- دلیل دوری از خداوند
- تفاوت قلب انسان با موجودات دیگر
- معنای قلب
- قلب بین ملک و ملکوت
- ضعیف بودن شیطان
- غفلت از یاد خدا و نفوذ شیطان
- نقل یک داستان
- بهرهمندی همزمان از مُلک و ملکوت
- تعبیر امیر المؤمنین از دنیا
- مذموم نبودن دنیا
- مذموم بودن دلبستگی به دنیا
- دنیا نردبان ترقّی
- رحمان و شیطان در مقابل هم
- نزدیک بودن خدا به انسان
- اصلاح قسمتهایی از مناجات شعبانیّه
- اشکال مختلف قرب خداوند
- تعبیر مولوی از قرب خداوند
- گناه عامل دوری از خدا
- مفهوم اقبال و ادبار
- بیان یک حدیث
- نظر دادن غیر متخصّصان در مورد دین
- عبادت درست
- تعبیر پیامبر از عبادت نادرست
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَََ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الأَنْبِیَاء وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاء أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِین ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیع أَنْبِیَاءِ الله وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِالله العَلیِّ العَظِیمِ».
دلیل دوری از خداوند
در کلام مولای ما سیّد السّاجدین، امام العابدین (علیه الصّلاه و السّلام) به این جمله رسیدیم که «أَنَّکَ لَا تَحْجُبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَال دُونَکَ»[۱]، خدایا تو از خلق خود در حجاب قرار نمیگیری، از خلق خود دور نمیشوی، به آنها نزدیک هستی، مگر آنکه اعمال آنها، آنها را از تو دور کند. تمام عمر ما بین ملکوت و مُلک یا به تعبیری بین غیب و شهادت به سر میبریم، یا ملکوت و ملک بگوییم یا غیب و شهادت بگوییم. این قلب را که قلب میگویند اسم این عضو است، در گذشته خدمت شما گفتیم که امروز آنهایی که پزشکی خواندهاند میگویند وسیلهی رساندن خون است، درست هم میفرمایند، ولی اهل عرفان گفتهاند این قلب در گوسفند هم وجود دارد، در گاو هم وجود دارد، فرق آن چیست؟ در گوسفند هم همین کار را انجام میدهد در گاو هم همین کار را انجام میدهد.
تفاوت قلب انسان با موجودات دیگر
میگویند فرق این است که لطیفهی ملکوتیهای در انسان وجود دارد که تعلّق آن به قلب است، اشراف آن به قلب است، نه اینکه در سالن تشریح آن لطیفه را پیدا میکنیم در شیشه میگذاریم، در الکل میگذاریم، نه، تعلّق آن به قلب است. اخیراً خیلی چیزها دارد کشف میشود که البتّه اینها هنوز خیلی ناقص است. بنده طلبهی ناچیزی بیش نیستم به کمک این روایات، به کمک گفتار بزرگان از ۲۰ سال، ۳۰ سال پیش این حدس را میزدم که یک روزی ممکن است در قلب غیر از این خون رساندن چیزهای دیگر هم دانشمندان متوجّه شوند. اخیراً یک چیزهای عجیبی، پر سر و صدایی در عالم پزشکی به وجود آمده که اینها کامل شود، قطعاً این دانشمندان إنشاءالله خدا آنها را تطهیر کند به ما گزارش خواهند داد که ما بفهمیم، اخیراً از اینکه اهدای عضو میشود، مثلاً قلب کسی را به یک مجروحی، بیماری اهدا میکنند چیزهای دیگر دارد کشف میشود، این قلبی که به این اهداء میشود میبینند در افکار او، در دیدگاهها او تفاوتهایی درست میشود. بالاخره این نیست که فقط خون برساند. فعلاً از عقل ما خارج است تا خدا ما را آگاه کند.
معنای قلب
امّا از لحاظ اسم که قلب میگویند «سُمِّیَ القَلبُ قَلباً لِأَنَّهُ بَیَن ؟؟۰۵:۰۹ الرَّحمَن»، اگر این روایت مستند باشد برای تقریب اذهان است که این قلب را قلب میگویند برای اینکه بین دو انگشت رحمان مدام بالا و پایین میشود، یعنی در اختیار خدا است. ممکن است کنایه از این باشد که تقلّب یعنی رفت و آمد، انسان به آن طرف مسجد میرود به اینجا میآید از این صف جدا میشود به آنجا میرود، به این هم تقلّب میگویند، یعنی رفت و آمد، آمد و شد، در عربی به این هم تقلّب گفته میشود. دشمنها که در شهرها این طرف و آن طرف میرفتند فضا را مسموم میکردند قرآن میفرماید: «فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ»[۲]، اینکه در بلاد تقلّب میکنند از این شهر به آن شهر میروند مهم نیست، اینها تو را ناراحت نکند. غرض اینکه گاهی وقتها به عنوان حرکت و آمد و شد تقلّب آمده است. قلب هم میگویند برای اینکه رفت و آمد آن بین ملک و ملکوت است، برای این به آن قلب میگویند، بعضی اینطور میگویند حرف نادرستی هم نیست.
قلب بین ملک و ملکوت
از اوّل عمر ما بین این دو در، این در دست راست ملکوت است دست چپ هم ملک است، دست راست غیب است دست چپ ما شهادت است، ما بین این دو هستیم، هر چه به این در نزدیکتر شویم طبیعی است که از آن دورتر میشویم. فرض بفرمایید کسی معشوقهای داشته معشوقه به طرف شرق میرفته عاشق هم به طرف غرب میرفته، هر چه به غرب میرفت از معشوقه دورتر میشد او هم هر چه به طرف شرق میرفت از این عاشق دورتر میشد، یکی پیدا شد گفت: «سَارَت مُشَرِّقَهً»، مشرّق به کسی میگویند که به طرف شرق برود، این خانم به شرق میرود. «سَارَت مُشَرِّقَهً وَ سِرتَ مُغَرِّباً»، تو که مدام به طرف غرب میروی. «شَتّانَ بینَ مُشَرِّقٍ و مُغَرِّب»، خیلی فاصله است بین کسی که به شرق میرود و کسی که به غرب میرود.
ضعیف بودن شیطان
شیطان هم اینجا ایستاده بیکار هم نیست، من به شما بارها عرض کردم که بعضی نسنجیده صحبت میکنند. میخواهد دکان باز کند، عارف شود، زبده العارفین شود، آهی میکشد سری تکان میدهد میگوید شیطان قوی است، تو شیطان هستی که این حرف را میگویی. شیطان قوی نیست زیرک است. یک بچّه عقرب به اندازهی دانهی برنج یک بچّهای را نیش زد رنگ چهرهی بچّه کبود شد، بعد الحمدلله خوب شد، زیرک است ولی یک اشاره کنی له میشود، قوی نیست زیرک است. جلوی او را نگیری عقرب است آرام آرام وارد آستین آدم میشود از آنجا داخل میرود و وارد بدن انسان میشود، حتّی از تصوّر آن هم انسان ناراحت میشود، یک حشرهی بیآزار هم وارد لباس انسان میشود انسان اذیّت میشود چه برسد به عقرب. پس قوی نیست زیرک است. «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً»[۳]، در سورهی مبارکهی نساء میفرماید: کید شیطان ضعیف است. امّا زیرک است، حاضر است.
غفلت از یاد خدا و نفوذ شیطان
شما یک لیوان پر از آب میل میفرمایید یک جرعه که میل بفرمایید جای خالی چه میشود؟ فوراً از هوا پر میشود، هوا صبر نمیکند، هوا منتظر نمیماند همین که خالی شد هوا میآید. لیوان به نصف برسد نصف آن هوا است. به نسبتی که از ملکوت غایب میشویم شیطان جای آن را پر میکند، چون در عالم ملک همه چیز وجود دارد شیطان هم وجود دارد. «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ»[۴]، یک چشم به هم زدن که از خدا غافل شود شیطان فوراً پر میکند، اصلاً امان نمیدهد.
نقل یک داستان
یک حکایتی عرض میکنم بد نیست بشنوید، لطیف است. یکی از شاگردان شیخ رجب علی (رحمه الله علیه) برای بنده نقل کرد، گفت: شیخ رجب علی یک شاگردی داشت لباس دوخته میفروخت. آن زمان دو کارخانه بود، در کجای اروپا بود نمیدانم، آنها دقیقاً مثل هم پارچه تولید میکردند منتها تبلیغات یکی از آنها زیاد بود، اسم او معروف بود، مثلاً یک کت از کارخانه با تبلیغات زیاد هشت تومان آن زمان درمیآمد، یکی هم درست مثل همان تولید میکرد منتها تبلیغات نداشت برای او شش تومان درمیآمد، ولی درست مثل هم بودند. شیخ رجب علی در مغازهی شاگرد خود نشسته بود، جوانی آمد گفت: یک کت بدهید، ذهنیّت او کارخانهی پر سر و صدا بود، امّا فروشنده انسان صالحی بود میدانست که این با آن فرقی ندارد، یکی از ارزان قیمتها به او داد. او هم گرفت و پول داد و تشکّر کرد و رفت. شیخ رجب علی تبسّمی کرد، مغازهدار سیّد هم بوده، گفت: آقا سیّد میدانی برای چه خندیدم؟ گفت: نمیدانم. گفت: تو کار بدی انجام ندادی امّا نسبت به حالات خود، از هر کسی توقّعی وجود دارد، توقّعات فرق میکند.
مثلی هست که میگویند «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِین»[۵]، ممکن است کمی غلیظ باشد ولی درست است، توقّعات فرق میکند. با آن حالاتی که داری، جلسه میروی، سیّد هم هستی، تو باید میگفتی که این از کارخانهی کم تبلیغات است، این را نگفتی شیطان آمد یک دور زد از تو تشکّر کرد و رفت، برای همین خندیدم.
بهرهمندی همزمان از مُلک و ملکوت
یعنی هر چه به ملکوت نزدیکتر شوی بهرهمندی تو بیشتر است، هر چه به آن سمت بروی دور میشوی، قاعدهی کلّی این است. تمام عطرها، خوبیها، همهی حیات در درِ سمت راست، درِ ملکوت است. ملک هم من را قرار دادهاند این هم برای خود خوب است، بالاخره مدرسه است، دنیا است، به قول مولای ما امیر المؤمنین (سلام الله علیه) تجارت خانهی دوستان خدا است، مسجد ملائکه است. بله، این را ما خراب میکنیم و الّا این هم لازم است.
مولای عالم امیر المؤمنین (سلام الله علیه) جملهای در مورد دنیا دارد که هیچ کس نگفته، در نهج البلاغه است «مُصَلَّى مَلَائِکَهِ اللَّهِ… مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ»[۶]، همین ملک را میگوید، این طرف را میگوید. این طرف جای بدی نیست، مدرسه است، من آن را خراب میکنم بحث دیگری است. من هواپرستی میکنم، من درس نمیخوانم، در مدرسه است، آشپز آوردهاند غذا درست میکند، چای درست میکند، کتاب خریدهاند، لباس خریدهاند، ولی من بازیگوشی میکنم مدام صبح به شب میرسانم، این تقصیر من است مدرسه را به نیّت خوب ساختهاند.
تعبیر امیر المؤمنین از دنیا
نبض معارف الهیّه در دست امیر المؤمنین بود، واقعاً سلطان اولیاء، شاه ولایت، انسان چه میتواند بگوید.
تا صورت پیوند جهان بود علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
امیر المؤمنین را نشناختیم. اسمی را برای این دنیا گذاشته در نهج البلاغه است «مُصَلَّى مَلَائِکَهِ اللَّهِ»، خیلی زیبا است، «مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّه».
امّا یک خطبهای حضرت دارد که در نهج البلاغه نیامده، چرا؟ سیّد رضی (رضوان الله علیه) انتخاب کرده، برگزیده، نمیخواسته همه را بیاورد. این نبوغ است، کاری کرده که نهج البلاغه در تمام خانهها رفته است. شما فقط ایران را نبینید، حتّی کشورهایی که مسلمان نیستند ادنی تمدّن در آنها رفته نهج البلاغه در آنجا وجود دارد، ببینید سیّد چقدر موفّق بوده است. ولی سیّد میخواسته اختصار کند، مختاراتی، برگزیدههایی بیاورد. اینکه میگویم مصدر آن از جای دیگر است، امام (علیه السّلام) در اینجا اسم دنیا را «مُرْتَقَى التُّرْبَهِ»[۷] گذاشته، یعنی نردبان خاکی. همین دنیایی که ما میخوریم و میخوابیم، همین دنیایی که صاحبان قدرت آن را ناامن کردهاند، خدا به حقّ مقرّبین شرّ آنها را به خود آنها برگرداند. دنیا به این باصفایی، دنیا که بد نیست.
مذموم نبودن دنیا
در زمان امیر المؤمنین (سلام الله علیه) کسی میخواست بگوید من هم رجلی هستم، میخواست ادای بزرگان را دربیاورد، دید امیر المؤمنین دنیا را مذّمت میکند او هم دنیا را مذمّت کرد. حضرت او را دعوا کرد، در نهج البلاغه است فرمود: «أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا»[۸]، ای مذمّتکنندهی دنیا تو که نمیدانی من چه چیزی را مذمّت میکنم. دنیا را امیر المؤمنین مدح کرده، مدح از این بالاتر که «مُصَلَّى مَلَائِکَهِ اللَّهِ… مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّه»؟ امیر المؤمنین با کوه بد بود، با دریا بد بود؟ امیر المؤمنین یک خطبهی مستقل در خلقت طاووس دارد، اینقدر دقیق بوده، طاووس را انتخاب کرده گفتگو برای آن گذاشته است.
مذموم بودن دلبستگی به دنیا
چیزی که مذمّت شده دل بستن به دنیا و به خاطر دنیا معصیت کردن است.
چیست دنیا؟ از خدا غافل بُدَن نی طلا و نقره و فرزند و زن
اینها که نیست، دنیای هر کس به اندازهی خود او است. من الآن دارم صحبت میکنم اگر قصد من خدا نباشد این هم دنیای من میشود.
دنیا نردبان ترقّی
«مُرْتَقَى التُّرْبَهِ»، اسم دنیا را نردبان خاکی گذاشتهاند، پس این چیست؟ نردبان است، تو میتوانی ترقّی کنی. جوان عزیز از حالا شروع کن إنشاءالله مکارم اخلاق به دست بیاور، استفاده کن ترقّی میکنی، انسان ترقّی میکند. این نردبانی است که آقای بهجت را بالا برده است. اگر چنانچه معلومات به دست بیاورید و عمل کنید اصلاً این دنیا به شما کمک میکند بالا میروید، اگر عمل نکنید وزر و وبال است. امام (رضوان الله علیه) فرمودهاند: کنار مکاسب و کفایه اگر معراج السّعاده نباشد، جامع السّعادات نباشد وزر و وبال میشود. مولوی خیلی زیبا جمعبندی کرده، کار او خیلی خوب است، میگوید: علمهای اهل دل حمّالشان، اگر به علم عمل کنی و در باطن تو محقّق شود این علم تو را حمل میکند، بهجت میشوی، علمهای اهل دل حمّالشان، حمل میکند بالا برود. علمهای اهل تن احمالشان، احمال یعنی بار، اگر عمل نکنی اهل تن باشی این علم را هم روی شانهی خود میگذاری بیچاره میشوی، سخت میشود. خیلی زیبا گفته، خیلی عالی جمعبندی کرده است.
«مُرْتَقَى التُّرْبَهِ»، میخواهم بگویم اینطرف هم بد نیست منتها دست چپ، این قسمت را گذاشتهاند ما اینجا تربیت شویم به آنجا، به ملکوت برویم. دست راست ملکوت است دست چپ ملک است، دست راست غیب است دست چپ شهادت است، تو باید در شهادت تربیت شوی بعد به آن طرف بروی. منتها این قلب در بین این دو در رفت و آمد است، کار خوبی انجام میدهد به این طرف، به این در نزدیکتر میشود. به خانه میرود یک پرخاش میکند او را به آن طرف میبرند، به طرف شهادت رفت، به طرف ملک رفت، «سُمِّیَ القَلبُ قَلباً لِتَقَلُّبِهِ بَینَ المُلکِ وَ المَلَکوت»، «لِتَقَلُّبِهِ بَینَ الغَیبِ وَ الشَّهَادَه».
رحمان و شیطان در مقابل هم
شما در قرآن ملاحظه بفرمایید عجیب است که بعضی چیزها را خدا خیلی جاها رو به روی هم گذاشته، یکی رحمان و شیطان است. در قرآن چند چیز رو به روی هم قرار گرفته یکی رحمان و شیطان است، «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً». خیلی زیبا است، رحمان است، از پدر و مادر مهربان تر است، این را اگر رها کنی به آن طرف بروی حقّ تو است که گرفتار شیطان شوی، واقعاً حقّ او است. سورهی مبارکهی مریم را نگاه کنید پر رحمانترین سورهی قرآن است، هیچ جا اندازهی سورهی مریم رحمان ذکر نشده، اینها اسرار است. نروید جلسه بگذارید بگویید سورهی مریم را بگذارید نور در آشپزخانهی شما بیفتد! بروید روی اینها فکر کنید. پر رحمانترین سوره سورهی مبارکهی مریم است، تعداد زیادی رحمان در آن وجود دارد. همهی قرآن نازنین است، هر گلی نقشی دارد. در آنجا نگاه کنید حضرت ابراهیم (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) با عموی خود صحبت میکند: «یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا»[۹]، باز شیطان و رحمان با هم روبرو شدند. انسان از دامن یک محبّت، دامن مهر، به جهنّم میرود؟ این درست است؟ حقّ او است.
نزدیک بودن خدا به انسان
میگوید اینقدر به تو نزدیک هستم «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ»[۱۰]، از من بپرسند بگو من به آنها نزدیک هستم. در جای دیگر در سورهی مبارکهی ق است، «فَإِنِّی قَریب» که خواندم در سورهی مبارکهی بقره است اینکه میخوانم در سورهی مبارکهی ق است: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ»[۱۱]، ما انسان را آفریدیم و میدانیم نفس او به او چه وسوسههایی میکند، «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ»، ما از رگ گردن به این انسان نزدیکتر هستیم. خدا است، اینقدر نزدیک است. نزدیک و مهربان، اصلاً نمیخواهد فریاد بزنی ای خدا، نه، یک وقت دل او سوخت آهی کشید صدایی بلند کرد عیبی ندارد، خیلی فریاد زدن درست نیست. یک عدّه نشسته بودند با فریاد دعا میکردند، پیغمبر اکرم رسید فرمود: «إِنَّکُمْ لَا تَدْعُونَ أَصَمَّ»[۱۲]، شما ناشنوا را که نمیخوانید، مگر خدا ناشنوا است؟ امّا ندای دوستانه، نالهی دوستانه عیبی ندارد. یک وقت انسان خدای ناکرده تب دارد میگوید یک لیوان آب برای من بیاورید، تشنه هستم، یک مختصر بلندتر میگوید به این ندا میگویند.
در قرآن هم میبینید حضرت زکریا میگوید: «إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا»[۱۳]، ندای خفی کرد نه اینکه فریاد بزند، چقدر زیبا است، «إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا»، نه اینکه خدا دور است دور بودن خدا نیست بالاخره عاشق است، محتاج است، دوست دارد بگوید خدایا به من کمک کن کمی بلندتر میگوید، امّا «نِداءً خَفِیًّا».
اصلاح قسمتهایی از مناجات شعبانیّه
در مناجات شعبانیّه بنده به دو ایراد نسخهای برخوردم، گفتم خدا را شکر مژده رسید که در قم مفاتیحها چاپ شده و یکی از ایرادهایی که به ذهن ناقص من رسیده برداشتهاند. بنده و امثال بنده خاک پای شیخ عبّاس قمّی نمیشویم امّا نسخه است، چاپ است، به دست ۲۰ نفر، ۳۰ نفر خطّاط دادهاند، شیخ عبّاس چه گناهی دارد؟ خطای بیّن است دو مورد است، یکی را از مفاتیحهای چاپ قم برداشتهاند یکی دیگر مانده آن را هم إن شاءالله برمیدارند. چیزی که برداشتند این بود که میگوید: «وَ قَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ»[۱۴]، اینجا ویرگول، خدایا من به سوی تو فرار کردم، «وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ»، باز هم ویرگول، در مقابل تو ایستادم، «رَاجِیاً لِمَا لَدَیْکَ»، باز هم ویرگول، در حالی که خدایا امید دارم به چیزی که در نزد تو است. پشت سر آن «ثَوَابی» آمده است غلط است، «رَاجِیاً لِمَا لَدَیکَ ثَوابی»، یعنی چه؟ از نظر نحو و صرفی هم اشکال دارد. میشود کاری انجام داد ولی خیلی درست نیست.
بنده در نسخ عتیق نگاه کردم این «ثَوابی» نیست «تَرَانی» است، «تَرَانِی وَ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی»[۱۵]، من را میبینی و میدانی در نفس من چه وجود دارد، اینقدر به من نزدیک هستی. الحمدلله چاپهای قم «تَرَانی» زدهاند «ثَوَابی» را رها کردهاند.
اشکال دیگر هم مانده که آن هم إنشاءالله تعالی برطرف میشود، این است نوشته که «اللَّهُمَّ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُک»[۱۶]، اوّل مناجات است، «وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ». اوّلاً این پشت هم اندازی است، معصوم اینطور صحبت نمیکند، دیدهاید بعضی پشت هم انداز هستند میگویند به خانهی ما بیایی همه چیز به تو میدهم، این خوب است، کافی است، همه چیز دیگر… به تو کوفته میدهم، کباب میدهم، دوغ میدهم، اینها پشت هم اندازی است، بگو همه چیز به تو میدهم. «وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُک»، خدایا دعای من، خواندن من را بشنو وقتی تو را بخوانم. «وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ»، ندای من را بشنو وقتی که تو را ندا کردم، یعنی چه؟ این معنی دارد؟ خدایا اگر آرام گفتم بشنو، بلند هم گفتم بشنو، این درست است؟ رفتم دیدم در نسخ عتیق یکی از اینها است، یا «ندائی» یا «دعائی»، دو تا نیست، دو تا پشت هم اندازی میشود، ساحت نیست. این هم إنشاءالله درست میشود. غرض اینکه نزدیک است، «تَرَانِی وَ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی»، میبینی و میدانی در نفس من چیست. اینقدر نزدیک است.
اشکال مختلف قرب خداوند
نزدیک است نزدیکی خدا به دو شکل است، قرب خدا به دو شکل است، «فَإِنِّی قَریبٌ»، دقّت بفرمایید این خیلی مهم است. یک جای قرآن به تمام نفوس عالم خطاب میکند، قرآن برای جهان نازل شده، «یا أَیُّهَا النَّاسُ»[۱۷] را خیلی جاها دارد. این «یا أَیُّهَا النَّاسُ» ندارد ولی از خطابات عمومی قرآن است، «وَ هُوَ مَعَکُمْ»[۱۸]، خدا با شما است، «أَیْنَ ما کُنْتُمْ»، هر کجا که باشید. این یک نوع قرب است، این را فقط به مقدّسها گفته است؟ به مؤمن و مقدّسها و اهل مسجد و اهل هیئتها گفته است؟ خیر، به همه گفته است. «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»، هر کجا که باشید خدا با شما است.
امّا «مَعَ» در عربی، در فارسی با میشود، «مَعَکُم» یعنی با شما است. یک جای دیگر هم میفرماید: «أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ»[۱۹]، خدا با تقواپیشگان است، با متّقیان است، پس عوض شد، این «مَعَ» غیر از آن «مَعَ» است. «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ» از این طرف «إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»[۲۰]، خدا با نیکوکاران است، «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ»[۲۱]، این غیر از آن «مَعَ» است. این دو «مَعَ» را من از زبان مولوی برای شما گفتم، اینقدر زیبا گفته که من اگر با او معاصر بودم فکر میکردند که من سفارش کردم او این دو بیت را گفته است! خیلی زیبا گفته است. میگوید: تو تعجّب میکنی که خدا به کفّار «وَ هُوَ مَعَکُمْ» میگوید؟ تعجّب نکن خدا به کفّار «وَ هُوَ مَعَکُمْ» میگوید، به مؤمنین هم «وَ هُوَ مَعَکُمْ» میگوید، امّا یک جا خط میگذارد این قرب عوض میشود «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ» این غیر از آن است، «أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ»[۲۲] این غیر از آن است.
تعبیر مولوی از قرب خداوند
مولوی خیلی زیبا گفته، میگوید اگر شما وارد باغ شوید میبینید شاخهای شکسته از درخت آویزان است، این اتّفاق میافتد باد میزند یا یک انسان بیتوجّهی به عنوان سرگرمی میشکند، درخت سالم است ولی یک شاخهای جدا شده افتاده است. شاخهای که افتاده از تنهی درخت آویزان است، خشک است، به او بگوییم خورشید کجا است؟ میگوید خورشید با من است، مگر نمیبینی روی من افتاده است؟ راست هم میگوید. این کافر شاخهی شکسته است، چرا؟ هر کس از پیغمبر جدا شود، جزء از کل دور شد مردار شد، از پیغمبر جدا شود، از امیر المؤمنین جدا شود مردار میشود، شاخهی شکسته است. خیلی عجیب است، شاخهی شکسته حال شما چطور است؟ خورشید کجا است؟ میگوید با من است، نگاه میکنیم راست میگوید. این شاخهی متّصل به تنه، این درخت سر به فلک کشیده.
اینها خیلی زیبا است در سورهی نمل خواندهاید خدا میفرماید: «حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَهٍ»[۲۳]، خدا باغهای بهجتآور، شادیآور، باصفا برای شما درست کرده است. از کنار درختها عبور میکنید یک علف وحشی کنار کوچه دربیاید تماشا دارد، من کسی نباشد میایستم نگاه میکنم، یک علف وحشی گل میدهد، بعضی از گلهای آن پنج پر است، بعضی شش پر است، دنیایی دارد ما اصلاً به اینها نگاه نمیکنیم، به درخت نگاه نمیکنیم. سر به فلک کشیده، درخت سر به فلک کشیده، شاخهی متّصل خورشید کجا است؟ میگوید خورشید با من است، نگاه میکنیم میبینیم راست میگوید، شکسته راست میگوید این هم راست میگوید، چه کنیم؟ اینجا مولوی میگوید: شاخه خشک و تر قریب آفتاب، هر دو نزدیک آفتاب هستند.
…. آفتاب از این دو کی دارد حجاب؟
لیک کو آن قربت شاخ طری که ثمار پخته از آن میبری
امّا آنچه نزدیک است، از درخت عطر میگیرد، آب میگیرد، میوه میگیرد، این یک نوع قرب است برای تو یک نوع قرب است. تو چه چیزی از خورشید میگیری؟ هیچ، فقط آنجا آویزان شدهای مزاحم هستی.
لیک کو آن قربت شاخ طری که ثمار پخته از آن میبری
گناه عامل دوری از خدا
خدا به ما نزدیک است، از رگ گردن نزدیکتر است، «فَإِنِّی قَریبٌ». اگر گناه کنید دور میشوید، دور میشوید نه به آن معنا که از دسترس خدا خارج میشوید، نه، یعنی آن استفاده را نمیکنی، مثل شاخهی شکسته میشوی، آویزان از تنه میشوی. «إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَک».[۲۴] ماه رمضان یا غیر ماه رمضان اگر یک پرخاش در منزل به کسی کردی به اندازهی آن پرخاش از ملکوت به طرف ملک رفتی، از این غیب به طرف شهادت رفتی، بله حجاب است برای شما حجاب میآورد. حجابها که زیاد شود، مدام گناه انجام دهی حجاب زیاد میشود، زیاد که شد دل مرده میشود، دیگر رغبت عبادت ندارد.
مفهوم اقبال و ادبار
البتّه غیر از اقبال و ادبار است، این چیزهای موقّتی را نمیگویم، موقّتاً یک کسی بیحال میشود. باید به جلسه بیاییم میگوید من حوصله ندارم، باشد بخواب، ایرادی ندارد، موقّتاً «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً»[۲۵]، دلها گاهی پشت میکنند گاهی رو میکنند. طبیب عالم امیر المؤمنین فرمود که در حال ادبار قلب اگر شما عمل مستحبّی انجام بدهید ضرر دارد، یک خانمی است مهمان داشته، بچّه هم دارد، شوهر بداخلاق هم دارد، مهمانان خیلی مزاحم هم داشته که بدون اطّلاع قبلی آمدهاند. پدر من میگفت به خانهی اولاد خود هم که میروید خبر بدهید. بعضی مهمانها من تشبیه میکنم مثل ملائکه هستند بعضی مثل مرگ هستند، در نهج البلاغه دارد که «اذْکُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ»[۲۶]، در هم شکنندهی لذّتها را یاد کنید، مرگ است. بعضی مهمانها لذّتها را در هم میشکنند. وقت پیدا کرده با پسر خود با دختر خود بنشیند یک وقت در میزنند، همه آمدهاند میگویند آمدهایم شما را ببینیم. بعضی از اینها را میگوییم همیشه بیایند ولی بعضی هستند میگوییم فاصلهی زیادی بین ما ایجاد شود، ما با هم سازگاری نداریم، نمیشود.
این خانم الآن خسته است، میگوید من هر شب این را میخواندم، اگر امشب حال نداری بخواب، امیر المؤمنین میگوید بخواب، میگوید من باید بخوانم، خسته میشوی. اگر اقبال نفس نبود مستحبّات شما را بسیار آزار میدهد.
بیان یک حدیث
یک حدیث دیگر بخوانم، سیّد رضی (رضوان الله علیه) غرایب جملههای پیغمبر را حل کرده، لغت غریب لغتی که کمی تفسیر میخواهد. مثلاً انسان آب میگوید آب دیگر تفسیر ندارد، نمک، نان، اینها تفسیر ندارد، ولی بعضی کلمات تفسیر دارد. پیغمبر اکرم میفرماید من خلاصهی آن را میگویم، «إِنَّ هَذَا الدِّینَ لَمَتِینٌ»[۲۷]، این دین متین است. دین دین عقل است دین مقدّس بازی نیست.
نظر دادن غیر متخصّصان در مورد دین
چشمان او دارد بسته میشود میگوید جوشن کبیر بخوان، میگوید چشمان من دارد بسته میشود، میگوید مثل اینکه از بالا تو را جواب کردهاند! ای نادان! چرا خدا را از بنده جدا میکنی؟ طبیب نیستی صحبت نکن. طبّ روحانی خیلی مهم است، امروز همه صاحب نظر شدهاند. من به تلویزیون میروم گاهی من را پخش مستقیم دعوت میکنند، در مورد آسپرین بخواهم صحبت کنم من را هیچ وقت دعوت نمیکنند ممکن است خلع لباس هم بکنند چون من طبّ جسمانی نخواندهام. امّا در طبّ روحانی همه دخالت میکنند، چرا؟ اینکه دقیقتر است. همه میگویند من فکر میکنم امام اینطور فرمودند، تو فهمیدی اصلاً امام چه گفت؟ فقط کتاب بازی، عنوان درست کردن.
در احیاء العلوم غزالی نوشته حضرت سلمان (علیه التّحیّه و الرّضوان) باخبر شد یک نفر دکان باز کرده، این در احیاء العلوم غزالی است خیلی تکّهی نابی است. حضرت سلمان شخصیّت کوچکی نیست، امیر المؤمنین فرمود: این مرد اسرار اوّلین و آخرین را دریافته، اهل بیت به او میگفتند مواظب باش صحبت میکنی تو را تکفیر میکنند. بله، انسان با نااهل صحبت کند تکفیر میشود. غزل برای چه در دنیا درست شد؟ غزل برای این است که نتوانستند حرفهای خود را بگویند در قالب غزل گفتند، غزل یعنی همین.
حضرت سلمان باخبر شد که این فرد آمده کلاس گذاشته، یک جمله به او پیغام داد، خیلی تماشایی است، طبّ روحانی، فرمود: «إِن لَم تَکُن طَبیباً فَلا تُداو»، اگر طبیب نیستی به مردم دوا نده.
الآن من به داروخانه بروم هر کس آمد یک مشت دوا به او بدهم، میشود؟ میگوید آقا من نمیتوانم روزه بگیرم به او یک مشت ایندرال بدهم این را موقع افطار بخور فردا پهلوان میشوی، فردا سکته میکند، چون من دوا را نمیشناسم.
عبادت درست
این بیان پیغمبر اکرم است: «إِنَّ هَذَا الدِّینَ لَمَتِینٌ»، این دین متین است، دین عقل است. زیاد کار انجام داده میگوید باید جوشن کبیر بخوانم، باید دعای علقمه بخوانم، نوشته خیلی ثواب دارد باید این را هم بخوانم، چرت میزند، شکست میخوری. اطبّای نفوس عالم فرمودهاند در حال ادبار نفس کار مستحبّی انجام ندهید به واجبات قناعت کنید. «إِنَّ هَذَا الدِّینَ لَمَتِینٌ»، این دین متین است، دین عقل است. «فَأَوْغِلْ فِیهِ بِرِفْقٍ وَ لَا تُبَغِّضْ إِلَى نَفْسِکَ عِبَادَهَ اللَّه»[۲۸]، کاری انجام بده که عبادت خدا نزد تو تلخ نباشد، مبغوض نباشد. به زور جوشن کبیر بخوان بگو چقدر دعای طولانی است، نمیشد آن را کوتاه کنند؟ تو نخوان. «وَ لَا تُبَغِّضْ إِلَى نَفْسِکَ عِبَادَهَ اللَّهِ»، عبادت خدا را برای خود مبغوض نکن.
این غریب را دقّت کنید، کلمهی غریب به چیزی میگویند که محتاج به توضیح باشد. پیغمبر اکرم فرمود: عبادت خدا را برای خود تلخ نکن و نزد خود مبغوض نکن. امیر المؤمنین هم میفرماید: اقبال قلب اگر بود مستحب را انجام بده اگر ادبار بود به واجبات قناعت کن. اینها را برای چه گفتیم؟ برای این گفتیم که تبصره باشد، چون گفتیم اگر گناه زیاد باشد حجاب زیاد میشود، «إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَکَ» پررنگ میشود و انسان دیگر رغبت دعا و مناجات ندارد. خواستیم یک تبصره بگذاریم که این گاهی وقتها مربوط به حجاب هم نمیشود گاهی وقتها موردی است، یک موردی قلب پشت میکند یک موقع رو میکند، موردی است تبصره است.
تعبیر پیامبر از عبادت نادرست
«فَإِنَّ الْمُنْبَتَّ»[۲۹]، غریب اینجا است، منبت یعنی چه؟ در نوشتن مثل منبّت نوشته میشود، منبّت چیست؟ مبل و صندلی منبّت دیدهاید که بعضی دارند، گل و بوته دارد نگاه میکند لذّت میبرد. منبت کلمهی غریب است از لحاظ اینکه چون در تلفّظ بعضی چیزها اشتباه شنیده میشود مثل منبّت نوشته میشود. «فَإِنَّ الْمُنْبَتَّ لَا أَرْضاً قَطَعَ وَ لَا ظَهْراً أَبْقَى»، منبت نه زمینی پیموده و نه کمری باقی گذاشته، یعنی چه؟ منبت به کسی میگویند که اسب را سوار شود و اسب این راه را باید در دو ساعت برود، اینقدر شلّاق بزند که اسب این مقدار را در نیم ساعت برود، چه میشود؟ کمر اسب میشکند میافتد وسط راه میمانند، نه اینکه نمیرسد وسط راه میماند. «فَإِنَّ الْمُنْبَتَّ لَا أَرْضاً قَطَع»، یعنی نه زمینی پیموده، «لَا ظَهْراً أَبْقَى»، نه کمری باقی گذاشته است. انسان به زور بخواهد مستحبّی انجام دهد کمر او میشکند.
إنشاءالله که معصیت نکنیم در حجاب قرار نگیریم، فرق حجابهای غلیظ را با ادبار قلب و اقبال قلب دقّت کنیم بدانیم.
«وَ صَلَّی الله عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– بحار الأنوار، ج ۸۲، ص ۲۵۶٫
[۲]– سورهی غافر، آیه ۴٫
[۳]– سورهی نساء، آیه ۷۶٫
[۴]– سورهی زخرف، آیه ۳۶٫
[۵]– بحار الأنوار، ج ۱۱، ص ۲۵۶٫
[۶]– نهج البلاغه، ص ۴۹۳٫
[۷]– بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۳۰٫
[۸]– نهج البلاغه، ص ۴۹۲٫
[۹]– سورهی مریم، آیه ۴۴٫
[۱۰]– سورهی بقره، آیه ۱۸۶٫
[۱۱]– سورهی ق، آیه ۱۶٫
[۱۲]– وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۱۶۴٫
[۱۳]– سورهی مریم، آیه ۳٫
[۱۴]– بحار الأنوار، ج ۸۸، ص ۱۹۷٫
[۱۵]– همان، ج ۹۲، ص۴۲۰٫
[۱۶]– همان، ج ۹۱، ص ۹۷٫
[۱۷]– سورهی بقره، آیه ۲۱٫
[۱۸]– سورهی حدید، آیه ۴٫
[۱۹]– سورهی بقره، آیه ۱۹۴٫
[۲۰]– سورهی عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۲۱]– سورهی بقره، آیه ۱۵۳٫
[۲۲]– سورهی انفال، آیه ۱۹٫
[۲۳]– سورهی نمل، آیه ۶۰٫
[۲۴]– بحار الأنوار، ج ۹۱، ص ۳۱۰٫
[۲۵]– الکافی، ج ۳، ص ۴۵۴٫
[۲۶]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۱۵۸٫
[۲۷]– سفینه البحار، ج ۳، ص ۳۹۴٫
[۲۸]– سفینه البحار، ج ۳، ص ۳۹۴٫
[۲۹]– همان.
پاسخ دهید