یررسی چرایی شهرت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام به لقب کریم اهل بیت علیهم السلام.
- تعیین نشدن لقب کریم برای امام حسن از طرف پیامبر و ائمّه
- تعریف وضع تعیینی
- اطلاق لقب کریم به امام حسن توسّط مردم مدینه
- تعداد کم محبّین اهل بیت در مکّه و مدینه
- تهاجم فرهنگی در مدینهی بعد از پیغمبر
- علّت عدم همراهی امام سجّاد با قیام حرّه در مدینه
- کرامت امام حسن به مردم مدینه
- کرامت موسی بن جعفر و امام رضا به اهل سنّت
- تقوای امام حسن
- علّت تفاوت قائل شدن بین امام حسن و امام حسین و امیر المؤمنین در نظر اهل سنّت
- حدیثی از اهل سنّت در مورد دانش امام حسن
- نقش امام حسن در فراهم آوردن سپاه در جنگ جمل
- جنبهی خطبهخوانی و عقلانیّت حضرت
- حفاظت از جان امام بعدی یکی از وظایف امام
- شجاعت امام حسن در جنگ صفین
- تواضع امیر المؤمنین نسبت به حضرت زهرا
- مواظبت امام حسن از جان امام حسین
- نگرانی امام حسن برای امام حسین در لحظات مرگ
- سرّ کرامت امام حسن
- تخریب پیامبر بعد از رحلت ایشان
- پراکنده کردن طرفداران اهل بیت از اطراف آنها
- افزودن بر تعداد اهل بیت برای کم اهمّیّت کردن جایگاه آنها
- نمونههایی از خشونت خلیفهی دوم
- علّت احترام خلیفهی دوم به ابن عبّاس
- منع خلیفهی دوم از اجتماع علمی
- شیوهی تخریب اهل بیت در زمان خلیفهی دوم
- علّت نبودن حدیث فقهی از امام حسن و امام حسین
- شیعهکشی و تخریب آنها بعد از امیر المؤمنین
- دشمنی با امیر المؤمنین در زمان خلفا
- فشار بر کسانی که نام اهل بیت را داشتند
- دشمنی با اهل بیت در زمان معاویه
- اذعان اهل سنّت به مقام امام حسن
- تصمیم امام حسن بر قطع نشدن ارتباط با مردم
- استفادهی امام حسن از کرامت برای قطع نشدن ارتباط با مردم
- اطاعت از خدا دستور العمل زندگی ائمّه
- مقابلهی امام حسن با فراموش شدن عنوان اهل بیت
- نحوهی برخورد امام مجتبی با شخص توهینکننده
- انتساب ائمّه به امام حسن و امام حسن
- کرامت امام حسن به شخص توهین کننده
- کرامت امام حسن به شخص کرم کننده
- خیرات به نیابت از امام حسن برای حضرت زهرا
- سختیهای امام حسن در طول زندگی
- رفتار کریمانهی امام حسن با خدا
- تواضع امام حسن نسبت به برادر خود
تعیین نشدن لقب کریم برای امام حسن از طرف پیامبر و ائمّه
ما در بین روایات گاهی اوصافی برای ائمّه داریم، مثلاً فرض بفرمایید که برای حضرت جواد (صلوات الله علیه) لفظ تقی را در روایات داریم. برای حضرت مجتبی هم وصف تقی از ائمّهی قبلی رسیده است. مثلاً برای حضرت سجّاد (سلام الله علیه) زین العابدین از حضرت رسول رسیده است. امّا کریم برای حضرت مجتبی از اهل بیت نرسیده است. یعنی این کریم از اوصاف منصوص حضرت نیست. یعنی در زیارات، در روایات، در منابع تاریخی هیچ یک از معصومین قبل از حضرت مجتبی به حضرت مجتبی کریم نگفت. یعنی کریم به قول اصولیّین به وضع تعیینی نیست. وضع تعییی مثل این است که من فرزنددار میشوم و برای او یک اسمی میگذارم، مثلاً اسم او را علی میگذارم. اسم او را غفور میگذارم. خدایی ناکرده ممکن است این بچّه بعداً خیلی آدم غیر غفوری هم باشد. البتّه معصومین اسم بگذارند، اسم درست است ولی کریم در اوصافی که اهل بیت راجع به حضرت مجتبی گفتند نیست، وضع آن تعیینی نیست، یعنی تعیین نشده است.
تعریف وضع تعیینی
گاهی وضع تعیّنی است. یعنی چه؟ یعنی فرض کنید در این محلّ شما مغازه و سوپر مارکت زیاد است، یکی است که خیلی با انصاف است. یک بار شما میروید خرید میکنید، میبینید این چقدر منصفانه برخورد کرد. مثلاً پنج درصد به ضرر خود به شما جنس بیشتر داد. دفعهی بعد هم که برای یک موضوع دیگر میروید، میبینید چقدر با انصاف است و از بقیهی مغازهها ارزانتر است. همسایهها هم میآیند همینطور است. یک مدّت که میگذارد میگوید: این روغن حیوانی را از کجا خریدی؟ میگویی: از همین مغازه؟ کدام؟ با انصافه؟ این مدام میگردد و میگردد، بعد در آن محل اگر بگویند مغازهدار با انصاف -کسی روی او اسم نگذاشته بود- ذهنها به سمت آن یک دانه مغازه متبادر میشود. به این وضع تعیّنی میگویند. یعنی یک کسی اوّلین بار یک چنین نامگذاری را نکرده است، تجربه کثرت استعمال باعث شده است.
اطلاق لقب کریم به امام حسن توسّط مردم مدینه
کرامت حضرت مجتبی اینگونه است. یعنی ائمّهی قبلی نفرمودند او کریم است، بلکه آنقدر این کرامت در مدینه توسّط مردم تجربه شد، آنقدر تجربه شد، آنقدر کرامت دیدند، به او کریم اهل البیت گفتند. این خیلی مهم است. از چه جهت مهم است؟ از این جهت مهم است که مردم مدینه متأسّفانه محبّین اهل بیت نبودند.
تعداد کم محبّین اهل بیت در مکّه و مدینه
حضرت سجّاد فرمود: ما در کلّ مکّه و مدینه ۲۰ خانه که در آن خانه با محبّت ما زندگی بکنند، سراغ نداریم. ۲۰ خانه در کلّ مکّه و مدینه. تاریخ هم این را نشان میدهد. یک نفر از مردم مدینه با سیّد الشّهداء به سمت مکّه و بعد کوفه همراه نشد. یک نفر از اهل مدینه همراه نشد. شما اصلاً غیر از اهل بیت پیغمبر، شهیدی از اهل مدینه در کربلا ندارید.
تهاجم فرهنگی در مدینهی بعد از پیغمبر
و خود این یک بحث مفصّل طولانی است که تهاجم فرهنگی که در مدینه بعد از پیغمبر اتّفاق افتاد، بیسابقه بود و بعد از حادثهی کربلا، بعد از عاشورای ۶۱ اصلاً یکی از مهمترین مرکز فسق و فجور جهان اسلام مدینه بود. یعنی روی آن کار کردند. مدینهی زمان سال ۷۵ هجری بسیار از آندلس مشهور مشهورتر است، اگر اهل تاریخ بررسی بکنند.
علّت عدم همراهی امام سجّاد با قیام حرّه در مدینه
پس بین کسانی که هیچ محبّتی به اهل بیت ابراز نمیکردند، حتّی سال ۶۲ که واقعهی حرّه رخ داد، اگر ببینید هیچ قصد خونخواهی از سیّد الشّهداء نبوده است، بد بودن یزید باعث قیام شد، اگر بررسی بفرمایید. لذا حضرت سجّاد هم در قیام حرّه شرکت نکرد.
کرامت امام حسن به مردم مدینه
مردم مدینه که متأسّفانه روی تهاجم فرهنگی جدّی آن زمان ارتباط خوبی با اهل بیت نداشتند، آنقدر از حضرت مجتبی کرامت دیدند که به او کریم اهل بیت میگفتند و مروان گفت: «هذا أسخی العرب» این سختیترین مرد عرب است. سرّ این کرامت چیست؟ این که ما شنیدید حضرت مجتبی دو بار همهی اموال خود را، سه بار نیمی از اموال خود را در راه خدا با مردم مدینه تقسیم کرد. دو بار همهی اموال را داد، با مردم مدینهای که هیچ محبّتی به اهل بیت نداشتند، با فقرایی که هیچ محبّت نداشتند، اینگونه برخورد کرده است.
کرامت موسی بن جعفر و امام رضا به اهل سنّت
سرّ این کرامت چیست؟ شبیه آن را شما در موسی بن جعفر (سلام الله علیه) میبینید. سنّیهای کاظمین به حضرت موسی بن جعفر، کریم اهل بیت میگویند. باز شما شبیه آن را دربارهی حضرت رضا میبینید. ده نفر از بزرگان اهل سنّت میگویند: زیارت علیّ بن موسی الرّضا را تجربه کردیم، حاکم نیشابوری یک سنی خیلی محکم است، پر کار هم است، کتاب زیاد دارد. میگوید: هر وقت خود من یا فرزند من دچار بیماری میشویم، سر قبر علیّ بن موسی الرّضا میروم، خدا من را شفا میدهد. ابن حبّان میگوید: «جَرَّبْتُه کَثیراً»، «جَرَّبْتُه» یعنی خود من شخصاً تجربه کردن «کَثیراً» بارها. هر وقت همّ و غمی داشتم، قبر علیّ بن موسی الرّضا را زیارت کردم. ابن حبّان یکی سنّی معروف از رجالیون بزرگ است. یعنی رواه را توثیق میکند و جرح میکند. این راوی دروغگو است، این راوی راستگو است. یعنی از علمای اعلام اهل سنّت است، برای قرن پنج است.
تقوای امام حسن
کرامت حضرت مجتبی (صلوات الله علیه) اینطور است. در روایات ما که از معصومین رسیده است، حضرت مجتبی را به تقی، پرهیزکار یاد کردند. چون تقوای حضرت عجیب است. حالا إنشاءالله در آخر عرض خواهم کرد. ۲۰ سفر پیاده به حج رفت. هیچ تحمّل دیدن سختی مردم را نداشت. شما با حضرت مجتبی کار دارید، او با نه اهل سنّت، با کسانی که هیچ حبّی به حضرت مجتبی نداشتند کرامت داشته است. قطعاً نسبت به محبّین خود عنایت دارند.
علّت تفاوت قائل شدن بین امام حسن و امام حسین و امیر المؤمنین در نظر اهل سنّت
حالا سرّ این کرامت چیست؟ یک نکتهی مقدّماتی عرض بکنم، حضرت مجتبی (صلوات الله علیه) متأسّفانه در بین شیعیان هم به شدّت غریب هستند. در بین اهل سنّت هم به خاطر اینکه میخواستند تفاوت رفتاری ایشان را با امیر المؤمنین و حضرت اباعبدالله را حاکی از تفاوت نگرش او بدانند، تهمتهای زیادی به حضرت زدند. اینکه حضرت مجتبی سیصد بار زن طلاق داده است. اینکه حضرت مجتبی با امیر المؤمنین دعوا کردند. اینها جعلیات و چرندیات است ولی به خاطر اینکه امیر المؤمنین خشن بود فی ذات الله و سیّد الشّهداء قیام کرد در راه خدا، برای اینکه حضرت مجتبی یک آتش بس مصلحتی کرده بود، این تفاوت را بر سر اهل بیت خراب بکنند، سعی کردند بین امام حسن و دو معصوم قبل و بعد اختلاف سازی بکنند، خیلی او را تخریب کردند.
حدیثی از اهل سنّت در مورد دانش امام حسن
در حالی که در روایات هم شیعه، هم سنی است که «وَ لَوْ کَانَ العقلُ شَخْصاً لَکَانَ الْحَسَنَ»[۱] اگر کسی بخواهد ببیند عقلانیّت محض، عقل کل چه کسی است؟ عقل بخواهد یک جایی جمع بشود، به صورت یک چهرهی مجسّم؟ «وَ لَوْ کَانَ العقلُ شَخْصاً لَکَانَ الْحَسَنَ».
نقش امام حسن در فراهم آوردن سپاه در جنگ جمل
نمونهی آن را هم در جنگ جمل دیدند، امیر المؤمنین در مدینه ساکن بود، حضرت ۲۵ سال در مدینه تخریب شخصیت شده بود. لذا وقتی در بصره جملیها علیه امیر المؤمنین قیام کردند، حضرت در مدینه هم که یاری نداشت، بخواهد سرباز از مدینه بیاورد، عرض کردم مدینه طرفدار حضرت نبودند. حضرت مالک و عمار را فرستاد برای کوفیان سخنرانی کرند که یک عدّه سرباز بیایند. ابو موسی اشعری یک سخنرانی کرد و هیچ کسی نیامد. حاضر به دفاع از خلیفهی مسلمین و از کیان نظام اسلامی نشدند. تاریخ ثبت کرده است که حضرت مجتبی (صلوات الله علیه) از مدینه به کوفه سفر کردند و سخنرانی کردند. سخنرانی حضرت کاری کرد که نوشتند: «کَأَنَّ عَلَى رؤُوسِهِمُ الطَّیْرُ»[۲] اینها چنان مبهوت سخنرانی حضرت شدند، انگار پرنده روی سر آنها نشسته است. آدمی که پرنده روی سر او بنشیند، برای اینکه نپرد چه کار میکند؟ دیگر تکان نمیخورد. یک پرنده روی سر من بنشیند، یک کفتر روی سر من بنشیند، برای اینکه نپرد، من نباید تکان بخورم. این «کَأَنَّ عَلَى رؤُوسِهِمُ الطَّیْرُ» یعنی همچنین مبهوت شده بودند، تکان نمیخوردند، مثل اینکه مجسمه شده بودند. اینطور بهت زده بودند. ده هزار نفر حاضر به همکاری شدند. ابو موسی اشعری دید جو خراب است، علیه او است، عُرف به هم خورده است، با سخنرانی حضرت مجتبی آمد در جمل، در سپاه امیر المؤمنین شرکت کرد. این جنبهی خطبهخوانی و عقلانیّت حضرت.
جنبهی خطبهخوانی و عقلانیّت حضرت
یک وقت انسان در یک جمع خودی حرف میزند، یک وقت میرود در یک جمعی که فتنهآلود است و ابو موسی اشعری حاکم است و قریب به بیش از ۲۰ سال است یا حدود ۲۰ سال است که نواصب در کوفه ساکن هستند و حکومت در دست آنها است، آنجا شما بروید سخنرانی بکنید، حاکم همان نواصب که ابو موسی اشعری باشد، هم بیاید ببیند در مقابل مردم بد است. این حاکی از خطبهی قوی حضرت است. این جنبهی خطبه و عقلانیّت حضرت است. همین یک مورد بسنده میکند.
حفاظت از جان امام بعدی یکی از وظایف امام
شجاعت حضرت هم عجیب است. در صفین تنگهای بود قریب به هزار نفر از آن مراقبت میکردند. یکی از وظایف بسیار اساسی هر امامی حفظ امام بعدی است. لذا امیر المؤمنین به صورت رسمی اصلاً اجازهی شرکت در جنگ را به سیّد الشّهداء نمیداد، به امام حسن هم تا مجبور نمیشد، اجازهی ورود به جنگ نمیداد. میبینید فرماندهی جنگ مالک اشتر است، نه اینکه مالک اشتر شجاعتر از امام حسن است. مثل کربلا که اوّل انصار شرکت کردند.
شجاعت امام حسن در جنگ صفین
محمّد بن حنفیه اینطور نیست، خوب قرار نیست امام بشود. محمّد از فرماندهان سپاه است و آدم شجاع معروفی است وقت نیست بخواهیم اوصاف او را بگوییم. چند بار خواست به این تنگه حمله بکند، این را مسعودی -یکی از مورّخین چیره دست است و اهل تاریخ او را به دقّت نظر میشناسند، قرن سه و چهار زندگی میکرده است- در مروج الذّهب آورده است؛ میگوید که محمّد حنفیه که پسر امیر المؤمنین باشد، چند بار خواست به آن تنگه حمله بکند، دید هزار نفر آدم تیرانداز منتظر هستند، یکی سر خود را بلند بکنند، خلاصه تک تیراندازها او را بزنند. مدام میآمد و برمیگشت. در آخر حضرت فرمودند: حسن جان کار خود تو است. حضرت مجتبی با چند نفر نیروی کم حمله کرد، تنگه را باز کرد.
تواضع امیر المؤمنین نسبت به حضرت زهرا
تنگه که باز شد، صورت محمّد بن حنفیه زرد شد، خجالت کشید. سر خود را پایین انداخته بود، امیر سلام الله علیه) فرمود: «لَا تَأْنَفْ»[۳] پسر جان اشکال ندارد. او پسر فاطمه است و تو پسر من هستی، با هم فرق دارید. یعنی تو قابل قیاس با حسن من نیستی که خیال بکنی ضایع شدی، اصلاً جنس شما با هم فرق میکند. مادر او فاطمهی زهرا است، تو پسر من هستی. این تواضع امیر المؤمنین است و خوب شخصیت حضرت مجتبی را هم نشان میدهد. در شجاعت هم اینطور بود.
مواظبت امام حسن از جان امام حسین
نسبت به خانوادهی خود هم همیشه بلا گردان است. کسی که کریم است، با همه کریم است. کسی که با دشمنها کریم است. او که با دشمنان اینطور برخورد میکند، با دوستان چگونه برخورد میکند؟! هیچ وقت اجازه نمیداد سیّد الشّهداء در سختیهای کارزار مسائل اجتماعی ورود پیدا بکند، آسیب ببیند. نشسته بودند، معاویه داشت سخنرانی میکرد، به امیر المؤمنین ناسزا گفت. سیّد الشّهداء آمد جواب بدهد، خوب امامِ سیّد الشّهداء است، سیّد الشّهداء باید در واقع جواب میداد. سیّد الشّهداء باید برای امام حسن سربازی بکند. فرمود: حسین جان بنشین. تو بعداً کارهای سختی داری، تنها هستی و بلند شد صحبت کرد. هر کجا مشکلی بود، حضرت مجتبی سیّد الشّهداء را کنار میگذاشت. نمیگذاشت او وارد عرصه بشود. بلا را به جان میخرید.
نگرانی امام حسن برای امام حسین در لحظات مرگ
کما اینکه دیدید کرامتی که خواندند که واقعاً هم حیرت انگیز است لحظات مرگ خود هم فرمود تو برای من گریه نکن. «ْلَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ»[۴] این کرامت حضرت را نشان میدهد.
سرّ کرامت امام حسن
امّا سرّ این کرامت چیست؟ بله کرامت اهل بیت که سجیّهی آنها است. «سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ» امّا امام معصوم حکیم است، حکیم هیچ کار عبث نمیکند. حکیم اینطور نیست که دوست داشته باشد، یک کاری بکند. هر کاری میکند از روی حکمت است. این که سه امام ما به ویژه به کرامت مشهور هستند، حضرت مجتبی و حضرت سجّاد و حضرت موسی بن جعفر در یک شرایطی که از جهاتی مشابه است، سرّ داشته است که کرامت آنها بروز کرده است. حضرت رضا مشهور به علم است. حضرت جواد به جود مشهور است، این حکمت دارد، سر دارد. در واقع اصل بحث ما است.
تخریب پیامبر بعد از رحلت ایشان
چرا حضرت مجتبی کریم شد؟ یک مقدّمه هم اوّل عرض کردیم. ائمّهی ما نگفتند امام حسن کریم است. سنیها و غیر شیعه و غیر محبّین امام حسن، عرض کردم مروان به امام حسن کریم گفت. سرّ آن چیست؟ سرّ آن این مقدّمهای است که میخواهم عرض بکنم. وقتی پیغمبر خدا به شهادت رسید، آن کسانی که بر جای پیغمبر نشسته بودند، برنامهریزی جدی کردند برای اینکه بتوانند حکومت را به دست بگیرند. خوب اگر روی منبر این مجلسی که ما نشستیم، پیش از جلسه مثلاً مرجع تقلید سخنرانی بکند، بعد من را بیاورند بنشانند، خوب مخاطبین ولو مخاطبین اگر مثل شما فرهیخته هم نباشند، میفهمند تفاوت خیلی جدی است. من اگر بخواهم اینجا را حفظ بکنم، باید خود را تثبیت بکنم. چطور؟ باید اشکالاتی از آن مرجع تقلید بگیرم. خیلی هم فکر نکنید که چیز خوبی بوده است. لذا تخریب پیغمبر به صورت گسترده در زمان خلفا، آن ۲۵ سال قبل از امیر المؤمنین به صورت حیرت آور اتّفاق افتاد. بعضی از آنها را اگر انسان بخواهد بیان بکند، هیچ مسلمانی باور نمیکند که الآن چه عباراتی در متون اسلامی دربارهی پیغمبر آمده است، چه توهینهایی آمده است. کار دیگری که کردند این بود که خوب جایگاه آن کسی را که اینجا نشسته است بالا بردند. کار دیگری که کردند این بود که جایگاه این صندلی را بالا بردند. یعنی هر کسی روی این تخت خلافت بنشیند، این یک خاصیتی دارد آدمها را تهطیر میکند. نمیخواهم وارد اینها بشوم، چون جزئیات دارد.
پراکنده کردن طرفداران اهل بیت از اطراف آنها
آن چیزی که مهم است این است دیدند اهل البیت رقیب اصلی این جایگاه است، اهل البیت را از جهاتی تخریب کردند. یکی از کارهایی که کردند این بود که آمدند مدافعان اهل البیت را از کنار اینها دور کردند. سلمان را به مدائن فرستادند. عمار را به کوفه فرستادند. ابوذر را همینطور. یک وقتی شام، یک وقتی جایی دیگر. نزدیکان اینها را فاصله دادند که اوّلاً کسی نتواند از اینها دفاع بکند.
افزودن بر تعداد اهل بیت برای کم اهمّیّت کردن جایگاه آنها
ثانیاً برای اینکه از اهمّیّت بیفتند، افراد اهل البیت را اضافه کردند. یک وقتی به شما میگویند که این نسخهی خطّی کجا است؟ میگویند: این فقط در فلان کشور است. اهمّیّت این خیلی فرق میکند تا اینکه ۱۶ مثلاً کتابخانه این نسخه را دارد. اهمّیّت آن خیلی فرق میکند. اهل البیت چهار تا بعد از پیغمبر باشند خیلی اهمّیّت آنها فرق میکند تا اینکه هر کسی از راه برسد اهل البیت بشود. آمدند عدّهی زیادی را وارد اهل البیت کردند. حالا همسران را شنیدید، به جهاتی عبّاس عموی پیغمبر را هم جزء اهل البیت قلمداد کردند. قحطی که میآمد، در خانهی عبّاس عمومی پیغمبر میرفتند، متوسّل میشدند میگفتند: خدایا ما در زمان پیغمبر به پیغمبر تو متوسّل میشدیم، الآن که پیغمبر از دنیا رفته است، به اهل بیت او، عموی پیغمبر تو متوسّل میشویم باران بیاید. یعنی شروع به فرهنگسازی کردند. اینکه شما میبینید اهل تاریخ کاملاً برای آنها روشن است که ابن عبّاس هم خود او مدام میگوید من اهل بیت هستم، بروید ببینید، همیشه میگوید: ما اهل البیت. ما اهل بیت اینطور هستیم. این توهّمی است که دولت آن زمان برای ابن عبّاس ساخت که تو برای خود کسی هستی. خوب یکی از جهات آن این بود که ابن عبّاس را علم میکردند که امیر المؤمنین را حذف بکنند. یکی این بود که افراد اهل بیت زیاد بشوند، امام حسن که به شهادت رسید، معاویه برای ابن عبّاس نامهی تسلیت فرستاد. یک مرجعی از دنیا میرود، شاه هم این کار را کرد. برای اینکه امام را تحت الشّعاع قرار بدهد به بعضی دیگر در نجف تسلیت فرستاد. ابن عبّاس شاید تخشیص نمیداد. دیگر خوشبینانهی آن این است که چرا اینقدر من را تحویل میگیرند. برای چه اینقدر من را تحویل میگیرند؟
نمونههایی از خشونت خلیفهی دوم
چرا خلیفهی دوم که کسی جرأت نداشت از او سؤال بکند، خلیفهی دوم آدم رزمآوری نبود. در هیچ جنگی خراشی به صورت کسی وارد نکرد. بلکه در اکثر جنگها فرار کرده است امّا وقتی به حکومت رسید، سرباز داشت، خشونت عجیبی داشت، بیحدّ و حصر که الآن فرصت نیست یکی دو نمونهی آن را عرض میکنم ببینید. یکی از آنها این است که چنان خشن بود و مردم را بیجهت میزد که اگر جایی زن بارداری بود، میشنید خلیفه وارد کوچه بود، فرزند خود را سقط میکرد. چهار مورد تاریخ خود آنها ثبت کرده است. اگر زن و شوهری در خیابان با هم حرف میزدند، شلاق میزد. میگفت: زن و شوهر هستید در خانهی خودتان. میگفتند: کاری نکردیم؟ داریم حرف میزنیم، سلام و علیک کردیم. زن و مرد در خیابان حرف نزنند. تندروییهای عجیب و غریب داشت. یک فردی آمد یک وقتی سؤال کرد، یک سؤال تفسیری پرسید، گفت: تو میخواهی مردم را سر کار بگذاری، دنبال مسائل غیر مهم بروند؟ او را به بصره تبعید کرد و گفت: احدی حق ندارد با او حرف بزند. بایکوت محض شد. این به مسجد میرفت، مسجد همه از ترس خلیفه بیرون میآمدند. بیرون میآمد، همه داخل میرفتند. خود آنها گفتند از گرسنگی مرد، در شهر از گرسنگی مرد، چون کسی با او ارتباط نداشت. یکی دیگر اسم او نصر بن حجاج است، صحابه است. بدبخت زیبا بود. میخواهم خشونت رفتار خشن خلیفه را بگویم که برسیم به اینکه این آدم ابن عبّاس را تحویل میگرفته است. خوب این سِر دارد، چرا ابن عبّاس را تحویل میگیرد؟ نصر بن حجاج یک آدم زیبارویی بود. یک روز داشت رد میشد، خلیفه گفت: بیا اینجا ببینم. چقدر این زیبا است. او را صد ضربه شلاق بزنید. هیچ چیزی از این را که دارم عرض میکنم از منابع شیعی نیست، از مسلّمات فقه اهل سنّت است در منابع فقهی آنجا که حاکم حق دارد تصرّف بکند، مثلاً حق دارد بزند یا نزند بحث کردند گفتند: بله میتواند بزند، چون خلیفه میزده است. صد ضربه شلاق زد، بعد گفت صبر کنید این هنوز زیبا است، صد ضربهی دیگر، چهارصد ضربه شلاق به او زدند. گفت: نمیشود هنوز… گفت: سر او را بتراشید. سر او را تراشیدند. گفت: نه هنوز قیافهی او بد نیست. او را به بصره بفرستید. چرا؟ چون زیبا است. حالا یک مورد دیگر آن را در آن قسمت اهل بیت عرض خواهم کرد.
علّت احترام خلیفهی دوم به ابن عبّاس
خوب کسی که اینطور خشن بود، خود ابن عبّاس هم در صحیح بخاری است که یک سؤالی میخواستم از او بپرسم یک سال با خود میگفتم: بپرسم یا نپرسم؟ این منابع نقل کردند که گاهی میآمد با ابن عبّاس شروع به بحث کردن میکرد، ابن عبّاس جواب خلیفه را به تندی میداد، خلیفه هیچ چیزی نمیگفت. چرا؟ او بیادب چرا در برابر تو ساکت است؟ میگویند: فلانی را فلان کشور خیلی تحویل میگیرد؟ خوب بده و بستان است. یک دفعه چطور این آدم آبرودار شده است؟! چطور قریشیان پیغمبر را تحویل نمیگرفتند، پیغمبر کمبودی داشت؟ ضعفی داشت؟ چرا این را تحویل میگیرند؟ دارد بده و بستان میکند. خشونت او طوری است که هرچه در دوران حکومت خود خواهر عایشه را خواستگاری کرد که همسر او بشود، قبول کرد که با او ازدواج بکند. هر چه هم آدم به عنوان واسطه فرستاد، باز هم قبول نکرد. میگفتند: خیلی خشن است. خوب این آدم خشن چرا باید در برابر عبّاس و ابن عبّاس ساکت باشد؟ چون میخواست بگوید اهل البیت پیامبر اینها هستند. برای چه؟ برای اینکه اهل بیت از اهمّیّت بیفتند، از آن حالت انحصاری خارج بشود.
منع خلیفهی دوم از اجتماع علمی
کار دیگری که کرد این بود: اهل البیت مرجع هستند، مردم باید به سراغ آنها بروند، دستور داده بود که احدی حق ندارد، بنشیند و دو نفر مقابل او زانو بزنند، از او چیز یاد بگیرند. به صورت کلّی ممنوع اعلام کرد. هیچ کسی به جز آن کسانی که من مجوّز میدهم حق ندارند در کرسی تدریس خصوصی در برابر دو نفر بنشینند. یعنی جمع سه نفرهی علمی ممنوع است. مگر این که من مجوّز داده باشم. هم برای نقل حدیث به کسانی که میخواستند نقل حدیث بکنند، مجّوز میدادند هم برای تدریس. خوب این معلوم است وقتی کلّ را میزند، یعنی کسی در خانهی اهل بیت نیاید سؤال بکند. خوب از آن طرف هم در حکومت خلیفه کعب الاحبار و اینها شروع به تخریب چهرهی اهل البیت میکردند.
شیوهی تخریب اهل بیت در زمان خلیفهی دوم
به چه شکل؟ به این شکل که شروع به تخریب انبیاء میکردند، انبیاء را میزدند برای اینکه پیغمبر و اهل بیت او را بزنند. اباطیل راجع به انبیاء نقل میکردند، حضرت موسی را نابود میکردند، نمیخواهم الآن روی این منبر محترم بگویم که چه میگفتند. بعد میگفتند: پیغمبر خدا فرمود: «لَا تُخَیِرونِى عَلى مُوسَى» فکر نکنید من از موسی برتر هستم. به دلالت التزامی پیغمبر را میزدند. حضرت موسی را میکوبیدند، بعد میگفتند: پیغمبر فرموده است من برتر از موسی نیستم. بعد که دیگر رسماً خود پیغمبر را هم شروع به تخریب کردن کردند. پس یکی از کارهایی که کردند این بود که اهل البیت را توسعه دادند. استفادهی علمی، حضور اهل البیت را درک کردن ممنوع شد. منتها نه اینکه استفاده از اهل بیت ممنوع است، گفتند حلقهی درس ممنوع است. اصلاً حکومت این خلیفهی دوم را بررسی بکنید هیچ دیکتاتوری اینطور عمل نکرده است. «دِرَّه عمر أهیب من سیف الحجّاج»[۵] شلاق او از عصای حجاج ترسناکتر بود. حالا آن بحثها سر جای خود است.
علّت نبودن حدیث فقهی از امام حسن و امام حسین
افراد اهل بیت را توسعه دادند. کسی درِ خانهی اهل بیت نرود. شخصیت اهل بیت تخریب شد. اصلاً پیغمبر تخریب شد که اهل او تخریب بشوند. یعنی اهل بیت پیغمبر هستند ولی آن پیغمبر عصمت نداشته باشد، خلاف بکند، گناه بکند (معاذ الله) اهل آن پیغمبر تخریب شدند. کار به جایی رسید که امام حسن و امام حسین در شهری زندگی میکردند، در مدینه، در حدّ یک آخوند سطح پایین، یک امام جماعت مسجد، یکی مثل من از آنها سؤال نمیشد. یک دانه مکتوب فقهی از امام حسین نیست، یک دانه نداریم. یعنی یک سؤال نداریم. این را خود من گشتم که عرض میکنم. مرحوم علّامهی طباطبایی بالاتر از این را میگوید، میگوید: من گشتم از امام حسین یک دانه حدیث فقهی هم نداریم. این یعنی چه؟ یعنی اصلاً امام در جایگاه امامت نیست.
شیعهکشی و تخریب آنها بعد از امیر المؤمنین
لذا شما میبینید حضرت میخواهد به سمت مکّه و بعد کوفه برود، همه میگویند : نرو، اینطور میشود و اینطور میشود. کسی نمیگوید آقا ما در خدمت هستیم، هر کجا بروی ما میآییم. اصلاً برای او جایگاه امامت قائل نیستند. این را ضمیمه بکنید به اینکه در دوران بعد از امیر المؤمنین شیعهکشی و تخریب و کشتن محبّین اهل بیت آنقدر توسعه پیدا کرد که حالا در این کارهای فرهنگی که شد، ممنوعیّتهای اجتماعی که بود از رسیدن به حضور اهل بیت به عنوان اینکه حلقه ممنوع است، توسعهی افراد اهل بیت بود، «کَانَ بَنُو أمَیَّه» دیگر وضع خراب شد «إذا سَمِعُوا بِمُولودٍ إسمُهُ عَلیٍّ قَتَلُوهُ» میشنیدید اسم یک بچّهای علی است به دنیا آمده است او را میکشتند.
دشمنی با امیر المؤمنین در زمان خلفا
همین ابن ابی الحدید که از معتزله است، در شرح نهج البلاغه نوشته است، در مقدّمهی اوّل نهج البلاغه میگوید: «تَوَعَدّوا مَادَحِیهِ»[۶] کسی مدح علی بکند، هیهات. با او دشمنی میکردند. «بَل حَبَسُوهُم وَ قَتَلوهُم» «بَل حَبَسُوهُم» او را حبس میکردند، «وَ قَتَلوهُم … حَتَّى حَظِروا أن یُسَمِّى أحَدٌ بِاسمِهِ» کسی حق نداشت اسم فرزند خود را علی بگذارد. سقف خانهی او را خراب میکردند. در محلّی اگر سرقتی رخ میداد، میگفتند: در اینجا چه کسی طرفدار علی است. به صورت جدی بود ولی دشمنی با امیر المؤمنین نیست، مشهور آن برای امیر المؤمنین است، علی بن مدینی یکی از مورّخین معروف است، ابن عساکر در تاریخ دمشق خود میگوید که به شام رفته بودم، دیدم که مردم بچّههای خود را زید و بکر و عمرو صدا میکنند. گفتم: اینها چرا یک اسم درست ندارند. اسم پیغمبری، یک دفعه دیدم یک کسی میگوید: حسن، حسین بیایید. گفتم: آقا خدا شما را خیر بدهد، حالا خود این یک آدم تندور است، بعضی از بزرگان شیعه این علی بن مدینی را لعن کردند، گفتند: خیلی زیادی متعصّب است. او این را گفته است. گفتم: آقا خدا شما را خیر بدهد، بالاخره یک حسن و حسین هم به گوش ما خورد. چرا این کار را کردی؟ چطور تو اسم این را حسن و حسین گذاشتی؟ این اسم در شهر کم است؟ گفت: اینها متوجّه نیستند. اینها ده فرزند دارند همه را زید و عمرو و بکر گذاشتند –حالا من تحصیح نمیکنم که چه اسمی گذاشتند – عصبانی میشوند این بچّهها را فحش میدهند. من هم ده فرزند دارم، اسم دو تا از آنها را حسن و حسین گذاشتم، عصبانی میشوم اینها را فحش میدهم.
فشار بر کسانی که نام اهل بیت را داشتند
نمونهی دیگر را به شما بگویم در همین عیون الاخبار الرّضای خود ما است. احمد بن عبّاس که از شعرای مشهور است یک پسر دارد حسن و یک پسر دارد حسین. اینقدر به او فشار آوردند اسم فرزندان خود را عوض کرد. یعنی میگفتند: خوب میخواهیم یارانه بدهیم، یارانه هم که من عرض میکنم با یارانهای که امروز به شما میدهند متفاوت است. اگر بخواهند بگیرند یا نگیرند چیزی از ۴۵ هزار تومان باقی نمیماند. شما روی ۱۵ میلیون بروید تا ببینید یارانه یعنی چه. عطایی که در کوفه میدادند، بسیار هنگفت بود. میخواستند پول بدهند، میگفتند: شناسنامهی بچّهها را بیاور. حسن، حسین. به شما تعلّق نمیگیرد. چه اتّفاقی میافتد؟ مردم اسم فرزندان خود را عوض میکنند. «کَانَ یَلعَنُ أبَاهُ لأنَّهُ سَمَّاهُ عَلیّا» پدر خود را لعنت میکرد برای چه اسم من را علی گذاشتی؟ میخواهم زن بگیرم، نمیدهند. میخواهم بروم عدم سوء پیشینه بگیرم به من نمیدهند. یکجا دزدی بشود… حتّی امام باقر (سلام الله علیه) فرمود: اگر به کسی دور از محضر شما عذرخواهی میکنم، نسبت زنای محصنه بدهند یا قاتل نسبت بدهد، خطر آن بسیار کمتر است تا محبّ ما اهل بیت نسبت بدهند. پس در بنی امیّه توسعه داده بودند.
دشمنی با اهل بیت در زمان معاویه
زمان معاویه که حضرت مجتبی دارد زندگی میکند. عدد اهل بیت را توسعه داده بودند برای اینکه اهمّیّت اینها کم بشود. نشست و برخاست با اهل بیت ممنوع شده بود. پیغمبر تخریب شده بود که اهل بیت او تخریب بشوند، اینها را از حیّز انتفاع ساقط کرده بودند. کسی از اینها سؤال نمیکرد. جایگاه امامت برای اینها قائل نبود. از آن طرف دشمنی عجیبی کردند برای اینکه کسی جرأت نکند حبّ اهل بیت را بروز بدهد. یعنی ظاهراً نه تنها شما چیزی در خانهی اهل بیت به دست نمیآوردی، بلکه باید سیلی هم میخوردی. خوب هر کسی نمیآید.
اذعان اهل سنّت به مقام امام حسن
اینکه شما میبینید اصلاً نگاه امامت به این دو امام بزرگوار ندارند. اهل سنّت با اینکه جالب است خود آنها به سیّد شباب اهل الجنه بودن هر دوی آنها قائل هستند. در صحیح بخاری آمده است که رسول خدا دربارهی امام مجتبی فرموده است: «إِنَّ ابْنِی هَذَا سَیِّدٌ»[۷] و سیّد در نصّ بر امامت واضح است، کسی اختلاف ندارد. یک روایتی داریم که «عَلِیٌّ سَیِّدُ الْعَرَبِ»[۸] اهل سنّت میگویند جعلی است، چون اگر این بود، حکومت خلیفهی اوّل باطل میشد. یعنی سیّد را همه میفهمند یعنی چه. سیّد شباب اهل الجنه کسی که در بهشت سیّد است، خوب اینجا هم سیّد است. قتله را که به بهشت نمیبرند. کسی که بر بهشتیان سیّد است، پس اینجا هم سیّد است یعنی امام است ولی توجّهی به امامت نداشتند.
تصمیم امام حسن بر قطع نشدن ارتباط با مردم
در این شرایط شما میبینید حضرت مجتبی نگاه میکند در خانهی اهل بیت دارد بسته میشود. هیچ توجّهی نیست. اینطور فرض کنید که یک عالم فرهیختهای میرود در یک روستایی در کویر، نگاه میکند که در این روستا کسی نمیآید از من سؤال بپرسد. سؤال حالا سطح بالا که هیچ، یک بابا آب داد، یاد بگیرد، سواد الف و ب هم یاد بگیرد، اکابری هم یاد بگیرد، نمیآید. چه کار بکنم اینها را ارتقا بدهم؟ اگر این شخص، شخصیتی باشد که دنبال ارتقای سطح جامعه است. میگوید پس فعلاً علم را رها بکن، یعنی توجّهی علمی به ما ندارد. چه کار میکند؟ میگوید یک کاری بکنم که این ارتباط قطع نشود مردم فراموش نکنند که من اینجا هستم. این هم به خاطر رحمت او به مردم است. حضرت دید مردم اگر بخواهند در خانهی اهل بیت بیایند باید هزینه پرداخت بکنند. اگر بخواهند به عنوان استفادهی علمی بیایند باید هزینه پرداخت بکنند. اگر به عنوان اینکه میخواهند در خانهی پیشوای خود بروند باید هزینه پرداخت بکنند، کاری که حضرت مجتبی (صلوات الله علیه) کرد، اتخاذ تصمیم حکیمانهی کرامت بود. در این خانه که باز میشد، فقرا به سوی در خانه میرفتند.
استفادهی امام حسن از کرامت برای قطع نشدن ارتباط با مردم
دشمن میخواهد خانهی اهل بیت را خلوت بکند و موفّق هم شده بود. حضرت مجتبی چه کار کرد؟ از در کرامت وارد شد. این در خانهی حضرت که باز میشد، با خبر میشدند حسن بن علی، ابا محمّد میخواهد از در خارج بشود، کوچههای اطراف پر میشد، چه برسد جلوی خانهی حضرت. چون وقتی حضرت میخواست پول بدهد، نگاه نمیکرد فقیر است یا غنی. به شما بگویند امروز که اینجا آمدی، ساعت نه، بروی همین مجتمع کوهساران سکه میدهند، خیرات میکنند، خوب مردم میروند، صف میایستادند. پول همه داشته باشد میگوید خوب یک سکه میارزد. اینکه شما شنیدید هم کیسههای امام مجتبی، هم کیسههای موسی بن جعفر ضرب المثل بود. «إذا أعطَی أحَدَاً فَقَدِ استَغنَى» به کسی میداد طرف پولدار میشد. نیازی نیست وضع شما بد باشد، میگویند: همین الآن اینجا که نشستید دارند پنج پهلوی در خانهی بغلی دارند برای امام حسن خیرات میکنند. شلوغ میشود. این حکمت حضرت بود.
اطاعت از خدا دستور العمل زندگی ائمّه
من نمیخواهم انکار بکنم که سجیّهی حضرت کرم است. من میخواهم عرض بکنم لحظه به لحظهی زندگی اهل البیت (علیهم السّلام) اطاعت از خدا است. اگر میجنگد، شمشیر بلند میکند، لله و فی الله شمشیر میزند، عطاء هم میکند که از اینکه دارد عطا میکند لذّت ببرد، دوست داشته باشد. بگوید: من نمیتونم ما اهل بیت کرامت… بله کرامت سجیّهی آنها است ولی حکیمانه است. حضرت برای اینکه در خانه ایشان شلوغ بشود، کاری کرد که وقتی بعضی اوقات در را باز میکردند، اینقدر ازدحام بود، حضرت اصلاً بیرون نمیآمد و این مخالفت با آن جریان بود.
مقابلهی امام حسن با فراموش شدن عنوان اهل بیت
کاری که حضرت میخواست بکند، این بود که عنوان اهل البیت از گوشها فراموش نشود. چون فراموش شد. در شام خیال کردند اهل البیت پیامبر زمانی که سیّد الشّهداء را کشتند منقرض شدند. بله پیغمبری بوده است، یک اهل بیتی هم داشته است. مثل اینکه الآن به شما بگویند که بله شیخ طوسی بوده است، یک پسر عالم و فاضلی هم داشته است. خوب نیستند، هزار سال پیش بودند و تمام شد و خیال میکردند معاویه اهل بیت پیغمبر است. حضرت میخواهد مردم مدینه عنوان اهل البیت را فراموش نکنند که اگر عنوان اهل البیت فراموش نشود به عنوان اینکه مرجع مردم، امام مردم، مرجع علمی مردم است، خوب هر عصری این اهل البیت یک مصداقی دارند، لذا شروع به کرامت کرد. آن وقت این کرامت به گونهای است که شما میبینید مروان میگوید: «هَذا أسخی العَرَبِ» یعنی مروان چشیده است، مروان این کرامت را چشیده است.
نحوهی برخورد امام مجتبی با شخص توهینکننده
اینکه شما نگاه میکنید میبینید این سیرهی مستمر همهی اهل بیت است. من دربارهی حضرت مجتبی، امام سجّاد، امام صادق و امام کاظم در روایات دیدم که هر کسی آمده است فحش داده است، این برای امام حسن معروف است، میآید به حضرت ناسزا میگوید. خوب معاویه عدّهای را از شام تحریک میکرد که بیایند حضرت را بشکنند. یک مرجعی مثلاً فرض کنید آقای بهجت دارد میرود مسجد خود، نماز بخواند، یک عدّه، پنج نفر در جمع فحس ناموسی به او بدهند، تقدّس او را میشکنند. شروع به ناسزا گفتن کرد. زمان ائمّهی بعدی چون وضع اهل بیت یک مقدار بهتر شده بود، زمان امام کاظم که ناسزا گفت، بعضی از محبّین حضرت میخواستند بروند طرف را بکشند، حضرت مجتبی یاری نداشت، کسی نبود. اجازه هم نمیداد سیّد الشّهدا وارد بشود. فرمود: «یَا شَیْخُ لَعَلَّکَ شُبِّهتَهَ» ۳۸:۴۹ لابد اشتباه گرفتی. خوب اینها پر شده بودند که چرثومهی فساد است به این دشنام بدهند. به چه کسی فحش ناموس بدهند، اینطور برخورد میکند؟ لابد اشتباه گرفتی. میخواهم این را عرض بکنم که بگویم این سبک اهل بیت است. آمد به امام باقر گفت: مادر شما اینطور است. فرمود: نخیر مادر من اینطور نیست. این خیلی کرامت میخواهد. مادر امام باقر (سلام الله علیه) دختر امام حسن است.
انتساب ائمّه به امام حسن و امام حسن
میدانید که ائمّهی ما بعد از امام باقر همه حسنی حسینی هستند. یعنی از امام باقر به آن طرف جدّ همهی ائمّه از مادر امام حسن است. یعنی جدّ حضرت رضا هم امام حسن است و هم امام حسین. فاطمه بنت الحسن یک شخصیت عظیمی است. به امام باقر ناسزا گفتند، گفت: نه مادر من اینطور نبود. این برای چه بود؟ برای اینکه مردم دچار فتنه شده بودند، عوامل متعدّد باعث شده بود از در خانهی اهل بیت دور بشوند، میخواستند مردم را برگردانند. برگردانند که کاسبی بکنند؟ نه، برگردانند هم که باز به زحمت میافتادند، منتها کار امام همین است، کار امام سختی کشیدن است.
کرامت امام حسن به شخص توهین کننده
آمد به امام حسن ناسزا گفت، گفت: «یَا شَیْخُ لَعَلَّکَ شُبِّهتَهَ» لابد اشتباه کردی. حتماً اشتباه گرفتی. چهرهی او شبیه من بوده است. به چه کسی داری فحش میدهی؟ مگر من را میشناسی؟ لابد نیستی در این محل نه. یعنی بقیه که هر روز میآیند سکه میگیرند. لابد برای این شهر نیستی. گفت: بله برای این شهر نیستم. گفت: پس امروز مهمان من هستی. مهمان این شهر هستی، مهمان من هستی. نهار پیش خود من هستی. حالا طرف چند لحظه پیش ناسزا گفته است. خوب میشکند. «النَّاس عَبیدُ الإحسَان» من عهد کردم که هر کسی به خانهی من بیاید، یک لباس یادگاری هم به او بدهم، دست او را گرفت، گرمای دست امام حسن را که حس کرد، اصلاً از خجالت آب شد. گفت: شما چه کسی هستی؟ چقدر ما فاصله گرفتیم. جذب ائمّه اینطور بوده است که در زمان معاویه چهار نفر محبّ حفظ کردند. ما با ادنی احتمالی طرف را میزنیم و او را ساقط میکنیم که حتماً باید مثل من فکر بکنی.
کرامت امام حسن به شخص کرم کننده
یکی از نمونههای معروف آن که همهی شما شنینید، فقط میخواهم مستند آن را عرض بکنم به این جهت که ما امروز دست خالی آمدیم محضر حضرت مجتبی میخواهیم بگوییم امام حسن ما با امید به مجلس شما آمدیم. این را خطیب بغدادی نقل کرده است که اعاظم قرن پنج اهل سنّت است. میگوید: امام حسن، خوب امام حسن در عبادت عجیب است، الآن کم کم بخواهم وارد روضه بشوم عرض میکنم که امام مجتبی در عبادت بینظیر بود. عرض کردم ائمّه به جای کریم به او فرمودند: تقی. ۲۰ سفر پیاه حج رفته است. داشت رد میشد، دید یک سیاهی این را که دارم عرض میکنم از یک بزرگی به یادگار دارم امید دارم که به حسنیهای عالم بیش از قبل یکی اضافه بشود. حضرت داشت رد میشد، دید یک سیاهی یک لقمه میخورد و یک لقمه هم جلوی یک سگی میاندازد. حضرت مخفی شدند، نگاه کردند. یعنی ائمّه آدمهای پست فطرت -دور از محضر شما- را دوست ندارند، هر کسی به اندازهی خود باید کرامت بکند. کرامت بکند به چشم اهل بیت میآید. کرامت بکند ولو به اندازهی حر از پاسخ دادن ادب بکند، سکوت بکند. مثل زهیر به خاطر اینکه پسر پیغمبر، اصلاً قبول نداشت، عثمانی بود، دشمن امیر المؤمنین بود ولی به احترام اینکه امام حسین پسر پیغمبر است، رفت در دیدار با امام شرکت کرد ولو اینقدر یک مقدار کم. حضرت دید خاک این غلام سیاه خاک خوبی است. غلام سیاه که میگویند یعنی برده. برده یعنی کسی که در جنگ با مسلمانها اسیر شده است، یعنی کافر حربی بوده است، یعنی تا چند وقت پیش با مسلمانها جنگیده است، اسیر شده است، خوب سازمان زندانها ندارند، تقسیم کردند و بردهی یک کسی شده است. این قاعدتاً طبیعی است که کینه داشته باشد. این بردهها پسر امام سجّاد، امام باقر، امام صادق را کشتند. بردههای خانهی امام مثلاً پسر را درون چاه میانداختند، آن یکی از پشت بام به پایین انداخته است. میخواستند انتقام بگیرند، اسیر شده است. حضرت یک گوشه ایستاد، دید این یک لقمه خود او میخورد، یک لقمه نان هم دارد به این سگ میدهد، تمام که شد جلو آمد فرمود: چرا این کار را کردی؟ یعنی ببخشید دور از محضر شما این آدم اهل سگ بازی است یا نه خاک او قیمتی است. گفت: وقتی من میخواستم این نان را بخورم، نگاه من به چشم این حیوان که افتاد، دیدم من بندهی خدا هستم، این هم بندهی خدا است خجالت کشیدم من بخورم و او گرسنه باشد. حضرت دید این آدم ارزش دارد. فرمود: برای کجا هستی؟ گفت: من غلام ابان بن عثمان هستم، این هم باغ او است، اینجا کار میکنم. فرمود: فعلاً که هستی؟ گفت: بله آقا این من اینجا ساکن هستم. حضرت رفت و برگشت فرمود: تو را خریدم در راه خدا آزاد کردم و این باغ را هم از ابان به تو بخشیدم. یعنی اگر کسی در راه خدا به سگی غذا بدهد، حضرت مجتبی عنایت میکند. چطور ممکن است کسی در راه امام مجتبی (سلام الله علیه) یک قدمی بردارد او عنایت نکند.
خیرات به نیابت از امام حسن برای حضرت زهرا
یک بزرگی میفرمود بیایید به نیابت از امام مجتبی برای زهرای مرضیه خیرات بکنید. اگر یک وقت خواستید به کسی کمک بکنید، به نیابت ما که لیاقت نداریم نیابت بکنیم، به نیابت از امام مجتبی برای مادر ایشان این خیر را انجام بدهیم. آدم مشکلداری داری میخواهی یک پولی بدهی، به کسی هم نگو، بگو این را از طرف امام حسن به نیابت از مادر ایشان میخواهم بدهم. قطعاً نظر میکنند، شک نکنید. کسی که به مروان کرامت میکند، قطعاً به کسی که یک قدمی برای او بردارد حتماً نظر میکند، قطعاً شک نکنید. از این به بعد خواستید کرامت بکنید، حتّی خیرات اموات خود. این کاری که عرض کردم بکنید. بگویید: ثواب این اهدا به امام حسن به روح مادرم مثلاً میدهم، ثواب این اهدا را به روح پدر خود میدهم. عمل من هیچ قیمتی ندارد. معلوم نیست خالص است، نیست. آن پول شبههناک است، ولی وقتی برای امام حسن میشود قیمت پیدا میکند. میگوید: من از طرف امام حسن این کار را میکنم. خداوند میپذیرد، حضرت مجتبی هم نظر میکند. دوستی با امام حسن خیلی لذّتبخش است.
سختیهای امام حسن در طول زندگی
آن کسی که نسبت به مروان کرامت کرده است، او نسبت به خدا هم کریمانه برخورد کرده است. کسی که آنقدر کریم است که رفتار او با خدا هم کریمانه است. بعضی از سختیهایی که امام حسن کشیده است فقط شما فکر بکنید ببینید شما در یک مجلسی حاضر بشوید به پدر شما جسارت بکنند، آن هم پدری مثل امیر المؤمنین تحمّل بکنید. به زهرای مرضیه اهانت بشود، تحمّل بکنید. شاهد هتک حرمت به مادر خود باشید، به خاطر خدا تحمّل بکنید. ۱۰ سال امامت مردمی را به عهده بگیرید که هیچ توجّهی به شما ندارند، کمترین احترام را برای شما قائل نیستند، تحمّل بکنید. در سه جنگ دوران امیر المؤمنین شرکت بکنید، مجاهد باشید، آن هم در رکاب امیر المؤمنین. ۲۰ سفر پیاده حج رفته باشید، این همه آسیب دیده باشید. یک نفر آمد به امام حسین (علیه السّلام) کفت: آقا محاسن شما هم زود سفید شده است. فرمود: ما در کوچهی بنی هاشم چیزی دیدیم «الشَّیْبُ إِلَیْنَا بَنِی هَاشِمٍ یَعْجَلُ»[۹] ما بنی هاشم زود پیر شدیم. داغ زیاد دیدیم، مصیبت زیاد دیدیم. اگر کسی یک صدم این مصیبتها را دیده باشد لحظهی مرگ خود میگوید: خدایا من امید دارم، من خدمت کردم.
رفتار کریمانهی امام حسن با خدا
کرامت حضرت مجتبی این است که با خدا هم کریمانه رفتار میکند.سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) نقل کرده است وقتی وارد بر برادر خود شدم، لحظات احتضار او بود، داشت گریه میکرد، امام حسن داشت گریه میکرد. عرض کردم حس جان، امامِ امام حسین است. «مَا تَکَلَّمَ الْحُسَیْنُ بَیْنَ یَدَیِ الْحَسَنِ إِعْظَاماً لَهُ»[۱۰] از احترام خود سیّد الشّهداء اصلاً در مقابل امام حسن حرف نمیزد، هرگز. امامِ امام حسین است. شبهای جمعه مقیّد بود وقتی سیّد الشّهداء در مدینه بود سر قبر مطهّر امام حسن حاضر میشد. آن کسی که زیارت او را گفتند زیارت خدا در فوق عرش است، خود او هر شب جمعه زائر قبر امام حسن بود. عرض کرد: حسن جان برای چه اینطور گریه میکنی؟ فرمود: میترسم خدا من را نپذیرد. خدا شاهد است این کرامت از کرامت به مروان عجیبتر است. اینقدر حضرت در راه خدا تلاش کرده است، زحمت کشیده است. چرا اینقدر در لحظهی آخر عمر خود زجّه میزنی، اینطور گریه میکنی؟ فرمود: من میترسم خدا من را نپذیرد.
تواضع امام حسن نسبت به برادر خود
حسین جان دست من را بگیر، خیلی عجیب است شما نگاه بکنید امامِ امام حسین است، تواضع را ببنیید، بیادّعایی او را ببینید. حسین جان دست من را بگیر، من اگر عزرائیل را دیدم که به من لبخند میزند، به تو خبر میدهم امّا اگر دیدم میخواهند من را عذاب بکنند، به تو میگویم که شفاعت من را بکنی. این کرامت او است. امامی که همهی ملک و ملکوت به صف ایستادند که حضرت به عالم بعد از دنیا برود، همه تا کمر خم بشوند، قرار است ملائکه به دستبوسی او بیایند. نسبت به حضرت حق اینطور عبد است. لحظاتی گذشت چشم خود را باز کرد، فرمود: حسین جان خدا من را پذیرفته است.
بعد باز دید حضرت گریه میکند. فرمود: دیگر برای چه گریه میکنی؟ فرمود: «لِفَقدِ الأحِبِّک» چون دارم تو را از دست میدهم.
[۱]– فرائد السمطین ج۲ ص۶۸٫
[۲]– وقعه الجمل، ص ۱۲۵٫
[۳]– بحار الأنوار، ج ۳۲، ص ۱۸۷٫
[۴]– الأمالی( للصدوق)، ص ۱۱۶٫
[۵]- بحار الأنوار، ج ۳۱، ص ۲۸٫
[۶]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۱، ص ۱۷٫
[۷]– صحیح بخاری، ج ۳، ص ۱۸۶٫
[۸]– الأمالی (للصدوق)، ص ۴۰٫
[۹]– بحار الأنوار، ج ۲۷، ص ۲۰۴٫
[۱۰]– همان، ۴۳، ص ۳۱۹٫
پاسخ دهید