- توجّه به قرآن و آثار اهل بیت برای دور نبودن از خدا
- در حجاب نبودن خدا از بندگان
- معنای قلب
- معنای تقلّب
- یکسان نبودن مراتب عبودیّت
- اهمّیّت استغفار از گناه
- تفاوت طلب بخشش از بنده و خدا
- سفارش موسی بن جعفر به شیعهی گناهکار
- داستان موسی بن جعفر و شیعهی گناهکار
- نحوهی رفتار عالم با شخص خاطی
- دیدار با یک آدم معنوی
- بهشت به درجات عقول انسانها
- برداشته شدن حجابها از طرف خدا
- روایت اهل سنّت در مورد امیر المؤمنین
- انواع جندهای خدا
- نظر آیت الله بهجت در مورد رسیدن به مراتب
- غیرت داشتن در دین
- نداشتن تفاوت بین زن و مرد
- اهمّیّت تأثیر عبادات در رفتار
- انواع ریاضتها
- انواع ریاضات شرعیّه
- رابطهی ریاضات شرعیه و معارف
- نظر بلندی رمز رسیدن به مراتب عالیه.
- تفاوت حال و مقام
- شهود آیت الله بهاء الدّینی
- منطقهی اسم اعظم خدا
- حی و قیوم بودن خدا
- رد نکردن درخواست درخواستکننده از طرف خدا
- اهمّیّت دعا
- تحمّل مصایب و رسیدن به مدارج بالا
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الْأَنْبِیَاء وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاء سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
توجّه به قرآن و آثار اهل بیت برای دور نبودن از خدا
به این جمله رسیدیم، توضیحاتی شب گذشته خدمت شما عرض کردم که إنشاءالله تکمیل آن را امشب عرض میکنم. چون واقعاً مهم است که خداوند متعال طوری قرار داده است که بتوانیم نزدیک خدا باشیم و یا خدای ناکرده چیزهایی از ما سر بزند که از خدا دور بشویم. پس هر دوی اینها است. بنابراین باید به آثار اهل بیت، قرآن مراجعه بکنیم ببینیم چه باید بکنیم.
در حجاب نبودن خدا از بندگان
«لِأَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ»[۱] خدایا تو از خلق خود محتجب نمیشوی، در حجاب قرار نمیگیری. هیچ وقت، همیشه نزدیک هستی. «إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ … دُونَکَ» مگر اینکه اعمالشان آنها را در حجاب قرار بدهد و الّا تو در حجاب قرار نمیگیری.
معنای قلب
خوب این را گفتیم و توضیحاتی دادیم اگر خاطر شما باشد شب گذشته عرض کردم که این قلب حالا همین باطن، اسم آن را باطن بگذاریم حالا هر چه میخواهیم بگوییم که دیگر اختلافها حل بشود که مقصود از قلب چیست، اینها را در گذشته گفتیم. حالا این باطن، این قلب هر چه است. بعضیها اینطور گفتند: «لِتَقَلُبِه بَینَ المَلکوتِ وَ المُلک» بیا «بَین الغِیبِ وَ الشَّهادَه».
معنای تقلّب
شب گذشته خدمت شما عرضه داشتم که تقلّب به معنای آمد و شد هم است. کفّار از این شهر به آن شهر میرفتند، توطئه میکردند میفرماید: «فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ»[۲] این آمد و شد اینها تو را ناراحت نکند یا در آن آیهی شریفهای که به پیغمبر اکرم میفرماید: «الَّذی یَراکَ حینَ تَقُومُ * وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدینَ»[۳] عجب آیهای است، خیلی پر معنا است. حالا بعضی از قسمتهای آن این است که عرض میکنم. خدایی که تو را میبیند وقتی که قیام میکنی. به پیغمبر میفرماید: «وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدینَ» و این آمد و شد تو را در صف سجدهکنندگان… البتّه حالا معانی دیگری هم دارد که آنها بحث دیگری است. به هر حال به معنای آمد و شد هم آمده است. بنابراین «سُمِّی القَلْبُ قَلْباً لتَقَلُّبِه»[۴] برای اینکه بین ملکوت و ملک مدام رفت و آمد دارد. یک کار خیر میکند به ملکوت نزدیک میشود، به عالم غیب نزدیک میشود. یک مقدار خود را رها میکند به طرف عالم شهادت میآید، عالم ملک. حالا اینجا دو تا مطلب مانده است این عنوان مطلب بود که خدمت شما عرض کردم. دو تا مطلب مهم است که إنشاءالله اینها را به ترتیب به عرض برسانم.
یکسان نبودن مراتب عبودیّت
یکی این است که توجّه داشته باشید این در مباحث علمی و معارف بسیار مهم است که ما مراتب را در نظر بگیریم. مراتب عبودیّت یکسان نیست، مراتب نیکوکاری یکسان نیست، مراتب گنهکاری هم یکسان نیست، تا به آخر. حالا نزدیک شدن به ملکوت مراتب دارد و نزدیک شدن به ملک و شهادت هم مراتب دارد. یک وقت میبینید یک نفر همان اندازه که پشیمان میشود، از یک گناهی توبه میکند این به همان اندازهی خود به ملکوت نزدیک میشود.
اهمّیّت استغفار از گناه
من گناه کردم چه کار بکنم؟ ما در اسلام بنبست نداریم. مولای عالم امیر المؤمنین (سلام الله علیه) فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ یَقْنَطُ وَ مَعَهُ الِاسْتِغْفَارُ»[۵] تعجّب کردم از کسی که ناامید میشود، گناه کرده است میگوید چه کار بکنم؟ امّا چه؟ «عَجِبْتُ لِمَنْ یَقْنَطُ» تعجّب کردم از کسی که ناامید میشود، «وَ مَعَهُ الِاسْتِغْفَارُ» در حالی که قدرت بر استغفار دارد. خوب استغفار بکن، آمرزش بطلب. اصلاً معذرت بخواه. فارسی هم میتوانی بگویی. آقا معذرت میخواهم. معذرت چیست؟ معذرت در مقابل (العیاذ بالله) لئیم میگویند اشک کباب است. لئیم است، من را ببخشید معذرت میخواهم. معذرت! حالا صبر بکنید. ببنیید کجای آن را دیدید. یک بلایی بر سر تو بیاید، معذرت چیست! هر چه بگویی اشک کباب است.
تفاوت طلب بخشش از بنده و خدا
امّا از کریم معذرتخواهی بکنید اصلاً راضی نیست جملهی شما تمام بشود. میگویند که در مقاتل بعضی جاها شاید آمده باشد وقتی حر بن یزید ریاحی (رضوان الله علیه) خدمت سیّد الشّهداء (سلام الله علیه) رفت، اظهار توبه بکند. سر او یک قدری به زیر بود. اوّل حضرت فرمود: «ارْفَعْ رَأْسَکَ» سر خود را بلند بکن. یعنی نزد ما سرافکندگی معنی ندارد. سر خود را بلند بکن. چرا اصلاً سرافکنده هستی. اینها کسی را ناامید نمیکردند، دور کسی خط نمیکشیدند.
سفارش موسی بن جعفر به شیعهی گناهکار
یک شیعهای زمان موسی بن جعفر (سلام الله علیه) شیطان او را فریب داد. انسان فریب میخورد، انسان یک وقتی میلغزد. در سورهی مبارکهی نجم نگاه بکنید بندگان خوب را وقتی بحث میکند معصوم نه بندگان خوب، اگر ما خوب بشویم یکی از صفات آنها این است «الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ»[۶] اینها کارهایی بزرگ زشت را انجام نمیدهند. فواحش، گناه، «إِلاَّ اللَّمَمَ» گاهی میلغزند. میگویند عربهای جاهلی که دور بیت راه میرفتند، میگفتند: «إِنْ تَغْفِرِ اللَّهُمَّ تَغْفِرْ جَمّا»[۷] ورد آنها این بوده است. خدایا اگر میبخشی همه را ببخش. خیلی زیبا است. گفت یک حاجی از تهران به مکّه رفته بود، یک چیزی اطراف بیت گفته بود، همه را به گریه انداخته بود. گفته بود خدایا شغل من نخود و لوبیا فروختن است. ما که میخریم درهم میخریم. نمیگویی چه چیزی در آن است. سنگ است، این لوبیا لاغر است، آن چیست. تو هم امروز اینها را درهم بخر، همه را ببخش. «إِنْ تَغْفِرِ اللَّهُمَّ تَغْفِرْ جَمّا» بعد از آن چیست؟ «وَ أَیُّ عَبْدٍ لَکَ إِلَّا لَمَّا» این کدام بنده است که نلغزیده است. ما هم یکی از آنها.
داستان موسی بن جعفر و شیعهی گناهکار
زمان موسی بن جعفر (سلام الله علیه) شیطان یک شیعه را فریب دارد، بدبخت خیلی بد شد -البتّه پشیمان شد حالا خدمت شما میگویم- رفت یک مقدار شراب خورد. یکی او را تشویق کرد، شیاطین انس هم داریم، شیاطین جن هم داریم. یک چیزی است حالا یک مقدار بخور. اینقدر بخور چیزی نیست طوری نمیشود. این هم خورد و وای! چه کار بکنم؟ چطور به نزد موسی بن جعفر بروم. دیگر خجالت میکشید برود. آقا پیغام داد، فرمود بگو که یک قدم از تو لغزیده است در عوض یک قدم از تو ثابت است. یک قدم تو لغزید و رفتی این شراب را خوردی ولی یک قدم تو که ما را قبول داری هنوز است. هنوز ما را امام میدانی، هنوز ما را دوست میداری. بسیار زیبا است. حالا به هر حال الآن گناه کرده است، از ملکوت دور افتاده است. استغفار میکند، معذرت میخواهد. با کریم طرف حساب است. در مناجات شعبانیّه داریم که –این به یک کتابخانه میارزد- «یا اکْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْهِ الْمُسِیئُونَ» ای کریمترین کسی که گناهکاران از او معذرت میخواهند.
نحوهی رفتار عالم با شخص خاطی
یک عالمی را یک وقت برای شما گفتم، اسم او را هم نمیآورم مصلحت نیست. خدا روح او را شاد بکند. بیجهت نیست که یک عدّه بزرگ میشوند. گفت برای یک نفر خلاصه در یک مدرسهای پستی داد، تدریسی دارد. خیلی هم کار آنها منظّم برود. برای او خانه خرید. شاید برای او زن گرفت. همه کار برای او کرد که بیاید تدریس بکند. شما عزیزان میدانید که یک ساعت، نیم ساعت معلّم نیاید کار دچار مشکل میشود. این آقا هفت سال گذاشت و بیخبر رفت. حالا چه کار بکنم؟ چطور بروم به آن عالم بگویم –مؤسّس عالم ربّانی بود- گفت که فرض بفرمایید حالا بروم دیگر یک طوری بروم. دل به دریا بزنم و بروم بالاخره در نهایت چه. میگوید این آقا فهمید که این دارد میآید. از داخل مدرسه آمد، سر کوچه ایستاد که این عالم میآید یک مراسم معذرتخواهی جلوی این معلمها انجام نگیرد. آمد سلام. سلام حاج آقا حال شما چطور است؟ تا شروع کرد مثلاً که چطور شد، مثلاً من معذرت میخواهم و فلان و شما اینقدر برای من کار کردید، خدمت کردید. تا میخواست بگوید، گفت مثل اینکه امروز هوا گرم است. تو هم گرمت است. باز گفت: حاج آقا من میخواستم یک چیزی عرض بکنم. میخواستم بگویم. گفت: این ماشینها را ببین مثل اینکه اینها تازه وارد شده است. اینها چند است؟ بالاخره میگوید مجال نداد، معذرتخواهی بکنم. در آخر گفت بیا به سر کلاس خود برو. به سر کار خود برو.
حالا این یک عبد خدا است، این بندهی خدا است. آن وقت ببین دیگر خود او چه میشود. عرب به نزد پیغمبر اکرم آمد یا رسول الله «مَن یُحَاسِبُنا» روز قیامت چه کسی از ما حساب میکشد؟ فرمود: الله. گفت: خداحافظ راحت شدم. به سمت او رفتند. عرب کجا؟ راحت شدی؟ گفت فهمیدم که سر و کار من با کریم است. در دعای ابو حمزه برای شما گفتم، شمردم ۲۱ مورد اشاره به کرم شده است. اینقدر کریم! در یک دعا داریم به خدا میگوید: «سُبحَانَک مِن کَریمٍ مَا أکرَمَک» ای کریم منزّه از هر عیبی، چقدر تو کریم هستی. بندگان تو اینقدر کریم هستند، خود تو چه.
دیدار با یک آدم معنوی
دیدار سیّدی در مشهد بود من او را دیدم. خدایش او را رحمت بکند. این عجیب بود. بنده یک وقتی با یکی از علما به خانهی او رفتم. گفت برویم من آقا را ببینم. اصلاً کسی هم خیلی او را نمیشناخت ولی یک طوری بود که وقتی میخواست به حرم برود، مردم به دنبال او میدویدند، ناشناخته است -حالا گوش بدهید نکتهی ظریفی در اینجا است- ایشان مدّت مدید پولی جمع کرده بود که خانه بخرد، مستاجر بود. یعنی به شما میگویم این آدم نور بود. یکی از حرفهای او این بود میگفت من که از دنیا رفتم، مرا به کربلا ببرید. میخواهم بدن من آنجا تبدیل به تربت مبدّل بشود. شما باور نمیکنید شاید وسط جنگ این آدم مرحوم شد، هیچ کسی باور نمیکرد و بالاخره بدن او به کربلا رسید. خیلی عجیب است. خلاصه پول جمع کرده بود مدّت مدید، تا یک خانه بخرد و از مستأجری خلاص بشود. یکی از قوم و خویشهای او حالا برادر زاده، خواهر زاده نمیدانم بعضی از اقارب من میگویم باید با عین نوشته بشود، اقارب با الف است ولی بعضی اقارب باید با عین نوشته شود عقرب هستند. خدا انسان را حفظ بکند. خلاصه یکی از اقارب فرزند برادر او، فرزند خواهر او چه کسی، آمده بود این پول را به صورت کامل برداشته بود و رفته بود. آقا فرموده بودند مبادا به روی او بیاورید، اگر دیدید هیچ چیزی نگویید. فرضاً اگر به خانه آمد مثل سابق او را احترام بکنید. هیچ چیزی نگویید. خلاصه خود این دگرگون شده بود آمده بود به آقا معذرتخواهی بکند یک چیزی بگوید گفته بودند آقا حرم است. رفته بود دیده بود که آقا کنار ضریح مطهّر علیّ بن موسی الر ّضا (علیه الصّلاه و السّلام) آنجا مشغول است. گفته بود آقا جان من آمدم آن خطای خود را به شما بگویم. در مورد این صحبت بکنم. گفته بود برو و در محضر امام این حرفها را نزن. برو فراموش بکن اصلاً. گفتم دو تا مطلب دارم این اوّلی آن است.
دومی آن یک چیزی است که در دومی به کار شما میآید از حالا میگویم که در یاد شما بماند. آیت الله بهجت فرمودند که اینها –در مورد این سیّد- کسانی هستند که بیزحمت به درجات رسیدند. خیلی سنگین است. یک نفر به جهنّم برود و یک کسی هم بیزحمت به درجات برسد. این تفسیر دارد چون کسی با آقای بهجت مأنوس نباشد تفسیر این را نمیفهمد. حالا دیگر بدون تعارف به شما میگویم. حالا در مطلب دوم تفسیر این خواهد آمد. به هر حال پس نزدیک شدن به ملکوت و دور شدن از ملک یا بالعکس اینها مراتب دارد. گناه کردی از ملکوت دور افتادی، بگو پروردگارا معذرت میخواهم، خدایا معذرت میخواهم این را به ما یاد دادند. استغفر الله ربی. بعضیها معنی استغفار را هم نمیدانند شما به خود نگاه نکنید که میدانید. آدم توقّع ندارد فوق لیسانس بیاید بگوید که حاج آقا من شب گذشته ده تا استغفار فرستادم اوّلا اِستغفار میشود اَستغفار. خیلی ممنون شما فوق لیسانس خود را در کجا گرفتی نمیدانیم! بعد هم استفغار فرستادن ندارد، چون صلوات که میفرستیم چون درود و تحیّت است. درود و تحیّت را میفرستند ولی استغفار را که نمیفرستند. یعنی اینقدر بعضیها عوام هستند که آدم میماند چه بگوید. شب گذشته ده تا اَستغفار فرستادم. خیلی ممنون برو اعلای بهشت برای شما است. یکی بود میگفت بهشت طویله که نیست.
بهشت به درجات عقول انسانها
در کتاب شریف کافی داریم که درجات بهشت به اندازهی درجات عقول است. انسان باید بفهمد، تعقّل بکند. مقدّس بازی که فایده ندارد. سر خود را پایین بیندازد و مقدّس بازی بکند. میفرماید بهشت به اندازهی درجات عقول است. انسان اگر نفهمد به جهنّم میرود. این را گفتم تعارف نداریم. اهل جهنّم چه میگویند؟ «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ»[۸] اگر گوش خود را به کار میبردیم، عقل خود را به کار میبردیم. «ما کُنَّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ» در این جهنّم نمیآمدیم. پس شخص احمق به جهنّم میرود و حق او هم است. از ما تعقّل میخواهند. تعقّل یا اندیشه. گناه کردیم، استغفار میکنیم به ملکوت نزدیک میشویم. از ملک دور میشویم. عرض کردم مراتب دارد. اصلاً شما ببینید شما بنده به اندازهای که گناه ما بخشیده میشود، به ملکوت نزدیک میشویم خدا برکت بدهد. خدمت شما گفتم ما آمدیم بندهی خدا بشویم حالا دیگر چه میخواهند بدهند. یکی آقا شیخ رجبعلی میشود، یکی آقای آقا شیخ حسنعلی میشود، یکی آقای قاضی میشود. اینها بحثهای دیگر است. این کرامات را که ما به شما میگوییم برای سرگرمی نیست. بارها به دوستان گفتم اینها گاهی وقتها گفته میشود به عنوان اینکه میدان پرواز بشر دیده بشود. و الله نمیگوییم که ما امشب قاضی بشویم. یعنی بدانید که تو که بشر هستی چقدر میدان داری. چقدر میدان پرواز داری. خلاصه حالا مراتب دارد. یک نفر توبه کرده است، انابه کرده است، سر به راه شده است، با همین اندازه به ملکوت نزدیک است، به غیب نزدیک است، از شهادت دور شده است، از ملک دور شده است. امّا یک وقت پر رنگ است، اینقدر به ملکوت نزدیک شده است اصلاً به او نشان میدهند.
برداشته شدن حجابها از طرف خدا
بله فرمود این حجاب مسئلهی عجیبی است که حضرت سجّاد مطرح میکند حجاب برداشته بشود حضرت حق میفرماید من چشم او میشوم. گوش او میشوم. حالا در سطوح بالا که به حدّ عصمت میرسد مسئله پر رنگتر میشود که آن برای آنها است اینجا اگر ما انسانهای مادون معصوم به جاهای خیلی بالا بلند برسیم مثل آقای بهجت و امثال اینها خدا چشم ما میشود، گوش ما میشود. امّا در آن بالا آنها اینقدر به حضرت حق نزدیک میشوند دیگر نمیگویند خدا چشم او است، میگویند این چشم خدا است. یکی از القاب امیر المؤمنین عین الله است، چشم خدا. امام زمان (سلام الله علیه) را زیارت میکنیم «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا عَیْنَ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ» چشم خدا.
روایت اهل سنّت در مورد امیر المؤمنین
یکی از علمای بزرگ تسنّن، از کبائر اهل سنّت عبد الرّحمان شعرانی است کتاب هم زیاد دارد. من نوعاً مؤلّفات او را دیدم ایشان در یکی از مؤلّفات خود مینویسد که در زمان خلافت خلیفهی دوم که خود خلیفهی دوم هم در مکّه و مسجد الحرام بود. یک نفر داشت طواف میکرد. امیر المؤمنین در مطاف نگاه کرد دید که این همیشه دارد قد و بالای این زنان طواف کننده را نگاه میکند. این چاق است، آن لاغر است، آن کوتاه است، آن بلند است. فقط همین. چشمچرانی میکند، بولهوسی میکند. امیر المؤمنین تنبیهاً یک سیلی به صورت او زد. برگشت اعتراض بکند، دید ای وای این سیلی از جای بالا بلندی است، علیّ مرتضی است، من چه کار بکنم. شاید اینطور باشد گفت خیلی خوب دو تا کار میکنم؛ هم میروم به خلیفهی دوم شکایت میکنم در مسجد است، هم خود شیرینی هم میکنم. بالاخره گاهی وقتها شکایتها خود شیرینی هم در آن دارد. بچّهها را دیدی یک وقت یک بچّه، یک بچّهی دیگر را میزند میگوید پدر این را بزن، من را زد، از این بابت. گفت: تو خلیفه هستی اینجا نشستی؟ گفت: بله، فرمایشی است؟ گفت: من داشتم طواف میکردم، علیّ بن ابیطالب یک ضربه به صورت من زد. خلیفه گفت: باشد بررسی میکنیم. شاید در آن اثنا امیر المؤمنین آمد. خلیفه بلند شد، یا علی این آدم از شما شکایت میکند، از شما شکایت دارد. ایشان داشته طواف میکرده است شما سیلی زدید. حضرت فرمود: بله طواف نمیکرد، چشمچرانی در نوامیس مردم میکرد، من او را تنبیه کردم. خلیفهی دوم گفت برو. یک جملهای خدا بر زبان او گذاشت این جمله به هر فکری نمیرسد. بنده معتقد هستم حالا یا خلیفهی دوم یا هر کسی این زبانها از جنود خدا است.
انواع جندهای خدا
چون ما جند خدا را فقط چه میدانیم؟ فقط زلزله و سیل و باد و اینها نه، اینطور نیست. غیر از اینها هم است. اینها جنود خدا است ولی غیر از اینها هم است. در قرآن میگوید: «وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ»[۹] جنود پروردگار را کسی مگر خود او نمیداند. یک وقت دیدید نوای بلبل جند خدا شد. یک نسیم جند خدا شد. اینجا زبان خلیفه استخدام شد یک جملهای گفت در دنیا ماند. گفت: از چه کسی – این را عمر گفت- پیش من شکوه آوردی «رَآتک عَینُ الله وَ ضَربَک یَد الله.» چشم خدا دیده است و دست خدا هم زده است. به دنبال کار خود برو. خیلی حدیث شیرینی است. به هر حال این مراتب قرب به ملکوت محفوظ است و هکذا مراتب بعد از ملکوت اینها هم محفوظ است. خوب این یک مطلب.
نظر آیت الله بهجت در مورد رسیدن به مراتب
و امّا آمدیم مطلب دوم: از یاد من نرفته است که آیت الله العظمی بهجت فرمودند اینها بیزحمت به درجات رسیدند. این را اگر ما به صورت خام بگوییم گمراهکننده است، اینها باید تفسیر بشود. تفسیر آن هم إنشاءالله برای شما میشود. اوّل دوم را بگویم. دوم این است که قرب خدا که الآن اینجا صحبت آن را میکنیم که خدا از ما محتجب نشود، دور نشود ما نزدیک بشویم دو شب است الآن این صحبت را میکنیم. اینها غیر از استغفار غیر از اعمال صالحه یک رمزی هم دارد من ناراحت میشوم من کارهای نیستم امّا بالاخره هم من و هم شما الحمدلله دین ما اسلام است بالاخره غیرت این دین را داریم.
غیرت داشتن در دین
یکی از علما در نجف یک کتاب منحرف نوشته بود. نمیخواهم حالا بگویم کیست حرف زیاد میشود. غیرت را میخواهم بگویم گف: «الکلام یجرّ الکلام» یک عالم نجفی بعد از اینکه این کتاب منحرف نوشته شده بود، یهودی را در بیرون نجف دیده بود. یهودی گفته بود خوب چشم من روشن میبینم که فلان آقای شما این کتاب را نوشته است. میگوید، گفتم: او یهودی است. آمدم نجف به آن عالم، به آن مؤلّف گفتم امروز تو را از اسلام خارج کردم. گفت: چرا؟ مگر من چه کار کردم؟ نماز، روزه. گفت: نه دیدم امر دایر است بین اینکه اسلام خراب بشود یا تو؟ دیدم تو خراب بشوی بهتر است. ما غیرت دین را داریم وقتی این همه تعالیم، این همه مسائل آن وقت یکی میآید میگوید شوهر من یا حالا زن من…
نداشتن تفاوت بین زن و مرد
زن و مرد با هم فرقی ندارد من نمیدانم این روز زن، روز مرد برای چه ساخته شده است؟ «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً»[۱۰] برای پرواز در فضای ربوبیّت زن با مرد یکسان است. هیچ فرقی ندارد. حالا در احکام مثلاً احکام نماز زن با احکام نماز مرد فرق میکند این یک بحث دیگری است، آن را خالق ما گفته است. امّا مثلاً روز زن، مگر حالا زن چه چیزی کم دارد که یک روز برای آن بگذاریم؟ بعداً دیدند بد میشود روز مرد را هم گذاشتند. اینها یعنی چه. اینها خوب است من انتقاد نمیکنم ولی مفهوم مخالف دارد. یک وقتی به مردم گفتم، به شما هم گفتم. مثلاً یک وقت یک دختر خوبی کنار مادر خود نشسته است. میگوید دختر شما است؟ میگوید بله. میگوید داغش را نبینی. ای احمق. بگو خدا او را حفظ بکند. اوّل یک داغ مجسّم میکند، بعد بچّه را دعا میکند اینقدر احمق است. آقا زاده است ماشاءالله داغش را نبینی. بگو خدا او را حفظ بکند. این مفهوم مخالف است، یک چیز بدی است، باید این را ترک کرد خدا او را حفظ بکند. یک داغ مسجّم میکند بعد او را دعا میکند.
اهمّیّت تأثیر عبادات در رفتار
حالا به هر حال این آقا میگوید که خانم من نمیدانم ۲۰ جزء از قرآن را حفظ است، صبحها هم جلسه میرود دختر من در مؤسسهی زکام در اسلام استخدام شده است. پسر من فلان؛ آخر ثمّ ماذا چیست؟! یک معنویّت در آن دیده نمیشود. آن هم میگوید شوهر من نماز شب او – این چیزها وجود دارد- ترک نمیشود، جمکران میرود، مشهد میرود، جلسه دارند امّا وقتی به خانه میآید حاج آقا همهی ما میلرزیم. پس چرا این ۴۰ سال عبادت او را اصلاح نکرده است؟ پس چرا او را به ملکوت نبرده است؟ پس چرا او را از حجاب بیرون نیاورده است؟ قضیه چیست؟ نقطه ضعف چیست؟ به دنبال آن برویم. نقطه ضعف در اینجا است. این به مطلب دوم میرسیم و حرف آیت الله العظمی بهجت و آن این است که برادر من، خواهر من اگر این ساختمان کاملاً سیمکشی شده باشد. لوسترهای گران قیمت که در آن دیگر از آنها بالاتر نیست اینجا نصب بکنیم. لامپهای خیلی پیشرفته و چراغهای خیلی عجیب و غریب همه را ببین همه درست است، انجام شده است این کلید است، این پریز است، این چیست. این کلید آن لوستر است، قیمت این لوستر فلان است. یک مسجدی بود در یکی از شیخنشینها یک لوستر داشتند فقط ۱۴ متر زنجیرآن بود. یعنی اینقدر سقف بلند بود که زنجیر این لوستر ۱۴ متر بود. سفارش داده بودند و ساخته بودند. همهی اینها درست است امّا این حالا به آن منبع مولّد برق متّصل نیست. حالا مدام بیا بگو این لوستر در دنیا بینظیر است. این کلید و پریزها را میبینی اینها را دانه به دانه برادر خانم من از آلمان آورده است، سفارش داده است برای من آوردند. این لامپها را میبینی… همه اینها درست است امّا آن اتّصال به مولّد برق را ندارد. چه تعریف میکنید؟ حالا آمدیم و به اصل مطلب رسیدیم. مولّد برق چیست؟ اینها را باور بفرمایید اینها حقایق دین ما است، لبّ لباب دین ما است. این معارف الهیّه لبّ دین ما است اینها را کم بگیریم فریب میخوریم.
انواع ریاضتها
فرمودند همهی این زحمتها که میکشیم، ریاضتهایی که متحمّل میشویم… حالا ریاضتها دو قسم است؛ ما الآن در باب ریاضتهای شرعیه صحبت میکنیم و الّا بعضیها فکر میکنند که مطلق اثر قداست دارد. میگوید حاج آقا ما جلسه داریم به خدا نعلبکی از این طرف به آن طرف میز میرود. خوب رفت که رفت. اینها که چیزی نیست.خوب مثلاً چه شد.
شیطان میتواند نعلبکی را تکان بدهد. میگوید: نه، شمارهی شناسنامهی شهید هم گفته شد! خوب شیطان هم میتواند این را بگوید. اینها مهم نیست، چیزی نیست. اینها تعجبّ میکنند و الّا توضیح میدادم که اینها چیزی نیست. شما هم اصرار نکنید نمیگویم وقت آن نیست. اینها چیزی نیست از شما دلبری نکند. شکلاتهای خاکآلودهی شیطان است. یک شکلات سالم هم نیست، به زهر مار آلوده شده است. این نعلبکی تکان خورده شده است و اسم شهید گفته شده است. این حرفهای بیربط چیست. حالا در ریاضتهای غیر شرعی اثر است امّا مطلق اثر که مقدّس نیست. دور از جان شما من خود را میگویم من اگر زهر هم بخورم اثر دارد. بالاخره اینجا به زمین میافتم شما اطراف من جمع میشوید میگویید وا اسلاما حالا مثلاً این مقدّس شد؟ هر اثر که مقدّس نمیشود. بله در ریاضات غیر شرعی یک آثاری پیش میآید، بالاخره این نفس انسان است. اوّلاً که خود نفس یک قوایی دارد. این قوا در نفس بالقوّه است. اگر ریاضاتی را متحمّل بشود، اینها بعضی از این قوا خود را نشان میدهند. امّا چون اتّصال به دین نباشد، اتّصال به شریعت نباشد، شیطان نازل میشود با این قوا همکاری میکند. نه اینکه این قوا نباشد بله بیرون میآید ولی فوراً شیطان همکاری میکند. «هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینَ»[۱۱] پیامبر به اینها بگو من بگویم شیطان بر چه کسانی نازل میشود. «تَنَزَّلُ عَلى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ»[۱۲] بر هر دروغگوی گناهکار نازل میشود. یک دختری در همین تهران یک طوری زبان او باز شده بود. میگفت فلان شخص فردا از چین میآید یک دانه لیوان زیبا هم برای او میآورد. میدیدیدم آمد و آورد. یکی از اولیای خدا را بردند به او نشان بدهند مردم غش بکنند ضعف بکنند دختر دارد غیب میگوید. این ولی خدا رسید گفت حرف نزنید. شاید با این جمله قدرت تکلّم از او سلب شد. گفت منبع این شیطان است. گفت الآن اینطور شروع میکند فردا میآید (العیاذ بالله) یک تهمت به پدر خانه میزند. (نستجیر بالله) میآید یک تهمت به مادر خانه میزند بیا این را درست بکن. میگویند خوب این راست میگوید مگر آن لیوان را راست نگفت از چین آوردند، پس این را هم راست میگوید. گفت حرف نزن! این عالمی بود که نبض را گرفت، گفت حرف نزن. (مرد اگر هست به جز عالم ربّانی نیست) جوانان از علمای ربّانی فاصله نگیرید.
عابد و زاهد و صوفی همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز عالم ربّانی نیست
این مافوق همه است. حالا ریاضات غیر شرعی را نمیگوییم، آنها را یک مختصر آوردم که بحث ناقص نباشد.
انواع ریاضات شرعیّه
ریاضات شرعیه را بگوییم. این خوب است یعنی ریاضاتی که شریعت پای آن را امضاء کرده است. الآن همین روزه که شما در این هواهای گرم و روزهای بلند میگیرید، نوعی ریاضت شرعی است. اگر شوهر شما بد اخلاق است متحمّل میشوی به خاطر اینکه وضع خانه به هم نخورد نوعی ریاضت شرعیه است. اگر خانم بد اخلاق است که إنشاءالله یک چنین چیزی پیدا نمیشود تو هم صبر میکنی حالا به خاطر مصالح این هم ریاضت شرعی است. ریاضت فقط این نیست که انسان سر خود را بگذارد زمین و پاهای خود را به دیوار بگذارد. نماز شب درست است که خیلی مشکل نیست امّا اگر یک مقدار با حضور قلب بخوانی یک چند دقیقه وقت میگیرد ولی خود این تا اندازهای ریاضت است. بعضی از نمازها است بسیار طولانی است در این مستحبّات نمازهایی است که دو ساعت طول میکشد. یک ساعت و نیم طول میکشد نوعی ریاضت است. عمل امّ داوود که در ماه رجب انجام میدهند خدا اموات شما را بیامرزد من بچّه بودم پدر من میرفت یک اتاقی در آنجا داشتیم هیچ اصلاً غیب میشد. کجا است؟ میگفتند اعمال امّ داوود انجام میدهد. خوب این هم یک نوع ریاضت است. پیاده انسان یک وقت به زیارت میرود نوعی ریاضت است. اعتکاف نوعی ریاضت است و حالا پر رنگتر هم است صحبت ما در ریاضات شرعیه است. توجّه بکنید آن مرد عارف یک حرفی زد. پدر من میگفت یک نفر رفت دم مغازهی بقالی ایستاد و انگشتر خود را اینطور کرد به طرف بقال هیچ چیزی نمیگفت همینطور بود. فروشنده بیرون آمد گفت چه شده است؟ گفت میخواهم بگویم دو تا جشم داری؟ گفت: بله. گفت مگر نمیخوری عسل انجیر مربا پسته. چرا نمیخوری؟ این همه چیز داری چرا نمیخوری؟ از تو تعجّب میکنم. ما مشتری همان بقال هستیم. دین با این عظمت چرا من به دور خود میچرخم. قرآن مرتّب دعوت به تدبّر میکند، تفکّر میکند. آیات را تدبّر بکنید تکفّر بکنید احادیث را تدبّر بکنید. اینقدر الآن میدان باز است من میگویم إنشاالله دروغ باشد بعضی منبرها رفته میشود إنشاءالله که دروغ است در این موبایلها در این وسائل جدید میآید انسان به شدّت متأثّر میشود، آدم درد خود را به چه کسی بگوید.
رابطهی ریاضات شرعیه و معارف
حالا آن عارف چه گفته است؟ گفته است: «الرّیاضات الشّرعیه» این چه زمانی تو را به ملکوت نزدیک میکنند؟ چه زمانی تو را از حجاب بیرون میکند؟ «وَ أَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ» یک رمزی دارد مثال زدم همهی لوسترها درست است همه بهترین مهندس برق آمده است اینجا کار کرده است ولی متّصل به مولّد برق نیست. من ریاضت شرعیه میکشم چرا هیچ چیزی نمیشود؟ به چرای آن برس که آن وقت به حرف آقای بهجت برسیم که خیلی مهم است. آن این است که میگوید: «الرّیاضات الشّرعیه إنّمَا تَنتجُ المَعارف» ریاضات شرعیه جز این نیست نتیجهی معارف وقتی میدهد، میگوید معارف. من یک کاری بکنم فکرم بالاتر برود، نورانیّت من بیشتر بشود. قرب من الی الله بیشتر بشود. مرتبه پیدا بکنم. گفتم برجستهی آن آقای بهجت میشود. طی الارض دارد، همه چیز دارد. آقای قاضی میشود، آقای بهاء الدّینی میشود. «إنَّمَا تُنتِجُ المَعارف» برای چه کسی؟ اینجا است به اصل مطلب رسیدیم. «لَذوی الهِمَم العالیه» کسانی که همّتهای عالی دارند.
نظر بلندی رمز رسیدن به مراتب عالیه.
ای مردم رمز این کارها نظر بلندی است. یک احسانی به یک نفر کرده است بعد از یاد تو برود. مرتّب به یاد دارد. بله ای دست بشکنی به یاد داری چه کاری برای او کردم. از یاد خودببر، فراموش بکن. حسودی، حسود است نمیتواند کسی را ببیند. این تو را بیچاره میکند. برو ریاضت اوّلین و آخرین به همین سیّد السّاجدین قسم میخورم تا حسودی، تا بدبینی، تا پرخاشگری به هیچ جا نمیرسی. خاطر شما جمع باشد بیا اینها را درست بکن. من نمیتوانم حسد را درست بکنم. دست خود من نیست. شب گذشته گفتم، گفتم به آن ترتیب اثر ندهید. ترتیب اثر را که بلد هستید. اینجا یک حرفی میخواهی بزنی محسود خراب شود، دل تو خنک میشود. ما الآن یک ولیّ نداریم که در تو تصرّف بکند. ولی میتواند تصرّف بکند امّا الآن نداریم. (ولی شناسان رفتند از این ولایت). من و تو هستیم و توبه و استغفار فقط. پس اینطور شد این عبارت را دقّت بکنید. «الرَّیاضاتُ الشَّرعیهَ إنَّمَا تُنتِجُ المعارف لَذوی الهِمَم العَالیِّه» برای آدمهایی که همّت بلند دارند. مثل سیّد که برای شما گفتم میخواست خانه بخرد بردند گفت مبادا دیگر به روی او بیاورید. حالا به حرف آقای بهجت میرسیم. «وَ امَّا لِغَیرهِم» اگر همّت بالا ندارد، حسود است مرتّب دارد میرود ببیند این دارد چه کار میکند، بد اخلاق است تا آخر. اینها چه؟ «فإنَّمَا تُنتِجُ لَهُم رِقه الحال وَ صفا الوقت» ریاضات شرعیه موقّتاً یک رقّت حال میآورد حال او یک مقدار رقیق میشود و وقت او باصفا میشود.
تفاوت حال و مقام
جای شما خالی کمیل بودیم. حالا برای چه؟ برای اینکه دو سه دقیقه آنجا رقّت حال پیدا کرده است صفای وقت هم پیدا کرده است ولی اساسی نیست. ببین حال غیر از مقام است. دارد میگوید حال تو. حال میآید و میرود، آن مقام است. حال مثل خانهی اجارهای است. آدم مینشیند، بساط خود را پهن میکند یک دفعه میگویند ببخشید پسر من دارد از آمریکا میآید، شما به فکر منزل باشید. ولی مقام، مثل منزل شخصی است. برای خود شما است. البتّه ممکن است کاری بکنید که از شما بگیرند امّا حالا آن هم مشکل است. إنشاءالله نمیگیرند. «فإنَّمَا تُنتِجُ لَهُم رِقه الحال» جای شما خالی کمیل بودیم. بعضیها تعداد سفرها را میگویند. میگوید به جدتان ۲۷ سفر عمره رفتم ولی هیچ کدام مثل این دفعه برای من لذّتآور نبود. میخواهد آن ۲۷ تا را بگوید و الّا لذّت بردن یک بحث دیگر است. خوب بگو این دفعه من حال خوبی داشتم، نه ۲۷ تا رفتم به جد شما… یعنی غیر از این ۲۶ تای دیگر دارم. گفت پیرمرد نماز میخواند یک جوانی گفت: آفرین چه قرائتی دارد. نماز خود را قطع کرد گفت روزه هم هستم. «فإنَّمَا تُنتِجُ لَهُم رِقه الحال» یک مختصری یا نور یا قدّوس پدر بزرگ او هم نمیداند یا نور و یا قدّوس یعنی چه. حالا میگوید. آنها میگویند او هم میگوید. اگر یا نور و یا قدّوس را بداند از روی دریا راه میرود، پرواز میکند، مرده را زنده میکند نمیداند.
شهود آیت الله بهاء الدّینی
این را بسیار به شما گفتم آقای بهاء الدّینی به خود من گفتم یادداشت کردم چاپ هم شده است. دو بار فرمودند از مشهودات من است. یعنی نقل قول است. خیلی حرف است آقای بهاء الدّینی میگوید از مشهودات من است، نه از مسموعات من است. گفت ملخ داشت قم را به قحطی تهدید میکرد یک کارگری بود آمد ایستاد گفت هو، همهی آنها رفتند. یک دانه هم پیدا نشد. الآن برای از بین بردن ملخ از هواپیما کمک میگیرند. میگوید در یک شهری دو ساعت شهر از ملخ تاریک شد ملخ شوخی نیست. آقای بهاء الدّینی گفت به چشم خود دیدم. نه آن هویی که فرد مدّعی میگوید آن نه، ولی آن هویی که او گفته است با جان خود گفته است. هو یعنی هیچ چیزی در دنیا نیست مگر این.
منطقهی اسم اعظم خدا
لا اله الا هو منطقهی اسم اعظم است. در منطقهی اسم اعظم که برسی همهی کارها حل میشود. ما نمیدانیم من هم نرسیدم. امّا خدا در اختیار تو گذاشته است. «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ُ لا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَوْمٌ»[۱۳] نه میخوابد، نه چرتی دارد.
حی و قیوم بودن خدا
در دعاها دارد که حضرت سجّاد نصف شب بلند شده است میگوید خدایا پادشاهان خوابیدند. دربانها در خانههای آنها با سلاح ایستادند، هر کسی بخواهد با اینها تماس بگیرد ممکن نیست امّا «وَ أنتَ حُیُّ ألّذی لَا تَنام» آن ملکی که نمیخوابد تو هستی هر وقت به در خانهی تو بیاییم هستی. اصلاً هر چه که ما داریم برعکس خدا است. جالب است. اگر یک کسی خیلی به ما مراجعه بکند میگوییم این را مدام راه دادیم دیگر ما را رها نمیکند. چقدر زنگ میزند؟ امّا به خدا هر چه بیشتر مراجعه بکنید، بیشتر ما را تحویل میگیرد. بندهی من باز هم آمده است. بگو چه میگویی؟ (هر چه میخواهد دل تنگت بگو).
رد نکردن درخواست درخواستکننده از طرف خدا
آن وقت اگر کسی از بنده چیزی بگیرد حقیر میشود. بالاخره خواه ناخواه میشود خدا إنشاءالله محتاج نکند یک وقت طرف مجبور میشود. یک نیازی است شما شش ماه، هفت ماه یک چیزی به من بدهید إنشاءالله برمیگردانم یک چیزی دارم میفروشم به شما بر میگردانم. میگوید اشکال ندارد حالا باشد من میدهم. شش ماه حالا عجلهای هم نیست. سر هفت ماه هم دادی اشکالی ندارد. امّا آن طرف برمیگردد میگوید کاش یک ساعت زودتر میگفتی داشتم دادم. دروغ میگوید نمیخواهد خود را خراب بکند. این را روز گذشته میگفتی. دروغ میگوید نمیخواهد بدهد. آدم حقیر میشود امّا در دعاهای صحیفه دیدم میگوید: خدایا تو کسی هستی که درخواستکنندگان خود را حقیر نمیشماری. هر چه بخواهم بالا میروم و عزیز میشوم.
اهمّیّت دعا
«الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَهِ»[۱۴] دعا مغز عبادت است. میفرماید مرتبهای نزد خدا است که «لَا یُنَالُ … إِلَّا بِالدُّعَاءِ»[۱۵] فقط با دعا به آن مرتبه میرسی برو گدایی بکن. گدایی در اینجا بسیار مهم است. شیخ محمّد بهاری (رضوان الله علیه) در یک مکتوبی به یکی از یاران خود نوشته است در هیچ حال دست از گدایی بر مدار. در گذشته به شما گفتم مهمان داشتی، خواهر برادر کارمند هستی رئیس هستی مدیر کل هستی بالاخره بیرون کار داری، کاسب هستی حالا افتادی رمق نداری. حالا میگوید نصف شب است چه کار بکنم؟ خدایا تو که میدانی رمق نداریم پس هیچ چیز نداری بخواب، نه میگوید در آن بیرمقی خود یک دانه یا الرّحمن الرّاحمین بگو. گدایی را ترک نکن.
«وَ امّا لِغَیرهِ» اگر هم عالیه را نداشته باشند. «فإنَّمَا تُنتِجُ لَهُم رِقه الحال وَ صفا الوقت» فقط همین دیگر. یک کسی رفته بود آن زمان سوریه. یک مرد محترم در تهران آمد سه تا قسم خورد خدا شاهد است من جوان بودم گفتم خدایا این چه میخواهد بگوید. گفت به مادرت زهرا به مادرت به زهرا به مادر زهرا میگوید رفتم زیارت آمدم بیرون ۲۰ تا خیار خریدم اندازهی هم بودند. این تمام محصول این از زیارت این است، تمام بار او این است. غیر از این به عقل او نمیرسد سه تا هم قسم میخورد. حالا اگر یک دانه از این خیارها یک مقدار کوچکتر بود چه میشد؟ معرفت او این است.
تحمّل مصایب و رسیدن به مدارج بالا
آقای بهجت این سیّد را دید فرمود اینها بیزحمت به این درجات رسیدند. یعنی چه؟ اگر شما سابقهی انس با آقای بهجت را نداشته باشید، سابقهی کلمات و مشرب او را نداشته باشید این حرف را بزنید این گمراه کننده است. یعنی چه؟ یک نفر این همه خو را به زحمت بیندازد به هیچ کجا نرسد ولی این بیزحمت به درجات رسیده است. نه، تفسیر فرمایش ایشان این بود که مردم زحمتهایی که اینها متحمّل میشوند نمیبینند، زحمتها درونی است. آن میایستد صد تا قل هو الله میخواند ولی این برای یک درد بیدرمان ده سال صبر میکند. یک نیش به او زدند ده سال صبر میکند. آقای بهاء الدّینی فرمودند ۳۵ سر و گوش من درد میکرد. هر دو با هم مثلاً میگویم. میگوید یک روز گفتم اخر شما که میدایند من گوش خود را لازم دارم همانجا گوش درد رفت ولی سر درد را کاری نکردم حالا این باشد. حیف است. میگوید آن را گذاشتم مکّه که نصیب من شد آن سر درد را آنجا بردند. ۳۵ سال صبر کرد حالا اینها مثال است برای شما میزنم. حالا اینکه میگویم پول خانهی او را بردارند میبرند میگوید که مبادا چیزی به او بگویید. این محسوس نیست، این درونی است. این را در درون قرار میدهد. زحمتهای آنها درونی است. آقا فرمودند بیزحمت هستند، یعنی بیزحمتهای ظاهری هستند. گاهی وقتها من مثال میزنم میگویم اینها که مبتلا به ناراحتی اعصاب هستند بسیاری از مردم از درد انها بیخبر هستند. مثال میزنم اگر طرف ۴۰ درجه تب بکند دستمال مرطوب بیاورید، بیا این را پاشویه بده، برو دکتر خبربده. امّا این اعصاب دارد او را از بین میبرد میگوید خودت را لوس نکن. مگر چه شده است؟ چرا؟ چون این نمایش ندارد. آنجا تب است، داغ است ولی آنجا نمایش ندارد. بیا به فلانجا برویم؟ من حوصله ندارم بیا برو خودت را لوس نکن. تو پیرزن هستی، پیرمرد هستی نه آقای طباطبایی (رضوان الله علیه) فرمودند غیر مبتلا به اعصاب حالا مبتلا را نمیفهمد. فقط میگویند خود را لوس نکن. بعضی از زحمتها درونی است. زحمتهای صاحبان همّتهای عالی درونی است. در درون ده سال بر یک بد خلقی صبر میکند. میدانید این چیست؟ این بسیار مهم است. میگویند به درویش گفتند چرا نماز نمیخوانی؟ گفت نادعلی میخوانم که پدر نماز است. این الآن پدر صد قل هو الله خواندن است. پدر نمازهای یک ساعتی، دو ساعتی است این بسیار مهم است. انسان ده سال بر یک نیشی صبر بکند و به روی خود نیاورد ریاضت از این بالاتر؟ فرمودند به این معنا یعنی زحماتی که اینها میکشند مردم نمیبینند برای مردم حسّی نیست.
«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– بحار الأنوار، ج ۸۳، ص ۳۱۸٫
[۲]– سورهی غافر، آیه ۴٫
[۳]– سورهی شعراء، آیات ۲۱۸ و ۲۱۹٫
[۴]– لسان العرب، ج ۱، ص ۶۸۷٫
[۵]– نهج البلاغه، ص ۴۸۲٫
[۶]– سورهی نجم، آیه ۳۲٫
[۷]– بحار الأنوار، ج ۹۲، ص ۳۹۴٫
[۸]– سورهی ملک، آیه ۱۰٫
[۹]– سورهی مدثّر، آیه ۳۱٫
[۱۰]– سورهی نحل، آیه ۹۷٫
[۱۱]– سورهی شعراء، آیه ۲۲۱٫
[۱۲]– همان، آیه ۲۲۲٫
[۱۳]– سورهی بقره، آبه ۲۵۵٫
[۱۴]– وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۷٫
[۱۵]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۵، ص ۱۶۶٫
پاسخ دهید