اولین جلسه بحث «خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها با زنان انصار» با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار شد که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدّمه
- مسئلهی تقیّه
- فاطمیّه خط مقدّمِ ماست
- کارِ فرهنگیِ بنیعباس در راستای تخریب حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
- فضائلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با چه سختیهایی به دستِ ما رسیده است؟
- یک بام و دو هوا در وثاقت راوی
- ارزش و اهمیّتِ فعالیتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
- روضهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، خاصّه حضرت صدّیقهی طاهره سلام الله علیها و روحی له الفداه صلواتی هدیه بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
ان شاء الله خدای متعال شهدای ما را با شهدای کربلا محشور کند، ان شاء الله خدای متعال مصیبتِ عزیزانی که تازه از دست دادیم را بر ما مبارک گرداند و ان شاء الله اجرِ ما را در این مصیبت تعجیل در فرجِ حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف قرار بدهد، ان شاء الله به برکتِ عزاداریهای ما در فاطمیّه توفیقِ دیدارِ روی پُربرکتِ حضرت، خدمت و نوکریِ آستانِ شریفِ ایشان، تمهیدِ مقدّماتِ ظهورِ مبارکِ ایشان و شهادتِ در راهِ ایشان نصیبِ همهی ما، جدّ و آبادِ ما، نسل و ذریّهی ما تا قیامت بشود صلواتِ دیگری محبّت بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
این سالیانی که ما در فاطمیّه محضرِ شما عزیزان مزاحم هستیم، هر مرتبه این موضوع را عرض کردهایم که در ایّامِ دیگر سخن گفتن آسانتر است، بحث آسانتر است، فاطمیّه… نه اینکه بخواهیم شعار بدهیم و بگوییم که خط مقدّمِ ماست، به معنای واقعی، به معنای حقیقی که اگر امشب یا شبِ دیگری برسم این مطلب را توضیح خواهم داد که «فاطمیّه واقعاً ستون فقراتِ فکرِ شیعه است»، لذا بحثهای در فاطمیّه که فارغ از هیاهوی محرّم است، مخصوصاً در فاطمیّهی اول که معمولاً کسانی که در جلسات شرکت میکنند اینجا میآیند و ما نگران نیستیم که اگر بحث کمی سخت شد طرف دیگر به هیئت نیاید، انسان در محرّم این نگرانی را دارد، چون بعضیها فقط محرم به هیئت میآیند، و انسان میترسد که مدیونِ آن عزیزان بشود، اما در فاطمیّه و آن هم فاطمیّهی اول اینطور نیست، حیف است که انسان غیر از مباحثِ اعتقادی بگوید، انصافاً اینکه انسان مطلبِ دیگری بگوید جفا کرده است.
این را با بررسی و دقّت نظر عرض میکنم، اگر بنا بر این بود که… مثلاً عزاداری برای حضرت موسی بن جعفر علیه السلام توفیقِ خیلی بزرگی است، اگر خدای نکرده از دست بدهیم توفیقِ بزرگی را از دست دادهایم، ولی در عقیدهی ما یک حُفره بوجود نمیآید، توفیق سلب شده است اما خلأ اعتقادی ایجاد نمیشود؛ شاید از این جهت هیچ مناسبتی در شیعه به اهمیّتِ فاطمیّه نباشد، لذا بحث بحثِ خیلی مهمّی است.
لذا ممکن است بعضی اوقات هم مباحثمان به بعضی از مباحثِ گذشته تنه بزند، ولی من فکر میکنم بعضی چیزها مانندِ صلوات فرستادن میماند، طوری نیست که بگوییم باید ذکر را تغییر بدهیم، فاطمیّه حقیقتاً ستون فقراتِ فکرِ شیعه است، ابعادِ فاطمیّه قابل قیاس با بقیهی موارد نیست، کاری که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها انجام دادهاند را همهی ائمه علیهم السلام با هم نتوانستهاند انجام بدهند، البته هنوز امامتِ ظاهریِ امام زمان ارواحنا فداه را ندیدهایم، پس اگر ایشان را کنار بگذاریم کاری که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها انجام دادهاند را همهی ائمه علیهم السلام با هم نتوانستهاند انجام بدهند.
ان شاء الله چند دقیقهی بعد یک مقدّمهی مختصری عرض میکنم که کمی دقّت میخواهد تا شما ببینید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه کردهاند.
مسئلهی تقیّه
ممکن است در ذهنِ ما بیاید که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام که در کربلا جنگیدند! حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام جنگیدهاند اما با یزید ملعون جنگیدهاند! حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در کربلا با یک کسی نجنگیدند که در ذهنِ جامعهی اسلامی انسانِ مقدّسی باشد، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام هم در شعارهای خود در کربلا، هم در نامههای خود قبل از کربلا با تقیّه سخن فرمودهاند، ما میدانیم که شجاعتر از حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام نداریم، تقیّه به معنای ترسِ زبانی نیست، برای اینکه شما میخواهید مصلحتِ جامعهی اسلامی اتّفاق بیفتد و به پیکرهی جامعه ضربه نخورد انسان دندان روی جگر میگذارد.
عمّار به نزدِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسید، وقتی پدر و مادرِ عمّار را شکنجه کردند تا از دنیا بروند عمّار را هم گرفتند و گفتند باید به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جسارت کنی، عمّار جسارت کرد، بعد که به محضرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسید نمیتوانست سرِ خود را بلند کند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «مَرحَباً بِطَّیِّبِ اَلْمُطَیَّبِ»[۴]، خوش آمدی ای پاکِ پاکیزهی من! حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را در آغوش گرفتند و فرمودند: تو باید همین کار را میکردی، تو باید یک روزی در صفّین در رکابِ علی بن ابیطالب علیه السلام نمادِ حق بشوی، تو باید حفظ میشدی. جناب عمّار علیه السلام خیلی احساسِ شرمندگی داشتند، یعنی آن لحظهای که عمّار آن کار را کرده بود درواقع «اجتهاد» کرده بود، یعنی گفته بود جانِ خود را نجات بدهم و آن را در یک جایی فدای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کنم، چون عمّار که اهلِ ترس نبود، من یک خاطره از عمّار میگویم تا ببینید، او اصلاً اهلِ ترس نبود، گفته بود جانِ خود را نجات بدهم و آن را در یک جایی فدای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کنم یا الآن حرف نزنم و کشته بشوم؟ کدام؟ به این نتیجه رسیده بود که باید خود را برای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حفظ کنم.
آیه نازل شد، این اتّفاقنظرِ بینِ همهی مسلمین است که این آیهای که نازل شد و فرمود: کسی که مُکرَه است و مجبور است و مضطرّ است ولی قلبِ او مملو از ایمان و مطمئن به ایمان است، این جداست.
عمّارِ غیور تصمیم گرفت اما وقتی این حرفها از دهانِ او درمیآمد سوخت، پدر و مادرِ او هم همانجا کشتند، جناب عمّار تقیّهی زبانی کردند.
جناب عمّار علیه السلام نود و دو سال داشتند که برای حمله به خط مقدّمِ جبهه میرفت، آن هم بعنوانِ پیشقراولِ حرکتِ ایذایی، یعنی جلوترین قسمتِ لشکر بودند. هر چه سنِ انسان بیشتر میشود احتیاطِ او هم بیشتر میشود، «تجربه پیدا کردن» انسان را محتاط میکند، بچهای که هیچ چیزی نمیداند از هیچ چیزی نمیترسد، چون از هیچ کجا خبر ندارد، هرچه بیشتر تجربه پیدا میکند ترسِ او بیشتر میشود، انسانِ نود و دو ساله باید خیلی محتاط باشد، ایشان فرماندهی پیشقراول بودند.
در سپاهِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام شخصی به نامِ «هاشم مرقال» داریم، او پسرعموی «سعد ابی وقاص» است، یعنی از یک خانواده سعد و عمر سعد بیرون آمد که پسرعموی آنها «هاشم مرقال» بود، «مرقال» به معنای تیزرو بودن است، وقتی او حمله میکرد میگفتند که انگار گردباد آمده است و فرار میکردند، یک روز خط مقدّم نوبتِ هاشم مرقال بود همه فرار میکردند، عمّار خود را به او رساند و گفت: چرا جانِ خود را ذخیره کردهای؟ برو! او فکر کردن که عمّار خیلی داغ است، اما به این موضوع توجّه نکرد که انسانِ نود ساله را که جَو نمیگیرد، اگر جوانِ جنگ ندیده باشد جَوگیر میشود، عمّار که جنگندیده نیست!
«هاشم مرقال» به نزدِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام رفت، میخواست بگوید شما مرا فرمانده کردهاید اما عمّار میخواهد مدام تنور را داغ کند، تا به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام رسید حضرت فرمودند: هاشم! آیا میخواهی جانِ خود را ذخیره کنی؟ فهمید که فکرِ عمّار با فکرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام یکی است، عرض کرد: آقا جان! شما دیگر مرا نمیبینید مگر اینکه جنازهی من را ببینید، بعد به میدان رفت.
عمار که ترس ندارد، ولی عمار تصمیم گرفت خود را برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حفظ کند و بعضی چیزها از دهانِ او درآمد.
لذا سخنرانیِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را در روز عاشورا و قبل از آن ببینید، بر علیهِ یزید ملعون سخن فرمودهاند اما بعضیها فرمایشی نکردهاند یا مُبهَم فرمودهاند، چرا؟ جلوتر توضیح میدهم که شرایط سخت بوده است.
تندترین فرمایشی که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام دارند مربوط به نامهای است که به مردم بصره نوشتند، در آن فرمودهاند: «فَاسْتَأْثَرَ عَلَیْنَا قَوْمُنَا»[۵]، قومِ ما استئثار کردند، یعنی ویژهخواری کردند، فشار آوردند، خودخواهی کردند، یعنی انتهای فرمایش این است! حضرت نمیتوانند بیش از این جلو بروند، چون شرایطِ آن نیست، شرایطِ بیانِ آن نیست. ائمهی بعدی علیهم السلام هم معمولاً همینطور.
ممکن است امامِ ما برای سلامتیِ شاهِ اموی یا عباسی دعا کرده باشند، ما به این «تقیّه» میگوییم، البته خودِ «تقیّه» خیلی جای بحث دارد اما موضوعِ بحثِ من «تقیّه» نیست.
فاطمیّه خط مقدّمِ ماست
حال من یک نکته بگویم تا ببینیم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چکار کردهاند، این چیزی که در فاطمیّه داریم در هیچ کجای دیگرِ منظومهی دینی نداریم، آیا نمیشُد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم تقیّه کنند؟ مگر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بعد از آن ماجراها سکوت نکردند؟ مگر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام باغدار نشدند؟ چرا با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نرفتند باغداری کنند؟ این موضوع که از نظرِ شخصی آسانتر است! و اهل بیت علیهم السلام هم به دنبالِ آسانی نیستند، اهل بیت علیهم السلام به دنبالِ وظیفهی خود هستند، ائمهی بعدی هم در خیلی از قیامها و… دخالت نکردند، چون وظیفهی دیگری داشتند که ما در این مورد جاهایی بحث کردهایم.
اما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ضرورت دیدند یک بخشی از هدایت را که شخصِ دیگری امکانِ آن را پیدا نمیکند که علنی فریاد بزند را بفرمایند.
شاید در ذهنِ شما بیاید که این شیخ چه میگوید؟ ما این همه روایت داریم! بله! روایت داریم اما روایاتِ خصوصی است.
امام صادق علیه السلام را پیشِ «منصورِ دوانیقی» ملعون بردند، به حضرت عرض کردند: میگویند که ادّعای امامت میکنید؟! امام صادق علیه السلام فرمودند: بخدا دروغ میبندند؛ چه چیزی را دروغ میبندند؟ چون امام بطورِ رسمی «ادّعای امامت» نمیکردند، پس آنها دروغ میبستند، حضرت فرمودند: میخواهند مرا خراب کنند. پس برای بیانِ علنی نبود. وقتی امام صادق علیه السلام به شهادت رسیدند به منصور دوانیقی وصیّت کردند که تو وصیِ من هستی!
ضمناً واضح است که امام معصوم ترسو نیستند، اینکه میفرمایند «اَلتَّقِیَّهَ دِینِی وَ دَیْنُ آبَائِی»[۶] از آن چیزهای بسیار مهم است، فهمِ اینکه «چه زمانی ما در فضا و مدارِ تقیّه هستیم و چه زمانی در فضا و مدارِ انقلاب» چیزِ خیلی پیچیدهای است، نه میتوان به امام یا ولی که در حالِ تقیّه است «ترسو» گفت و نه وقتی در حالِ حرکاتِ تند هستند میتوان به آن بزرگواران «تندرو» گفت، او مشغولِ اطاعت است، ما باید به دنبالِ او بدویم، او الگو است.
اما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها استثنائاً برخوردِ علنیِ نامحدود کردهاند.
برای اینکه این موضوع تبیین شود که این اتّفاق در ذهنِ دیگران چه اتّفاقی است، شاید هم من نتوانم آن را خیلی شفاف بگویم، چون خیلی حوصله و دقّت میخواهد، این چه بمب اتمی است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر زیر بنای فکریِ اینها منفجر کردهاند…
من همینقدر به شما مبهم عرض میکنم، در کشوری که شما نمیتوانید در رسانهی آن راجع به بعضی از مسئولینِ بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حرف بزنید و باید مدام دعوا کنید و رهبرِ آن کشور پنج روز مجلس عزای فاطمیّه میگیرند باید برای این موضوع خیلی هزینه بدهند، یک طرف داعیهدارِ وحدت هستند و از یک طرف هم فاطمیّه را عزاداری میکنند، آنها هم میگویند کدام را باور کنیم؟ چرا این هزینه را میدهند؟ اصلِ فاطمیّه… حالا ممکن است که بفرمایند از قاتل اسمی نبرید اما اصلِ فاطمیّه امکانِ حذف ندارد، چون اگر آن را حذف کنید بخشی از فکر از بین میرود و آن فکر دیگر هیچ کجا نیست، مثلِ این است که شما صد صفحه از قرآن را نستجیربالله پاره کنید و حذف کنید، مسلّماً چیزی نمیتواند جای آن را بگیرد.
عرض کردم، اگر من و شما در مجلس ولادت امام جواد علیه السلام شرکت نکنیم توفیقِ خود را از دست دادهایم، بنایی از این منظومهی شیعی و فکرِ اهل بیت علیهم السلام از دست نمیرود، فقط ما بیتوفیق شدهایم که شرکت نکردهایم. اگر کسی در مجالسِ محرّم هم شرکت نکند خسرانِ خیلی بزرگی است ولی به اندازهی فاطمیّه خلأ فکری پیدا نمیشود، حتّی میخواهم بگویم غدیر هم اینقدر مانندِ فاطمیّه نیست… در حالِ عرض کردن نسبت به یکدیگر هستم، لذا جداً «فاطمیّه هویّتِ ماست»، «فاطمیّه ستونِ فقراتِ ماست»، «فاطمیّه اصلِ ماست»، واقعاً «فاطمیّه خطّ مقدّمِ ماست».
کارِ فرهنگیِ بنیعباس در راستای تخریب حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
قصد داشتند اهل بیت علیهم السلام را از جامعه حذف کنند، هشتاد هزار منبر در دورهی هشتاد سالهی بنیامیّه گذاشتند تا هر روز به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فحش بدهند، تا وقتی که حکومت بخواهد حکومتی وارد بشود نمیتواند قلبها را جابجا کند؛ مثلاً زمانِ صدام مُهر به دهان داشتند اما وقتی صدام به درک رفت شلوعترین اربعین برای خودِ عراقیها به وقوع پیوست، بنیامیّه هشتاد سال به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فحش دادند، وقتی بنیعباس میخواستند به دروغ بیایند که مردم را همراه کنند تا حکومتِ بنیعباس پا بگیرد، یعنی پنج سال قبل از اینکه بنیعباس پیروز بشوند، یک سری آخوند به این طرف و آن طرف فرستادند و گفتند بروید و ما را تبلیغ کنید، چه بگوییم که دلِ مردم به ما نزدیک بشود؟ این موضوع در «مناقب الطالبیین» ابوالفرج اصفهانی است، میگوید: سرانِ بنیعباس مانندِ منصورِ دوانیقی در اواخرِ دولتِ بنیامیّه به آخوندهای خود دستور دادند که به این طرف و آن طرف بروید و فضائلِ علی بن ابیطالب (علیه السلام) را منتشر کنید، وقتی دلِ مردم با شما گرم شد از ما بگویید.
تا وقتی فقط قرار باشد زور بالای سرِ مردم باشد حتّی اگر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را هشتاد سال بکوبند شاید مردم خفه بشوند و جرأت نکنند حرف بزنند اما شعلهی محبّت هنوز در دلِ آنها هست؛ حال چکار کنیم این شعلهی محبّت از بین برود؟ باید این موضوع را مردمی کنید، باید به باور تبدیل بشود، نه اینکه من ببینم گیوتین بالای سرِ خود دارم و بخاطرِ آن حرف نزنم، اینطور به درد نمیخورد، اینطور تا وقتی همراهی میکنم که این تیغ بالای سرِ من هست، هر زمانی که تیغ را بردارید من همان خودِ قبلی هستم؛ چه زمانی من «همراه» میشوم؟ زمانی که کارِ فرهنگی صورت بگیرد.
«کار فرهنگی صورت بگیرد» یعنی چه؟ یعنی اینکه… الآن برای شما مثال میزنم.
اگر من الآن به میانِ شما بیایم و نستجیربالله نعوذبالله یک جسارتی به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کنیم، یعنی اینکه شما احساس کنید من جداً همچنین حرفی میزنم، نمیگویید «پلیس خبر کنید»، همان میانِ جلسه مجلس را بهم میزنید، غیرتِ شما قبول نمیکند، آیا اینطور نیست؟ مسلّماً تحمّل نمیکنید، حقاً هم باید همینطور است، اگر دولتِ حکومتِ اسلامی نباشد که اگر کسی جسارتِ رسمی کند صریحِ فرمایشِ معصوم هست که «وجب قتله لمن سمع ذلک»، اگر دولتِ اسلامی بود ابتدا او را حسابی میزنید و بعد او را به دادگاه تحویل میدهید! یعنی صبر نمیکنید که دادگاه تشکیل بشود، یعنی اینطور نیست که ما اینقدر بیغیرت باشیم که هر کسی هرچه دوست دارد بگوید.
یعنی چه؟ یعنی اگر نستجیربالله فکرِ من با شما یکی نباشد علاوه بر اینکه من باید از داغ و درفشِ دادگاه ویژه و حکومت و پلیس بترسم باید از تک تکِ محبان هم بترسم.
چه زمانی میتوان آن فکرِ مسموم را نگه داشت؟ وقتی چراغِ حبِّ آن دو سه نفر، شبیه به این حبّی که شما به اهل بیت علیهم السلام در دلها دارید. «وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْل»[۷]، آنها گوساله را در دلِ خود از صمیمِ قلب عاشقانه میپرستیدند و دوست داشتند.
آنهایی که از صدای گوسالهی آن سامری لذّت میبردند، اگر آنجا یک نفر میخواست… اگر هارون میخواست تنها برود و با مردم درگیر بشود و میفرمود این «بُت» است قطعاً هارون را میزدند و درگیری میشد، برای همین فرمود «إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ»[۸]، مردم نگذاشتند من این بُت را کنار بزنم، چون این مردم آن بُت را دوست دارند، به این بُت عشق میورزیدند.
اگر بخواهید انحراف بماند و تثبیت بشود باید دلهای مردم را فارغ از زور و داغ و درفش به سمتِ آن ببرید.
برای چه ما اینقدر به مجالسِ اهل بیت علیهم السلام تأکید میکنیم؟
من امتحان کردهام، در یک دانشگاهی کسی که در عمرِ خود هیچوقت هیئت نرفته بود، پانزده سال هم ایران زندگی نمیکرد، بحثِ ما تاریخ اسلام بود و بحث میکردیم، بعد یک جلسهای که کمی با هم رفیق شده بودیم گفت: ببخشید استاد! من دچارِ شبهه هستم، یک سؤالی برای من بوجود آوده است، ببینید در کتاب «ابن کثیر» آمده است نستجیربالله معاذالله حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام شراب میخوردهاند…
چون عشقِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این شخص شعله نمیکشید از من پرسید که آیا این نقل درست است یا نه؟
همانجا به ذهنِ من رسید و گفتم ان شاء الله خدای متعال پدر و مادرِ ما را رحمت کند که ما را به این مجالس آوردهاند، الآن اگر یک نفر این چرند را به یکی از شما بگوید برای شما شبهه نمیشود، بلکه اگر بداند طرف مقابل با اعتقاد چنین حرفی را میزند قطعاً با او برخورد هم میکنید؛ یعنی این برای شما شبهه نمیشود، فهمِ ما از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و عشقِ ما نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اجازه نمیدهد هر چرندی برای ما شبهه ایجاد کند، یعنی یقین داریم باطل است، چه زمانی این اتفاق میافتد؟ این موضوع با کتاب خواندن ایجاد نمیشود، باید ذره ذره سلولهای وجودِ ما برای آن بتپد.
برای همین حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند: «أَنَا قَتِیلُ اَلْعَبْرَهِ لاَ یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلاَّ اِسْتَعْبَرَ»[۹]، وقتی نامِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را ببرید مؤمن روضه نمیخواهد، «لاَ یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلاَّ اِسْتَعْبَرَ»، این موضوع که کتابی نیست، این در جگرِ اوست.
من در تهران یک عالِمی را میشناسم که وقتی میگوید «میخواهم روضه بخوانم» دیگر حالِ او خراب میشود و نمیتواند روضه بخواند، میگویند: شما که چیزی نخواندید… اصلاً نیازی نیست. روضه میخوانند که تذکّر بدهند و شما را آماده کنند، او اصلاً وقتی میخواهد به نامِ حضرت فکر کند حالِ او خراب میشود، «لاَ یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلاَّ اِسْتَعْبَرَ»، یکی از دلایلِ اهمیّتِ این جلسات این است.
اصلاً انسان یک احساسِ رفاقتی با اهل بیت علیهم السلام میکند، دلِ انسان برای فاطمیّه تنگ میشود، مگر دلِ ما برای تلخیها تنگ میشود؟ میگوییم یک فضایی باشد که ما نامِ حضرت را بشنویم و از حضرت برای ما بگویند، آیا اینطور نیست؟
مثلاً میگویند: این «استقبال از عزا» یعنی چه؟ البته ما در روایاتِ دینی نداریم که بگویند به استقبال بروید، اما دلِ اینها تنگ شده است، چکار کنند؟ او که این کارِ خود را به دین نسبت نمیدهد.
حال فضا را ببینید، همین بلا را بر سرِ ما آوردند، یعنی چه؟ یعنی از کودکی قدم به قدم آموزشِ بغض دادند.
این را بدانید، این حبّی که ما به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام داریم میتوانست حبِ به دشمنِ حضرت باشد، ان شاء الله خدای متعال آن کسانی که ما را در این مسیر کمک کردند رحمت کند، اول از همه ان شاء الله خدای متعال مادرهای شما را رحمت کند.
یک روایت داریم که روایتِ خیلی جالبی است، ما فیشِ آن را منتشر کردهایم.
به سفر میرفتند و بعد از پنج سال برمیگشتند و میدیدند که یک بچه در خانهی آنهاست، بچه را روی کولِ خود میگذاشتند، (روایت هم شیعی نیست)، آن بچه را در مسیری میبرد که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در حالِ رفتن از باغ به منزل بودند، به آن بچه میگفت: آن آقا را ببین! آیا او را دوست داری یا نه؟ اگر بچه میگفت «نه» آن بچه را به زمین میانداخت و میگفت با مادرت به خانهی پدرت برو، تو به دردِ ما نمیخوری.
ان شاء الله خدای متعال مادرهایی را که وقتی نامِ اهل بیت علیهم السلام میآمد میلرزیدند را رحمت کند.
مادرها میتوانند همینطور تربیت کنند که وقتی نام قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میآید طرف بلرزد، این را بدانید، همین کار را هم کردند.
یک وقتی است که میگویند اگر شما اینجا روایت بخوانید دوربینها در حالِ ضبط کردن هستند، (فرض کنید در یک حکومت طاغوت هستیم)، میآیند شما را میگیرند و میبرند و شما را به زندان میاندازند و شکنجه میکنند، مسلّماً طرف میگوید که مجلسِ مخفیانه بگیریم.
اما اگر مخاطبین همینطور که حب و عشق دارند، بجای اینکه حب و عشق داشته باشند حبِ بعضیهای دیگر را داشته باشند، دیگر جرأت نمیکنم حرف بزنم.
هر جایی برای خود «اعتبار» نیاز دارد، کاسب به اعتبار نیاز دارد، در کارِ علمی اگر من اعتبارِ خود را نزدِ شما از دست بدهم که بگویند این شخص هر چرتی میگوید، دیگر مگر شما بیکار هستید که در این دور و زمانه با این همه مشکلات و با این همه جلساتِ مختلف پای منبرِ من بیایید و حرفِ مرا گوش بدهید؟ همهی اعتبارِ اینکه من میخواهم حرف بزنم به این است که شما بگویید قرار بر این است که چرت نگوید.
اعتبارِ کاسب به خوشحسابیِ اوست، اعتبارِ گوینده به صداقتِ اوست، اگر من این را از دست بدهم دیگر چیزِ دیگری برای من نمیماند.
«ابن قُتیبه» که متّهم به انحراف از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است در کتاب «الإختلافُ فِی اللَفظ» این اعتراف را کرده است که «محدّثان از بیانِ فضائلِ علی بن ابیطالب اباء میکنند، زیرا اعتبارِ آنها نزدِ مردم از بین میرود».
یک وقتی است که میگویند اگر روایت نقل کنید حکومت زبانِ شما را میبُرَد، یک وقت میگویند اگر اینجا این روایت را نقل کنی مردم تو را انسانِ ضعیفی میدانند، تو را غیر قابل اعتماد میدانند، تو را اهلِ بدعت میدانند، بلاتشبیه مثلِ اینکه من به اینجا بیایم و شعرِ مدحِ قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بخوانم، چه حسّی به شما دست میدهد؟
«ابن قتیبه» اعترافِ خیلی عجیبی کرده است، یعنی برای اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بزنند کارِ فرهنگی کردهاند، نه فقط کارِ نظامی، مقابله با کارِ نظامی سخت نیست، چون در اینصورت مجلسِ خصوصی میگیرند، اما او یک کاری میکند که حبِ بعضیها و بغضِ نسبت به اهل بیت علیهم السلام را در دلها بکارد، و این کار را انجام داده بودند. کاری کرده بودند که کسی فضائلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را برای اینکه اعتبارِ خود را از دست ندهد نگوید.
حساب کنید که مثلاِ بگویند اگر یک پزشکی این حرف را بزند دیگر مردم به مطبِ او نمیروند، مسلّماً آن پزشک آن حرف را نمیزند، یک معنای آن این است که بگویید نظام پزشکیِ او را باطل میکنند که این یک فشارِ دولتی است، یک معنای آن این است که بگویید دیگر مردم او را از شهر بیرون میکنند؛ مسلّماً او در این صورت احتیاط میکند، از چه کسی؟ از مردم! حال مثال میزنم تا ببینید.
فضائلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با چه سختیهایی به دستِ ما رسیده است؟
یک نفر نزدِ محدّثی رفت و گفت: شنیدهام که فلان فضیلت را (مثلاً حدیث منزلت) از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میدانی، متنِ آن چیست؟
وقتی کسی نقل نمیکند مسلّماً طرفی که میخواهد مطلب را پیدا کند باید بگردد، چون هر کسی نقل کند اعتبارِ او ساقط میشود، آن طرف گفت: اگر برای خودت میخواهی و به کسی نمیگویی به تو میگویم، اما اگر بگویی مثلاً استاندار دوستِ من است، میدهم هزار ضربه شلاق به تو بزند، و اگر بگویی از من نقل کردهای هم من انکار میکنم.
یعنی خدای متعال شاهد است اگر کسی برود بررسی کند و اینجا کمی تمرکز کند میگوید اصلاً چطور فضائلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مانده است؟ طبیعتاً نباید هیچ فضیلتی از حضرت میماند، نه مردم دوست داشتند بشنوند، چون اینها را بد تربیت کرده بودند، علما جرأت نمیکردند بیان کنند، اگر بیان میکردند حکومت آنها را میزد، اصلاً این فضائل چطور مانده است؟
یک ناصبی یک قانون درست کرد، این هم حرفِ من نیست، من نمیخواهم اسامیِ بعضی از افراد را بگویم که ذهنِ این جوانترها درگیر نشود، خلاصه میگویم که بزرگانِ علمِ حدیثِ غیرشیعه به این موضوع اعتراف کردهاند که یک ناصبی برای اینکه بتواند روایاتِ فضائلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را حذف کند یک قاعده درست کرد، هر کسی فضائلِ علی بن ابیطالب را بیان کند، به گونهای که علی بن ابیطالب (حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام) جزوِ اصحابِ برجسته حساب بشود، نه تنها فقط برتر از دو خلیفه، به این آدم شیعی میگویند، یعنی شیعه به معنای من و شما را کنار بگذارید، میگویند شیعه چه کسی است؟ کسی که علی (علیه السلام) را دوست دارد و او را جزوِ برترینها میداند.
بعد گفتند یک پله بدتر از این است، اینکه علی (علیه السلام) را دوست بدارد و او را از آن دو نفر هم بیشتر قبول داشته باشد، بدتر از این چیست؟ این است که علی بن ابیطالب (علیه السلام) را دوست داشته باشد، او را از آن دو نفر هم بیشتر دوست داشته باشد، و آن دو نفر را دوست نداشته باشد.
هنوز به من و شما نرسیدهاند، چون بالاتر از «دوست نداشتن» این است که یک چیزی هم بگویید، یعنی من و شما را ابلیس میپندارند!
یعنی طبقهبندی کردند، گفتند روایتِ گروهِ اول را نمیپذیریم، وای به حالِ بعدیها! اگر همه تصریح کرده باشند که کسی از آن گروهِ اول راستگو است و او روایتی بگوید که بوی فضائلِ علی بن ابیطالب (علیه السلام) بدهد روایتِ او را نمیپذیریم.
میدانید یعنی چه؟ یعنی اینکه هر راوی که بخواهد فضائلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بیان کند میگوید فضائلِ علی را روایت کرده است، پس یعنی علی بن ابیطالب را دوست دارد؛ مثلاً فضیلتی که نقل کرده است چیست؟ «یَا عَلِیُّ مَا یُحِبُّکَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ تَقِیٌّ وَ لاَ یُبْغِضُکَ إِلاَّ مُنَافِقٌ شَقِیٌّ»[۱۰]، یعنی میگوید جز مؤمن تو را دوست ندارد و جز منافق از تو بیزاری ندارد؟ پس یعنی علی بن ابیطالب جزوِ برترینهاست؟ تمام شد! دیگر روی این شخص برچسبِ بدعتِ تشیع میخورد و دیگر روایتِ این آدم قبول نیست.
حال اگر روایتِ او طوری باشد که مثلاً از آن دو نفر برتر هم باشد، مثلاً این روایت که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «أَنَا مَدِینَهُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا»[۱۱] من شهرِ علم هستم و علی (علیه السلام) درِ آن شهر هستی؛ یعنی انحصارِ رسیدن به علمِ نبوی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هستند، وقتی انحصار است یعنی علمِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از آن دو نفر هم بیشتر است! این تمام شد! اینها مرحلهی دوم هستند.
حال برای شما مثال میزنم، راویانِ فراوانی در کتبِ رجال هستند که میگویند آیا روایت فلانی را قبول کنیم یا نه؟ میگویند: نه! او حدیثِ «مدینه العلم» را نقل کرده است! تمام شد!
اینکه من میگویم محدثین از نقلِ فضیلتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اباء میکردند همین است، چون میگویند من پنجاه سال درس خواندهام، اگر یک مرتبه بگویم «أَنَا مَدِینَهُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا» دیگر پنجاه سال سابقهی علمیِ من میرود، مسلّماً طرف خود را کنترل میکند که نگوید.
«أبوزُرعه» میگوید: «کم افتضحوا فی هذا الحدیث»، صدها نفر مفتضح شدند و آبروی آنها برای نقلِ همین حدیثِ «أَنَا مَدِینَهُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا» رفت، برای یک جملهی نیمخطیِ «أَنَا مَدِینَهُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا» پنجاه سال سابقهی علمی رفت! چرا؟ چون نشان میدهد علمِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از علمِ آن دو نفر برتر است.
هنوز روایتی نیست که بغضِ آن دو نفر در آن باشد، ابدا!
از اینها میپرسند: از کجا بفهمید که این آدم (محدّث) فاسد و بدعتگر است؟ میگویند از علی بن ابیطالب روایت کرده است! طرف میگوید: من زندگیِ او را دیدهام و بررسی کردهام که او ثقه و راستگو و باتقوا است، در موردِ بعضیها گفتهاند، میگوید: نه! مگر ندیدهای؟ او «أَنَا مَدِینَهُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا» را روایت کرده است! تمام شد!
طرف به استادِ برجستهای رجوع کردند و پرسیدند که فلانی چطور است؟ گفت: راستگو است، آن طرف گفت: نه! او «أَنَا مَدِینَهُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا» را نقل کرده است. آن استاد برجسته گفت: از جانِ این مسکین چه میخواهید؟ این بیچاره درست نقل کرده است، پنجاه نفرِ دیگر هم این را نقل کردهاند. طرف گفت: چون در این روایت علی بن ابیطالب از آن دو نفر برتر است پس دروغ است!
حالا از آن طرف راوی بیاید و بگوید اگر بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیغمبری میآمد فلانی بود، (یعنی قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها)، هیچ کسی نمیگوید دروغ است، آن طرف هرچه ببندد طوری نیست، اما اگر این طرف یک چیزی بگوید که رایحهی فضیلتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در آن باشد آن را میزنند.
مثلِ این میماند که بگویند هر پزشکی که آسپرین تجویز کند پروانهی پزشکیِ او باطل میشود، کدام پزشک این کار را میکند؟ مسلّماً هیچ پزشکی این کار را نمیکند.
حال شما ببینید در این فضا اینکه یک نفر بخواهد از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بگوید باید چقدر جرأت داشته باشد، جرأت از مردم و نه جرأت از حکومت!
شما بارها این مطلب را از من شنیدهاید که طرف در مجلسی در شهر شام نشسته بود، اصلاً شیعه هم نبود، یک مرتبه یک روایت خواند که یک مُرغی برای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آوردند، حضرت به خدای متعال عرض کرد: خدایا! محبوبترین بندهی خودت را بفرست تا با من همغذا بشود، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمدند و همغذا شدند. تا این مطلب را گفت مردم او را گرفتند و از مسجد به بیرون پرت کردند، بعد هم آمدند و جای او را آب کشیدند!
حال در این فضا چه کسی حاضر است فضیلتی از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بگوید؟ اگر من به اینجا بیایم و یک حرفی بزنم و شما مرا به بیرون پرت کنید و جای مرا هم آب بکشید مسلّماً دیگر از این حرفها نمیزنم، قاعده این بود که هیچ چیزی از فضائلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نماند.
من چه عرض میکنم؟ چیزی که رایحهی برتریِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از آن دو نفر باشد! وای به آن وقتی که کسی بگوید مثلاً آن دو نفر مسلمان نیستند. این جرمِ خیلی بزرگتری است، من دیگر اصلاً برای شما از حالتِ سوم مثالی نزدم!
یک بام و دو هوا در وثاقت راوی
میخواهید یک مثال بزنم.
لیست کردند؛ فلانی «کانَ یُبغِضُ عَلیّا»، «شَتَمَ عَلیّا»، «سَبَّ عَلیّا»، اما خیلی راستگو بود و فحش نمیداد! طرف برای قاتلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام شعر گفته است و از او تمجید کردهاند! از او روایت نقل میکنند و هیچ مشکلی هم ندارند، بعد همان آقای «ذَهَبی» که نامِ اینها را آورده است و تجلیل هم کرده است و گفته است که «او بغض هم داشت اما راستگو بود» میگوید: یک حافظی به نامِ «ابن خراج» بود، این شخص خیلی قَدَر بود، خیلی باسواد بود، خیلی حفظ داشت، ولی مَثالِبِ شیخین نقل میکرد، یعنی از بدیهای آن دو نفر هم نقل میکرد.
اینجا ذهبی نتوانسته است تحمّل کند، بروید و در «تذکره الحفاظ» ذهبی را ببینید، اینجا ناگهان عصبانی میشود، میگوید: «ایّها الشیخ الذی شربتَ بولک»[۱۲] هو! آخوندی که بولِ خودت را میخوری، حواسِ خودت را جمع کن… جالب است که بینِ این دو نفر پانصد سال فاصله است، اما نمیتواند تحمّل کند.
چطور فحش به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و تعریف از ابن ملجم مرادی ملعون طوری نیست؟
راوی داریم که میگفته است که قاتلِ خلیفه دوم حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، میگویند او راستگو است!
چرا اینجا فحش نمیدهی؟ اینجا نباید فحش بدهد!!! اما اگر بشنوند یک نفر مثالبِ صحابه گفته است، یعنی اشتباهاتِ صحابه را گفته است، یعنی بدیهای صحابه را گفته است… الآن ممکن است شما بپرسید که آیا منظورِ شما از «صحابه» افرادِ اصلی هستند؟ میگویم نه!
مثلاً فرض بفرمایید میگوید «نصاحی» محدّثِ بزرگی بود، بینظیر بود، حاذق بود، برجسته بود، با سلاطین ارتباط نداشت، مالی از سلطان نمیگرفت، دوست نداشت با سلاطین همنشین بشود، آخوند درباری نبود، خیلی باسواد بود، استاد بود، فقط یک اشکالی داشت و آن هم این بود که کمی تشیّع داشت، «کمی تشیّع داشت» یعنی چه؟ «الا ان فیه قلیل تشیع وانحراف عن خصوم الإمام علی کمعاویه و عمروعاص» میگوید با دشمنان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مانند معاویه و عمروعاص خوب نبود، پس ان شاء الله خدا از او بگذرد! ذهبی اینها را به وفور در «سیر اعلام النبلاء» گفته است.
پس اگر کسی چیزی بگوید که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام برترِ مطلقِ اصحابِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بشود اعتبارِ خود را از دست میدهد، حال من و شما که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را از انبیاء علیهم السلام هم برتر میدانیم که دیگر ما را نامسلمان حساب میکنند! وای به حالِ کسی که بخواهد بر علیهِ آنها حرف بزند، بر علیهِ معاویه و عمروعاص نمیشود حرف زد وای بحالِ بعضیها.
ارزش و اهمیّتِ فعالیتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
اگر در زندگیِ ائمهی هدی علیهم صلوات الله جایی پیدا کنید که آن بزرگواران رسماً سخنرانیِ عمومی کرده باشند خیلی نادر است، ابداً فضای این کار نیست، چرا؟ چون اهل بیت علیهم السلام هم در همین فضاهای علمی هستند، و امام مجبور است که در آن جامعه زندگی کند، باید یک کاری کند که در این فضای خفقانی که مردم را تربیت کردهاند اینطور حمله کنند… ببینید چقدر برای ائمهی ما علیهم السلام سخت بوده است که اصحابی را داشته باشند…
برای شما مثال هم بزنم، «ابان بن تغلب» که شنیدهاید، اهل سنّت میگویند او قائل نبود که خلفا بد هستند، از او روایت نقل میکنند، یعنی اینها چیزی بروز نمیدادند، «زراره»، «ابان» و… را ببینید، شاگردانِ امام صادق علیه السلام در جامعه «شیوخ» هستند، نمیتوانند هر حرفی را هر کجا بزنند.
اینها شاگردهای خصوصی هستند و مطالبِ خصوصی از امام شنیدهاند، نسلهای بعد چطور؟ مسلّماً چیزی نمیشنیدند دیگر!
روایت را ببینید، طرف به امام جواد علیه السلام رجوع میکند و میپرسد که نظرِ شما در موردِ فلانی چیست؟ حضرت میفرمایند: خدا او را رحمت کند! حضرت چه بفرمایند؟ اگر چیزی بجز این بفرمایند حضرت را درجا خواهند کشت، قرار است «علم» به هزار سالِ بعد هم برسد.
یک نفر برای اینکه این خط را بشکند… و همهی ائمهی ما علیهم السلام تلاش کردند که یادِ آن یک نفر را حفظ کنند… این موضوع مسیر را عوض کرده است؛ عرض کردم حتّی امام حسن مجتبی علیه السلام علیه السلام!
ان شاء الله هیچ وقت مبتلا نشوید پای منبری بنشینید که به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام جسارت کنند و نتوانید حرف بزنید، برای اسلام نتوانید حرف بزنید و نه ترس برای خودتان…
ائمهی ما علیهم السلام مبتلا بودند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در این زمینه استثنائی هستند.
یک سالی من در این جلسه فقط راجع به این جمله پنج جلسه حرف زدم، الآن فقط اشاره میکنم، شما ببینید حضرت در این فضایی که من تبیین کردم چه کردهاند، که من عرض میکنم حضرت زیرِ عقایدِ بعضیها بمبِ اتم منفجر کردهاند.
اگر کسی آن دو نفر را در این فکرها قبول نداشته باشد یا نسبت به آنها بغض داشته باشد او را نامسلمان میدانند، در این زمینه کتابها نوشتهاند، او را مهدورالدّم میدانند، اصلاً کسی نمیتواند حرف بزند، اگر هم کسی حرف میزد مردم او را زودتر اعدام میکردند.
حال ببینید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه کردهاند، یک طوری هم هست که این موضوع در تاریخ ماندهاست.
قبل از اینکه بخواهد هجوم اتفاق بیفتد.. ما اینطور معتقد هستیم که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و واقعهی سقیفه شروع کردند به تحرک، درِ خانهی انصار رفتند، صحبت کردند، با مردم صحبت کردند، وقتی تحرّکِ ایشان زیاد شد احتمالِ این موضوع بود که مردم را با خود همراه کنند، ایشان دخترِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، ممکن است دلی با ایشان همراه بشود، اینها برای اینکه فشار بیاورند که نکند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پول در اختیار داشته باشند و به این و آن پول بدهند، این خانواده هم که اهلِ کَرَم هستند، مسلّماً مردم جذب میشوند، برای همین فدک را گرفتند.
و یک چیزی هم به شما عرض کنم، فدک را گرفتند تا ببینند چه برخوردی پیش میآید، اگر مردم بگویند «کفّار! شما اموالِ بضعه الرّسول سلام الله علیها را غصب کردهاید» مسلّماً آنها عقب مینشستند، ولی دیدند هیچ طوری نشد، بعداً اتفاقاتِ بعدی افتاد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به مسجد رفتند، فرمودند: فدک را بدهید… آنهایی را که شنیدهاید را کاری ندارم، مثلِ اینکه بخششِ پدرِ من بوده است، کارگرهای من در آن کار میکردند، اینها قبول نکردند، گفتند شاهد بیاورید و… اینها را رها کنید.
بعد گفتند: اینطور نیست، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: فرض کنید اصلاً پدرِ من اینها را به من هدیه نداده است، وقتی الآن از دنیا رفته است یک هشتم به همسران میرسد و هفت هشتم هم به من میرسد، پدرِ من هم که فرزندِ دیگری ندارد، ارثِ پدرم را بدهید!
آن طرفِ روبرو گفت: من از پیغمبر شنیدهام که پیغمبر ارث نمیگذارد.
خوب دقّت کنید، وقتی شما حدیث میشنوید، وقتی نماز میخوانید، شما چطور نماز میخوانید؟ مثلاً چرا در رکوع این ذکر را میگویید؟ مرجعِ شما یک روایت از امام صادق علیه السلام دیده است و حکم صادر کرده است، «روایت» چیست؟ مثلاً ده نفر از هم نقل کردهاند تا به امام رسیده است، و اگر یک روایتی اشتباه یا دروغ باشد لزوماً نفرِ اول دروغ نگفته است، ممکن است نفرِ دوم یا نفر سوم اشتباه کرده باشند یا مثلاً نفرِ چهارم دروغ گفته باشد، اینطور است دیگر، اما اینجا این کسی که ادعا کرد «سلسله راوی» نداشت، یک نفر مستقیم گفت من از پیغمبر شنیدهام، یا اشتباه میکند یا راست میگوید و یا دروغ میگوید، سه حالت دارد.
اگر اشتباه میکرد باید اشتباهِ او را به او گوشزد میکردند، اگر یک کسی اشتباه کند شما قهر نمیکنید، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از اینکه او گفت «من این روایت را از پیغمبر شنیدهام» با او قهر کردند، این «قهر کردن» یعنی چه؟
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نفرمودند برو و شاهد بیاور، بلکه حضرت قهر کردند، این «قهر کردن» یعنی چه؟ یعنی در حالِ «دروغ گفتن» هستی!
حال شما در آن فضایی که من ترسیم کردم ببینید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باید چه مجازاتِ سختی بکشند، برای اینکه به او نسبتِ «دروغ» دادهاند. این موضوع مجازاتِ خیلی سنگینی دارد.
یک خطرناکیِ دیگری هم دارد، یک زمانی مثلاً روایت بر سرِ یک موضوعِ عبادی بود، اما الآن اینطور نیست، الآن موضوع بر سرِ این است که اموالِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را میگیرند، وقتی حضرت قهر میکنند یعنی هم دروغ میگویی و هم اموالِ ما را غصب کردی.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به چه کسی «غاصبِ دروغگو» میفرمایند؟ به کسی که اگر کسی بخواهد یک هزارمِ چنین حرفی را بزند بعداً دودمانِ او را به باد میدهند؛ مسلّماً آنها هم کوتاه نمیآیند.
من ابتدا یک چیزی از بعد از آن به شما بطورِ مبهم بگویم، در آن دورههایی که من عرض کردم که زدنِ این حرفها سنگین بود… من نمیتوانم ترجمه کنم، من تابحال عربیِ این روایت را روی هیچ منبری نخواندهام و نخواهم خواند، متأسفانه در «تهذیب» شیخ طوسی رحمه الله تعالی علیه است، امام صادق علیه السلام فرمودند: روی همهی منبرها و بطورِ علنی (در قرن دوم که من فضای آن را برای شما ترسیم کردم)… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدهاند و اصلاً مسیر را بهم زدهاند.
طرف با گفتنِ حدیثِ «أَنَا مَدِینَهُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا» ساقط میشود، اینجا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به او نسبتِ «کذب و غصب» دادهاند، این جنگِ تمامعیار است، امام صادق علیه السلام میفرمایند: نسبت به مادرِ ما نسبتهایی میدادند… آن هم عمومی… مسلّماً آنها کوتاه نمیآیند.
روضهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
مادرِ سادات سینهی مبارک و فرزندِ در رَحِمِ خود را فدای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نکرد، بلکه آبروی خود را هم فدای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کردند، در این گفتگو بعد از این ماجرا که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قصدِ قهر کردن داشتند آن ملعون یک حرفی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زد… نمیشود این حرفها را گفت، جگرِ حضرت به قدری سوخت که وقتی به محضرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمدند فرمودند: علی جان! ای کاش به دنیا نیامده بودم…
هیچ جای دیگری چنین ظرفیتی نبود که بشود گوشهای از حقایق را گفت، خیلی جاها حق و باطل قاطی است، هیچ مردِ میدانی نبود که بتواند اینها را از هم جدا کند، نمیشد، این چیزی که در فاطمیّه مطرح است اصلاً در عاشورا مطرح نیست، سطحِ درگیری این نیست، مادرِ سادات خودشان را هزینه کردند، کسی که ملائکه افتخار میکردند یک لحظه محضرِ او را درک کنند…
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی میکشم از برای تو[۱۳]
علی جان! آبروی خود را هم میدهم…
لحظاتِ آخرِ عمرِ شریفِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نگاه کردند و شروع کردند به گریه کردن، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام عرض کردند: «یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا یُبْکِیکَ»[۱۴] یا رسول الله! ان شاء الله خدای متعال آن روز را نیاورد که ما ببینیم چشمانِ شما اشکبار است، من فدای شما بشوم، یعنی من سر میدهم که شما گریه نکنید، یا رسول الله! چرا اینطور گریه میکنید؟ فرمودند: «ضَغَائِنُ فِی صُدُورِ أَقْوَامٍ» علی جان! کینهها در سینهها شعله میکشد، «یُبْدُونَهَا لَکَ إِلاَّ بَعْدِی»، بعد از من این را نمایش میدهند، بروز میدهند…
چطور این کینهها را بروز دادند؟ اینکه یک سرداری به میدان برود و کشته بشود برای هر شهیدی افتخار است، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام شهادت را در آغوش میگیرند، اما اگر سردارِ بیبدیلِ عالَمِ وجود باشی ولی مبتلا به این باشی که باید بایستی و نگاه کنی، این «ضَغَائِنُ فِی صُدُورِ أَقْوَامٍ» است، «یُبْدُونَهَا لَکَ إِلاَّ بَعْدِی».
مرحوم غروی اصفهانی اعلی الله مقامه الشّریف میفرمایند:
و من سواد متنها اسودّ الفضا یا ساعد اللّه الامام المرتضى
اگر چشمِ روز و روزگار به آن بازوی سیاه شدهی تو بیفتد شب میشود، ان شاء الله خدای متعال به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کمک کند…
وقتی تحرّکِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زیاد شد، اینها دیدند حضرت در حالِ جمع کردنِ نیرو هستند، ممکن است روی دلها اثر بگذارند، با زنها صحبت میکنند، به این طرف و آن طرف میروند، در حالِ تحریک کردن هستند، گفتند فدک را گرفتیم و مردم حضرت را همراهی نکردند و با ما برخورد نکردند، به مسجد آمدند و به ایشان جسارت شد اما مردم دفاع نکردند، قبالهی فدک را به حضرت دادند و توهین کردند اما مردم دفاع نکردند، آنها گستاختر شدند…
عدّهای را فرستادند، اینها به پشتِ در آمدند و شلوغ کردند، جلوی بیتالوحی، بیتالشَّرَف… حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به این خانه با سلام و صلوات وارد میشدند… یادِ آن روز بخیر که وقتی نابینا میخواست وارد بشود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سه مرتبه اعلام کردند که فاطمه جان آماده باش! عرض کردند: یا رسول الله آماده هستم، فرمودند: غیر از من شخصِ دیگری هم هست، عرض کردند: یا رسول الله! آماده هستم، خوش آمدید، حضرت فرمودند: فاطمه جان! فقط من نیستم…
اینها به درِ این خانه آمدند و ازدحام کردند… مرتبهی اول حضرت پشتِ در آمدند، صدا زدند ما عزادار هستیم…
این دو روز جگرِ ما برای شهید حاج قاسم سلیمانی سوخته است، من این مطلب را به نیت این شهید عزیز میگویم، میگویم: حاج قاسم سلیمانی! الآن که خانوادهی شما عزادار هستند همه میروند و تسلیت میگویند، آنهایی که وقتی شما زنده بود با شما خوب نبودند الآن برای تسلیت به خانهی شما میروند…
چند روز است حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفتهاند؟ آمدند و شلوغ کردند… حضرت پشتِ در آمدند و فرمودند: ما عزادار هستیم… اگر تسلیت نمیگویید این کارها را نکنید…
وقاحتِ گروهِ اول کمتر بود و برگشتند، عدّهای رذلتر آوردند…
میگویند امروز این تابوتِ مطهر شهید سلیمانی بعد از پنج ساعت تشییع هنوز به حرم امام رضا علیه السلام نرسیده است، قصد داشتند برنامهی تهران را لغو کنند، گفتند این پیکر را نمیتوانیم از فشارِ ازدحام بیاوریم…
آنجا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است!
الآن اگر یک نفر بخواهد بینِ عزادارنِ حاج قاسم سلام الله علیه یک حرفِ نامربوط بزند مردم او را خفه میکنند…
اینها به پشتِ درِ خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در مسجدِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند و شروع کردند به ناسزا گفتن…
وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مرتبهی دوم پشتِ در آمدند صدای ایشان بلند شد… دیگر این مرتبه با اینها صحبت نکردند، فرمودند: «یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللهِ هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ»[۱۵]… ببین با حبیبهی تو چگونه حرف میزنند…
کسی برای دفاع کردن نیامد، وقتی این فرمایشاتِ حضرت را شنیدند بعضیها عقب رفتند و خودِ آن ملعون مجبور شد بیاید، مشعل به دست… درِ قلعه که نبود، وقتی هُل داد احساس کرد کسی پشتِ در ایستاده است، خودِ آن ملعون گفت: وقتی جلو آمدم حضورِ فاطمه را پشتِ در حس کردم… او سینهی خود را به در چسبانده بود…
پی نوشت:
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] کشف الغمه فی معرفه الأئمه، جلد ۱، صفحه ۲۶۱ (وَ مِنَ اَلْمَنَاقِبِ عَنْ عَلْقَمَهَ وَ اَلْأَسْوَدِ قَالاَ: أَتَیْنَا أَبَا أَیُّوبَ اَلْأَنْصَارِیَّ فَقُلْنَا یَا أَبَا أَیُّوبَ إِنَّ اَللَّهَ أَکْرَمَکَ بِنَبِیِّهِ إِذْ أَوْحَى إِلَى رَاحِلَتِهِ فَبَرَکَتْ عَلَى بَابِکَ وَ کَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ضَیْفاً لَکَ فَضِیلَهٌ فَضَّلَکَ اَللَّهُ بِهَا أَخْبِرْنَا عَنْ مَخْرَجِکَ مَعَ عَلِیٍّ قَالَ فَإِنِّی أُقْسِمَ لَکُمَا أَنَّهُ کَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی هَذَا اَلْبَیْتِ اَلَّذِی أَنْتُمَا فِیهِ وَ لَیْسَ فِی اَلْبَیْتِ غَیْرُ رَسُولِ اَللَّهِ وَ عَلِیٌّ جَالِسٌ عَنْ یَمِینِهِ وَ أَنَا عَنْ یَسَارِهِ وَ أَنَسٌ قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْهِ إِذْ تَحَرَّکَ اَلْبَابُ فَقَالَ عَلِیٌّ اُنْظُرْ مَنْ فِی اَلْبَابِ فَخَرَجَ أَنَسٌ وَ قَالَ هَذَا عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ فَقَالَ اِفْتَحْ لِعَمَّارٍ اَلطَّیِّبِ اَلْمُطَیَّبِ فَفَتَحَ أَنَسٌ وَ دَخَلَ عَمَّارٌ فَسَلَّمَ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ فَرَحَّبَ بِهِ وَ قَالَ إِنَّهُ سَیَکُونُ مِنْ بَعْدِی فِی أُمَّتِی هَنَاتٌ حَتَّى یَخْتَلِفُ اَلسَّیْفُ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ حَتَّى یَقْتُلَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ حَتَّى یَبْرَأَ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ فَإِذَا رَأَیْتَ ذَلِکَ فَعَلَیْکَ بِهَذَا اَلْأَصْلَعِ عَنْ یَمِینِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ إِنْ سَلَکَ اَلنَّاسُ کُلُّهُمْ وَادِیاً فَسَلَکَ عَلِیٌّ وَادِیاً فَاسْلُکْ وَادِیَ عَلِیٍّ وَ خَلِّ عَنِ اَلنَّاسِ إِنَّ عَلِیّاً لاَ یَرُدُّکَ عَنْ هُدًى وَ لاَ یَدَلُّکَ عَلَى رَدًى یَا عَمَّارُ طَاعَهُ عَلِیٍّ طَاعَتِی وَ طَاعَتِی طَاعَهُ اَللَّهِ تَعَالَى .)
[۵] وقعه الطف، جلد ۱، صفحه ۱۰۳ (: کَتَبَ حُسَیْنٌ مَعَ مَوْلًى لَهُمْ یُقَالُ لَهُ: سُلَیْمَانُ بِنُسْخَهٍ [وَاحِدَهٍ] إِلَى رُءُوسِ اَلْأَخْمَاسِ بِالْبَصْرَهِ ، وَ إِلَى اَلْأَشْرَافِ: مَالِکِ بْنِ مِسْمَعٍ اَلْبَکْرِیِّ ، وَ اَلْأَحْنَفِ بْنِ قَیْسٍ ، وَ اَلْمُنْذِرِ بْنِ اَلْجَارُودِ ، وَ مَسْعُودِ بْنِ عَمْرٍو ، وَ قَیْسِ بْنِ اَلْهَیْثَمِ ، وَ عَمْرِو بْنِ عُبَیْدِ اَللَّهِ بْنِ مَعْمَرٍ: «أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ اَللَّهَ اِصْطَفَى مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ عَلَى خَلْقِهِ، وَ أَکْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ، وَ اِخْتَارَهُ لِرِسَالَتِهِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اَللَّهُ إِلَیْهِ وَ قَدْ نَصَحَ لِعِبَادِهِ وَ بَلَّغَ مَا أُرْسِلَ بِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ وَ کُنَّا أَهْلَهُ وَ أَوْلِیَاءَهُ وَ أَوْصِیَاءَهُ وَ وَرَثَتَهُ وَ أَحَقَّ اَلنَّاسِ بِمَقَامِهِ فِی اَلنَّاسِ، فَاسْتَأْثَرَ عَلَیْنَا قَوْمُنَا بِذَلِکَ، فَرَضِینَا وَ کَرِهْنَا اَلْفُرْقَهَ وَ أَحْبَبْنَا اَلْعَافِیَهَ، وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّا أَحَقُّ بِذَلِکَ اَلْحَقِّ اَلْمُسْتَحَقِّ عَلَیْنَا مِمَّنْ تَوَلاَّهُ وَ قَدْ أَحْسَنُوا وَ أَصْلَحُوا وَ تَحَرَّوْا اَلْحَقَّ. وَ قَدْ بَعَثْتُ رَسُولِی إِلَیْکُمْ بِهَذَا اَلْکِتَابِ، وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى کِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ فَإِنَّ اَلسُّنَّهَ قَدْ أُمِیتَتْ، وَ إِنَّ اَلْبِدْعَهَ قَدْ أُحْیِیَتْ، وَ إِنْ تَسْمَعُوا قَوْلِی وَ تُطِیعُوا أَمْرِی أَهْدِکُمْ سَبِیلَ اَلرَّشَادِ، وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اَللَّهِ». فَکُلُّ مَنْ قَرَأَ ذَلِکَ اَلْکِتَابَ مِنْ أَشْرَافِ اَلنَّاسِ کَتَمَهُ. غَیْرَ اَلْمُنْذِرِ بْنِ اَلْجَارُودِ، فَإِنَّهُ خَشِیَ بِزَعْمِهِ أَنْ یَکُونَ [رَسُولُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: سُلَیْمَانُ] دَسِیساً مِنْ قِبَلِ عُبَیْدِ اَللَّهِ، فَجَاءَهُ بِالرَّسُولِ مِنَ اَلْعَشِیَّهِ اَلَّتِی یُرِیدُ أَنْ یَسْبِقَ فِی صَبِیحَتِهَا إِلَى اَلْکُوفَهِ، وَ أَقْرَأَهُ کِتَابَهُ إِلَیْهِ. فَقَدَّمَ [عُبَیْدُ اَللَّهِ] اَلرَّسُولَ فَضَرَبَ عُنُقَهُ.)
[۶] تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، جلد ۱۶، صفحه ۲۱۰ (سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ فِی بَصَائِرِ اَلدَّرَجَاتِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی اَلْخَطَّابِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنِ اَلْمُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : یَا مُعَلَّى اُکْتُمْ أَمْرَنَا وَ لاَ تُذِعْهُ فَإِنَّهُ مَنْ کَتَمَ أَمْرَنَا وَ لاَ یُذِیعُهُ أَعَزَّهُ اَللَّهُ فِی اَلدُّنْیَا وَ جَعَلَهُ نُوراً بَیْنَ عَیْنَیْهِ یَقُودُهُ إِلَى اَلْجَنَّهِ ، یَا مُعَلَّى إِنَّ اَلتَّقِیَّهَ دِینِی وَ دَیْنُ آبَائِی ، وَ لاَ دِینَ لِمَنْ لاَ تَقِیَّهَ لَهُ یَا مُعَلَّى إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ أَنْ یُعْبَدَ فِی اَلسِّرِّ کَمَا یُحِبُّ أَنْ یُعْبَدَ فِی اَلْعَلاَنِیَهِ وَ اَلْمُذِیعُ لِأَمْرِنَا کَالْجَاحِدِ لَهُ.)
[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۹۳ (وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّهٍ وَاسْمَعُوا ۖ قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ ۚ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ)
[۸] سوره مبارکه طه، آیه ۹۴ (قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی ۖ إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی)
[۹] المناقب، جلد ۴، صفحه ۸۷
[۱۰] کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۴۸۲ (وَ کَانَ لِأَبِی دُلَفَ وَلَدٌ فَتَحَادَثَ أَصْحَابَهُ فِی حُبِّ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ بُغْضِهِ: فَرَوَى بَعْضُهُمْ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ یَا عَلِیُّ مَا یُحِبُّکَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ تَقِیٌّ وَ لاَ یُبْغِضُکَ إِلاَّ مُنَافِقٌ شَقِیٌّ وَلَدُ زِنْیَهٍ أَوْ حَیْضَهٍ. فَقَالَ وَلَدُ أَبِی دُلَفَ مَا تَقُولُونَ فِی اَلْأَمِیرِ هَلْ یُؤْتَى فِی أَهْلِهِ. فَقَالُوا لاَ. فَقَالَ وَ اَللَّهِ إِنِّی أَشَدُّ اَلنَّاسِ بُغْضاً ۱ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ . فَخَرَجَ أَبُوهُ وَ هُمْ فِی اَلتَّشَاجُرِ فَقَالَ مَا تَقُولُونَ. فَقَالُوا کَذَا وَ کَذَا وَ حَکَوْا کَلاَمَ وَلَدِهِ. فَقَالَ وَ اَللَّهِ إِنَّ هَذَا اَلْخَبَرَ لَحَقٌّ وَ اَللَّهِ إِنَّهُ لَوَلَدُ زِنْیَهٍ وَ حَیْضَهٍ مَعاً إِنِّی کُنْتُ مَرِیضاً فِی دَارِ أَخِی فِی حُمَّى ثَلاَثٍ فَدَخَلَتْ عَلَیَّ جَارِیَتُهُ لِقَضَاءِ حَاجَهٍ فَدَعَتْنِی نَفْسِی إِلَیْهَا فَأَبَتْ وَ قَالَتْ إِنِّی حَائِضٌ فَکَابَرْتُهَا عَلَى نَفْسِهَا فَوَطِئْتُهَا فَحَمَلَتْ بِهَذَا اَلْوَلَدِ فَهُوَ لِزِنْیَهٍ وَ حَیْضَهٍ مَعاً.)
[۱۱] کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۵۱ (رَوَى اَلتِّرْمِذِیُّ فِی صَحِیحِهِ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: أَنَا مَدِینَهُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا.)
[۱۲] تذکره الحفاظ، جلد ۲، صفحه ۶۸۵ (فاما أنت أیها الحافظ البارع الذی شربت بولک ان صدقت فی الترحال فما عذرک عند الله مع خبرتک بالأمور فأنت زندیق معاند للحق فلا رضی الله عنک.)
[۱۳] غزل ۴۱۱ حافظ
[۱۴] کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۴۶۰ (وَ مِنْهُ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: کُنْتُ أَمْشِی مَعَ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی بَعْضِ طُرُقِ اَلْمَدِینَهِ فَأَتَیْنَا عَلَى حَدِیقَهٍ وَ هِیَ اَلرَّوْضَهُ ذَاتُ اَلشَّجَرِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَ هَذِهِ اَلْحَدِیقَهَ فَقَالَ مَا أَحْسَنَهَا وَ لَکَ فِی اَلْجَنَّهِ أَحْسَنُ مِنْهَا ثُمَّ أَتَیْنَا عَلَى حَدِیقَهٍ أُخْرَى فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَ هَذِهِ اَلْحَدِیقَهَ قَالَ لَکَ فِی اَلْجَنَّهِ أَحْسَنُ مِنْهَا حَتَّى أَتَیْنَا عَلَى سَبْعِ حَدَائِقَ أَقُولُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا فَیَقُولُ لَکَ فِی اَلْجَنَّهِ أَحْسَنُ مِنْهَا فَلَمَّا خَلاَ لَهُ اَلطَّرِیقُ اِعْتَنَقَنِی وَ أَجْهَشَ بَاکِیاً فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا یُبْکِیکَ قَالَ ضَغَائِنُ فِی صُدُورِ أَقْوَامٍ لاَ یُبْدُونَهَا لَکَ إِلاَّ بَعْدِی فَقُلْتُ فِی سَلاَمَهٍ مِنْ دِینِی فَقَالَ فِی سَلاَمَهٍ مِنْ دِینِکَ.)
[۱۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۰، صفحه ۲۸۷
پاسخ دهید