روز پنجشنبه مورخ ۲۵ دی ماه ۱۳۹۹، شانزدهمین جلسه «جنگ روایتها» با محوریت «گردباد تحریف در جنگ روایت ها» با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمتِ صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
ان شاء الله خدای متعال این نشست و برخواستِ ناقابل و گفت و شنیدِ ناچیز را به کَرَمِ خودش از همهی ما قبول کند، ما را از مجالسِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین محروم نکند، اجرِ ما را تعجیل در فرجِ حضرت بقیّه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف قرار دهد، ان شاء الله دیدارِ روی پُربرکتِ حضرت، نوکری در آستانِ با کرامتِ ایشان و شهادت در راهِ ایشان را روزیِ همهی ما، خانوادههای ما، نسل و ذریّهی ما تا قیامت مقدّر بفرماید صلواتِ دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
ما در طول سال مناسبتی مهمتر از فاطمیه نداریم، نه غدیر و نه محرّم و طبعاً نه هیچ زمان دیگری.
بحثی که میخواهم این چند شب به محضر شما عرض کنم میتواند چند عنوان داشته باشد، البته بحث دامنهدار و مفصّل است، میخواهم گوشهای از آن را تقدیم کنم.
فاطمیّه و تراز دینداری
اولین موضوع این است که فاطمیّه ما را به سمتِ تراز دینداری میبرد، یعنی خیلیها دیندار هستند یا مدّعی دینداری هستند، همهی آنهایی که در کربلا مقابلِ حضرت قرار گرفتند، اکثریتشان ظاهراً دیندار بودند و تظاهر به دینداری هم میکردند، کسانی هم که در ماجرای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مقابلِ حضرت قرار گرفتند همین شعار را میدادند، اصلاً وقتی به خانهی حضرت حمله میکردند، در مصادر متعدد مسلمین هست که آن کسی که میخواست خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را آتش بزند گفت: این کار برای تقویتِ دینِ پدرت است، دقیقاً همین عبارت را گفت، یعنی من این کار را برای دین انجام میدهم، برای تقویتِ دینِ پدرت! یعنی یک تلقّی از دینداری که آتش زدن خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جزوِ دینداری محسوب میشود، جزوِ تقویتِ دین است.
تلقّی شخصی از قتلِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه «تَهَدَّمَتْ وَ اَللَّهِ أَرْکَانُ اَلْهُدَى»[۴] است، یک نفر هم میگوید که بهبه به آن ضربهای که از سرِ تقوا… زده شد، همه هم ادّعای دین دارند.
مسئله هم فقط شیعه و سنّی است، مسئله بزرگتر از فرق مختلف اسلامی است، البته آن هم هست و پُررنگ هم هست، ولی فقط آن نیست، بلکه اگر شما به درون مکتب هم بیایید این مسیر هست.
در موضوع فاطمیّه معلوم میشود که «تراز دینداری» چیست، وگرنه یک طرف برای حفظِ بیت المال، که حرفِ خیلی مهمّی هم هست… الآن در این روزگار ما این حرف خیلی جذاب است که برای اینکه یک آقازاده زیادهخواهی نکند و چیزی از بیت المال نبرد حکومتی جلوی او ایستاده است، میبینید که چقدر ظاهرِ جذابی هم دارد؛ مقابلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم با همین عنوان ایستادند، بنده نمیخواهم بگویم که عدالتخواهان اینطور هستند، خدای نکرده اشتباه نشود، میگویم او آن روز سوءاستفاده کرد، الآن بحث من «عیوب بعضی از عدالتخواهان» نیست، بحثِ من این است که آنها آن روز به نام عدالتخواهی مقابلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایستادند، یعنی از یک عنوانِ خوبِ درست که «عدل» است استفاده کردند که مقابلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بایستند، این موضوع خیلی هم جذاب است که حاکم مسلمین در برابرِ دخترِ یک شخصیتی که پُرنفوذتر از او در عالَم وجود نداشته است و نعوذبالله زیادهخواهی کرده است ایستاد، با اینکه آبروی او خیلی رفت ولی بخاطرِ حفظِ بیت المال مسلمین و عدالتِ اقتصادی این کار را کرد، مسلّماً این موضوع خیلی جذاب است، کمااینکه یک روزی هم یکی از رئوس خوارج به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفت: عدالت داشته باش!!!
باز هم عرض میکنم که در این جلسات اصلاً مسئلهی بنده «نقد جریان عدالتخواهی» نیست، آن یک بحثِ دیگر است که در جلساتِ دیگری گفتهام، بحثِ بنده این است که عدّهای به نام دینداری یا تلقّیای از دین در مقابلِ عدّهی دیگری ایستادند، هر دو هم شعارِ دینی میدادند و از ارکانِ دینداری استفاده میکردند.
راهکار چیست؟ بحث اینجاست!
طرف به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم گفت که عدالت داشته باش! در حالتِ عادی میگوییم که بالاخره بندهی خدا دغدغهی عدالت هم داشت، اما این کارها برای چیست؟ هجمه برای چیست؟ برای چه عدّهای را فرستادند که بروند و عدّهای را بکشند؟ مگر چکار کرده بود؟ فقط به یک مسئول یک نقد کرده بود! از این حرفهایی که این روزها زیاد شنیده میشود، بازیگری با الفاظ، البته من نمیخواهم بگویم که همهی کسانی که قبلاً بودند بازیگر بودند، ما که در باطنِ افراد نیستیم تا بفهمیم چه کسی بازیگر است و چه کسی منافق است و چه کسی راست میگوید، مهم نیست، همینکه تلقّیها فرق دارد ما باید به دنبالِ این موضوع بگردیم که ترازِ دینداری چیست؟ این یک صورتِ سؤال، مسئله هم شیعه و سنّی نیست، البته این هست و مهم هم هست، اما اجازه بدهید که من در ابتدا یک مثالِ غیرِ شیعه و سنّی را بگویم تا ببینید که بحث مفصّلتر و جامعتر از بحثِ فرقهای است.
این روزهایی که کرونا من و شما را درگیر کرده است، ان شاء الله خدای متعال همهی کسانی که درگیرِ این بیماری هستند و همهی بیماران را که به هر بیماری گرفتار و مبتلا هستند شفاء عنایت بفرماید… اگر تراز دینداری… تراز هم معلوم است که چیست، یک چوبی هست که این چوب را بعنوان معیار میگذارند تا ببینند آن وسیله صاف و تراز هست یا نه، بالاخره شما باید با یک چیزی بسنجید، عیارِ فلز را باید با یک محکی سنجید، تراز یعنی وسیلهای که ما را از انحراف به سمتِ حق برمیگرداند، نجارها و دیگران دستگاهِ تراز را دارند، بالاخره در دین هم یک ابزاری لازم است، یا یک چیزهایی پیشبینی شده است، بالاخره چطور باید این تفاوت فکری را حل کنیم؟
مقدّمه
میتوانم صورت سؤال را اینطور هم بگویم، سالهاست که ما درگیرِ وحدت بین مسلمین هستیم، حدودِ پنجاه سال است که بیشتر درگیر هستیم، چهل سال است که هزینهی زیادی هم برای این موضوع دادهایم، مانعِ اصلی ایجاد وحدت بین مسلمین چیست؟ چه چیزی را درست کنیم که وحدت درست بشود و مشکلاتِ تفرقه حل بشود؟
راهکارِ بعضیها این است که هیچ کسی هیچ چیزی نداند.
من تا زمانی که ندانم یک نفر مثلاً یک میلیارد تومان از من دزدیده است با او مهربان هستم، اما زمانی که متوجه بشوم که او پول مرا دزدیده بوده است مسلّماً از او ناراحت میشوم، اگر هیچ چیزی به من نگویند من نمیدانم و در همان جهلِ خودم میمانم، بالاخره اصاله البرائه هست و چون خبر ندارم همه بیگناه هستند. عدّهای اینطور میگویند، که در این زمینه خیلی هم پُررنگ و پُرکار هستند، من نامِ این وحدت را «وحدت تحمیقی» گذاشتهام.
راه حل وحدتِ صحیح چیست؟
عدّهای میگویند اینطور حل کنیم، مسلّماً کمااینکه تابحال اینطور نشده است باز هم نمیشود.
ما چکار کنیم که مشکلِ تفرقهی مسلمین، یا حتّی مشکلِ تفرقهی درون شیعه را حل کنیم؟ چون بین شیعیان هم تفرقه ابداً کم نیست.
ان شاء الله خدای متعال شهید سلیمانی و شهید ابومهدی را رحمت کند، در یاد دارید که وقتی با داعش درگیر بودند، عدّهای از شیعیان دفتر کارشان را در بغداد خراب کردند، مسئله فقط شیعه و سنّی نیست، اگر ما راه را پیدا نکنیم، نه اینکه اختلاف بین شیعه و سنّی حل نمیشود، که اختلاف درون شیعی هم حل نمیشود، اختلاف بین حزب اللهیها هم حل نمیشود، اختلاف بین بسیجیهای حزب اللهی هم حل نمیشود، حتّی اختلاف بین دو برادر حزب اللهی بسیجی هم حل نمیشود، باید راه مشخص شود.
دین برای از بین رفتنِ تفرقهی بین ما چه راهی را پیشنهاد کرده است؟ این هم جهتِ دیگری از آن بحث است.
این بحثِ ما یک صورتِ دیگری هم دارد، برای همین میگویم که بحث گسترده است، صورتِ دیگرِ بحثِ ما این است که چرا اثرِ فاطمیّه در بین مسلمین کم بوده است؟
امروز بین جهان اسلام بجز شیعیان، فاطمیّه چقدر در سبک و سیاق زندگی و منش و رفتار و شیوهی تفکّرِ مسلمین اثر داشته است؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کجای کارِ سبک زندگی جامعهی اسلامی هستند؟
درونِ شیعه یکطور است، که در این بخش قصد ندارم آن را بگویم، چگونه کارکردهای انقلاب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را درون فضای جامعهی اسلامی کمرنگ کردهاند؟
این هم یک بُعدِ دیگری از این بحث است. بحث خیلی مفصل و مهم است.
«انقلاب فاطمی» هم یک تعبیری است که همه استفاده میکنند، رهبری استفاده میکنند و میفرمایند که اولین انقلابِ شیعه «انقلاب فاطمی» است، یاسر الحبیب هم اخیراً در بیانیهی خود از «انقلاب فاطمی» استفاده کرده است.
الفاظ یکی است، آیات و روایات و حتّی گاهی تعابیر یکی است، «انقلاب فاطمی»، افرادِ مختلف استفاده میکنند، پس چرا اینقدر اختلاف است؟ بایست چکار کرد؟
دو جبههی جدّی در مقابلِ شیعیانِ سنّتی
فعلاً اینها را کنار میگذارم که یک مثال بزنم، چون دیدم امشب اینجا دعای «الهی عظم البلاء» خواندید دیدم میشود این موضوع را در اینجا مطرح کرد.
این را بدانید، شیعیانِ سنّتی، منظورم شما هستید، یعنی کسانی که با یک سنّتی با این تفکّر آشنا شدهاند، پایبند به اصولِ آن هستند، احکام را از مرجعیّت میگیرند، دو جبههی جدّی در مقابلِ خود دارند، این دو جبهه خیلی با هم متفاوت هستند، در ظاهر بشدّت متفاوت هستند، ولی خروجیِ آنها کاملاً مشترک است، یک جبهه بشدّت تحجّر… یعنی اگر شما بروید و فتاوای محمد بن عبدالوهاب و طرفداران و مَن طبعِ او از فقهای سَلَفی را ببینید، استفاده از قاشق و چنگال حرام است، پوشیدنِ شلوار حرام است، آموزش زبان انگلیسی حرام است، آموزش ریاضی و علم حقوق و شیمی حرام است، اینها فتوا دارد، میگویند گذاشتن قرآن کریم روی داشبورد حرام است، میگویند که ندیدهایم یارانِ پیامبر قرآن روی داشبورد بگذارند! فتاوای آنها هست که مفصّل است، بخشی از اینها را «حسن فرحان مالکی» که الآن ایام دادگاههای او هست و معلوم هم نیست جانِ سالم از آن دادگاهها سپری کند، در یک کتابی به نام «داعیه و لیس نبیّا»، یعنی «مبلغ نه پیامبر»، که ترجمه شده است، این فتاوا را آورده است که مفصّل است.
اینها تحجّرِ زیادی دارند، با هر چیز جدیدی مخالف هستند، او وقتی میخواهد حکمِ شرعی بدهد دایرهی شرک را گسترده میکند.
من برای شما مثال میزنم، این مثالی که میزنم سال ۱۴۱۸ قمری در پایاننامهی ارشد دفاع شده است، یک پایاننامهای دربارهی شرک دفاع شده است، دو مجلّد قطور است، در اواسط کتاب یک بندی آورده است، میگوید که اگر کسی چیزی یا کسی را دوست بدارد، بگونهای که آن را بر رَبّ خود مقدّم بدارد، او مشرک است. مثال: زنِ خود را خیلی دوست دارد یا خانمی شوهرِ خود را خیلی دوست دارد، این شخص از همسرِ خود میخواهد که یک گناهی را مرتکب بشود، یعنی خدای متعال آن کار را نهی کرده است و شوهر یا زن به محبوبِ خود امر میکند، مثلاً خانم به آقا بگوید که ریشِ خودت را بتراش، مثلاً آقا به خانم خود بگوید که حجابِ خودت را شُل کن، یا چیزهای دیگر، میگوید چون امرِ غیر را به خدای متعال ترجیح داده است مشرک است.
مسلّماً شما میدانید که هر گناهی درجهای از شرک است، یعنی آن لحظهای که من نفسِ خود را به خدای متعال ترجیح میدهم «مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»[۵] است، یعنی هوای نفسِ خود را الهِ خود قرار دادهام، اما در اصطلاح کلامی به این کار که شرک جلی نمیگویند، این شخص مسلمانِ گنهکار است، هر گناهی اینطور است، این همان چیزی است که خوارج هم در آن گیر کرده بودند و فکر میکردند که هر گنهکار و هر خطاکاری کافر است و هر فسقی کفر است.
میخواهم بگویم اگر تراز دینداری نباشد متحجّرترین مخالفهای ما به راحتی به هر گنهکاری «مشرک» میگویند، حال آن چیز میخواهد گناه باشد یا نباشد، چون یک زمانی شما یک چیزی را گناه نمیدانید و او گناه میداند. ما در بین فقها این موضوع را داریم که بعضی اوقات یک فقیه یک چیزی را حرام میداند و فتوای فقیه دیگر «حرمت» نیست، مثلاً در مورد یکی از این مواردی که بنده گفتم، مثلاً فرض بفرمایید که یک فقیهی پوشاندنِ صورت را واجب بداند، یعنی نپوشاندنِ صورت را حرام بداند، بقیهی مراجع هم عمدتاً بگویند اشکال ندارد. نگاه کند و ببیند خانمی صورتِ خود را نپوشانده است و طبق فتوای این شخص حرام است، بعد بگوید این شخص مرتکبِ فعلِ حرام است. اگر این فعل را در دستگاهِ سَلَفی ببرید میگوید مرتکبِ حرام شده است پس «مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»، پس مشرک است! به همین راحتی حکم به کفر و شرکِ جامعهی اسلامی میدهند.
لذا اگر شما بروید و آثارِ اینها را بخوانید میبینید وهابیت میگویند وقتی محمد بن عبدالوهاب ظهور کرد بُتپرستی عالَم را گرفته بود، همانطور که وقتی پیغمبر ظهور کرد در شبهجزیره عربستان بُتپرستی رواج داشت، یک مرتبهی دیگر… برای همین هم «حسن فرحان مالکی» نام کتابِ خود را «داعیه و لیس نبیّا» گذاشته است، یعنی او مبلّغ است نه پیامبر! پیغمبر آمد و از شرک تطهیر کرد.
شرک اگر همهی مظاهرِ شرک است، چون شرک درجات دارد، عرض کردم که هر گناهی مظهری از شرک است، اما در این بحث منظور واضح است، منظورِ این شخص شرک جلی است، یعنی واقعاً شریک قائل شدن برای خدای متعال در عبادت و توحید و خلقت.
این جریان… شما مقابلِ ضریح امام رضا صلوات الله علیه میایستید و خضوع میکنید، میگویند خضوع مخصوص خداست و شما مشرک هستید، مشرک به شرک جلی هستید، هم «بن جبرین» هم «بن باز» و… فتوای هر کدام را که نگاه کنید میبینید که فتوا به شرکِ ما دادهاند. این جریانِ خیلی متحجّری هستند.
یک جریان هم جریانِ روشنفکرانِ داخلیِ ما هستند که ظاهراً شیعه هستند، ما نمیدانیم که آیا واقعاً شیعه هستند یا نیستند، چون هر از چند گاهی یکی از آنها گریز از مرکز خارج میشود و حرفهای هپروتی میزند. و حتّی برخی از افرادی که ممکن است معمم هم باشند، فضای اینها فضای سنّتی مانندِ من و شما نیست، به خیلی چیزها پایبند نیستند، ولی ظاهراً شیعه هستند، اینها هم به ما مشرک میگویند!
یعنی خروجیِ یک جریان سکولارِ روشنفکر… اینها هیچ ربطی به آنها ندارند، وقتی اینها به ما «سنّتی» میگویند، این حرف را بعنوانِ فحش میزنند، ما اگر خودمان را سنّتی بگوییم مشکلی نداریم، سنّتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را روی چشمِ خودمان میگذاریم، اما آنها بعنوانِ فحش از واژهی «سنّتی» برای ما استفاده میکنند، معادلِ قدیمیِ کهنهی به درد نخور میگویند.
جالب است که خروجیِ این جریان و آن جریان یکطور است!
ایجاد شبهه دو جبههی سنّتی و روشنفکر در دعای «الهی عظم البلاء»
مثال: دیدند مردم در این ایام کرونا این دعای «عظم البلاء» را میخوانند، ناگهان شاخکهای بعضیها تیز شد، گفتند این دعا سندِ قبل از قرن پنجم ندارد.
آنهایی که اهلِ این کارها و این بحثها و این علوم هستند میدانند که در فقه و عقاید شیعه دعا توقیفی نیست، یعنی وقتی شما میخواهید دعا کنید اینطور نیست که فقط باید همین ۱۱۵۳ دعایی که در فلان کتاب رسیده است را میتوانید بخوانید و اگر دعای دیگری بخوانید مشرک هستید، همچنین چیزی نداریم، شما هر دعایی که دوست دارید بخوانید، اگر در آن دعا معاذالله به خدای متعال توهین کنی یا تکذیب ربوبیت کنی، یعنی خلافِ عقایدِ واضح بگویی، یا جسارتی کنید، مسلّماً نمیشود آن دعا را خواند، ولی معمولاً کسی اینها را در دعا نمیگوید، وگرنه هر دعایی که دوست دارید میتوانید بخوانید، مثلاً دعایی که بنده ابتدای جلسه عرض کردم با جملهبندیِ خودم بود، این دعا را که در جایی ننوشته است، کسی نمیگوید که این دعا از کجا آمده است، بعدها هم بگویند که این دعا در قرن پانزدهم توسط فلانی… دعا که توقیفی نیست که ما باید فقط یک جملهی خاص را بگوییم.
اول اشکال میکنند که دعای «الهی عظم البلاء» قدیمی نیست، منظورِ او از این جمله این است که بعداً درست شده است، البته شایان ذکر است که این دعا منسوب به حضرت ولی عصر ارواحنا فداه است، اما اگر بگویید که به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام قسم میخورم که از امام زمان روحی فداه است دیگر دلیل میخواهد، اما اصلاً اینطور فرض کنید که سیّد بن طاووس این دعا را نوشته است، مثلاً یک عالِمی نوشته است، مثلاً کفعمی نوشته است، این که اشکالی ندارد، چه کسی گفته است که اشکال دارد؟ مگر الآن که دعا را میخوانند میگویند که این دعا برای آن معصوم است؟ البته عرض میکنم که بنده قصد ندارم انتسابِ دعا را انکار کنم، میگویم فعلاً اصراری به انتسابِ دعا ندارند و دعا را میخوانند.
بعد جریان روشنفکر مانندِ همان وهابی حرف میزند، حرفِ من اینجاست، وقتی که ترازِ دینداری نباشد روشنفکرترین فرد با متحجرترین فرد به یک جا میرسند. ان شاء الله خدای متعال شهید مطهری را رحمت کنند که میفرمودند این دو جریان دو تیغِ یک قیچی میشوند و ما را میبُرند، با اینکه اصلاً خیلی به هم بیربط هستند.
میگوید اول «اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّهِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِى الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ» میگویند و ناگهان خطاب به سمت «یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ» برمیگردد، خُب برگردد! چه اشکالی دارد؟
یک نفر به شخصِ دیگری نامه نوشته بود، چون نمیشود که من نامه را افشاء کنم که چه کسی برای کجا و برای انتخاباتِ کجا و برای بدست آوردنِ دلِ چه کسانی این نامه را نوشته بود، نامه نوشته بود که این دعا را از تلویزیون پخش نکنید! چرا؟ چون «یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ» میگویید، این جزوِ اختصاصاتِ شیعه است!!!
اولاً فرض کنیم که جزوِ اختصاصاتِ شیعه باشد، ثانیا کجا «یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ» جزوِ اختصاصاتِ شیعه است؟ آیا میخواهید هزار کتاب از اهل سنّت به شما بگویم که از این مطالب دارند؟ بعد مگر این «یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ» چیست؟ چه مشکلی دارد؟
آن حرفهایی که بینِ ما و وهابیت هست و آنها خیال میکنند نباید کسی را که از دنیا رفته است را مورد خطاب قرار داد بحثِ مفصّلی دارد که پاسخهای فراوان دادهاند و الآن قصدِ ورود به آنها را ندارم، من از این موضوع تعجّب میکنم که یک نفر که به ظاهر یک شیعه است این حرفها را میزند، اگر آن وهابی بگوید که تعجّبی ندارد.
بعد میبیند که هنوز ضربهی اصلی را به ما نزده است، میگوید یک شرک هم در آن هست و آن هم این است که «اِکْفِیانى فَاِنَّکُما کافِیانِ» میگویید، من را کفایت کنید که کفایت کردنِ شما برای من بس است، این هم شرک! پس خدا کجاست؟
اخیراً یک جامعهشناس و معمم و غیرمعمم به این دعا گیر دادهاند، نامِ آن را هم «غلوپژوهی» گذاشتهاند، مسلّم است که مبارزه با غلو خوب است ولی صبر کن.
پاسخِ مختصر این است که اولاً اگر گفتنِ این جمله که «من را کفایت کنید» شرک است اولین مشرک نعوذبالله حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است! که در بدر و احد به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: «یا علی اکفنی»[۶].
وقتی انسان یک لغت را از یک نفر میشنود باید ببیند که او به چه معنا بکار میبرد، کدام شیعهای به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میگوید که «اِکْفِیانى فَاِنَّکُما کافِیانِ» یعنی من هیچ نیازی به امام زمان روحی فداه ندارم، الآن اصلاً خدای متعال را کنار بگذاریم. اصلاً دعای فرجِ امام زمان روحی فداه است، چه کسی اینطور میگوید؟ چرا تو بنحوی معنی میکنی که اصلاً کسی نمیخواهد آنطور بگوید؟ تخصصاً آن افراد از آن مسئله بیرون هستند، واضح است، نمیخواهد بگوید با ائمهی دیگر کاری ندارم، وقتی من میگویم که واضح است با ائمهی دیگر کار دارد، پس واضح است که خدای متعال به طریق اولی واجب است، مسئله که خط زدنِ خدا نیست، چون ما با امام زمان روحی فداه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم کار داریم، اگر قرار بود کاری نداشته باشیم که فاطمیّه دور یکدیگر جمع نمیشدیم و فقط «اِکْفِیانى فَاِنَّکُما کافِیانِ» میگفتیم! چرا تو اینقدر ابلهانه به این جمله نگاه کردهای؟
بعد میگوید اینها برای این است که احتمالاً از معصوم صادر نشده است!
فهمِ تو خندهدار است، لزومی به این جمله نیست، این تعبیر در ادعیهی دیگرِ ما هم هست، فقط برای اینجا نیست، برداشتِ انسان از متن نباید اینقدر سخیف باشد، اصلاً معنای سنّتی بودن این است که به سنّت برگردی تا ببینی این جمله را به چه معنا میگویند، بسیاری از الفاظ شیعی یا متون روایات و ادعیهی شیعی هست که اگر شما این را در فضای صدور نبینید مسخره بنظر میرسد، که مثالهای فراوانی دارد که نمیخواهم مثال بزنم، باید ببینید که این کلمه را به چه معنا استفاده میکنند، نه اینکه هر چه که خودت دوست داری بگویی، زود هم حکمِ شرک صادر میکند!!!
خروجیِ هر دو در نهایت یک چیز میشود و آن هم این است که «شما شیعیان مشرک هستید».
راه حل اختلافات اسلامی کجاست؟
ما باید چکار کنیم که این اختلاف حل بشود؟ راهکارِ حلِ اختلاف چیست؟ یا بگو ترازِ دینداری چیست؟ خودمان را با کجا تنظیم کنیم؟
«عبدالعزیز دهلوی» میگوید: برای اینکه امنیت ملّی و نظم عمومی بهم نخورد مجبور شدند به خانهی علی حمله کنند!
یعنی از همین الفاظی استفاده کرده است که ما هم استفاده میکنیم، یعنی مسلمین… قبل از اسلام مسئلهی کفر و اسلام بود، بُتپرست و اسلام بود، اما بعد از اسلام همهی گروهها به آیه استناد میکنند، همه به روایاتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم استناد میکنند، همه استناد به سیرهی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میکنند، ولی از زمین تا آسمان با هم فرق میکند.
باید این مسئله را چطور حل کرد؟
بنابراین ببینید بحث وحدت اسلامی بحثِ خیلی ریشهداری است، بچّهبازی نیست که الآن شده است، مسئلهی خیلی مهمّی هم هست، واقعاً اگر بحثِ وحدت اسلامی حل شده بود خیلی از مشکلات از ابتدا پیش نمیآمد.
اگر ما بتوانیم رفتار حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را خوب تحلیل کنیم این بحث روشن میشود، وگرنه یک نفر میگوید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قیام کردند که پردهی نفاق را بدرند، یک نفرِ دیگر هم گفته است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای حفظ وحدت اسلامی قیام کردند!!!
میبینید که همهی الفاظ الفاظِ خوب است، تعابیر تعابیرِ خوب است، اما گاهی در خروجیها از زمین تا آسمان تفاوت است، همین هم باعث شد که حرکت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به اقلّ اقلّ اقلّ اثر برسد، البته خیلی اثرات داشته است که بنده سالهای گذشته آن آثار را مفصّل گفتهام، آثارِ حرکتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را مفصّل بحث کردهایم که موجود است و احتمالاً شما هم بیش از من میدانید، اما به نسبتی که باید اثرگذاری میداشته است اثرگذاری نداشته است.
الآن در جهان اسلام غیر از شیعیان کسی کاری به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ندارد، حال اگر برگردیم و ببینم که شیعیان هم چقدر کار دارند، آیا فقط عزاداری میکنند یا کار هم دارند، آیا فقط عزاداری میکنند یا از ایشان تبعیّت هم میکنند؟ باید در موردِ اینها بحث کرد، اما بالاخره فی الجمله یک محبّت و تظاهر به محبّت و دلسوزی و احترامی وجود دارد، باقی جهان اسلام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کجای کار میدانند؟
شما میدانید که معنی ندارد ما بگوییم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دوست داریم ولی هیچ چیزِ ما هیچ ربطی به شما ندارد! نه مدلِ زندگیِ من، نه مدلِ افکارِ من، نه مدلِ اعتقاداتِ من، نه شیوهی اولویتبندیِ من در زندگی، نه رابطهام با حاکمیت، نه رابطهام با مردم، نه رابطهام با خانوادهام، همه را خودم انتخاب میکنم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را هم دوست دارم!
این همان اقلّ اقلّ اقلّ تأثیر است که بنده عرض کردم.
بله امروز در جهان اسلام اکثریت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فحش نمیدهند، البته متأسفانه برخی این کار را میکنند، ولی اکثریتِ مطلق فحش نمیدهند.
انسان فکر میکند باید بیش از این اثر میگذاشت.
اگر در فضای مجازی و حقیقی فرقِ دیگر چرخی بزنید، تنها موردی که به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میپردازند همین زمانی است که ما عزاداری میکنیم، آن هم میگویند افسانه بود و دروغ بود و مگر میشود و علی غیرت داشت و… هیچ خبرِ دیگری نیست. چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در جامعهی اسلامی به اندازهی یک هزارم عایشه جایگاهی ندارند؟
اگر پاسخ ترازِ دینداری مشخص بشود جوابِ آن هم مشخص میشود، بنده اصلاً نمیخواهم بگویم که الآن خوب است یا بد است، در حالِ سؤال کردن هستم، اصلاً ممکن است کسی بگوید که مثلاً چون او بهتر است، من کاری ندارم.
امکان ندارد بیرون از جهان تشیع بدون عایشه کسی تدیّن داشته باشد، همهی زندگیشان به او ربط دارد، برای روایاتی که از پیغمبر دارد، برای احکامی که صادر کرده است، بشدّت پُررنگ است، به نحوی باید گفت که عایشه نزد اهل سنّت جایگاهِ امام صادق صلوات الله علیه بینِ ما را دارد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کجا هستند؟
مسئلهی فاطمیّه یک مسئلهی زنده است
یک مطلب دیگر بعنوانِ مقدّمهی بحث عرض کنم و بحث را در همینجا متوقف کنم، این بحث «فکری» است، اصلاً دلِ من میسوزد که ایام فاطمیّه که میآید برای مردم قصه تعریف کنم، فاطمیّه اعتقادیتری موضوع در تاریخ تشیّع و اسلام است، به نظر بنده اگر قرار باشد مجبور بشود فقط یک مناسبت را مجلس بگیرند و بقیّه را تعطیل کنند، آن مناسبت «فاطمیّه» است، همه چیز، غدیر، محرّم و… فرع بر فاطمیّه است، فعلاً هم بحثِ بنده این نیست که چه کسی بد است و چه کسی خوب است، بالاخره ما هم باید ببینیم که برای چه آمدهایم و اینجا نشستهایم؟ چه خبر است؟ یعنی ما صرفاً دور یکدیگر جمع نمیشویم که برای یک مادرِ جوان عزاداری کنیم، عزاداری برای یک مادرِ جوان، مثلاً یک نفر در کرونا و از دنیا میرود، یک نفر تصادف میکند و از دنیا میرود، یک نفر جراحی میکند و از دنیا میرود، یک نفر در جنگ از دنیا میرود، مثلاً الآن ده سال گذشته است و یاد و خاطرِ او گرامی باد، مثلاً در مسابقهی فوتبال برای او یک دقیقه سکوت میکنند، اگر سیاسی باشد پرچمها نیمهبرافراشته میشود، یعنی تمام شده است و رفته است، اگر بد باشد شارون و اگر خوب باشد هم شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه، دیگر به این دنیا برنمیگردد، در نهایت این است که کسی بخواهد زندگیِ او را بخواند و به او تأسّی کند، اما مسئلهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زنده است، دردِ جامعهی اسلامی بخاطرِ آن دردی است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها داشتهاند، چه بینِ شیعیان و غیرشیعیان و چه درونِ شیعیان.
هم هجمه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زنده است.
امروز شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه را هنوز در غرب تخریب میکنند، ولی چهارصد سال بعد خیلی بعید است که در غرب شهید سلیمانی را بکوبند و بر علیه او کتاب بنویسند، کمااینکه یک روزی ممتد خواجه نصیر الدین طوسی را کوبیدهاند، برای اینکه میگفتند این کسی بوده است که مغول را آورده است که بنی عباس را خراب کند، صدها کتاب بر علیه او نوشتهاند، ولی بالاخره بعد از صد سال یا دویست سال یا پانصد سال تمام میشود و از ارزش میافتد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از ارزش نیفتادهاند، هنوز دو سال از مفصلترین کتاب در تخریب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نگذشته است، سه هزار و پانصد صفحه است، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک مسئلهی زنده هستند، نه بعنوانِ اینکه برای مقدّس هستند، که مقدّس هم هستند، ولی این مسئله زنده است، یعنی همین امروز راجع به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جبههبندی داریم، ان شاء الله بعداً عرض میکنم.
رفتار علمای مذاهب مختلف وقتی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میرسند تناقض نسبت به دیگران است، هنوز تحملِ شنیدنِ فضائل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در جهان اسلام وجود ندارد، این موضوع باورنکردنی است.
بینِ ما شیعیان تحملِ رفتارِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کم است، بین غیرشیعیان تحملِ حتّی فضائلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم کم است، میگویند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دوست داریم، نمیگویم هم دروغ میگویند، اگر خدای نکرده ما هم در آن فضا بودیم و در آن فضا تنفس میکردیم همانطور فکر میکردیم، دوست داشتنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اگر به معنای ترجیح دادنِ ایشان باشد با صد جای فکرشان همخوانی ندارد، کمااینکه ممکن است ما هم در عمل اینطور باشیم.
یعنی اگر من بخواهم یک طلبهای باشم که بجای سادهزیستی به سراغ ریخت و پاش بروم و شما مدام به من اشکال کنید مجبور هستم مدام توجیه کنم، اگر ماشینِ دو میلیارد تومانی سوار بشوم باید تا عملِ خود را ترک کنم و تغییر رفتار بدهم و یا باید توجیه کنم که این رفتارِ من درست است.
ما در عمل زیرِ بارِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نمیرویم، آنها در حرف هم نمیتوانند بروند، یعنی همهی جهان اسلام باید یک بازگشت داشته باشند تا بتوانند از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بهرهمند بشوند، یک گروه در عرصهی عمل و یک گروه هم در عرصهی فکر.
این مسئله تمام نشده است، مثلِ اینکه مثلاً من و شما امروز میتوانستیم جمع بشویم و بگوییم که در قرن ششم یک قاضی بود و پنجاه جلد کتاب هم داشت و از دنیا رفت، یاد و خاطرهی او هم گرامی باد!
فاطمیه اینطور نیست، ما درگیرِ فاطمیه هستیم، اگر دقّت کنیم خواهیم دید که ما روزمرّه با فاطمیّه درگیر هستیم.
ان شاء الله این موضوع را باز خواهم کرد.
حیف میدانم که در ایام فاطمیّه بحث را به قصه بگذرانم، بحثِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بحثِ حیاتیِ ماست. میدانید شاید هیچ مناسبتی در بین مسلمین به اندازهی فاطمیّه هزینه برای شیعیان درست نکند، و البته این را هم بگویم که اگر شما از فاطمیّه کوتاه بیایید اختلافات برطرف میشود، عرض کردم که بین شیعیان هم اختلاف هست، اگر میخواهیم مسئله را حل کنیم باید در جای دیگری این کار را انجام بدهیم.
امشب به همینقدر از بحث اکتفاء میکنم، ان شاء الله اگر حوصله داشتید این بحث را ادامه خواهم داد.
روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
یکی از ادّعاها و تظاهرهای دینداری این است، اگر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راجع به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صدها مرتبه تعظیم و تکریم نکرده بودند، اگر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مکرر در مکرر دستِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نبوسیده بودند، اگر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مقابلِ دیگران پیشِ پای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برنخواسته بودند و ایشان را جای خودشان ننشانده بودند و مقابلِ دیگران خَم نشده بودند و دستِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ببوسند، اصلاً اگر نعوذبالله حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک بانوی معصومه نبودند، بلکه نعوذبالله اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اصلاً یک بانوی مسلمان نبودند، در رفتاری که ما از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سراغ داریم اگر یک زنِ جوان باردار باشد برای او حرمت قائل هستند، فرض کنید همهی حرمتهای آن بانوی عظیمالشأنِ بینظیرِ بیتکرار هم نبود، باید چه فهمی از دین باشد که به یک بانو با آن شرایط اینقدر فشار روحی و جسمی وارد بشود؟
بالاخره حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم که در بین اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم «دین علی» میگفتند، یعنی یک فهمی از اسلام که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه قائل هستند، یک فهمی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه قائل هستند، اینطور بود که وقتی در حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه…
خلخال یک چیزی مانند زنجیر است که زیورِ پا محسوب میشود، پا هم تقریباً زُمُختترین عضوِ ماست، یعنی مانندِ گوشواره نیست که کشیدنِ آن متفاوت باشد، اگر خلخال را از پای کسی بکشند شاید اصلاً درد نداشته باشد، مسئلهی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم اصلاً درد نبود، ولی در تلقّی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از دینداری میفرمایند: شنیدهام که خلخال از پای یک زنِ یهودی باز کردهاند… اینکه دستِ یک کثیفی به سمتِ پای یک ناموس در پناه اسلام رفته است، اصلاً شاید او قائل به حجاب به آن شکل نباشد… حضرت فرمودند: اگر کسی از این غم بمیرد نباید او را ملامت کرد، یعنی جای مُردن دارد. این یک فهم از اسلام است.
یک فهمِ دیگر هم این است که گفتند میخواهیم برای تقویتِ دینِ پدرت خانه را روی سرِ شما خراب کنیم، بدونِ توجّه به شرایطِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها.
بستنِ درِ آن خانه… وقتی مردم برای نماز خواندن به مسجد میآمدند، پُر سر و صداترین نوعِ اعتراضِ آن بزرگواران این بود که در خانهیشان لحظهی نماز بسته بود، مردم میدیدند آن کسانی که در نماز خواندن با بقیّه متفاوت هستند، نماز شبِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با بقیّه متفاوت بود، تهجّدِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه متفاوت بود، مدهوش شدنِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از خشیّت خدای متعال متفاوت بود، چه شده است که حال وقتی اذان ظهر میگویند ایشان از خانه بیرون نمیآیند؟ چه اتّفاقی افتاده است که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اولویت را این قرار دادهاند که در نماز اول وقت جماعت شرکت نکنند، در نگاهِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که عابدترین مردم بودند چه چیزی بالاتر از این نماز است؟
خودِ این موضوع یک اعتراضِ کوبنده بود، نه شمشیری به دست خود داشتند، نه لشگری جمع کرده بودند، نه نیرو جمع کرده بودند، کاری نکرده بودند، مانندِ کربلا نبود که بگویید مثلاً میخواستند کوفیان را بر علیه حکومت بشورانند، کاری نکرده بودند، اصلاً مگر چند نفر آدم در آن خانه جا میشد؟ هیچ گزارشگری از دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم نگفته است که آنجا مثلاً اسلحهخانه بود، ولی همین نیامدنِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و بستنِ درِ خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که درگاهِ بهشت به این عالَم بود، اعتبارِ برخی را دچارِ خدشه میکرد.
صبرشان بعد از مدّتی تمام شد، گفتند بروید و علی را برای بیعت بیاورید… با چه تعبیری؟ بر همه لازم است که نسبت به حاکم نظام اسلامی منقاد و مطیع باشند.
ببینید ظاهرِ تمامِ این الفاظ اسلامی است، پوچ و تهی هستند ولی از الفاظِ صحیح استفاده میکنند، یعنی تطبیقها غلط است.
در تفسیر عیاشی آمده است که وقتی خواستند به درِ خانه بروند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیدند که برنامهریزی برای قتلِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شده است، میگویند اگر برویم او کسی نیست که در برابرِ هجمه سینه سپر نکند، او یک تنه یک کربلایی را در احد برگرداند و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را حفظ کرد، حتما مقاومت میکند، اگر مقاومت کند هم زمینه برای قتل او فراهم میشود، بعد هم میگوییم درگیری بوده است و در میان درگیری هر اتّفاقی رخ میدهد.
وقتی گروه اول آمدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در آمدند، در مرتبهی اول به آنها خطاب کردند، فرمودند: ما عزادار هستیم… همه جای دنیا اگر یک خانه عزادار باشد، اگر کسی کاری به آنها نداشته باشد، حتّی اگر همسایهها با اینها بد باشند، مدّتی دشمنی نمیکنند و میگویند که اینها عزادار هستند… اینها همینکه صدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را شنیدند… کسی چندان صدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نشنیده بود… اینها برگشتند.
گروه دیگری را فرستادند که وقیحتر بودند، اینها حرفهایی زدند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیدند که اصلاً اینها لایق نیستند که مورد خطاب قرار بگیرند، حضرت رو کردند به قبر مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و فرمودند: «یَا أَبَتَاهْ! یَا رَسُولَ اَللَّهِ ! هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ بِحَبِیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ»[۷]، پدر جان! این حرفها را نسبت به دخترِ تو میزنند… اینها هم خجالت کشیدند و گریه کردند و برگشتند..
دیدند اینطور نمیشود، اگر تقدّسِ فاطمه بخواهد در ذهن مردم وجود داشته باشد اتّفاقهای زیادِ دیگری خواهد افتاد، از خطبهی آتشین فدک خیلی آسیب خورده بودند… این مرتبه خودِ آن شخص آمد، «جَاءَ وَ بِیَدِهِ قَبَسٌ مِن النَّار» مشعل به دست، با فریاد، در محضرِ آن کسی که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در برابرِ او با ادب میایستاد.
وقتی در حالِ نزدیک شدن به خانه بودند به آن ملعون گفتند: «إنَّ فیهَا فاطِمَه» فاطمه در خانه است…
اسمِ این کارشان هم این بود که میخواهیم به دینِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کمک کنیم…
آمد و پشتِ در قرار گرفت… «ابن شهر آشوب» در «مثالب النواصب» اینطور نوشته است… ان شاء الله که این نقل دروغ باشد، برای من خیلی سخت است، از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عذرخواهی میکنم که میخواهم این جمله را بگویم، میگوید: وقتی پشت در قرار گرفتم… وضعِ بیبی طوری بود که بخاطرِ شرایطی که داشتند نفس نفس میزدند… من صدای نفسهای او را حس کردم… اگر عالَم برای همین جمله بمیرد گزاف نیست… آمدم تا در را باز کنم، دیدم «قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ»، دیدم تنِ مبارک خود را به در چسبانده است… یک لحظه تمام تصاویرِ این چند سال از ذهنِ من گذشت، دیدم از علی کینهها داریم…
اگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را با شمشیر میکشتند که مسلّماً برای ایشان آسان بود، اما از نظرِ این ملعونها حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باید زجرکش میشدند…
عملشان اینطور بود که گفتند کاری میکنیم که هر روز هزار مرتبه بمیرد و زنده شود…
میگوید خواستم در را باز کنم، دیدم «قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ» تنِ مبارک خود را به در چسبانده است… «فَرَکَلْتُ اَلْبَابَ» طوری به در لگد زدم که در کامل باز شد، احساس کردم که همهی مدینه صدای صیحهی او را شنیدند… وقتی وارد شدم «وَ دَخَلْتُ فَأَقْبَلَتْ إِلَیَّ بِوَجْهٍ أَغْشَى بَصَرِی» نورِ صورتِ او به چشمِ من خورد… دستِ خود را بالا بردم…
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] بحار الأنوار، جلد ۴۲، صفحه ۲۸۲ (فاصطفقت أبواب الجامع ، وضجت الملائکه فی السماء بالدعاء ، وهبت ریح عاصف سوداء مظلمه ، ونادى جبرئیل ۷ بین السماء والارض بصوت یسمعه کل مستیقظ : « تهدمت والله أرکان الهدى ، وانطمست والله نجوم السماء و أعلام التقى ، وانفصمت والله العروه والوثقى ، قتل ابن عم محمد المصطفى ، قتل الوصی المجتبى ، قتل علی المرتضى ، قتل والله سید الاوصیاء ، قتله أشقى الاشقیاء » قال : فلما سمعت ام کلثوم نعی جبرئیل فلطمت على وجهها وخدها وشقت جیبها و صاحت : وا أبتاه وا علیاه وامحمداه واسیداه ، ثم أقبلت إلى أخویها الحسن والحسین فأیقظتهما وقالت لهما : لقد قتل أبوکما : فقاما یبکیان ، فقال لها الحسن ۷ : یا أختاه کفی عن البکاء حتى نعرف صحه الخبر کیلا تشمت الاعداء فخرجا فإذا الناس ینوحون وینادون : وا إماماه وا أمیرالمؤمنیناه ، قتل والله إمام عابد مجاهد)
[۵] سوره مبارکه جاثیه، آیه ۲۳ (أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ)
[۶] بحار الأنوار – ط دارالاحیاء التراث، جلد ۲۱ صفحه ۹ (المفید ، عن الحسین بن علی بن محمد التمار ، عن علی بن ماهان عن عمه ، عن محمد بن عمر ، عن ثور بن یزید ، عن مکحول قال : لما کان یوم خیبر خرج رجل من الیهود یقال له : مرحب ، وکان طویل القامه ، عظیم الهامه وکانت الیهود تقدمه لشجاعته ویساره ، قال : فخرج فی ذلک الیوم إلى أصحاب رسول الله ۹ ، فما واقفه قرن إلا قال : أنا مرحب ، ثم حمل علیه ، فلم یثبت له ، قال : وکانت له ظئر وکانت کاهنه تعجب بشبابه وعظم خلقه[٢]. وکانت تقول له : قاتل کل من قاتلک ، وغالب کل من غالبک إلا من تسمی علیک بحیدره ، فإنک إن وقفت له هلکت ، قال : فلما کثر مناوشته وجزع[٣] الناس بمقاومته شکوا ذلک إلى النبی (ص) وسألوه أن یخرج إلیه علیا ۷ ، فدعا النبی ۹ علیا وقال له : « یا علی اکفنی مرحبا » فخرج إلیه أمیرالمؤمنین ۷ فلما بصربه مرحب یسرع إلیه فلم یره یعبأ به فأنکر ذلک وأحجم عنه ، ثم أقدم وهو یقول : أنا الذی سمتنی أمی مرحبا.)
[۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۰، صفحه ۲۸۷
پاسخ دهید