لِلسَّالِکِ عَلَی فِرَاشِهِ مَا لَم یَفتَحهُ لَهُ عَلَی صَلَاتِهِ» می‌گوید: عیب است، خدا در رختخواب برای سالک خود مطلبی را روشن می‌کند، دری از حکمت به روی او می‌گشاید که در نماز وی آن در را به روی او باز نمی‌کند؛ یعنی چه؟ می‌آیند می‌گویند فلان شخص گفت: درها در رختخواب باز می‌شود، در نماز باز نمی‌شود. والله خیر، من این را نمی‌گویم. منظور این است که یک وقت تو نماز می‌خوانی اصلاً ملتفت نیستی، هیچ خبری نیست امّا یک وقت تو در رختخواب هستی و اصلاً نماز هم نمی‌خوانی ولی می‌گویی: ای وای بر من چه عمری گذراندم؟! چه کردم؟ و… همین که سیری می‌کنی دری باز می‌شود.

حالا من خوابیده‌ام و رمق ندارم فقط بگو «یَا أَکْرَمَ الْأَکْرَمِینَ» همین نماز شب تو می‌شود. اگر رمق داشتی… بعداً نگویند نماز شب نخوانند و تنها بگویند «یَا أَکْرَمَ الْأَکْرَمِینَ» منظور من این است که اگر رمق نداشتید به جای نماز شب تنها این ذکر را بگویید. این معنی همان عبارت کنار جاده نشستن و تماشا کردن است.

در ادامه‌ی نامه می‌فرماید: اگر کسی آمد همه‌ی این موارد با اگر بیان شده است- اگر ممتنع است، اگر گفتن که عیبی ندارد. اگر کسی آمد گفت: چرا این‌جا نشستی؟ تو را چه به این‌جا نشستن؟ کاروان دارد می‌رود. می‌گوید: بگو آیا نشستن در کنار جاده و تماشا کردن موکب سلطان گناه دارد؟ می‌گوید: تو بسیار حاضر جواب (گستاخ) هستی، بلند شو از این‌جا برو. می‌گوید: هر جایی که بروم متعلّق به شما است، کجا بروم؟! به این‌جا که می‌رسد می‌گوید: تو گستاخ هستی ولی حرف‌های خوبی می‌زنی، این حرف‌ها را از چه کسی یاد گرفته‌ای؟ می‌گوید: از شما یاد گرفته‌ام. این حرف را هم از خود شما یاد گرفته‌ام «یَحْوِینَا مُلْکُکَ» هر جایی که بروم متعلّق به تو است.

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود            این همه مدح و غزل تعبیه در منقارش

ما از شما یاد گرفتیم. در این صورت ما را تشویق و تحسین می‌کنند و می‌گویند. «وَ نَتَصَرَّفُ عَنْ أَمْرِکَ، وَ نَتَقَلَّبُ فِی تَدْبِیرِکَ لَیْسَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ إِلَّا مَا قَضَیْتَ» چیزی در دست ما نیست مگر آن‌که تو حکم کنی و تو بخواهی، ما که کاری نمی‌توانیم انجام دهیم.

FatemiNia-13940624-Sahifeh25 (2)

مبارزه‌ی اسلام با دید منفی

ما احادیثی داریم که ممکن است اگر امروز آن‌ها را جلوی پزشکان محترم بگذاریم بگویند این حدیث جعلی است، امّا اگر درست و عمیق به آن توجه کنید متوجه می‌شوید که جعلی نیست. به عنوان مثال، بعضی از مردم در گذشته به فال بد مبتلا بودند. اسلام آمد و با این کار مبارزه کرد و فرمود: فال بد زدن اثری ندارد تنها موجب ناراحتی خود تو می‌شود. این باور به حدّی در زندگی آن‌ها اثر گذاشته بود که در خانه می‌ماندند و نمی‌توانستند بیرون بیایند. به فال بد طیره یا تطیّر می‌گویند.

شخصی به شدّت به این مشکل مبتلا بود. به یک عدّه یاد دادند که به او بگویند اقبال بیرون بیا. چون اقبال کلمه‌ی خوبی است و تصمیم گرفتند این کلمه را بگویند تا او به فال نیک بزند و از خانه بیرون بیاید. گفت: به به عجب حرفی. وقتی بیرون آمد کمی به عقب برگشت و کفش خود را در آورد. علّت را پرسیدند و او گفت: وقتی به این کلمه دقّت کردم متوجّه معکوس آن می‌شود «لَا بَقا»!! من نمی‌توانم بیرون بیایم اگر بیرون بیایم می‌میرم. کار به این‌جا رسیده بود.

گل یاسمن به او نشان می‌دادند. می‌گفت: «الیأسُ و المین» این گل جز ناامیدی و بدبختی هیچ چیزی برای من نمی‌آورد. سفرجل در عربی به معنای به است. به که مربّای آن را می‌پزیم. این شخص وقتی به می‌دیدید بر می‌گشت. علّت را می‌پرسیدند می‌گفت: «السَّفَرُ وَ الجَلا»، این به معنی سفر و جلای از وطن است. کار به این‌جا رسیده بود، این وسوسه‌ی شیطان است. چند مورد معدود هم نیست. فرمودند اسلام مبارزه کرد و من هم در این زمان افرادی را سراغ داشتم که به تطیّر مبتلا شده بودند و به لطف خدا چیزهایی که گفتیم باعث شد مشکل آن‌ها حل شود. این تصوّرات هیچ اثری ندارد و تنها خود تو رنجیده خاطر می‌شوی و دائم در عذاب هستی و از هر سمتی که می‌روی فال بد می‌زنی. این را ۱۱:۵۴؟؟ می‌گویند.

عرض کردم اگر الآن چنین حدیثی را به پزشکان نشان بدهید قبول نخواهند کرد امّا توجّه کنید اگر من بگویم إن‌شاءالله قبول خواهند کرد. می‌گوید: «لَا عَدْوَى»[۲] «لَا» نافیۀ الجنس است، نفی جنس می‌کند. «لَا عَدْوَى وَ لَا طِیَرَهَ» یعنی نه سرایت است و نه تطیّر، اصلاً سرایت نیست. می‌گویید: یعنی چه؟ یک نفر مسلول است یعنی من با استکان او نوشیدنی بنوشم؟ خیر، کسی نگفت چنین کاری انجام دهی. ایشان مریض شده و سرفه‌های جانکاه می‌زند و بلد هم نیست دستمال به دست بگیرد حالا من چه کاری می‌توانم انجام بدهم؟

برای دوستان تعریف می‌کردم که من جایی رفته بودم و بچّه‌ای آمده بود که سرما خورده بود و دچار آبریزش بینی بود و صورت او تماماً آلوده شده بود و پدر و مادر او هم می‌گویند برو حاج آقا را ببوس! گفتم: بسیار متشکّرم من او را دعا می‌کنم.

«لَا عَدْوَى» اصلاً سرایتی در کار نیست؛ یعنی چه؟ منظور این حدیث این نیست که سرایت در کار نیست منظور این است که سرایت مستقل در عمل نیست که تو بگویی من این شخص مسلول را دیدم و در استکان او چای خوردم و باید به بیمارستان مسلول‌ها بروم و… چنین چیزی نیست تا زمانی که خدا نخواهد بیماری سرایت نمی‌کند. سرایت را انکار نمی‌کند استقلال آن را انکار می‌کند. سرایت مستقلاً عامل نیست حالا تو ملاحظه کن. عمل به وظیفه است، تو باید به وظیفه‌ی خود عمل کنی امّا این نیست که به محض این‌که دیدی بگویی من مبتلا شدم «لَا عَدْوَى» سرایتی در کار نیست؛ یعنی سرایت مستقل عمل نمی‌کند.

این آیه‌ی قرآن است. می‌گویند ممکن است طوفان بشود، ممکن است زلزله بشود، شما این آیه‌ی شریفه را در نظر خود بیاورید «قُلْ لَنْ یُصیبَنا»[۳] این «لَنْ» نفی ابد است. بگو هرگز به ما نمی‌رسد «إِلاَّ ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا» مگر آن چیزی که خدا برای ما نوشته است. چیزی نمی‌شود؛ یک زلزله می‌آید و بعد از چند روز نوزادی از زیر آوار پیدا می‌شود که هیچ آسیبی ندیده است. یک پیرمرد ۸۰ ساله را در زلزله‌ی بم از زیر آوار پیدا کرده بودند که هیچ آسیبی ندیده بود. از او پرسیدند چند سال داری؟ گفت: ۵۰ سال!

ما باید این را باور کنیم که هیچ چیز به صورت مستقل عمل نمی‌کند.

از قضا سرکنجبین صفرا فزود                روغن بادام تلخی می‌نمود

چون قضا آید طبیب ابله شود                          …                           

ادامه‌ی تفسیر دعای صباح و مساء

«لَیْسَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ إِلَّا مَا قَضَیْتَ» خدایا هیچ چیز در دست ما نیست مگر آنچه که تو برای ما مقضی کرده باشی. «وَ لَا مِنَ الْخَیْرِ إِلَّا مَا أَعْطَیْتَ»[۴] صبح چنین دعایی را می‌فرماید و روز را بررسی می‌کند که چه روزی است، وظیفه‌ی انسان در این روز چیست، چه باید بکند؟ آخر چه می‌شود؟ خیلی زیبا است. «وَ لَا مِنَ الْخَیْرِ إِلَّا مَا أَعْطَیْتَ» خیری هم برای ما نیست جز آنچه که تو داده باشی. شما در آن دعا می‌خوانید «بِیَدِکَ الْخَیْرُ»[۵] اصلاً خیر به دست خدا است. حالا الآن صبح است و ما در این دعا می‌خوانیم که در قبضه‌ی تو صبح کردم، در ملک سلطان تو هستم، این‌که من از حالی به حال دیگر تغییر کنم به دستور و اراده و تدبیر تو است. همه‌ی این‌ها اظهار عبودیت است.

«وَ هَذَا یَوْمٌ حَادِثٌ جَدِیدٌ»[۶] خدایا این یک روز حادث تازه‌ای است، امروز به وجود آمده است، پدیده‌ی تازه‌ای است. «وَ هُوَ عَلَیْنَا شَاهِدٌ عَتِیدٌ» این روز بر ما یک شاهد حاضر است. «إِنْ أَحْسَنَّا وَدَّعَنَا بِحَمْدٍ» اگر در این روزی خوبی کردیم، این روز با ما با ستایش وداع می‌کند. ما را تحسین می‌کند و می‌گوید: امروز من را از بدی‌ها پر نکردی، بسیار ممنون که امروز را از خوبی‌ها پر کردی.

«إِنْ أَحْسَنَّا وَدَّعَنَا بِحَمْدٍ» اگر خوبی کردیم روز با ستایش از ما وداع می‌کند، «وَ إِنْ أَسَأْنَا» و اگر ظرف روز را از غیبت و کارهای بد و حقّه‌بازی و نقشه کشیدن برای دیگران و تضییع اوقات پر کرده باشی که به خدا پناه می‌بریم. «وَ إِنْ أَسَأْنَا فَارَقَنَا بِذَمٍّ» اگر روز را با بدی پر کردی با مذمّت از ما جدا می‌شود و می‌گوید: این بود؟ خدا زمان را در اختیار تو گذاشت که این‌طور رفتار کنی؟ بعد از خدا می‌خواهد «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنَا حُسْنَ مُصَاحَبَتِه‏» خدایا بر پیغمبر و آل او درود و رحمت بفرست و روزی ما بگردان که با این روز زیبا مصاحبت کنیم، ظرف امروز را پر از خوبی‌ها کنیم.

پروردگارا، ما را کمک کن، به حقّ صاحبان امروز کمک کن اوقات را ضایع نکنیم. عرب‌ها مثلی دارند که می‌گویند «الْوَقْتُ سَیْفٌ»[۷] وقت شمشیر است «إِنْ قَطَعْتَهُ وَ إِلَّا قَطَعَکَ» اگر آن را نبری و قطع نکنی تو را قطع خواهد کرد.

 

توصیه‌ی بزرگان به استفاده‌ی بهینه از وقت

شاعری به نام سریّ رفّا بیت زیبایی گفته است. او شاعر دوازده امامی و بسیار بزرگوار است. رفّا یعنی رفوگر، رفو می‌زده است. او شخص بزرگوار و عجیبی بوده است که یتمۀ الدهر ثعالبی شعرا را که می‌نویسد وقتی به سریّ می‌رسد لحن خود را عوض می‌کند. می‌گوید: باید اشعار او در پیشانی زمانه نوشته شود، دفتر و کتاب کافی نیست.

ایشان قصیده‌ای دارد که من یک مصرع آن را می‌گویم چون تفسیر بیت کامل آن بسیار وقت‌گیر است. گاهی اوقات من این بیت را چند بار برای خودم می‌خوانم. جوانان، خواهران، برادران این اوقات حیف هستند که به بطالت بگذرند: «نَطوَی اللَّیَالِی عِلماً أن سَتَطوینَا» می‌گوید: این شب‌ها را در می‌نوردیم، می‌پیچانیم. مثل طوماری که می‌پیچانند در قرآن هم آمده است «یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ»[۸] یعنی آسمان را می‌پیچانیم؛ چرا؟ چون «عِلماً أن سَتَطوینَا» چون می‌دانیم که اگر ما زمان را نپیچانیم زمان ما را می‌پیچاند. صبح بیدار می‌شویم می‌بینیم هیچ کاری انجام نداده‌ایم. در ادامه می‌گوید: «فَمَزَّجیهَا بِمَاءِ المُزنِ وَ اسقینَا» کمی آب داخل آن بریز که خیلی تند نباشد و بده دیگران بنوشند! شراب معرفت است. «فَمَزَّجیهَا بِمَاءِ المُزنِ» یعنی یک مقدار از آب باران هم داخل آن بریز «وَ اسقینَا».

ادامه‌ی تفسیر دعا

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنَا حُسْنَ مُصَاحَبَتِهِ»[۹] ای خدا بر پیغمبر و آل او درود بفرست و روزی کن و ما را موفّق بدار که با این روزها نیکو مصاحبت کنیم و این ظرف‌ها را با چیزهای خوب پر کنیم. «وَ اعْصِمْنَا مِنْ سُوءِ مُفَارَقَتِهِ» خدایا ما را نگه دار که از این روز با بدی جدا نشویم. ظرف روز چگونه با بدی پر می‌شود؟ «بِارْتِکَابِ جَرِیرَهٍ، أَوِ اقْتِرَافِ صَغِیرَهٍ أَوْ کَبِیرَهٍ» ظرف روز را با ارتکاب گناه پر کنیم. به یاد داشته باشید که ارتکاب و اقتراف به یک معنا است. «مَنِ ارْتَکَبَ سَیِّئَۀً أو إقتَرَفَ سَیِّئَۀً» هر دو این موارد به یک معنا هستند. می‌گوید «بِارْتِکَابِ جَرِیرَهٍ، أَوِ اقْتِرَافِ صَغِیرَهٍ أَوْ کَبِیرَهٍ» می‌گوید حتّی صغیره هم هستند فکر نکنید که اگر انسان گناه کبیره انجام بدهد ظرف روز با بدی پر می‌شود، اگر گناه صغیره هم انجام دهید باز هم ظرف روز با بدی پر می‌شود، بله چون تخلّف است. خدایا کمک کن که ما با این روز با بدی مفارقت نکنیم. چگونه ظرف روز با بدی پر می‌شود؟ «بِارْتِکَابِ جَرِیرَهٍ» یعنی با مرتکب شدن به یک گناه، چه آن گناه صغیره باشد یا کبیره باشد.

سؤال مطرح می‌شود که آیا روز می‌تواند صحبت کند؟ ‌این‌جا که می‌گوید: روز جدید است «وَ هُوَ عَلَیْنَا شَاهِدٌ عَتِیدٌ» بر ما شاهد و حاضر است، این روز برای ما شاهد است، «عَتِیدٌ» حاضر است.

استفاده‌ی صحیح از القاب و عناوین در گذشته

می گوید: «وَ فِی مَعنَاهُ مَا رَوَاهُ ثِقَهُ الإسلَام فِی الکَافی‏»[۱۰] این عناوین به مرور زمان عوض شده است. امروز ثقۀ الإسلام به روضه‌خوان اوّل ماه می‌گویند. ثقۀ الإسلام فلان شخص یعنی التماس دعا. سابقاً ثقۀ الإسلام به کسی می‌گفتند که ۳۰ تا ۴۰ هزار حدیث را با سند آن حفظ باشد و تمام علوم اسلامی را بداند. این لقاب مربوط به سابق است. وقتی شما کتاب الکافی را نگاه کنید می‌بینید روی آن نوشته شده است ثقۀ الإسلام ابو جعفر الکلینی؛ این لقب بسیار بزرگ است.

تعریف کتب مسند و مرسل

خدایا در ‌این‌که این روز برای ما حاضر و شاهد است سیّد اجل، سیّد علی خان مدنی می‌گوید: «وَ فِی مَعنَاهُ مَا رَوَاهُ ثِقَهُ الإسلَام فِی الکَافی‏» در معنای این «شَاهِدٌ عَتِیدٌ» چیزی است که ثقۀ الإسلام در کافی نقل کرده است «بِسَنَدِهِ» به سند خودش «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)» کتاب شریف کافی تماماً مسند است یعنی تمام احادیث آن اسناد دارد، اسم تمام روات آن‌جا ذکر شده است. بعضی از کتاب‌ها مرسل هستند. گاهی اوقات می‌بینیم کتابی است که سند ذکر نمی‌کند و تنها می‌گوید: «قَالَ الصَّادِق (عَلَیْهِ السَّلَامُ)»، این دو نوع است، به این دسته از کتاب‌ها مرسل می‌گویند. مرسل دو نوع است.

یک وقت یکی از مدّعیان فضل که اصلاً معنای مرسل و مسند را نمی‌دانست. او در تهران به من گفت:… می‌گویند شخصی هیکل بسیار زیبایی داشت و لباس پوشید، هیچ چیزی هم بلد نبود. شیخ بهایی او را دید و گفت: تو هنوز خیلی ناوارد هستی اگر به مجلسی رفتی من را نشان بده و بگو از شاگرد من بپرسید. شیخ بهایی خود را شاگرد جلوه داد!

کتاب شریف کافی مسند است و تمام اسنادها در آن وجود دارد امّا مثلاً اگر نهج البلاغه را نگاه کنید می‌گوید: «وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ (علیه السّلام)»، «وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُ (علیه السّلام)» آیا الآن این کتاب مرسل است؟ کسی که سواد نداشته باشد چنان‌که افتاد و دانید به این کتاب‌ها مرسل می‌گویند امّا چنین کتابی مرسل حساب نمی‌شود. مرسل به کتابی گفته می‌شود که سند آن حدیث از دست رفته است و تو نمی‌دانی سند آن چیست ما تنها چیزی که در دست داریم «قَالَ الصَّادِق (عَلَیْهِ السَّلَامُ)» «قَالَ الْبَاقِرُ (عَلَیْهِ السَّلَام‏)» است امّا یک وقت است که حدیثی که در دست داریم سند دارد منتها برای رعایت اختصار سندها را حذف کرده‌اند نه ‌این‌که سند نداشته باشد. نهج البلاغه هم مسند است منتها سیّد رضی سندهای آن را بیان نکرده است که اختصار را رعایت کند. کتاب شریف تحف العقول از کتاب‌های بسیار نفیس شیعه است امّا مؤلّف در آغاز آن می‌فرماید: من تماماً سندها را حذف کرده‌ام تا حفظ اختصار شود. به این کتاب‌ها مرسل نمی‌گویند، مرسل به حدیثی می‌گویند که سند آن اصلاً به دست نیامده است.

تفاوت أبی عبد الله و أبو عبدالله در کتب روایی

«وَ فِی مَعنَاهُ مَا رَوَاهُ ثِقَهُ الإسلَام فِی الکَافی‏ بِسَنَدِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)» أبی عبدالله چه کسی است؟ حضرت صادق (علیه السّلام) است. هر وقت ابو عبدالله مطلق گفته شد بدانید که مقصود امام صادق است، اگر منظور حضرت سیّد الشّهداء باشد همراه با قیدی می‌آید و گفته می‌شود «الإمَامُ السِّبط أبو عبد الله» یا «الإمَامُ الحُسَین أبو عبد الله» یا بالاخره قرینه‌ای می‌آورند که مشخّص شود اگر بدون این قرائن باشد هر کجا ابو عبدالله دیدید یعنی امام صادق (علیه السّلام).

حال می‌خواهیم جواب این سؤال را بیان کنیم که آیا روز حرف می‌زند یا خیر؟ «بِسَنَدِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) قال» امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «مَا مِنْ یَوْمٍ یَأْتِی عَلَى ابْنِ آدَمَ إِلَّا قَالَ لَهُ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا یَوْمٌ جَدِیدٌ» می‌فرماید: روزی نیست استثنا هم ندارد که بگوییم منظور امروز نیست، خیر هر روز همین است- که بر بنی آدم بیاید الّا ‌این‌که آن روز به بنی آدم می‌گوید: «یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا یَوْمٌ جَدِیدٌ» ای فرزند آدم من روز تازه‌ای هستم «وَ أَنَا عَلَیْکَ شَهِیدٌ» من بر تو شاهد هستم «فَقُلْ فِیَّ» ‌این‌جا باید «فِیَّ» بگوییم یعنی در من، چون ‌این‌جا «فِی‏» ی دارد «ی» متکلّم هم آمده و ادغام شده است. «فَقُلْ فِیَّ» حتماً باید تشدید بیاوریم؛ یعنی در من خیر بگو، غیبت نکن، من را پر نکن. باور بفرمایید بسیاری از نامه‌های اعمال با غیبت پر می‌شوند. توجیه هم می‌کنند، می‌گویند غیبت نیست، مصلحتی است که می‌خواهم بگویم. گاهی وقت‌ها می‌گویند غیبت نیست علم رجال است! اطّلاعات است. «فَقُلْ فِیَّ خَیْراً» در ظرف من«فِیَّ» نیکو صحبت کن.

پرهیز از تندی در سخن گفتن با دیگران

وقتی با کسی صحبت می‌کنید درست صحبت کنید، نرم صحبت کن به خدا قسم می‌توان منظور مطالب را نرم هم رساند. مثلاً می‌پرسند این دفتر چیست؟ می‌گویم: یک سری مطالب در آن نوشته‌ام که اگر گفتن آن برای حضرت عالی ضرورت دارد بگویم و اگر ضرورت ندارد اجازه دهید مرخص شوم؛ این یک تعبیر است. تعبیر دیگر هم این است که بگویم به شما چه ربطی دارد؟! مگر من به دفتر تو نگاه کردم؟ چرا دعوا را شروع می‌کنید؟ «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»[۱۱].

«فَقُلْ فِیَّ خَیْراً» فقط هم گفتار نیست «وَ اعْمَلْ فِیَّ خَیْراً» در من عمل خیر انجام بده. «أَشْهَدْ لَکَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ» در آن صورت من در روز قیامت برای تو شهادت می‌دهم، پنج‌شنبه، دوشنبه، سه‌شنبه می‌گوید خدایا این بنده‌ی تو کار خوبی انجام دده است.

باز دوباره سؤال می‌کنند که آیا روز حرف می‌زند؟ امّا همه‌ی این سؤال‌ها در یک جا جواب داده می‌شود. یک قسمت از این حدیث تأثیر زیادی روی انسان می‌گذارد «فَإِنَّکَ لَنْ تَرَانِی بَعْدَهَا أَبَداً» تو دیگر هرگز من را نمی‌بینی. اوّل ذی حجّه رفت، دیگر آن را نمی‌بینی. خیر من بیشتر از این زنده می‌مانم. می‌دانم زنده می‌مانی، إن‌شاءالله خدا به تو عمر بدهد ولی آن این نیست. آن اوّل ذی حجّه این اوّل ذی حجّه نیست این چیز دیگری است. این پنج‌شنبه که می‌گذرد، این سه شنبه که می‌رود، سه‌شنبه‌ی بعدی این سه‌شنبه نیست، پدر جان، مادر جان این چیز دیگری است. حالا این‌ها مشکل است.

‌این‌جا ایشان حل می‌کند. مگر روز حرف می‌زند، مگر روز می‌گوید من شهادت می‌دهم، روز به آدم «یَا ابْنَ آدَمَ» می‌گوید؟ سیّد اجل، سیّد علی خان مدنی (رضوان الله علیه) در ‌این‌جا می‌فرماید: «قَالَ بَعضُ العُلَمَاء: هَذَا القَولُ بِلِسَانِ الحَال»[۱۲] نه ‌این‌که زمان حرف بزند، این زبان حال این روز است، واقعاً حرف نمی‌زند. دین ما دین عقل است، این بیانات زبان حال روز است، زبان حال سه‌شنبه است، زبان حال این پنج‌شنبه است. زبان حال است امّا «قَالَ بَعضُ العُلَمَاء: هَذَا القَولُ بِلِسَانِ الحَال» بله، این زبان حال است. می‌گوید حال که زبان حال است «وَ یَنبَغی لِلمُؤمِن أن یَسمَعَهُ بِأُذُنِ قَلبِه» درست است که زبان حال است ولی سزاوار است مؤمن این صدا را با گوش قلب خود بشنود. واقعاً این را بداند که این روز، روز تازه‌ای است و شاهد و حاضر است و می‌تواند ظرف بدی‌ها یا ظرف خوبی‌ها بشود همه‌ی این حرف‌ها درست است امّا «وَ یَنبَغی لِلمُؤمِن أن یَسمَعَهُ بِأُذُنِ قَلبِه» سزاوار است مؤمن این را با گوش قلب خود بشنود «وَ یَعمَلَ بِمُقتَضَاهُ» به مقتضای این شنیده هم عمل کند. مقتضای شنیده چیست؟ مقتضای شنیده این است که عرض می‌شود یعنی این روز در حال تمام شدن است و تکرار هم نخواهد شد پس بنابراین کار خیری انجام بده. إن‌شاءالله خدا به همه‌ی شما طول عمر بدهد و همه‌ی شما را محفوظ بدارد.

هدف اسلام تربیت بندگان خدا است

مطالبی که می‌گوییم برای این است که اسلام خواسته ما را تربیت کند نه ‌این‌که مثلاً این نماز را خواندم بعد بمیرم! نه، نمی‌خواهد این را بگوید بلکه می‌خواهد ما تربیت شویم. می‌گوید: «صَلِّ صَلَاهَ مُوَدِّعٍ»[۱۳] اگر چنانچه نبی یا وصی بگوید این آخرین نماز تو است چه می‌کنی؟ نماز خود را با همان حال بخوان. إن‌شاءالله هزاران نماز دیگر هم خواهی خواند ولی این یک نماز خود را با چنین حالی بخوان «صَلِّ صَلَاهَ مُوَدِّعٍ».

صاحب دلی را می‌شناختم که می‌گفت: من گاهی در نماز حال ندارم یا دیر شده و بالاخره مسافرت‌های قطاری با مشهد خیلی راه نماز را دور گذاشته‌اند. به هر حال دیر است و می‌رود، هواپیما است و حرکت می‌کند. آن صاحب دل حتّی در نمازهای عجله‌ای به نوعی در قنوت یا سجده‌ی همان نماز کریم بودن خدا را ذکر می‌کرد می‌گفت: اگر آخرین نماز من است باشد در عوض کرم تو را ذکر کردم، برای من کاری بکن. «صَلِّ صَلَاهَ مُوَدِّعٍ» می‌خواهد بگوید امروز تمام می‌شود، «وَ یَنبَغی لِلمُؤمِن أن یَسمَعَهُ بِأُذُنِ قَلبِه» سزاوار است که این ندا را به گوش قلب خود بشنود، واقعاً ببیند که روز در حال تمام شدن است «وَ یَعمَلَ بِمُقتَضَاهُ» و به مقتضای آن عمل کند، ببیند که روز در حال تمام شدن است و بر نمی‌گردد.

محاسبۀ النّفس

جمع‌بندی این است که یکی از ارکان مُحَاسَبَۀ النَّفس… محاسبه چیست؟ من انسان‌های بزرگ زیادی دیدم امّا از آن‌ها یاد نگرفتم. در زمان ما که قم بودیم واقعاً عصر طلایی بزرگواران بود. بزرگوارانی را دیدم امّا از آن‌ها یاد نگرفتم. آن زمان نگران بودم کلماتی که از راه رفته‌های می‌شنیدیم قدر دانسته نشود و به دست هر کسی برسد. وقتی می‌گفتند محاسبه می‌لرزیدند امّا الآن بسیار راحت می‌گویند محاسبه یعنی چه؟ مراقبه یعنی چه؟ جهل مرکّب.

FatemiNia-13940624-Sahifeh25 (3)

محاسبه‌ی وقت یکی از ارکان محاسبۀ النّفس

یکی از ارکان محاسبه، حساب کردن اوقات است که من امروز باید با این وقت خود چه کاری انجام دهم؟ حالا جوانان دانشجو، دانش‌پژوه، خواهران، برادران، چیزی هم علاوه بر مواظبت بر اوقات به شما می‌گویم. گاهی اوقات انسان مانند کلاف سر در گم می‌شود.

من یکی از علما را می‌شناختم که انسان بسیار موفّقی است ولی بسیار عجول است. بعضی از افراد عجول هستند مثلاً می‌گویند ساعت چهار فرودگاه باشید آن‌ها از ساعت یک می‌روند و منتظر می‌مانند و می‌گویند دیر شد. این هم یک نوع بیماری است.

من به مجلسی می‌رفتم که انسان‌های بسیار آدم‌های محترمی بودند ولی چون عجول بودند دیگر به مجلس آن‌ها نرفتم. چون وقتی در مسیر راه بودم مدام زنگ می‌زدند و می‌پرسیدند الآن کجا هستید؟ من هم گفتم با ‌این‌که شما فرد بسیار بزرگوار و عزیزی هستید امّا دیگر به مجلس شما نمی‌آیم.

شخصی من را به مجلسی دعوت کرده بود. ساعت ۱۲ بود، می‌گفت: شما ساعت ۱۰ تشریف بیاورید ما ‌این‌جا اتاق داریم، شما آن‌جا استراحت کنید. مگر من عبد القرطاس هستم که از ساعت ۱۰ به خانه‌ی تو بیایم و حبس بشوم؟! مجلس تو ساعت ۱۲ است.

این شخص هم عجول بود. مثلاً کتابی را شروع می‌کرد و کتاب دیگری را هم شروع می‌کرد و می‌گفت حیف است. ممکن بود پیش بیاید که دو، سه کتاب که نیمه کاره بود روی میز او باشد و از هر کتابی کمی می‌خواند. این روش درست نیست هر کتابی را تمام کن و بعد سراغ کتاب بعدی برو.

قسمت کردن وقت باعث وسعت یافتن آن می‌شود

گاهی اوقات انسان‌ها سر در گم می‌شوند. اسلام دستوری دارد که واقعاً باید قدر آن را بدانیم و در قلب خود ثبت کنیم خصوصاً دانشجویان و جوانان و دانش‌پژوهان و خواهران و برادران این مطلب را از من داشته باشند. فرمودند: «توزیعُ الوَقت توزیعَهُ» وقت را قسمت کردن، وقت را وسعت دادن است. اگر قسمت نکنید سر در گم خواهی شد، روز را به پایان می‌بری در حالی که هیچ کاری انجام نداده‌ای امّا وقتی روز را توزیع کنی، مثلاً هر ساعت از روز به یک کار اختصاص دارد، مثلاً این ساعت مختص به سعدی است، این ساعت مختص به صناعی است، این ساعت می‌خواهم یادداشت‌برداری کنم، خدا تو را توفیق بدهد این کار بسیار زیبا است. اگر اروپایی‌ها این مطلب را بلد باشند آن را به صورت کتاب در می‌آورند. «توزیعُ الوَقت توزیعَهُ» یعنی قسمت‌بندی کردن وسعت دادن وقت است. اگر وقت را تقسیم کنی وقت تو وسیع می‌شود.

عمری که خدا به ما داده است را نگاه کنید. بعضی افراد ۵۰ سال عمر می‌کنند، ۶۰ سال، ۷۰ سال، کمی بیشتر یا کمتر. شما ببینید تمام انسان‌ها موفّق در همین زمان به موفّقیّت رسیدند. مثلاً فلان شخص که مؤلّف کتاب بوده است دویست سال عمر نکرده است.

من یک وقت زندگی غزالی را نگاه می‌کردم. ‌این‌که کیفیت کار او چطور بود مهم نیست ولی زیاد کار می‌کرده است. عبد الرّحمن بدوی از محقّقین مصری است. وقتی به ایران آمد کتابی به نام مؤلّفات غزالی نوشت که کتاب بسیار زخیم و نفیسی است. یک نسخه از این کتاب به دست من رسید. چقدر کار؟ هر کجا را که نگاه می‌کنیم «الإمَامُ الغَزَالی»، کتاب احیاء العلوم او بار شتر است. گفتم کاری به محتوا نداریم، ایراد دارد، نقد هم دارد، بحث علمی در مورد آن کتاب در جای خود محفوظ است امّا می‌خواهم موفّقیّت او را بگویم. فکر می‌کنید غزالی چقدر در دنیا بوده است؟ وقتی از دنیا رفت ۵۵ سال هم نداشت.

از آن پررنگ‌تر را برای شما بگویم. سیّد رضی (رضوان الله علیه)، او نهج البلاغه را نوشته است. به قول پدر من که می‌گفت: وقتی بعضی چیزها را می‌گویید نگویید این یک، بگویید این هزار، یک حقّ آن را ادا نمی‌کند. نهج البلاغه، هزار، خصائص الأئمّۀ، دو هزار، مجازات القرآن، المجازات النّبویّۀ. ایشان تفسیری بر قرآن نوشته است که متأسّفانه گم شده است. فقط یک بخش از سوره‌ی آل عمران و سوره‌ی نساء به دست آمده است و بقیه‌ی آن گم شده است. ذهبی از علمای بزرگ اهل تسنّن که شخص بسیار بزرگ و متعصّبی است می‌گوید من آن تفسیر را دیدم. او می‌گوید: «یَتَعَذَّرُ وُجُودٌ مِثلِهِ» مشکل است مانند آن تفسیر را به وجود آوردن. دیوان شعر او دنیا را گرفته است، نوشته‌های دیگر او هم که بسیار مشهور هستند. او تنها ۴۲ سال داشت که از دنیا رفت.

شیخ اشراق، سهروردی، شیخ مقتول، شیخ شهید، مصنّفات او بسیار زیاد است. البتّه بعضی از افراد واقعاً نابغه هستند منکر این مسئله نیستم ولی می‌خواهم بگویم علّامه حلّی هم زیاد عمر نکرد. من حساب کردم که شیخ اشراق که روز مرگ خود این کتاب‌ها را ننوشته است پس چه زمانی وقت برای نوشتن این کتاب‌ها پیدا کرده است؟ در عرصه‌ی فلسفه یکی از سنگرها متعلّق به او است. یک طرف متعلّق به دیگران است و طرف دیگر متعلّق به شیخ اشراق است. هر چقدر هم بحث کنند باز هم به نظریات شیخ اشراق مراجعه می‌کنند تا ببینند نظر او چیست. ایشان کتاب‌های زیادی نوشته است، مجموعه آثار زیادی دارند. او در حلب مورد سعایت قرار گرفت و ایشان را حبس کردند که در همان حبس از دنیا رفتند. ایشان تنها ۳۲ سال داشت و این همه کار انجام داده است.

نتیجه‌گیری

إن‌شاءالله وقت اوقات را بدانیم، جوانان اوقات خود را ضایع نکنید، برای خود برنامه بگذارید، مواظب باشید. سیّد السّجادین می‌گوید روز می‌آید و با زبان حال می‌گوید: من آمدم می‌خواهی چه کاری انجام دهی؟ فردا چهارشنبه می‌آید و می‌گوید: سلام علیکم من چهارشنبه هستم یا بن آدم می‌خواهی چه کاری انجام دهی؟ چقدر می‌خواهی از من استفاده کنی؟

«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ»

 


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


 [۱]– الصحیفه السّجادیه، ص ۵۰٫

[۲]– الکافی، ج ۸، ص ۱۹۶٫

[۳]– سوره‌ی توبه، آیه ۵۱٫

[۴]– الصحیفه السّجادیه، ص ۵۰٫

[۵]– الکافی، ج ۲، ص ۵۸۱٫

[۶]– الصحیفه السّجادیه، ص ۵۰٫

[۷]– منیۀ المرید، ص ۲۳۰٫

[۸]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۱۰۴٫

[۹]– الصحیفه السّجادیه، ص ۵۰٫

[۱۰]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۲، ص ۲۲۹٫

[۱۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۸۳٫

[۱۲]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۲، ص ۲۲۹٫

[۱۳]– الکافی، ج ۴، ص ۲۶۱٫