- راههای رسیدن به ملکوت در کلام امام سجّاد (علیه السّلام)
- معنای قلب و تقلّب
- تشخیص رؤیای صالحه
- پیچیدگی نفس انسان
- کاربرد جفر جامع
- داستانی از مرحوم رجبعلی خیّاط
- دوری از ملکوت و راههای بازگشت
- پذیرفته شدن استغفار با شفاعت پیامبر (صلّی الله علیه و آله)
- شرایط صاحبان همم عالیه
- حبّ صلحاء مقدّمهای برای رسیدن به ملکوت
- تفاوت صاحبان حال و صاحبان مقام
- ماجرای چاپ کتاب القضاء مرحوم ملّاعلی کنی
- تفاوت مستحب و مباح
- مواردی از مستحبّات قضاء
- مذمّت سبک شمردن گناه
- شرایط تحقّق توبه
- فرازی از دعای ابوحمزهی ثمالی
- معنای مقامات تلوین و تمکین
- تفاوت تمکین و تلوین
- مقامات و کرامات حضرت معصومه (سلام الله علیها)
- داستانی دربارهی کتابهای وقفی
- عظمت شخصیت آیت الله خوانساری
- قصیدهای از مرحوم آیت الله سیّد محمّد گلپایگانی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
راههای رسیدن به ملکوت در کلام امام سجّاد (علیه السّلام)
حضرت سیّد العابدین امام علی بن الحسین فخر السّاجدین (صلوات الله علیه) فرمودند: «وَ أَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَکَ».[۱] صحبت در این بود که ما به خدا نزدیک میشویم یا از خدا دور میشویم و این مسئلهی قلب را خدمت شما عرض کردم که بعضیها گفتند: «سُمِّیَ القَلْبُ قَلْباً لِتَقَلُّبِهِ بَیْنَ الْمُلْکِ وَ المَلَکُوت» یا «بَیْنَ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَه». عرض کردیم اگر اینطور که امام سجّاد (سلام الله علیه) میفرمایند، این اعمال حجاب نشد، ما به ملکوت یا به آن غیب نزدیکتر میشویم و مراتب هم دارد. مراتب کمرنگ است. یک وقت یک گنهکاری متنبّه میشود و توبهای میکند، استغفاری میکند. به همین اندازه به آن ملکوت یا غیب نزدیک میشود. یک وقت هم خیلی پررنگ است، صاحب مشاهدات میشود، صاحب مکاشفه میشود.
معنای قلب و تقلّب
دیشب مطلبی گفتم که به نظر میرسد باید یک مقدار توضیح بدهم. تبصرهای در اینجا وجود دارد؛ یک وقت این قلب، عرض کردم تقلّب به معنای آمد و شد است. «لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ»[۲] از قرآن هم مثال زدم، اینهایی که به شهرها میرفتند و این طرف و آن طرف رفت و آمد میکردند، تبلیغ ضدّ دین میکردند، در حقّ آنها میفرماید: «لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ»، مثالهای دیگر هم گفتم. یکی از معانی تقلّب آمد و شد است. این قلب هم «یَتَقَلَّبُ بَینَ المُلکِ وَ المَلَکُوتِ». اگر کار خوبی کردیم، صفات عالیه داشتیم، اوصاف ذمیمه را کنار گذاشتیم، این به آن طرف میرود؛ طرف ملکوت، طرف غیب، با مراتبی که خدمت شما عرض کردم.
تشخیص رؤیای صالحه
یک وقت شخصی مشاهده دارد، حتّی یک وقت شخصی رؤیای صالحه دارد، اگر آن رؤیا هم رؤیای درستی باشد، گاهی اوقات کاشفیت از رفتن به طرف ملکوت است، البتّه در صورتی که درست باشد. من فهمیدم بعضی از خوابهایی که به من میگویند، اصلاً خلّاقیت خود نفس است، نفس برای آنها میسازد. اگر نفس بسازد ارزش ندارد. میگوید پدربزرگ من مرحوم شده بود، او را در خواب دیدم، شست او را گرفتم. این شست او را گرفتم یعنی چه؟ نفس این را ساخته است. چون میگویند اگر شست مرده را بگیری، همه چیز را میگوید، این در ذهن او بوده، با این ذهنیت خواب دیده است. شست چه موضوعیتی دارد؟ حالا ممکن است یک وقت خدای ناکرده گوش مرده را بگیرد یا ریش او را بگیرد. اینکه دیده شست او را گرفته، خلّاقیت نفس است.
پیچیدگی نفس انسان
یک وقت هم عین حقیقت است، اصلاً گاهی اوقات حوادث آینده در خواب دیده میشود، خیلی پیچیده است. انسان خود را ارزان میفروشد، ولی انسان خیلی پیچیده است و به قول انسان کامل و آقای همهی انسانها، امیر المؤمنین (سلام الله علیه) فرمود:
«وَ أَنْتَ الْکِتَابُ الْمُبِینُ الَّذِی بِأَحْرُفِهِ یَظْهَرُ الْمُضْمَرُ»[۳]
این انسان که اینجا نشسته… به اصطلاح آنهایی که با علم حروف کار داشتند، بگویم؛ اصلاً هر انسانی برای خودش یک جفر جامع است.
کاربرد جفر جامع
سابقاً نسخههایی مینوشتند، من خیلی جوان بودم، یک جفر جامع آورده بودند. معمولاً نسخههای آن بزرگ است، کار مهمّی هم نیست، یک کتابی درست میکردند. این ابزار است، مثل اسطرلاب، الآن اسطرلاب چه کاربردی برای من دارد؟ کسانی که میخواهند تقویم بنویسند، با هیئت سر و کار دارند، اسطرلاب برای آنها ابزار میشود. جفر جامع یک کتاب ضخیمی بود که تمام حرفها در آن به طور مکرّر آمده بود، اوّل با چهار الف شروع میشود، آخر کتاب با چهار غین تمام میشود. الآن میشود خیلی راحت با کامپیوتر هم درست کرد، منتها ثمّ ما ذا؟ این ابزار است، ابزار کسانی که جفردان باشند. اگر کسی جفر بداند، به سطر مستحصله برسد، جفر جامع کمک او میشود. من جوان بودم، این کتاب را آورده بودند، به پول سال ۵۰، ۵۲ میگفتند ۵۰ هزار تومان، در آن زمان با ۵۰ هزار تومان میشد یک خانهی مجلّل خرید. طلایی و خیلی زیبا بود. امّا بعضیها روی هوای نفس میخریدند، فکر میکردند اگر این را بخرد به جفر میرسد. در حالی که این ابزار بود.
«وَ أَنْتَ الْکِتَابُ الْمُبِینُ الَّذِی بِأَحْرُفِهِ یَظْهَرُ الْمُضْمَرُ»
این انسان خود را ارزان میفروشد، انسان واقعاً قیمتی است. اگر عمل خیر انجام بدهد، صالح بشود، صفات ذمیمه را کنار بگذارد، هر چه باشد، به ملکوت نزدیکتر میشود، از حجاب دور میشود، به خدا نزدیک میشود. به هر تعبیری دوست دارید بگویید.
در اینجا یک تبصره وجود دارد. اگر ذهن کسی به جایی برود، ذهن خود را کنترل کنید، مثلاً از خانه سپردند وقتی میخواهید بیایید این چیز را بخرید، فلانی هم میخواهد بیاید. همهی اینها را فراموش کنید.
داستانی از مرحوم رجبعلی خیّاط
خدا مرحوم آیت الله آقای محقّقی (رضوان الله علیه) را رحمت کند. خدمت شما گفتم که رد گم میکرد و ماشین فتوکپی خریده بود. ایشان یک وقت خدمت حاج شیخ رجبعلی خیّاط (رضوان الله علیه) رفته بود. آقای محقّقی میفرمودند من در حین صحبت با ایشان من یاد مس و رنگ و سرب و اینها افتادم، چون ایشان با مس و سرب و رنگ کار داشت، یک چیزهایی میساخت و میفروخت که محتاج عمرو و زید نشود. میگفت شیخ رجبعلی با من حرف میزد، یک دفعه به یاد آوردم که باید بروم مس بخرم، رنگ بخرم، سرب بخرم. اینها را آب میکرد و میریخت، کُرهای میریخت؛ یعنی کره درست میکرد. میگوید یک دفعه شیخ رجبعلی گفت: تو به من گفتی برای تو حرف بزنم، امّا حالا این مس و رنگ و این چیزهای گرد بالای سر تو چیست؟
دوری از ملکوت و راههای بازگشت
انسان این است، مضمرات با این انسان حل میشود. خودش هم نمیداند این انسان چیست، اگر خودش بداند چیست، خود را چشم میزند. امّا حضرت ربوبیت نمیگذارد، چون «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»،[۴] چون پشت سر آن این «عَرَفَ رَبَّهُ» میآید، رب او را حفظ میکند. این انسان پیچیده، این انسانی که مثل جفر جامع است، بین ملک و ملکوت در تقلّب است. امشب ایشان افطار را برای زن و بچّه تلخ کرده، سر سفره دعوا راه انداخته. او لغزید و به طرف ملک رفت، به طرف شهادت رفت. کار دارد تا به این طرف بیاید، ولی یک وقت کم دور شده، این دیگر خیلی زحمت ندارد، برمیگردد، یک استغفار میکند و برمیگردد. البتّه آن کسی هم که دور شده، استغفار میکند، مهم نیست، کبائر را هم خدا میبخشد. اگر خدا بخواهد غیر از شرک همه چیز را میبخشد. شرک را هم اگر کسی توبه کند، تائباً از دنیا برود، آن هم حل است. اگر کسی با شرک از دنیا برود، خدا هرگز او را نمیبخشد، با گناهان دیگر اگر چنانچه توبه کند و برود که حتماً میبخشد، اگر توبه نکند، دیگر ما نمیدانیم «یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ»[۵] حسابهای آنجا حسابهای دیگری است.
چند گناه است که باید از آنها بترسیم؛ یکی عقوق والدین است، یکی ترک نماز است، سوم آبرو بردن است، چهارمی به ناحق آدم کشتن است. خدا با این چهار گناه شوخی ندارد، با این چهار گناه کار سخت میشود. شرک هم که دیگر هیچ. به هر حال اگر استغفار کنید، پروردگار میبخشد. «وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»[۶] اگر استغفار بکنند، خدا میبخشد.
پذیرفته شدن استغفار با شفاعت پیامبر (صلّی الله علیه و آله)
امیر المؤمنین (سلام الله علیه) فرمود: دو امان روی زمین بود، یکی برداشته شد و یکی ماند. آنکه برداشته شد، پیغمبر اکرم بود. «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ»[۷] پیغمبر، تا مادامی که بین اینها هستی، خدا آنها را عذاب نمیکند، احترام تو را نگاه میکند. او رفت، امّا استغفار ماند، البتّه آن امان برای اهل زمین بود، عمومی بود. الآن هم به طور خصوصی شیعیان امیر المؤمنین (سلام الله علیه) میتوانند استفاده کنند. اگر الآن هم یک کسی گرفتار شد، یک سلام به پیغمبر عرض بکند، بگوید: یا رسول الله، خدا میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً»[۸] یا رسول الله من آمدم، تو که مرده و زنده نداری. باز هم توجّه میکنند و کار درست میشود.
شرایط صاحبان همم عالیه
صحبت در تقلّب بین ملک و ملکوت است. عرض کردم تمام شرط این اعمال صالح و ریاضتهای شرعیه، برای اینکه معرفت زیاد بشود، همم عالیه است. آن عارف میگوید: فقط صاحبان همم عالیه. آدم باگذشتی باشد، بلندنظر باشد، جوانمرد باشد، فتوّت داشته باشد. امّا اگر اینها را نداشته باشد، فقط مقدّس میشود. «وَ أَمَّا لِغَیرِهِم» برای غیر اینها، یعنی غیر صاحبان همم عالیه، «فَرِقَّهُ الحَالِ وَ صَفَاءُ الوَقت» حال او رقیق میشود، دو، سه لحظه نرم میشود. یک مقدار هم وقت او باصفا میشود.
حبّ صلحاء مقدّمهای برای رسیدن به ملکوت
تبصرهای که خیلی مهم است، این است که آن کسی که سری به ملکوت میزند و دوباره به ملک برمیگردد، بین اینها است. یک سری به غیب میزند، سری به شهادت میزند، در این بین آواره است. عیب ندارد، صرفاً ساکن آن طرف نشده است، به این طرف علاقهمند است، امّا بالاخره گاهی هم آن طرف میرود. علاقهمند به ملکوت است، گفت: «أُحِبَّ الصَّالِحِینَ وَ لَسْتَ مِنْهُمْ» صالحین را دوست دارم، ولی خودم از آنها نیستم. واقعاً ما آدمهای خوب را دوست داریم، پس چرا خودم از آنها نیستم؟ اگر این دوست داشتنی است، خود تو هم از آنها باش.
«أُحِبَّ الصَّالِحِینَ وَ لَسْتَ مِنْهُمْ لَعَلَّ اللَّهُ یَرزُقُنِی الصَّلَاحَا»
بعد میگوید: انشاءالله مقدّمهی حبّ دوستان باعث بشود که من هم یک وقتی چیزی داشته باشم.
تفاوت صاحبان حال و صاحبان مقام
این یک صورت است. گفتم حال با مقام فرق میکند، صاحبان همم عالیه مقام دارند، به آنها خانه میدهند. ولی آن کسی که همم عالیه ندارد، مستأجر است، دو، سه روز اینجا زندگی کن، ببینیم چه میشود. یک ماه، یک سال زندگی کن. فرق حال با مقام این است؛ صاحب حال مستأجر است، صاحب مقام خانه دارد. الآن اینکه بین ملک و ملکوت تقلّب میکنی، امروز خیلی خوشاخلاق است، فردا پرخاش میکند، امروز نماز خود را ضایع کرده، فردا اوّل وقت خوانده است، همینطور تا آخر.
حالا این فرد این طرف را دوست دارد، ولی مرتّب آن طرف هم سر میزند، بنا را بر این گذاشتیم در مثالی که داریم دست راست را ملکوت حساب کنیم، این طرف را ملک حساب کنیم، این طرف را غیب حساب کنیم، این طرف را شهادت. امّا یک وقت او رفته این طرف، اصلاً آن طرف نمیرود. گفتم هیچ وقت در مباحث علمی، مخصوصاً در معارف الهیّه مراتب را فراموش نفرمایید، مراتب باید در نظر گرفته بشود. با یک مراتبی او آن طرف رفته، این طرف هم نمیرود، گاهی فراموش میکند، ولی علی الحساب نمیرود. امّا در همین که این طرف خانه خریده، باز هم فراز و نشیب دارد، یک روز کمرنگ است، یک روز پررنگ است، حتّی یک روز گناهی میکند، بله، اینطور هم میشود، برای صاحبان مقام هم اتّفاق میافتد. معصوم که نیست، پایینتر از معصوم است. «وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً»[۹] این چه کسانی را میگوید؟ صاحبان مقام را میگوید، یک دفعه فراموش کردند و یک کاری انجام دادند. «وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ» زود میگوید: چه کار بدی کردم! زود به یاد خدا میافتد. «فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» خدایا، ببخشید؛ فراموش کردم. این خدا خیلی مهربان و کریم است. تو را به خدا بیایید با خدا دوست بشویم، رفیق بشویم، خیلی رفیق شدنی است.
ماجرای چاپ کتاب القضاء مرحوم ملّاعلی کنی
در احکام قضاء گفتم کتاب القضاء تألیف حاجی ملّاعلی کنی تهرانی (رضوان الله علیه)، حاجی ملّا علی مرد بزرگی بوده است، امّا مردم از او فقط یک دالان ملّاعلی میشناسند، در بازار یک سرای ملّاعلی است. شاید میشود گفت کتاب القضاء ایشان از بهترین کتاب القضاءها است. بنده در اوّل انقلاب چون دیدم شهید و مجروح نشدم، چون این کتاب بین علماء نبود، یک بانی پیدا کردم، خدا او را رحمت کند. دادیم عکسبرداری کردند، ۱۱۱۳ نسخه چاپ کردیم و به علماء دادیم. من یک فهرست نوشتم، یک مقدّمه هم نوشتم، اسم خودم را امضاء هم نکردم. مقدّمه را نوشتم، رفتم ؟؟۲۱:۲۸ خدا رحمت کند، خطّاط خیلی بزرگی داشتیم، مرحوم احمد نجفی زنجانی (رضوان الله علیه) دادم مقدّمه را خطّاطی کرد، خلاصه کتاب چاپ شد.
تفاوت مستحب و مباح
در مستحبّات قضاء دارد. مستحب یعنی چه؟ -اینکه میگویم با خدا دوست بشویم، ماه خدا است، نه اینکه فقط در این ماه دوست بشویم. در این ماه بیایید بنای دوستی و رفاقت را بگذاریم، دیگر از آن جدا نشویم.- کتاب القضاء؛ مستحبّات قاضی، یعنی مستحبّات قضاء. مستحب داریم و مباح. مباح یعنی چه؟ یعنی عیب ندارد، من میخواهم الآن یک دور در مسجد بزنم؛ عیب ندارد، مباح است. مستحب یعنی چه؟ یعنی اگر این کار را انجام بدهی، یک چیزی هم به دست میآوری، اگر این کار را بکنی محبوب است، یک چیزی هم به تو میدهند. از مستحبّات قضاء یک چیزی به آقای قاضی میدهند، نه اینکه مباح بوده باشد. میخواهم بین مباح و مستحب را کاملاً جدا کنید، مباح یعنی عیب ندارد. مستحب عیب ندارد نیست، یک چیزی هم به تو میدهند، محبوب است.
مواردی از مستحبّات قضاء
میفرماید: اگر متخاصمین آمدند یا یک نفر که دادگاه او را جلب کرده، نزد قاضی آمد. اگر موضوع بحث از حقوق ناس باشد. مثلاً دو نفر آمدند، میگوید این پول من را خورده، این خانهی من را گرفته و نمیرود. اینها از حقوق ناس است. میگوید قاضی در آنجا نباید حرف بزند، اینها را به حال خودشان بگذارد و ببیند چه میگویند، اظهارات اینها را خوب گوش بدهد، بعد هم بر اساس آن احکامی که وجود دارد، عمل کند. امّا اگر موضوع تهمت از حقوق الله بود. یک نفر را گرفتند و آوردند، میگویند این شراب خورده، چه کار کنیم؟ این از حقوق الله است. همانجا او را بخوابانیم و ۶۰ تازیانه به او بزنیم یا نه؟ میفرماید مستحب است، یعنی خدا دوست دارد، نه اینکه عیب ندارد، مستحب است قاضی حرف در دهان متّهم بگذارد. قاضی بگوید: شاید دندان ایشان درد میکرده، یک دواهایی هست که بوی شراب میدهد، شاید او از آنها خورده است. میگوید: اتّفاقاً میخواستم بگویم، جرأت نمیکردم. میگوید: بگذارید برود. این دین ما است، این خدای ما است، دوست دارد حرف در دهان متّهم گذاشته بشود که بگذارد برود. این دین، دین محبّت است.
اینجا خود خدا به آن روش عمل کرده است، میگوید: همینهایی که خانهی آنها این طرف است، خانهی آنها ملکوت است، مقام دارند، صاحب همم عالیه هستند، از آنهایی نیست که مدام بین دو طرف در رفت و آمد باشد. اینطور نیست، اینجا است. امّا شاید همین هم گاهی به نوعی کمرنگ بشود. «وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ» او به یاد خدا میافتد.
مذمّت سبک شمردن گناه
بعضیها گناه میکنند و اصلاً به یاد خدا نمیافتند. به او میگوید: چرا این کار کردی؟ میگوید: مردم یک کارهایی که میکنند که این در کنار آنها مثل نماز شب است، مگر من چه کار کردم؟ من یک قوم و خویش داشتم، یک مقدار «أوّل ما خلق الله» او کم بود، آدم سادهای بود. من هم بچّه بودم، از آن بچّههای مقدّس دگم. او از آن صفحههای زمان شاه میخرید، از آن صفحههای لالهزاری و پخش میکرد. البتّه الآن هم میگوییم انسان نباید صفحهی لالهزار را گوش بدهد. ولی بالاخره بحث موسیقی هم بحث قال تأمّلی است، باید روی آن صحبت کرد، البتّه من در آن صدد نیستم. من هم بچّه و از آن مقدّسهای دگم بودم، مدام میگفتم: فلانی، اینها را گوش نکن. میگفت: به زن نامحرم نگاه کنم، خوب است؟ جواب او این بود. عقل او ناقص بود، ولی ما که آنطور نیستیم. امیر المؤمنین (سلام الله علیه) میفرماید: بالاترین گناه، گناهی است که صاحب آن، آن را سبک بشمارد. خود این بالاترین گناه است، میگوید: چرا فلان کار را کردی؟ میگوید: برو ببین مردم چه کار میکنند، کار من در مقابل آنها نماز شب است. خود این بدترین گناه است.
شرایط تحقّق توبه
ولی او اینطور نیست، او گناه را بزرگ میداند. یکی از شرایط تحقّق توبهی نصوح این است که گناه خود را بزرگ بدانی، اصلاً هر گناهی بزرگ است. خدا با کرم خود آن را دو قسمت کرده، صغیره و کبیره کرده است. همهی اینها واقعاً جرأت و جسارت بزرگ است. «وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ» زود به یاد خدا بیفتید، این الآن چیست؟ از صاحبان همم است، در ملکوت خانه خریده است. عیب ندارد، امّا گاهی اوقات یک اتّفاقی میافتد که او هم «ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» بعد خدا در دهان آنها حرف میگذارد، مثل آن قاضی. «وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ» و غیر از خدا چه کسی گناهان را میبخشد؟ خوب میکند از من میخواهد. چقدر زیبا است.
فرازی از دعای ابوحمزهی ثمالی
من شرم میکنم بگویم، من ابوحمزه را خیلی گزینشی به شما میگویم، بعضی قسمتهای آن از دهان ما بزرگتر است، اگر چه دارد به ما یاد میدهد. یک جا میگوید: «لَئِنْ طَالَبْتَنِی بِذُنُوبِی»[۱۰] اگر روز قیامت من را از گناهانم مطالبه کنی که چرا این گناهان را کردی؟ «لَأُطَالِبَنَّکَ بِکَرَمِکَ» به خودت قسم، آن وقت کرم تو را میگویم. میگویم: مگر تو کریم نبودی؟ درست است من بد کردم، امّا تو کریم هستی، یک کاری بکن. عجب خدایی داریم، جلّ شأنه، عظم شأنه.
معنای مقامات تلوین و تمکین
اینجا به یک نکتهی دقیقی میرسیم و آن این است که سر اسمها و عنوانها ما دعوا نداریم، ولی به هر حال هر قومی یک اصطلاحاتی دارد. بعضی از اهل عرفان، منتسبین إلی العرفان، یک اصطلاحاتی دارند، میگویند: تلوین و تمکین. اینکه مدام میرفته آن طرف و برمیگشته، باز این طرف را بیشتر دوست داشته، مدام سعی میکرده در اینجا خانه بخرد، نهایتاً هم خریده است. این قسمت که مدام سعی میکرد، نزدیک میشد، دوست داشت خانه بخرد، به این قسمت میگویند تلوین. وقتی خانه را به او دادند، مقام تمکین میشود. در مقام تلوین حال هنوز محقّق نشده است، در تمکین حال محقّق میشود.
تفاوت تمکین و تلوین
شما دعا کنید یک قصیدهای هست، به آخر برسد، آن کسی که این کار را انجام میدهد، بتواند انجام بدهد، چون سر و کار او با یک عدّه شیعیان در بلاد عربی بوده است. خلاصه تمام شود. آن شخص در آنجا یک بیتی دارد. چون بین اهل عرفان صحبت شده که اوّل تلوین است یا تمکین است. اوّل تلوین است، اوّل سرگردانی است، بعد تمکین است. بعد به آدم خانه میدهند، شما میخواهید خانه بخرید، چگونه است؟ مستقیم میروید خانه میخرید؟ اوّل یک مقدار سرگردانی دارد، اگر چه شیرین است، حالا وسط راه یک چیزی هم میخورید، تفریح میکنید، بالاخره وسط راه هم سرگردانی دارد، هم لذّت دارد، هر دو هست. بعد میروید صحبت میکنید و خانه را میخرید. پس اوّل تلوین است، بعداً تمکین است.
یک بزرگی گفته نه، اوّل تلوین است، سخن او را حمل کردند بر اینکه یعنی تلوین در تمکین، یعنی ممکن است در تمکین هم تلوین باشد، خانه را خریده و در آن زندگی میکند، ولی حالا باز میگوید: گاهی اوقات بروم بیرون بنشینم، هوای آن بهتر است، چند درخت هم جلوی در خانه بکارم. حالا کسانی که این را گفتند بزرگ بودند، ولی من خیلی با این حرف راحت نیستم. به هر حال اوّل تلوین است.
آن بیت این است، میگوید: «یَسْبِقُ التَّمْکِینَ سِرٌّ لَامِعٌ» یعنی بر تمکین یک سرّ درخشانی سبقت میگیرد، چون این اوّل است.
«یَسْبِقُ التَّمْکِینَ سِرٌّ لَامِعٌ اسْمُهُ التَّلْوِینَ فَاسْمَع تَرْشُدِ»
اسم آن هم تلوین است. خلاصه بعد از آنکه ما به مقام عبودیت رسیدیم، مقام هم داشتیم. گفتم ما که معصوم نیستیم، آرام هم شدم، بعد از آن هم ممکن است یک وقت شیطان سر بزند، ولی آنجا است که گفتم مراتب را محفوظ بدارید، آن هم یک مرتبهای است که دیگر شیطان و نفس ناامید میشوند. تمکین یک مرتبهای دارد که همان خانه خریدن است، یک مراتبی دارد که دیگر فرد بیمه میشود.
مقامات و کرامات حضرت معصومه (سلام الله علیها)
در کنار کریمهی اهل البیت حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها و روحی لها الفداء)، چه بزرگواری، چه کریمهای، چه خانمی. یکی به خانم میگوید قرض دارم، یکی میگوید مریض دارم. ملّاصدرا فیلسوف بود، او هم رفت و گفت: خانم، من اشکال فلسفی دارم. حتّی اشکال او را هم حل کرد؛ یعنی اینها همه چیز دارند. ملّاصدرا میگوید در یک مسئلهی فلسفی گیر کرده بودم، نیمهی شبی از غار کهک بیرون آمدم و خدمت کریمهی اهل البیت رفتم. گفتم: دختر موسی بن جعفر، من اینجا گیر کردم. آن هم حل شد. آقای طباطبایی فرموده بودند: من نسخهای که ملّاصدرا توسّل خود را به کریمهی اهل بیت یادداشت کرده بود، خودم دیدم. وقتی به آنجا میروید، بدانید آنها همه چیز دارند، دست کم نگیرید. خدا آسان قرار داده است، میرویم او را زیارت میکنیم. انشاءالله تمام زائران او در عافیت باشند و مقضی الحاجه بشوند.
در کنار قبر این بزرگوار آیت الله العظمی شیخ الفقهاء و المجتهدین آقای اراکی (رضوان الله علیه)، برای اینکه دروغگو زیاد شده میخواهم به شما بگویم. موسی بن جعفر (سلام الله علیه) فرمود: مؤمن از کعبه بالاتر است. در قلب هر کس یک ذرّه از محبّت شاه ولایت، سلطان اولیاء امیر المؤمنین باشد، مقام او از کعبه بالاتر است. همهی شما کعبه هستید، من هم خاک پای شما هستم. أنا رجل نیست، تواضع نیست. دروغگو زیاد شده، خیلیها دروغ میگویند، ما خدمت فلان آقا بودیم، بعد هم یک دروغ میگوید. یک کسی نقل میکرد که من فلانجا بودم، میگفت سنّ او را حساب کردیم، دیدیم درست درنمیآید. ولی برای اینکه بدانید آیت الله العظمی اراکی از مشایخ اجازهی بنده هستند. بنده مفصّل از ایشان اجازه دارم که این حرف را میزنم مجاز هستم. گفتم اینها بیمه میشوند، کنار قبر حضرت نشسته بودیم، ایشان به من فرمودند: در تهران نزد آقا سیّد احمد خوانساری میروی؟ عرض کردم: دأب من مزاحمت بزرگان نیست، ولی برای ایشان دعا میکنم، ارادت دارم. گاهی میرفتم.
داستانی دربارهی کتابهای وقفی
یک مرتبه یک کتاب وقفی به دست من افتاد، پشت کتابهای وقفی وقفنامه مینویسند، با خطهای خیلی خوب بالای آن مینوشتند: «هو الواقف علی الضّمائر» بعد حبس مؤبّد شرعی و وقف مخلّد ملّی نمود، فلان کس و فلان کس. بعضاً بعد از آن ناله و نفرین هم دارد که اگر کسی این را به دیگران ندهد، لعنت بر او. گاهی اوقات اصلاً عملی نیست، میبینید وقف اولاد است، مثلاً ۸۰۰ سال پیش اولاد این آدم بودند، دسترسی به آنها نیست. دین هم دین عقل است. ما این کتابها را که میخریم، پول آن را به نیّت رفع ید میدهیم، نه خرید و فروش، من اینقدر میدهم تو از این رفع ید کن، اینها دیگر عملی نیست، نهایتاً اینها را به کتابخانهها میدهیم. من یک کتابی خریدم که وقفی بود، چاپ هم نشده است، من دیدم یک مهر گلابی شکل پشت این زدند، مهر وقف است. حالا من که خاک پای آقای خوانساری هم نیستم، به خودم گفتم: این دلیل بر وقفی بودن آن نمیشود، چون دستنویس فرق میکند، خطاطی میکردند و مهر میزدند، ولی این یک مهر است، شاید یک بچّه دوست داشته و پشت کتاب زده است. این چیزی را ثابت نمیکند. خدمت ایشان رفتم، خوب یادم است آمد در پلهها ایستاد، گفتم: یک کتاب خریدم، پشت آن مهر خورده است. یک تأمّلی کرد و گفت: شاید کسی خواسته شوخی کرده باشد، یعنی میخواست بگوید این از نظر فقهی اعتبار ندارد، مهری است که از روی شوخی زده، این وقفیت را ثابت نمیکند. بعد دو دقیقه در پلهها تأمّل کرد، گفت: ولی من برای تو دلچرکین هستم، آن را ببر. میخواست بگوید: آن را پس بده. من هم آن را به آیت الله مرعشی دادم. گفتم: هم مشتری هستی، هم فقیه هستی، هم کتابخانه داری، این برای شما. آقا خیلی از من تشکّر کرد، فرمود: این را به نام خودت ثبت میکنم. خدمت ایشان دادم و بیرون آمدم.
عظمت شخصیت آیت الله خوانساری
انسان این طرف که خانه خرید، بیمه میشود. گاهی اوقات یک مگس یا پشهای وارد خانهی او میشود، ولی بعداً دیگر بیمه میشود. آیت الله اراکی فرمودند: نزد ایشان میروید؟ عرض کردم: نه، دعاگوی ایشان هستم، مزاحم ایشان نمیشوم. آیت الله العظمی اراکی ۳۰ ثانیه یا بیشتر سر خود را پایین انداخت، بعد سر خود را بلند کرد، در آن فضای حرم مطهّر فرمود: آیت الله سیّد احمد خوانساری به جایی رسیده که نفس در او مؤثّر نیست. آدمی که عبد خدا شد، همه چیز هیچ کاره میشود. از مرگ اینقدر میترسید؛ مرگ هم هیچکاره میشود. من چون هیچ چیزی ندارم، از مرگ میترسم.
قصیدهای از مرحوم آیت الله سیّد محمّد گلپایگانی
مرحوم آیت الله سیّد جمال گلپایگانی مرجع تقلید که مرحوم شده بود، پسر او سیّد محمّد جمال که در گذشته گفتم شاعر قدری بود که مرحوم پروین اعتصامی هم گاهی به ایشان مراجعاتی میکرده است. آیت الله سیّد محمّد آقازادهی حاج آقا جمال بود، شاعر کبیری بود، میگوید وارد شد و دید حاج آقا جمال مرحوم شده، او را روی تخت گذاشتند. یک قصیدهی عینیهای گفته که خانواده این را به من دادند، مرحوم آیت الله سیّد علی گلپایگانی (رضوان الله علیه)، خود ایشان به من داد. بیت اوّل یا دوم آن این است، میگوید: وارد شدم، دیدم پدرم از دنیا رفته، آقا جمال گلپایگانی، او را روی تخت گذاشتند، همانجا گفت: «وَ قَد خَضَعَ المَوتُ حَولَ السَّریرِ» دیدم مرگ در کنار تخت او خوار شده است. مرگ چیست؟ «وَ مَا خِلتُ أنَّ الرَّدا یَخضَعُوا» فکر نمیکردم که مرگ هم خوار میشود.
قرآن هم میگوید: «إِنَّ عِبادی»[۱۱] به شیطان میگوید: این بندگان من که این طرف خانه خریدند، در ملکوت ساکن شدند، «إِنَّ عِبادی» مخصوصاً به خودش نسبت میدهد، این ممتازها، برگزیدهها که دیگر برای من هستند، «إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ» اصلاً تو بر آنها سلطه نداری، نمیتوانی بر آنها مسلّط بشوی، آنها بیمه هستند.
«وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ۲، ص ۵۸۳٫
[۲]– سورهی آل عمران، آیه ۱۹۶٫
[۳]– دیوان أمیر المؤمنین، ص ۱۷۵٫
[۴]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۵۸۸٫
[۵]– سورهی آل عمران، آیه ۱۲۹٫
[۶]– سورهی انفال، آیه ۳۳٫
[۷]– همان.
[۸]– سورهی نساء، آیه ۶۴٫
[۹]– سورهی آل عمران، آیه ۱۳۵٫
[۱۰]– مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ۲، ص ۵۹۶٫
[۱۱]– سورهی حجر، آیه ۴۲٫
پاسخ دهید