«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الْأَنْبِیَاء وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاء سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
خشیت و ترک ضمائم اخلاقی، سبب پیشرفت معنوی انسان
شب گذشته در دعای پر نور مولایمان بحث میکردیم. تمام این دعاها برای آموزش دادن به ما است. در فارسی ضرب المثلی وجود دارد که میگوید: در به تو میگویم، دیوار به تو میفهمانم؛ در عربی هم میگویند: «إیَّاکَ أعنِى وَ اسمَعى یَا جَارَهُ».
«مَعْرِفَتِی یَا مَوْلَایَ دَلِیلِی عَلَیْکَ»[۱] ای آقای من، ای مولای من، شناخت من راهنمای من به سوی تو است. این شناختی که معرفت فرمودی. من دیشب گفتم من یک جو دارم شما خیلی دارید. این یک جو با عمل به وظیفه زیاد میشود. شبهای رحمت الهی است و بهترین اوقات عمر ما است، إنشاءالله خداوند به حقّ سیّد السّاجدین (سلام الله علیه) همهی ما را عاقبت به خیر کند؛ حسن عاقبت.
در این ایّام و اوقات عزیز که عزیزترین اوقات ما است باید واقعاً درست صحبت کنیم و با حقیقت دور هم جمع بشویم، دنبال این باشیم که واقعاً خدا چه چیزی میخواهد؟ عزیزان، مخصوصاً جوانان عزیز، شما بدانید که این معرفتی که داده آن زمان راهنمای ما به سمت پروردگار میشود که ضمائم اخلاق را کنار بگذاریم. بله، این مسلّم است، گاهی آدم مدارج علمی را هم یک وقت میپیماید، به مدارج علمی میرسد بالاخره علم هم در قدرت این دلیل مؤثّر است امّا مادامی که ضمائم را کنار نگذاشته یعنی به عبارت دیگر تا زمانی که این علم منجر به خشیت نشود نمیشود کاری پیش برد. حتّی هر کسی به اندازهی خودش، کاری از پیش نمیرود. این علم باید منجر به خشیت بشود. چه زمانی علم منجر به خشیت میشود؟ وقتی ضمائم اخلاق را کنار بگذارند و الّا من میخواهم زبدۀ العارفین بشوم امّا هیچ تجدید نظری در اخلاق و رفتار و گفتار خود ندارم. الحمدلله شما پاکیزه هستید، نمیدانید بیرون چه خبر است؟ ادّعاهایی میشود.
میگویند شخصی وسواسی در قم نماز میخواند و مدام میگفت: الله اکبر، نشد! آخر با زحمت گفت: الله اکبر، شد! یک عدّه پشت پنجره به شوخی میگفتند: نشد، نشد. او نماز را قطع کرد و گفت: اگر شما گذاشته بودید شده بود.
خلاصه که این علم باید منجر به خشیت بشود. حالا إنشاءالله خواهم گفت. مادامی که ضمائم اخلاق را کنار نگذاشته باشیم این علم منجر به خشیت نمیشود و این علم کمک به آن دلیل، یعنی همان اندک معرفتی که من دارم کمک نمیکنم. این اندک معرفت دلیل میشود؛ چه زمانی؟ اوّلاً عمل به وظیفه. در کتاب شریف کافی از مولای ما امیر المؤمنین (علیه الصّلاۀ و السّلام و ارواحناه فداه) نقل میکند که حضرت مردم را خطاب کرد. این بیان بسیار زیبا است. فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ إِذَا عَلِمْتُمْ»[۲] جوان عزیز، تو امشب دانستی که پرخاش برای مادر بد است. نمیخواهم بگویم در همهی زمینههای علمی علّامه حلّی شدی. به همین اندازه «إِذَا عَلِمْتُمْ» اندک چیزی دانستی. باید چه کرد؟ «فَاعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ» به آنچه دانستید عمل کنید «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» یک در تازه به دل باز میشود. تعارف نیست، در باز میشود حالا هر چند به اندازهی خودش.
بیان نمونههایی از انسانهای وارسته
حکایتی خدمت شما عرض میکنم که شاید ناقل این حکایت مرحوم آیت الله آقا شیخ عبّاس قوچانی از سیّد العلما آقای قاضی (رضوان الله علیهما) باشد چون من از آقازادهی آقا شیخ عبّاس قوچانی شنیدم، سنّ ما نمیرسد. آقا شیخ عبّاس (رضوان الله علیه) در اخریات حیات خود در عراق بود، اگر اینجا بود ما او را میدیدیم امّا در آنجا از دنیا رفت و در مجلس ایشان بنده را دعوت کردند و آنجا حرف زدم. آقازادهی ایشان عالم محترم و بزرگواری است، سلّمه الله، من از ایشان شنیدم که آقا شیخ عبّاس قوچانی در این نقل در مسیر ایشان بوده است که از آقای قاضی نقل میشود. البتّه آقا شیخ عبّاس قوچانی بسیار بزرگوار بود، دست خط آقای قاضی پیدا شده است که میفرماید: امّا وصیّ من در امر طریقت. این حرف در بین مشرق و مغرب جا نمیشود! یک وقت بگوید وصیّ من در تقسیم، وصیّ من در مراسم ختم. امّا نه، وصیّ من در امر طریقت. الله اکبر، دستگیری، آدم شدن. وصیّ من در امر طریقت آقای قوچانی است. مخصوصاً مجتهد را هم قید کرده است. حالا ما گفتیم، گوشت ما هم تلخ بشود اشکالی ندارد. من بارها به شما گفتم که این گوشت ناچیز را برای خدا گذاشتهام، عیبی ندارد تلخ بشود، بگویند فاطمی نیا نمیفهمد. راست میگویند، فهم من با این کم و زیاد نمیشود، هرچه میخواهند بگویند. علی کلّ حال بدشان آمد که عارف حقیقی باید مجتهد باشد.
شبهای گذشته در تلویزیون برنامه داشتیم و اعتراضات به گوش من رسیده بود که آقا شیخ رجبعلی مجتهد بود؟ چرا خلط مبحث میکنید. آقا شیخ رجبعلی آسیبشناسی میکرد، داعیهای نداشت، اطراف خود را روشن میکرد. الآن ما یک نفر نداریم که معادل یک انگشت او باشد. آسیبشناسی میکرد، خدا به اندازهی خودش به او مرحمت کرده بود.
اگر آقای بهجت دست تو را میگرفت تا برزخ را به تو نشان میداد. من نقل معتبر دارم از آقای قاضی (رضوان الله تعالی علیه) و من در فوت آقای خوئی گفتم، الحمدلله ضبط شده و نوار آن هم وجود دارد دارد. مرحوم آیت الله آقا سیّد حسین قاضی برای من نقل کرد و من تفصیل نمیدهم. فرمودند آقای خوئی فرموده بودند که آقای قاضی تمام عمر من را با چشم سر به من نشان داد و من همه چیز را مانند یک فیلم دیدم؛ این باید مجتهد باشد، عارف به تمام معنا باید مجتهد باشد.
من این بحثها را الآن باز نمیکنم چون زود است فردا در سلوک خود میبینی نوری درخشید. نه اینکه نور داخل اتاق بیفتد، قصد سوء استفاده نداریم. اینکه میگویند نور داخل اتاق و آشپزخانهی ما نور افتاد اینها همه حرفهای بیپایه و اساس است. نور در اتاق و آشپزخانهی ما افتاد، اینها مزخرفات است. این نور از آن نورهایی نیست که داخل آشپزخانه بیفتد، نور کبریت که نیست، نوری است که اصلاً دیده نمیشود و تو فقط میفهمی که آن نور را به تو دادهاند. نوری درخشید و نوری هم قبلاً درخشیده بوده. چه کنیم؟ کاملاً اجتهاد لازم است تا بتوان فهمید باید به کدام یک عمل کرد؟ منتها در سلوک در ردههای بالا نه این سلوکهایی که ما داریم. الآن سلوک من از این مشکلات ندارد.
اسلام دین محبّت
پدر من (اعلی الله مقامه) نقل میکرد در تبریز مقبرهای بود که یک متولّی به نام ملّا حسین داشت که انسان بسیار شوخ و شیرینی بود. میگویند رضا شاه چهارصد نفر را در یک زندان کرده بود و این شیخ بین آنها بوده است. آنقدر آنها را سرگرم کرده بود و خندانده بود که میگفتند هیچ کدام مشکلی نداشتند. اگر این شیخ نبود خیلی از آنها میمردند، بیمار میشدند. لطافت بالاترین طب است. اسلام لطیف است، همه چیز همین است، اسلام محبّت است. اگر شما در اسلام غیر از محبّت چیزی پیدا کردید نشان بدهید. «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ»[۳] آیا دین غیر از حب چیز دیگری هم هست؟ همه چیز در اسلام لطافت است.
می خواهم سلوک خودم را مثال بزنم. پدر من میگفت: ایشان متولّی آن مقبره بود. یک روز از روزهای گرم تابستان میخواستم مقبره را ببندم و به خانه بروم و چیزی بخورم و استراحت کنم. متوجّه شدم نابینایی را کشان کشان میآورند. حالا چه بگویم؟ در فاصلهی دو، سه متری که داشتند میآمدند من بهانهای پیدا کردم و گفتم او را آوردید شفا پیدا کند؟ گفتند: بله. گفتم او را به مشهد ببرید؟ به کربلا ببرید، این آقای ما خوب است ولی در حدّ دندان درد، در حدّ سرماخوردگی، در این حدود است! سلوک من و امثال من هم در همین حد است، در حدّ دنداندرد و سردرد. عارف در سطوح بالا باید مجتهد باشد، در این مسئله شک نکنید در این قضیه تعارفی هم نیست.
می گفتم برای اینکه اندک معرفت ما دلیل ما بشود باید ضمائم را کنار بگذاریم. گاهی میبینیم مدارج علمی را هم پیموده است امّا این علم منجر به خشیت نشده است. آقای قاضی –قریب به این مضامین- فرموده بودند: در تبریز مجتهدی بود که به درجهی اجتهاد رسیده بود و مجتهد هم بود. بزرگان با هم نزاعی ندارند و همیشه حواشی کار را خراب میکنند. گفت: «الحواشی ۱۳:۴۲؟؟» حاشیه مربوط به غاشیه است و الّا بزرگان کاری ندارند. این شخص به شخص دیگر حرفی میبرد و این مرید به مرید دیگری چیزی میگوید و بین آنها را خراب میکنند. آقایی بود که مجتهد هم بود و مریدان آنها با هم رقابت داشتند. به هر حال صاحب دلی هم در گوشهای از شهر بود که کسی آنها را نمیشناخت. دریایی از معرفت در یک گوشه. این آقای مجتهد دید تشنگیاش برطرف نشده، مدارج علمی را هم طی کرده امّا هنوز چیزی کم دارد. این نعمت است، بالاخره این را بدانید که در پروندهی او چیزی بوده است که این تشنگی را حس کرده بود، یک عدّه اصلاً نمیدانند تشنگی یعنی چه؟
تواضع مشی بزرگان خدا
من چند روز پیش در برنامهی تلویزیون هم گفتم: یک نفر داشتیم که میگفت بعضی افراد آنقدر جایگاه خود را بالا میدانند که ماه رمضان را هم احتیاطاً احیا نگه میدارند. احتیاطاً حالا «بِکَ یَا الله» بگوییم، و الّا ما که نیاز نداریم. احیا را هم احتیاطاً میروند.
اینکه این تشنگی را حس کند نعمت بسیار بزرگی است. بالاخره چیزی در پروندهی او بوده و الّا خدا شاهد است که نمیشود، غیر از این نیست. رفت و آن صاحب دل را پیدا کرد و گفت: تشنگی من برطرف نشده است، من مجتهد هستم ولی هنوز تشنه هستم. گفت: یک انانیت مختصر در تو باقی مانده است. آدم میترسد بگوید ولی آنها که میدانستند گفتند، من که اهل این حرفها نیستم ولی… «تَوَکَّلتُ عَلَی الله». حتّی میگویند یک وقتی به مدارج عالیه میرسند، آن یک جملهی «أنَا رَجُل» آخر کار را خراب میکند و بزرگان از همین عبارت بسیار کوتاه «أنَا رَجُل» میترسیدند.
دستهای آقای طباطبایی میلرزید، خدا میداند که او نابغهی تواضع بود، غیر از این نمیشود. خطبهی متّقین امام المتّقین، امیر المؤمنین (سلام الله علیه) را ببینید؛ وقتی امیر المؤمنین میخواهد متّقین را وصف کند اوّل میگوید: «وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ»[۴] مشی آنها تواضع است، «أنَا رَجُل» با این معارف سازگار نیست. حالا چه کار کنم، به من دستور بدهید. صاحب دل کار سبک و ظاهراً دون شأن به او واگذار کرد –نمیخواهم بگویم چه کاری گفت- مثلاً گفت ۴۰ شب برو فلان مکان را جارو بزن. او دید عنوان و ارادتمند و شاگرد دارد و شناخته شده است. شبها سر و صورت خود را میپوشاند و میرفت این کار را انجام میداد. ۴۰ شب تمام شد و پیش صاحب دل بود و آمد و گفت: نه، زرنگی کردی، من اینطور نگفته بودم، همه باید ببینند. چطور؟ گفت: همین است. رفت و در روز روشن آن کار مورد نظر را انجام داد –الآن نمیخواهم بگویم چه کاری- روز چهلم در آن ساعت و آخرین لحظه به مجتهد دیگر که مریدان او رقیب مریدان این شخص بودند یک دفعه آمد. ولی این شخص به روی خود نیاورد و آن کار را انجام داد. سر خود را بلند کرد و دید همه چیز را میبیند و تمام پردهها کنار رفته است.
پیش آن شخص رفت و او فرمود: دیدی؟ مقصود این بود که این یک ذرّه هم برود، آن هم رفت و تمام شد خوشا به حال تو، حالا مبارک تو باشد، تمام شد. علم منجر به خشیت میشود؛ چه زمانی این دلیل و علم منجر به خشیت میشود؟ وقتی که به وظیفه عمل کنیم.
از خواجه طوسی (رضوان الله علیه) برای شما چیزی بخوانم. بعضیها به او میگویند افتخار البشر و العقل الحادی عشر. فلاسفه میگویند عقول عشرۀ او عقل یازدهم است.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«ذَکَرُ المُحَقِّقُ الطُوسی فِی بَعضِ المُؤلّفاته مَا حَاصله»[۵] محقّق طوسی در بعضی از مؤلّفات خود فرمودند که حاصل آن این است: «إِنَّ الْخَوْفَ وَالْخَشْیَهَ وَإِنْ کانا فی اللُّغَهِ بِمَعْنى واحِدٍ إِلّا أَنَّ بَیْنَ خَوْفِ اللهِ وَخَشْیَتِهِ فی عُرْفِ أَرْبابِ الْقُلُوبِ فَرْقاً» درست در لغت میگویند خوف و خشیت به یک معنا است امّا خوف الله و خشیۀ الله در عرف صاحبان دل فرق زیادی دارد؛ و آن چیست؟ «أَنَّ الْخَوْفَ تَأَلُّمُ النَّفْسِ مِنَ الْعِقَابِ الْمُتَوَقَّعِ بِسَبَبِ ارْتِکَابِ الْمَنْهِیَّاتِ، وَالتَّقْصِیرِ فِی الطَّاعَاتِ» من گناهی کردم، خدای نکرده روزهخواری کردم، کارهایی کردم، حالا الآن میگویم توقّع میرود، انتظار میرود که به جهنّم بروم از آن عذاب متوقّع احساس الم میکنم که اگر به جهنّم بروم عذاب سختی خواهم دید. «وَهُوَ یَحْصُلُ لِأَکْثَرِ الْخَلْقِ» این برای اکثر مردم حاصل میشود، خوب است و عیبی هم ندارد که بترسند. «وَإِنْ کَانَتْ مَراتِبُهُ مُتَفَاوِتَهً جِدّاً» اگر چه مراتب آن متفاوت است «وَالْمَرْتِبَهُ الْعُلْیَا مِنْهُ لَا تَحْصُلُ إِلّا لِلْقَلِیلِ. وَالْخَشْیَهُ: حَالَهٌ تَحْصُلُ عِنْدَ الشُّعُورِ بِعَظَمَهِ الْخَالِقِ وَهَیْبَتِهِ وَ خَوْفِ الْحُجُبِ عَنْهُ» خشیت در جهنّم خیلی نمایش نمیدهد فقط آن عظمت محبوب جلوه میکند، آن هیبت جلوه میکند. حاصل میشود «عِنْدَ الشُّعُورِ» وقتی که شعور داشته باشد، آگاهی داشته باشد و عظمت خالق و هیبت او «وَ خَوْفِ الْحُجُبِ عَنْهُ» از اینکه یک وقت از او دور بیفتد، پرده وسط بیفتد، میفرماید: «وَ هَذِهِ حَالَهٌ لَا تَحْصُلُ إِلَّا لِمَنِ اطَّلَعَ عَلَی حَالِ الْکِبْرِیَاءِ وَ ذَاقَ لَذَّهَ الْقُرْبِ» این حال برای کسی حاصل نمیشود مگر اینکه به حال کبریا مطّلع شود و لذّت قرب را چشیده باشد. برای همین میفرماید: «اِنَّمَا یَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمَاءُ». «إنَّمَا» کلمهی حصر است. غیر از این نیست که بندگان عالم خدا از خدا خشیت دارند. نمیگوید «اِنَّمَا یَخَافُ اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمَاءُ». غصّههای اینها غیر از غصّههای دیگران است. بالاخره به قرب که میرسند از چند چیز خشیت دارند؛ یکی از آن هیبت پروردگار، عظمت محبوب و یکی هم خوف که یک وقت دور نیفتم.
معروف است که در جامی در هفت اورنگ میگوید:
والی ملک ولایت ذالنّون آن به اسرار حقیقت مشحون
گفت در مکّه مجاور بودم در حرم حاضر و ناظر بودم
ناگه آشفته جوانی دیدم نی جوان، سوخته جانی دیدم
سوخته بود و نابود شده بود! گفتم: چه شده است؟! گفت: اسیر محبوب هستم. گفتم: چطور است؟ دور افتادهای؟ گفت: تو خیلی بیخبر هستی.
محنت قرب ز بعد افزون است دلم از هیبت قربش خون است
«سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ وَ خَوْفِ الْحُجُبِ عَنْهُ».
تفاوت کلمهی قسط و عدل
مرحوم سیّد نور الدّین جزائری (رضوان الله علیه) کتابی به نام الفروق اللّغویّۀ دارد. مطالبی که تا اینجا گفتم از خواجه بود. بقیهی مطالب از سیّد نور الدّین جزائری است. مرحوم آیت الله سیّد نعمت الله جزائری از کبار علمای شیعه است. ایشان آقازادهها و نسل نورانی داشته است از جمله سیّد نور الدّین جزائری که کتاب نفیسی به نام الفروق اللّغویّۀ دارد، فرق لغتها. این کتاب بسیار دقیق است. فهمیدن فرق لغتها بسیار مهم است. ما از کودکی شنیدیم که میگویند امام زمان (سلام الله علیه) میآید و «یَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً»[۶] ما هم ترجمه میکنیم و در گفتار و شنیدار میگوییم آقا میآید زمین را پر از عدل و داد میکند. عدل که عربی است، داد هم فارسی است؛ چه فرقی دارند؟ من بچّه بودم آن وقتها میگفتند عدلیه –شما آن موقع نبودید، در ملکوت بودید- الآن میگویند دادگستری که یک کلمهی فارسی است و بسیار زیبا است. میگفتند نظمیه و بعداً گفتند شهربانی و… غرض اینکه قسط عربی است و داد هم ترجمهی فارسی آن است، «قِسْطاً وَ عَدْلاً» یعنی چه؟ هیچ کسی هیچ چیزی نمیگفت که فرق این دو کلمه چیست؟ «یَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً» امام زمان، جان من به قربان او، عجّل الله له الفرج إنشاءالله. «یَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً بَعَدَ مَا مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً» اینجا میفرمایند: عدل اطلاق میشود بر عدل ظاهر و عدل باطن، قسط فقط بر عدل ظاهر اطلاق میشود.
شما یک کیسه برنج را چهار قسمت میکنید، این عدل ظاهری است. بین چهار نفر میخواهی چهار قسمت کردی، امّا چهار نفر مهمان داری، به هر کدام از آنها یک دیس پلو میدهی، به یکی از آنها یک کاسه ماست، به یک نفر کمی نان و به دیگری کمی سبزی. میگویند چقدر این آقا ظالم است! او نشسته آنجا و ماشاءالله با آن هیکل پلو میخورد و این بدبخت نان و سبزی میخورد. این عدل خفی است. آن کسی که پلو میخورد سالم است، این کسی که سبزی میخورد دیابت دارد، آن کسی که ماست میخورد بیماری دیگری دارد؛ این عدل خفی است. عدل بر عدل خفی و عدل آشکار اطلاق میشود ولی قسط فقط بر عدل آشکار اطلاق میشود.
در خوف و خشیت هم خیلی جالب است. میفرماید: این خوف و خشیت خواجهی طوسی… البتّه خواجه هم میفرماید غالباً اینطور است، نمیخواهد بگوید همه جا امّا الآن اینجا یک نفر بگوید من اشکالی دارم. خدا بندگان خوب خود را وصف میکند. این مسئله بسیار دقیق است، هر کسی این مطلب را متوجّه شود من برای او دعا میکنم. از این آیه چه نتیجهای میگیرید؟ «یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ»[۷] مؤمنین را میگوید، کسانی که طریق را طی کردند. «یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ» از پروردگار خشیت دارند، از سوء حساب هم میترسند. چرا اینطور شده است؟ شما که گفتید اینها فقط…
اینها اسراری دارند. «حَیثُ ذَکَرَ الخَشیَۀَ فِی جَانِبِهِ تَعَالَی» آنچه که مربوط به خدا بود آنچه خشیت آورده. «یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» هیبت عظمت او خشیت دارد، خدا که ترسیدنی نیست. خدا چطور ترسیدنی است؟ ما باید از خودمان بترسیم.
می گویند شخص گناهکاری توبه کرده بود و بعد دیدند آدم بسیار خوبی شده است، از اولیاء شده است. پرسیدند چطور شد؟ گفت: از خودم ترسیدم، آمدم فرار کنم گفتم کجا بروم؟ به یاد آوردم که میگفت: «تَفِرِّوا إلَی الله» به سوی خدا فرار کنید. به سوی خدا فرار کن، خودت را به خدا بسپار. به خدا ما هم بلد هستیم این کار را انجام دهیم ولی انجام نمیدهیم. در همین شبها، اشتباهات خود را کنار بگذارید، اگر حال داشتید نماز بخوانید، ۱۱ رکعت اینقدر مشکل نیست، ۱۱ رکعت با آن شرحی که میدانید. اگر حال مناسب را داشتید ۴۰ مؤمن، اگر نبود نه. شیطان میگوید فعلاً فیلم را نگاه کن، فردا شب هم اگر حال مناسب را پیدا کردی ۴۰ مؤمن را دعا کن. ما اصلاً نخواستیم ۴۰ مؤمن را دعا کنیم. گفتهاند ۷۰ بار «العَفو» باید گفت. من حال مناسب آن را ندارم، نداشته باش. خدا را شاهد میگیرم نگویید فلان شخص گفت: نماز میخوانید «العَفو» نگویید.
من میگویم دعای کمیل را درست بخوانید میگویند فاطمینیا گفته دعای کمیل نخوانید. حساب و قیامت و قبری وجود دارد. گوشت من تلخ است ولی نه اینقدر! نمیگویم دعای کمیل نخوانید، میگویم درست بخوانید.
سیّد السّاجدین در صحیفه جملهای دارد که خدا میداند این جمله عرشی است. شما عنایت بفرمایید و این ۱۱ رکعت را بخوانید. اگر شرایط آن را هم داشتید التماس دعا اگر نبود فقط متوجّه باشید که سیّد السّاجدین، امام العابدین در ملحقات صحیفه است که پنج نفر ملحقات نوشتند. خدایا! پدر من میگفت عالمی که این جمله را پیدا کرد، این جمله را بگویم نیم سطر هم نیست ولی شما به محتوا توجّه کنید. پدر من میگفت عالمی که آن نصف را پیدا کرد افتخار میکرد که یک جمله از سیّد السّاجدین به دست من آمده است.
یادگار برای شما میگویم. حالا إنشاءالله بخوانید هم شما و هم من، نماز شب حالا ۷۰ نفر مؤمن یا هر تعدادی که خودت میخواهی بگو، مهم نیست. عمده این است که میگوید سیّد السّاجدین وقتی که سر سفرهی افطار مینشست… امام سجّاد است و کاملاً به حرفی که میزنم مطمئن هستم. ممکن است بگویید چرا اینقدر برای یک حرف مقدّمه چید، حق دارم. سیّد محسن امین برای پیدا کردن این جمله به خود افتخار کرد، گفت این جمله را من پیدا کردم هیچ جا این جمله وجود ندارد من آن را پیدا کردم. سیّد محسن امین چه کسی بود؟
می گوید وقتی امام سجّاد سر سفرهی افطار مینشست خرما یا هر چیزی که میخواست به دهان مبارک خود برساند –تو را به خدا و به امام زمان این ماجرا را مبتذل نکنید- (صحبت متفرقه) این برنامه فقط برای ماه رمضان نیست برای همیشه است. میگفت: «إلَهی لَو شِئْتَ أَنْ تَفْعَلَ فَعَلْتَ» خدایا اگر بخواهی هر کاری میکنی. اینطور خدا را بشناس. نیم سطر هم نبود ولی چقدر مقدّمه چیدم! حق داشتم. سیّد محسن امین مجتهد افتخار کرد، گفت: من خوشبخت هستم که پیدا کردم «إلَهی لَو شِئْتَ أَنْ تَفْعَلَ فَعَلْتَ» اگر بخواهی میتوانی، فقط اگر بخواهی همه چیز میشود.
پدرم میگفت با شیخی سفر رفته بودیم ایشان قبلهنما گذاشت و اشتباه خواند و پشت به قبله ایستاد. قهوهچی آمد گفت: آقا شیخ قربانت بروم، قبلهنما نداشتی چه کار میکردی؟!
پس چه شد؟ این بندگان گل سر سبد را وصل میکند، میفرماید: «یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» تو گفتی اینها خوف ندارند. چرا ندارند؟ گوش بده. تقسیمبندی شده است.
ذکر یونسیه
چرا حضرت یونس از شکم ماهی بیرون آمد؟ هیچ کسی به این محتوا توجّه نمیکند. میپرسند آقا چند بار ذکر یونسیه بخوانیم؟ امان از دست این مردم. مال مردم خورده، مدیون هست، بد اخلاق هست، ضمائم اخلاق را کنار نگذاشته، میگوید: آقا چند بار یونسیّه بخوانم؟ ما الآن در این مجلس چند نفر پزشک داریم، از آنها بپرسید، من خودم را میگویم. اگر من سرطان بگیرم پیش شما میآیم و بگویم چند عدد ویتامین بخورم؟ آیا شما به من نمیخندید؟ میگویند اوّل برو خودت را معالجه کن. یا مثلاً اگر به بیماری دیگری مبتلا شوم، سردرد مزمن دارم. إنشاءالله خدا همهی بیماران را شفا بده. خدایا به قدرت بالغه و به عزّ و جلال خود تمام بیماران را شفا مرحمت کن. تمام میشود، درست میشود.
می پرسند چند بار ذکر یونسیه را بخوانم؟ اوّل ببین حضرت یونس چرا بیرون آمد بعد یونسیه بخوان. ذکر حضرت یونس در چند قسمت از قرآن آمده است امّا به یاد داشته باشید که پر رنگترین جای آن سورهی صافّات است. اگر حال مناسبی داشتید سورهی صافّات را جمعهها بخوانید، آثار فراوانی دارد. بنا نیست ولخرجی کنیم. در سورهی مبارکهی صافّات میفرماید: «فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ * لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[۸] اگر این تسبیح را نمیگفت تا قیامت او را نگه میداشتیم.
بررسی مسئلهی طول عمر امام زمان
بعضیها گفتند چرا عمر امام زمان اینقدر طولانی است؟ ما احادیث داریم که عین این است که ما شیعیان امام زمان را میبینیم. خدا این قدرت را به شیعیان داده است، عاشق هستیم. امّا آن آقا اخبار ما را قبول ندارد، قرآن را که قبول داری بیا قرآن را ببین. قرآن میگوید من یونس را در آن جای مرطوب تاریک بدون شرایط تا قیامت نگه میداشتم حالا امام زمان را نمیتواند در این آب و هوا نگه دارد؟ این حرف بسیار بزرگی است. «فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ * لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» اگر این ذکر را نمیگفت او را تا قیامت نگه میداشتیم. یعنی خدا منتظر بود تا او حرفی بزند؟ نه برادر، نه خواهر! فقط برای این تقسیمبندی بیرون آمد. «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ»[۹] معبود بر حقّی جز تو نیست، تو یگانه هستی، تو یکی هستی. «سُبْحانَکَ» از تمام نواقص هم منزّه هستی، کمال مطلق هستی، رحمت مطلق، قدرت مطلق، چه نواقصی؟ (اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها) گفت اگر بخواهد نازی کند! چنین خدایی است. «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ» بعد هم «سُبْحانَکَ» این برای تو امّا برای من «إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» همهی بدیها این طرف است، تقسیمبندی شد و او هم بیرون آمد «فَاسْتَجَبْنا لَهُ». «فَاسْتَجَبْنا لَهُ» در سورهی انبیاء است، «فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ» در سورهی صافّات است. آنجا در سورهی انبیاء است و اینجا اشارهی آن است.
مفهوم ترس از پروردگار
حالا اینجا تقسیمبندی شده «یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» از پروردگار خود خشیت دارند، آنها را پرورش داده است. کسی که تو را پرروش داده، ناز تو را کشیده و بر تو عزّت گذاشته، دائم مراقب تو بوده، بدیهای را از تو دور کرده، تو از او میترسی؟ مخصوصاً اینجا کلمهی «رَب» را آورده است. «رَب» کلمهی بسیار لطیف و زیبایی است. دائم ناز من را کشیدی، من را بزرگ کردی، بدیها را از من دور کردی، من را در جامعه خوشنام کردی، چقدر به من نعمت دادی؟ چقدر به من تربیت دادی «یَا رَبّی». ترسیدن ندارد؟ «حَیثُ ذَکَرَ الخَشیَۀَ فِی جَانِبِهِ تَعَالَی وَ الخَوفَ فِی العَذَابِ فِی جَانِبِ الخَلق» خدا واقعاً روح سیّد نور الدّین جزائری را شاد کند (صلوات) آنچه مربوط به خدا است عظمت و هیبت او است امّا این سوء حساب کار خود من است، من خرابکاری کردم و از این میترسم، اینجا خوف است، اینجا حیف است که خشیت خرج شود.
«مَعْرِفَتِی یَا مَوْلَایَ دَلِیلِی عَلَیْکَ» من در یک نهاد دولتی در مورد علم لدنی حرف زدم. گفتند خانم بزرگواری با شما کار دارد. -خانمی بود که خدا او را حفظ کند- گفت: من علم لدنی دارم. گفتم: مبارک باشد!
«مَعْرِفَتِی یَا مَوْلَایَ دَلِیلِی عَلَیْکَ» این معرفتها وقتی میتواند دلیل بشود که إنشاءالله ضمائم اخلاق را کنار بگذاریم. این شبها و این ایّام تمام میشوند إنشاءالله این ضمائم برای همیشه کنار برود.
توصیهی امام خمینی به شاگردان در شیوهی درس خواندن
خدا روح امام را شاد کند. کفایهی آخوند خراسانی کتاب بسیار سختی است. تا کنون تقریباً بالغ بر ۷۰ شرح بر آن نوشته شده است. واقعاً کتاب سختی است. رسائل هم کتاب سخت و پرنوری است که متعلّق به شیخ اعظم انصاری است. حضرت امام فرموده بودند اگر کنار اینها –منظور ایشان کتاب نبود، منظور نوع علم بود- فرموده بودند اگر کنار اینها رسائل و کفایه، کتاب جامع السّعادات نباشد اینها برای شما وزر و وبال میشود. علم به دست بیاورید، ضمائم اخلاق را کنار نگذارید فایده ندارد.
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– بحار الأنوار، ج ۹۵، ص ۸۳٫
[۲]– الکافی، ج ۱، ص ۴۵٫
[۳]– الکافی، ج ۸، ص ۸۰٫
[۴]– نهج البلاغۀ، ص ۳۰۳٫
[۵]– مجمع البحرین، ج ۱، ص ۱۲۳٫
[۶]– الغیبه للنعمانی، المقدمه، ص ۵٫
[۷]– سورهی رعد، آیه ۲۱٫
[۸]– سورهی صافّات، آیات ۱۴۳ و ۱۴۴٫
[۹]– سورهی انبیاء، آیه ۸۷٫
پاسخ دهید