در این متن می خوانید:
      1. امام هادی (علیه السّلام) و اقدامات ایشان در دوران امامت
      2. ظلم در حقّ اهل بیت (علیهم السّلام)
      3. تقیّه‌ی امامان پس از قیام عاشورا
      4. انواع تقیّه‌ی اهل بیت (علیهم السّلام)
      5. دورران امام باقر (علیه السّلام)
      6. برگ برنده‌ی امام باقر (علیه السّلام)
      7. اگر امام باقر (علیه السّلام) به طور مستقیم حدیث نقل می‌کرد چه می‌شد؟
      8. علّت عدم روایت امام باقر (علیه السّلام) از اجداشان چه بود؟
      9. صدور حکم شرعی توسط امام باقر (علیه السّلام) به جای نقل روایت
      10. برخوردهای مختلف در برابر امام باقر (علیه السّلام)
      11. مخالفت خلفا با بیان حکم توسط امام باقر (علیه السّلام)
      12. مباحثه‌ی امام صادق (علیه السّلام) و ابن ابی‌ العوجاء
      13. ایمان کامل فقها به بیانات امام باقر (علیه السّلام)
      14. پدیدار شدن ابعاد دیگری از مقامات امام معصوم
      15. تبعید امام هادی (علیه السّلام) از مدینه به عراق
      16. فداکاری‌های امام باقر و امام هادی (علیهما السّلام)
      17. فتنه‌ی سال ۷۸ و پاره‌ای از مشکلات مردم
      18. ترورهای کور منافقان در اوایل انقلاب
      19. نعمت امامت امام باقر و امام هادی (علیهما السّلام)
      20. برخورد برده‌های تربیت نشده با امام هادی (علیه السّلام)
      21. برده‌هایی که در کربلا شهید شدند
      22. امام هادی (علیه السّلام) مدّاح امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      23. تظاهر به روشنفکری با موضع‌گیری نسبت به انقلاب
      24. تبلیغ امام هادی (علیه السّلام) در حقّانیت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      25. فعّالیّت امام هادی (علیه السّلام) در مورد جریان کربلا
      26. ارزش حقیقت برای اهل البیت (علیهم السّلام)
      27. شیوه‌ی ترویج راه و روش امیر المؤمنین (علیه السّلام) توسط امام باقر (علیه السّلام)
      28. رابطه‌ی زیاد بن ابیه با امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      29. وحشت زیاد بن ابیه از حجر بن عدی
      30. ویژگی‌هایی که شیعه باید داشته باشد
      31. فداکاری حضرت عبّاس (علیه السّلام) و برادران او در کربلا
      32. مقایسه‌ی مظلومیت امام هادی و اسارت اهل بیت امام حسین (علیه السّلام)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«إِلَهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».

Kashani-13950122-JahadeEmamHadi-ThaqalainSite (2)

امام هادی (علیه السّلام) و اقدامات ایشان در دوران امامت

در رابطه با امام هادی (سلام الله علیه) و اقدامات ایشان در دوره‌ی امامت‌شان دو، سه سال یا احتمالاً چهار سال اخیر که توفیق بوده و این‌جا حاضر بودیم عرایضی را تقدیم کردیم. یک فهرست از آن‌ها را به عنوان تیتر عرض می‌کنم و یکی دیگر از اقدامات ایشان را که از اقدامات بارز اهل بیت (علیهم السّلام) است و نیاز امروز جامعه هم هست را إن‌شاءالله بیشتر مورد بحث قرار می‌دهیم.

دوره‌ای که امام هادی (صلوات الله علیه) به امامت رسیدند از جهاتی از دوران مشکل ائمّه (علیهم السّلام) است، چرا؟

Kashani-13950122-JahadeEmamHadi-ThaqalainSite (3)

ظلم در حقّ اهل بیت (علیهم السّلام)

بارها عزیزانی که محضر آن‌ها این‌جا تصدیع کردیم این جملات را از حقیر شنیده‌اند که بعد از رسول خدا سعی جدّی شد که اهل البیت (علیهم السّلام) از جامعه حذف بشوند به گونه‌ای که تا شهادت سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) این روند به صورت جدّی پیگیری شد. اگر دیدیدم که در کربلا به آن شکل فجیع با سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) برخورد شد علّت آن این بود که قبح برخورد با اهل بیت، قبح حرمت‌نشناسی، ظلم حذف اجتماعی اهل بیت (علیهم السّلام) به نسبت عادی شده بود.

Kashani-13950122-JahadeEmamHadi-ThaqalainSite (4)

تقیّه‌ی امامان پس از قیام عاشورا

بعد از واقعه‌ی کربلا سه امام بزرگوار شیعه بحث بسیار مفصّل است و من قصد تکرار آن‌ها را ندارم- تلاش بسیار عجیب و گسترده‌ای انجام دادند که اخیراً هم که تولد امام باقر (علیه السّلام) بود در جایی این موضوع را باز کرده است که در آن ماجرا چگونه این تبلیغ اتّفاق افتاد؟ خلاصه این‌که بعد از امام صادق (صلوات الله علیه) مبانی تشیّع تقریباً مشخّص شد، مکتب شیعه ساخته شد، تدوین شد، شیعیان عبادات خود را فرا گرفتند، در عقاید پیش رفتند امّا نه امام صادق (صلوات الله علیه)، نه امام باقر (علیه الصّلاه و السّلام) در جامعه به صورت علنی ادّعای امامت می‌کردند نه عصمت و نه علم غیب. جامعه نمی‌پذیرفت، توان پذیرش نداشت. این حرف‌ها، حرف‌های مخفیانه و سرّی خواصّ اصحاب بود. همان اصحاب خاص هم که گاهی به محضر اهل البیت می‌رسیدند گاهی می‌پرسیدند علم غیب دارید با تعجّب حضرت می‌فرمودند: خیر، کنیز من گم شده است، می‌خواستم او را تنبیه کنم و او فرار کرده و نمی‌دانم کجا است؛ تقیه می‌کرد.

جامعه اصلاً پذیرش نداشت که این مفهوم را بفهمد کما این‌که من که الآن در محضر شما هستم بگویم الآن که داشتم می‌آمدم تلفن زدم و از حضرت حجّت پرسیدم که به مردم چه بگویم؟ حضرت فرمود: این‌ها را بگو. شما اگر احساس کنید من جدّی می‌گویم، می‌گویید او کیست، چه می‌گوید؟! باور نمی‌کنید در صورتی که من هنوز ادّعای عصمت و علم غیب نکرده‌ام و تنها ادّعای ارتباط کرده‌ام تحمّل آن سخت است و مردم نمی‌پذیرند.

Kashani-13950122-JahadeEmamHadi-ThaqalainSite (1)

انواع تقیّه‌ی اهل بیت (علیهم السّلام)

شهید صدر (رحمه الله علیه) فرمودند: اهل بیت (علیهم السّلام) یک تقیّه از حکومت‌ها داشتند که کشته نشوند و یک نوع تقیّه‌ی دیگر داشتند که مردم نمی‌دانستند حقیقت چیست و اگر حقایق روشن و مبرهن به دست آن‌ها می‌رسید نمی‌توانستند آن را تحمّل کنند، فکر آن‌ها به هم می‌ریخت؛ مگر می‌شود کسی عصمت هم داشته باشد؟ و اهل البیت (علیه الصّلاه و السّلام) را با ابوحنیفه و مالک بن انس و… مقایسه می‌کردند!

دورران امام باقر (علیه السّلام)

ائمّه‌ی هدی تا امام صادق (صلوات الله علیهم اجمعین) از امام سجّاد تا امام صادق (صلوات الله علیهم اجمعین) برای این‌که مردم بفهمند امام متفاوت از آن امام است و امام ابوحنیفه یک جایگاه دارد و امام باقر (علیه السّلام) جایگاه دیگری دارد و ماهیت آن‌ها با هم فرق دارد یک استراتژی به کار بردند.

این نکته برای محقّقان در مباحث تاریخی بسیار مهم است. به عنوان مثال امام باقر (علیه السّلام) توانستند در آن شرایط که مردم با اهل بیت (علیهم السّلام) زیاد کاری ندارند و به عنوان امام به آن‌ها رجوع نمی‌کنند، بارها عرض کردیم که یک سؤال فقهی از امام حسین (علیه السّلام) نپرسیدند. این مسئله‌ی بسیار زجرآوری است.

نمی خواهم مثال بزنم تا اساعه‌ی ادب شود، شما از هر کسی سؤال نمی‌پرسید، باید برای او جایگاهی قائل باشید. مردم در زمان امام حسین (علیه السّلام) نماز می‌خواندند، روزه هم می‌گرفتند. این‌که از امام حسین (صلوات الله علیه) سؤال نکردند یعنی جایگاه سؤال را قائل نبودند. این ظلمی است که بنی امیّه و قبل از آن‌ها، ظالمین قبلی باعث آن شده بودند که این اتّفاق بیفتد. معاذ الله اهل بیت (علیهم السّلام) را در جایگاه سؤال نمی‌دانستند، زحمت کشیده بودند.

برگ برنده‌ی امام باقر (علیه السّلام)

وقتی امام باقر (علیه السّلام) به امامت رسیدند ۸۴، ۸۵ سال از شهادت پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) گذشته بود، حضرت دو راه داشت. در آن شرایطی که پیشرفت علمی بود و صحابه یک به یک مرده بودند و شاگردان این‌ها داشتند یا شاگردان این شاگردان فقهای بزرگ می‌شدند، امام باقر (علیه السّلام) می‌توانست برگ برنده‌ی بی‌نظیری را ظاهر کند ولی این کار را انجام نداد.

آن برگ برنده این بود که امام باقر (علیه السّلام) از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت می‌گفت. اگر این کار را انجام می‌داد برای شیعه منافع زیادی داشت. مدار فقه، عمده بر روایت است. عمده‌ی احکام، مستند احکام از روایات است. مثلاً مالک که فقیه مدینه است باید از نافع که شاگرد عبدالله بن عمر بود روایات او را از پیغمبر می‌گرفت. ظهری از قاسم، او از عروه، او از عایشه روایت می‌گرفت و فتوا بیان می‌کرد و همین‌طور افراد دیگر. برای رسیدن به یک خبر، به یک روایت گاهی اوقات سفرهای طولانی می‌شد. چندین و چند کتاب وجود دارد که گاهی سفرهای این محدّثین گاهی پانصد کیلومتر، گاهی دو هزار کیلومتر سفر کرده، شنیده در مسئله‌ی قربانی این مثل همان چیزی است که عرض می‌کنم. شخصی در جایی روایتی دارد، برای یک جمله هزار کیلومتر سفر می‌کردند.

اگر امام باقر (علیه السّلام) به طور مستقیم حدیث نقل می‌کرد چه می‌شد؟

امام باقر (صلوات الله علیه) می‌توانست از این فرصت استفاده کند و بفرماید «حَدَّثَنِی أَبِی» پدر امام باقر (علیه السّلام)، امام سجّاد (علیه السّلام) در وثاقت و جلالت «حَدَّثَنی أبی عَن جَدّی» یعنی چه کسی؟ یعنی امام حسین (علیه السّلام)، امام حسین هم صحابه‌ی پیغمبر است از رسول خدا. هم اصطلاحاً قرب الإسناد بود، یعنی سند روایت کوتاه بود. اگر شما بخواهید از طریق ده نفر، از ده واسطه نقل کنید احتمال این‌که خطا داشته باشد بسیار بیشتر است تا این‌که از یک نفر روایت کنید.

علّت عدم روایت امام باقر (علیه السّلام) از اجداشان چه بود؟

امام باقر (صلوات الله علیه) می‌توانست شروع کند به گفتن روایت، هرچه می‌خواهد بگوید، بگوید: «قَال»، «حَدَّثَنی أبی عَن جَدّی عَن رَسولِ الله» اگر این اتّفاق می‌افتاد تبلیغ بسیار خوبی برای امام باقر (علیه السّلام) بود و اگر امام باقر (علیه السّلام) معروف می‌شد برای خودش تبلیغ نمی‌کرد؛ چه می‌شد؟ فتوای فقها درست می‌شد، ابوحنیفه‌ها و مالک بن انس‌ها و بعدها عروه‌ها و ظهری‌ها از روی روایت امام باقر (علیه السّلام) از روی روایت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فتوا می‌دادند؛ امّا حضرت این کار را انجام نداد، چرا؟ چون اگر این کار را انجام می‌داد حضرت راوی می‌شد مثل بقیه‌ی راوی‌ها منتها او به منبع بهتری دسترسی دارد. ممکن بود بین روایت امام باقر (علیه السّلام) و روایت فلانی یا دیگری اختلافی پیدا بشود و حتّی حضرت در مقام تعارض مورد نقد هم قرار بگیرد.

فرض کنیم روایت حضرت را می‌پذیرفتند، حضرت یک روای از آن‌ها می‌شدند. در همان چهارچوب کلّی که از صراط مستقیم به سمت ضلالت منحرف شده است حضرت این‌ها را قدری بر می‌گرداند ولی اصل گمراهی پا بر جا بود و طاغوت در حال حکومت کردن بود. تقدّس اهل البیت (علیهم السّلام) شکسته شده بود. امام باقر (علیه السّلام) تبدیل به یک راوی می‌شد، مانند زراره، لذا حضرت این کار را انجام نداد.

صدور حکم شرعی توسط امام باقر (علیه السّلام) به جای نقل روایت

حضرت به جای این‌که روایت کند حکم شرعی صادر می‌کرد. وقتی حضرت سؤال می‌کردند به جای این‌که بگوید: از پدرم شنیدم که از جدّم نقل کرده که پیغمبر فرموده، می‌فرمود: حرام است، یا حلال است، واجب است، باید هفت دور طواف کنید، از این‌جا شروع به طواف کنید. حضرت به جای نقل روایت حکم صادر می‌کردند. آن جامعه تحمّل این را نداشت که امام باقر (علیه السّلام) بفرماید: من معصوم هستم و علم لدنّی و غیب می‌دانم و «مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ»[۳] خبر می‌دهم، مردم اصلاً باور نمی‌کردند و از اطراف ایشان پراکنده می‌شدند. در ابتدای سخنان مثال عصمت را بیان کردم. امّا حکمی که صادر می‌کرد اهل علم از آن مطالبی را می‌فهمیدند.

برخوردهای مختلف در برابر امام باقر (علیه السّلام)

کسی که به صورت مستقیم و بدون استناد به روایت حکم شرعی می‌دهد، اصطلاحاً دارد اخبار عَن الله می‌کند؛ یعنی وقتی حکم شرعی صادر می‌کند مستقیم نظر خدا را بیان می‌کند چون حکم، حکم الهی است، یعنی می‌تواند به طور مستقیم حکم خدا را بیان کند. لذا می‌بینیم که افراد در مقابل امام باقر دو دسته شدند: یک عدّه به طور کلّی رد کردند و قهر کردند و رفتند و هنوز هم مثل ابن تیمیّه، مثل احمد سالوس، مثل غفاری، مثل عبدالله محمّد قریب، کسانی که علیه شیعه مطلب نوشته‌اند معتقد هستند که فقه شیعه غنی نیست چون با امام باقر (علیه السّلام) مثل معصوم برخورد کردند.

دکتر مرعشی کتابی دارد به اسم اسباب اختلاف فقها. او می‌گوید: من در مورد فقها و فتواهای شیعه بحث نمی‌کنم چون مدل فقه آن‌ها با ما فرق دارد. امام باقر (علیه السّلام) می‌خواست که این اتّفاق بیفتد. یک عدّه رد کردند، آن عدّه‌ای که پذیرفتند باور کردند که این حرف‌ها، حرف‌های خدا است و این تقدّس به اهل بیت برگشت. اگر من الآن به شما بگویم مطالبی که می‌خواهم بگویم را قبلاً امام عصر (سلام الله علیه) به من فرموده است و شما هم حرف من را باور کنید، لباس‌های من را پاره پاره می‌کنید! چه تقدّسی برای من ایجاد می‌شود! این در حالی است که من تنها حامل پیام هستم.

شما ببینید چه اتّفاقی افتاد؟ یک عدّه با امام باقر (علیه السّلام) مخالفت کردند و رفتند و مجلس‌های حضرت را ترک کردند امّا یک عدّه به این عنوان ماندند که ایشان به صورت مستقیم از طرف حضرت حق خبر می‌دهند. تمام تقدّس شکسته‌ شده‌ای که بحث مفصّل دارد که در دوره‌ی خلفا چه کردند در دوره‌ی امام باقر (علیه السّلام) برگشت.

مخالفت خلفا با بیان حکم توسط امام باقر (علیه السّلام)

چرا خلفا دوست نداشتند فتاوای حضرت… فتوا در لسان شیعی درست نیست چون امام باقر (علیه السّلام) فتوا صادر نمی‌کند، حکم الهی می‌گوید، امّا آن‌ها می‌گویند فتوا. چرا آن‌ها فتاوای امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) را در کتاب خود نقل نمی‌کنند؟ چون فقهای دیگر وقتی می‌خواستند فتوا نقل کنند می‌گفتند طبق این روایت این حکم است. مثل مراجع تقلید ما که می‌گویند طبق این دلیل حکم این است. امّا امام باقر (علیه السّلام) این را نمی‌فرمودند، ایشان حکم اصلی را صادر می‌کردند. پذیرش این به معنای پذیرش تقدّس امام بود، لازمه‌ی آن عصمت و علم امام بود. این منهج به طور کلّی با آن منهج فرق دارد.

مباحثه‌ی امام صادق (علیه السّلام) و ابن ابی‌ العوجاء

امام اصلاً هیچ نوع درگیری با کسی نداشت و رسماً اصلاً ادّعای امامت نمی‌کرد. البتّه باید عرض کنم اگر شخصی مثل من چنین ادّعایی را مطرح کند با من به شدّت برخورد می‌کنند چون چنین ادّعایی به من نمی‌آید. ادّعای اخبار عن الله هیبتی می‌خواهد، یک عظمت الهی می‌خواهد، هیکل نورانی می‌خواهد که امام آن را دارد کما این‌که ابن ابی‌ العوجاء کافر زندیق وقتی با امام صادق (علیه السّلام) گفتگو کرد و از مجلس بیرون آمد گفت: «مَا هَذَا بِبَشَرٍ!»[۴] او اصلاً آدم نبود! مثل این‌که او یک موجود ملکوتی بود. یعنی وقتی امام باقر (علیه السّلام) می‌فرمود: «قَالَ رَسُولُ الله» با ادّعای شخصی مثل من فرق داشت. مردم در همه‌ی وجود او این را می‌یافتند.

ایمان کامل فقها به بیانات امام باقر (علیه السّلام)

وقتی حضرت از دنیا رفت، خدمت امام صادق (علیه السّلام) رسیدند تا به ایشان تسلیت بگویند. در امالی شیخ مفید آمده است. در تسلیت معمولاً انسان‌ها چه کاری انجام می‌دهند؟ اگر کسی از دنیا برود در مجلس او بدهای او را نمی‌گویند، خوبی‌های او را می‌گویند، ذکر خیر او را بیان می‌کنند و برای او طلب رحمت می‌کنند. خدمت امام صادق (علیه السّلام) آمدند تا به ایشان تسلیت بگویند گفتند: می‌خواهند نکته‌ای از امام باقر (علیه السّلام) بگویند، آن‌ها همه سنّی هستند، بزرگان مدینه هستند، می‌خواهند ذکر خیری در مورد امام باقر (علیه السّلام) بیان کنند. چیزی که به چشم آن‌ها بسیار عجیب بود را گفتند. آن‌ها به امام صادق (علیه السّلام) گفتند: پدر شما کسی بود که وقتی می‌گفت: «قَالَ رَسولُ الله»… در صورتی که امام باقر (علیه السّلام) وقتی به امامت رسیدند که ۸۴، ۸۵ سال بود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از دنیا رفته بودند و ایشان به ظاهر پیغمبر را ندیده بود. وقتی می‌گفت: «قَالَ رَسولُ الله» ما شک نمی‌کردیم این حرف پیغمبر است؛ یعنی اگر می‌گفت این حکم شرعی است ما شک نمی‌کردیم این حکم شرعی است، ما دنبال روایت بودیم که به حکم شرعی برسیم و حضرت به صورت مستقیم حکم شرعی بیان می‌کردند. این اتّفاق در دوره‌ی این سه امام، حضرت سجّاد تا حضرت صادق (علیهم السّلام) رخ داد ولی هنوز فضای بسط، فضای توضیح، فضای تدوین نبود.

پدیدار شدن ابعاد دیگری از مقامات امام معصوم

در دوره‌ی حضرت موسی بن جعفر و حضرت رضا (علیهما السّلام) این مسئله یک مقدار تکمیل شد. مسئله‌ی ولایت تکوینی مطرح شد، مقامات ملکوتی امام بیان شد. در دوره‌ی امام رضا (علیه السّلام) ایشان رسماً امامت شیعه را در نیشابور فرمود. امام را به شهادت رساندند، امام جواد (علیه السّلام) را در کنترل جدّی نگه داشتند، ایشان در دار الحکومه زندگی می‌کردند و بر خلاف امام صادق (علیه السّلام) ادّعای امامت می‌فرمود؛ یعنی این موضوع کاملاً آشکار بود.

تبعید امام هادی (علیه السّلام) از مدینه به عراق

وقتی امام جواد (علیه السّلام) به شهادت رسید، امام هادی (علیه السّلام) را تنها چند سال در مدینه تحمّل کردند، چرا؟ چون امام هادی (علیه السّلام) رسماً خود را امام شیعه و حکومت را غاصب معرفی می‌کرد ولو این‌که زیاد اظهار نظر نکند، یعنی یک مرحله از تقیه گذشته بود. آن چیزی که امام باقر (علیه السّلام) سعی می‌کرد در لفّافه بگوید در دوره‌ی امام جواد و امام هادی (علیهما السّلام) رسماً اعلام می‌شد. لذا حکومت نتوانست تحمّل کند، امام هادی (علیه السّلام) را به عراق دعوت کرد. گفتند ما برای شما دلتنگ می‌شویم، باید به عراق بیایید. وقتی حضرت به عراق تشریف آورد به زیارت امیر المؤمنین (علیه السّلام) رفت.

یک زیارت از امیر المؤمنین در روز غدیر بیان شده است که سند آن صحیح است. روایت معتبر صحیح السّند بسیار کمیاب است که فقیه بتواند طبق آن فتوا بیان کند. قریب به ۳۰ صفحه است. وقتی حضرت به عراق تشریف برد این زیارت را خواند. این‌که خواندن این زیارت چه جایگاهی دارد را عرض خواهم کرد. حضرت محصور شد. این مقدّمه‌ی اوّل بود.

فداکاری‌های امام باقر و امام هادی (علیهما السّلام)

مقدّمه‌ی دوم این است که حضرت اقداماتی برای شیعیان انجام داده است که بسیار رقّت‌بار است. معمولاً من هر وقت در مورد امام هادی (علیه السّلام) صحبت می‌کنم این مورد را به عمد می‌گویم ولو این‌که تکراری است. امام هادی (علیه السّلام) کاری انجام داد که معمولاً ما برای ائمّه (علیهم السّلام) انجام نمی‌دهیم. تا وقتی آن‌ها را امام خود می‌دانیم که برای ما چیزی دارند. دور از محضر شما، سیّد الشّهداء فرمود: همه دم از دین می‌زنند «وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِم‏»[۵] امّا اگر ببینند پول‌های ما را می‌گیرند، سیلی می‌زنند و هیچ چیزی نمی‌دهند «إِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ» رها می‌کنند و می‌روند، کسی که عملاً دغدغه‌ی دین داشته باشد کم است.

بحث امشب ما روی این مسئله است: کاری که امام هادی و امام باقر (علیهما السّلام) انجام دادند این است که آن‌ها هرچه داشتند در راه حقیقت دادند، خودشان را خرج کردند.

فتنه‌ی سال ۷۸ و پاره‌ای از مشکلات مردم

چقدر می‌شود که در مسائل روز به محض این‌که فتنه‌ای بر پا می‌شود خواص… من به یاد دارم در سال ۷۸ اتّفاقاتی در کشور رخ داده بود. اگر شما بیرون می‌رفتید و محاسن‌تان بلند بود ممکن بود با چماق بر سر شما بزنند! الآن اگر ریش گذاشتید به شما التماس دعا گفتند مهم نیست، جایی که چماق بر سر انسان می‌زنند سخت است. به یاد دارم آن موقع در محلّه‌ی ما قیافه‌ی خیلی از مردم عوض شد؛ یعنی وقتی محاسبه می‌کند می‌گوید حالا چطور؟!

ترورهای کور منافقان در اوایل انقلاب

اوّل انقلاب را هم بعضی افراد به یاد دارند. وقتی که منافقان کور می‌زدند. مثلاً به شخصی می‌گفتند به فلان خیابان می‌روی و اوّلین کسی که ریش دارد را هدف قرار می‌دهی. نمی‌دانستند آن شخص چه کسی است؟ برای این‌که ناامنی ایجاد کنند می‌گفتند: اوّلین کسی که ریش دارد را هدف قرار بده. در این شرایط ریش داشتن هنر بود؛ التماس دعا نمی‌گفتند، پول نمی‌دادند، ممکن بود تیر بزنند.

به محض این‌که فتنه‌ای برپا می‌شود موضع‌گیری برای برخی از افراد مشکل می‌شود. حساب می‌کنند و می‌گویند ببینیم حالا اوضاع به نفع چه کسی می‌شود و چه کسی به قدرت خواهد رسید؟ بعضی افراد با همه‌ی گروه‌ها هستند.

نعمت امامت امام باقر و امام هادی (علیهما السّلام)

نکته‌ای که می‌خواهم امشب عرض کنم این است که هم امام باقر و هم امام هادی (صلوات الله علیهما) از اقدامات پر رنگی که در طول امامت داشتند این بود که از وجود خود برای حقیقت استفاده می‌کردند، امساک نمی‌کردند. این‌که ما می‌گوییم «جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‏»[۶] ممکن است بگویند امام باقر (علیه السّلام) یک بار شمشیر به دست نگرفت و امام صادق (علیه السّلام) هم یک بار نیزه نزد. چرا می‌گوییم «بَذَلْتُمْ أَنْفُسَکُمْ فِی مَرْضَاتِهِ … جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‏» چند نمونه‌ی آن را عرض می‌کنم تا ببینید.

امام هادی (علیه السّلام) امام شیعه است. اوصافی که امشب خواندم «فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّى مَنَّ عَلَیْنَا بِکُمْ» شما عرش‌نشین بودید، برای هدایت ما به این‌جا آمده‌اید. انبیاء و اولیاء هیچ کسی نبود مگر این‌که در برابر شما سر خم کردند. در روایتی که شیعه و سنّی نقل کرده‌اند پیغمبری به نبوّت نرسید الّا به این‌که به حقیقت ولایت شما اقرار کرد. همه باید برای این فرد از خودگذشتگی کنند و او خود را حفظ کند ولی شما می‌بینید شیعیان می‌آمدند با امام ارتباط بگیرند، درست است که جایگاه امام هادی (علیه السّلام) روشن شده بود ولی در پادگان بود و ارتباط بسیار سخت بود لذا گاهی حضرت پیغام می‌داد. مثلاً به شخصی می‌گفت: این خانمی که آمده به تو اشاره‌ای کرده و با هم قرار عقد موقّت گذاشته‌اید -برای این‌که سفر کنند و امام را ببینند گاهی طول می‌کشید- این خانم عفیفه نیست، او نفوذی از طرف حکومت است و می‌خواهد روابط شیعیان را لو بدهد، بگوید چه کسی بوده که پول‌ها را از قم تا ساوه فرستاده و از ساوه به کجا و کجا برده‌اند و بعد به کوفه آوردند و از کوفه به سامرا آورده‌اند تا به امام برسانند تا امام آن را بین فقرای شیعه تقسیم کنند یا برای تبلیغات شیعه خرج کنند. خانمی که آمد و کاسه‌ای آب به تو داد عفیفه نیست، او از طرف حکومت آمده است. فلان خانم شیعه و عفیفه است. امام هادی (علیه السّلام) در آن شرایط مورد معرفی می‌کرد.

من روایاتی دیده‌ام که بعضی افراد که برای مدّت‌های طولانی در سفر بودند تا با حضرت ارتباط برقرار کنند به حضرت می‌گفتند قصد ازدواج دارند. حتّی در منبع دیگری دیدم حضرت هادی (صلوات الله علیه) می‌بیند شیعه‌ای به شدّت فقیر و به معنای لغوی مسکین شده است، یعنی کسی که ستون فقراتش شکسته شده، می‌گوید: الآن شب است و من پولی همراه خود ندارم. شب بود و حضرت مخفیانه به بیرون فضای پادگان آمده بود، شخصی را می‌بیند. شخص به امام می‌گوید من از محبّین جدّ شما هستم و گرفتار شده‌ام. حضرت می‌فرماید: من الآن پولی همراه خود ندارم ولی فلان روز که متوکّل می‌خواهد بیاید نامه‌ای به تو می‌دهم که تو از من طلب داری، آن‌جا فریاد بکش و دعوایی درست کن، چون من محصور متوکّل هستم او وظیفه دارد خرج من را بپردازد. تو آن‌جا فریاد بکش و متوکّل برای این‌که آبروریزی نشود چیزی به تو می‌دهد. حضرت می‌نویسد من به این فرد پنج هزار سکّه بدهکار هستم، او می‌آید و دعوا راه می‌اندازد، متوکّل می‌گوید: چرا او فریاد می‌زند؟ می‌گویند: او از علیّ بن محمّد الهادی، ابن الرّضا طلبکار است. می‌گوید: چقدر طلبکار هستی که داری آبروریزی می‌کنی؟ هر چقدر طلب دارد به او بپردازید تا برود. شیعیان باید چنین کاری برای امام انجام می‌دادند. امام از خودگذشتگی می‌کند که مبادا این شیعه در فشار اقتصادی به راه خطا برود.

سبک زندگی اهل البیت این‌طور است. می‌گویند اگر فهمیدی برادر مسلمان تو گرفتاری دارد «لَا یُلجِئُهُ أن یَسئَلَکَ » آن‌قدر به تأخیر نینداز که عرق شرم به صورت او بنشیند و به تو بگوید، قبل از این کار او را انجام بده. در این شرایط امام هادی (صلوات الله علیه) امامت می‌کند. می‌بیند فقر شیعیان زیاد است، وقتی فقر زیاد می‌شود ممکن است بیماری رایج شود. حضرت شروع می‌کنند به بیان روایات طبّی برای پیشگیری از بیماری و صحّت بدن شیعیان. جایگاه یک معصوم که قابل قیاس با یک طبیب نیست، این کار دون شأن امام است. فرض کنید مرجع تقلید در مقطع اوّل دبستان تدریس کند، این کار را انجام نمی‌دهد. وقتی می‌بیند شیعیان در فقر هستند، حضرت برای پیشگیری از بیماری روایات طبّی را بیان می‌کنند.

حضرت بررسی می‌کند که الآن چه وظیفه‌ای باید انجام شود، چه کاری انجام نشده مانده، مشکل کجا است؟ آن را حل کنیم. اگر حضرت می‌خواست این را در نظر بگیرد که من چه کسی هستم… عباراتی که خواندم عبارات خود امام هادی است، کسی که عرشیان و قدسیان باید مقابل او زانو بزنند نگاه می‌کرد که باید چه کاری انجام دهد؟ یکی از اقدامات همین کاری بود که عرض کردم. چون امام هادی (علیه السّلام) در آن جامعه در بین مردم چهره‌ی موجّهی بود و هیبت عظیمی داشت که سرّ این هیبت عظیم را گفته‌ایم.

برخورد برده‌های تربیت نشده با امام هادی (علیه السّلام)

یک وقت یک عدّه از برده‌های سیاه را بلا تشبیه در جایی مانند این راهرو گذاشت، طوری که وقتی می‌خواهید وارد این راهرو بشوید حدود صد نفر را این‌جا نگه دارند. شما باید تنه به تنه بشوید و تنه بخورید تا وارد شوید. یک عدّه از برده‌های تربیت نشده‌ و نامسلمان که سیاهپوست بودند، آن‌ها را آن‌جا گذاشته بودند که وقتی امام عبور می‌کند… برده‌هایی که اسیر جنگ بودند فی نفسه نسبت به اسلام کینه داشتند چون آن‌ها اسیر اسلام بودند. در واقع برده‌ها اسیر جنگی بودند و حالا برده شده بودند. اگر داعشی را دستگیر کنی که حسن نیّت ندارد، اگر فرصت پیدا کند حتماً کاری انجام می‌دهد. حالا تا این‌که یکی از آن‌ها تربیت و هدایت می‌شد و ایمان می‌آورد.

برده‌هایی که در کربلا شهید شدند

یکی از دلایلی که جون خیلی پیشرفت کرد این بود که از آن‌جا تربیت شد و محب شده است. اصلاً اکثراً این‌طور نبودند. حتّی در جنگ‌ها برده را نمی‌کشتند چون می‌گفتند او را به اجبار به جنگ آورده‌اند. برده‌ی او بود و بعد برده‌ی شخص دیگری می‌شد. خیلی از برده‌های در کربلا بودند که بنی امیّه، ناموس خدا، زینب کبری را اسیر کردند برده‌ها را اسیر نکردند و گفتند شما آزاد هستید. برده‌ها را به شخص دیگری می‌دادند و برده‌ی شخص دیگری می‌شدند. آن برده‌هایی که در کربلا شهید شدند به اجبار شهید نشدند، آن‌ها می‌خواستند که شهید بشوند.

خلاصه این برده‌ها شهید نشده بودند و گفتند امام هادی را از آن‌جا رد کنیم که به او تنه بزنند. مثلاً گاهی با هم دعوا می‌کردند و معلوم نبود چه کسی مجرم است، می‌خواستند جسارت کنند. امام هادی (علیه السّلام) داشت رد می‌شد، همه‌ی آن‌ها به سجده افتادند. هر چقدر به آن‌ها شلّاق زدند آن‌ها بلند نشدند. یک نقل این است که بعد از این‌که حضرت عبور کردند پرسیدند: این چه کاری بود؟ گفتند: ما برای خدایی که می‌پرستیدیم صورتی قرار داده بودیم. ممکن است توحید ما هم اشکال داشته باشد و برای خدا صورت قرار داده باشیم، باید به خدا پناه برد، خدا صورتی ندارد. حالا آن‌ها بت‌پرست بودند. خدایی که آن‌ها می‌پرستیدند و برای او صورت قرار داده بودند شبیه صورت امام هادی (علیه السّلام) بود؛ یعنی هیبت امام هادی (علیه السّلام) را برده‌ی تربیت‌نشده هم می‌فهمید. در این شرایط که حضرت محترم بود، معتبر بود، جمعیت شیعه زیاد شده بود معصومین تقریباً همه این کار را انجام داده بودند. وقتی به جایگاهی می‌رسیدند که جامعه اعتبار آن‌ها را می‌فهمید امیر المؤمنین تبلیغ می‌کرد.

امام هادی (علیه السّلام) مدّاح امیر المؤمنین (علیه السّلام)

اگر ما بتوانیم در این ماه رجب برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) قدمی برداریم آقا چقدر عظمت دارد. امام هادی (علیه السّلام) مدّاح امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. وقتی خواستند حضرت را به عراق بیاورند، سر قبر امیر المؤمنین رفتند، زیارت غدیر -که در مفاتیح وجود دارد و سند آن هم صحیح است- را خواندند. آن‌جا ۱۵۰ مورد از فضیلت‌های امیر المؤمنین (علیه السّلام) را بیان کردند که کسانی که با حضرت هستند نوشته‌اند که حضرت چه فرمود.

وقتی می‌گوییم «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی» به ما رزق داده‌اند. چون امام هادی (علیه السّلام) به امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی». چرا به ما هم اجازه داده‌اند که این حرف را بیان کنیم؟ فرمود: «جَاهَدْتُ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‏» تو بودی که ما جاهد بودیم، ما کاری انجام ندادیم.

تظاهر به روشنفکری با موضع‌گیری نسبت به انقلاب

مطلبی که می‌گویم درد است. در همین قم، متأسّفانه گاهینمی‌خواهم تصریح کنم- اگر بخواهی از امام پیامی نقل کنی ممکن است استاد درس بگوید این‌جا نگویید. اگر کسی بخواهد بعضی جاها ادای باسوادها را در بیاورد نباید از انقلاب دفاع کند. پناه بر خدا از نمک به حرامی، پناه بر خدا از نمک‌نشناسی! می‌گویند این‌جا نگویید فلان شخص انقلابی است، انقلابی یعنی بی‌سواد. حالا چه زمانی بوده در طول تاریخ شیعه که شیعه چنین فرصتی که این انقلاب ایجاد کرده داشته باشد؟ بگویید ما هم بررسی کنیم!

حتّی یک استاد برجسته‌ی درس کفایه که نمی‌خواهم اسم او را ببرم چون شخص محترمی است- یکی از دوستان ما می‌گفت: کلمات آقا را درباره‌ی موضوعی -که نمی‌خواهم بگویم کجا، آن بزرگوار محترم است- می‌خواستیم در بین درس پخش کنیم نگاه کرد و گفت: خیر، امروز پخش   کنیم، نگاه کرد و گفت: امروز پخش نکنید. فردا من و دوست من را صدا کرد. همین چند روز پیش که قم بودم این اتّفاق افتاد. استادی که می‌گویم بسیار مشهور است و از مشهورترین اساتید درس کفایه است. می‌گفت: به من گفت پخش کنید. گفتیم: چرا دیروز اجازه ندادید؟ گفت: دیروز شیطان من را فریب داد. یعنی جو این‌طور است که اگر حرف آقا را پخش کنند می‌گویند: آقا بیسواد است، نان به نرخ روز خور است! خیلی نمک نشناس هستید!

تبلیغ امام هادی (علیه السّلام) در حقّانیت امیر المؤمنین (علیه السّلام)

امام هادی (علیه السّلام) در اوج حرمت و احترامی که داشت هزینه داشت که بخواهد برای امیر المؤمنین خرج کند. چون بخش زیادی از دوران امامت امام هادی (علیه السّلام) در دوران متوکّل بود که متوکّل جشنواره می‌گرفت هر کسی بهتر علیّ بن ابی‌‌طالب را مسخره کند! در این شرایط حرف زدن از امیر المؤمنین هزینه دارد.

امام هادی (علیه السّلام) به جای این‌که خود را حفظ کند گفت من چه کسی هستم که خودم را حفظ کنم؟ اگر چیزی دارم که باید آن را خرج حقیقت کنم. این است که شما می‌بینید زیارت جامعه گفته‌اند، زیارت غدیریه دارند، یعنی امام با این‌که اگر به خودش دعوت کند حق است «إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ»[۷] همه‌ی خیر و اوّل و آخر و همه چیز شما هستید. اگر امام بگوید به سمت من بیایید یعنی به سمت خدا دعوت کرده است ولی امام به سمت خود دعوت نکردند و مردم را به سمت امیر المؤمنین (علیه السّلام) دعوت کردند، چرا؟ برای این‌که اگر امیر المؤمنین شناخته شود حق شناخته می‌شود و معلوم می‌شود که مقصّر اختلافات قبلی چه کسی بوده است. اگر سر منشأ را درست کنیم باقی جریان درست می‌شود و این هزینه دارد.

فعّالیّت امام هادی (علیه السّلام) در مورد جریان کربلا

امام هادی (سلام الله علیه) در مورد جریان کربلا هم همین کار را انجام داد. امام هادی (علیه السّلام) قطعاً مستجاب الدعوه است، شکّی در آن نیست. در شرایطی که می‌دیدند جلوی حضرت سجده می‌کنند می‌توانستند بگویند اگر مریض شدید به من توسّل کنید. غلط هم نبود ولی امام (سلام الله علیه) اهداف اصلی دارند. اصلاً به خودشان دعوت نمی‌کردند.

در این ماه رجب بخواهیم که ماه اصب است، ماه عنایت و بخشش و کرامت حضرت حق است، حضرت حق به برکت امام هادی (علیه السّلام) ما را هدایت کند. وقتی امام هادی (سلام الله علیه) بیمار می‌شدند به یک عدّه پول می‌دادند. حضرت در پادگان محاصره بودند و می‌گفتند من نمی‌توانم به کربلا بروم، به یک عدّه پول می‌دادند تا به کربلا بروند و برای ایشان دعا کنند. حضرت مستجاب الدّعوه بود، نیازی به این کار نبود ولی حضرت می‌خواستند آدرس بدهند که شما گم نکنید. خدا روزی ما کند که ما خود را فدای حقیقت کنیم نه این‌که حقیقت را فدای خودمان کنیم.

ارزش حقیقت برای اهل البیت (علیهم السّلام)

همین اتّفاق برای امام باقر (علیه السّلام) هم رخ داد. اگر ما دنبال سیره‌ی اهل البیت هستیم یعنی آن ثابت مستقر نه یک اتّفاق، یکی از موارد آن همین است. اهل البیت (علیهم السّلام) برای حقیقت خود را فدا می‌کردند نه این‌که حقیقت را فدای خود کنند، امام باقر (علیه السّلام) هم همین‌طور بودند. امام باقر (علیه السّلام) می‌فرمودند: «قَالَ رَسُولُ الله» همه می‌پذیرفتند امّا وقتی مطمئن شده جامعه حرمت او را طوری دارند که نوشته‌اند بزرگان آن‌ها مانند محمّد ابوزهره که «کَانَ العُلَمَاء ۳۶:۵۵؟؟ بِالمَدینَه مِن کُلِّ أُفُق» از همه‌ی اقطار عالم سفر می‌کردند تا ببینند باقر العلوم چه کسی است؟

شیوه‌ی ترویج راه و روش امیر المؤمنین (علیه السّلام) توسط امام باقر (علیه السّلام)

وقتی می‌آمدند از حضرت سؤال کنند می‌فهمیدند او به امام باقر (علیه السّلام) اعتقاد پیدا کرده خود را فدای امیر المؤمنین می‌کرد.

مثلاً سؤال می‌پرسیدند: در مسئله‌ی قربانی که می‌خواهیم گوسفند را قربانی کنیم، خونی که در گوشت گوسفند می‌ماند پاک است یا نجس؟ می‌فرمود: امیر المؤمنین (علیه السّلام) می‌فرمود: اگر بدن ذبیح ساکن شد و… چنین حکمی دارد. این یعنی چه؟ یعنی امام باقر (علیه السّلام) که برای دادن حکم شرعی استناد نمی‌کند و مستقیم حکم می‌دهد، آن‌جا که یقین می‌کرد طرف مقابل امام و جایگاه او را شناخته است که حضرت راوی نیست، مستقیم حکم خدا را بیان می‌کند نیاز نبود بگوید امیر المؤمنین (علیه السّلام) چه می‌کرد، آقا حکم را بگو، مردم پذیرفته‌اند. این‌جا می‌فرمود: امیر المؤمنین این کار را انجام داد، یعنی من با این جایگاه در جایگاه شاگرد امیر المؤمنین هستم، به امیر المؤمنین استناد می‌کنم.

در مسئله‌ی به یاد می‌آورم که روایت است که سؤال می‌کنند که در این‌جا چطور قضاوت کنیم؟ می‌فرمود: امیر المؤمنین (علیه السّلام) در فلان موقعیت این‌طور فرمودند. همین امام باقر (علیه السّلام) که عمد داشت نگوید «حَدَّثَنی»، عمد داشت مستقیم بگوید وقتی حرف به امیر المؤمنین (علیه السّلام) می‌رسید می‌فرمود: امیر المؤمنین (علیه السّلام) این‌طور می‌فرمود. در چه شرایطی؟ امام باقر (علیه السّلام) در شرایطی به امامت رسید که قبر مطهّر امیر المؤمنین (علیه السّلام) از ترس مخفی است؛ یعنی قبر مطهّر امیر المؤمنین (علیه السّلام) اگر ظاهر می‌شد قبر را نبش می‌کردند؛ یعنی در این حد حیوان صفتی و بی‌حرمتی در مورد امیر المؤمنین (علیه السّلام) وجود داشت. یعنی امام باقر (علیه السّلام) از نظر اعتبار اجتماعی چیزی به دست نمی‌آورد. اعتبار اجتماعی برای او معنایی نداشت، خود را فدای امیر المؤمنین (علیه السّلام) می‌کرد.

خدا روزی ما کند که این‌چنین باشیم، بعضی از شیعیان این‌طور بودند. یکی از مصیبت‌های جامعه این است که ولی خدا جلو باشد و مردم پشت او پنهان شوند. مردم باید جلو باشند و فدا شوند. تا زمانی که شهدای انصار هستند هیچ نقلی نیست که سیّد الشّهداء در کربلا زخمی برداشته باشد. تا زمانی که حجر زنده است معاویه نسبت به سیّد الشّهداء نمی‌تواند رسماً موضع‌گیری کند.

رابطه‌ی زیاد بن ابیه با امیر المؤمنین (علیه السّلام)

زیاد بن أبیه در ابتدا با امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود. امیر المؤمنین (علیه السّلام) در انتساب به شدّت تقوامدار بود، تا زمانی که طرف ظاهراً تقوا نداشت او را برای انجام کاری انتخاب نمی‌کرد ولی حضرت تفتیش عقیده هم نمی‌کرد چون حضرت در مقام الگوی ما است، ما که علم نداریم که کنه افراد را ببینیم بالاخره یک وقت هم ما می‌خواهیم کاری انجام دهیم. مسئول جایی هستیم و می‌خواهیم کارمند استخدام کنیم، ما که علم غیب نداریم تا از دل مردم خبر داشته باشیم، حدّاقل می‌شود در مورد ظاهر شخص تحقیق کرد، لذا حضرت به ظاهر توجّه می‌فرمود. نه این‌که ظاهر او، بررسی می‌کرد که آیا این فرد با تقوا است یا نیست؟

مثلاً در مورد زیاد بن ابیه حرف‌هایی می‌زدند. مثلاً حرام‌زاده بودن او مسلّم نبود چون مادر او یک زن شوهردار بود که معلوم بود شوهر او چه کسی است. او با امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود و گاهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به او نامه می‌نوشت که مبادا معاویه تو را فریب دهد. اگر نگاه کنید در نهج البلاغه آمده است. آدم سختگیری بود، در دوران امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم گاهی سختگیری می‌کرد و با کفّار خشونت به خرج می‌داد امیر المؤمنین (علیه السّلام) نامه می‌نوشت و او را توبیخ می‌کرد که با کفّار تندروی نکن. «أعَاذَنا الله مِن شُرورِ أنفُسِنَا وَ سَیِّئَاتِ أعمَالِنَا» آن‌قدر معاویه با او نامه‌نگاری کرد، مذاکره کرد و… تا زیاد بن ابیه وارد حزب معاویه شد. وقتی وارد حزب معاویه شد چون تمام اسرار شیعه را می‌دانست، او از سران حکومت بود لذا شیعه را قلع و قمع و نابود کرد. هر جایی که رد می‌شد لرزه بر بدن‌ها می‌افتاد، آدم بسیار خشنی بود.

وحشت زیاد بن ابیه از حجر بن عدی

وقتی زیاد بن ابیه وارد مسجد کوفه می‌شد به محض این‌که روی منبر می‌نشست شروع می‌کرد به ناسزا گفتن به امیر المؤمنین (علیه السّلام). این مقدّمه بود، می‌خواستم این را عرض کنم که به محض این‌که وارد مسجد می‌شد می‌گفت: حجر کجا است؟ اگر حجر بود حرف نمی‌زد، حجر چه قدرتی داشت؟! نه ارتش داشت، نه سپاه داشت، نه نیرو داشت، یک آدم بود! نوشته‌اند «کانَ أَمّاراً بالمَعْرُوفِ» سلام خدا بر حجر. انتقامی که داعشی‌ها از او گرفتند روزی او بود چون در کربلا نبود که حاضر باشد. این همه آدم آن‌جا است امّا قبر او را نبش کردند.

تاریخ نوشته است وقتی زیاد وارد مسجد می‌شد، مسجد کوفه در اوّل که ساخته شد ۴۰ هزار نفر جمعیت داشت و در زمان زیاد صد هزار نفر، مسجد بزرگی بود. مصلّای تهران را فرض کنید، این همه آدم! به محض این‌که می‌نشست می‌پرسید حجر کجا است؟ اگر حجر بود توصیه به تقوا می‌کرد و پایین می‌آمد و اگر حجر نبود به امیر المؤمنین (علیه السّلام) ناسزا می‌گفت.

ویژگی‌هایی که شیعه باید داشته باشد

اگر کسی می‌خواهد شیعه‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام) باشد باید شیعه‌ای باشد که بار بردارد، بشود روی او حساب کرد نه این‌که پشت امام بایستیم و سیلی‌ها را او تحمّل کند. امام زمان (سلام الله علیه) وقتی بیاید سعید بن عبدالله حنفی می‌خواهد، برادرهای حضرت عبّاس (علیه السّلام) را می‌خواهد.

فداکاری حضرت عبّاس (علیه السّلام) و برادران او در کربلا

در کربلا وقتی همه‌ی انصار شهید شدند، علی اکبر (سلام الله علیه) به شهادت رسید حضرت عبّاس (سلام الله علیه) برادران خود را جمع کرد. فرمود: امّ البنین روی شما حساب کرده، سرمایه‌گذاری کرده، شما را تربیت کرده است. قبل از این‌که من به میدان بروم بروید و خود را فدا کنید «قُومُوا بِنَفسی أنتُم» فدای شما بشوم «تَقَدَّموا أنفُسَکُم» بروید و خود را فدا کنید. من می‌خواهم در راه اربابم شما را کتشه ببینم، داغ شما باید قبل از این‌که به میدان بروم باید بر دل من بماند.

برادران قمر بنی هاشم مقابل سیّد الشّهداء (علیه السّلام) قرار گرفتند. سیّد الشّهداء (سلام الله علیه) در کربلا در تیررس بود، یعنی هر جا حضرت بودند دشمن ایشان را تیرباران می‌کرد. لذا خیلی از شهدا به جنگ تن به تن نرسیدند. همه در تیرباران کشته شدند «یَقُونَهُ بِوُجُوهِهِم وَ نُحُورِهِم»[۸] هر تیری که می‌آمد آن‌ها سر و گردن خود را به سمت آن تیر می‌بردند. امام زمان چنین شیعه‌هایی را می‌خواهد نه این‌که سر خود را بکشند «یَقُونَهُ بِوُجُوهِهِم وَ نُحُورِهِم» این‌ها سر خود را به سمت تیر می‌بردند تا این‌که به زمین افتادند، قمر بنی هاشم آن‌ها را برگرداند، بعد خودش به میدان رفت.

مقایسه‌ی مظلومیت امام هادی و اسارت اهل بیت امام حسین (علیه السّلام)

امام هادی (علیه السّلام) که در آن حکومت جایگاه والایی در نزد مردم دارد، کرامت نفس او، هیبت آن بزرگوار، مشغول عبادت بود، در این ماه پر فضیلت به این دعا توجّه کنید می‌بینید که چرا می‌گویند این ماه، ماه عنایات بی‌دریغ حضرت حق است «یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ یَا مَنْ یُعْطِی الْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ»[۹] این‌جا بسیار عجیب است که «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ» کسی نفهمد و نخواهد هم تو به او عنایت می‌کنی «وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ» اگر نفهمد هم تو دریغ نمی‌کنی.

حضرت هادی (علیه السّلام) در ماه رجب مشغول عبادت بود، صورت مبارک او غرق اشک بود، روی خاک داشت عبادت می‌کرد، سر مبارک او برهنه بود. این مظلومیت امام هادی (علیه السّلام) است که نمی‌توانم برای شهادت او روضه‌ای بگویم برای این‌که نقل نکرده‌اند، حضرت محصور بودند و در پادگان به شهادت رسیدند، کیفیت قتل حضرت معلوم نیست.

این توهین برای ما که بسیار جانسوز است و از مرگ سخت‌تر است را عرض می‌کنم. سربازهای حکومت وارد خانه شدند و امام هادی (علیه السّلام) را با سر برهنه و با لباس داخل منزل کشان کشان تا قصر بردند. آن ملعون مست بود، جام شراب به حضرت تعارف کرد. نوشتند حضرت شروع کرد به گریه کردن.

این را ننوشته‌اند امّا من شما را به آن‌جا می‌برم. یک روز هم آل الله را وارد مجلس کردند. ناموس خدا ایستاده بود، همسر یزید را داخل پرده‌ای قرار داده بودند. می‌گوید: اگر الآن چشم خود را باز کنی و آن صحنه را تجسّم کنی می‌بینی دختر معاویه و خواهر یزید گوشواره به گوش در امنیت کامل پشت پرده قرار گرفته بودند «وَ آلُ رَسُولِ اللّهِ تُسبَى نِسَاؤُهُم»[۱۰] با آن‌ها مانند کنیزان خارجی برخورد کردند. شیخ صدوق می‌گوید: آن‌ها ایستاده بودند، آن ملعون سر مطهّر را مقابل خود قرار داد، پارچه‌ای روی آن ظرف کشیدند، حوالی آن مشغول به غذا خوردن شدن. گفت: تشنه‌ام، جام شرابی بیاورید. شیخ صدوق می‌گوید: وقتی آن ملعون این نجاست را خورد باقی‌مانده‌ی آن را به سمت رأس مطهّر پاشید. این‌جا بود که دیدند لرزه بر بدن مبارک زینب کبری (سلام الله علیها) ظاهر شد.

«وَ آلُ رَسُولِ اللّهِ تُسبَى نِسَاؤُهُم             وَ مِن حَولِهِنَّ السِّتر یُهتَکُ وَ الخِدرُ»

Kashani-13950122-JahadeEmamHadi-ThaqalainSite (5)


 

[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– سوره‌ی هود، آیه ۱٫

[۴]– الکافی، ج۱، ص ۷۵٫

[۵]– بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۳٫

[۶]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۲٫

[۷]– من لا یحضره الفقیه، ج‏ ۲، ص ۶۱۶٫

[۸]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ‏۳۳، ص ۶۸۷٫

[۹]-‌ إقبال الأعمال، ج ‏۲، ص ۶۴۴٫

[۱۰]– تسلیه المجالس و زینه المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، ج ‏۱، ص ۵۹٫