حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ ۱۹ فروردین ماه ۱۳۹۹ در برنامه تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «جنگ روایتها در بیان تاریخ اسلام» به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
عشق از من و نگاه تو تشکیل میشود *** گاهی تمام من به تو تبدیل میشود
وقتی به داستان نگاه تو میرسم *** یکباره شعر وارد تمثیل میشود
ای عابر بزرگ که با گامهای تو *** از انتظار پنجره تجلیل میشود
تا کی سکوت مبهم شبهای انتظار *** بر دیدگان غم زده تحمیل میشود
یک روز هم به پاس قدمهای چشم تو *** بازر بزم و قافیه تعطیل میشود
آن روز هفت سین اهورایی بهار *** موعود با سلام تو تکمیل میشود
سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. اعیاد بر شما مبارک باشد. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان سلام میکنم. ایام را تبریک میگویم، انشاالله در این ایامی که مردم ما با این بیماری دست و پنجه نرم میکنند و مراقبت میکنند دلها شاد باشد و برکت در زندگیها فراوان باشد و خدا به آنهایی که داغ دیدهاند صبر بدهد، انشاءالله.
شریعتی: کم کم داریم به اوج قله ماه شعبان، نیمه این ماه نزدیک میشود و میلاد با سعادت حضرت بقیه الله بر شما مبارک باشد. انشاءالله به حق مولود این ایام بلا از شما دور باشد. امروز هم در مورد دوران پر فراز و نشیب امیرالمؤمنین صحبت خواهیم کرد، شاید با این واژه آشنا باشید، جنگ روایتها کسی در دنیا موفق است که یک روایتی را موفقتر روایت بکند. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، پیامهای فراوانی این هفته داشتیم از مردم که دچار گرفتاری هستند، پیامها بیچاره کننده بود، اذیت کننده بود از اینکه عزیزانی که حقوق ثابت ندارند عسرت عجیبی دارند. انشاءالله به یاری مردم این گردنه را هم با خیر و برکت طی کنیم و با عافیت به رمضان برسیم.
شاید بحثی که مطرح میکنیم، از آن فوتهای کوزهگری تحلیل تاریخ است و دانستن این بحث با ندانستن آن نگاه ما و تحلیل ما را تغییر میدهد. این بحث نگاه را عوض میکند. بعضی وقتها هم طمع به سطح دقت بینندهها میکنیم. جنگ روایتها یکی از سرفصلهای اصلی فهم تاریخ است. وقتی میگوییم روایت، منظور ما حدیث نیست، اصطلاحی است که در علوم ارتباطات درست شده و از تاریخ گرفته شده است. یک حادثهای رخ میدهد، اتفاقی میافتد و یک روندی طی میشود، مجموع تصاویر و گفتارها و بیانها و نکات و توصیفات در مورد آن موضوع تصویر ارائه میکنیم، شبیه پازل قطعههای مختلف دارد و کنار هم یک قصه کلی درست میکند، این روایت است. چون تصویری که من دیدم با تصویر شما فرق میکند، اینها با هم تضاد و جنگ دارند. وقتی حادثه تروریستی مجلس پیش آمد، با مردم نزدیک مجلس مصاحبه میکردند. یکی میگفت: سه نفر بودند. یکی گفت: چهار نفر بودند. یکی گفت: چند تیر به مردم زدند. اینها قطعاً دروغگو نبودند، در آن فضای درگیری تصویر و قصهای که ارائه میکردند فرق داشت.
گاهی ما از اساتیدمان نسبت به اساتیدشان مطالبی میشنویم. دو تا استاد از یک استاد مشترک یک خاطراتی نقل میکنند. این خاطرات با هم تفاوت دارند. یعنی مردم از زاویه نگاه ایشان از آنجایی که ایشان بحث را دیده و زاویه نگاهی که چیزی متوجه شده ولی با هم تفاوت دارد، کنار هم میگذاریم میبینیم اهل تقوا هم گاهی یک خاطرهای تعریف میکنند چون زوایایش فرق میکند متفاوت میشود. اگر دو دوست هم باشند این اختلاف در نقل وجود دارد. اگر یک مقدار انگیزه اضافه شود، یک ذره نفع یا ضرر من درونش باشد، مثلاً زن و شوهری نزد مشاور میروند، خانم وقتی تعریف میکند، یک چیزهایی از قصه را حذف میکند. آقا هم یک چیزهایی را حذف میکند، خانم و آقا هردو روی چیزهایی بیشتر تأکید میکنند و تکلیف قصه را تغییر میدهد و مشاور میبیند این دو نفر خوب هستند ولی تضاد بین روایتهایشان زیاد است. به بحث ما چه ارتباطی دارد؟ حالا در مثالهای ساده، یک خانم و آقای شیعه سر چیزی اختلاف پیدا کنند ممکن است داستانی که نقل میکنند با هم فرق کند. یک ذره انگیزه باشد و حب و بغض باشد روایت ما دچار تغییر میشود. اگر پای حکومت درمیان باشد، پای پول در میان باشد، بای رسانه در میان باشد، پای عقیده وسط باشد. دیگر این وسط ممکن است خیلی اختلاف به وجود بیاید. یکی از کارهایی که ما سر کلاس میکنیم این است که یک واقعه مشخصی را مطرح کنیم. مثلاً میگویم: ماجرای جمل را از ده کتاب ببینید بدون اینکه نویسنده هایش را بشناسند. بعد میگویم: به نظر شما تفاوت این قصهها معلوم میکند نویسنده چه عقیدهای دارد؟ میشود از این روایات به انگیزههای نویسنده پی برد.
نکته اینجاست این جنگ روایتها کاری که میکند بسیار بزرگتر از آنی هست که ما با آن مواجه هستیم. ممکن است بینندهها بگویند: یک بحث جدید است. این قدیمیترین بحث ممکن است. در ذهنمان وقتی از جنگ صحبت میشود سریع سراغ جنگ فیزیکی میرویم. اخیراً مردم ما با این مواجه شدند که پنجاه سال بعد میخواهند در مورد سردار سلیمانی صحبت کنند. آن تشییع جنازه عجیب یک تصویر است. تصویری که پنجاه سال بعد یک محقق بیان میکند یک تصویر هست. یک تصویر هم آمریکاییها ارائه کردند. ما هستیم و روایتها، نکته خیلی مهم این است که رابطه ما با وقایع تاریخی فقط از طریق روایت است. مشاوری که دو زن و شوهر را مشاوره میدهد نبوده ببیند بین اینها چه گذشته است. از روایت آن دوتاست که باید تشخیص بدهد واقعه چه بوده است. نمونهاش روایت فتح شهید آوینی، فکر کنید رسانه بیگانه جنگ را تصویر میکرد، چه میشد؟!
در عاشورا نبودیم، در جنگ جمل نبودیم، ما هستیم و روایتها، پس اگر در جنگ روایتها پیروزی برای یک نفر کار تمام شده است. چرا؟ چون ارتباطها با واقعه اصلی از این طریق است. مثلاً فرض کنید جنگ اصلی جنگی که در آن کشتار صورت میگیرد در واقع اصلی نیست. این بخواهد صورت بگیرد اول لازمهاش فضاسازی است. وقتی صدام میخواست به ما حمله کند، اول چند مصاحبه کرد که اینها میخواهند به ما حمله کنند تا مردم را تحریک کند و عدهای را با خودش همراه کند. یا ترامپ گفت: سردار سلیمانی میخواهد به ما حمله کند پیش دستی کردیم زدیم. این اعلام جنگ است! اول تصویری ایجاد میکند تا بتواند جنگ شروع کند. هیچ جنگی شروع نمیشود الا اینکه جنگ روایتها رخ داده باشد. اینکه در کربلا آمدند نسبت به سیدالشهداء ایستادند و بدن مبارکش را دفن نکردند برای چه بود؟ اول تصویری ایجاد شد که سیدالشهداء از دین خارج شده و امنیت کشور را به هم زده است. این حرفها را زدند تا توانستند عدهای را مقابل حضرت بیاورند. وگرنه فراخوان میدادند هرکس دارد هوس کشتن سید شباب اهل الجنه، سرور جوانان بهشت، معصوم و اهل آیه تطهیر، خوب کسی نمیآید. قب از اینکه واقعه رخ بدهد، کسی نمیرود حسین بن علی را بکشد. کسی نمیرود با علی بن ابی طالب بجنگد. اول باید بگویند خون ریز است، فتنه گری کرده است. باید یک تصویری ارائه بدهی تا بتوانی عدهای را به قتل یک نفر ترغیب کنی. شما هر ماجرای جنگی را میبینید، قبلش در روایت واقعی یک جنگ صورت گرفته است. یعنی جنگ روایتها بیش از واقعه رخ میدهد. پس از واقعه هم تمام نمیشود. چند مزیت این جنگ روایتها دارد، که زمانش محدود نیست. هر جنگی را میبینید زمان دارد، حتی جنگهای صلیبی که خیلی طول کشید. جنگهای صد ساله، جنگ سی و سه روزه، جنگ روایتها شروع دارد و پایان ندارد. این نکته اول است.
نکته دوم اینکه مکان جنگ اصلی محدود است. فکه و مجنون، خانطومان، کربلا، صفین و نهروان، اما جنگ روایتها به گستره جایی است که روایت شما به گوش دیگران میرسد. توپخانه شما جهان را میزند. همه زمانها از زمانی که میخواهند سیدالشهداء را در کربلا بکشند شروع میشود، اگر فرصت کردید مثال میزنم تا همین امروز هم ادامه دارد. مثلاً امام رضا(ع) نسبت به بغض بعضی از کسانی که به امیرالمؤمنین خیانت کردند در حکمیت، صد و چند سال پس از مرگ ابوموسی اشعری میفرماید: باید از او بیزار باشید. این دیگر مرده است، چه کار دارید؟ نه، دارند او را مقدس جلوه میدهند برای اینکه امیرالمؤمنین را تخریب کنند و امام رضا نمیخواهد این صورت بگیرد. این درگیری باید ادامه پیدا کند.
جنگ روایتها زمان ندارد، مکان ندارد و جمعیت هم ندارد. کل مردم ما که درگیر جنگ با صدام بودند، یک میلیون هم نبودند. ولی در جنگ روایتها همه درگیر هستند. محدود نیست، همین بیماری کرونا که آمد اگر بعد از اروپا گرفته بودیم اوضاع فرق میکرد چون بعد از آنها بودیم چقدر ما را کوبیدند، فشار آوردند که توسعه این بخاطر رفتارهای شماست. دو مثال بزنم، ۱- میخواهند این جنگ تمام نشود چون اگر تمام شود، پیروزی در جنگ روایتها با کسی است که روایتش غلبه کند. مردم کربلا را ندیدند، شما اگر قرن سوم یک قصهای از کربلا درست کنی و منتشر کنی و باور کنند، از نظر مردم آن کربلاست. شما با موشک عین الاسد را میزنید ولی او میگوید: کاری نکردید. اگر شما آنجا را نابود هم کرده باشید باید بدانید یک جنگ اصلی و یک روایت داری، برای جنگ روایت هم باید تدبیر کنی، وگرنه او کتک خورده و میگوید: چیزی نبود.
امیرالمؤمنین در خانه خدا به دنیا آمد و این یک فضیلت است. یکباره میبینی در منابع بعضی فرق آمده که حکیم بن حزام هم در خانه خدا به دنیا آمد. غیر از اینکه این نیست، این وسط حکیم بن حزام کیست؟ چرا این را انتخاب کردند؟ چون در ماجرای جمل کسی بود که اعتبار دینی خود را در مکه خرج کرد و پسرش را در ماجرای جمل به جملیون فرستاد و مقابل حضرت قرار گرفت و گفت: علی در خون عثمان شریک است. حالا آدمی از راه برسد و هیچکس او را نمیشناسد، این حرف را بزند، میگوییم: امیرالمؤمنین اولین مسلمان، داماد پیامبر و اولین مجاهد، اصلاً حکیم بن حزام کجاست؟ پس باید برایش یک چیزی درست کنیم. بگوییم: او هم در خانه خدا به دنیا آمد. حالا اگر این روایت غلبه کند اینها بردند.
مثال عجیبی دیدم، مثلاً جلوی هیأتها دیدید ایستگاه صلواتی میزنند و مداحی میگذارند، بنوشید علی حب الحسین، علی حبّ امیرالمؤمنین، پسر احمد حنبل میگوید: با پدرم رفته بودیم یک جایی از شهر که خرید کنیم، دیدیم یک جایی مسجدی است و ایستگاه زدند و رفتیم دیدیم کوزههای بزرگ است که درونش پر از حلوا است، یکسری هم پارچ مانند نوشیدنی تعارف میکنند. آبی که با یخ سرد شده است. آن زمان تولید یخ طبیعی هزینه بر بود. شربت کردند و حلوا هم میدهند و میگویند: «اشربوا علی حب معاویه» دویست سال هست معاویه از دنیا رفته و دعوایی اگر بوده تمام شده است. ایشان میگفتند: بنوشید برسد به روح معاویه! به پدرم گفتم: معاویه کیست؟ میگوید: این عبارت فوق العاده است، گفت: اینها از کسی بدشان میآمد و بغضش را داشتند و هرکاری کردند نتوانستند عیب بگیرند، برای همین محبت دشمنانش را ترویج میکنند. چرا؟ چون اگر معاویه در جنگ روایتها از امیرالمؤمنین شکست بخورد، نگاه مردم به صفین تغییر میکند با اینکه شکست نخورد. واقعه صفین و دویست هزار نیروی رزمنده درگیر شدند و کشته شدند، آنها دیدند. اما مردم دنیا هزار و چهارصد سال است صفین ندیدند. ما هستیم و روایت صفین، آنوقت شما نگاه میکنی زمان محدودیت ندارد. حتی ممکن است در یک جنگی یکی شکست بخورد و در جنگ روایتها او پیروز شود. کاملاً این تغییر زیاد است.
مثلاً حلاج که در شعر داریم با حلاجی که در تاریخ ذکر شده خیلی متفاوت است. شخصیتی که در شعر عرفانی هست یم شخصیت والایی است و آن شخصیتی که نقل شده دو نفر هستند. خود آن کسی که مرده زنده شود و این اشعار را ببیند میگوید: این که بود؟ این جنگ روایتها، درگیری دائمی و پیش از شروع جنگ، جنگ اصلی شروع میشود تا پس از جنگ اصلی هم ادامه میدهد. چند نکته بسیار مهم اینجا هست. اینکه بینندگان ما زیاد شنیدند امام صادق(ع) خیلی تأکید بر عزاداریهای سیدالشهداء کرد. حزن را بروز بدهید، مگر سیدالشهداء به ما نیاز دارد؟ غیر از ویژگیهای معنوی که این بحث برای روح ما دارد و در رشد ما دارد، امام صادق میفرماید: مادرمان فاطمه زهرا را با این کار یاری کنید. یکی این است که تسلی بدهید، یکی این است که این جنگ تمام نشده است. یک عده بودند در رکاب سیدالشهداء شهید شدند، حضرت نماز میخواند و اینها مقابل حضرت ایستاد و تیرها را به جان خریدند، جنگ ادامه دارد چون میشود روایت از عاشورا به گونهای باشد که بین یزید و سیدالشهداء حق را به یزید بدهند. یعنی این اشک و لباس ما پرچمی است که در مورد آن خاطره دارد روایتش را اصلاح میکند. در زیارت عاشورا نوشته «فرحت به آل زیاد، تبرکت به بنو امیه» خوشحال شدند و مبارک دانستند، اما بروید واقعه را ببینید، همینطور یک عده آمدند امام حسین را کشتند. شخصیت امام حسین را تصور کنید. چرا الله اکبر میگوید؟ چرا عمر سعد میگوید: ای سپاه خدا سوار شوید؟ چرا سپاه خدا میگوید؟ عدهای نذر کردند اگر حسین بن علی کشته شد، روزه میگیریم. عین مادران شهدا که در جنگ برای بچههایشان دعا میکردند، یعنی در روایت پیشین کاری کردند که چهره سیدالشهداء دگرگون شود. حتی عدهای نذر کردند برگردیم، مساجد خود را تجدید بنا میکنیم. مساجدی دوباره بازسازی شد، به مبارکی قتل سیدالشهداء، زنانی روزه گرفتند به مبارک و میمنت قتل سیدالشهداء، از آن طرف سعی کردند آن روز را مبارک معرفی کنند که روز پیروزی همه انبیاء بر طواغیت بود. قصهها ساختند که توبه حضرت آدم آن روز پذیرفته شد. حضرت ابراهیم آن روز آتش بر او سرد شد. دریا شکافت، یونس چه شد… تا بگویند: پیروزی حق بر باطل بود. لذا حالا که روز پیروزی بود روزه بگیرید و شادی کنید. میخواهید عیدی بدهید عاشورا بدهید. مردها از شادی سورمه بکشند. فضای مناسکی غدیر برای عاشورا درست شده است.
از آن طرف اگر ما میایستادیم در روز عاشورا یک نبرد و ادامهاش یک نبرد، قهرمان واقعه جنگ روایتهای عاشورا امام صادق(ع) است با نهصد روایت، میپرسد که عرفه کجا بودی؟ کربلا رفتی یا نه؟ امام صادق نیاز دارد؟ نه، امام صادق میخواهد این غیر از مباحث معنویاش، امام نمیخواهد فراموش شود و یوم الحزن تبدیل به یوم السرور شود. جای دیگر نداریم که این روز اگر کاسبی کنید نحس است. روز عاشورا با اینکه حزن دارید اما روزه نباشد. در بین شیعیان روایت امام صادق پیروز شده و به عاشورا نزدیک میشوی حالت دگرگون است. ده روز به محرو فضای رسانهای شروع میکنند که چرا عزاداری؟ مردم روحیهشان آسیب میخورد. این را ساده نگیرید، این جنگ روایتهاست. عاشورا نباید روز یوم الحزن باشد، چون اگر باشد واقعه و مسببین آن متهم میشوند. یا اگر روایت غالب سیدالشهداء مطرح شود باید در برابر ظالمان قیام کرد.
در جنگ تحمیلی ممکن است صد سال بعد بگویند: صدام مظلوم و بسیجیان چه… بستگی به روایت غالب دارد. این روایت اینطور نیست بگوییم: ما ده سال غالب بودیم. ده سال غالب بودید و بعد مغلوب میشوید. این جنگ تمام نمیشود. در جنگ روایتها و رسانه دو کار مهم صورت میگیرد، کانالهای شبکههای مجازی چیزی دارند به نام سنجاق کردن، شما وارد میشوی، ممکن است مطلبی را ده روز پیش گذاشته باشد. این را بالا قرار میدهد. در بلاگها و صفحههای وب پیام ثابت و پست ثابت داشتید. اول این را ببین، یعنی در جنگ روایتها میتوانی اولویتها را تغییر بدهی. برای شما تصمیم سازی میکند. الآن مردم درگیر یک چیزی هستند، میخواهد درگیر چیز دیگری شوند. همانطور که واضح است روزنامه وقتی بسته میشود صفحه اولش یک تصویر و تیتر داریم، شورای تیتر در روزنامه داریم، اینطور نیست یک نفر یک دکمه بزند و یک نوشته بیاید و بگوید: این تیتر و این تصویر… روی عکس فکر شده است. وقتی مطلبی را میخوانیم باید بدانیم وسط یک جنگ هستیم و برای این روایت که کدام را اول و کدام را دوم بخوانیم نویسنده تصمیم گرفته است. از کدام نقل چقدر تکرار مفهوم شبیه بگذارد، این برای شما سنجاق میکند که یک تصویر به شما ارائه کند. ثانیاً در جنگ واقعی شما باید موشک بزنی به تانک طرف، ولی در جنگ روایتها هیچی نباشد. این را تبدیل به همه چیز کنی.
مثلاً آیا واقعاً آلمانیها در زمان جنگ یهودیان را کشتند و سوزاندند، اگر آنها این کار را کردند، به مسلمانهای فلسطین چه ربطی دارد، پنجاه شصت سال است موضوع اول دنیاست و اصلش چنین چیزی نباشد، کشته سازی صورت بگیرد و مظلوم سازی صورت بگیرد، یک مثال این است که در این فضا میبینیم که حضرت زهرا(س) وصیت میکنند که مرا شبانه دفن کن. مردم مدینه اتفاقاتی که آن زمان افتاده بود را میدانستند یا نه؟ قطعاً میدانستند. پس حضرت زهرا نمیخواهد به آنها پیامی ابلاغ کند. آنها میدانند اوضاع چیست. پس چرا باید حضرت شبانه دفن شود؟ حضرت زهرا در دفاع از ولایت امیرالمؤمنین، در جنگ روایتها هم قهرمان است. برای ماست و برای دیگران است. چرا شبانه و چرا نامعلوم؟ اینکه در اعتقاداتمان اینقدر به برائت تأکید داریم، غیر از جنبههای معنوی که ابعادی دارد، یکی این است که بدانیم جای جلاد و شهید عوض نشود، جای دوست و دشمن عوض نشود، بدانیم بعدها اینها را تغییر خواهند داد، افرادی را به جای آدمهای خوب و افرادی را به جای جنایتکاران قرار خواهند داد.
امیرالمؤمنین سال چهل شهید شد، هشتاد سال بعدش هم باز بنی امیه لعن میکردند، آمدند به مردم گفتند: بابا سی سال است از دنیا رفته است. چه کار دارید لعنش میکنید؟ گفت: جنگ روایتش که هست، اما ما نمیتوانیم حکومت کنیم. چون اگر علی بن ابی طالب روایت از حکومت اسلامی باشد، آن را از ما مطالبه میکنند. توجه کنید وقتی دارید کتاب تاریخ اسلام را سیر میکنید، جای دوست و دشمن، جای جلاد و شهید، جای امیرالمؤمنین و مروان عوض نشود.
ماجرای جمل فقط این نبود که چطور میشود با امیرالمؤمنین، نفس الرسول، پهلوان اسلام جنگید؟ چطور میشود با کسی جنگید که این همه مردم دنبال کردند، التماس کردند حضرت بیاید قبول کند. انگیزههایی بود، چطور میشود جلویش ایستاد، باید کاری کنیم که او تبدیل به شخص منفی شود. قهرمان درست کنیم و ضد قهرمان، چطور؟ همانطور که از هلوکاست مثال زدیم، از چیزی که نیست، از اتهامی که نیست، اول زمینه برای قتل خلیفه قبلی مهیا شود، بعد در یک دروغی این را به امیرالمؤمنین نسبت میدهیم، هم چیزی که نیست را نسبت میدهیم، هم این را مسأله اول جهان اسلام میکنیم، این را میگوییم تا خنک نشود و تا جایی که شود عدهای را بیاوریم به روی امیرالمؤمنین شمشیر بکشند! یعنی عدهای که آمدند با امیرالمؤمنین جنگیدند، سران یک بحث، آدمهایی که ایستادند و کشته شدند و خون دادند، بعضیها مغلوب فضای جنگ روایت بودند. در واقع یک فضاسازی صورت گرفت و تمام نشد. ما مثل ذوالکلاء داریم که میگفت: امیرالمؤمنین حق است و من معاویه را قبول ندارم، ولی چون در خون عثمان شریک است، من با او میجنگم. یعنی یک تصویری که ارائه کردند و اینقدر تیتر یک کردند باعث شد عدهای تحریک شوند. این فضایی که ایجاد کردند و تمام نشد. شیخ مفید نزدیک سیصد سال بعد از جنگ جمل، کتابی دارد به اسم الجمل، در دفاع از حقانیت امیرالمؤمنین و اینکه امیرالمؤمنین ظلم نکرد. یعنی سیصد و شصت سال بعد هنوز عدهای هستند روایت طرفداران جنگ جمل را مطرح میکنند. در خودش لازم دید از امیرالمؤمنین دفاع کند. پاسخ به شبهه نشان میدهد مسألهای مطرح است. این جنگ روایتها تمام شدنی نیست.
نکته پایانی اینکه اگر میخواهیم بگوییم: ای کاش در سپاه امیرالمؤمنین بودیم، تا قیامت ممکن است افرادی جزء سپاهیان من باشند. جنگ حضرت تمام نشده همانطور که ما اجر حضرت زینب را کمتر از حضرت عباس نمیدانیم، حضرت زینب قهرمان جنگ روایت عاشورا هست. سیدالساجدین قهرمان جنگ روایت است. امروز اگر سرباز جنگ روایتها باشیم در لشگر حضرت هستیم. امروز میتوانیم سرباز امیرالمؤمنین باشیم.
شریعتی: خیلی نکات خوبی را شنیدیم، برای امروز ما بسیار مؤثر است. امروز صفحه ۳۷۰ قرآن کریم را تلاوت خواهیم کرد. برای شرکت در طرح قربانی میتوانید به سایت یا کانالهای برنامه در ایتا و سروش مراجعه کنید.
«فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ «۶۱» قالَ کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ «۶۲» فَأَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ «۶۳» وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِینَ «۶۴» وَ أَنْجَیْنا مُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ «۶۵» ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ «۶۶» إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ «۶۷» وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ «۶۸» وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِیمَ «۶۹» إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ «۷۰» قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ «۷۱» قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ «۷۲» أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ «۷۳» قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ «۷۴» قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ «۷۵» أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ «۷۶» فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ «۷۷» الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ «۷۸» وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ «۷۹» وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ «۸۰» وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ «۸۱» وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ «۸۲» رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ»
ترجمه آیات: پس زمانى که دو گروه همدیگر را دیدند، یاران موسى گفتند: (ما به دام افتادیم و) آنان به ما دست خواهند یافت. (موسى به آنان) گفت: چنین نیست، قطعاً پروردگارم با من است و مرا هدایت خواهد کرد. پس (به دنبال این تلاقى،) به موسى وحى کردیم که عصایت را به دریا بزن. دریا شکافت و هر پارهاى مثل کوهى بزرگ گردید. آنگاه گروه دیگر (لشکر فرعون) را به آنجا نزدیک کردیم. و موسى و هر که را با او بود، همگى را (از دریا عبور و) نجات دادیم. سپس گروه دیگر را غرق ساختیم. البتّه در این ماجرا، (عبرت و) نشانه روشنى است و بیشتر آنان ایمان آورنده نبودند. و همانا پروردگارت شکست ناپذیر و مهربان است. (اى پیامبر!) سرگذشت ابراهیم را بر مردم بخوان. آن گاه که به پدرش (عمویش آذر) و قومش گفت: شما چه مىپرستید؟ گفتند: بتهایى را مىپرستیم که همواره ملازم آنهاییم. ابراهیم گفت: آیا هر گاه آنها را مىخوانید (یا دعا مىکنید) سخن شما را مىشنوند؟ یا به شما سود و زیانى مىرسانند؟ بتپرستان گفتند: (نه) بلکه پدرانمان را یافتیم که اینگونه (پرستش) مىکردند. ابراهیم گفت: آیا در آنچه مىپرستید اندیشه و نگاه (عمیق) کردهاید؟ شما و پدران پیشین شما (دقّت کردهاید)؟ البتّه این بتها دشمن من هستند (و من دشمن آنها)، مگر پروردگار جهانیان (که محبوب من است). همان پروردگارى که مرا آفرید و همو راهنماییم مىکند. او که مرا (هنگام گرسنگى) طعام مىدهد و (هنگام تشنگى) سیرابم مىنماید. و هر گاه بیمار شوم، همو مرا شفا مىبخشد. او کسى است که مرا مىمیراند، سپس زندهام مىکند. او کسى است که امید دارم روز جزا خطاهاى مرا ببخشد. (ابراهیم در ادامهى سخن خود گفت:) پروردگارا! به من حکمت و دانش مرحمت فرما و مرا به صالحان ملحق کن!
شریعتی: نکات پایانی شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: ماجرای جنگ روایتها نسبت به حضرت ولیعصر و مادر بزرگوارشان هم هست و بسیار تلخ است. متأسفانه اگر کسی مبتلا شده باشد، بعضی از وهابیان تندرو توهینهای عجیبی به مادر امام زمان میکنند، غیر از اینکه ما برای مظلومیت امام زمان گریه میکنیم که یک روز مادر آن بزرگوار را زندان انداختند برای اینکه ببینند ایشان فرزندی داشته یا نه، آسیب خوردند. ایشان همین الآن هم مورد هجمه هستند، چرا؟ برای اینکه امام زمان تشریف بیاورند ورق عالم برمیگردد. به یکی از کسانی که خیلی زحمت کشیده، اگر نسبت به حضرت زینب منفعل هستیم و خودمان را در برابر آن کوه صبر عظمت کوچک میدانیم، برای اینکه جنگ روایتها پیروز شود و سیدالشهدایی که بود به ما معرفی شود و امام زمان که تشریف میآورند، شرایط موعود آخرالزمان را داشته باشند، به حکمت الهی از نسلها و قومیتهای مختلف، از طرفی پاکترین زن زمان خودش باید کسی باشد که بعداً مادر امام زمان شود. خداوند مقدر فرمود: ایشان را از دوردستها بیاورند و همسر امام عسکری شود. اگر کسی پاک باشد در مرکزیت هدایت هم نباشد و جای دیگری باشد، «الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنبکوت/۶۹) خداوند یوسف را به ظاهر برده کرد ولی میآید عزیز مصرش میکند و همه تحت تربیت خدا هستیم. مادر بزرگوار امام زمان برای اینکه از این مسیر به آن مسیر بیاید، برای اینکه خدا بستر وقایع ظاهرش اینطور نیست همه ببینند، کاری کردند ایشان در یک واقعه ایشان به شکل برده وارد شد. ایشان در این مسیر خیلی صدمات روحی خوردند. برای اینکه خداوند ایشان را در حصن حصین خود حفظ کند یک حالت بیماری پیدا کردند که خیلی کسی به ایشان نظر نکند. یعنی برای هدایت ما خداوند، بستر هدایت ما بلای اولیای خداست و عالم بدهکار مادر امام زمان است و اگر ما به مادر امام زمان توسل کنیم، بدانیم امام زمان به مادرش خیلی ارادت دارد. مادرش برای این مسیر خون دلها خورده است. یکی از کسانی که عالم به او مدیون است حضرت نرجس خاتون(س) است.
این مولود امام زمان هم مقدمه بسیار مهم فهم و درک و بهرهمندی ما از سفره رمضان است و هم شکرگزاری برای وجود امام زمان و تضرع به درگاه الهی برای اینکه باقی مانده غیبتش را بر ما ببخشد. از همه بشدت التماس دعا داریم، یکی از بهترین زمانهای دعا سحر نیمه شعبان است و عرض ادب به محضر امام زمان و اعلام انتظار واقعی و تضرع به درگاه حضرت حق است. انشاءالله خدا عاقبت سختیهای سال ۹۹ را با ظهور امام زمان تبدیل به بهار کند.
شریعتی: برای سلامتی حضرت ولی عصر دعا کنیم و از خدا میخواهیم «اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن…»
پاسخ دهید