خواهر امیر المؤمنین امّ هانی، پیامبر خیلی به او احترام می‌گذاشت. فرزند ابوطالب؛ از کسی شفاعت می‌کرد، پیامبر نه نمی‌گفت. وقتی وارد می‌شد، پیغمبر به احترام ابوطالب می‌ایستاد -پیامبر خاتم- عبای مبارک خود را درمی‌آورد، روی زمین پهن می‌کرد، به امّ هانی خواهر امیر المؤمنین می‌فرمود: این‌جا بنشین. آمد سهم خود را از عطا بگیرد، به مردم کوفه یک پولی می‌دادند، ۲۰ درهم به این دادند، ۲۰ درهم هم به نوکر او دادند، به هم ریخت. سهل ‌بن حنیف، امّ هانی!

یعنی اگر در یک جامعه‌ای اجازه دهید شهوت کار کند، خوب‌ها هم می‌گویند: حقّ ما ضایع شد، حق قلمداد می‌کنند. یکی از جلساتی که طلحه و زبیر قبل از جمل با امیر المؤمنین گذاشتند، یک اشکالی کردند، گفتند: شما چند اشکال دارید. یکی این است که «خِلَافَکَ‏ عُمَرَ بْنَ‏ الْخَطَّابِ‏ فِی‏ الْقَسْم‏»[۱] آن طور که خلیفه‌ی دوم تقسیم می‌کرد، تقسیم نمی‌کنید -می‌خواهم به شما عرض کنم بلاها در کجای اسلام شکل گرفته است- و وقتی حضرت عادلانه تقسیم می‌کرد، کما این‌که زمان پیامبر هم بود، اعتراض می‌کردند. آخر سر یک روز فرمود: «فَسُنَّهُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَوْلَى بِالاتِّبَاعِ عِنْدَکُمَا أَمْ سُنَّهُ عُمَرَ»[۲] چرا این‌جا در سنّت عمر از سنّت پیغمبر سبقت می‌گیرد؟ چون به شهوت نزدیک‌تر است.

 چون برای آن کسی که تا به حال استفاده‌کرده است، خوشمزه‌تر است. تا حالا یارانه‌ی او ماهی ۵ میلیون بوده است، حالا می‌گویند: تقسیم به کلّ جمعیّت می‌کنیم و ۴۵ هزار تومان می‌شود. اعتراض می‌کند، می‌گوید: عجب بی عدالتی است! زبیر آمد گفت: این علی قدر ما را ندانست، این همه ما به او خدمت کردیم، عثمان را کشتیم، حالا دیگران را به ما برتری داده است؛ یعنی چه؟ یعنی دیگران استاندار و شهردار شدند و ما چیزی نشدیم. سابقه‌ی ما چه می‌شود؟ ما با پیغمبر کلّی خاطره داریم، ما سابقه‌دار هستیم.

گفت: سابقه‌دار وقتی ارزشمند است که امروز با خاطرات آن زندگی کند. من بگویم آقا ما بچّه‌ی محلّ ابراهیم هادی بودیم، مدیر مدرسه‌ای که شهید ابراهیم هادی معلّم ورزش بود برای من گفت: شهید ابراهیم هادی (رحمه الله علیه)؛ حقوق خود را که می‌گرفت، نمی‌رسید کار بیشتر از این کند، هر روز یک بغل نان بربری و پنیر می‌آورد، این بچّه‌ها گرسنه بودند، فقیر بودند، به شاگردها صبحانه می‌داد. حالا فرض کنید من بچّه محل او هستم، می‌خواهم خاطره بگویم، در طول سال یک نفر را هم کمک نمی‌کنم، این خاطره فایده‌ای ندارد.

 ما و پیغمبر بودیم! با پیغمبر بودید، الآن عمل شما هم شبیه است؟ در همان راستا است؟ ما به شما ارادت هم داریم، کسی مشکل ندارد. الآن شما که نسبت به بعضی صحابه‌ی پیامبر مشکل دارید، من بگویم با صحابه‌ای که در راه رسول خدا سال‌ها دفاع کرده است، جنگیده است، در جنگ‌ها جانباز شده است، از اموال خود برای اعتلاء و پیشرفت اسلام خرج کرده است، هیچ وقت زیاده خواهی نکرده است، همیشه سعی کرده است بخشی از درآمد خود را در راه اسلام خرج کند، هیچ وقت با پیغمبر مخالفت نکرده است، شما با این صحابه مخالف هستید؟ اگر مخالف باشید کافر هستید. کسی مخالف نیست! اختلاف سر این است که یک  دفعه مروان هم می‌گوید: من هم صحابه‌ی پیغمبر هستم، هیچ سنخیّتی هم نیست.

 


پی نوشت ها

[۱]– الأمالی (للطوسی)، ص ۷۳۲٫

[۲]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۱، ص ۹۱٫