- معرفت اجمالیّهی خدا
- معنای متفاوت دلیل در محاورات
- حکایت مرحوم محدّث قمی در مورد عابد بیمعرفت
- ضرورت عمل به وظیفه
- دادن فضیلت براساس مصلحت
- به وجود آمدن تکفیر به وسیلهی افراد به ظاهر مذهبی
- اهمّیّت عمل به وظیفه
- قرار دادن محبّت در دل توسّط خدا
- ناراحتی شهید اوّل برای خواب ماندن در نماز شب
- تفاوت بیدار بودن و بیدار شدن برای نماز شب
- نزدیک شدن به خدا در ماه رمضان
- اهمّیّت با اطّلاع به مهمانی رفتن
- نظر بوعلی سینا در مورد وقت
- طریقهی دعوت انسان
- بحث در مورد صحّت رباعیات منتسب به خیام
- تفاوت بین شاعر ممدوح و شاعر ملتزم
- اذعان قرآن به از دست دادن نعمتها در دنیا
- التزام آقای صدیقی و نوشتن کتابی در مورد خیام پنداری
- پرهیز از گناه کردن توسّط خیام
- اظهار عجز خیام در برابر خدا در هنگام وفات
- معرفت به خدا راهنمای ما
- درخواست نور توسّط پیامبر از خداوند
- توجّه میرزا جواد آقا به گفتن ذکر
- رابطهی دو طرفه محبّت خدا و بنده
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الْأَنْبِیَاء وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاء سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
معرفت اجمالیّهی خدا
بحث امشب ما از دعای پر نور مولای ما سیّد السّجادین (علیه الصّلاه و السّلام) است که البتّه در شب اوّل گفتم، خوب باز هم بالاخره عزیزانی که نبودند برای آنها تکرار میکنم که تمام اینها برای این است که ما یاد بگیریم. یک حقایقی است که در قالب دعا آمده است که ما یاد بگیریم. در این قسمت إنشاءالله میخوانیم که حضرت به خدا عرض میکنم و به ما یاد میدهد که «مَعْرِفَتِی یَا مَوْلَایَ دَلِیلِی عَلَیْکَ»[۱] بسیار حرف بزرگی است. مولای من، معرفت من، این شناختی که من از تو دارم -البتّه حالا بعدها اگر مصلحت بود این را بیشتر توضیح میدهم. این معرفت اجمالیّه را دارد میگوید، معرفت اجمالی است- معرفت من دلیل من است به سوی تو. یعنی همین معرفت اجمالی من را راهنمایی میکند، بیشتر میکشاند به طرف تو، من معرفت خوب پیدا میکنم.
معنای متفاوت دلیل در محاورات
دلیل یعنی راهنما. حالا «دَلِیلِی عَلَیْکَ» چون در محاورات روزمرهی تهرانیها میگویند که فلان شخص نمیدانم به چه دلیلی دیر رسیده بود. اینها محاوره است، یک وقت این را با آن قیاس نکنید. میخواهد بگوید به چه علّتی، میگوید به چه دلیلی. یک چیزهایی است که در عرف است و نمیشود از اینها انتقاد کرد، عرف است، محاورات عامیانه است اشکال ندارد، جای انتقاد نیست. امّا میخواهم بگویم در بحث علمی باید کلمات را به حال خود بگذاریم.
دلیل یعنی راهنما «مَعْرِفَتِی یَا مَوْلَایَ دَلِیلِی عَلَیْکَ» این خداشناسی. بدان تو یک خدایی داری، خداشناس هستی.
حکایت مرحوم محدّث قمی در مورد عابد بیمعرفت
مرحوم محدّث قمی (رضوان الله علیه) در کتاب پر ارج سفینه البحار که جداً کتاب نفیس و نازنینی است که این مرد بزرگ ۲۰ سال در تدوین این کتاب زحمت کشیده است. وقتی پاکنوس میکردند -این را هم برای شما به یادگار میگویم که بدانید بندگان خدا چقدر بیدار هستند- پاکنویس میکردند مرحوم آیت الله العظمی بهجت (قدّس سره) در پاکنویس به محدّث کمک میکرده است. چون دید اثر، اثر بزرگی است در پاکنویس به این مجتهد بزرگ، به این ولیّ خدا کمک میکرده است. در آنجا میفرماید دو تا فرشته از یک سرزمین خیلی زیبا و پر از گل و گیاه عبور میکردند، دیدند یک عابد نشسته است عبادت میکند. حال خوبی پیدا کرده است و حالا… گفتند خدایا ثواب یک روز این مرد را به ما مرحمت بکن، خوشا به حال او. خدا امر فرمود که به صورت بشر دربیایید بروید با او حرف بکنید.
تفاوت قدرت ملائکه و جنیان
ملائکه از عقول ما خارج است، چطور میشود دیگر؟ چطور آن را کار نداشته باش. آن وقت دیگر بعضی از حرفها را ما بزنیم حواس شما پرت میشود. اجمالاً اینها میتوانند، خدا این قدرت را به اینها داده است. البتّه به جنیان هم داده است. جنیان یک مقدار شاید محدودتر باشند. امّا ملائکه به صورت بشر درمیآیند. این دیگر به عقیدهی بزرگان متّفق علیه تمام روایات است. خلاصه در بحث صحیفه هم یک اشاره کردیم.
بعد به هر حال اینها به صورت انسان درآمدند، پایین آمدند، آقا سلام علیکم، احوال شما چطور است؟ و خوش به حال شما، عجب جایی دارید، چقدر زیبا است، چقدر گل و گیاه است. گفت بله چه فایده «لَیت رَبِّی حَماراً» خدا که خر ندارد من اینها را اینجا بچرانم، یک ثواب ببرم. اینها گفتند مرحمت آقا کم نشود، خداحافظ. خدا فرمودید دیدید هیچ چیزی به این نمیدهند. فرمود این هنوز من را محتاج به خر میداند، معرفت در کار نیست. معرفت اگر کم هم باشد، صحیح باشد. همین اندازه که بدانید خدایی است که «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ»[۲] «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَد * وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» چرا سورهی توحید این همه ثواب دارد؟ برای این است که معرفت را زیاد میکند.
ضرورت عمل به وظیفه
به هر حال این معرفت اجمالی که وجود دارد «مَعْرِفَتِی یَا مَوْلَایَ دَلِیلِی عَلَیْکَ» که این راهنمای من است. عزیزان جوانان خوشا به حال شما اگر چنانکه که عمل به وظیفه بکنید، به خدا غیر از این چیزی نیست. ما فقط به وظیفه عمل بکنیم. اوّل فقط روی عمل به وظیفه متمرکز بشوید. از ما چه میخواهند، رضای خدا در چیست، رضای امام زمان در چیست. اینها مهم است. حالا چه به من میدهند، بحث دیگری است. ممکن است ظاهراً هیچ چیزی ندهند. من بعضی از چیزها را به شما بگویم به باور شما نمیآید.
دادن فضیلت براساس مصلحت
بنده کسی را میشناختم که در تعبّد کمتر از آیت الله العظمی بهجت نبود. امّا هیچ چیز، فقط این آخر عمر یک چیزی به او گفتند که مست شد از دنیا رفت، تمام شد. حالا بعضیها را یک مقدار زودتر مست میکنند. آن هم مصلحتها از بالا است و الّا نه که این ارزش ندارد. مصلحتهای بالا غیر از مصالح ما است. ما یک چیزهای داریم که مناسب خود ما است. فلان شخص از مسافرت آمده است برای او چه چیز بخرم؟ چه بپوشم؟ فردا کجا دعوت کردند جشن تولّد حاجی است، یک حاجی دارند ۹۰ سال عمر کرده است، خدا به او عمر بدهد اشکال ندارد ولی حالا دیگر این را… روز به روز این هوا پرستیها دامنه پیدا میکند. تولّد حاجی است چه بپوشم. خوب حالا هر چه میشود بپوش. خلاصه ما یک حساب و کتابهایی داریم که با بالا هماهنگ نیست. ما میخواهیم که همهی اسرار بالا را بفهمیم. یکی نوشته بود که یکی را قبل از طی منازل مست کردند. یعنی چه؟ من چه میدانم. یکی به خواب میرود او را در ماشین میگذارند، مثلاً به خواب میرود به قم میبرند. بعد به او میگویند آقا قم است. ما چه زمانی به قم رسیدیم؟ تو در خواب بودی. از کجا رد شدیم؟ کهریزک، حسن آباد، علی آباد یک جاهایی رسیدیم تو هم خواب بودی. حالا بیدار شده است عجب اینجا الآن کجاست؟ ابتدای راه تهران است؟ بله. تمام منازل را در برگشت میبیند ایراد ندارد. دیگر خیلی نسبت به این مسائل حساسیت نداشته باشیم.
به وجود آمدن تکفیر به وسیلهی افراد به ظاهر مذهبی
به هر حال دیگر حالا این را دیرتر مست کردند. آن هم مست بود، همهی منازل را هم دیده بود. خوب مستی اینها بیهوشی نمیآورد، آن زهر مار نیست. بارها گفتم مستی اینها آن شراب طهور است که بیشتر هم…
امان از چماقهای تکفیر. چماق تکفیر لو لا الچماق یک چیزهایی به شما میگفتم ولی چماق تکفیر در آستین مقدّسها است نه از طرف یهود و نصارا است، از طرف مقدّسها است. اصلاً یهود و نصارا این چیزها را نمیفهمند. الآن یک یهودی به اینجا بیاید از این حرفها من هیچ چیزی نمیفهمد، سابقهی آن را ندارد او فقط دلار را میشناسد. من دبی منبر میرفتم یک سال پای منبریهای ما یک دست بودند. هیچ کسی چیزی نمیفهمید. ولی من دعوت شده بودم چه کار میکردم؟ ولی در آخر مردم متوجّه شدند خیلی بد است دو تا مجلس کردند، یک مجلس هم عصرها برای آدمهای با فضیلت مثل شما عزیزان گذاشتند که عصرها میرفتیم، برای آنها صحبت میکردیم بعد از مغرب برای بعد یک مأمور امنیتی میآمد این بچّهها میخندیدند، میگفتند این میخواهد خبر ببرد میخواهد چه چیز بگوید؟ بگوید ابن حجر عسقلانی فلان جا اینطور گفته است، نمیدانم ابن عربی اینطور گفته است. دست او خالی است. چه چیزی ببرد؟ چیزی ندارد که ببرد.
اهمّیّت عمل به وظیفه
خلاصه عمل به وظیفه بسیار مهم است. خدا از تو راضی میشود کم است، چه چیز میخواهی؟ اگر خدا از کسی راضی بشود، برای او کافی است. حالا چیزی هم ندید ندید، مهم نیست. آن مصلحت بالا است. گاهی وقتها خود انسان مستحق آن نیست، استعداد ندارد، نمیشود. حالا به هر حال با عمل به وظیفه این معرفت زیاد میشود. این معرفت اجمالیّه است.
«مَعْرِفَتِی یَا مَوْلَایَ دَلِیلِی عَلَیْکَ» راهنمای من است، همین قدر که تو را میشناسم. همین قدر که الآن روزه میگیرم نه اینکه بخواهم مغرور بشوم، شقّ القمر میکنم، نه این هم از خود او است، او هم او کرده است.
قرار دادن محبّت در دل توسّط خدا
«حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ»[۳] سورهی حجرات را بخوانید. خدا ایمان را برای شما محبوب قرار داده است. اصلاً تو الان ایمان داری، خرسند هستی. «وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ» این ایمان را در قلوب شما زینت داده است. «وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» این کفر و فسوق و اینها را برای شما مکروه کرده است. به خدا قسم شما یا من کدام یک از ما راضی بودیم کافر میشدیم، آلوده میشدیم (العیاذ بالله) شارب الخمر میشدیم، اصلاً این چیزها را دوست نداریم. «وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» بنابراین اینکه الآن آمدیم اینجا نشستیم داریم یک روزهای میگیریم «اللَّهُمَّ لَکَ صُمْنَا» همهی اینها از او است، از او تشکّر میکنیم. چه وقت ما شقّ القمر کردیم.
به شما گفتم یک وقتی یک روستایی –مرحوم پدرم میگفت- گفت در ماه رمضان سیل آمد و خرمن او را برد. گفت خیلی خوب یک نردبان گذاشت، یک کوزه هم آب برداشت و به بالای پشت بام مسجد رفت، یک کلنگ هم برد. شروع به خراب کردن مسجد کرد. گفت ببین سیل میفرستی این خانهی تو، بعد کوزه را سرکشید این هم روزهی تو.
ناراحتی شهید اوّل برای خواب ماندن در نماز شب
شهید اوّل در تمام عمر شاید یک وقت نماز شب او قضا شد، بیدار شد، دید دارند اذان میگویند. همان جا ماتم او را گرفت. یک مقدار با خدا راز و نیاز کرد، یک مقدار هم صمیمانه. اینها معرفت دارند منتها گاهی وقتها صمیمانه برای اینکه استعطافی از بالا بشود. گفت باشد یعنی همه خوب بودند، فقط من گنهکار بودم من را بیدار نکردی؟ خود او عالم بود میدانست، میخواست اینطور درد و دل بکند، یک چیزی گفته باشد. باشد من را بیدار نکردی، یعنی فقط من گنهکار بودم. «یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ» تمام کارهای تو زیبا است، اینها را هم میگویم که خود من حال خوبی پیدا بکنم و الّا تمام کارهای تو زیبا است. همین اندازه روزه میگیری، ساعت را میگذاری و بیدار میشوی الحمدلله خدا توفیقات را از ما نگیرد. نمازی میخوانی به خدا قسم باید منّت بکشید. بنده ولیّ خدا را در سنّ ۸۰ سالگی دیدم، من به منزل او رفتم نه اینکه بخواهم خدایی ناکرده مثل بعضیها که لوس میشوند میخواهند بروند ببینند این آقا دارد چه کار میکند. اینها انسانهای لوسی هستند. ما اصلاً حق نداریم امّا من چه کار بکنم جای من را در حیاط انداختند. خیلی گرم بود، تابستان بود من هم که جا به جا بشوم خیلی اذیت میشویم هیچ وقت خوابم نمیبرد. یعنی در رخت خواب خودم بد میخوابم چه برسد به اینکه جا به جا بشوم. یک مسافرتی، یک صلحهی ارحامی که ما داریم میرویم خدا شاهد است نقطهی ضعف من همین است باید همینطور بنشینم ماشاءالله مثل اصحاب کهف. یک وقت با یک نفر در یکجایی بودیم یک جوانی بود خدا او را حفظ بکند خیلی خواب آلود بود. این طرف هم مثل من بدخواب بودم برگشت گفت ببین مثل خرس زمستانی خوابیده است. به هر حال جای من را در حیاط انداختند. این آدم هم راضی بود، من او را تماشا بکنم. به یک زحمتی بیدار شد.
تفاوت بیدار بودن و بیدار شدن برای نماز شب
ببین یک وقت ما نشستیم بیدار هستیم مثل الآن شبها خوب کوتاه است حالا نمیخواهم انتقاد بکنم ولی میخواهم فرق دو قضیه را متوجّه بشوید نشستیم سحری خوردیم، آب و چایی، همه چیز خورده شده است، بیدار هستیم البتّه تلویزیون باز کردند، قصّه میگویند اگر باز کسی خود را از آنها جدا بکند، برود دو رکعت نماز بخواند خیلی مهم است، خیلی خوب است. امّا بالاخره دیگر آنجا همه چیز حاضر و آماده است. حالا وضو هم دارد، خواب هم که نبوده است، کارهای خود را کرده است. خدا به نماز شب این ثواب میدهد حرفی نیست امّا آن کسی که خسته بوده است و خوابیده است جای گرم و نرم «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ»[۴] این خود را از آن جای گرم و نرم جدا میکند، این بیشتر چیز به دست میآورد.
نزدیک شدن به خدا در ماه رمضان
پس عمل به وظیفه؛ این یک مقدار معرفت که حالا خود من میگویم یک مقدار است، شاید برای شما خیلی زیاد باشد. قدر این یک مقدار را بدان، عمل به وظیفه بکن. دیگر ماه رمضان است، شوخی نیست. این هم فقط مراسم بشود. فقط یک رسومات خشک، نه ماه خدا است، ماه ارتباط است. نمیخواهیم شعار بدهیم. یعنی تو باید در این ماه خود را نزدیکتر ببینی. یک مقدار دقّت بکن تو را دعوت کرده است. میفرماید: «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَهِ اللَّهِ».[۵]
اهمّیّت با اطّلاع به مهمانی رفتن
در گذشته گفتم مهمان دو نوع است؛ یک مهمان است که آدم میخواهد با او فاصلهی بعد المشرقین داشته باشد، به خدا پناه میبرد. مهمان یک وقت مثل قضا و قدر میرسد خوب دیگر چه کار بکند، خوب بفرمایید مثل روغن کرچک خوردن. در جامعهی ما خیلی بد است. پدر من میگفت به خانهی اولاد خود هم که میروید خبر بدهید. یک وقت میبینیم اینها نشستند، یک صدا میآید چه خبر است؟ دایی کامبیز است با سارا آمده است. حالا سارا خانم هم در کدام پیتزایی همدیگر را دیدند و حالا آمد، این هم تعارف میکند، بفرمایید. یک وقت هم یک مهمان داریم به بچّه میگویی ببین تلفن را درست گذاشتی گوشی آن را، این آیفون درست گذاشته شده است، نیاید برگردد تمام میلرزی چه زمانی میآید.
حالا یک مثال برای شما بزنم اشکال ندارد، زود رد بشویم. شیخ ابو علی سینا (رضوان الله علیه) یک در واردات الهیه مثال زده است. اینجا مثال میزنیم. یک مهمان و هیچ چیزی، خیلی ساده گفتم که مهمانها دو نوع هستند. شیخ ابو علی سینا یک تعبیری دارد که فلک میلرزد. میگوید خدا این مهمان عزیز چه زمانی میآید؟ وقتی میخواهد برود میگوید ای کاش نمیرفتی. نمیشود امشب بمانی؟
نظر بوعلی سینا در مورد وقت
شیخ در واردات الهیه میفرماید: «وَ کُلُ وَقتٍ یَکتَنِفُهُ وَجدان». در اینجا وقت به زمان و ساعت نمیگویند. در عرف ما وقت به یک قطعهای از زمان میگویند. در عرف سلوک وقت به آن میگویند که چیزی به کف دست سالک گذاشته باشند. «وَ کُلُ وَقتٍ یَکتَنِفُهُ وَجدان». هر وقتی را، یعنی هر هدیهای را، هر مهمان غیبی را دو تا وجد در برمیگیرد؛ یک وقت این است که چه زمانی میآید، این مثبت است. یک وجد هم یک ناله و وای رفت. من صاحب وقتی را دیدم وقتی که آن وجد میرفت، به نزد او میرفتم، میگفتم چه حالی داری؟ گفت هیچ چیزی اگر تمام زندگی من را آتش میزدند اینطور نمیسوختم، دیگر رفت. دقّت فرمودید چقدر زیبا گفته است. «وَ کُلُ وَقتٍ یَکتَنِفُهُ وَجدان» دو تا وجد است؛ اوّل خیلی خندهوار آمد. بعد وای رفت. حالا به هر حال اینجا الآن ما دعوت شدیم.
طریقهی دعوت انسان
«دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَهِ اللَّهِ» کدام نوع هستیم؟ از آن نوع هستیم یا (نعوذاً بالله) مثل روغن کرچک ما را دعوت کردند؟ نه، شما را به خدا به این جمله بها بدهید. «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَهِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ کَرَامَهِ اللَّهِ» همهی شما در این ماه عزیز کردهی خدا هستید، مهمان اجباری نیستید. «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَهِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ کَرَامَهِ اللَّهِ» چقدر مهمان عزیز. حالا پس تا اینجا بیاییم. این یک مقدار معرفت را، این یک مقدار برای من است، برای شما خیلی است. «مَعْرِفَتِی یَا مَوْلَایَ دَلِیلِی عَلَیْکَ»[۶] اینجا یک داستان برای شما بگویم، جملهی بعدی را هم بخوانم.
بحث در مورد صحّت رباعیات منتسب به خیام
اینجا یک داستان مختصری است که در تذکرهها آمده است. من نگفتم ولی این را مختصر برای شما بگویم، خیلی زود رد میشویم. در تذکرهها آمده است من این را با تصرّفی، با مختصر چیزی برای شما میگویم. ما یک بحثی داریم در اینکه این رباعیاتی که به خیام نسبت داده شده است و با ظاهر شریعت ملائمت ندارد از خیام است یا نه؟ من به یاد دارم کودک بودم شاید ۱۳، ۱۴ ساله بودم پدر من (اعلی الله مقامه) در تبریز یک دوستی داشت شاعر بود، شاید نسبتاً شاعر مقتدر هم بود به نام آقای صدیقی نخجوانی -الآن نمیدانم کجا است، قاعدتاً از دنیا رفته است هر کجا است مورد عنایت خدا باشد- خلاصه با پدر من دوست بود و شاعر ملتزمی بود.
تفاوت بین شاعر ممدوح و شاعر ملتزم
چون هر شاعری البتّه ممدوح نمیشود، شعرای ملتزم خوب هستند، التزام داشته باشند. میبینید که ابو تمام طائی یک وقت حالا ترسیده است، یک مدحی از مأمون هم کرده است ولی از این طرف آمده است جان در کف نهاده است، غدیریه گفته است، و آخر میگوید من حبّ آل فاطمه را برای روز قیامت ذخیره کردم. این شاعر ملتزم است. امّا بحتری خیلی قوی شعر میگفت امّا تمام در مدح متوکّل، در مدح دشمن شمارهی یک خدا. حیف از آن قریحه، حیف از آن نعمتها که ضایع میشود.
اذعان قرآن به از دست دادن نعمتها در دنیا
در قرآن بسیار جملههای جامعی است، شاید اشاره باشد فرمود: «أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا»[۷] پاکیزههای خود را در همین حیات دنیا از دست دادید. آدم اینقدر قریحهی زیبا آن وقت تمام آن را برای یک پلید خرج بکند. من شرم دارم که این را بگویم ولی بعضی از علما گفتند بعضی از شعرهای بختری را باید برداریم واقعاً برای اهل بیت بگذاریم. مثلاً میگوید: «ذَکروا بِطَلعَتِکَ النَّبیَ فَهلَّلوا»[۸] این بسیار خراب کاری است. این مناسب امیر المؤمنین است، مناسب علی اکبر است، مناسب قمر بنی هاشم است، مناسب این عزیزان است طلعت اینها است. «ذَکروا بِطَلعَتِکَ النَّبیَ فَهلَّلوا» برای یک پلیدی این را گفته است.
التزام آقای صدیقی و نوشتن کتابی در مورد خیام پنداری
اینها ملتزم نیستند. آقای صدیقی نخجوانی شاعر ملتزم بود. ایشان شاید اوّلین نفری بود، شاید که کتابی به نام خیام پنداری نوشت. ما یک خیام حکیم داریم و یک خیام پنداری داریم، خیالی داریم. عقیدهی مرحوم علّامهی جعفری (رضوان الله علیه) این بود -من نمیدانم صدیقی نخجوانی اوّل کتاب را در این رابطه نوشتند یا آقای علّامهی جعفری اوّل نوشت یا همزمان نوشتند- میگویند: «قدْ یقَعُ الحافِرُ على الحافِرِ» یک وقت یک خلاصه جای پایی، یک پایی بیاختیار روی آن قرار میگیرد، همهی آن هم اقتباس نیست. گاهی وقتها هم اینطور است. خلاصهی کلام آن را آن زمان نوشته است این را به یاد میآورم. حالا آن چیزی را که خود بنده متوجّه شدم حالا الآن به یاد ندارم آقای صدیقی چه نوشته است یا آقای جعفری آن را الان به یاد ندارم، خیلی بعید العهد هستم، میگویم کودک بودم. شعرهای عربی که در تذکرههای معتبر به خیام نسبت داده شده است با این چیزها هماهنگ نیست. این «مَعْرِفَتِی … دَلِیلِی عَلَیْکَ» این را میخواهم بگویم به یاد شما باشد. گفتم عرایض من از زیر با یک سیمهایی با هم بسته است. جوانها این سیمها را میشناسند. این سیمها را کسی نداند میگوید این چه دارد میگوید، معرفت چه ارتباطی به خیام دارد حالا گوش بده.
پرهیز از گناه کردن توسّط خیام
آن چیزی را که خود من متوجّه شدم در تذکرههای معتبر اشعاری به خیام نسبت دادند خیلی زیبا که یکی از آنها این است؛ میگوید: «اصُومُ عَنِ الفَحشَاءِ جَهراً وَ خُفیَهً» من از کارهای زشت روزه گرفتم. چه آن کار زشت در نهان باشد، چه در بین مردم باشد. «اصُومُ عَنِ الفَحشَاءِ جَهراً وَ خُفیَهً» چرا؟ «عِفَافاً» به خاطر عفّت من، به من کارهای زشت نمیآید.
افطار خیام با تمجید و تقدیس خدا
خوب کسی که روزه میگیرد به یک چیزی افطار میکند خوب افطار تو با چیست؟ چقدر زیبا گفته است.
«اصُومُ عَنِ الفَحشَاءِ جَهراً وَ خُفیَهً «عِفَافاً وَ افطَاری بِتَقدیسِ فَاطری».
افطار من با تقدیس پروردگار من است. افطار من با آن است که فقط او را تمجید میکنم، مدح و ثنای او را میگویم، ذکر او را میگویم.
حالا بعید است صاحب این اشعار بیاید این رباعیات ناملایم را بگوید. برای همین هم گفتند که آدم دیگر بوده است. او گفته است و به نام این تمام شده است. این حرف بعیدی نیست البتّه من چیزهایی هم در این رابطه دارم که الآن مناسب امشب نیست.
اظهار عجز خیام در برابر خدا در هنگام وفات
غرض من این است که در تذکرههای معتبر نوشتند ایشان نشسته بود شفای بو علی را مطالعه میکرد، ناگهان کتاب را بست و همسایهها را صدا کرد. گفت همسایهها بیایید. همسایهها آمدند و نوشته است بلند شد نماز خفتن گذاشت. نماز عشاء که میگوییم، فارسی آن خفتن است. نماز خفتن یعنی همان نماز عشاء. بلند شد نماز خفتن گذاشت و صورت خود را بعد از نماز به خاک گذاشت. خیلی لطیف است. گفت: «اللُّهمَ إنِّى عَرفتُکَ عَلى مَبلَغِ إمکانى»[۹] خدایا من تو را به اندازهی توانایی خود شناختم. قریب به این مضامین. «فجعلها وسیلتی الیک» «فَاغفِرلى، فَإنَّ مَعرفَتى إیاک وَسیلَتى إلیک». (ذکر شده در منبع) این معرفت ناچیز را همان وسیلهی من قرار بده. این را گفت و مثل یک چراغ خاموش شد. حالا کار به خیام نداریم این حکایت بسیار زیبا است که یک نفر اینطور بیاید صورت به خاک بگذارد و آخرین جملهی او این باشد. حالا در حاشیه هم میگوییم از نظر ادبی هم بخواهیم بحث بکنیم دیگر به این آدم نمیآید که بیاید این رباعیات الحادی را بگوید. حالا إنشاءالله به قول عربها «الباقی عند التلاقی» باشد. من یک تحقیقاتی دارم إنشاءالله آنها را بعداً به شما عرض میکنم.
معرفت به خدا راهنمای ما
جملهی بعدی ما بسیار بزرگ است که امشب تمام نمیشود إنشاءالله تعالی اگر زنده بودم فردا شب هم آن را دنبال میکنیم. پس این دو تا جمله است اوّلی این است «مَعْرِفَتِی یَا مَوْلَایَ دَلِیلِی عَلَیْکَ»[۱۰] -جمعبندی میکنم- ای آقای من، مولای من معرفت من، راهنمای من به سوی تو است. این جوانان عزیز عمل به وظیفه بکنند، این معرفت قویتر میشود. چون راهنما است. دارد میگوید بیا. اگر شما حالا میگویید حالا بگذار یک چنجه بخورم حالا بعداً میآیم، حالا بگذار یک دقیقه بنشینم الآن میآیم این ایستاده است و منتظر است. این راهنما منتظر است. هر روز یک نور میآید در خانهی من و شما برمیگردد میرود هر روز است، منتها کسی دریافت نمیکند. خدا رحمت بکند بعضی از بزرگان که چیزهایی را دیده بودند.
درخواست نور توسّط پیامبر از خداوند
این پیغمبر اکرم (علیه و آله و علیه الصّلاه و السّلام) میگوید هر روز به خدا عرض میکرد: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ خَیْرَ هَذَا الْیَوْمِ وَ نُورَهُ وَ هُدَاهُ .. وَ طَهُورَهُ»[۱۱] خدایا من امروز این نور را از تو میخواهم، هدایت آن را، طهور آن را. اینها وجود دارد میآید و برمیگردد، ما ضرر میکنیم. اگر ما بواطن این اعمال را ببینیم میبینیم یک عدّه بزرگ بودند میدیدند چه کسی ضرر کرده است.
توجّه میرزا جواد آقا به گفتن ذکر
خدا رحمت بکند حاج عبدالله شالچی بود با پدر من (اعلی الله مقامه) خیلی دوست بودند. این از شاگردان آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی بود. این اواخر هم زنده بود پیرمرد، یک تکه نور بود. در خانه بود ولی مشاعر ایشان، حواس ایشان همه جمع بود. با پدرم خیلی دوست شفیق بودند. ایشان قریب به این مضامین گفته بود که یک روز آقا میزا جواد آقا فرمودند قبل از اینکه به جلسه بیایی فلان ذکر را هم بگو و بیا. –حالا اینطور فرض بفرمایید- مرحوم شالچی به پدر من گفته بود که من نگفتم. حالا دیگر از یاد من رفت یا برای من بیاهمّیّت بود چه شد، تا رسیدیم، نشسیتم خم شد آقا میرزا جواد آقا ببینید چند تا چیز یاد میگیرید. ادب، عفّت، حفظ آبروها، حفظ حریمها، یعنی مجالست با این عزیزان سرتاسر درس است. تا نشستم خم شد گفت چرا تنبلی میکنید؟ دید در چهره این ذکرها نیست.
رابطهی دو طرفه محبّت خدا و بنده
جملهی دوم را بگویم و آن را شرح نکنم. اوّل این بود «مَعْرِفَتِی یَا مَوْلَایَ دَلِیلِی عَلَیْکَ»[۱۲] جملهی دوم اینها لازم و ملزوم هستند «وَ حُبِّی» ما باید راست بگوییم، یک وقت دروغ نگوییم. «وَ حُبِّی لَکَ شَفِیعِی إِلَیْکَ» محبّت من هم به تو که تو را دوست دارم شفیع من است نزد تو. میشود تو خدا را دوست داشته باشی و او تو را دوست نداشته باشد!؟ یک مقدار قدر خود را بدانید، به خدا شکایت نکنید؛ مدام میگوید دعا کردم نشد، اینقدر شکایت نکن. محّبت طرفینی است.
یک کسی به حضرت رضا (سلام الله علیه) عرض کرد یابن رسول الله «أَ تُحِبُّنِی» آقا من را دوست داری؟ یک جواب علمی صد درصد حضرت داد که معصوم است فرمود: «ارْجِعِی إِلَى ْ نَفْسِکَ» به خود تر برمیگردد. ببین که من را دوست داری؟ من هم تو را دوست دارم. محبّت طرفینی است. تو ربّ العالمین را دوست داری، او تو را دوست ندارد؟ همهی شما را دوست دارد. شکایت نکنید، به شیطان امان ندهید.
«وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– بحار الأنوار، ج ۹۵، ص ۸۳٫
[۲]– سورهی شوری، آیه ۱۱٫
[۳]– سورهی حجرات، آیه ۷٫
[۴]– سورهی سجده، آیه ۱۶٫
[۵]– الأمالی( للصدوق)، ص ۹۳٫
[۶]– بحار الأنوار، ج ۹۵، ص ۸۳٫
[۷]– سورهی احزاب، آیه ۲۰٫
[۸]– مناقب آل أبی طالب، ج ۴، ص ۳۷۲٫
[۹]– نزهه الارواح و روضه الافراح، ص ۳۹۶٫
[۱۰]– بحار الأنوار، ج ۹۵، ص ۸۳٫
[۱۱]– همان، ج ۱۶، ص ۲۵۳٫
[۱۲]– بحار الأنوار، ج ۹۵، ص ۸۳٫
پاسخ دهید