«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین؛ صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
عرض تسلیت به پیشگاه با عظمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روحی له الفداء؛ صلوات دیگری محبت کنید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

ان شاء الله خداوند این نشست‌وبرخاست ناقابل، گفت و شنید ناچیز و عرض ارادتِ خرد ما را موردپسند حضرت زهرا سلام الله علیها قرار بدهد و اجرِ ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، توفیقِ دیدار روی مبارکِ، خدمت در آستانِ شریف و شهادت در راه آن بزرگوار را روزی همه ما، خانواده، رفقا، نسل و ذریه ما تا قیامت مقدر بفرماید؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
اگر از بنده ناچیز بپرسند که کدام بحث از همه مباحثی که این
۱۶ سال که در مجالس اهل بیت علیهم السلام عرض ادب می‌کردم، مهم‌تر یا از یکی مهم‌ترین مباحث است؛ این بحث را عرض می‌کنم.
زمانی ما یک محتوایی تقدیم می‌کنیم…عذر می خوام مثال بدی است، ان شاء الله که جسارت و بد قلمداد نشود؛ گاهی به عزیزی ماهی و گاهی ماهی گیری تقدیم می‌شود.
گاهی یک بحث خیلی استراتژیک و مهم است، نگاه مخاطب را در شنیدنِ اقوال و خواندن نوشته‌های دیگران تغییر می‌دهد و قدرت نقادی ایجاد می‌کند. این گونه مباحث از سایر مباحث خیلی متفاوت است.
بنده به جرئت عرض می‌کنم که اگر بنده بتوانم این مبحث را حدود
۲۰ جلسه تقدیم کنم و صوت این جلسات مدون شود؛ شاید ده‌ها هزار شبهه را به صورت هم‌زمان پاسخ دهد چون ما در این بحث با «روش‌شناسی» روبه‌رو هستیم لذا اگر قدری جذابیت بحث ممکن است که پایین‌تر باشد، از همه عذرخواهی می‌کنم ولیکن به نظر بنده بحث مهمی است.
 (۵ جلسه از این بحث را در ایام فاطمیه عرض کردم،
۵ جلسه همان شاء الله در اینجا تقدیم خواهم کرد و اگر جای دیگری احساس کنم که فرصت مناسبی برای بیان سایر جلساتِ باقی‌مانده وجود دارد، ۱۰ جلسه را هم تقدیم خواهم کرد.)

جریان شناسی


«جنگ روایت» مسئله جدیدی نیست که بنده آن را محضر شما تقدیم کنم بلکه تحلیل آن چیزی است که بر سر ما می‌آید بسان اینکه ما زیر بارانِ تیر دشمن نشستیم و نیروی اطلاعاتِ عملیات در سنگر در حال بیان ماهیت، اسم، نوع، محل و زاویه پرتاب تیرها و راهکار دفاع در برابر این تیرها است. ما وسطِ جنگ هستیم. هیچ بحثی به این اهمیت نیست و اگر فردی بخواهد در زمینه «تاریخ اسلام» مطالعاتی را آغاز کند، یکی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین مباحث در «روش پژوهش»؛ «جریان شناسی» است.
ممکن است شما وقتی یک مطلبی را می‌شنوید، بفرمائید که سندِ این مطلب کجا است؟! راوی این مطلب کیست؟ آیا راوی راست‌گو است؟ آیا منبع معتبر است؟ حال از چه کسی باید اعتبارِ منبع را سؤال کرد؟ از چه کسی باید راست‌گویی راوی را سؤال کرد؟ اگر بین پاسخ‌های دریافتی اختلاف وجود داشت؛ چه باید کرد؟ کار خیلی پیچیده می‌شود. این یک مسیر است و اهل آن باید این مسیر را طی کنند.
ولیکن زمانی به شما بگویند: در هنگام پیروزی سپاه ایرانیان در فتح خرمشهر، صدام (لعنه الله علیه) راجع به مرحوم امام اعلی الله مقامه الشریف این‌طور گفت، رادیو بعث در هنگام فتح خرمشهر این را می‌گفت و…در اینجا دیگر شما سؤال نمی‌پرسید که راوی کیست؟ آیا کتابِ وی معتبر است؟
شما در هنگام پیروزی سپاه ایران در فتح خرمشهر، دیگر به سخنانِ رژیم بعث علیه حضرت امام رحمه الله علیه توجه نمی‌کنید، به خیلی از مباحثِ حرفه‌ای ورود به مباحث تاریخ کاری ندارید و می‌فرماید که این سخنان طبیعی است و اگر من هم جای آنان بودم، همین سخنان را می‌گفتم. حتی ممکن است که در آن لحظه رادیو یا آن صوت را خاموش کنید و بفرمائید: اگر من جای آنان بودم، چه سخنانی می‌گفتم؟! او هم در حال بیان همان سخنان است.
شما قصد اجاره یک خانه را دارید، سؤال می‌پرسید که آیا این ساختمان خوب است؟ پاسخ می هند که ما نمی‌دانیم ولیکن یک مستأجری در این خانه وجود دارد که هر کاری می‌کنند؛ از این خانه بلند نمی‌شود.
وقتی از همان مستأجر سؤال کنید که این خانه چطور است؟ پاسخ می‌دهد: آقا! صاحبِ خانه؛ داغان، محله؛ شلوغ و فقط دعوا و…شما اگر بدانید که این مستأجر برای نشستن در آن خانه باید رقیب خود را منصرف کند، طبعاً دیگر نمی فرمائید: آیا این مستأجر راست‌گو است؟ باید تحلیل و تحقیق میدانی صورت بگیرد!
 اگر شما جریان را بشناسید؛ به «واقع» امر بسیار میانبر دارید، توانایی تحلیل، پیش‌بینی و افزایش سرعت در أخذ یا رد مطلب پیدا می‌کنید.
کما اینکه اگر فردی در این موضوع حرفه‌ای باشد…بارها این اتفاق رخ داده است که در گرده‌های پژوهشی که با رفقا داریم، فردی می‌فرماید: یک روایت هم از فلان کتاب پیدا کردم. وقتی متن را می‌خواند، بنده عرض می‌کنم که این روایت را قاعدتاً جعلی می‌دانند.
همه ما در هر موضوع مهمی درگیر «جنگ روایت» هستیم.
مثلاً «پالم در روغن باشد یا نباشد» جنگ روایت است چون یک سمت آن مشتری (مردم) و سمت دیگر واردکننده قرار دارد. این مسئله برای «واردکننده» پول‌ساز است. یک سمت بیننده و سمت دیگر تهیه‌کننده برنامه تلویزیونی است. هر چه این برنامه پربازدید تر شود؛ برای تهیه‌کننده، اعتبار یا پول دارد. یک سمت «خودروساز» و سمت دیگر «مشتری» قرار دارد. این جنگ در همه‌جا به همین منوال است.
این بحث در همه زندگی ما؛ اقتصادی، سیاسی، امنیتی، فرهنگی و…دائماً جریان دارد. حال بعضی از این مسائل مهم است مثلاً به مرگ و زندگی بستگی دارد و اهمیت بعضی مسائل کمتر است.


«انسجام» روایت


یکی از مواردی که در «جنگ روایت» بسیار بسیار مهم است که تا زمانی که روایت یک گروه منسجم باشد؛ آن گروه در «جنگ روایت» پیروز است.
مراد بنده از «روایت»، حدیث نیست بلکه کلِ قصه، کلِ مجموعه آن مفاهیم، کلِ تصویر نهایی از آن رخداد را «روایت» می‌نامند. علوم ارتباطی‌ها این اسم را انتخاب کردند و ما هم دیدیم که اسم خوبی است لذا ما این اسم را تغییر ندادیم.
یکی از عوامل پیروزی در «جنگ روایت» ها؛ انسجام است. برای باورپذیر شدن یک روایت؛ آن روایت باید منسجم باشد.
همه عناصر آن روایت باید بهم بیایند؛ بنابراین اگر یک مورد را دروغ بگویند، برای باورپذیر کردن این یک دروغ باید صد دروغ دیگر هم بسازند تا جور دربیاید وگرنه این روایت از قوت می‌افتد.
ضعف ما در ارائه روایت‌ها
بنده نمونه‌های از روایت‌های از قوت افتاده برای شما عرض می‌کنم.


مسئله فلسطین


یکی از خطاهای راهبردی جمهوری اسلامی این است: ما در مسئله فلسطین؛ یک روایت منسجم، شفاف، دقیق و مؤثری ارائه نکردیم. بنده عرض نمی‌کنم که اصل مسئله حق نبوده است.
ما در این جلسات اصلاً با خود رخداد کاری نداریم. ما در مسئله فلسطین، کربلا، کوچه بنی‌هاشم و…که حضور نداشتیم و ارتباط ما با آن وقایع از طریق روایاتِ آن واقعه است.
حال که ما در مسئله فلسطین یک روایت منسجم، شفاف، دقیق و مؤثری ارائه نکردیم؛ لاجرم مکرراً باید نفس مصنوعی بدین مسئله بدهیم تا این مسئله را بالا نگه داریم.
در «جنگ روایت» ها تلاش می‌کنند که هر روایتی را بالا نگه دارند بسان اینکه در شبکه‌های اجتماعی، بعضی از پست‌ها را پستِ ثابت می‌کنند یا سنجاق می‌زند چون قصد دارند که هر عضو این کانال این پست را ببیند.
این طبیعی است و همه باید تلاش کنند ولیکن گویی نفس مصنوعی احتیاج دارد و باید برای آن هزینه کرد چون خود روایت ضریب نفوذ ندارد و در نفوس، انفعال ایجاد نمی‌کند.


مسئله مدافعانِ حرم


روایتی (نه اصل) که از مدافعانِ حرم در جامعه مطرح شد، به قدری ضعیف بود که مکرراً باید جوانِ تکه‌پاره شده، بچهِ یتیمِ شهید و… نشان دهند و بگویند: قیمتِ این صحنه چقدر است؟!
چرا باید این پرسش را مطرح کنند؟! چون طرف مقابل می‌گوید: برای پول رفتند! احتمال می‌دهند که جامعه جمله «برای پول رفتند» را بپذیرد لذا لاجرم مکرراً باید نفس مصنوعی دهند. راست و دروغ مسئله بحثِ بنده نیست.
دیگران به رزمنده جنگ شما تبدیل نمی‌شوند و با وجود اینکه همین افراد در جاهایی که گمان نمی‌کنید، درگیر می‌شوند، در اینجا درگیر نمی‌شوند.


تظاهراتِ روز قدس


متأسفانه «کرونا» می‌آید و تظاهراتِ راهپیمایی روز قدس تعطیل می‌شود. تعطیلی این تظاهرات به هیچ کس برنمی‌خورد چون افراد ارتباط این مسئله را با زندگی خود حس نمی‌کنند و نبود آن را خلاء نمی‌دانند.
اگر آب را از بنده بگیرند، تشنه می‌شوم و برای بدست آوردن آن جنگ می‌کنم ولیکن این مسئله [مسئله فلسطین] به زندگی من ارتباطی نداشت و جایی از اعتقادات و عواطف مرا قلقلک نمی‌داد.
این بدان علت بود که متأسفانه روایت جمهوری اسلامی؛ روایت ضعیفی بود. این یکی از ضعف‌های ما است و کلاً ما در این زمینه ضعف زیاد داریم؛ یعنی مسئله به این روشنی، واضحی و استراتژیک جهان اسلام را نتوانستیم…
چرا ما
۴۰ سال است که بابت این مسئله هزینه می‌دهیم؟! مسئله ما با اسرائیل چیست که نخبه‌های ورزشی، علمی و… نباید با آن‌ها مسابقه بدهند؟
بعد کار به جایی برسد که کم‌کم کوتاه بیایم و ماست‌مالی کنیم. الآن بنده عرض نمی‌کنم که ماست‌مالی بکنند یا نکنند.
این مسئله نه زندگی کسی را درگیر می‌کند، نه خلاء آن کمبود را به وجود می‌آورد، بودونبود آن طوری نیست و… تازه اگر قرار بر برگزاری تظاهرات بود، چقدر باید زور می‌زدیم تا عده‌ای را به خیابان بکشانیم. یک عده که خیلی دل در گرو نظام دارند می‌آیند، دیگران را هم باید پدرجدمان جلو چشمانمان بیاید تا با نفس مصنوعی و دقیقه نود پای صحنه بیاوریم.


مشارکت مردم در حکومت


مسئله مشارکت مردم در جمهوری اسلامی برای رهبران نظام چقدر اهمیت دارد و ناموسی است؛ یک روایت است.
رفتار رئیس‌جمهور ما که از مسیر خانه تا محلِ کار خود مکرراً بیلبورد عکس خود را می‌بیند، فضا شهر در آن مسیر با بقیه شهر متفاوت است، معلوم نیست که حتی هر چند گاهی وزارء خود را به حضور بپذیرد و معضلات دیگری که داریم…(بنده یک نمونه را عرض کردم)
روایت ما از
نگاه حضرت امام اعلی الله مقامه الشریف یا رهبری حفظه الله تعالی و میزانِ جایگاه، وظیفه، مسئولیت و نقش مردم در اصلاح یا تخریب و فساد حکومت؛ روشن نیست لذا برای انتخابات هم باید همان نفس مصنوعیِ روز قدس بیاید و پدرجدشان دربیاید تا بگویند: شما را به خدا قسم که در زندگی خودتان به زندگی خود و دیگران توجه کنید! البته موارد دیگری هم اینجا نقش دارد.
اگر به مردم بگویند: دولت می‌خواهد به هر خانواده نفری پنج میلیون تومان نه، نفری یک میلیون تومان نه بلکه نفری بیست هزار تومان بدهد و
۳ روز هم بیشتر برای ثبت‌نام این بیست هزار تومان فرصت ندارید! احتمالاً افراد مشارکت‌کننده بیشتر از انتخابات است!
چون اهمیت این پول را می‌داند ولیکن نقش خود را در آن مسئله خیلی مهم نمی‌داند؛ یعنی زندگی این فرد در این انتخابات به اندازه
۲۰، ۳۰، ۵۰، ۱۰۰ هزار تومان هم تغییری نمی‌کند. کأنه این ۴ سال ریاست جمهوری یا ۴ سال مجلس و…اثر در زندگی او ندارد لذا برای این بی‌خیال است.
همین فرد برای صد هزار تومان؛ کافی‌نت می‌رود، ثبت‌نام می‌کند، حاضر است که چیزی را یاد بگیرد. مثلاً کسی که تا به حال با اینترنت کاری نکرده است، می‌گوید: آقا! من چطور ایمیل بسازم؟! برای این صد هزار تومان از من ایمیل می‌خواهند. چون ارزش صد هزار را می‌فهمد ولیکن اثر مشارکتی خود در امر انتخابات را روشن نمی‌بیند.
ـ آقا! این حرف‌ها چیست؟! سراپا یک کرباس هستند!
این حاصل ضعفِ روایت ما و قوت روایت دشمن است. دشمن دنبال این است که القاء کند: همه سرتاپا یک کرباس هستند، هیچ فرقی نمی‌کند، این و آن‌یکی هستند، از پشت دست‌به‌دست دادند، دعوا زرگری است و…
فرد روایتِ دشمن در این مسئله را باورپذیرتر و منسجم‌تر دیده است ولیکن فرد احساس کرده است که روایت ما به اندازه صد هزار تومان هم ارزش ندارد.
اگر مسئله برای همین مردم حیثیتی شود و احساس کنند که تقلبی رخ داده است؛ (سال
۱۳۸۸) از میدان امام حسین صلوات الله علیه تا میدان آزادی پای‌کار می‌آیند.
چگونه همین مردم به مسئله‌ای که به اندازه صد هزار تومان هم برای آن‌ها ارزش نداشت، واکنش نشان دادند؟! روایت باور شد و انسجام پیدا کرد. این ارزش این روایت در آن مسئله است.
در اینجا بنده از حق یا ناحق بودن روایت صحبت نمی‌کنم، فعلاً در حال بیانِ خصائص روایت در جنگ روایت هستم.. شما خود تطبیق کنید. انسجامِ روایت خیلی مهم است.

 

قوتِ روایتِ نسبت ما با حضرت سید الشهداء


ما برای نسبت خودمان و عزاداری حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه، یک روایت داریم. (مراد بنده از روایت، حدیث نیست بلکه یک وصف کلی است.)
اینجا دیگر بسان روز قدس نیست که بگویند: محرم را هم تعطیل کنیم! امسال کرونا است لذا محرم نداریم! این تو بمیری ها دیگر از آن تو بمیری های قبلی نیست چون روایت و تصویر ما خیلی متفاوت است. تازه نسبت تصویر و روایت ما به تصویر و روایت موکب دار اربعین؛ یک‌صدم هم نیست.
بنده هیچ‌وقت از یاد نمی‌برم که بنده با خانواده خود را در عمود
۸۳۰ منتظر یکی از رفقای خود ایستاده بودم تا او هم به ما برسد. ما دو نفر بودیم. فردی آمد و التماس می‌کرد که شما امشب بیاید، من از شما پذیرایی می‌کنم و فردا هم شما را همین جا می‌آوردم. (بعد از پذیرایی شما را به سر جای خود برمی‌گردانند تا به پیاده‌روی شما آسیبی وارد نشود.)
بنده عرض کردم: آقا! بنده معذور و منتظر فردی هستم. آنجا
۳ نفر هستند، آن‌ها را دعوت کنید.
آن فرد نزد آن
۳ نفر رفت. آن ۳ نفر هم زبان عربی نمی‌فهمیدند، او را دست انداختند. او فهمید و به بنده گفت: مرا مسخره کردند. اگر امشب به خانه من زائر نیاید، بدبخت می‌شوم؛ یعنی امام حسین صلوات الله علیه مرا آدم حساب نکرده که اجازه نداده است که من خادم ایشان شوم.
ماشین او لندکروز بود ولیکن بسان گداهایِ سمج می‌دوید تا
۴ نفر را پیدا کرد و سوار کرد. هنگام عبور ایستاد و گفت: شیخ! ممنون. چهار نفر پیدا کردم.
یک وقتی
۲ نفر مهمان دارید، وقتی این ۲ نفر، چهار نفر می‌شوند؛ ناراحت می‌شود ولیکن او آمده بود تا ما ۲ نفر را ببرد که ما فرصت نداشتیم، آن ۳ نفر هم که او را مسخره کردند، حالا که ۴ نفر را پیدا کرده بود؛ خوشحال بود. روایت او این است که خادمِ زوارء حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه مورد عنایتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. حضرت به کسی نیاز ندارند و عزیز هستند لذا باید ضجه بزند تا…
یک طلبه حلی در نجف به قدری به ما گیر داد که گمان کردیم که ما را شناختند و قصد ترور ما را دارند! اصلاً اثاث ما را گرفته بود و پس نمی‌داد. زمانی که خواستیم اثاث را پس بگیریم، نزدیک بود که با مشت ما دو سه نفر را بزند و می‌گفت: باید به خانه ما بیاید! کلی هم مرا بین کوچه‌پس‌کوچه‌ها برد. زمان داعش هم بود، گفتیم: آقا! یک درشت اش را سوا کرده است تا به همه برسد!
وقتی مراسمات محرم در شهرهای ما با سختی (فضای باز، پروتکل هاو…) برگزار شد، معلوم شد که ضریبِ نفوذ این روایت با ضریب نفوذ ِمسئله قدس و…خیلی متفاوت است. یک بخش عظمت کربلا و بخش دیگر روایتی است که تولید شده است. بنده معتقد به حق بودن این مسئله هستم ولیکن مسئله بنده در اینجا حق و باطلی نیست.
اگر خود آن روایت قدرت داشته باشد؛ شما را پاکار می‌آورد، پول هم خرج می‌کنید، تلاش هم می‌کنید و…موکب دار اربعین از ماها خیلی بیشتر … حالا حالا مانده تا ما در محله‌های خود هیئت بگیریم؛ خانه‌ها درهای خود را باز کنند و مثلاً بگویند: در حیاط ما سرویس بهداشتی وجود دارد، یک سماور بگذارند و چایی بدهند و…
امسال در مشهد این اتفاق افتاد، در یک خیابان و کوچه‌های اطراف آن مجلس گرفتند و شلوغ شده است؛ بدون آنکه کسی بگوید، خانه‌ها درهای خود را باز کردند و حیاط منازل هم به حسینیه اضافه شده است.
لذتی که موکب دار از خدمت به زائر چشیده است، روایت او از مسئله را به قدری پر رنگ می‌کند که برای خدمت به زوار التماس هم می‌کند.
خصوصیت روایات بسیار قوی؛ انسجام آن روایات است.

 

علت عدم انسجام روایتِ مدافعانِ حرم


چرا روایت «مدافعان حرم» منسجم نیست؟! چون برادر بسیجی
برای توضیحِ اصل موضوع و علت جنگیدنِ جوانان ما به مردم می‌گوید: «آن‌ها معدن فسفات خود را به ما می‌دهند»! این بدترین نوع دفاع از یک ماجرا است.
اگر از فردی علت عزاداری برای حضرت سید الشهدا صلوات الله علیه را سؤال بپرسند و آن فرد در پاسخ بدهد: «آخرِ عزاداری روی کد ملی ما وام خانه می‌دهند»! این پاسخ نابودکننده عزاداری و محرم است.
ما در مسئله مدافعان حرم انسجام نداریم. در دفاع از این مسئله می‌گویند: «اقتصاد سوریه در دستان ما است؛ معدن فسفات و…»! در صورتی که چنین چیزی وجود ندارد. همین کَند را بعضی‌ها می‌زنند که موجب پر رنگ شدن بهتان‌هایی می‌شود که دیگران به ما در عراق می‌زنند.
اگر روایت منسجم بود؛ دیگر نیازی نبود که این‌گونه حرف‌ها به میان آید و معلوم است که این حرف‌ها پاسخ نیست. مگر چوب در سر ما خورده است؟! اگر ما با آن لندهورِ مو زرد بسته بودیم که خیلی بیشتر از معدن فسفات و…بدست می‌آوردیم. مگر مسئله معدن فسفات بود؟! ما اینقدر ابلهه هستیم؟! این‌همه تحریم و…برای یک معدن فسفات بود؟! آخر این چه بیانی از این روایت ابلهانه است؟!
حال شما ببینید که در واقعه حضرت زهرا سلام الله علیها و کربلا چطور روایات سعی می‌کنند که با انسجام مقابل همدیگر قرار می‌گیرند.


سرمایه‌گذاری بی‌بدیل برای تبرئه یزید


جزو نمونه‌های بی‌بدیل تاریخ سرمایه‌گذاری هنگفتی است که برای تبرئه کردن یزید لعنه الله علیه در واقعه کربلا صورت گرفته است.
شما فرض کنید که بخواهند در جنگ جهانی دوم، هیتلر را تبرئه کنند. این امر خیلی سرمایه‌گذاری می‌خواهد.
ـ اصلاً هیتلر کاره‌ای نبود و خبر نداشت! همه اتفاقات تقصیر موسولینی بود! اصلاً بنده خدا هیتلر نمی‌دانست! اتفاقاً هیتلر چقدر هر روز بعد از نماز (!) خود برای سربازانِ انگلیس، روس و فرانسه دعا می‌کرد!
خیلی سخت است. برای رفع این اتهام عظیم از یزید لعنه الله علیه باید خیلی کار کرده باشند و این کار را کردند! امروز بخشی از جهان اسلام، یزید لعنه الله علیه را مبرا می‌دانند بلکه شیعه داخلی هم داریم که یزید لعنه الله علیه را مبرا دانسته است! چطور باید چنین کاری کرد؟! واقعاً کارستان است.
بنده زمانی برای مطرح کردن این مسائل در دانشگاه امام صادق صلوات الله علیه، بارش مغزی می‌گذاشتم. بنده عرض می‌کردم که بلاتشبیه خود را جای آن‌ها بگذارید چون آدمی نمی‌تواند اینقدر رذل باشد؛ ببینید که چه چیزی برای تبرئه کردن یزید لعنه الله علیه به ذهن شما می‌رسد؟! فکر کنیم. واقعاً یک کار گروه عظیم لازم است تا ببینند که چطور امکان دارد که یزید لعنه الله علیه را تبرئه کرد.
حتماً هم باید منسجم باشد؛ یعنی علمِ کلام، عقاید مسلمین، فقه، حقوق، شریعت، احکام، قانون، مسائل جامعه‌شناسی و… را باید پا کار بیاورید تا بتوان یزید لعنه الله علیه را تبرئه کرد.

چرا باید یزید لعنه الله علیه را تبرئه کرد؟! فرض کنید که یزید لعنه الله علیه قاتل است؛ چه اتفاقی می‌افتاد و به کجا برمی‌خورد؟!
این را بدانید که اگر به جای بر می‌خورد، الان هیتلر گناهکار اول نبود. جریانِ پیروز به هیتلر نیازی نداشت که هیتلر؛ متهم شماره یک و مُجرم شد.
اگر آلمانی‌ها در این جنگ پیروز شده بودند؛ ابداً امروز هیتلر جنایتگر جنگی نبود بلکه نهایتِ آزادی‌خواه، روشن‌فکر، منورالفکر، اهل ِشعر، موسیقی و مطالعاتِ فرهنگی، تماشاگر انیمیشن با بچه‌های کوچه و بازار و… بود، برای کودکان تخمه می‌شکست و دهانشان قرار می‌داد ولیکن چون مُرد و جریان غالب مقابل او قرار داشتند، بهتر بود که همه کاسه و کوزه‌ها گردن وی بیفتد و سر او بکشند.
حال چرا باید یزید لعنه الله علیه مبرا شود؟! مگر یزید لعنه الله علیه چه چیزی دارد؟! این جُرثومه فساد را برای چه چیزی باید حفظ کرد؟! مبرا کردن یزید لعنه الله علیه برای آن‌ها چه نفعی دارد؟!
خوب دقت بفرمائید. واقعاً بعضی از اوقات آدمی فکر می‌کند که مشاور این افراد چه کسی بوده است؟! عجیب است که بگویند: همه این‌ها رخدادهای متوالی غیر برنامه‌ریزی شده است. آقا! روایت باید منسجم باشد.
چرا باید یزید لعنه الله علیه را حفظ می‌کردند؟! احتمالاً جلسه آینده به روایت خود یزید لعنه الله علیه برسم و شما تعجب می‌کنید از این‌همه خدمات و زحماتی که کشیدند تا عده‌ای که کم هم نیستند، یزید لعنه الله علیه را مبرا بدانند.
اگر از مردمِ دنیا بخواهند که جنایتگرانِ جنگ جهانی دوم را نام ببرند. اگر مردم دنیا یک مورد را نام ببرند؛ هیتلر را نام خواهد برد، اگر دو مورد را نام ببرند؛ اولین نفر هیتلر را نام می‌برند، اگر سه مورد نام ببرند؛ اولین نفر هیتلر را نام می‌برند. بحث سر این است جنایتگرانِ جنگ جهانی دوم؛ هیتلر به تنهایی یا هیتلر و فرد دیگر یا هیتلر و دو فرد دیگر است.
مقصرِ در واقعه کربلا کیست؟ ابوالحسن اَشعَری؛ الإمام الأشعری در کتاب «مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین» خود می‌نویسد که بعضی‌ها قائل هستند: یزید [لعنه الله علیه]، بعضی دیگر قائل هستند: یزید [لعنه الله علیه] و دیگران، بعضی هم قائل هستند: اصلاً یزید [لعنه الله علیه] کاره‌ای نبود!
چرا باید اینقدر سرمایه‌گذاری می‌کردند تا این واقعه از بین برود؟! چون باید روایت قبلی آن‌ها منسجم باشد.
شما برای باور کردن عرایض بنده، باید فکر کنید که بنده با یک نیت دینی با شما حرف می‌زنم. لازمه این امر آن است که شما هم پارسال، هم امسال و هم‌سال دیگر مرا این‌گونه بشناسید. اگر یک سال این‌طور باشم و سال دیگر دنبال کار خود بروم، دیگر فایده‌ای ندارد.
روایت اولیه باید انسجام پیدا می‌کرد لذا مجبور شدند تا یزید لعنه الله علیه را هم در یک روایت منسجمی حفظ کنند.


روایت گروه اول


روایت اولیه این بود که بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یک اتفاقاتی در جهانِ اسلام رخ داد.
«توطئه از پیش طراحی شده برای قتل حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وجود داشت»؛ این یک روایت است که قائل هم دارد. در این روایت خائن و ترور کننده هم داریم که آن‌ها به قدری انگیزه داشتند که آمدند و به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها لگد زدند.
باید حرفِ صاحبانِ این روایت منسجم باشد. (حق یا باطل بودن روایت یک بحث دیگری است) در این روایت بین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و خلفاء؛ رفاقت، رابطه حسنه، بده بستانِ مالی، معاشرت زیاد، تعاطف و…وجود ندارد چون اگر وجود داشت، انسجامِ این روایت بهم می‌خورد و باورپذیر نمی‌شد.
آیا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با این خلفاء بیعت کردند؟! اگر شما قائل به نظریه خیانت به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باشید؛ ده جای دیگر هم یک‌حرفی می‌زنید. یکجا که حرف نمی‌زنید.


حفظ انسجامِ روایت گروه دوم


حال اگر بگویند: مسئله جانشینی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یک اختلافی بود که در زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم رقابت‌هایی سر آن وجود داشت لذا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به مردم واگذار کردند، مردم هم رفتند سراغ بهترین کسی که فکر می‌کردند، از او خواستند و او خلیفه شد!
این روایت تقریباً روایتِ غالبِ مقابل ما است. بنده در عباراتم خیلی دقت کردم. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نفرمودند که فلانی جانشین شود ولی مردم از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صلاحیت‌هایی یک نفر را شنیده بودند و روی او توافق کردند! این فرد باید خلیفه مسلمین، مشروع و نفرِ اول بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شود.
لذا باید یک جریانی برتری این فرد را نسبت به دیگران جا بیندازد کما اینکه در آن روایتِ خیانت، ما به نصِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه نیاز مبرم داریم تا روایت ما باورپذیر باشد. باید غدیر خیلی پر رنگ معلوم شده باشد که خیانت در آن روشن شود. باید حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در آن روایت افضل علی الاطلاق (برترین بدون رقیب) باشد کما اینکه در روایت ما موجود است. روایت باید انسجام داشته باشد.
این طرف هم باید خیلی از افراد فضیلت داشته باشند ولیکن خلیفه اول در مجموع باید از همه برتر باشد لذا بدین نیاز دارند تا او را «اول» نشان دهند.
او حکومت را بدست گرفته و بعداً هم در فدک درگیر شده است لذا برای حفظ انسجام این روایت؛ او نباید نسبت به مال دنیا فرد طمع‌کاری باشد حتی اگر فرد زاهدی نبود، دیگر نباید مال دوست باشد. این‌ها مقومات آن روایت است و آن‌ها بدین گزاره‌ها نیاز دارند.
این‌همه اصرار و فشار در تفاسیرشان ذیل نسبت دادن بعضی از آیات انفاق به او برای این است که او باید فردی باشد که پول خود را هم داده است و به پول کسی چشم‌داشت نداشته باشد.
بنده منصفانه صحبت می‌کنم و عرض نمی‌کنم که این ادعاها راست یا دروغ است بلکه عرض می‌کنم که آن روایت این مقومات را هم لازم دارد چون او بعداً درگیری مالی پیدا کرده است.
کسی که درگیری مالی پیدا کرده است و می‌خواهند وی را تبرئه کنند، باید از این حرف‌ها مبرا باشد و اخلاق وی باید به گونه‌ای باشد که بیشتر در راه خدا پول می‌دهد تا به پول کسی چشم‌داشت داشته باشد.
اگر مسئله و
اختلاف بین دو صحابی؛ یک سمت حضرت زهرا سلام الله علیها و سمت دیگر خلیفه بود، به چه علت باید حضرت زهرا سلام الله علیها در این مناظره شکست بخورند؟! قوت علمی؟! جا انداختن این ادعا سخت است. چرا باید فدک را از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بگیرد؟!
خود را جای خبرنگاران قرنِ یک می‌گذاریم و قصد تقویت روایت دوم را داریم. روایت دوم این است: یک نفر بین اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که خیلی از آن‌ها خوب بودند، بهتر بود لذا روی او توافق شد! خب این آقا فدک را از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گرفته است؛ چه دلیلی باید برای کار او بیاوریم؟!


هبه فدک و موانع بزرگی سر راه روایت دوم


اگر گروه روایتِ اول فشار بیاورند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فدک را «هبه» کردند؛ چند مانع بزرگ سر راه این آقا ایجاد می‌شود.
اول: «هبه» یعنی این کتاب متعلق به بنده و در دستان بنده است. شما برای بازپس‌گیری آن باید دلیل بیاورند چون قاعده «ید» داریم که همه اسکیموها و آدم‌خوارها هم آن را قبول دارند! چاله خیلی بزرگی سر راه خلیفه قرار می‌گیرد.
دوم: «فدک» در دستان مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه است و ایشان می‌فرمایند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، فدک را به من بخشیده است.
باید به کسی که در مورد ایشان «آیه تطهیر» نازل شده است، بگوید: شاهد بیاور! و بعد رد کند. این خود یک دره جلو پای خلیفه است.
سه: یک قاعده مالی داریم که قریب به اتفاق همه مسلمین آن را قبول دارند که آن قاعده «یمین و شاهد» است؛ یعنی اگر فرد یک شاهد بیاورد که مالی متعلق به او است و معارضی هم وجود نداشته باشد؛ یعنی در طرف مقابل کسی مدعی نیست که فدک متعلق به او است و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌فرمایند: فدک متعلق به من است. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه هم شاهد هستند. فرد در این قاعده باید قسم بخورد. در صورت وجود یک شاهد و قسمِ مدعی، مال متعلق به مدعی می‌شود.
خود خلیفه اول و دوم هم در دستورات ِفقه حقوقیِ حکومتی خود به این قاعده عمل کردند. این قاعده (شاهد و یمین) رایج است بلکه جمهور فقهای عامه هم به این قاعده اعتنا کردند. مخصوصاً در مسا
ئل مالی شبه اجماع وجود دارد. فدک هم مالی است. این هم دره سوم برای خلیفه است؛ یعنی این قاعده روایت آن‌ها را نابود می‌کند.
چهار:
هنگامی‌که اموال و وجوهاتِ بحرین رسید؛ جناب جابر بن عبدالله انصاری رحمه الله علیه به خلیفه اول فرمود که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمودند: هرگاه اموال بحرین بیاید، مقداری از آن را به تو می‌دهم. خلیفه نیز هزار و پانصد درهم به ایشان داد.[۴]
شارحان در ذیل این ماجرا می‌نویسند: «فِیهِ قَبُولُ خَبَرِ الْوَاحِدِ الْعَدْلِ مِنَ الصَّحَابَهِ وَلَوْ جَرَّ ذَلِک نَفْعًا لِنَفْسِهِ»[۵] این دلیلی است بر این که سخن صحابی عادل به صورت انفرادی مورد قبول است؛ اگرچه این سخن نفعی برای او در پی بیاورد.
زمانی صحابی می‌گوید که فلان چیز متعلق به فلان شخص است (برای این صحابی نفعی در پی ندارد) ولیکن اینجا جناب جابر رحمه الله علیه به نفع خود خبر واحدی را می‌فرماید و خلیفه اول هم می‌پذیرد. شما این دره‌ها را ببینید.


وقتی نتوانستند اصلِ اختلاف بر سر فدک را هوا کنند


روایت دوم برای حفظ انسجام خود در برابر هبه بودن «فدک» نا کارآمد است لذا گفتند: فدک هبه نیست! چون اگر فدک هبه نداشت، باید نسبت فدک با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها «ارث» باشد. اگر «ارث» باشد، در ارث شریک پیدا می‌شود (مثلاً همسرانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر حقانیت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها انحصاری نمی‌شود.
شما توقع داشتید که جریان دوم، اصلِ فدک را هوا کند ولیکن در بخاری و سایر کتب آن‌ها می‌بینید که راجع به ارث بودن «فدک» و مطالبه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها راجع به میراث مطلب دارند. ممکن است که فردی حواسش نباشد و بگوید: یک چیزی پیدا کردیم! از دست «بخاری» در رفته و این مطلب را آورده است!! در صورتی که این مطلب از دستِ بخاری در نرفته است.
او (بخاری) برای اثبات مشروعیتِ خلافت خلیفه اول (فارغ از اینکه حق یا باطل است) باید روایت منسجمی را ارائه کند. اگر در روایت خود «هبه» بودن فدک را مطرح کند، هیچ چیزی باقی نمی‌ماند لذا این روایت باید یک بیل به کمر خود بزند و بگوید: اختلاف بود ولیکن ارث بود! اگر امکان داشت اصلِ اختلاف بر سر فدک را انکار می‌کردند. (ما یک جایی توضیح دادیم که به چه دلایلی نمی‌توانستند اصل آن را انکار کنند) راحت‌تر این بود که بگویند: اصلاً اختلافی بر سر فدک نبوده است!
نمی‌توانستند این اختلاف را انکار کنند.
با وجود اینکه بیانِ این ماجرا برای آن جریان خیلی بد بود، لاجرم گفتند: اختلاف وجود داشت و دعواهای هم صورت گرفت ولیکن مسئله میراث بود!
برگردیم. یک روایت (شیعیان) می‌گوید: حقِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه ضایع و غصب شده و خیانت رخ داده است.


وقتی جریان دوم به دست‌وپا زدن می‌افتد


یک روایتی هم مقابل این روایت قرار دارد که مدعی است: مردم یک نفر را پیدا کردند که شایسته‌تر از سایرین است! او فردِ مهمی است و فضائلی دارد بلکه افضلِ اصحابِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و اصلاً چه‌بسا بعد از انبیاء سلام الله علیهم اجمعین در تاریخ انسانیت بسان او نیامده است!
طبیعی است که مدعی چنین سخنانی شوند. اگر اینجا کلاس درس بود، برای هر یک از این جملات نصوصی می‌آوردم که هم یک خورده می‌خندید و هم می‌دید که برای ایجاد انسجامِ این روایتِ خود چقدر کار کردند و زحمت کشیدند.
مثلاً بحث می‌شود: «خَیرُ النَّاسِ بَعْدَ النَّبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ أَبُو بَکرٍ ثم عمر».[۶] حال بین محققانشان اختلاف است که مراد از عبارت «بَعْد»؛ بعد زمانی است یا بعد تقدم و تاخری؟! رتبه بَعد یا زمان بَعد؟!
اگر رتبه باشد که این جایگاه انبیاء علیهم السلام است. اگر زمان باشد که بعضی از اصحاب در زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفتند مثل شهدای بدر؛ در این صورت خلیفه اول دیگر از شهدای بدر بهتر نیست چون می گویند:
«بَعْدَ النَّبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ».
اگر مراد بعد زمان است؛ یعنی زمانی که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شهید شدند. در این صورت شهدای بدر، احد و…چطور؟! تفتازانی در کتاب «شرح العَقائِد النَسَفِیه» خود [صفحه ۹۴] به چه دست و پا زدنی افتاده است که این مسئله را حل کند. چرا اینقدر زور می‌زنند؟! چون وقتی آن روایت تقویت می‌شود که مدعی شوند: مردم گشتند و در مجموع بهترین صحابی را پیدا کردند! لذا باید همه‌چیز را طبق این ادعا تنظیم کنند.
حال طبق ادعا آن‌ها یک اختلافی بین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و او بر سر «میراث» به وجود آمد. چگونه قولِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را رد کردند؟! راهی ندارند جز اینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دخالت دهند چون زور کسی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نمی‌رسد. ایشان
«بَضعَهُ الرَّسُول»[۷] هستند لذا در اینجا یا باید روایت تولید شود یا (منصفانه‌تر عرض کنم) باید روایتی که وجود داشته است، مطرح شود.
حال آیا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از این روایتی که قرار است که مطرح شود، اطلاع داشتند؟!
بنده سعی می‌کنم که در نهایت ادب حرف می‌زنم و خدای‌ناکرده جسارتی نکنم. جریان دوم به دنبال اثبات برتری خلیفه اول (ابوبکر) و اثباتِ مشروعیت خلاف او هستند.
زور آن‌ها در محاجه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نمی‌رسد. او چه عرض کرد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قبول کردند؟! آخر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قبول هم نکردند.
 اگر بگویند: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قبول کرد، گیرهای بعدی وجود دارد یعنی هم‌زمان که آن‌ها در حال پیشبرد منسجمانه روایت خود هستند؛ جریان اول هم روایت منسجمی دارند چون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قهر کردند، سخنی نفرمودند، شبانه دفن شدند و قبر ِایشان معلوم نیست. لذا باید مدعی شوند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایتی فرمودند!
حال حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این روایت را به چه کسی فرمودند؟! اگر مدعی شوند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این روایت را به صورت عمومی فرمودند؛ یک مشکل جدید برای آن‌ها پیدا می‌شود چون در این صورت باید مدعی شوند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که هم صحابه، هم مطهره و
«بَضعَهُ الرَّسُول» هم بودند؛ با وجود اینکه می‌دانستند آن مال به ایشان تعلق ندارد و متعلق به بیت‌المال است ولیکن فشار آوردند تا آن مال را بگیرند! آیا می‌توانستند این را بپذیرند؟!
نخیر، چون جریان دوم برای جا انداختن ِخلافتِ خلیفه اول و انسجام روایت خود، سخنانی گفته بود. مثلاً جریان دوم مدعی شد: همه اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، خوب هستند!
حال که همه اصحاب خوب هستند و حتی حکمِ دیه یک خراش روی پوست را روایت کردند (کشیدن ناخن بر روی پوست فردی و سفید شود) اصحابِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که برای اینقدر از شریعت هم کم نگذاشتند؛ یکهویی مال ِمردم (بیت‌المال) بخورند؟! دروغ بگویند؟! نخیر، آن‌ها به قدری دلسوز بودند که دیدند بهترین فرد، ابوبکر است!
آن جریان باید به دو دلیل اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را بالا ببرند.
یک: تمایز بین حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها با دیگران کم شود تا مدعی شوند که آن بزرگواران صحابی هستند و سایرین هم صحابی هستند.
دو: همه اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که (طبق ادعای جریان دوم) دلسوز، صادقِ فائز، عادل و… بودند بر ابوبکر اجماع کردند!
این روایات و صد هزار جمله بسان این را مطرح کردند چون برای انسجامِ روایت خود بدان‌ها نیاز داشتند.
فردی سؤال پرسید: عمر بن عبدالعزیز خیلی عادل و اصلاً عجیب است. حال معاویه [لعنه الله علیه] عادل است یا عمر بن عبدالعزیز؟!
پاسخ می‌دهد:
«الْغُبَارُ الَّذِی دَخَلَ فِی أَنْفِ فَرَسِ مُعَاوِیهَ مَعَ النَّبِی – صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – خَیرٌ مِنْ مِثْلِ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ کذَا وَکذَا مَرَّهً».[۸] بی‌شک! غباری که واردِ بینی اسبِ معاویه [لعنه الله علیه] در همراهی با حضرت رسول اکرم [صلی الله علیه و آله و سلم] شد؛ از صدتا عمر بن عبدالعزیز برتر است چون صحابی است!
حال چطور باید مدعی شوند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که گل سرسبد اصحاب و
«سَیدَهُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ»[۹] است؛ قصدِ بالا کشیدن بیت المال را داشته است؟! باور کردنی نیست لذا باید بگویند: روایتی که ابوبکر مطرح کرد را حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عمومی نفرمودند!
چون اگر مدعی شوند که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این روایت را به صورت عمومی فرمودند؛ (نعوذ بالله) باید اتهامِ مال مردم خوری به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نسبت بدهند لذا باید بگویند: حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نمی‌دانست!
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها؛ قدیمی‌ترین اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند، دائماً نزد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضور داشتند، دائماً حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با آن دو بزرگوار نجوا و سخنانِ خصوصی داشتند، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه حضور دو بار خصوصی در محضر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم داشتند و…لذا روایتی که این دو بزرگوار از آن بی‌اطلاع هستند (!) باید خیلی کسی از آن روایت خبر نداشته باشد.
حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه؛ وارث ِحضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند و این مسئله به کس دیگری ربط ندارد مثلاً به ابوهریره چه ربطی دارد که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ارث دارند یا ندارد؟!
این مسئله که بعد از مرگ، ارثِ بنده به چه کسی می‌رسد به سایر مردم که کاری ندارد. طبیعتاً این مسئله برای وراثِ بنده مهم است.
آن جریان راجع به چیزی که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها از آن بی‌خبر بودند؛ باید مدعی شوند که این خیلی درگوشی و استثنائی به یک نفر فرموده شده است! باز اینجا هم گیر دارد. چرا طبق ادعای جریانِ دوم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نفرمودند؟! چرا اهمال کردند؟!
حال حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این را به چه کسی فرمودند؟! پاسخ می‌دهند: چون حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اطلاع داشتند که خلیفه بعد از ایشان کیست لذا به او (ابوبکر) فرمودند!
باز گیر دارد. ابوبکر کلاً چند روایت دارد؟!
طبق ادعا شما حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به ابوبکر فرمودند چون اطلاع داشتند که ابوبکر بعد از ایشان خلیفه می‌شود؛ فعلاً باز هم نمی‌شود آن اهمال را حل کرد! خب کافی بود (طبق ادعای جریان دوم) حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای اینکه این حکومت بهم نخورد، یک جمله به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بفرمایند. از کجا که وقتی این آقا به حکومت رسیده است، یکهویی مدعی نشده است؟! لذا شاهد لازم دارد.
این روایت نباید خیلی عمومی باشد و از طرفی مدعی باید شاهد داشته باشد. اگر مدعی این کلام فقط یک نفر آن هم شخص متهم باشد، ضایع است لذا او گفت: من شنیدم و شاهدانی دارم! عمر و عایشه شاهد من هستند!
اینجا برای ایجاد تعدد افرادی ذکر شدند. حال این افراد کجا این را شنیدند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها در آنجا حضور نداشتند؟! چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روایت این افراد را باور نکردند و قهر کردند؟!
لذا باید یک تلاش جدی صورت بگیرد که اثبات کنند: اصلاً حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) قهر نکردند! یک اختلافی رخ داد، زود هم برطرف شد، آشتی کردند، روشن بود که حق هم با آن‌ها (جریان دوم) است!
بنده به علت ضیق وقت فقط یک نمونه آن را می‌خوانم.


اختلاف حضرت فاطمه سلام الله علیها بر سر چه بود؟


کتاب «فَاطِمَ
هُ بنتُ النَبی ـ صلی الله علیه و سلم ـ سیرت‌ها ـ فضائل‌ها ـ مُسنَدُها رَضِی الله عَنها» در ۷ مجلد راجع به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در رمضان سال ۱۴۴۰ هجری (حدوداً یک سال قبل) در عربستان صعودی چاپ شده است.
ابراهیم بن عبدالله المدیهش در کتاب «فاطمه بنت النبی» خود می‌نویسد:
«لم تکُن فاطمه رضی الله عنها تَعلَمُ ـ کما بقیه أزواج النبی صلی الله علیه و سلم عدا عایشه ـ إنَّ النبی صلی الله علیه و سلم لا یُورث»[۱۰] حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و همسران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بجز عایشه (!) نمی‌دانستند که به آن‌ها ارث نمی‌رسد!
توضیح دادم که چرا نباید می‌دانستند. هم حضرت زهرا سلام الله علیها و هم همسران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مطالبه کردند. عایشه می‌دانست چون شاهد بود و شهادت داد که من هم بسان پدرم شنیدم!

«فجاءت تطلبُ میراث‌ها من أبی بکر، فأخبرَها بالسُّنَّه فی ذلک»
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ارث خود را مطالبه کردند ولیکن أبو بکر گفت: سنت یعنی روایتِ نبوی اجازه نمی‌دهد! «فصدَّقت» حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها او را تصدیق کرد! «و لم تُناقشهُ فی ذلک» خب پس ببخشید وقت شما را گرفتیم، از اینکه به من فرصت دادید که با مسئول حکومت دیدار داشته باشم، خیلی ممنونم! از دیدار مردمی شما ممنونم! «و لم تَعُد تطلب المیراث منه مرهً ثانیه.» دیگر هم نیامد!
بعد المدیهش می‌نویسد که ذهبی گفت: وقتی ابوبکر
«ما نورث، ما ترکنا، صدقه» را از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرد؛ «فَوَجَدَت علیه، ثم تعَلَّلَت….» حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) یک ناراحتی کردند. بعد نویسنده سه نقطه گذاشته است! «ثم ذکر الذهبی مراضاه أبی بکر لها فی مرضها رضی الله عنهما» عیادت رفتند و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را راضی کردند و مسئله حل شد!
اول مسئله این است که آقا! خیلی ممنون. ببخشید. حالا ذهبی هم گفته است که یک اختلافی رخ داد و سه نقطه! بعداً توضیح می‌دهیم! اختلافی رخ داد و زود هم برطرف شد!
بعد می‌نویسد که خُب! حالا اگر جاهایی هم نقل شده است که اختلافی رخ داد و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ناراحت شدند، مسئله صرفاً یک فدکی بوده است!
باید تقلیل دهد. مشکل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با کلِ حکومت او بود یا فقط مشکل فدک بود؟!
المدیهش می‌نویسد:
«لم یکن لفاطمه و لا نساء النبی صلی الله علیه و سلم و لا أحد من نساء المسلمات رأی فی خلافه أبی بکر رضی الله عنه» نه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نه همسرانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و نه سایر زنان، نظری راجع به حکومت نداشتند! اگر هم اختلافی بود، سر فدک بود! «بل أمرُ الامامه و عَقدِها للرجال» این یک مسئله مردانه است، عقلاء می‌فهمند. خانم‌ها را چه به مسائل…
چرا باید چنین سخنی را عنوان کند؟!
ـ اگر شما از این سخنان من بوی اختلاف شنیدید، اختلاف حداکثر بر سر فدک بود نه بر خلافت! اصلاً خانم‌ها را چه به این حرف‌ها؟! این یک امر مردانه است و اهل حل و عقد تشخیص می‌دهند! (نویسنده: المدیهش)
بعد المدیهش (ابراهیم بن عبدالله) می‌نویسد: محبت خلیفه دوم به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) خیلی روشن است! برای همین هم دوست داشت که دخترِ ایشان را به عقد خود دربیاورد!

 

علت دفن شبانه حضرت فاطمه سلام الله علیها چه بود؟


المدیهش می‌نویسد:
«و أوصت أن تُدفَن لیلاً، قیل: حِرصاً منها علی الستر».[۱۱] حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) وصیت کردند که شبانه دفن شوند. چرا؟!
جریان اول، روایت منسجمی دارند. دعوا شد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قهر کردند، او (خلیفه اول) را غاصب دیدند…
جناب مقداد سلام الله علیه به جناب عمار سلام الله علیه فرمود: در نماز من، عثمان شرکت نکند. ابن مسعود به جناب عمار سلام الله علیه عرض کرد: در نماز من، عثمان (حاکم) شرکت نکند.[۱۲]
این افراد شخصیت‌هایی برجسته هستند ولذا حاکم مسلمین بر آن‌ها نماز می‌خواند. اگر مجتهد تزار اول در تهران از دنیا برود، ولی‌فقیه بر او نماز می‌خواند. وقتی همسر امام خمینی اعلی الله مقامه الشریف از دنیا رفتند، ولی‌فقیه بر ایشان نماز خواند.
اگر صبح بیایند و ببینند که شبانه دفن کردند، رسماً توهین یا عدم پذیرش است. جناب عمار سلام الله علیه بر پیکر جناب مقداد سلام الله علیه و ابن مسعود نماز خواند.
المدیهش مسی نویسد:
«و أوصت أن تُدفَن لیلاً» حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وصیت کردند که شبانه دفن شوند، «قیل: حِرصاً منها علی الستر» حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) خیلی باحیا و با حجاب بودند لذا برای اینکه پوشیده باشند و چیزی پیدا نباشد چنین وصیتی کردند!
این خیلی روشن است. طبق آن روایت باید آشتی باشند و مشکلی پیش نیاید. شما باید برای یک عبارت راست یا دروغ؛ یا باید صد جمله راست پیدا کنند یا باید صد جمله دروغ بسازند.
در مسئله دفن شبانه حضرت زهرا سلام الله علیها، چه چیزی را باید به عنوان دلیل مطرح کنند؟! آیا به علت اختلاف و قهر، اذن حضورِ را در مراسم تشییع را ندادند؟!
ـ نه، نامحرمان را راه ندادند. پس به روایت کمکی نیاز دارند. المدیهش می‌نویسد:
«قیل بأنها أول مَن غُطِّی نعش‌ها فی الإسلام، لما روی أن أسماء بنت عمیس ذکرت لها ما رأته فی الحبشه من ستر المرأه بهذا النعش، فاستحسنته رضی الله عنهما».[۱۳] اولین کسی که در اسلام پیکرش با تابوت پوشانده شد؛ فاطمه زهرا (سلام الله علیه) بود. چرا؟
نویسنده می‌نویسد: از شدت حیا و عفاف ایشان. برای تقویت همین هم می‌نویسد: اسما بنت عمیس (رحمه الله علیه) به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) عرض کرد که در حبشه دفن خانم‌ها این‌گونه بود. حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیه) هم تبسمی کردند در حالی که بعد از داغِ حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی خنده بر لبان ایشان ندیده بود.
قبر حضرت فاطمه سلام الله علیها کجا قرار دارد؟!
ابراهیم بن عبدالله المدیهش می‌نویسد:
«لا أشکال أنَّ فاطمه رضی الله عنها دفنت فی المقبره فی بقیع الغرقد، و لایصح أنها دُفنت فی بیتها»[۱۴] خیلی واضح است و همه می‌دانند که قبر ایشان در بقیع قرار دارد. خانه ایشان یا جای دیگری هم نیست.
الان قبر ایشان کجا قرار دارد؟!
المدیهش دو دلیل می‌آورد. یک: برای قدیمی‌ها محلِ قبر خیلی مهم نبوده است! انصافاً ادعای خیلی شاخداری است.
این مطالب متعلق به یک سال پیش است لذا از همه ارکان استفاده می‌کند بسان ما که از همه مسائل روز، حزبی و فلان سوءاستفاده می‌کنیم تا یک خبری را جا بیندازیم.
او می‌نویسد: خدا به آل سعود خیر بدهد (!) که با بدعتِ علائم، ساختمان، قبه بر روی قبور مبارزه کردند و همه علائم را از بین بردند. هم از قبل مسلمین اهلِ بدعت نبودند و مواردی هم که ساخته شده بود، توسط آل سعود نابود شد و الان دیگر جای آن‌ها پیدا نیست!
حال هر شما به روایت او اشکال وارد کنید؛ او باید روایت تولید کند تا انسجام روایت خود را حفظ کند.


«انسجام» در روایت حرفِ اول را می‌زند


همه کسانی که کار رسانه‌ای انجام می‌دهند، باید بدانند که «انسجام» در روایت حرفِ اول را می‌زند. متأسفانه ما اصلاً رعایت نمی‌کنیم. ما موشک را به عین الأسد می‌زنیم در حالی که روایت ما منسجم نیست. حال باور دنیا از این واقعه این است: موشک زدند ولیکن کأنّه در بیابان چهارتا موشک ریختند!
وقتی روایت؛ مسنجم و به وقت نباشد…اگر بعد از اعدام یک مُجرمِ قاتل اطلاع‌رسانی ناقص کنند؛ او را تبدیل به یک فرد مظلوم در موضوع دیگری می‌کنند و دیگر رها نمی‌کنند. متأسفانه ما توجه نداریم.
اگر مسئولین ما به انسجامِ توجه داشتند… شما باید برای بیان حق هم روایت منسجمی ارائه کنید. بحث ما در این شب‌ها این نیست که روایت تولید کنیم منتها چون طرف مقابل ما تولیدکننده بسیار قوی است طبعاً باید تولیدات آن جریان را با هم واکاوی کنیم ولیکن برای بیانِ مطلب راست هم باید روایت منسجم، باورپذیر و مؤثر ارائه کنیم.
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
شب جمعه است. در طول زندگی ما، وقتی هم سن و سال عزیزان و سرورانِ خردسال جلسه بودیم و جلسه قفل می‌شد؛ می‌گفتند:
تشنه آب فراتم ای اجل! مهلت بده *** تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
جلسه دیگر گزاره آتش می‌شد. هر جلسه که قفل بود، دو سه جمله داشتند.
بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا *** بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
در زمانِ صدام لعنه الله علیه بابِ کربلا مختصری باز شد و افرادی که پول و شرایط خاص داشتند، رفتند. معدود و محدود بود. بعد یک خورده این باب باز شد.
«إِنَّ لِرَبِّکمْ فِی أَیامِ دَهْرِکمْ نَفَحَاتٍ أَلاَ فتعرضین [فَتَعَرَّضُوا] لَهَا بِکثْرَهِ اَلاِسْتِعْدَادِ».[۱۵] گاهی رحمت خداوند متعال می‌وزد. خود را در معرض آن رحمت قرار دهید.
این رحمت دائمی نیست. به خدا سوگند لزوماً این‌طور نیست که تا پایان عمرمان اجازه دهند تا در مجلس ایشان شرکت کنیم، کربلا برویم، ذکر بگویم و… قدر ندانستیم. من بیشتر از شما قدر ندانستم. به یک جهاتی مدتی هر شب جمعه‌ای که وقت داشتم، مهیا بود که به کربلا بروم. اینقدر ما ۲۴ ساعته یا ۳۰ ساعته  رفتیم و یک سلام خدمت ارباب عرض کردیم. سفر ۲۴ ساعته خستگی زیادی دارد. الان می‌گویم که‌ای کاش ده دقیقه بیشتر در حرم می‌ماندم یک سلام بیشتر عرض می‌کردم.
بعد از این اتفاقاتی که رخ داد؛ آسان‌ترین سفر، سفر اربعین بود و فقراء هم می‌رفتند. محظورات آن کم بود. امید پیدا کرده بودیم که می‌خواهند ویزا را هم بردارند .
حسین جان!
گر چه دوریم به یاد تو سخن میگوییم *** بُعد منزل نبود در سفر روحانی
ولیکن بالاخره آنجا یک جای دیگری است.
یک نفر به امام هادی صلوات الله علیه نامه نوشت که آقا! من گرفتار هستم. حضرت هادی صلوات الله علیه فرمودند:
«إِنْ کانَ لَک حَاجَهٌ فَحَرِّک شَفَتَیک فَإِنَّ اَلْجَوَابَ یأْتِیک».[۱۶] اگر حاجتی داشتی لب‌های خود را حرکت بده (لب‌تر کن!) جواب را خواهی یافت. حضرت هادی صلوات الله علیه اینقدر مستجاب‌الدعوه بودند.
مادرِ متوکل برای شفای متوکل لعنه الله علیه به حضرت هادی صلوات الله علیه پناه برد ولیکن زمانی که امام هادی صلوات الله علیه بیمار شدند، به ابوهاشم جعفری رحمه الله علیه پول دادند و فرمودند: ای ابوهاشم! فردی از دوستان ما را به کربلا بفرست تا برای من دعا کند.

یَا رَحْمَهِ اللهِ الْوَاسِعَه و یا باب نجاه الاُمّه؛ صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا ابَاعَبدِالله.
توفیق شده است که جلسات ما زیر آسمان است.
صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا ابَاعَبدِالله، صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا ابَاعَبدِالله، صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا ابَاعَبدِالله
وَالسَّلامُ عَلَیکَ وَ رَحمَهُ الله وَ بَرَکاتُه
روضه حضرت علی‌اصغر علیه أفضل تحیه و الثناء
به ما یاد دادند که وقتی کارد به استخوان شما رسید و کار گره خورد؛ آن جایی را متوسل شوید که کارد به استخوان حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه رسید.

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه به آسمان نگاه کردند و عرض کردند: خدایا! اگر نصر نازل نمی‌کنی، به ما صبر عطا کن.
حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه وسط میدان بودند، شیر غران از میمنه به میسره حرکت می‌کرد. ناگهان صدایی گریه خانم‌ها را که شنیدند، برگشتند. حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه مشاهده فرمودند که یک آقازاده شیرخواری را دست‌به‌دست می‌کنند، بیچاره شدند و دیگر نمی‌دانند که باید چه بکنند.
اینجا چند جور نقل کردند، بنده یک نقل را خدمت شما عرض می‌کنم.
حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه به حضرت زینب صلوات الله علیه فرمودند:
«نَاوِلِینِی وَلَدِی الصَّغِیرَ حَتَّی أُوَدِّعَهُ»[۱۷]
 
لحظه معراج حضرت حسین بن علی صلوات الله علیهما فرا رسیده است. هر کس قصد رفتن به میدان را داشت؛ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را زیارت، خدمت ایشان سلام عرض می‌کرد و پر می‌کشید.
هنگام عروج حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه است، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها برای ایشان آغوش باز کردند. حال کمک به این معراج؛ وداع با این آقازاده است. حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه می‌خواستند که «باب‌الحوائج» به ما معرفی بفرمایند.
«نَاوِلِینِی وَلَدِی الصَّغِیرَ حَتَّی أُوَدِّعَهُ» نوشتند که وقتی این آقازاده را در آغوش کشیدند در حالی که چشم رفته بود، صدا جوهر نداشت، سر افتاده بود و دیگر نمی‌توانست سر را نگه دارد.
وقتی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه خواستند که لب‌های مبارکشان را به گونه این آقازاده نزدیک کنند، صورت مبارک حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه، تر شد.
دینوری در کتاب «الاخبار الطوال» نوشته است:
«فرماه رجل من بنی أسد [حَرْمَلَهُ بْنُ الْکاهِلِ الْأَسَدِی لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی] وهو فی حجر الحسین بمشقص، فقتله»[۱۸]
لغت‌نامه‌ها نوشتند که
«مشقص» تیری است که سر آن پهن است. این تیر برای زدنِ سردار کربلا به کار می‌رود. آقا! نگاه کردند و مشاهده فرمودند که این آقا زاده دست و پا می زند…


[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] – صحیح البخاری، جلد ۴، صفحه ۹۸٫ (حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، قَالَ: أَخْبَرَنِی رَوْحُ بْنُ القَاسِمِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ المُنْکدِرِ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: کانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِی: «لَوْ قَدْ جَاءَنَا مَالُ البَحْرَینِ قَدْ أَعْطَیتُک هَکذَا وَهَکذَا وَهَکذَا». فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ وَجَاءَ مَالُ البَحْرَینِ، قَالَ أَبُو بَکرٍ: مَنْ کانَتْ لَهُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ عِدَهٌ فَلْیأْتِنِی، فَأَتَیتُهُ فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ قَدْ کانَ قَالَ لِی «لَوْ قَدْ جَاءَنَا مَالُ البَحْرَینِ لَأَعْطَیتُک هَکذَا وَهَکذَا وَهَکذَا» فَقَالَ لِی: احْثُهُ، فَحَثَوْتُ حَثْیهً فَقَالَ لِی: عُدَّهَا، فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِی خَمْسُ مِائَهٍ، فَأَعْطَانِی أَلْفًا وَخَمْسَ مِائَهٍ)

[۵] – العسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، جلد ۴، صفحه ۴۷۵٫

[۶] – البدایه والنهایه – ط الفکر، جلد ۱۰، صفحه ۲۷۷٫

[۷] – إرشاد القلوب، جلد ۲، صفحه ۴۲۷.

[۸] – مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح، جلد ۱، صفحه ۳۴٫ (قِیلَ لِابْنِ الْمُبَارَک: أَیمَا أَفْضَلُ مُعَاوِیهُ، أَوْ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ؟ فَقَالَ: الْغُبَارُ الَّذِی دَخَلَ فِی أَنْفِ فَرَسِ مُعَاوِیهَ مَعَ النَّبِی – صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – خَیرٌ مِنْ مِثْلِ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ کذَا وَکذَا مَرَّهً)

[۹] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۱، صفحه ۲۷۹.

[۱۰] – فاطمه بنت النبی صلی الله علیه و سلم، جلد ۱، صفحه ۲۷۷ و ۲۷۸. (لم تکُن فاطمه رضی الله عنها تَعلَمُ ـ کما بقیه أزواج النبی صلی الله علیه و سلم عدا عایشه ـ إنَّ النبی صلی الله علیه و سلم لا یُورث، فجاءت تطلبُ میراث‌ها من أبی بکر، فأخبرَها بالسُّنَّه فی ذلک، فصدَّقت، و لم تُناقشهُ فی ذلک و لم تَعُد تطلب المیراث منه مرهً ثانیه.

قال الذهبی (ت ۷۴۸ ه): و لما توفی أبوها صلی الله علیه و سلم، تعلَّقَت آمالها بمیراثه، و جاءت تطلب ذلک من أبی بکر الصدیق، فحدثها: أنه سمع من النبی صلی الله علیه و سلم یقول: «ما نورث، ما ترکنا، صدقه» فَوَجَدَت علیه، ثم تعَلَّلَت…. ثم ذکر الذهبی مراضاه أبی بکر لها فی مرضها رضی الله عنهما

لم یکن لفاطمه و لا نساء النبی صلی الله علیه و سلم و لا أحد من نساء المسلمات رأی فی خلافه أبی بکر رضی الله عنه، بل أمرُ الامامه و عَقدِها للرجال باتفاق العلماء و لم یَظهر من فاطمه أیُّ خلافٍ أو رأیٍ فی ذلک.)

[۱۱] – فاطمه بنت النبی صلوات الله علیه و سلم، جلد ۱، صفحه ۲۸۰.

[۱۲] – تاریخ الیعقوبی، جلد ۲، صفحه ۱۷۰ و ۱۷۱. (فأقام ابن مسعود مغاضبا لعثمان حتی توفی، و صلی علیه عمار بن یاسر، و کان عثمان غائبا فستر أمره. فلما انصرف رأی عثمان القبر، فقال: قبر من هذا؟ فقیل: قبر عبد الله بن مسعود. قال: فکیف دفن قبل أن أعلم؟ فقالوا: ولی أمره عمار بن یاسر، و ذکر أنه أوصی ألا یخبر به، و لم یلبث إلا یسیرا حتی مات المقداد، فصلی علیه عمار، و کان أوصی إلیه، و لم یؤذن عثمان به، فاشتد غضب عثمان علی عمار، و قال: ویلی علی ابن السوداء! أما لقد کنت به علیما.)

[۱۳] – فاطمه بنت النبی صلی الله علیه و سلم، جلد ۱، صفحه ۲۸۱.

[۱۴] – فاطمه بنت النبی صلی الله علیه و سلم، جلد ۱، صفحه ۲۸۲. (لا أشکال أنَّ فاطمه رضی الله عنها دفنت فی المقبره فی بقیع الغرقد، و لایصح أنها دُفنت فی بیتها، هذا هو المعتمد عند المورخین و قد رَدُّوا علی مَن ادَّعی أن قبرَها فی بیتها…)

[۱۵] – عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، جلد چهار، صفحه صد و هجده.

[۱۶] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۰، صفحه ۱۵۵.

[۱۷] – اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۱۱۷. (نَاوِلِینِی وَلَدِی الصَّغِیرَ حَتَّی أُوَدِّعَهُ فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَیهِ لِیقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکاهِلِ الْأَسَدِی لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَینَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّی الدَّمَ بِکفَّیهِ فَلَمَّا امْتَلَأَتَا رَمَی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَی مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَینِ اللَّهِ.)

[۱۸] – الاخبار الطوال، جلد ۱، صفحه ۲۵۸.