حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ ۰۲ اردیبهشت ماه ۱۳۹۹ در برنامه تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «جنگ روایتها در بیان تاریخ اسلام» به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندههای خوب و نازنینمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان سلام میکنم. امیدوارم همه در صحت و عافیت باشند، به همه عزیزانی که عزیزان خود را در غربت از دست دادند، تسلیت میگویم، انشاءالله خداوند به آنها صبر بدهد.
شریعتی:
گهی رحمان و گه جبار میشد *** گهی غفار و گه قهار میشد
عبایش را که میپوشید مولا *** خودش یک کعبه سیار میشد
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، دو سه نکته عرض کنم و بعد وارد بحث شویم. یکی اینکه خیلی پیامک از مشکلات مردم هست، یکوقت ممکن است ندانیم کسی گرفتار است و یکوقت یقین داریم عدهای گرفتار هستند، روزهای ما نوسان ندارد و عادی است ولی گاهی نفحاتی از خدمت سراغ ما میآید اگر از دست بدهیم خیلی تأسف میکنیم، این ایام از آن ایام است. امام سجاد هر روز خودشان از خدا میخواستند، کمک کردن به کسانی که مشکلات دارند روزیشان شود. یقین داریم عدهای از عزیزان ما اینطور هستند، مخصوصاً کسانی که معتمد ما هستند و قبولشان داریم، این فرصت را از دست ندهیم و زمینه درک بهتر ماه رمضان ما شود. نکته دوم اینکه ایام ثبت نام آزمون حوزههای علمیه هست و حرف بسیار است، تا بیست خرداد فرصت هست و عزیزانی که با امام زمان معامله کنند البته با مشاوره حضوری و درک دقیق از موضوع انتخاب کنند، انشاءالله ضرر نمیکنند.
نکته دیگر اینکه بعضی از شبکههای معاند و صفحههایی که ترویج بی دینی میکنند الآن نگران روزه هستند و این همان جنگ روایتهایی است که مطرح میکنیم. بنده فرصت نمیکنم همه سؤالات مردم را پاسخ بدهم، وای به حال مرجع بزرگواری که دهها سؤال را حضوری و کتبی و پاسخ میدهد. آنها طبق سؤال پاسخ میدهند. اگر من بگویم: سرطان کبد دارم روزه بگیرم یا نه؟ طبق این پاسخ میدهند. اگر بگویم سالم هستم طبق آن پاسخ میدهند. اخیراً سؤالاتی مطرح شده، یک نفر گفته پزشکان گفتند باید تقویت کنم و اگر آب بخورم بدنم ضعیف میشود. پاسخ این سؤال واضح است، که اگر روزه خطر دارد نباید بگیرید. ولی برای مردمی که در سلامت هستند امسال با سالهای پیش فرقی ندارد. اینکه این فضا ایجاد شده، این نگرانی برای ماه رمضان نیست. تلاشی است که دست مردم را از این موهبت الهی کوتاه شود. خودمان شرایطمان را میدانیم اگر شرایط داریم روزه بگیریم و اگر بیماری داریم به توصیه پزشکمان عمل میکنیم. این همان جنگ روایتهاست که تمام زندگی ما را در بر گرفته است.
در ماجرای جمل گفتیم که موضوع جنگ روایتها که فضاسازی میکنند تصویر ذهنی ما را تغییر بدهند یک بحث بسیار مهمی است. در جلسات آینده کتاب تاریخ طبری را میآورم و به شما قدم به قدم با تصاویر فضای روایی نشان میدهم چطور این جنگ را علیه امیرالمؤمنین در کتاب تاریخ طبری پیاده کردند. به اینجا رسیدیم که خواستند به امیرالمؤمنین اتهام قتل خلیفه قبل را بزنند، به اینجا رسیدیم که اینها کینههایی از پیغمبر و خدمات امیرالمؤمنین به اسلام بود که فرصت انتقام گیری پیدا شد. دیدند هزینه دارد دفاع از حاکم قبل از پیغمبر و محبوبیتش را از دست داده و از طرفی میخواستند بلند پروازانه یک قدم اوضاع را دست بگیرند و از طرفی انتقام از امیرالمؤمنین بگیرند و بحث کینه و حسد را مطرح کردیم. این جنگ قرار بود شکل بگیرد، یک جنگ دینی وقتی شکل میگیرد عناصری لازم دارد. به فرمانده نظامی نیاز دارد. به آدم سیاستمدار و با سابقه نیاز دارد. به شخصیتی که اعتبار دینی بگذارد برای اینکه مقابل امیرالمؤمنین است. اینجا همسر پیغمبر است به عنوان شخصیتی که مقدس است، خواستند استفاده کنند و پول میخواهد. درست است امیرالمؤمنین تخریب شده بود ولی اولاً شخصیتش برای بزرگان اصحاب پیغمبر روشن بود و بخاطر خدمات امیرالمؤمنین که دفاع کرده بود از اعتراضات مشروعی که به ظلمها اعتراض میکردند، حضرت دفاع کرده بود و حضرت بیرون از مدینه زندگی میکرد و از مدینه بیرونش کرده بودند. حضرت از کسانی بود که خدمات مالی میداد و بزرگترین خیریه شهر دست حضرت بود و از طرفی چون رقیب حاکم بود و مردم به حاکم انتقاد داشتند، حضرت در چشمها موضع اعاده پیدا میکرد. لذا مقابل حضرت ایستادن کار آسانی نبود. بالاخره درست است برای تخریب پیغمبر تلاش کرده بودند ولی مردم همه چیز را فراموش نکرده بودند. لذا به تقدس نیاز داشتند، کسی لباس تقدس بر تن کند و مقابل زین العابدین، کسی که وقتی او را میدیدند یکپارچه خود پیغمبر بود و شرافت کعبه بود در زیارت حضرت هست بخواهند با او مقابله کنند، لذا از همسر پیغمبر استفاده کردند. به امیرالمؤمنین گفتند: آنها همسر پیغمبر را آوردند، شما هم همسر پیغمبر جناب ام سلمه را بیاور. حضرت فرمود: نه، من برای دفاع از خودم مقابل به مثل نمیکنم. خلاف شرع است! من نسبت به پیغمبر مسئولیت دارم و برادر او هستم. قرآن فرمود: «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ» (احزاب/۳۳) یعنی بعضی وقتها قرآن یک کاری کرده هیچ راه گریزی نباشد. نسبت به همسران پیغمبر فرمود: در خانههایتان بمانید به طوری که همسران پیغمبر برای کارهای عادی هم سعی میکردند بی جهت بیرون نروند، حتی مثلاً سفر حج نمیرفتند و میگفتند: یکبار حج واجب رفتیم، دیگر نیاز نیست برویم. قرآن به ما فرمود: ما چند نفر باید در خانههایمان بمانیم. لذا توجیهی نداشتند.
جلسه قبل از اینکه این همسر پیغمبر نسبت به امیرالمؤمنین هم کینه داشت، عرض کردیم. وقتی خبر خلافت امیرالمؤمنین را به ایشان در مکه دادند، در مکه بود برای اینکه از مهمترین منتقدهای خلیفه سوم بود این همسر پیغمبر و میگفت: او بدعت کرده و دارد ظلم میکند. هنوز کفن پیامبر پوسیده نشده و لباس پیغمبر آسیب ندیده، سنت پیغمبر نابود شد، وقتی اوضاع شهر مدینه به هم ریخت و خطر جدی سرنگونی حکومت وقت پیش آمد، ایشان به مکه رفت، اوضاع خالی باشد و چهل روزی هم که خلیفه سوم محصور بود، ایشان میتوانست برگردد به مردم و بگوید: آقا نکشید ولی این کار را نکرد. از مدینه تا مکه دوازده روز در راه بودند، چهل روز فاصله بود. قرار بر این بود که کمک کنند مثل معاویه که کمک نکرد، نخواستند. خبر خلافت امیرالمؤمنین به او رسید، گفت: ای کاش آسمان به زمین میآمد. یک نفر چطور مصیبت زده باید باشد که اینطور حرف بزند؟ وقتی فاجعه شده است. امیرالمؤمنین حاکم شده است. مخاطبین باید سؤال میکردند این کینه از کجاست؟ دعوا از کجاست؟ در دوره بنی امیه هروقت بغض امیرالمؤمنین موضوع است، بدانیم بغضی نسبت به پیغمبر هم بوده است. برای اینکه این بحث جا بیافتد، برای اینکه این کینه و خشم را برای مردم توجیه کنند، پیغمبر میفرماید: «من ابغض علیا فقد ابغضنى» کسی که بغض او را در دل داشته باشد بغض مرا در دل دارد، کسی که مبغوض پیغمبر باشد مسلمان نیست. برای اینکه چهره تقدسی که لازم داشتند را حفظ کنند و برای تحریک مردم باید این بغض را ترویج میکردند. ما میخواهیم بگوییم: به جنگ امیرالمؤمنین بروید، نمیروند. باید یک کاری کنیم تحریک شوند. ممکن است کسی بگوید: این خشم شما علیه علی خلاف روایت است، لذا به این نتیجه رسیدند انکار بغض نکنند، چون اصل جنگ آسیب میدید. یعنی نگویند: با هم دعوا داریم. بگویند: خیلی هم خوشحال شدیم او حاکم است. بعدها چطور توجیه کنیم؟ به ذهنشان رسید دوباره یک انتقام از پیغمبر بگیرند، بگویند: این دعوا یک دعوای شخصی و خانوادگی بوده است. چطور دو هوو با هم مشکل دارند؟ چطور جاریها و باجناقها بعضی با هم مشکل دارند؟ برای اینکه مسأله را کوچک کنند چهره تقدس آسیب نخورد، زمان امام باقر، بنی امیه این را ترویج میکردند از زبان همسر پیغمبر که مسأله یک مسأله عادی است. برای اینکه ممکن است شما بگویید: کاش این را هم انکار میکردند. اولاً آن کینه را نمیشد انکار کرد و باید بعداً یک تصویر مناسب درست میکردند و هم فرصتی بود برای انتقام از پیغمبر، باید بدانیم بنی امیه فرصت پیدا میکرد، کاری میکرد دامن پیغمبر را آلوده نشان بدهد، نعوذ بالله! یعنی خاطرات عجیبی تاریخ دارد.
مطلبی که میگویم در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است. من متأسف هستم که بعضی این را درست میدانند. به دروغ و خیانت و بی انصافی به یکی از همسران رسول خدا اتهام فحشاء زدند، آیه ۱۱ سوره نور در پاکی آن زن نازل شد. در گروههای مختلف چون این موضوع مهمی است و قرآن هم اسم نبرده، هرکس سعی کرده آن چیزی را که دوست دارد بگوید و به آن زن بهتان زده است. طبیعتاً برادران اهل سنت، شیعیان به شخص دیگری میگویند: موضوع در مورد شخص دیگری بود. خداوند این اتهام را برطرف کرد. در جامعهای که رسول خدا حضور دارد عدهای اینقدر حرف دیگران را راحت باور کنند و معاذ الله ناموس رسول خدا اهل فحشاء است. ما امروز نسبت به شاگردان شاگردهای پیغمبر هم چنین چیزی نمیبینیم به این راحتی مردم حرفش را بزنند. در صحیح بخاری و صحیح مسلم از این همسر پیغمبر که در جنگ جمل حضور دارد روایتی را نقل کردند. متأسفانه بعضی این را باور کردند. دست بنی امیه در این روشن است که ماجرا چه بود؟ این قصه اینطور است که این قصه را از اساس قبول نداریم و به هیچ همسر پیغمبر معاذ الله اتهام نمیزنیم، مسلمان نمیتواند این قصه را باور کند.
ماجرا این است که در جنگی که پیغمبر اکرم ایشان را همراه خود برده بود، ایشان گردنبندش گم میشود، میرود گردنبند را پیدا کند، چون ایشان کم سن و سال بود، کارمند و کارگرها متوجه نمیشوند خالی است، حداج را روی شتر میگذارند و میروند و ایشان میماند. آن کسی که ته کاروان میماند تا عقب افتادهها را جمع کند، ایشان را میبیند و محترمانه با شتری میبرد و به کاروان میرساند. آنهایی که در قلبشان مرض است بهتان میزنند، فقط میدید رفتار پیغمبر با او عوض شده یعنی متأسفانه اینها درست میدانند که پیغمبر رفتارش با ایشان عوض شد و آدم عادی هم نباید نسبت به یک اتهام رفتارش تغییر کند. خلاصه ایشان از همه جا بی خبر، به او خبر رسید مردم در خیابان و کوچه و بازار این را در مورد شما میگویند. وقتی شنیدم به پیغمبر عرض کردم که اگر میشود نزد پدر و مادرم بروم و جویا شوم که چه خبر است؟ ایشان اجازه داد و یک ماهی هم وحی در این مورد به پیغمبر نازل نشد. کار ایشان اشک و گریه بود، پیغمبر در این ایام که بهتان زده بودند، با چند نفر مشورت کردند از جمله امیرالمؤمنین، اینجا وقتی است که میشود یک جسارت به امیرالمؤمنین و یک جسارت به پیغمبر کرد. پیغمبر فرمود: چه کنیم؟ امیرالمؤمنین فرمود: یا رسول الله، زن که زیاد است. مشکلی نیست. غم به دلت راه نده که بگویند: بعداً آن کینهها سر ظلم علی است. از این بدتر کلماتی است که به پیامبر نسبت دادند. پیغمبر آمد و…
شریعتی: یعنی تمام ماجراهایی که شنیدیم که غیر واقعی هم هست، بهانه بغضی بود که از گذشته وجود داشته است؟
حاج آقای کاشانی: بله، علت آن کینه این مسأله شخصی است که قبلاً به او ظلم کردند و او هم عصبانی شده است. کاملاً انتقام گیری از رسول خدا واضح است. ماجرا از این قرار است که وقتی پیغمبر اکرم آمدند، به همسرشان گفتند: اگر گناهی کردی اعتراف کن و توبه کن، خدا میبخشد و اگر نکردی که خدا بی گناهی تو را آشکار میکند. میگوید: به پدرم گفتم نمیخواهی پاسخش را بدهی؟ به مادرم گفتم: نمیخواهی جواب بدهی؟ گفت: چه بگویم؟ گفتم: من خودم پاسخش را میدهم. قرآن نسبت به کسانی که این اتهام را نسبت به همسر پیغمبر زدند توبیخ کرده، وای به کسی که این حرفها را باور کند. اینها را معاذ الله به پیغمبر نسبت دادند!
میگوید: گفتم اگر یک شرایطی پیش آمده و من قسم بخورم دچار فحشاء و منکر نشدم شما باور نمیکنی، اما اگر بگویم من گناه کردم، تصدیق میکنی. یعنی شما باور کردی. این کلام عجیب را به پیغمبر نسبت میدهد. بیان بسیار زشت و تلخی بنی امیه اینجا گذاشته، همسر پیغمبر به پیغمبر گفت: بین من و شما همان هست که پدر یوسف گفت، وقتی برادران یوسف آمدند گفتند: یوسف را گرگ خورده است! حضرت یعقوب فرمود: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ» (یوسف/۱۸) من صبر میکنم و از خدا باید کمک گرفت در این حرفهایی که به من نسبت میدهید. خودش را جای حضرت یعقوب گذاشت و پیغمبر و امیرالمؤمنین و دیگران را جای برادران یوسف گذاشت! گذشت تا همین ایام و گفتگوی آن روز به پیامبر وحی نازل شد، وحی که نازل شد خداوند مرا تبرئه کرد. خدا که تبرئه کردی، پیغمبر خوشحال شد و فرمود: خدا را شکر خدا تو را تبرئه کرد!!!
ما چندین بار گفتیم این حرفهای امروز ما واقعی نیست، جنگ روایتها با مردم چه کرده است. امروز عدهای متأسفانه روایت صحیح بخاری و صحیح مسلم را راست میدانند. میگوید: مادرم گفت: بلند شو نزد پیغمبر برو و احترام بگذار و تشکر کن. گفتم: بلند نمیشوم. من خجالت میکشم بگویم بعضی ذیل اینجا چه گفتند! من از خدا تشکر میکنم. اینها به من… این تصویر بغض و کینه را به کینه شخصی تبدیل کردند که اگر کسی این را باور کند بگوید: آقا یک روزی ببین چه بهتانی زدید! شما با او چه کردید؟ این کینهها را عرض میکنیم که جنگ جمل، جنگ کینهها و بغضهاست.
مردم را با این تقدسی که برای همسر پیغمبر ایجاد کرده بودند با شمشیر زبیر و سیاستمداری طلحه و پول یعلی بن منیه داماد زبیر بود، زمان خلیفه قبل از امیرالمؤمنین حاکم یمن بود. وقتی امیرالمؤمنین به حکومت رسید او را عزل کرد. کسی که بیست سال حاکم یک کشور امروز یمن بوده، ثروت هنگفتی را از بیتالمال دزدید و به مکه برد. چرا مکه؟ چون همسر پیغمبر آنجا بود. طلحه و زبیر سر واقعهای که امیرالمؤمنین میفرماید: به کسی چیزی اضافی نمیدهم از کوفه سمت مکه رفتند. مروان هم از مدینه به سمت مکه گریخت و عبدالله بن عامر هم که پسردایی خلیفه بود و جوان مطرفی بود و در بیست سالگی حاکم بصره شده بود و امیرالمؤمنین او را عزل کرد، پولهای بصره را برداشت و بعدها نوشتند چهارصد هزار درهم، چهارصد شتر با بارش، جنگ نیاز به غذا و لباس و شمشیر و مرکب دارد. پولها را در مکه بردند و جمع شدند. نامهی امیرالمؤمنین به مکه رسید خطاب به حاکمی که در مکه بود که از مردم بیعت بگیر، نرسیده به حاکم جوانی آمد و نامه را گرفت و جوید و برد مسیری که زمزم آبش جاری بود پارههای نامه را ریخت و بعدها نوشتند: این در جمل در رکاب همسر پیغمبر، همراه او کشته شد. یعنی فضای مکه، اولن شهری که علیه امیرالمؤمنین موضع گرفت، مکه است. شهری که اولین بار علیه رسول خدا موضع گرفت. همان مشکلات پیغمبر، اینها با هم جمع شدند و ائتلافی درست کردند. این ائتلاف، ائتلاف بر سر دین نبود و چسبی بود که انگیزههای مختلف را کنار هم جمع شده بود و این به سرعت پاشید.
اینها چه کار کردند؟ دیدند عناصر جنگ را دارند. تقدس، نیروی نظامی، پول زیاد، شخصیتهای سیاسی، چه کنیم؟ گردهمایی تشکیل شد که گفتند: چه کنیم؟ بررسی کردند و گفتند: به مدینه میرویم و با علی میجنگیم! بعد گفتند: مگر مردم مکه چند نیروی نظامی دارد؟ علی بن ابی طالب و تیزی شمشیرش را یادتان هست! مکه شکست میخورد و مردم همراه نیستند. بیشتر جمعیت مکه به صورت موسمی حج بود و جمعیت زیادی نداشت. گفتند: به شام برویم، آدمی که میخواهد بجنگد گفتند: شام برویم نزد معاویه، همین که معاویه به امیرالمؤمنین ترجیح داده شده، در مشورت با مصیبت است. ولی گفتند: نه، نزد معاویه برویم، قدرت معاویه زیاد است و فامیل خلیفه مقتول هست و کار را دست میگیرد. یعنی ظاهر دعوا خونخواهی است. ما میخواهیم حاکم از ما باشد. پس شام هم خوب نیست، در حالی که اگر به شام رفته بودند به راحتی شکست نمیخوردند. گفتند: برویم شام به نفع معاویه است و این تقدس را برای معاویه بردیم و فقط خونخواهی میشود و او حاکم میشود. پس چه کنیم؟ گفتند: عراق برویم. چرا عراق، چون طلحه در کوفه طرفدار دارد، مثل سرمایهداری که یک عده زیادی کارمند و کارگر دارد، طلحه در کوفه آدم دارد و زبیر در بصره، اینها ثروت دارند و میتوانند با این ثروتشان مردم را جذب کنند و اگر چیزی رسید به خودمان میرسد. همینجا بین معاویه و اینها شقاق شد. با اینکه معاویه روزهای اول که امیرالمؤمنین میخواست به حکومت برسد یک نامه به طلحه زد که تو امیرالمؤمنین هستی، یک نامه به زبیر زد که تو امیرالمؤمنین هستی و خواست اینها را تحریک کند. اینجا فاصله گرفتند و دیدند نمیشود. گفتند: چه کنیم؟ بصره برویم.
بخواهیم بصره برویم، پول نیاز داریم. عبدالله بن عامر که پسردایی خلیفه بود پولهای بصره را برده بود، گفت: من هزینههای جنگ را میدهم. یعلی هم که داماد زبیر بود، از یمن پولها را دزدیده بود، مثل این است که یک حاکمی بعد از اتمام مسئولیت، کل صندوق ذخیره ملی را بردارد برود. گفتند: ما هزینههایش را میدهیم چون از مکه تا بصره هزار کیلومتر بیشتر راه است. گفتند: نگران نباشید، پولش با ما، همین یعلی شتر معروف جملیها را خرید. شتر سرخ مویی که اینقدر مقدس بود برای بعضی که از فضولاتش هم برای تبرک میخوردند با پول یعلی خریده بودند. در روایات هست که امیرالمؤمنین او را با گوساله سامری تشبیه کرد. اینجا گفتند: مخفیانه کسی نفهمد، طرفداران را جمع میکنیم و سمت بصره میرویم تا ببینیم چه میشود.
مقداری کام خود را شیرین کنیم به نام دو زن وفادار و نیکوسرشت، یک خانوادهای هستند که رحمت به آن مادر که چهار دختر دارد. یکی جناب مَیمونه همسر رسول خداست و در جمل به نفع امیرالمؤمنین موضعگیری کرد. یکی جناب لبابه که همسر عباس عموی پیغمبر است، مادر ابن عباس و زن با فضیلت و شجاع، دو تا هم خواهر مادری این دو خواهر دارند، یعنی از مادر مشترک هستند. سلما و اسماء بنت عمیس، هر چهار نفر جزء کسان ویژه هستند که به اهلبیت خدمت کردند. در این فضا همسر عباس عموی پیغمبر در مکه بود و یک زن با درایت بود، شش پسر عباس که کارگزاران امیرالمؤمنین بودند و خدمات زیادی داشتند فرزندان ایشان هستند.
شریعتی: از آغاز خلافت امیرالمؤمنین چقدر میگذرد؟
حاج آقای کاشانی: سال اول خلافت هستیم و حضرت در مدینه هستند، خلیفه قبلی کشته شد و حضرت حاکم مسلمین شد. اینها در مکه جمع شده بودند و با هم مشورت کردند، چه کنیم؟ مدینه و شام نرویم، بصره برویم. بصره که میروند یواشکی میروند، ام فضل که کنیه لُبابه همسر عباس است، برای امیرالمؤمنین نامهای نوشت. نوشت: «کسانی که اینجا هرکدام یکجوری با تو دشمن هستند، جمع شدند تا به سمت بصره بروند. شما به حاکم خود در بصره خبر بده که اینها جا نخورند. بصره باید آماده نبرد باشد و قرار است کودتایی رخ بدهد، شما حواستان باشد. من به شما بگویم: کسی با اینها همراه نمیشود مگر اینکه کینهای در دلش هست. تو هم دست خدا هستی والسلام!» گفت: اگر این نامه را در راه بزنند چه؟ گشت یک نفر مورد اعتماد را پیدا کرد و گفت: روزی یک مرکب میکشی. یعنی چه؟ یعنی با سرعت میروی که این مرکب مرد هم مرد! از این منزل به آن منزل با سرعت برو. به سرعت خودت را برسان و این نامه را مخفی کن و در قالب رمز پیام مرا به علی بن ابی طالب برسان! به سختی در این مسیری که کاروان حرکت کرده بود، خبر را به حضرت رساند.
امیرالمؤمنین دیدند ممکن است در بصره خرابیهایی رخ بدهد، حضرت هم به سمت بصره حرکت کردند. با تعداد اندکی از یاران، در مدینه سهل بن حنیف را در جای خود قرار دادند و راه افتادند. این افتخار ثبت شد به نام جناب لبابه، همسر عباس عموی پیغمبر که امیرالمؤمنین را مطلع کرد. امروز بحثمان یک مقدار دقت لازم داشت که وقتی کینهها از امیرالمؤمنین شعله کشید و باعث ائتلاف علیه حضرت شد، بعدها چون بحث جنگ روایتها در واقع بیت الغزل جلست ما خواهد بود، بعدها گفتند: این یک کینه شخصی بود از ظلمی که معاذ الله، امیرالمؤمنین و پیغمبر کرده بودند و این کینهها، کینههای دینی نبوده است. جنگی که عناصر تقدس، نیروهای نظامی و مالی و سیاسی داشت، در مکه دور هم جمع شدند، چون ائتلافی که در آن دنبال قدرت بودند، به این نتیجه رسیدند مدینه برویم شکست میخوریم. شام برویم، به نفع معاویه است. چه کنیم؟ عراق، هم طلحه و هم زبیر طرفدار دارند ولی چون کوفه مالک اشتر دارد، خطرناک است. بهتر است سمت بصره برویم، خواستند سمت بصره بروند، اینجا از این رفتار همسر عباس عموی پیامبر پرده برداری کرد و در نامه زیرکانهای به امیرالمؤمنین پیغام را رساند و حضرت از مدینه به سمت بصره حرکت کردند.
شریعتی: امروز صفحه ۳۸۴ قرآن کریم، آیات ۷۷ تا ۸۸ سوره نمل را تلاوت خواهیم کرد.
«وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ «۷۷» إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ «۷۸» فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ «۷۹» إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ «۸۰» وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ «۸۱» وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ «۸۲» وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ «۸۳» حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «۸۴» وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ «۸۵» أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ «۸۶» وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ «۸۷» وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفْعَلُونَ»
ترجمه آیات: و البتّه که آن (قرآن) براى اهل ایمان، مایهى رحمت و هدایت است. بدون شک، پروردگار تو با حکم خود میانشان داورى خواهد کرد و او صاحب قدرت و آگاه است. پس بر خداوند توکّل کن (و بدان) که تو بر حقّ آشکار هستى. بىشک، نمىتوانى دعوت خود را به گوش مردگان برسانى، ونمىتوانى کران را آنگاه که روى برمىگردانند و پشت مىکنند، فراخوانى (و حقیقت را به آنان بفهمانى). تو هدایت کننده کوران از گمراهیشان نیستى؛ تو فقط مىتوانى سخن خود را به گوش کسانى برسانى که به آیات ما ایمان آوردهاند و در برابر حقّ تسلیم هستند. و هرگاه سخن (و وعدهى عذاب الهى) بر مردم حتمى شود، جنبندهاى را براى آنان از زمین بیرون آوریم تا با مردم سخن گوید، که همانا مردم آیات ما را باور نمىکردند. و (یاد کن) روزى که از هر امّتى گروهى از کسانى که آیات ما را انکار مىکنند محشور مىکنیم، پس آنان از پراکنده شدن منع مىشوند. چون گردآیند، (خداوند) مىفرماید: آیا آیات مرا دروغ انگاشتید و حال آن که به آنها احاطهى علمى نداشتید، آیا شما (در طول حیات جز تکذیب) چه مىکردید؟ و به خاطر ظلمى که کردند، حکم (عذاب) بر آنان مقرر گردید، پس آنها حرفى نمىزنند (و سخنى ندارند که بگویند). آیا ندیدند که ما شب را قرار دادیم تا در آن آرام گیرند و روز را روشنى بخش ساختیم؟ (تا در آن براى معاش خود تلاش کنند) حتماً در این امر براى کسانى که ایمان دارند عبرتهایى است. و (یاد کن) روزى که در صور دمیده شود، پس هرکه در آسمانها وهرکه در زمین است به هراس افتد، مگر آن کس که خدا بخواهد وهمگى خاضعانه نزد او آیند. و کوهها را مىبینى و مىپندارى که بىحرکتند، در حالى که آنها همچون ابر در حرکتند. (این) صنعت (ماهرانه) خداست که هر چیزى را با دقّت ساخته است، او به هرچه انجام مىدهید آگاه است.
شریعتی: نکات پایانی را بفرمایید. این هفته در مورد شخصیت زید بن حارثه صحبت میکنیم. نکات شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: اصحاب پیغمبر اکرم(ص)، آنهایی که در راه خدا نصرت کردند و جان و مال دادند و آبرو خرج کردند و خون دادند، کسانی هستند که تا قیامت به آنها مدیون هستیم و از جمله آن افراد شهید والامقام زید بن حارثه است. ایشان جزء کسانی بود که قبل از اسلام پیدا شده بود در خردسالی او را برده گرفته بودند و یا گم شده بود، پیغمبر اکرم دوست داشتند ایشان را کمک کنند، حضرت خدیجه(س) هفتصد سکه پول دادند و ایشان را خریدند و به پیغمبر هدیه کردند، پیغمبر ایشان را در راه خدا آزاد کرد. یکی از زیباییهای شخصیت زید این است، چون به ناحق برده گرفته شده بود و حالا که آزاد شده باید سراغ اهلش برود و برادرش به پیغمبر پیغام داد که برادر مرا برگردان. پیغمبر فرمود: هرطور خودش تصمیم بگیرد. جملهای که او گفته و بسیار شگفت آور است این است که گفت: یا رسول الله من هیچکس را تا قیامت به شما ترجیح نمیدهم. مرا خریدی و آزاد کردی، من اسیر تو هستم. من نمیروم و فرزند خوانده پیغمبر شد. ایشان بعد از امیرالمؤمنین دومین مسلمان مرد است و این سبقت مهم است و از کسانی است که هجرت کرد، کتک خورد، حبشه رفت و تلاش کرد و برای او همین بس که نقلهای ما در جنگ موته دوگانه است، بیشتر نقلها میگویند: فرمانده جنگ موته جناب جعفر بود و بعد از او قائم مقام جناب زید بود. بعضی میگویند: برعکس همین که شک شده زید بن حارثه امیر بود یا جعفر بن ابی طالب با شخصیت برجستهای که دارد، معلوم است زید خیلی جایگاه دارد. علت این اختلاف و درگیری شاید این باشد که جعفر(س) فرمانده بود و در آن روز صاحب پرچم، زید بن حارثه بود و زید زودتر شهید شد. چون زید شهید شد جناب جعفر خود پرچم را بدست گرفت و دو دستش قطع شد و اسمش جعفر طیار شد. ایشان نامش کنار جعفر طیار قرار گرفت. بعد از اینکه این دو نفر به شهادت رسیدند، مدتها رسول خدا در خلوت وقتی به خانه برمیگشت گریه میکرد و میفرمود: من مونسهای خود را از دست دادم. بعضی از شارحین کتاب من لا یحضره الفقیه، علامه مجلسی پدر میگویند: این دو بزرگوار و قبلش حضرت حمزه که شهید شدند، زمینه برای اینکه حق امیرلمؤمنین پایمال شود، صورت گرفت.
نکته دیگر این است که از عقد اخوتهای رسول خدا میتوانیم شخصیت افراد را تشخیص بدهیم. امیرالمؤمنین با رسول الله، جناب زید با حمزه سیدالشهداء، همین که اسم ایشان در کنار جعفر، حمزه قرار گرفته خیلی شخصیت ویژهای است و یک جهت دیگر این است که زید تنها صحابی رسول خداست که نامش در قرآن آمده است و این یک جنگ روایت است، ایشان دخترعمه پیغمبر را گرفت. یعنی رسول خدا برای برده آزاد کرده خودش، دخترعمه خودش را خواستگاری کرد. این دو با هم زندگی کردند و زندگی موفقی نبود. زینب بنت جَحش، بزرگزاده بود و قریشی بود و دخترعمه پیغمبر بود، زید هم برده آزاد شده بود و هی دعوا داشتند. نزد پیغمبر آمدند، پیغمبر سعی کرد اینها را آشتی بدهد تا اینکه از هم جدا شدند. در سوره مبارکه احزاب آیه ۳۷ خداوند دستور داد که پیغمبر با همین زینب باید ازدواج کند و عرب این را بد میدانست که کسی با همسر پسرخواندهاش ازدواج کند، مثل این میدانست که با همسر پسرش ازدواج کند. در حالی که در اسلام پسر یک جایگاه دارد و پسرخوانده یک جایگاه دیگری دارد و تصریح آیه بر این است که برای اینکه دیگران بدانند این ازدواج حرام نیست، این بار را روی دوش تو گذاشتیم و این هم زمینه سوء استفادههای بنی امیه است که بعدها عرض خواهیم کرد.
در این ایامی که نام امیرالمؤمنین و یاران ایشان برده میشود، میخواهیم که انشاءالله خدای متعال سال ۹۹ را با ظهور امام زمان و توفیق خدمت ما به حضرت برای ما غرق نور و سرور کند.
شریعتی: خدایا، حیران توییم، حیرانترمان کن!
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
پاسخ دهید