- دعای چهارم صحیفه: درود بر کسانی که پیامبران را تصدیق کردند.
- مقصود از اهل زمین: جن و انس
- معنی حقایق ایمان
- یاد کردن امام سجّاد از اصحاب و تابعین پیامبر در دعای چهارم صحیفه
- ویژگی اصحاب پیغمبر در دعای امام
- تفاوت جایگاه صحابه در نزد اهل تسنّن و تشیّع
- مثالی در مورد انحراف صحابه
- نظرات علمای اهل سنّت در مورد معصوم بودن صحابه
- توضیحی در مورد جرح و تعدیل
- بحث در مورد صحابه
- رحمت و دورد امام بر تابعین در دعای چهارم صحیفه
- اقتباس واژهی تابعین از قرآن
- ویژگیهای تابعین
- معنی دوم تابعین در کلام امام (علیه السّلام)
- حرام بودن مسامحه در کلام معصوم
- آثار رحمت امام سجّاد بر پیروان واقعی پیامبر
- بحث در مورد کلمه ی طوارق
- امید و رجا آثار دیگر رحمت فرستادن امام برای پیروان پیامبر
- ترک تهمت به بندگان هنر این رحمت فرستادن
- آثار این رحمت فرستادن امام بر پیروان پیامبر
- محبوبیّت کار خیر
- امید نیکو در اثر رحمت فرستادن امام
- حدیثی از امام باقر در مورد نور در قلب
- حدیثی از امام صادق در مورد امید و عمل به آن
- پناه به خدا از فتنههای گمراهکننده
- معنی کلمهی مقیل
- مکاشفهی علّامهی عسکری
- مطلبی در مورد سیّد علی خان مدنی
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا سَیِّدِ الأنبِیاءِ وَ أکرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أهْلِ بَیتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاۀُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أنبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
دعای چهارم صحیفه: درود بر کسانی که پیامبران را تصدیق کردند.
به دعای چهارم رسیدیم که ظرایف بسیاری در این دعا است، مخصوصاً در آخر دعا ظرایف بسیار وجود دارد. موضوع دعای چهارم: «الصَّلَاهُ عَلى مُصَدِّقُ الرُّسُل»[۱] یعنی رحمت فرستادن و درود فرستادن بر کسانی که پیامبران را تصدیق کردند و به آنها ایمان آوردند. این دعا بسیار عجیب است. چند نکته اینجا وجود دارد، إنشاءالله به تدریج به همهی آنها میرسیم.
میفرماید: «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی الصَّلَاهِ عَلَى أَتْبَاعِ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقِیهِمْ»[۲] صلوات و رحمت بر پیروان پیامبران و تصدیقکنندگان آنها. «اللَّهُمَّ وَ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَیْبِ» اینجا ملاحظه میفرمایید: «وَ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ»، مرفوع آمده است، این مبتدا است، خبر آن بعداً میآید که إنشاءالله به شما میگویم. «اللَّهُمَّ وَ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَیْبِ» تا به اینجا میرسد که میگوید: «فَاذْکُرْهُمْ مِنْکَ بِمَغْفِرَهٍ وَ رِضْوَانٍ.» این «فَاذْکُرْهُمْ» خبر مبتدا است، یعنی خبر جمله است. مبتدا گاهی مفرد میشود، گاهی جمله میشود. این کسانی که پیروان پیامبران بودند، پس «فَاذْکُرْهُمْ مِنْکَ بِمَغْفِرَهٍ وَ رِضْوَانٍ.» اینها را با مغفرت و رضوان یاد بکن، این خبر آن است. تا آخر هم همینطور خواهد بود. «اللَّهُمَّ وَ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَیْبِ عِنْدَ مُعَارَضَهِ الْمُعَانِدِینَ لَهُمْ بِالتَّکْذِیبِ وَ الِاشْتِیَاقِ إِلَى الْمُرْسَلِینَ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ فِی کُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ أَرْسَلْتَ فِیهِ رَسُولًا وَ أَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِیلًا مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) مِنْ أَئِمَّهِ الْهُدَى، وَ قَادَهِ أَهْلِ التُّقَى، عَلَى جَمِیعِهِمُ السَّلَامُ، فَاذْکُرْهُمْ مِنْکَ بِمَغْفِرَهٍ وَ رِضْوَانٍ» میفرماید که اتباع پیامبران و تصدیقکنندگان آن از اهل زمین، «بِالْغَیْبِ». مرحوم سیّد میفرماید که این باء، باء ملابسه است. یعنی بالاخره اینها… میدانید که بعضی از این پیامبران را ندیدند، همینطور به غیب ایمان آوردند. میگوییم: «مُتِرَبِّصِینَ بِالغِیب» در قرآن هم داریم «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[۳] ما یک چیزهایی را ندیدیم ولی ایمان داریم. بعضی از آنها را هم که دیدند این یک نکته.
مقصود از اهل زمین: جن و انس
نکتهی بعدی این است که «مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ» چرا میگوید اهل زمین؟ میفرماید: مقصود اینجا جنّ و انس هستند. چون حضرت قبلاً راجع به ملائکه دعا داشته است. به یاد دارید ما قبلاً دعای راجع به ملائکه را خواندیم، حضرت برای آنها هم مستقلاً دعا دارد. «مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ» یعنی ثقلین. من جنّ و انس. اینها که روی زمین هستند. چه زمانی تصدیق کردند؟ حال اینها چطور بود؟ بعضیها دیدند، بعضیها ندیدند. همهی اینها را با هم میگوید. «عِنْدَ مُعَارَضَهِ الْمُعَانِدِینَ لَهُمْ بِالتَّکْذِیبِ» در وقتی بود که یک عدّه با اینها معارضه میکردند، معاندین با تکذیب؛ آن وقت اینها در همان وقت اشتیاق به مرسلین داشتند. این اشتیاق به جای معارضه عطف میشود که یعنی «عند الِاشْتِیَاقِ إِلَى الْمُرْسَلِینَ» یعنی اینها همزمان بودند. هم آنها مبارزه میکردند، اینها هم از این طرف مشتاق بودند. به مرسلین مشتاق بودند.
معنی حقایق ایمان
«بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ» حقایق ایمان یعنی چه؟ میفرماید که حقایق ایمان عبارت است از آن تصدیقات حقّه که ما به انبیاء داریم. تصدیقات حقّه، آن تصدیقاتی است که درست باشد، واقعاً از آنها رسیده باشد. «فِی کُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ» در هر زمانی، دهری. «أَرْسَلْتَ فِیهِ رَسُولًا» در آن دهر و زمان رسولی فرستادیم. «وَ أَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِیلًا» برای اهل آن زمان دلیلی اقامه کردیم از زمان آدم تا محمّد (صلّی الله علیه و آله). «مِنْ أَئِمَّهِ الْهُدَى» که این پیغمبران، این رسلی که آمدند، اینها عبارت از ائمّهی هدی باشند. مِن، مِن بیانیه است. «مِنْ أَئِمَّهِ الْهُدَى» که اینها ائمّهی هدی بودند، پیامبران در هر زمان پیشوایان هدایت بودند. «وَ قَادَهِ أَهْلِ التُّقَى» رهبران اهل تقوا بودند. میگوید: «عَلَى جَمِیعِهِمُ السَّلَامُ» بر همهی اینها سلام. «فَاذْکُرْهُمْ مِنْکَ بِمَغْفِرَهٍ وَ رِضْوَانٍ» خدایا یاد کن اینها را با مغفرتی و رضوانی. این یک بخش است.
یاد کردن امام سجّاد از اصحاب و تابعین پیامبر در دعای چهارم صحیفه
از این بخش به بعد دقّت بکنید امام (علیه السّلام)، اصحاب پیغمبر اکرم را یاد میکند. بعد از اصحاب تابعین را یاد میکند که تابعین دو معنا خواهد داشت که این بسیار دقیق است که عنایت بفرمایید. «اللَّهُمَّ وَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّهً الَّذِینَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَهَ» خدایا؛ این هم باز مبتدا است، خبر آن میآید.
که میگوید برای اینها هم درود بفرست، تحیّت بفرست، خبر آن بعداً میآید.
ویژگی اصحاب پیغمبر در دعای امام
اصحاب محمّد (صلّی الله علیه و آله) «خَاصَّهً الَّذِینَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَهَ» آنهایی که صحابت را زیبا انجام دادند. «وَ الَّذِینَ أَبْلَوُا الْبَلَاءَ الْحَسَنَ» آن کسانی که «فِی نَصْرِهِ، وَ کَانَفُوهُ» در جنگها نهایت بعث را در یاری او نشان دادند. «وَ کَانَفُوهُ» یعنی «عَاوَنُهُ» او را معاونت کردند. «وَ أَسْرَعُوا إِلَى وِفَادَتِهِ» به سرعت به سوی او رفتند که اعلام اسلام بکنند. «وَ سَابَقُوا إِلَى دَعْوَتِهِ» و به دعوت او پیشی گرفتند. «وَ اسْتَجَابُوا لَهُ» پیغمبر را قبول کردند، استجابت کردند. «حَیْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّهَ رِسَالاتِهِ» در وقتی که حجّت پیامبر بودن خود را به آنها میشنواند. نه تنها اینکه بلند شدند رفتند پیش پیغمبر –ببینید واقعاً چه زحمتهایی را کشیدند، این شنیدنی است- «وَ فَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَ الْأَوْلَادَ فِی إِظْهَارِ کَلِمَتِهِ» از ازواج و اولاد و همسران و فرزندان در اظهار کلمهی پیغمبر اکرم جدا شدند؛ یعنی در اظهار نبوّت او. «وَ قَاتَلُوا الْآبَاءَ وَ الْأَبْنَاءَ فِی تَثْبِیتِ نُبُوَّتِهِ» در تثبیت نبوّت او که برای همه اثبات بکنند با پدران و فرزندان جنگیدند. «وَ انْتَصَرُوا بِهِ» بله یاری کردند. «وَ مَنْ کَانُوا مُنْطَوِینَ عَلَى مَحَبَّتِهِ» انطوی فلان علی محبّت فلان یعنی «أظهَرَ مُحَبَّتُهُ» یعنی تمام قلوب اینها محبّت پیغمبر را داشتند. «یَرْجُونَ تِجارَهً لَنْ تَبُورَ فِی مَوَدَّتِهِ» اینها امید داشتند به تجارتی که هرگز آن تجارت کساد نمیشود، در محبّت او از بین نمیرود.
«وَ الَّذِینَ هَجَرَتْهُمْ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ» اصحابی که عشایر آن قوم و خویشها، اطرافیان از اینها هجرت کردند، گذاشتند رفتند، اینها را تنها گذاشتند. چه زمانی؟ «إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ» در زمانی که اصحاب به آن عروهی پیغمبر چنگ زدند. عروه در حقیقت، در اصل به «کَلَّ مَا یُؤخَذُ بِهِ» به مثلاً دستهی کوزه، بند پیراهن میگویند که سپس استعاره شده است بر هر چیزی که انسان به آن چنگ میزند. وقتی که به عروهی پیغمبر چنگ زدند، یعنی به آن… گفتم به هر چیزی که میشود به آن اعتماد کرد، عروه میشود. «وَ انْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَکَنُوا فِی ظِلِّ قَرَابَتِهِ» دیگر تمام قوم و خویشیها منتفی شد. دیگر همهی اینها را تنها گذاشتند و رفتند. چه زمانی؟ «سَکَنُوا فِی ظِلِّ قَرَابَتِهِ» وقتی که این اصحاب در سایهی قرابت پیغمبر نشستند، رفتند با پیامبر قرابت ایمانی پیدا کردند.
«فَلَا تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَکُوا لَکَ وَ فِیکَ، وَ أَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِکَ» خدایا فراموش نکن آن چیزی را که اینها به خاطر تو و در راه تو ترک کردند. بالاخره یک عدّهای را ترک کردند، به خاطر تو بوده است. «وَ أَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِکَ» اینها را از رضوان خود راضی بکن، زیاد بده. «وَ بِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَیْکَ» به خاطر آنکه جمعیت را به خاطر تو در اطراف پیغمبر جمع کردند. «وَ کَانُوا مَعَ رَسُولِکَ دُعَاهً لَکَ إِلَیْکَ» و به خاطر تو دعاه بودند، داعیان مردم بودند به سوی پیغمبر، به سوی خدا، به خاطر تو.
«وَ اشْکُرْهُمْ عَلَى هَجْرِهِمْ فِیکَ دِیَارَ قَوْمِهِمْ وَ خُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَهِ الْمَعَاشِ إِلَى ضِیقِهِ» که در نسخهها دو مورد آمده است. بعضیها دارد که «مِن سَعَهِ المعاشِ إِلى ضَیِّقِهِ»[۴]. میگوید خدایا شاکر باش از اینها که اینها به خاطر تو از دیار قومشان هجرت کردند و از یک معاش وسیعی به یک معاش تنگ خارج شدند. اوّل پول داشتند، امکانات داشتند، به خاطر اینکه رفتند و هجرت کردند و از خیلیها بریدند، خلاصه به ضیق معاش مبتلا شدند. حالا دارد که «مِنْ سَعَهِ الْمَعَاشِ إِلَى ضِیقِهِ» بعضی از جاها دارد «ضَیِّقِهِ» هم نوشته است. «وَ مَنْ کَثَّرْتَ فِی إِعْزَازِ دِینِکَ مِنْ مَظْلُومِهِمْ» خدایا شاکر باش از آنها که در اعزاز دین تو از مظلومین آنها زیاد کردی. یعنی زیاد بودند که مظلوم شدند. شهید شدند، مجروح شدند، مهجور شدند. این تا الآن راجع به اصحاب است.
تفاوت جایگاه صحابه در نزد اهل تسنّن و تشیّع
اینجا توجّهی بکنید یک چیزی خدمت شما بگویم. الآن بنده نمیتوانم این بحث را باز بکنم زیرا خود آن مستقلّاً یک بحثی است. فقط میخواهم بگویم حالا آن قسمت از اهل تسنّن منصف باشند این چیزها را میدانند ولی آنها که تندرو باشند و بعضی از قسمتها، اینها شیعه را متّهم کردند که شیعه اصحاب را دوست ندارند، بلکه حالا چیزهای دیگر هم گفتند.
ما شیعیان یک وقتهایی دستی دستی خود را خراب میکنیم. من به شما یک چیزهایی را عرض میکنم ممکن است الآن به شما بگویم خوب برای بعضیها اصلاً اوّل وحشت بکنند که این حرفها چیست که شما میزنید . امّا ببینید نمیخواهم بعضی از چیزها را باز بکنم. گاهی وقتها بیگناه ما متّهم میشویم. توضیح نمیدهند یا اگر نمیخواهند نمیتوانند حالا به هر حال دیگر… بحث صحابه یک بحث بسیار بزرگی است. این امام معصوم ما است به این واضحی به صحابه درود میفرستد، دعا میکند. آن وقت ما میآییم با صحابه بد میشویم؟ نه اختلاف ما، اختلاف دیگری است. ما اصلاً بعضیها را صحابه نمیدانیم. حالا یک نفر یک وقتی صحابه بوده است حالا بلند شده است رفته است به یک گناهانی آلوده شده است، میگوییم اصحاب نیست. الآن اگر در درود و تحیّتهای خود بگوییم «وَ عَلی اصحَابِهِ المُؤمنینَ» اشکال ندارد. اصحاب مؤمنین خوب هستند. سلمان نور چشم ما است، حذیفه بن یمان نور چشم ما است. عمار یاسر نور چشم ما است و خیلی افراد دیگر. حالا یک نفر پیدا شده است، از نظر ما او رفته و گنهکار شده، این بحث علمی است. بحث سنی و شیعه هم نیست. منتها اینقدر این بحثها را شلوغ میکنند، خلط مبحث میکنند کسی چیزی هم بخواهد بگوید دیگر نمیتواند بگوید.
مثالی در مورد انحراف صحابه
یک بحثی است، بیایید ببینیم تعریف صحابه چیست؟ آیا صحابه مثل دیگران میتواند مبتلا به گناه بشود یا اینکه اینها معصوم هستند؟ خوب اینطور که نمیشود اینها زیاد بودند. آیا همهی این جمع کثیر و جمع غفیر معصوم بودند؟ دلیل بر ضد این داریم. کسانی از اینها بودند که پیغمبر اکرم را هم یاری کردند ولی بعداً گذاشتند رفتند. قضیه یک طور دیگر شد. مگر زبیر نبود؟ خود زبیر خیلی در راه پیغمبر زحمت کشیده بود. وقتی که یک نفر رفت به عنوان خودشیرینی زبیر را کشت، قصد آن آدم خدا نبوده است. در حالتی که زبیر خوابیده است، این هم دید شلوغ است و زبیر را کشت. در جنگ جمل امیر المؤمنین یک چیزی را به یاد زبیر انداخت. تو به یاد داری پیغمبر اینطور گفت؟ گفت: بله به یاد دارم، پس دیگر من با تو نمیجنگم. رفت به پسر خود گفت: من نمیجنگم. پسر او گفت: نه این حرفها نیست که علی چیزی را به یاد من آورده است تو ترسیدی. یکی از چیزهایی که مردم را یک وقت به یک انحرافاتی وادار میکند، همین نسبت دادن به ترس است. در خانوادهها هم اتّفاق میافتد. یک جوانی است حالا میخواهد ملاحظهی یک کسی را بکند، شب میآیند او را دوره میکنند، میگویند: از او میترسی؟ یک فتنه به راه میافتد. در عربها این مسئلهی پر رنگتر بوده است، نسبت ترس به کسی دادن خیلی بد بود، آن هم مثل زبیر. زبیر یک قهرمان بود. خیلی ناراحت شد، گفت: من میترسم؟! اسب خود را سوار شد و به قلب لشکر امیر المؤمنین زد. امام علی (علیه السّلام) با علم امامت فهمید این با کسی کار ندارد، حضرت فرمود به او راه بدهید بیاید. با کسی کاری ندارد. یک جولانی در این صفوف لشکر داد و آمد رفت به پسر خود گفت: حالا دیدی، من میترسیدیم؟! خوب وقتی او را کشتند، امیر المؤمنین شمشیر او را برداشت تعبیر عجیبی فرمود، فرمود: این شمشیر شمشیری است که طولانی -نه یک دفعه و دو دفعه – غبار غم از چهرهی پیغمبر پاک کرده است ولی در آخر آمد امام حق خود را شناخت. باید در جبههی او میماند، در رکاب او میماند، گذاشت و رفت در بیابان دراز کشید و یک نفر هم رفت به سادگی او را کشت.
نظرات علمای اهل سنّت در مورد معصوم بودن صحابه
حالا نمیخواهم این بحثها را باز بکنم ولی علمای بزرگ سنّی بحثهایی دارند که اینها بحث علمی است. منتها آدم اینها را بحث بکند فکر نکنند که بحث سنّی و شیعه است، نه ما هیچ بحث اختلاف انگیز نداریم، بحث علمی است. آقای ابن اثیر –ابن اثیر جزری که جامع الاصول را نوشته است- ارادتمند شما هستیم، دوست هستیم امّا شما در مقدّمهی جامع الاصول نوشتید: «وَ امَّا الصَّحَابَهَ فَکَلُّهُم عَادِلون بِتَعدیلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ» همهی صحابه عادل هستند، آن هم به تعدیل خدا. آقای ابو حاتم شما مرقوم فرمودید: «وَ امَّا الصَّحَابَه لَا یَتَطَّرقُ إلیهِم الجِرحُ وَ التَّعدیل» اصلاً در مورد صحابه جرح و تعدیل راه ندارد.
توضیحی در مورد جرح و تعدیل
در درایه جرح و تعدیل را به اصطلاح به این میگویند که مثلاً بگویید راوی عادل است، عادل نیست. جرح است، تعدیل یعنی این عادل است. عیبهای او را بگویی او را جرح بکنی، این را بگویی تعدیل بکنی به این علم جرح و تعدیل میگویند. آقای ابو حاتم میفرماید حالا شاید دیگران هم گفته باشند اصلاً در مورد صحابه جرح و تعدیل راه ندارد. یعنی اگر یک کسی حتّی یک کار بدی هم کرد، تو حق نداری حرف بزنی. خوب اینطور که نمیشود، این یک بحث علمی است شما چه میگویید؟ چرا شما در جاهای دیگر اینقدر دقّت به کار میبرید ولی حالا به صحابه… صحابه فرقی با ما ندارند. یک بشرهایی بودند ممکن بود به گناه مبتلا بشوند. چنان که بعضی از آنها شدند. حالا این بحث در جای خود باید در یک محیط آرام به صورت علمی بحث بشود. نه مدام سر و صدا به راه انداخته بشود. آدمهای مطّلع باید در این مورد حرف بزنند. امّا جمعبندی من این است که پیغمبر اکرم اصحابی داشته است اینها باوفا بودند تا آخر هم باوفا ماندند، زحمت کشیدند واقعاً از اهل و اولاد خود هجرت کردند، خیلی زحمتها کشیدند که ببینید امام سجّاد (سلام الله علیه) چقدر دارد اینها را جمعبندی میکند. انواع زحماتی که اینها مبتلا شدند.
بحث در مورد صحابه
حضرت همه را زبانزد میکند منتها در اوّل آن فرموده است: «الَّذِینَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَهَ»[۵] نیکو صحابه بودند این کار را انجام دادند. حالا اسم من صحابه باشد هر کار بکنم که نمیشود. حالا اینها بله اگرچه برادران اهل سنّت جوانان آنها منصف باشند بنشینند، یک جلسهای باشد، هستند کسانی که این مطالب را در سطح علمی بیان میکنند. اصلاً نه ربطی به تسنّن دارد، نه ربطی به تشیّع دارد. تسنّن سر جای خود، تشیّع هم سر جای خود امّا حالا یک نفر این وسط به اسم صحابه است و رفته است هزار تا کار انجام داده است، خوب شما به این چه میگویید؟ این نمیشود بگوییم چون دیگر اسم او صحابه است، آدم بکشد. نه اینها باید رسیدگی بشود. منتها نه به صورت جنگ و جدال به صورت یک بحث علمی، به صورت یک درس. خیلی هم آماده است. موادّ آن آماده است. من را که میبینید از جوانی خود در این قسمتها کار کردم. هر مرکزی باشد که خاطر من جمع باشد که چند تا نادان نمیآیند آنجا رنگ جلسه را عوض بکنند از اهل سنّت هم بروند بیاورند، برادرانه بنشینیم بنده سه جلسه، چهار جلسه اینها را کاملاً توضیح میدهیم. عدالت مثل یک چیزی است که مثل سقز به انسان نمیچسبد، یک وقت هم از انسان جدا میشود. آدم گنهکار میشود، خوب از عدالت ساقط میشود. امّا اینها که اصحاب خوب پیغمبر بودند الآن به برکت آنها ما مسلمان شدیم. خوب چرا ما اینها را یاد نکنیم؟ یاد میکنیم. امام معصوم ما از اینها یاد کرده است. این یک بخش است.
رحمت و دورد امام بر تابعین در دعای چهارم صحیفه
بخش دوم بخش تابعین است، آن کسانی که پیغمبر اکرم را دیدند به اینها صحابه میگویند. آنها که صحابه را دیدند، پیغمبر را ندیدند به اینها تابعین میگویند. یک اصطلاح است. الآن این تابعین مصطلح را امام سجّاد میخواهد بفرماید، بعد یک تابعین دیگر را میخواهد بگوید که این برای ما بسیار مهم است بشنویم. «اللَّهُمَّ وَ أَوْصِلْ إِلَى التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، الَّذِینَ یَقُولُونَ: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ»[۶] این آیه در سورهی مبارکهی حشر است که خدا از قول تابعین این حرف را زدند. خدا دارد این حرف را نقل میکند. «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونا بِالْإیمانِ»[۷] خدایا ما را ببخش و آن برادران ما که جلوتر از ما، قبل از ما ایمان آورده بودند، بر ما در ایمان پشی گرفته بودند، بقیهی آیه این است که «وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ» خدایا در دلهای ما غلّی، کینهای نسبت به مؤمنین قرار مده. خوب این کسانی که خدا در سورهی حشر اینطور مطلب را از اینها نقل میکند، این اشاره به آن است. «اللَّهُمَّ وَ أَوْصِلْ إِلَى التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ» باز در آیههای دیگر این کلمه…
اقتباس واژهی تابعین از قرآن
اصلاً این واژه و این جمله از قرآن اقتباس شده است «وَ التَّابِعِینَ وَ اتَّبَعهُم بِإِحْسانٍ» به طور کلّی این کلمهی «بِإِحْسانٍ» اینجا وجود دارد که این تابعین «بِإِحْسانٍ» نه اینکه فقط یک چیزی شنیده باشند و از اصحاب بگیرند، نه درست و حسابی مؤمن باشند. به وظیفه عمل بکنند. واقعاً مثل آنها عمل بکنند. «التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ» چه کار بکنند؟ مفعول آن اینجا میآید. «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونا بِالْإیمانِ».
ویژگیهای تابعین
«اللَّهُمَّ وَ أَوْصِلْ إِلَى التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ … خَیْرَ جَزَائِکَ» بهترین جزا را برای اینها بفرست. «الَّذِینَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ» سمت یعنی طریق. همین تابعین که بعداً آمدند سمت این صحابهی راستین را قصد کردند. خواستند واقعاً به دنبال ابوذر بروند. دنبال سلمان بروند، دنبال مقداد بروند. دنبال عمار بروند. «الَّذِینَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ وَ تَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ» یعنی اینها قصد کردند که به طرف اینها، مکانی که اینها هستند بروند. «وَ مَضَوْا عَلَى شَاکِلَتِهِمْ» براساس شاکلهی اینها، کارهای این ها، اینها هم روزگار گذراندند. «لَمْ یَثْنِهِمْ رَیْبٌ فِی بَصِیرَتِهِمْ، وَ لَمْ یَخْتَلِجْهُمْ شَکٌّ فِی قَفْوِ آثَارِهِمْ، وَ الِائْتِمَامِ بِهِدَایَهِ مَنَارِهِمْ» تا آخر که خلاصه میگوید این تابعینی که واقعاً به دنبال آن اصحاب راستین رفتند و اینها هیچ شکّی را از آنجا برنگرداندند. «لَمْ یَثْنِهِمْ» یعنی «لَمْ یَرُدَّهُم» هیچ شکّی اینها را از مقصود خود در بصیرتشان برنگردادند. «وَ لَمْ یَخْتَلِجْهُمْ شَکٌّ فِی قَفْوِ آثَارِهِمْ» شکّی به دنبال اینها نیامده است در گرفتن… -قف یعنی تبعیّت کردن- یعنی در تبعیّت آثار اینها، دنبال اینها رفتن و اینکه به هدایت منار اینها ائتمام بکنند -ائتمام نوشته است، البتّه درست است حالا ممکن است، به یک نحو دیگر هم بشود خواند- «مُکَانِفِینَ وَ مُوَازِرِینَ لَهُمْ» به مرام اینها معاونت میکردند، کمک میکردند. «یَدِینُونَ بِدِینِهِمْ» به دین اینها متدیّن میشدند. یعنی دینی از خود درست نمیکردند. «وَ یَهْتَدُونَ بِهَدْیِهِمْ» به هدایت همینها، اینها هم هدایت میشدند. «یَتَّفِقُونَ عَلَیْهِمْ» همه با هم در مورد اصحاب راستین اتّفاق پیدا میکردند، نه اینکه یک کسی بیاید بگوید سلمان خوب است، یکی بگوید ابوذر مورد داشته است، نمیدانم سلمان مسئله داشته است؛ نه همهی آنها بر این اصحاب متّفق بودند. «وَ لَا یَتَّهِمُونَهُمْ فِیمَا أَدَّوْا إِلَیْهِمْ» یعنی آن تعالیم را که این اصحاب به اینها تأدیه کردند، سپردند -آن چیز برگرفته از پیغمبر اکرم را- آنها را دیگر متّهم نکنند. یک چیزی اگر پیش آمد که یک عدّه دوست ندارند، این پخش بشود، بیایند بگویند که نخیر اینطور نبوده است. ما از این چیزها داریم، از این درگیریها بوده است در خود اصحاب هم حتّی بوده است. الآن نمیخواهم بگویم، روایت داریم یکی از مشاهیر اصحاب تیمّم بلد نبود. خوب بشر است، از یاد برده بود. یکی از صحابهی دیگر به یاد او انداخت. گفت: به یاد داری با هم شتر میچراندیم، محتاج به حمام شدیم نشد، از پیغمبر پرسیدیم، پیغمبر گفت: چنین و چنان بکنید. گفت: «اتقی الله» از خدا بترس، حرف نزن. یعنی دوست ندارد این مطرح بشود. چیزهایی حالا خیلی پر رنگتر. «وَ لَا یَتَّهِمُونَهُمْ فِیمَا أَدَّوْا إِلَیْهِمْ» اصحاب را متّهم نمیکردند در چیزی که به اینها تأدیّه میکردند.
معنی دوم تابعین در کلام امام (علیه السّلام)
الآن این یک بخش از تابعین به معنای مصطلح است، تا اینجا سلام و صلوات بر اینها بوده است. یعنی تابعین باحسان که پیغمبر را ندیدند ولی اصحاب را دیدند، تابعین بودند. از این به بعد لحن نورانی امام (علیه السّلام) عوض میشود، تابعین معنی دیگر پیدا میکند به این خیلی توجّه بفرمایید، خیلی مهم است. بعد از اینکه تابعین به معنای دوم را میگوید یک مشت مطالب عجیب و غریبی به دنبال آن میآورد که خدا إنشاءالله به حقّ خود این آقا کمک بکند اسرار را متوجّه بشویم. یعنی آنها را بدانید بسیار خوشحال میشوید. ببینید در مورد تابعین چه میگوید. تا اینجا تمام شد. تابعین چه کسانی بودند؟ اصحاب را دیده بودند، پیغمبر را ندیده بودند. تابعین بالمعنی الاخص، تمام شد. حضرت یک فصلی را باز میکند. «اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى التَّابِعِینَ» میگوید: خدایا بر پیروان پیغمبر درود بفرست، رحمت بفرست. چه کسانی؟ آن تابعین نیست، بحث آنکه تمام شد. بحث دیگر است. «وَ صَلِّ عَلَى التَّابِعِینَ مِنْ یَوْمِنَا هَذَا إِلَى یَوْمِ الدِّینِ» از امروز تا روز قیامت هر کسی از پیغمبر تبعیّت میکند، بر او درود بفرست، رحمت بفرست. امام سجّاد دارد دعا میکند، ما را دعا میکند. پیروان پیغمبر اکرم را دعا میکند. این دیگر آن تابعین نیست. الآن شما تابعین هستند، شما به آن معنای اخص نیستید، تابعین پیغمبر هستید. «وَ صَلِّ عَلَى التَّابِعِینَ مِنْ یَوْمِنَا هَذَا إِلَى یَوْمِ الدِّینِ» چقدر اینها عزیز هستند فقط خود شما نیستید. یک وقت دوستی دوست خود را میبیند، میگوید: خوب حاج خانم چطور است؟ به حاج خانم سلام برسانید، به اهل بیت سلام برسانید. دارد اینطور برخورد میکند. «وَ صَلِّ عَلَى التَّابِعِینَ مِنْ یَوْمِنَا هَذَا إِلَى یَوْمِ الدِّینِ وَ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ» بر همسران آنها هم رحمت بفرست. بالاخره در این خانه زحمت میکشد. آنها ازواج اینها هستند. «وَ عَلَى ذُرِّیَّاتِهِمْ» به ذریّات آنها هم رحمت بفرست. الآن امام سجّاد دارد به شما و ایل و تبار شما رحمت میفرستد، از خدا رحمت میخواهد. «وَ عَلَى مَنْ أَطَاعَکَ مِنْهُمْ» به شرط اینکه این ازواج و ذریّات هم تبعیّت خدا بکنند. دیگر یک شرط هم دارد اینطور هم نیست که دیگر حالا چون دیگر ایشان خانم ایشان شد… نه او هم باید اطاعت بکند، او هم باید از تابعین باشد.
حرام بودن مسامحه در کلام معصوم
اینجا یک نکتهی بسیار عجیبی است. خدا کند عزیزان متوجّه ظرایف معصومین بشویم. من یک درد و دلی دارم بگویم و فوراً رد بشوم. میخواهم بگویم اگر انسان یک کتاب قصه میگفت، ممکن بود انسان یک جایی مسامحه بکند. اگر آدم یک دیوان شعری میگفت ممکن بود یکجاهایی مسامحههایی بشود ولی بنده یک عقیده دارم مسامحه در کلام معصوم حرام است. مسامحه در قرآن حرام است. وقتی سر و کار ما با سخن معصوم میشود، با قرآن میشود نباید از سر باز بکنیم و بسیاری هم از سر باز میکنند. یعنی دل من خون است در این ۴۰ سال اینقدر دیدم ضرایف در کتابها ضایع شده است، حالا در گفتارها که هیچ چیزی. ماشاءالله دیگر اینقدر ضرایف ضایع میشود که اگر یک چیز درست بگویند انسان تعجّب میکند. بنابر ضایع شدن است. حالا اینجا من دوست دارم شما هم با من همراه بشوید، ضرایف سخن معصوم را دریابیم. ببینید از سر باز نکنید. اگر بنا بشود اینها را از سر باز بکنم خدایی ناکرده مریض بشوم، گرفتار بشوم، اصلاً نمیآیم، نمیروم، واجب که نیست. به آقایان و خانمها بگویید فلان شخص نمیآید موقّتاً مرده است. یک کسی میگفت: خیلی تلفن میزدند به زن و فرزند خود گفت: بگویید موقّتاً مرده است، بعداً زنده میشود.
آثار رحمت امام سجّاد بر پیروان واقعی پیامبر
عنایت بفرمایید اینجا امام سجّاد (علیه السّلام) دعا میکند اوّلاً دعای ایشان مستجاب است. معصوم است. برای چه کسانی؟ تمام پیروان پیامبر اکرم که درست پیروی بکنند. دهان کجی نکنند، فقط اسم نباشد، ظاهرسازی نباشد، واقعاً پیروی پیغمبر باشند. آن وقت رحمت میفرستد، آن وقت این رحمت یک آثار عجیبی دارد؛ میگوید خدایا از این نوع رحمت میخواهم برای اینها بفرستی. چون خدا انواع رحمتها را دارد. یا مثلاً بگوییم یک رحمتی که این آثار را دارد. به هر حال دوست دارم این رحمت را توجّه بکنید ببینید چقدر این زیبا است. شما الآن یک نفری را به یک جای دوری میفرستید میگویید آنجا به این بهترین غذا را بده، بهترین مسکن را به او بده. ببین اگر مریض شد، او را به دکتر ببر. نگذار مریض بشود، نگذار چیز مسموم بخورد، نگذار کسی او را بزند. هر وقت پول نداشت به او بده، هر چیزی دوست داشت به او بده. اینقدر سفارش سفارش… ببینید امام سجّاد اینقدر سفارش ما را به خدا کرده است که انسان خجالت میکشد. میگوید: «وَ صَلِّ عَلَى التَّابِعِینَ» بر تابعین رحمت بفرست. «مِنْ یَوْمِنَا هَذَا إِلَى یَوْمِ الدِّینِ وَ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ وَ عَلَى ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ عَلَى مَنْ أَطَاعَکَ مِنْهُمْ» چه نوع رحمتی؟ اینها را دقّت بکنید. «صَلَاهً تَعْصِمُهُمْ بِهَا مِنْ مَعْصِیَتِکَ» یک نوع رحمت که با این رحمت اینها را از معصیت دور نگه بداریم، معصیت نکنند. دل او میسوزد نمیخواهد ما معصیت بکنیم. دعا میکند گنهکار نباشیم. «وَ تَفْسَحُ لَهُمْ فِی رِیَاضِ جَنَّتِکَ» با آن رحمت در آن باغهای بهشتی برای آنها یک جای وسیع قرار بدهی. همهی این کارها را رحمت میکند. «وَ تَمْنَعُهُمْ بِهَا» تمام بهای مؤنّث به آن صلاه برمیگردد. صلاه، رحمتی که این کار را بکند، آن کار را بکند. «وَ تَمْنَعُهُمْ بِهَا مِنْ کَیْدِ الشَّیْطَانِ» یک رحمتی که اینها را از کید شیطان منع بکند. خطاب به خدا است، چون بها آورده است. «وَ تَمْنَعُهُمْ بِهَا» به واسطهی آن رحمت کید شیطان را از اینها منع بکنید. «وَ تُعِینُهُمْ بِهَا» باز بها با آن رحمت. این رحمتی که تو کمک بکنی به واسطهی آن رحمت «عَلَى مَا اسْتَعَانُوکَ عَلَیْهِ مِنْ بِرٍّ» اینها بخواهند یک کار خوبی بکنند، از تو یاری بطلبند، تو با این رحمت کاری بکنی که اینها به آن کار موفّق بشوند. «وَ تَقِیهِمْ طَوَارِقَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ إِلَّا طَارِقاً یَطْرُقُ بِخَیْرٍ».
بحث در مورد کلمه ی طوارق
اینجا یک بحث لغوی خیلی مختصر دارد و آن این است که به حوادث طوارق میگویند. طوارق لیل مخصوصاً، طوارق نهار. تمام اینها یک ریشهای پیدا میکند بعد به صورت مجاز استعمال میشود. چرا میگویند طوارق؟ چون طرق به معنای کوبیدن است. طارق یعنی کوبنده. «وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ»[۸] آن ستارهی کوبنده که اینها باید در تفسیر رسیدگی بشود. چرا کوبنده میگویند؟ چون معمولاً کسی که میآید در خانه را میکوبد. پس به این اعتبار هر چیزی که به در خانهی ما مراجعه بکند، به آن کوبنده میگویند. چون کسی که میآید در را میکوبد و به این اعتبار به حوادث طوارق میگویند. جلوی در خانهی ما میآیند، پیش ما میآیند، به ما متعرّض میشوند، مانند کسانی هستند که در خانه بیایند و در بزنند. بنابراین یک اصل لغوی است. «وَ تَقِیهِمْ طَوَارِقَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ إِلَّا طَارِقاً یَطْرُقُ بِخَیْرٍ» «طَوارِقُ اللَّیلِ وَ النَّهَار مُطِلق الحوادث» خدایا رحمتی باشد که با آن رحمت، حوادث شب و روز را «تَقِیهِمْ» اینها را از حوادث شب و روز نگه بداری. ببین میخواهد ما را بیمه بکند. مگر حادثهای که خیر باشد. هر طارقی بد نمیشود. «إِلَّا طَارِقاً یَطْرُقُ بِخَیْرٍ» مگر حادثهی خیر. بله خدا إنشاءالله به همهی ما خیر برساند. آن هم طارق است آن طوارق بد مثل دزد هستند، مثل ظالم هستند. مدام در را میکوبند که بیا در را باز بکن، که میخواهم بیایم همه چیز شما را ببرم. امّا یک وقت یک آدم مهربانی آمده است، در میزند. آقا بفرمایید خیلی هم انسان خوشحال میشود. پس این رحمت اینقدر اثر دارد که آنها را از شرّ شیطان حفظ میکند و آنها را از طوارق لیل و نهار هم حفظ میکند. «إِلَّا طَارِقاً یَطْرُقُ بِخَیْرٍ».
امید و رجا آثار دیگر رحمت فرستادن امام برای پیروان پیامبر
یک هنر دیگر هم این رحمت دارد؛ «وَ تَبْعَثُهُمْ بِهَا عَلَى اعْتِقَادِ حُسْنِ الرَّجَاءِ لَکَ، وَ الطَّمَعِ فِیمَا عِنْدَکَ» این رحمتی باشد که اینها را وادار بکند که اینها یک اعتقاد و امید زیبا در مورد تو داشته باشند، بدگمان به تو نباشند. «وَ الطَّمَعِ فِیمَا عِنْدَکَ» این رحمت باعث بشود فقط در چیزی که نزد تو است طمع کنند. «وَ تَرْکِ التُّهَمَهِ فِیمَا تَحْوِیهِ أَیْدِی الْعِبَادِ» و این رحمت این هنر را دارد که ترک بکنند تهمت را در مورد چیزهایی که در دست بندگان است. این تفسیر دارد. فرمودند تفسیر آن این است آدم برود ببیند یک ماشین خیلی خوبی ایستاده است و پارک کرده است، دارد برق میزند. دل میبرد. اینها چند است؟ نمیدانم میگویند چهار صد تا کمتر نیست. خدایا این درست است ما الآن یک دوچرخه هم نداریم ولی این، این را دارد. اینقدر هم تا به حال دعای کمیل خواندم. عوام بازیهایی که ربط دنیا را به آخرت میدهند. من بارها در منبر گفتم دنیا را به آخرت ربط ندهید. امور مادی را به معنوی ربط ندهید. به خانهی دوست خود رفته است، دیده است یک غذای لذیذی پختند. خانم پخته است؟ بله. چقدر خدا تو را دوست داشته است که این خانم را برای تو رسانده است، نه دلیل نمیشود. یک وقت آدم خوب، زن خوب ندارد، یک وقت یک آدم بد یک زن خوبی دارد. ممکن است اصلاً استدراج باشد.
یکی از انواع استدراج زن خوب است. هر زن خوبی استدراج نیست ولی اگر کسی شاکر نعمت نباشد، زن خوب هم استدراج میشود. من نمیدانم ما چقدر جرأت میکنیم. از این طرف هر کدام از ما پیغمبر اکرم را پیغمبر میدانیم. «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[۹] به غیب هم ایمان آوردیم ولی از این طرف هر کدام از ما نمایندهی خدا بر روی زمین هستیم. دیدید فلان شخص چه شد؟ به خاطر این کاری بود که کرد. آژانس خبری خدا. یک معنی تهمت این است که خدا را متّهم بکند. خدایا این درست است. هزار سر پشت پرده است. اوّلاً اینکه این نیست که تو فکر میکنی.
گاهی وقتها حالا بله خدا مصلحت میداند به او بدهد، به من ندهد. گاهی وقتها نه او رفته است و درست و حسابی کار کرده است زحمت کشیده. گاهی وقتها ثروتمندها را متّهم میکنند. ما که نه ثروتمند هستیم، نه طرفدار اینها هستند ولی وقتی از نزدیک میرویم میبینیم، میبینیم که بیچارهها -خیلی معذرت میخواهم- خیلی از آنها جان میکنند و اصلاً شب و روز ندارند. ما فقط ثروت آنها را میبینیم. خیلی از اینها را دیدم بیماریهای گوناگون گرفتند، صبح تا شب پای تلفن هستند، صبح تا شب مهمان خارجی میآید و باید به استقبال او برود. اصلاً خانم یکی از اینها میگفت که من ممنون هستم که خانهی خیلی خوب، ماشین خیلی خوب ولی او اصلاً در خانه نیست. شب که میآید سر خود را که روی زمین میگذارد روزنامهها زیر بغل او است همینطور به خواب میرود. صبح بلند میشود زود یک وضو و یک رکعت نماز و یک نماز لب طلایی و بعد یک عطر و ادکلنی و عطر من کجا است و جوراب من را بدهید خداحافظ. زندگی نشد. آن وقت مدام منبر برو روانشناسی بکن. این بچّهها مغز عاطفی دارند، مدام سخنرانی بکن. این خانم عقدههای عاطفی دارد. مدام بگو عمر تمام میشود. همهی آنها خلاصه میشود در یک ماشین بسیار خوب و ساختمان بسیار زیبا و یک مقدار پول پس انداز در بانک و تمام. قضیه این است. اگر درست دقّت بکنند اصلاً تهمت نمیزنند.
ترک تهمت به بندگان هنر این رحمت فرستادن
امام به ما یاد میدهد. خدایا به این تابعین، به این پیروان پیغمبر یک رحمتی بکن که این رحمت این هنرها را دارد یکی هم «وَ تَرْکِ التُّهَمَهِ فِیمَا تَحْوِیهِ أَیْدِی الْعِبَادِ» یکی هم ترک تهمت در مورد چیزهایی که بندگان دارند. یک معنای تهمت این است. یک معنای آن هم به خود صاحب نعمت برمیگردد. گاهی وقتها خود صاحب نعمت را تهمت میزنند. میگوید ماشین را ببین. میگوید آدم با کاسبی درست این ماشین را نمیتواند بخرد. حالا ببین چه کار کرده است. این بیچاره را دزد کرد. امام سجّاد چه ظرایفی را بیان میکند. حرف نزن، چه میشود حرفی نزنی. سکوت بکن، اصلاً حرف نزن. طوری نمیشود. میگوید این رحمت که میفرستی این باعث بشود ما به خدا حسن رجا داشته باشیم. طمع ما هم فقط در چیزی باشد که در دست خدا است، آن وقت ترک تهمت بکنیم «فِیمَا تَحْوِیهِ أَیْدِی الْعِبَادِ» ترک تهمت در مورد آن چیزی که بندگان دارند. حالا یک پولی دارد، یک خانهای دارد، یک ماشینی دارد حالا حرف نزن، تهمت نزن. نه به خد، نه به او. چرا اینطور میشود؟ میگوید خدایا این رحمت را که بفرستی که اینها به تو امیدوار باشند و طمع آنها فقط در چیزی باشد که نزد تو است.
آثار این رحمت فرستادن امام بر پیروان پیامبر
این چه آثاری دارد؟ «لِتَرُدَّهُمْ إِلَى الرَّغْبَهِ إِلَیْکَ» برای اینکه با این رحمت اینها را رد بکنی فقط به سوی تو رغبت داشته باشند. فقط از تو بخواهند. «وَ الرَّهْبَهِ مِنْکَ» از تو بترسند. «وَ تُزَهِّدَهُمْ فِی سَعَهِ الْعَاجِلِ» یک عاجل داریم، یک آجل داریم. عاجل یعنی دنیا. نقداً میخواهم. عاجل از عجله مشتق است. حالا نقداً میخواهم. همین امشب میخواهم که همه چیز داشته باشم. خدا خلاصه برای اینجا میخواهم. از این طرف «وَ تُحَبِّبَ إِلَیْهِمُ الْعَمَلَ لِلْآجِلِ» یک کاری بکنی که اینها در این عاجل، درآمدهای این عجل دنیا زاهد بشوند و خیلی تلاش نکنند. نمیگویند دراز بکشیم، سر کار نرویم و فلان نه این حرفها نیست. اسلام این حرفها را ندارد. فرمودند بروید کار بکنید، زن و فرزند شما در رفاه باشد، همه اینها را گفتند امّا اینجا تمام حواس تو در مورد دنیا باشد درست نیست.
محبوبیّت کار خیر
میگوید این رحمت این هنر را دارد که «وَ تُحَبِّبَ إِلَیْهِمُ الْعَمَلَ لِلْآجِلِ» عمل برای آخرت را هم برای اینها محبوب قرار بدهی. یک کار خیری میکند دوست داشته باشد دو رکعت در دل شب نماز میخواند دوست داشته باشد آن را، عمل برای آن طرف را هم دوست داشته باشد. «وَ الِاسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ» این رحمت این هنر را دارد که کاری بکنی با این رحمت که اینها برای بعد از مرگ آماده بشوند. یعنی نه اینکه دور از جان بمیرند یک وقت حالا مردند به قول آقایان بعد از ۱۲۰ سال بعد از اینکه مرحوم شدند، درست و حسابی بمیرند و آماده باشند. «وَ تُهَوِّنَ عَلَیْهِمْ» عجیب هنرهایی دارد. هنرهای این رحمت را جمع کنی یک رساله میشود، ببین چقدر هنر دارد.«وَ تُهَوِّنَ عَلَیْهِمْ کُلَّ کَرْبٍ یَحِلُّ بِهِمْ یَوْمَ خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا» میفرماید خدایا با این رحمت آسان کنی برای اینها هر غصهای را، هر مشکلی را که روز خارج شدن روحها از ابدان به اینها دست میدهد، در آن موقع جان دادن آنها هم آساان بشود، هیچ ناراحت نباشند. تمام اینها هنر یک رحمت است. «وَ تُعَافِیَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَهُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا، وَ کَبَّهِ النَّارِ» این دیگر آخر دعا است. امروز دیگر دعا را تماماً خواندیم. دعاهایی که ممکن است من از آنها گاهی وقتها یک انتخابهایی بکنم، بعضی از دعاها است که همه را میخوانیم، همهی این دعای چهارم را خواندیم فقط دو تا مطلبی اینجا است. گوش بدهید این را از ریاض السّالکین برای شما بگویم از نظر نحوی صرفی مهم است.
امید نیکو در اثر رحمت فرستادن امام
اوّلاً اینجا امام (علیه السّلام) میگوید این رحمت باعث بشود اینها یک امید نیکو داشته باشد، این را توضیح میدهد. میگوید امید چه زمانی درست است؟
حدیثی از امام باقر در مورد نور در قلب
اوّلاً میگوییم از امام باقر (علیه السّلام) آمده است «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا فِی قَلْبِهِ نُورَانِِ»[۱۰] مؤمنی نیست مگر اینکه در قلب او دو تا نور است؛ «نُورُ خِیفَهٍ وَ نُورُ رَجَاءٍ» یکی نور ترس است یکی نور امید است. «لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یَزِدْ عَلَى هَذَا» اگر وزن بشود این از آن یکی بیشتر نمیشود. آن هم وزن بشود از این بیشتر نمیشود، یکسان هستند. «وَ قَولُ بَعضَ العَارَفین: مَن حَمَلَ نَفسَهُ عَلى الرَّجَاء تَعَطَّلَ، وَ مَن حَمَلَ نَفسَهُ عَلى الخُوفِ قَنَطَ» میگوید این دقیق است. بعضی عارفین گفتند هر کسی نفس خود را بر رجا حمل بکند، «تَعَطَّلَ» دیگر همه چیز تعطیل میشود. ما بگیریم بخوابیم حالا دیگر خدا کریم است. «وَ مَن حَمَلَ نَفسَهُ عَلى الخُوفِ قَنَطَ» اگر همیشه بگوید نه اگر من بمیرم دیگر یک راست من را به آنجا میبرند و ملائکهی عذاب هم بیایند و خدا چه کار بکنم؟ روی قبر من را هم میپوشانند، همه هم به خانههای خود میروند، همیشه از این حرفها میزند. نه این نیست. این ناامید میشود و خدا هم راضی نمیشود «وَ لَکنِّهُ یَنبَغَی أن یَخَافَ العَبدُ رَاجیاً» سزاوار است که بنده از خدا بترسد «رَاجیاً» در حالی که رجا هم دارد. «وَ یَرجُو خَائِفاً» امیدوار شود در حالی که خائف هم است. میگوید: «وَ تَقییدُهُ (علیه السّلام) الرَّجَاءَ بِالحَسن فِی قُولُهُ: «حَسَنُ الرَّجَاء» یا« حُسنُ الرَّجا» إشَارَهً إلى ذَلک» امام که میگوید امید زیبا یعنی امیدی که خوف هم در کنار آن باشد.
حدیثی از امام صادق در مورد امید و عمل به آن
بعد باز یک یک حدیث زیبایی است که در اینجا میفرماید: یک نفر میگوید من به خدمت امام صادق علیه السّلام رفتم گفتم : آقا بعضی از دوستان شما معصیت میکنند. «یُلِمُّونَ بِالْمَعَاصِی»[۱۱] مرتّب میروند گناه میکنند. بعد میگوید: «وَ یَقُولُونَ نَرْجُو» میگویند: ما امیدوار هستیم. ما امیدوار هستیم چه اشکالی دارد؟ میروند گناه هم میکنند. بعد حضرت فرمود: «فَقَالَ کَذَبُوا لَیْسُوا لَنَا بِمَوَالٍ» اینها دروغ گفتند، اینها از موالیان ما نیستند -این خیلی مهم است- فرمود: «مَنْ رَجَا شَیْئاً عَمِلَ لَهُ» کسی امید به چیزی داشت باشد برای آن عمل میکند. اگر من امید داشته باشم که فلان نسخی خطّی را در فلان جا آوردند خوب صبح بلند میشوم و میروم. یک زنگ میزنم، تلاش میکنم، از یک جایی قرض میکنم. کسی که امید داشته باشد حرکت میکند. به طور کلّی «وَ مَنْ خَافَ مِنْ شَیْءٍ هَرَبَ مِنْهُ» کسی که از یک چیزی بترسد، از آن فرار میکند. خدا نکرده حالا احساس کرده است که الآن خدایی ناکرده یک مار مثلاً در حیاط است و دارد زیر این درختها میرود و لای این برگها میرود. باید بگویی طوری نمیشود، برویم بخوابیم. نه بلند شو علاج بکن، در را ببندد. یک کسی را بیاور مار را بگیرد. بنابراین باز اینجا هم باز دارد که یک عدّه هم آمدند به امیر المؤمنین گفتند ما امیدوار هستیم و حضرت سوگند یاد کرده است. «وَ فِی خُطبَهِ لِأمیرِ المُؤمِنینَ (علیه السّلام)»[۱۲] میفرماید: «زَعَمَ أنَّهُ یَرجُو اللّه» آن شخص را میگوید. فکر میکند که امیدوار هستم. میگوید: «کَذَبَ وَ العَظیم» این واو، واو قسم. دروغ گفته است به خدای بزرگ، سوگند به خدای بزرگ. چرا؟ حضرت میفرماید: «مَا لَهُ لَا یَتَبیَّنُ رَجاؤهُ فِی عَمَلِه» او را چه شده است؟ که رجای او، امید او در عمل او دیده نمیشود. اگر امید داری باید یک کاری بکنی. بلند شو یک کاری بکنی. نظام خدا این را قرار داده است. یک چیزی هم اینجا داشتیم که این از نظر نحوی و صرفی اینها که اهل نحو و صرف هستند دقّت بکنند چون من دوست دارم که همگان سهیم باشند. اینجا که میگوید خدایا رحمتی بفرست که اینها وقت خروج ارواح از ابدان هر غصّهای را، این رحمت از اینها دور بکند که خواندیم به دنبال آن یک دعای دیگر میکند. اینجا به شما بگویم «وَ تُعَافِیَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَهُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا»[۱۳] اینها را هم عافیت بدهی از اینها، به این تابعین به وسیلهی این رحمت. حس بکنی از چیزهایی که با آن فتنه واقع میشود و محذورات فتنه، تو کاری بکنی که او از محذورات این فتنه در امان باشد. محذور یعنی مخوفات آن فتنه.
پناه به خدا از فتنههای گمراهکننده
اوّل یک چیزی در اینجا بگویم و آن این است ما در نهج البلاغه داریم میفرماید: –تأکید هم میکند- البتّه و البتّه «لَا یَقُولَنَ أَحَدُکُمْ»[۱۴] هرگز کسی نگوید که خدایا من از فتنه به تو پناه میبرم. به طور کلّی بخواهیم بگوییم که ما از فتنه به خدا پناه میبریم، درست نیست ولی میفرمایید بگویید خدایا پناه میبریم به تو از «مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ» فتنههای گمراه کننده. فتنه آزمایش و امتحان است. امتحان همیشه وجود دارد امّا یکی هم که از پروردگار بخواهیم که امتحانهای ما را سخت نکند و این خواسته مشروع است. شما عزیزان الآن از ماه رمضان خیلی فاصله نگرفتید در دعای ابو حمزهی سیّد السّاجدین (علیه السّلام) خواندید: «إِلَهِی لَا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ» خدایا من را به عقوبت خود ادب نکن. این جمله را اگر این را به یاد داشته باشید این را در قنوتهای خود هم ببرید خوب است. «إِلَهِی لَا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ» خدایا ما را به عقوبت خود ادب نکن. «وَ کَبَّهِ النَّارِ»[۱۵] میفرماید عافیت بده که به آن صدمهی آتش مبتلا نشوم. «وَ طُولِ الْخُلُودِ فِیهَا» طول ماندن در آتش نداشته باشم. هنر این رحمت تو تمام میشود. «وَ تُصَیِّرَهُمْ إِلَى أَمْنٍ مِنْ مَقِیلِ الْمُتَّقِینَ» خدایا اینها را برسان با این رحمت به محلّ امنی از جایگاه متّقین.
معنی کلمهی مقیل
مقیل میگویند که در اوّل به جایی بوده است که شخص آنجا میرفته است، با همسر خود مینشسته است میخوابیده است قیلوله میکرده است در لغت اینطور چیزها است. بعداً دیگر به مطلق مکانی که انسان میرود گفتند که «وَ تُصَیِّرَهُمْ إِلَى أَمْنٍ» این آخرین جملهی دعا است «وَ تُصَیِّرَهُمْ إِلَى أَمْنٍ مِنْ مَقِیلِ الْمُتَّقِینَ». اینها را با این رحمت آخر کار آنها این باشد که بازگشت آنها به یک محلّ امنی باشد از محلّی که متّقین در آنجا قرار دارند. چقدر خوب است این دعا مستجاب بشود، إنشاءالله میشود، إنشاءالله اهلیّت پیدا بکنیم. مواظب زبان خود باشیم، تمام اینها را امام سجّاد فرموده است ما اگر تابع پیغمبر باشیم تمام اینها در مورد ما مستجاب میشود. تابع پیغمبر بشویم. یک مقدار مواظب بشویم، نمیگویم معصوم بشویم تا آنجایی که میتوانیم تابع پیغمبر باشیم که آخر الامر میگوید اینها را بازگشت بدهی به محل امنی که از نوع جایگاه متّقین باشد. چقدر خوب است از این همه بلاها حفظ بشود، از کید شیطان حفظ بشود. در آخر هم که میمیرد به آنجا میرود.
مکاشفهی علّامهی عسکری
خدمت شما گفتم آن عالم بزرگ -خدا إنشاءالله روح او را شاد بکند- مرحوم علّامهی عسگری رضوان الله علیه) یک جملهای دارد که این جمله من را متحوّل کرد. علّامهی عسگری اهل تحقیق بود و غیرت اهل بیت را داشت و خیلی بزرگوار بودند. من زیاد خدمت ایشان بودم. ایشان خیلی به من لطف داشت. درد و دلهایی داشت گاهی اوقات به من زنگ میزند میگفت بیا و تنها بیا. این هم باز یک ادبی است. با دوست خود وعده گذاشتید که پیش او بروید، خود شما بروید این را در آخر درس دارم میگویم این خلاف ادب است، اگر میخواهید کسی را ببرید بگو. بگو با فلان شخص میخواهم بیایم. میگویند من یک کاری با شما دارم من این را دیدم و این مشکل برای من به وجود آمده است یک جمعیت زیادی میآید. اینها چه کسانی هستند؟ اینها فهمیدند من میخواهم پیش شما بیایم، با من آمدند. خوب من ممنون هستم محبّت دارند ولی شاید من با تو یک حرف خصوصی داشتم، مجلس ما مجلس میدان شوش شد. (میدان شوش از لحاظ فرهنگی جای مناسبی نبود، امّا الآن خوب شده است.۵۱:۴۴) ایشان میفرمودند بیا و تنها بیا. بعضی از دوستان با من وعده میگیرند، حقیقت را بخواهید از آنها میترسم. میدانم این ادب را ملتزم نیستند. بالاخره یک کسی را میآورند. شاید او نامحرم باشد اصلاً من به او نامحرم باشم. خلاصه میفرمودند بیا و تنها بیا. غرض من این است که ایشان آدمی هم نبود که در مورد مکاشفات صحبت بکند، کرامات صحبت بکند اصلاً اهل این قماش حرفها نبود. میفرمودند که من یک روز دیدم اتاق من اینقدر روشن شد مثل اینکه اتاق من شد شب ۱۴ ماه. ماه را داخل اتاق انسان بیاورند. میگوید: یک دفعه حالا یا در بیداری یا در خواب دیدم مادر حضرت زهرا است. میگوید خم شدم که پای او را ببوسم «فَاخَذَت بِیَدی وَ رفَعتَنی» دست من را گرفت و من را بلند کرد. «فَقَبَّلتُ یَدَهَا» دست او را بوسیدم. گفتم: «یَا امَاه خُذینِی إلیک» من را ببر مادر. فرمود: «کلّا» یعنی الآن نمیشود نه چنین است که تو فکر میکنی. مصلحت است که تو حالا بمانی یک کارهایی دارد این«وَ تُصَیِّرَهُمْ إِلَى أَمْنٍ مِنْ مَقِیلِ الْمُتَّقِینَ» من را بیچاره کرد، من را به یاد این انداخت. گفت: حضرت فرمودند: «کلّا»… در بیداری است جالب است. چقدر ما میدان پرواز داریم امّا خود را ارزان میفروشیم. آدم حضرت زهرا را ببیند «یَا امَاه خُذینِی إلیک» همین الآن من را ببر. خیلی جالب است آدم حضرت زهرا را ببیند و به او بگوید من را ببر ولی ما مصلحتهای خود را نمیدانیم فرمود: «کَلَّا» نه. تو حالا باید باشی کار داری. امّا این مهم است فقط بازگشت تو به سوی ما است. این جملهی نحوی و صرفی را هم بگویم اگر کسی اهل نحو و صرف است دقّت بکند نیست.
حالا من میگویم بالاخره اینجا سیّد علی خان مدنی ایشان از ائمّهی ادب هستند یک حرفی زده است ولی نسخههای صحیفه از نظر اعراب هیچ کدام با این نمیسازد. ایشان میفرماید: «وَ تُعَافِیَهُمْ»[۱۶] ما بگوییم که خدایا اینها را در عافیت قرار بدهی از چیزی که به خاطر آن چیز فتنه واقع میشود. خوب این یک حرفی است «وَ تُعَافِیَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَهُ» فتنه فاعل میشود، مرفوع میشود. ایشان میفرماید: «حَصَلَ وَ وَجَدَ وَ المَکرُوه نَزَلَ، وَ أوقَعَهُ: أوجَدَهُ وَ أحدَثَهُ کَوَقَع بِهِ مثل: أذهَبَهُ وَ ذَهَبَ بِه» ایشان میفرماید ما فعل لازم را دو نوع میتوانیم متعدّدی بکنیم. یک وقت با همزهی افعال میتوانیم بکنیم، یک وقت با باء تعدیه. مثلاً میگوییم اذهبته یعنی او را بردم. «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ»[۱۷] خدا اراده کرده است میخواهد که از شما خاندان رجس را ببرد. رجسی نیست. میتوانیم بگوییم اذهبته من او را بردم. به این تعدیه با همزه میگویند. یک بار تأدیه با باء میکنیم میگوییم ذهبته به» او را بردم.
مطلبی در مورد سیّد علی خان مدنی
این سیّد علی خان مدنی (رضوان الله علیه) امام ادب است یک چیز اعجوبهای در ادب است یک کتابی است به نام «نفحه الرّیحانه» کتاب بسیار کمیابی است. این کتاب پنج جلد است و نویسندهی آن هم سنّی است. در آنجا شرح حال سیّد علی خان مدنی همان شارح صحیفه را نوشته است. در آنجا اسم ایشان را آورده است میگوید: «هُوَ إمَامٌ لَم یَسمَح بِمِثلِ الدَّهرِ» این سیّد علی خان امامی است که زمانه نظیر او را نیاورده است. خلاصه سیّد علی خان از کبار علمای ما است. ایشان میفرماید: «أوجَدَهُ وَ أحدَثَهُ کَوَقَع بِهِ مثل: أذهَبَهُ وَ ذَهَبَ بِه» این به را برای تعدیه میداند. «فَالبَاءُ لِلتَّعدِیَّه» یعنی «وَ تُعافِیَهُم مِمّا تَقَعُ بِه» آن موقع ضمیر تقع به خدا برمیگردد. اگر باء را برای تعدیه بگیریم. معنای آن این میشود که خدایا اینها در عافیت باشند از چیزی که تو واقع میکنی که آن چیز از فتنه باشد و از مخوفات آن فتنه. امّا تقع لازم استعمال بشود، فاعل آن میشود فتنه میشود مرفوع که در تمام نسخههای صحیفه فتنهُ آمده است حتّی من یک نسخه دارم که از صحیفه جلد اوّل آن را دارم برای زمان خود سیّد است این را هم بدانیم شب گذشته به آن مراجعه کردم دیدم آنجا هم همینطور مرفوع است. آن یک نسخهای است که میدانید سابق بر این مؤلّف اگر حاشیهای بر کتاب میزد، مینوشتند منه یعنی این حاشیه از خود مؤلّف است. احترام میکردند علما را اگر زنده بود میگفتند: «منه دام ظلّه» یعنی از مؤلّف است. این نسخهی سیّد علی خان که من دارم، خدا بسیار عجیب این را رسانده است. داستان دارد این نسخه برای زمان خود است و حواشی «منه دام ظلّه» دارد همهی آن.
در نظر نحوی و صرفی خواستم بگویم که اگر اینجا سیّد این باء را برای تعدیه دانسته است، برای تعدیه باشد باید تمام نسخهها بشود «وَ تُعافِیَهُم مِمّا تَقَعُ بِه فتنهَ» امّا نسخههای صحیفهی فتنهُ است دیگر همین.
«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۱، ص ۲۰۱٫
[۲]– الصحیفه السّجادیّه، ص ۴۰٫
[۳]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۴]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۲، ص ۱۰۶٫
[۵]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۴۰٫
[۶]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۴۲٫
[۷]– سورهی حشر، آیه ۱۰
[۸]– سورهی طارق، آیه ۱٫
[۹]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۱۰]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۲، ص ۱۲۴٫
[۱۱]– الکافی، ج ۲، ص ۶۸٫
[۱۲]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۲، ص ۱۲۴٫
[۱۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۴۴٫
[۱۴]– نهج البلاغه، ص ۴۸۳٫
[۱۵]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۴۴٫
[۱۶]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج۲، ص: ۱۳۲
[۱۷]– سورهی احزاب، آیه ۳۳٫
پاسخ دهید