همزمان با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ۱۴۴۱ هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز پنجشنبه مورخ ۱۱ اردیبهشت ماه ۱۳۹۹ مصادف با سحر ششمین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «جهادِ امیرالمؤمنین علیه السلام و کتمان فضائلِ ایشان» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدّمه
- جانبازیِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
- آیا قدرتِ امیرالمؤمنین علیه السلام برای امکاناتِ خاصِ ایشان بود؟
- اطمینانِ حضرت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
- نگاهِ توحیدیِ امیرالمؤمنین علی علیه السلام
- جوانمردیِ امیرالمؤمنین علی علیه السلام در جنگها
- چرا رسول اکرم صلی الله علیه و آله نمیجنگیدند و امیرالمؤمنین علیه السلام از ایشان دفاع میکردند؟
- چرا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با این ویژگیها به حکومت نرسیدند؟
- فضائلِ امیرالمؤمنین علی علیه السلام چطور بدستِ ما رسیده است؟
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
مقدّمه
آیه را میخواهم امشب در محضرِ شما عرض کنم بهانهای است برای یک ادامهی مختصری از بحثِ شبِ گذشته که یک ابعادِ دیگری را هم عرض کنم و بعد هم پاسخی به دو سؤال مهم عرض کنم که عزیزانمان در همین پیامکها پرسیدهاند.
جانبازیِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
حضرت حق در آیه ۱۷۲ سوره مبارکه آل عمران میفرماید: «الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ» آن کسانی که دعوتِ خدای متعال و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را اجابت کردند «مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ» بعد از اینکه جانباز و مجروح شدند…
ان شاء الله خدای متعال به همهی جانبازها را حفظ کند و به آنها سلامتی بدهد، این آیه بعد از جنگ اُحُد نازل شد که یک عدّهای جانباز شدند که رأسِ آنها حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بودند، عرض کردیم که شصت تا هشتاد ضربهی عجیب به حضرت اصابت کرده بود.
«الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ ۚ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ» آنهایی که نیکوکاری کنند و تقوا پیشه کنند اجرِ عظیم میبرند.
طبعتاً آیه عام است و برای هر کسی است که در راهِ خدای متعال جانبازی کند و باز هم در راهِ حق بایستد و ادامه بدهد و استقامت کند، واضح است که در این صورت اجرِ عظیم دارد، طبیعتاً مصداقِ بارزِ أتَمّ آن حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هستند.
آیا قدرتِ امیرالمؤمنین علیه السلام برای امکاناتِ خاصِ ایشان بود؟
ما شبِ گذشته از عظمتِ قدرتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که لرزه بر تنِ کفّار میانداخت عرض کردیم، ولی چون فرصت نشد چند بُعدِ مهم را نگفتیم.
یک: این قَدَر قُدرتیِ مولای ما بخاطرِ ساز و برگ و لباس و مرکب و شمشیرِ خاص نبود؛ آن حقیقتِ مولای ما بود.
لذا نوشتهاند «امیه بن ابی حذیفه» که یک شخصِ بسیار تنومندی بود در جنگ اُحُد به میدان آمد و گفت: من امروز بجای جنگ بدر به خدمتِ مسلمین میرسم. حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: او چنان خود را آهنپیچ کرده بود، در خود و ورقههای آهنین و سپر و زره و … که هیچ جایی بجز دو چشمِ او پیدا نبود، من رفتم و در برابرِ او قرار گرفتم، من بجای سپر تکّهای چرمِ کوچک داشتم و یک شمشیر بدست، و او یکپارچه آهن بود! هر ضربهای که میزدم به آهن برخورد میکرد، تا اینکه بالاخره یک شکافی بینِ این ورقهها پیدا کردم و از همانجا کارِ او را تمام کردم.
یعنی حضرت وسیلهای نداشتند، نقل شده است که یک زمانی وضعِ مالیِ حضرت خوب نبود و رفتند تا شمشیرِ خود را بفروشند. مثلاً شمشیرِ «عمرو بن عبدود» شاید به اندازهی هزار شمشیر میارزید، مثلِ تفاوقِ یک ماشینِ لوکسِ امروز با یک ماشینِ عادی، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به یکی از دوستانِ خود فرمودند: اگر من یک دست لباس داشتم این شمشیر را نمیفروختم.
این موضوع هم فقرِ مالیِ حضرت را میرساند و هم اینکه مگر این شمشیر چقدر قیمت داشت؟ این شمشیر بدستِ «یَدُالله» به «سیف الله» تبدیل شده بود، وگرنه شمشیرِ حضرت قیمتی نبود.
یا اینکه به حضرت عرض کردند: چرا شما اسبِ ویژهای نمیخرید؟ برای شما حیف است که بر اسبِ عادی سوار میشوید، حضرت فرمودند: من نیازی به اسبِ ویژه ندارم، اگر کسی به من حمله کند از او فرار نمیکنم، اگر هم کسی از من فرار کند به دنبالِ او نمیروم، من اسبِ آنچنانی نیاز ندارم.
به حضرت عرض میکردند: غذای شما خیلی ساده است، شما چیزی نمیخورید، آیا توانِ شما میرسد که بخواهید با این پهلوانها بجنگید؟
خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه فرمودند: این قدرت از جایِ دیگری است، و من مثلِ درختِ بیابانی هستم، من سختیکشیده هستم. لذا آن ماجرای کندنِ درِ خیبر معروف است.
اطمینانِ حضرت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با اینکه جانباز شده بودند و گفته شده است که… برای من خیلی تلخ است که بخواهم بگویم، «سعید بن مُسَیّب» که گاهی مطالبی از امام سجّاد علیه السلام نقل میکند میگوید: زمانی که حضرت در اُحُد تنها شده بودند و دیگران فرار کرده بودند شانزده مرتبه به حضرت ضربه زدند و آن ضربات آنقدر کاری بود که حضرت زمین افتادند، ولی به مددِ الهی باز دوباره بلند شدند و از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دفاع کردند. حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با این حال استقامت ورزیدند و حملههای اصلی تمام شد و پرچمدارها شکست خوردند، مسلمین فهمیدند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زنده هستند و خطر دفع شده است آمدند.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خواستند ببینند که این حیله نباشد که بروند و دوباره شبیخون بزنند یا از پشت حمله کنند، این همه آدم آمده بودند، عرض کردیم که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم ضرباتِ کاری خورده بودند، حداقل شصت ضربه خورده بودند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی جان! از این بلندی بالا برو و اینها را رصد کن و ببین که به سمتِ مکّه میروند یا در حالِ آماده شدن برای حمله کردن هستند.
یعنی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای «دیدبانی» هم به هر کسی اعتماد ندارند، «ثِقَهً مِنْهُ بِهِ وَ طُمَأْنِینَهً إِلَیْهِ»[۱]؛ بیخود نیست که ما به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اطمینان داریم… حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی جان! حُبّ تو در هفت جای خطرناک به دادِ شیعیانِ تو میرسد، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اطمینان داشتند.
نگاهِ توحیدیِ امیرالمؤمنین علی علیه السلام
حال خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که هر کسی جایِ ایشان بوی در پوستِ خود نمیگنجید و شاید دچارِ تکبّر میشد هرچه داشتند را از خدای متعال میدیدند.
وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به عیادتِ ایشان آمدند، همینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام دیدند چشمانِ مبارکِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دیدنِ جانبازیِ ایشان تَر شد شروع کردند به گریه کردن، و عرض کردند: یا رسول الله! ان شاء الله دار و ندارِ من فدای شما بشود.
بعد ادبِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را ببینید، به محضرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور عرض کردند: «الحمد لله الذی لم یرنی ولیت عنک»[۲] خدا را شکر میکنم که آبروی من را حفظ کرد «و لا فررت» و من فرار نکردم، یا رسول الله! خدای متعال آبروی مرا حفظ کرد.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خود را در برابرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینقدر کوچک میبینند، این موضوع اوجِ فهمِ حضرت را میرساند.
همه میدانند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در جنگ خیبر چه کردند و درِ قلعه را کندند و داستانِ ان معروف است، درِ خیبر دری بود که بقیّه حتّی نمیتوانستند آن را تکان بدهند، ببینید وقتی خودِ حضرت میخواستند موضوع را تعریف کنند چقدر زیبا و توحیدی سخن بیان میفرمایند.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: وقتی من «مرحب» و «حارث» که فرمانده بودند را کشتم… من این قسمت را اشتباه گفتم، عمداً اینطور عرض کردم که ببینید وقتی ما بخواهیم تعریف کنیم اینطور تعریف میکنیم… حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «قَتَلَهُ الله بِیَدَی» خدای متعال آنها را به دستِ من کشت، خدای متعال خواست که به دستِ من انجام بشود، خدای متعال به من نیازی نداشت و میتوانست به دستِ دیگری انجام بدهد اما خواست که به دستِ من انجام بشود، یعنی اساساً حضرت اصلاً خودشان را نمیبینند، بعد فرمودند: وقتی خدای متعال «مرحب» را به دستِ من کشت اینها فرار کردند و به قلعههای خود پناه بردند و درها را بستند، من به سراغِ در رفتم، درِ قلعه بود و کمی با آن کلنجار رفتم، «حَتّی فَتَحُ الله»، خدای متعال آن را باز کرد.
یعنی حضرت چیزی را از خودشان نمیدیدند.
جوانمردیِ امیرالمؤمنین علی علیه السلام در جنگها
جنگِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام جنگِ خیلی انسانیای بود، بالاخره حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام جامعِ اضداد هستند.
مثلاً فرض کنید شما در یک جایی ببینید یک حیوانِ وحشی به پنج طفل حمله کرده است، شما دوست ندارید آن حیوان را بکشید اما مجبور هستید این کار را کنید که پنج طفل در آنجا آسیب نخورند، وقتی عرض کردیم حضرت به سراغِ پهلوانها میرفتند میخواستند جنگ زودتر تمام بشود، نمیخواستند بکشند، از خونریزی لذّت نمیبردند، خدای نکرده برای ظلم نبود، برای این بود که قائله ختم بشود.
لذا از ایشان میپرسیدند که چرا شما بیشتر نزدیکِ تاریکیِ هوا جنگ را شروع میکنید؟ میفرمودند: هم درهای آسمان باز میشود و آن زمان ذکر میگوییم و دعا میکنیم، یعنی من جنگ را الهی میبینم، ثانیاً «أَجْدَرُ أَنْ یَقِلَّ اَلْقَتْلُ»[۳] انسانِ کمتری کشته میشود «وَ یُفْلِتَ اَلْمَهْزُومُ» و فراریها بهتر فرار میکنند، ما قصد داریم اینها بروند و به ما حمله نکنند.
چون جنگهای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور بود که بقیّه به اسلام حمله کرده بودند، جنگِ فتوحاتی نبود که خودشان آن را آغاز کنند. جنگهای زمانِ پنج سال حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم همینطور بود.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: ما میخواهیم قائلهی جنگ ختم بشود، یعنی بنای من بر کشتار نیست.
یا حتّی با آن پهلوانی که به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام دشنام داده بود، حتّی به پدر و مادرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام جسارت کرده بود، به مسلمین توهین کرده بود، به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم توهین کرده بود، وقتی حضرت او را زمین میزدند میگفت: من آبروی سپاهِ خود هستم، لطفاً مرا برهنه نکنید، حضرت برگشتند و فرمودند: همان ضربهای که زدم کارِ او را تمام میکرد اما من دیگر به لباسِ او دست نزدم.
شبِ گذشته عرض کردیم که بعضیها برای «غنیمت» باعثِ شکستِ اسلام شدند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام جنگی را که خودشان کرده بودند و غنیمت برای خودشان بود را ندید میگرفتند، تفکّرِ ایشان اینطور بود که من که «غنیمت» نمیخواهم، یک نفر به من رو زده است ولو اینکه کافر و فرماندهی کفّار باشد.
یکی دیگر از ویژگیهای نبردِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این است که از ایشان پرسیدند: اگر جنگ جابجا شد و دشمن حمله کرد شما را کجا پیدا کنیم؟ حضرت فرمودند: همانجایی که مرا آخرین مرتبه دیدید، چون من جای خود را تغییر نمیدهم! سمتِ من نباید سقوط کند، همانجا میایستم.
اینها ابعادی از وجودِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، لذا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ایشان میفرمودند: «سَیفُ الله الّذی لا یُقطِع» یعنی آن شمشیرِ خدا که خطا نمیکند. و این نسبت دادنِ «شمشیر» به «خدا» هم عصمت را نشان میدهد و هم اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ضربه را برای انسانیّت و هدف میزنند نه اینکه اضافه بزنند و از کشتن لذّت ببرند، ایشان «یدالله» هستند و این یعنی محوِ در خدا شدن.
چرا رسول اکرم صلی الله علیه و آله نمیجنگیدند و امیرالمؤمنین علیه السلام از ایشان دفاع میکردند؟
عزیزانِ ما دو سؤال پرسیدهاند که من دیدم بحث را نگهدارم و به این دو سوال پاسخ بدهم خوب است، ضمناً امیدوارم ان شاء الله اگر نظر و پیشنهاد و نقدی به ما دارند به ما هدیه بدهند.
اولین سوال این بود که چرا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمیجنگیدند؟
پاسخ این است که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمودند: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از من شجاعتر بودند.
البته این نسبت و قیاس به نسبتِ خودشان است، ما نمیفهمیم، یعنی هیچ کدام از آن دو بزرگوار کسری نداشتند.
همچنین حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمودند که ما در سختیها به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پناه میبردیم.
ولی اگر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام باشند و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بخواهند بجنگند که این دونِ شأنِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اجازه نمیدهند.
کمااینکه تا زمانی که فرزندِ برومندِ ایشان حضرت اباالفضل العباس علیه السلام در کربلا زنده بودند حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام نه آسیب خوردند و نه بصورتِ جدّی جنگیدند، اجازه نمیدادند، بقیّه «فدائیان» بودند.
لذا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در «شجاعت» از همه بالاتر بودند، منتها اجازه نمیدادند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ورود کنند، چون فدائیانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۴]، دوست داشتند همهی وجودشان را فدای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کنند.
چرا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با این ویژگیها به حکومت نرسیدند؟
سؤالِ دیگری هم پرسیدهاند که سؤالِ خیلی مهمّی است، و آن هم این است که «با این حرفهایی که تو این شبها میزنی که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با این همه عظمت و اصلِ دین و نورِ مهتدین و این شجاعت و این سابقه چرا ایشان به حکومت نرسیدند؟» یا اینکه «چرا بعداً حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بعداً به آن غمها دچار شدند؟»، چه اتّفاقی افتاد؟
پاسخِ آن این است که این سؤال پاسخِ یک خطی ندارد، یک روندِ عظیمِ طولانیِ عجیبِ حسابشدهای رُخ داده است، و بلایی بر سرِ تاریخ اسلام آمده است.
ما نزدیک به چهل جلسه در برنامه «سمت خدا» قسمت به قسمت و قدم به قدم در حالِ بررسیِ اینها هستیم.
فقط برای اینکه من یک پاسخی داده باشم، ممکن است امشب یک عزیزی این برنامه را ببیند و آن برنامه را دنبال نکند، چون صوت و متن و مستنداتِ آن جلسه در سایت و شبکههای اجتماعی هست، در ادامهی برنامه در حدّ چند دقیقه به این موضوع میپردازم که چه شد که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با این همه توصیفِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بعد از ایشان به خلافت نرسیدند؟
ابتدا قرآن میخوانم، در آیات ۱۵۹ و ۱۶۰ سوره مبارکه بقره میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ ۙ أُولَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ * إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا فَأُولَئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ ۚ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»، آن عالِمانی از اهل کتاب که ما آیاتی نازل کردیم (یعنی تورات و انجیل و…) و برای مردم تبیین کردند… در آن کتب پیغمبرِ آخرالزّمان معرّفی شده بود، علمای یهود و اهل کتاب این موضوع را کتمان کردند و به مردم بیان نکردند، خدای متعال میفرماید: «أُولَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ»، خدای متعال اینها را لعن میکند، یعنی اینها را از سعادت و رحمتِ خود دور میکند «وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» و همینطور هر کسی که بخواهد آنها را نفرین کند، چون اینها بیچاره کردند.
بعد میفرماید: «إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا»، اگر کسی از آن علمای اهل کتاب بخواهد جبران کند باید توبه کند و اصلاح کند و تبیین کند، یعنی آنچه کتمان کرده است را تبیین کند.
این موضوع زیاد اتّفاق افتاده است، زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این موضوع را انکار میکردند که ایشان را در آثارِ خودشان دارند.
همین بلا بر سرِ نَفسِ پیغمبر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم آمد، عرض کردم که بحث بسیار مفصّل است و من فقط میخواهم چند نکته بگویم.
کاری با شخصیّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کردند که ایشان را بدستِ فراموشی سپردند. این کار خیلی سخت است، این حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که خیلی عظیم الشّأن بودند را باید خیلی حسابشده کار کنی تا بتوانی ایشان را به فراموشی بسپارید.
من میخواهم یک مثالی عرض کنم که خیلی عجیب است، این شبها الحمدلله از شهدای بزرگوار میگویند و برنامه به نامِ آن بزرگواران مزیّن است، مثلاً فرض کنید وقتی نامِ شهید سلیمانی رحمه الله تعالی علیه بیاید همه به یادِ سوریه و عراق و مدافعان حرم و… میافتند، الآن اگر یک نفر بیاید و بپرسد که آیا شهید قاسم سلیمانی به سوریه رفته است و در آنجا حضور داشته است؟ میگوییم: آنجا فرمانده بودهاند!
ببینید چه بلایی بر سرِ موضوع و فضیلت و شخصیّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آورده شد که یک نفر به یکی از اصحابِ رسول خدا رجوع کرد (این موضوع در صحیح بخاری است) و گفت: آیا علی در جنگِ بدر حاضر بود یا نه؟
همهی جنگ بدستِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود، یعنی شما ببینید باید چه بلایی بر سرِ شخصیّتِ حضرت در یک پروسهی هشتاد ساله و صد سالهی تاریکِ بنی امیّه بیاورند؟
وقتی کسی میخواست در مورد جمل و صفّین صحبت کند بعضی از این علما که اسامیِ آنها هست و در مستندات هم میآوریم میگفتند: حرف نزنید و هیچ چیزی نگویید!
یا مثلاً افرادی که در موردِ این چیزها صحبت میکردند را به نحوی بیآبرو و بیشخصیّت میکردند.
«ابن قُتِیبِه» اصلاً طرفدارِ شیعیان نیست و خیلی هم با حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خوب نیست، میگویند از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام منحرف است، یعنی گاهی اوقات طعنههایی به حضرت زده است، او میگوید: بیشترِ محدّثین از این موضوع که بخواهند حتّی نامی از امیرالمؤمنین بیاورند میترسیدند. چرا؟ چون یا حقوق را قطع میکردند، یا میکشتند، یا دروغگو محسوب میشدند.
مثلاً «زُهری» که شرطهی بنی امیّه و از محدّثینِ مشهور است میگوید: من فضائلی از علی میدانم که اگر بگویم مرا میکشند!
من از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام عذرخواهی میکنم که میخواهم این حرف را بزنم، «اوزاعی» از عالمهای شام است که در دورهی امام سجّاد علیه السلام زندگی میکرده است، میگوید: برای اینکه حقوقِ ما را از بیت المال بدهند از ما امضاء میگرفتند که (از امام زمان ارواحنا فداه عذر میخواهم) نستجیربالله امیرالمؤمنین منافق است.
یعنی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را یک طوری تخریب کردند که بتوانند خودشان را حفظ کنند.
فضائلِ امیرالمؤمنین علی علیه السلام چطور بدستِ ما رسیده است؟
این همه کتمان کردند و کشتند و بیآبرو کردند و توهین کردند که کسی جرأت نکند از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بگوید، زبانها را از حلقومها بیرون کشیدند، پس چطور بدستِ ما رسیده است؟ زبانهای عدّهای بریده شد، حلقومهای عدّهای بریده شد تا این حرفها به ما برسد، چون بقیّه میترسیدند.
یعنی برای این «أشهد أنَّ علیً وَلی الله» چه جانها داده شده است! اگر اینها نبودند هیچ کسی جرأت نمیکرد چیزی بگوید.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کمیل را صدا کردند و فرمودند: کمیل! هر روز «بسم الله» بگو، «لا حول و لا قوّه الّا بالله» بگو، «تَوَکَّلتُ عَلَی الله» بگو، نامِ ما را ببر و بر ما صلوات و درود بفرست.
گاهی اذان میگویند و وقتی میگویند «أشهد أنَّ علیً وَلی الله» میگویند از کنارِ آن راحت میگذریم، نمیدانیم که آنها آرزو داشتند یک «صلوات الله علیه» بگویند.
کمیل عادت کرده بود که وقتی نامِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میآمد صلوات بفرستد، سال ۸۲ هجری قمری «حجاج» ملعون گفت: این کمیل را پیدا کنید، اگر پیدا نمیشود ما حقوقِ همهی قبیلهی او را قطع کنیم، کمیل گفت: من پیر شدم و میروم خودم را معرّفی میکنم که شما به زحمت نیفتید.
حجّاج برای اینکه اعصابِ جناب کمیل رحمه الله تعالی علیه را خورد کند تا او را دید نامِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را برد که جسارت کند، همینکه نامِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را برد، هنوز جسارت نکرده بود که کمیل گفت: «صلوات الله علیه»، و حجاج گفت: اصلاً نیاز به محاکمه ندارد و او را اعدام کنید.
[۱] البرهان فی تفسیر القرآن، جلد ۵ ، صفحه ۲۵۵ (اَلشَّیْخُ فِی (مَجَالِسِهِ): أَخْبَرَنَا جَمَاعَهٌ، عَنْ أَبِی اَلْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو اَلْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اَلْهَمْدَانِیِّ بِالْکُوفَهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ قَیْسٍ اَلْأَشْعَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ حَسَّانَ اَلْوَاسِطِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ کَثِیرٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ، عَنِ اَلْحَسَنِ (عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ) – فِی حَدِیثٍ صُلْحِهِ وَ مُعَاوِیَهَ – فَقَالَ اَلْحَسَنُ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) فِی خُطْبَهٍ لَهُ: «فَصَدَّقَ أَبِی رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) سَابِقاً، وَ وَقَاهُ بِنَفْسِهِ، ثُمَّ لَمْ یَزَلْ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی کُلِّ مَوْطِنٍ یُقَدِّمُهُ، وَ لِکُلِّ شَدِیدَهٍ یُرْسِلُهُ ثِقَهً مِنْهُ بِهِ وَ طُمَأْنِینَهً إِلَیْهِ، لِعِلْمِهِ بِنَصِیحَتِهِ لِلَّهِ [وَ رَسُولِهِ، وَ أَنَّهُ أَقْرَبُ اَلْمُقَرَّبِینَ مِنَ اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ قَدْ قَالَ اَللَّهُ] عَزَّ وَ جَلَّ: وَ اَلسّٰابِقُونَ اَلسّٰابِقُونَ `أُولٰئِکَ اَلْمُقَرَّبُونَ وَ کَانَ أَبِی سَابِقَ اَلسَّابِقِینَ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى رَسُولِهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، وَ أَقْرَبَ اَلْأَقْرَبِینَ». وَ اَلْخُطْبَهُ تَقَدَّمَتْ بِتَمَامِهَا فِی قَوْلِهِ تَعَالَى إِنَّمٰا یُرِیدُ اَللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً .)
[۲] سعد السعود، جلد ۱، صفحه ۱۱۲ (محمّد بن جعفر قال حدّثنا سوید بن سعید- قال حدّثنا عقیل بن أحمد- قال حدّثنا أبو عمرو بن العلاء عن الشعبی : انصرف علیّ بن أبی طالب علیه السلام من وقعه أحد و به ثمانون جراحه تدخل فیها الفتائل فدخل علیه رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و هو على نطع فلما رآه بکى و قال إن رجلا یصیبه هذا فی سبیل اللّه لحق على اللّه أن یفعل به و یفعل فقال علی مجیبا له و بکى ثانیه و أمّا أنت یا رسول اللّه الحمد لله الذی لم یرنی ولیت عنک و لا فررت و لکنی کیف حرمت الشهاده فقال له صلّى اللّه علیه و آله إنها من ورائک إن شاء اللّه ثمّ قال له النبیّ صلّى اللّه علیه و آله إن أبا سفیان قد أرسل یوعدنا و یقول ما بیننا و بینکم إلاّ حمر الأسد فقال علی علیه السلام لا بأبی أنت و أمی یا رسول اللّه لا أرجع عنهم و لو حملت على أیدی الرجال فأنزل اللّه عزّ و جلّ- وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمٰا وَهَنُوا لِمٰا أَصٰابَهُمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ مٰا ضَعُفُوا وَ مَا اِسْتَکٰانُوا وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلصّٰابِرِینَ .)
[۳] علل الشرایع، جلد ۲، صفحه ۶۰۳ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارُ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ حُکَیْمٍ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی اَلْعَلاَءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: کَانَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ یُقَاتِلُ حَتَّى تَزُولَ اَلشَّمْسُ وَ یَقُولُ تُفَتَّحُ أَبْوَابُ اَلسَّمَاءِ وَ تُقْبَلُ اَلتَّوْبَهُ وَ یَنْزِلُ اَلنَّصْرُ وَ یَقُولُ هُوَ أَقْرَبُ إِلَى اَللَّیْلِ وَ أَجْدَرُ أَنْ یَقِلَّ اَلْقَتْلُ وَ یَرْجِعَ اَلطَّالِبُ وَ یُفْلِتَ اَلْمَهْزُومُ .)
[۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۶ (النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ۗ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَىٰ أَوْلِیَائِکُمْ مَعْرُوفًا ۚ کَانَ ذَٰلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا)
پاسخ دهید