حجت الاسلام کاشانی مورخ ۸ آذر ۱۳۹۵ در مسجد امام جعفر صادق علیه السلام اقدسیه به سخنرانی پیرامون ادامه مسئله «خیانت بزرگان به آخرین وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم» پرداختند، که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
- تمسّک جستن به قرآن و اهل بیت پیامبر برای رهایی از گمراهی
- فاصله گرفتن از سیرهی رسول خدا (صلوات الله علیه) دلیل اصلی مشکلات جامعه
- دین مخالفتی با آداب و رسوم اقوام مختلف ندارد، به شرطی که مغایر با دستورات اسلام نباشد
- بیحرمتی به امام رضا (علیه السّلام)
- تهاجم فرهنگی در مدینه
- ائمّه (علیهم السّلام) را وجه المصالحهی بحثهای سیاسی قرار ندهید
- تحریف حدیث ثقلین و اجتهاد به رأی و نظر شخصی
- وصیّت پیغمبر (صلوات الله علیه) و مخالفت خلیفهی دوم با آن
- بدعت ایجاد کردن عثمان در نماز سفر
- تبلیغات دوران خلیفهی دوم بر علیه امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- پیروی کامل از سنّت پیامبر (صلوات الله علیه)
- کتاب «مراقی الفلاح» از شیخ حسن شرنبلانی
- نحوهی تشخیص امام جماعت اعلم با فتوای تعجّب برانگیز فقیه برجسته حنفیها
- همه باید طبق احکام شرع عمل کنند نه نظر شخصی
- شیوهی تقسیم بیت المال در حکومت خلیفهی دوم
- اختلاف نظر علی (علیه السّلام) با خلفای قبلی بر سر تقسیم بیت المال
- سهل بن حنیف انصاری از شاگردان برجسته امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- لزوم پیگیری و برخورد دولت با حقوقهای نجومی
- اعتراض سهل بن حنیف به علی (علیه السّلام) به دلیل تقسیم مساوی بیت المال
- شاخص کردن ابن عبّاس برای کمرنگ کردن جایگاه امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- جایگاه عقلانیّت در سیرهی سیاسی و اجتماعی امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه)
- سخنرانی امام حسن (علیه السّلام) در کوفه و دعوت مردم به شرکت در جنگ جمل
- شجاعت امام حسن مجتبی (علیه السّلام)
- قدرت و شهامت امام حسن (سلام الله علیه) در میدان نبرد
- کرامت ائمّه (علیهم السّلام)
- کرامت امام حسن (صلوات الله علیه) زبانزد شیعه و سنّی
- تعریف وضع تعیّنی با یک مثال
- اهانت مرد شامی به امام حسن (علیه السّلام)
- تقوای برجستهی امام حسن (سلام الله علیه)
- غذا دادن به سگ گرسنه باعث آزادی بردهای توسّط امام حسن (علیه السّلام) شد
- کرامت امام حسن (علیه السّلام) با بندگان خدا
- صدمات و سختیهای وارده به امام حسن (علیه السّلام)
- متوسّل شدن امام حسن (علیه السّلام) در بستر شهادت به سیّد الشّهداء
- اندوه و گریهی امام حسن (علیه السّلام) در فراق از سیّد الشّهداء
- میدان رفتن حضرت قاسم بن الحسن (علیه السّلام)
- تیر باران کردن پیکر مطهّر امام حسن (صلوات الله علیه)
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
تمسّک جستن به قرآن و اهل بیت پیامبر برای رهایی از گمراهی
موضوع بحث این شبها خیانت خواسته، عمدی یا ناخواسته و غیر عمدی بعضی از بزرگان اسلام است، به ویژه بزرگانی از تشیّع. به جهت حسّاسیّت موضوع در مقدّمهی مهمّی به سر میبریم که اواخر آن هستیم. عرض کردیم که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای اینکه ما به صورت فردی گمراه نشویم و همینطور سازمان و نظام و جامعهی اسلامی به سمت صلاح حرکت کنند فرمودند: شرط تمسّک شما به ثقلین یعنی کتاب خدا و عترت من، اهل بیت من است که افراد هستند. پیغمبر نفرمود سراغ کتاب و سنّت یا کتاب و حدیث بروید. نه اینکه حدیث رسول خدا و حدیث معصوم اهمیّت ندارد، بلکه از لحاظ شما و تکرار استفاده شاید مهمترین منبع دین باشد. امّا آن چیزی که دستور به عموم مسلمانها است، نه فقط متخصّصها، رجوع و تمسّک به کتاب خدا و اهل بیت پیغمبر است که افراد هستند.
فاصله گرفتن از سیرهی رسول خدا (صلوات الله علیه) دلیل اصلی مشکلات جامعه
تمام دعواها از ابتدای تاریخ تا امروز، هر وقت شما نگاه کنید فاصله گرفتن از منبع دین است. خیلی از اختلافات فکری و دینی که امروز پیش میآید سر این مسئله است که آنجایی که هیچ تعارض و اختلافی نیست، دین در آن نقطه ورود نکرده است و یا به شما اجازه داده است که خود شما تصمیم بگیرید، مثلاً در رنگ لباس دین به رنگ خاصّی الزام نکرده است، آنجا با شما کاری ندارد. در خیلی از امور ورود نمیکند، مثلاً اینکه شما چه شغلی را انتخاب کنید، دین الزام نمیکند که مردم لزوماً باید چه شغلی را انتخاب کنند. بله، ممکن است شرایطی بگذارد. یا مثلاً فرض کنید ما که ایرانی هستیم، دین مخالفتی ندارد شما به مظاهر ایرانیّت یا ایرانیگری خود بپردازید. کجا مخالف است؟ آنجایی که تعارض بین آن منبع اصلی که قرآن و ثقلین است با یک چیز دیگر.
مثال روشنتر که بخواهم بزنم این است که دین ما مشکلی ندارد اگر یک نفر بگوید یک کوروش بوده است و اگر بوده است یک خدماتی هم داشته است. اگر آنجا که علّامه طباطبایی فرموده است احسنت. اشکالی هم ندارد که کسی نسبت به او گرایش داشته باشد و نیازی نیست که آدم خدماتی که او داشته است را انکار کند. به فرض اینکه ثابت شود هیچ اشکالی ندارد. کجا اشکال دارد؟ آنجایی که میگوید عبادت برای خدا است ولی شخص رو به کوروش سجده کنید. دین اینجا ایراد میگیرد. آنجایی که دین نظر صریح دارد نمیتوانیم جای دیگر برویم. وگرنه اشکالی ندارد که یک ایرانی عناصر ایرانیگری در ایرانیّت خود، در ادبیات خود، در فرهنگ خود داشته باشد و آن را هم ترویج کند.
شما به این افغانیها نگاه کنید، اینها خیلی فرهنگ دارند و اگر مرز جغرافیایی باشد ابن سینا، مولوی و خیلی از این بزرگانی که ما امروز ایرانی میدانیم امروز افغانی هستند، در مرز افغانستان هستند. یعنی اگر شما بخواهید این مرزهای اعتباری دنیا را ملاک بگیرید، خیلی از بزرگانی که ما آنها را ایرانی حساب میکنیم امروز افغانی حساب میشوند. اشکالی ندارد عثمانیها یا ترکیهای ها هم به میراث گذشتگان خود افتخار کنند. کجا اشکال دارد؟ آنجایی که این را مقابل قرآن و ثقلین اصل قرار دهند. اینجا است که مشکل است.
دین مخالفتی با آداب و رسوم اقوام مختلف ندارد، به شرطی که مغایر با دستورات اسلام نباشد
تمام این اختلافات پان عربیسم و پان ایرانیسم و حزب دموکرات همه در همین است. اشکال ندارد که یک کرد به کردن بودن خود بنازد و یک لر به لر بودن خود؛ کجا اشکال دارد؟ آنجایی که مثلاً به خاطر قومیّت دشنام میدهد، حتّی در موضوعات کوچکتر از قومیّت مثلاً جوانها به ورزشگاه میروند و فحش میدهند. اشکالی ندارد شما طرفدار یک تیم باشید، امّا نمیتوانید خلاف شرع بگویید. آن آدمی که در تیم مقابل است مهدور الدّم نیست، ارض او را هم حق ندارید ببرید، مسلمان است. حالا شما اگر او را دوست ندارید، نداشته باشید، امّا ابراز تنفّر در اسلام نداریم. مسلمان حق ندارد نسبت به مسلمان ابراز تنفّر کند، دشنام دهد. اینها خلاف است، وگرنه اشکالی ندارد که طرفدار یک تیم هم باشد.
اینکه رسول الله فرمودند: «مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا»[۴] همهی ارکان امروز زندگی ما را شامل میشود. آداب و رسوم داریم، میخواهیم ازدواج کنیم، عروسی بگیریم، دین مخالفتی با آداب و رسوم اقوام و عشایر و شهرهای مختلف مخالفت نمیکند، کجا مخالفت میکند؟ آنجایی که مثلاً یک قومی در غرب کشور هستند، اگر عروس مقابل برادر شوهر چادر سر کند میگویند یعنی منظور شما این است که برادر شوهر چشم چران است! آقا این حرفها چیست؟ دین فرموده است که حجاب از نامحرم باید داشته باشید، برادر شوهر با همسایه فرق نمیکند. با آداب و رسوم قبیله و عشیره کاری ندارد، آنجایی کار دارد که میگوید از آن دستوراتی که ثقلین دادند دارید تخطی میکنید. کاری دیگری دارید میکنید. خیلی مصداق دارد.
بیحرمتی به امام رضا (علیه السّلام)
خیلی از دعواهای سیاسی این روزگار ما همین است. بنده نمیخواهم به آن ورود کنم، وگرنه بسیاری از دعواهای سیاسی روز ما هم همینجا است. من چون از اینکه به امام رضا (علیه السّلام) بیحرمتی شده است خیلی ناراحت هستم به یک مورد آن اشاره میکنم. مثلاً زمان حضرت علیّ بن موسی الرّضا (صلوات الله علیه) هم شاید مانند امروز کنسرت نبوده است، ولی مجالس لهو و لعب هم عمومی و هم خصوصی بوده است. الآن آنهایی که میروند من نمیدانم چقدر پول بلیط میدهند، ولی عمومی است و هزاران نفر شرکت میکنند. هزینهی خصوصی آن هم خیلی بالا دارد. ما حتّی در بین شیعیان داشتیم کسانی که اهل فسق و فجور میشدند و رقّاصه میخریدند. یعنی اصلاً اینها یک نفر خواننده استخدام میکردند که به طور خصوصی به خانهی اینها بیاید و برنامه اجرا کند. اینطور نبوده است که زمان امام رضا (صلوات الله علیه) از این حرفها نباشد که یک نفر بیاید بگویید شاید اگر امام رضا هم بود شرکت میکرد!
این چیزی جدیدی نیست. بلکه ممکن است بعضی از آلات و ابزار موسیقی جدید باشد، ولی اصل آن که جدید نیست. این حیف است که آدم به این خاطر که… ممکن است گروه مقابل هم اشتباه کنند و بیشتر از شما اشتباه کنند، من نمیخواهم از جناحی طرفداری کنند، ولی چون ما دعوای سیاسی داریم بیاییم پای امام رضا (علیه السّلام) را وسط بکشیم. آقا چه کار داریم؟ شاید! این شاید را از کجا آوردید که شاید اگر امام رضا هم بود؟! اگر امام رضا میخواست زمان خود شرکت میکرد.
تهاجم فرهنگی در مدینه
در روایات ما اینطور است که شیعه پیش امام میآید میگوید: یا بن رسول الله… چون مدینه مهمترین شهری بود که تهاجم فرهنگی آنجا را تحت تأثیر قرار داد، چون شهر پیامبر بود. نه اینکه ما بگوییم، اهل سنّت و فقهای مدینه هم اهل فسق و فجور خوشگذرانی بودند. خیلی هم برای آنها مهم بود. به روز بودند. امروز مردم کشور ما هنوز به آن درجه نرسیدند. اگر اشتباه نکنم در سال ۶۷ هجری قمری یک خوانندهای در بصره پیدا شد که مدل خاصّی میخواند و یک سبک جدیدی آورده بود. ابن عبد ربّه میگوید «ما مِن شابٍ و لا شابهٍ» هیچ دختر و پسر جوانی در مدینه نبود مگر اینکه سفر رفت و در کنسرت این شخص شرکت کرد. هنوز شما به این درجه از مدرنیته نرسیدید که مثلاً در اصفهان کسی کنسرت برپا کند و همهی جوانهای تهران سفر کنند. حالا چهار نفر هم بروند، ولی همه که نمیروند. اهل بیت اهل این چیزها نبودند.
یک شیعه پیش امام میآید میگوید: آقا من یک کنیز خواننده دیدم که قیمت مناسب دارد خریدم. حضرت میفرماید: «أکل المال بالباطل»[۵] معامله باطل است. چرا؟ چون عنوان بیع تو روی خوانندگی او بوده است، کارگر که نگرفتید که برای شما آواز بخواند.
کنیز مطبخی متفاوت از خواننده بوده است. آن خواننده و رقّاص بالاخره وزن کمی داشته است. بالاخره او یک شرایطی دارد، این یک شرایطی دارد.
اینطور نبوده است که در زمان ائمّه این مسائل نباشد، اگر اینها مظاهر تمدّن باشند حتّی بعضی از جهات آنها از امروز جلوتر بودند. بعد بگوییم شاید امام رضا هم شرکت میکرد. این خیلی بیادبی است. غیر از اینکه این شاید را از کجا در آوردید؟
ائمّه (علیهم السّلام) را وجه المصالحهی بحثهای سیاسی قرار ندهید
اصلاً مسئلهی قرآن و عترت همین است. میگوید شما برای چه نظر شخصی میدهید. شاید! حالا من حق دارم یک فسق و فجوری به شما نسبت دهم و بگویم شاید! در محلّهی ما دزدی شده است و بگویم شاید ایشان بوده است! به چه دلیل؟! بعد هم بگویید شوخی کردم! اینها مسائلی نیست که اگر احزاب سیاسی با هم دعوا دارند، پای اهل بیت را وسط بکشند. وای به حال جامعهای که چپ و راست و چیچی گرا و چیچی طلب مقابل هم شوند (وای به حال جامعهای که گروههای سیاسی مقابل هم باشند و با هم جدل کنند)، ائمّه را وجه المصالحهی بحثهای سیاسی قرار دهند. طرفدار آنها بگوید این چون کاندیدای طرفدار ما بوده است ما چیزی نگوییم. این خیلی غلط بزرگی است. برای همهی دورانها است، منتها ما بنا نداریم در این بحثهایی که خدمت شما تقدیم میکنیم سراغ این مسائل بیاییم، چون در آخر سر چالشی و سیاسی میشود و میگویند که تو از فلان شخص طرفداری کردید و با فلان شخص حزبی برخورد کردید و در آخر سر خرابکاری میشود. لذا به سراغ همان تاریخ برمیگردیم که راحت حرف بزنیم، امّا مهم است و این بحثها امروز هم است. خود شما تطبیق کنید.
تحریف حدیث ثقلین و اجتهاد به رأی و نظر شخصی
آمدند گفتند اوّل فقط کتاب، برای اینکه وقت نبود. بعد گفتند کتاب و حدیث؛ آن هم حدیث کسانی که ما میگوییم نه هر کسی. بعد گفتند کتاب و حدیث و رأی که من کمی این رأی را توضیح میدهم. یکی از دردهای بزرگ جامعهی امروز ما همین است، چون به مشکل برمیخوردند. اینهایی که این حرف را میزدند نه به قرآن و نه به احادیث پیامبر تسلّط داشتند. ابوهریره کلّاً دو سال پیغمبر (صلوات الله علیه) را در مسجد دیده است، آن هم اگر دیده باشد. حالا چقدر استعداد داشته است. با مثل امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرق داشته است؛ امیر المؤمنین که از جریان مدیریت جامعه حذف شده است. لذا گفتند کتاب و سنّت و رأی یعنی نظر شخصی. مصادیق آن فراوان است. یک کتابی در مصر به اسم «منهج حدیثی فقهای حنفی» منتشر شده است. آنجا وقتی میخواهد از کسانی که اهل رأی و نظر شخصی و اجتهاد به رأی هستند تجلیل کند… این رأی به معنای نظر دادن نیست. یعنی خلاف این چیزی که در کتاب و سنّت باشد شما رأی دهید. حالا بحث آن طولانی است و وارد آن نمیشوم.
وصیّت پیغمبر (صلوات الله علیه) و مخالفت خلیفهی دوم با آن
میگویند پیغمبر مجتهدین به رأی خلیفهی دوم است. یکی هم همینجا است که رسول خدا میخواهد وصیّت کند و ایشان تشخیص نمیدهد. میگوید صلاح نیست. این یعنی اینکه پیغمبر یک امام لازم دارد که ایشان چه وقتی حق دارد حرف بزند و چه زمانی حق ندارد. یک آقا بالا سر لازم دارد که بگوید الآن حرف بزند به مصلحت است پخش کنید، الآن حرف نزد به مصلحت نیست پخش کنید. اصلاً حرف نزند. نه رسول خدا بلکه یک شخصی دیگری میآید رسول خدا را فیلترینگ میکند. مسئول فیلترینگ خود پیغمبر نیست، شخص دیگر است.
بدعت ایجاد کردن عثمان در نماز سفر
این موارد صریح اتّفاق افتاده است. مثلاً در سال ششم حکومت خلیفهی سوم در منا نماز شکسته را تمام خواند. بعضیها که متملّق بودند گفتند اختلاف افکنی نکنید. اشکالی ندارد، حالا دو رکعت بیشتر نماز بخوانید طوری نمیشود. امّا امیر المؤمنین اعتراض کرد. منابع غیر شیعه مانند صحیح مسلم آوردند. حضرت پیش عثمان رفت گفت: وحی شده است. زمان پیغمبر به یاد ندارید که در سفر حج، منا میآمدیم و پیامبر نماز را شکسته میخواند. دو خلیفهی قبل هم همین کار را میکردند. پنج یا شش سال پیش که خود شما حاکم بودید همین کار را میکردید، مگر نه؟ گفت: بله. حضرت فرمود: پس چرا امروز تمام خواندید؟ گفت: «رَأْیٌ رَأَیْتُهُ»[۶] به نظر من! آقا این به نظر من را از کجا آوردید؟ این مثل این میماند که کسی را پیش من بیاورند و بگویند سر او درد میکند. بعد من بگوییم خوب یک چیزی بدهید، به نظر من به سر او بزنیم و سر او را بشکنیم. این به نظر را از کجا آوردید؟ مبانی چیست؟ به نظر من! روی چه حسابی؟
بدعت گذاری خلیفه دوم در مورد حکم نماز و غسل در صورت نبود آب
شخصی خدمت خلیفهی دوم آمد، این هم در صحیح مسلم و هم در صحیح بخاری است. یک چهارم آخر آن را حذف کرده است. گفت: آقا من جُنُب شدم، آب پیدا نکردم چه کار کنم؟ گفت: فعلاً نماز تعطیل است، هر وقت آب پیدا کردید. آن زمان که در عربستان آب لوله کشی نبود، بیشتر اوقات آب پیدا نمیشد. اینها بیابان گرد بودند. اینکه عرض میکنم بلد نبود روخوانی کند، همان آیهای که وضو را فرموده است، همان آیه غسل و تیمّم را هم فرموده است. چون نماز عبادت هر روز است، طهارت برای آن لازم است و در آن شرایط معمولاً آب نبوده است. گفت: آب نبود چه کار کنم؟ گفت: هر وقت آب آمد. از اینجا به بعد در صحیح بخاری حذف شده است و در صحیح مسلم است. عمّار گفت: به یاد دارید یک روز ما با پیغمبر در سفر بودیم، من و تو نیاز به غسل پیدا کردیم «فَأَمَّا أَنْتَ فَلَمْ تُصَلِّ وَ أَمَّا أَنَا فَتَمَعَّکْتُ فِی التُّرَابِ»[۷] تو نماز نخواندی ولی من خود را خاک مالی کردم و نماز خواندم. رسول خدا به من فرمودند: کلّ بدن خود را نمیخواهد خاک مالی کنید، همین وجه و کفّین کافی است. تیمّم اینطور است، صورت و دو کف دست. او گفت: «اتَّقِ اللهَ یَا عَمَّارُ» بترس از خدا. بترس از خدا یعنی چه؟ یعنی اینجا تو حقّ افشاگری نداری. برای چه حدیث نقل میکنی؟ چه چیزی را یاد آوری میکنی؟
تبلیغات دوران خلیفهی دوم بر علیه امیر المؤمنین (علیه السّلام)
این را اینقدر ادامه دادند که دقیقاً مانند کسی که در کشور ما همین افتخار را کرده است، زمان خلیفهی دوم افتخار میکردند که فلانی به درد حکومت میخورد. چرا؟ چون از رأی و نظر او استفاده میکنند. علی به درد حکومت نمیخورد. این تبلیغات دوران خلیفهی دوم است. کعب الاحبار یهودی گفت: علی به درد حکومت نمیخورد. گفت: «لا یَعمَلُ بِاجتِهَادِ رَأیِه»[۸] علی متبّع سنن است. مدام میگوید ببینیم پیغمبر چه کار کرده است، همان کارها را بکنیم. کار علی این است که ببینید پیغمبر چه کار کرده است. بسته فکر میکند، قشری فکر میکند. دست و پای مردم را از این بندها باز کنید.
عین این را در کشور ما کسی گفته است. گفته است ما با حکم الهی گاهی خلاف احکام دینی نظر میدهیم، ما نمیفهمیم احکام دینی که خلاف حکم الهی باشد یعنی چه؟ این همان دعوا است. جالب است، عوض اینکه سراغ آن کسی که خلاف سنّت پیغمبر (صلوات الله علیه) حرف میزند بروند میگویند این را ببینید. برای برون رفت از بحرانها این به درد میکند. دیگری قشری فکر میکند و مدام از پیغمبر نقل میکند. چون اسلام برای ما تصمیم گرفته است. رابطهی تو با کافر چگونه باید باشد، با کافر حربی چگونه باید باشد، شرایط صلح داریم یا نه. میخواهید لبخند بزنید چه زمانی و به چه کسی؟ اینها همه معلوم است.
پیروی کامل از سنّت پیامبر (صلوات الله علیه)
اگر شما میخواهید سراغ سنّت پیغمبر بروید نمیتوانید از خود چیزی اضافه کنید. معلوم کرده است. حدّاقل در آنجایی که معلوم کرده است نمیشود طبق نظر شخصی عمل کرد. او بعضی کارها را دوست دارد انجام دهد میبیند که سنّت پیغمبر مزاحم او است، سنّت مخالف او است. لذا میگوید یعنی چه؟ این قشریگری است و دست و پای ما را بستهاید. بگذارید راحت باشیم. این کار توسعه پیدا کرد تا جایی که به جایی رسید که اگر جلوی چند مذهب را نمیگرفتند الآن اهل سنّت چهارصد هزار مذهب داشتند.
کتاب «مراقی الفلاح» از شیخ حسن شرنبلانی
یکی از فتاوایی که با همین رأی دادند به شما عرض میکنم و سراغ بحث خود میروم. وقتی شما منبع دین را کنار بگذارید و بخواهید نظر خود را اعمال کنید، شخص دیگری هم میآید نظر خود را میدهد. تغییرات با سرعت اتّفاق میافتد. نتیجه این است که فقیه برجستهی حنفیها شیخ حسن شرنبلانیها که اهل شام است، قرن یازدهم کتابی به اسم «مراقی الفلاح» دارد که خیلی حیرت آور است. دار الکتب العلمیّه سال ۲۰۰۴ یک کتابی چاپ کرده به اسم «مراقی الفلاح» که در صفحهی ۱۱۲ این است. وقتی شما رأی را باز کنید و هر کسی نظر بدهد اینطور میشود.
نحوهی تشخیص امام جماعت اعلم با فتوای تعجّب برانگیز فقیه برجسته حنفیها
میگوید سؤال. شیخنا اگر چند روحانی در مسجد آمدند یا در خانه خواستیم نماز جماعت بخوانیم چه کار کنیم؟ چه کسی جلو ببریم. مثلاً میگوید: اوّل صاحب البیت یا امام راتق. میگوید: ایشان نیست. فرض کنید میگوید: اعلم. میگوید: علم آنها مثل هم است. میگوید: اتقی. میگوید: تقوای آنها مثل هم است. میگوید: آن کسی که لباس تمیزی دارد. میگوید: همه لباسهای تمیزی دارند. میگوید: آن کسی که همسر زیباتری دارد «فالأحسن زوجه».[۹] دیگر به ما توضیح نمیدهد که یعنی هیئت امنای مسجد باید یک آلبومی از مخدّرات آقایان تهیه کند، یک هیئت انتخاب هم بیایند اینها را بررسی کنند. این حرف یعنی چه؟ این را از کجا آوردید؟ حالا بعد از این هم بدتر است و نمیخواهم بگویم. یعنی چه این حرف؟ مردم مگر همسر امام جماعت را دیدهاند؟ حالا چه کسی بگوید کدام زیباتر است. ملاک انسانها در زیبایی متفاوت است. چون ممکن است بیحرمتی شود آن را بازتر نمیکنم. این حرف را از کجا به عنوان حکم شرعی امام جماعت در آوردید؟ وقتی شما باب آن را باز کنید و همه نظر دهند همین میشود.
همه باید طبق احکام شرع عمل کنند نه نظر شخصی
به گونهای که در قرون قبلی در قرن سوم و چهارم گاهی بعضی از مذاهب میخواستند همدیگر را نقد کنند بعضی از این احکام حیرت آور را برای هم میخواندند و پادشاهها تغییر مذهب میدادند. این فتاوای خندهدار را از کجا آوردید؟ میگوید نظر من است! قرار بود به حکم شرع عمل کنند نه به نظر شما. به نظر من! نظر شما به درد خود شما هم نمیخورد چون خود شما هم باید به قرآن و عترت عمل کنید. به نظر من کجا بود؟! چطور میخواهید حکم شرعی صادر کنید؟ بعد بگوید نه، علی به درد نمیخورد. بله که علی به درد این نمیخورد. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) یک قدم مخالف حرف پیغمبر عمل نمیکند. لذا شما میبینید که حتّی وهّابیهای امروز بر خلاف ظاهریان قائل بودند که قیاس هم داریم. یعنی صرف شباهت یک چیزی به چیزی دیگری حکم صادر میکنند. این بحث طولانی است به همین قدر اکتفا میکنم.
شیوهی تقسیم بیت المال در حکومت خلیفهی دوم
پس کتاب و اهل بیت را یک روز به کتاب خالی و بعد گفتند کتاب و سنّت و حدیث آن کسانی که ما قبول داریم. بعد دیدند احادیث کم است و یک جاهایی بحران است. خلیفهی دوم میخواست بیت المال تقسیم کند. گفت: سابقههای خود را بیاورید. مثلاً بدریها و هر کسی که در بدر شرکت کرده است پنج هزار سکّه، احدیها سه هزار سکّه، خیبریها دو هزار سکّه، عموم هزار سکّه، همسران پیغمبر شش هزار سکّه، عایشه چون دختر خلیفه است ۱۲ هزار سکّه و ابو سفیان صد هزار سکّه. چرا؟ چون به نظر من اینطور است. قضیّهی حقوقهای نجومی پیش میآید. به نظر من اشکالی ندارد! ملاک چیست؟ به نظر من است دیگر. من قرار است تقسیم کنم من اینطور تقسیم میکنم.
اختلاف نظر علی (علیه السّلام) با خلفای قبلی بر سر تقسیم بیت المال
این از آن امّهات اختلاف امیر المؤمنین با خلافای قبلی است، چون وقتی میخواستند حضرت را بیاورند، قبول نمیکردند. ایشان گفتند گوش نمیدهید. گفتند گوش میکنیم. حضرت فرمود: اگر بیایم مهریهی همسر خود هم کرده باشید برمیگردانم و سر بیت المال کوتاه نیامد، چرا؟ چون بگوید آن منهج غلط است. گاهی پیش میآید که انسان خطایی را تحمّل میکند برای مصلحت بزرگتر. مثلاً برای اینکه حکومت به هم نریزد کمی تحمّل میکند. حضرت مسئلهی تساوی در بیت المال را تحمّل نکرد.
البتّه همیشه در عدالت تساوی نیست. دولت آن زمان چون خدمات نداشت و کسی هم خدمات خاص نمیداد، شهرداری و ادارات و بیمه و بیمارستان نبود. لذا باید تساوی میدادند. من نمیخواهم بگویم که همیشه عدالت تساوی است. عدالت یعنی به اندازهی استحقاق دادن. در شرایطی که خدمات نیست پول مردم را باید مساوی تقسیم کرد، مانند ارث میماند. امیر المؤمنین فرمود: من بیایم مساوی میدهم. اینها در ابتدا قبول کردند، بعد شاگردان برجستهی امیر المؤمنین هم اعتراض کردند.
سهل بن حنیف انصاری از شاگردان برجسته امیر المؤمنین (علیه السّلام)
یک فردی از سربازان امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) به اسم سهل بن حنیف (سلام الله علیه) بود، او اینقدر آدم مهمّی است که زمان شرک مخفیانه بتهای مشرکین را که از چوب بود میشکست، به در خانهی بیوه زنانی که میخواستند هیزم جمع کنند میداد. یعنی هم بت شکنی میکرد و هم هیزم خانهی بیوه زنان را تهیّه میکرد. وقتی از دنیا میرفت امیر المؤمنین (سلام الله علیه) طوری نماز میّت برای او میخواند که نوشتند از زیر محاسن امیر المؤمنین قطرات اشک او میچکید.
نماز که تمام شد عدّهای از راه رسیدند، فرمود: شما توفیق نداشتید به بدن مبارک سهل نماز بخوانید؟ گفتند: نه. فرمود: بروید کنار تا اینها بیایند. دوباره خواند، شیعه و سنّی بر سر پنج بار خواندن اتّفاق دارند. بعضیها نقلها میگویند امیر المؤمنین ۱۵ بار نماز میّت خواند. امّا پنج بار آن را همه گفتند. هر پنج بار، بار پنجم که نماز میخواند با گریه به سهل نماز خواند. حضرت برای جمل سمت عراق میخواست بیاید به سهل فرمود: تو خلیفهی من در مدینه باش. در کوفه که مستقر شد نامه نوشت که سهل دل من برای تو تنگ میشود، به تو نیاز دارم به کوفه بیا و پیش من باش. این آدم درجهی یک که از مرگ او معلوم است عاقبت به خیر شده است در صف بیت المال ایستاده بود!
لزوم پیگیری و برخورد دولت با حقوقهای نجومی
یعنی اگر ما صبر کنیم که فرهنگ غلط را اجرا کنند و چند سال از آن بگذرد دیگر نمیتوانیم تغییر دهیم. نهج البلاغه امیر المؤمنین را نخواندند که شاه را بیرون کنند و از قدرت سوء استفاده کنند. نهج البلاغه امیر المؤمنین برای همهی اوقات است. چه این دولت، چه دولت قبل، چه چهار سال پیش و چه چهار سال بعد. ساده زیستی مسئولان فقط برای اینکه بیرون کردن پهلوی نیست برای همیشه است. آخوندها به این اولی هستند. تازه باید با اینها محکمتر و شدیدتر برخورد کرد. با بانیان حکومتی که نام آن حکومت اسلامی است باید سفتتر برخورد کرد. لذا در مسئله حقوقهای نجومی به جای اینکه این بسیجیها به چادر مردم اشکال بگیرند -که آن هم البتّه مهم است- سراغ این بروند، چون اینجا هزینه دارد. اینجا اگر حرف بزنید ممکن است شما را بگیرند. باید مبارزه کرد. امیر المؤمنین فرمود: باید دولت اسلامی را کمک کنید، وگرنه خدا به هیچ حکومتی گارانتی نداده است «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا».[۱۰]
این همه شهید ندادیم که یکی مثل من بیاید بچاپد، باید جلوی آن را گرفت. چه برای این طرف و چه برای آن طرف، چه گرا، چه طلب. فرق نمیکند. اینها اصلاً نباید در بحث بازیها سیاسی و حزبی برود، هر کسی با هر جرمی که مرتکب شده است. اگر نه عادت میکنند.
اعتراض سهل بن حنیف به علی (علیه السّلام) به دلیل تقسیم مساوی بیت المال
سهل با این عظمت خود عادت کرده بود که تقسیم بیت المال با تساوی و عدالت نباشد. یک نفر ۱۵ سال است به جای اینکه ماهی ۴۵۵۰۰ تومان یارانه بگیرد پنج میلیون میگیرد، یک نفر ۵۰ میلیون. عادت کرده است، بعد از ۱۰ سال میگویند به همهی شما ۷۰ هزار تومان میدهیم. آن کسی که تا به حال زیاد گرفته است اعتراض میکند. فکر میکند که حق او بوده است. سهل با این عظمت گفت: یا علی! به من سه سکّه و به بردهی من هم سه سکّه؟! این آدم خوبی است، ولی در این فرهنگ غلط برای او سؤال شد. گفت: آقا جان من سه سکّه و نوکر من هم سه سکّه؟! حضرت فرمود: من نگاه کردم و دیدم بنی هاشم و فرزندان اسماعیل هم بر دیگران برتری ندارند چه برسد به تو. بله در تقسیم بیت المال همه مساوی هستند. من که علیّ بن ابیطالب هستم در تقسیم بیت المال با تو و با نوکر تو مساوی هستم. اینکه برای سهل بن حنیف با تقوا سؤال شد، یعنی اگر ساکت باشید پنج سال، ۱۰ سال بگذرد دیگر نمیتوانید جلوی آن را بگیرید. میگوید آقا حقّ من را خوردند، حق من را قطع کردند. این حق تو نبوده است. این مبالغ را اشتباه به حساب شما ریختند و شما خیال کردید که حق شما بوده است. حق شما نبوده است.
شاخص کردن ابن عبّاس برای کمرنگ کردن جایگاه امیر المؤمنین (علیه السّلام)
گفتند کتاب و سنّت و رأی. مردم خیلی از پیغمبر اهل بیت، اهل بیت شنیدند. چه کار کنیم؟ چهار نفر آدم جایگزین معرّفی میکنیم و میگوییم اهل بیت اینها هستند. به عنوان نمونه عموی پیغمبر را علم کردند که او اهل بیت است. او را علم کردند که امیر المؤمنین به محاق برود. پسر او ابن عبّاس را علم کردند که به علم امیر المؤمنین در جامعه نیاز نداشته باشند. مثلاً سؤال دارید بروید از ابن عبّاس بپرسید. ابن عباس اینها را از چه کسی یاد گرفته است؟ او که در زمان پیغمبر ۱۳ سال بیشتر نداشت.
هم حسن بصری این را گفته است و هم در یک واقعهی دیگری از مالک بن انس در مورد امام صادق (علیه السّلام) است. اینها وقتی میخواستند حرف بزنند نمیگفتند اگر این حرف درست است از کجا میگوییم، مردم خیال میکردند که علم برای خود آنها است. ابن عبّاس اگر هم حرفی دارد حمّال علم امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. بار علم امیر المؤمنین را روی دوش خود آورده است و به دست شما رسانده است. سراغ سرچشمه بروید. امّا نه، اگر سراغ سرچشمه برویم ما با او رقابت داریم. مردم میگویند به چه دلیل شما سر حکومت آمدید و آن کسی که برتر بود نیاید؟ لذا نباید اسم امیر المؤمنین مطرح میشد. این وسط یک عدّه یا خائنانه یا اینکه دوست دارند مردم به اینها احترام بگذارند و بگویید شما چیز دیگری هستید… در باور من میآید که لابد من یک چیزی هستم که اینها من را کشف کردند.
جایگاه عقلانیّت در سیرهی سیاسی و اجتماعی امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه)
چند جمله در مورد فضیلت امام حسن (صلوات الله علیه) بگویم. امام حسن (صلوات الله علیه) در دوران خود، در آن سختگیریهای شدید بنی امیّه دیدند… چون از۱۰ سال امامت امام حسن نه سال و نیم آن زمان معاویه است که طرفداران امام حسن را قتل عام میکردند، اگر به یاد داشته باشید هم هزینهی ارتباط با اهل بیت را بالا بردند، هم آدرس غلط دادند؛ ابن عبّاس و دیگران. لذا از امام حسن و امام حسین کسی سؤال شرعی نمیپرسد. امام حسن چطور باید با این بحران برخورد میکردند؟ دیدند مردم دارند آن اهل بیت اصلی را فراموش میکنند. شخصیّت برجستهی امام مجتبی (صلوات الله علیه) که من دو تا از فضایل ایشان را بگویم و شما ببینید حضرت چقدر مظلوم است. یکی این است که در روایات ما و صوفیان اهل سنّت آمده است که «لَوْ کَانَ العَقلُ (شخصاً) رَجُلاً لَکَانَ الْحَسَن»[۱۱] اگر عقل و عقلانیّت میخواست در یک هیکل مجسّم شود او حسن بن علی (سلام الله علیه) میشد. یعنی سر تا پا عقلانیّت است، عقل کلّ عالم است.
سخنرانی امام حسن (علیه السّلام) در کوفه و دعوت مردم به شرکت در جنگ جمل
مردم مشکل داشتند. وقتی امیر المؤمنین با عایشه و طلحه و زبیر جنگید، گفتند: داماد پیغمبر و عروس پیغمبر! ما این وسط چه کار کنیم؟ به مشکل برخورده بودند. امیر المؤمنین هر کسی را به کوفه میفرستاد ابو موسی اشعری و دیگران سخنرانی میکردند و مردم نمیآمدند، میگفتند ما در فتنه شرکت نمیکنیم، فتنه است. اینها با هم دعوا دارند ما برویم خون مسلمان را بریزیم؟ حرام است. عمّار رفت صحبت کرد نشد، مالک اشتر رفت صحبت کرد نشد، امیر المؤمنین فرمود: حسن جان تو برو. امام حسن آمد سخنرانی کرد و ۱۰ هزار نفر آمدند. حضرت اینقدر آنجا محکم حرف زده است که خود ابو موسی اشعری در جنگ جمل شرکت کرد. دید اگر نرود خیلی بد است. یعنی همان کسی که تبلیغ میکرد که نروید، شرکت نکنید فتنه است، امّا با این استدلالهایی که امام حسن کرد خود ابو موسی هم در جنگ جمل شرکت کرد. یکی از وجهههای حضرت عقلانیّت او است.
شجاعت امام حسن مجتبی (علیه السّلام)
دومین وجهه شجاعت حضرت است. اشجع فرزندان امیر المؤمنین بود. وظیفهی امام این است که امامان بعدی را حفظ کند. لذا نمیگذاشت حسنین همینطور در جنگها بروند. یکی از دلایلی که میگوییم حسنین (سلام الله علیهما) در جنگ با ایران شرکت نکردند همین است. جان امام را به همین راحتی به خطر نمیاندازند. امیر (سلام الله علیه) در یک نقلی فرمود: من از صدیقهی طاهره در آنجا دست به شمشیر نبردم که حسنین کشته نشوند. هدایت به هم میخورد و سلسلهی هدایت قطع میشود.
قدرت و شهامت امام حسن (سلام الله علیه) در میدان نبرد
آن کسی از فرزندان امیر المؤمنین که با مردم در جنگ جمل و صفیّن همراه بود محمّد حنفیه است. خیلی هم قد و هیکل رشیدی داشت شبیه حضرت عبّاس (صلوات الله علیه) و به قدرتمندی هم مشهور بود. مسعودی نقل میکند ظاهراً در یک برههای از جنگ جمل هزار نفر در یک جا تجمّع کرده بودند، باید این صف را میشکستند تا پیروزی اتّفاق بیفتد. حضرت فرمود: محمّد برو. محمّد اسب خود را راه انداخت که برود دید هزار نفر هستند. زدن به این خطّی که منتظر هستند کار هر کسی نیست. مدام خواست برود و برگشت. دوباره خواست برود برگشت. چند بار اتّفاق افتاد حضرت فرمود: حسن جان کار خود شما است. امام مجتبی (صلوات الله علیه) به خط زد، دقایقی بعد برگشت و صف را شکسته بود. چهرهی محمّد حنفیه زرد شد. چرا؟ چون در آن تفکّر غلطی که داریم بحث میکنیم سادات بنی هاشم نه اهل بیت… این میگفت من از اهل بیت هستم و امام حسن هم از اهل بیت است، ما ضایع شدیم. حضرت فرمود: «لَا تَأْنَفْ فَإِنَّهُ ابْنُ النَّبِیِّ وَ أَنْتَ ابْنُ عَلِیٍّ»[۱۲] اصلاً شما خود را با او مقایسه نکنید، او پسر فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است. خیال نکنید شما باید حسن بن علی باشید، اصلاً شما نمیتوانید باشد. اشکالی ندارد، تو با یکی مثل خودت مقایسه میشوی. او پسر فاطمهی زهرا است. امام حسن سردار جمل است.
کرامت ائمّه (علیهم السّلام)
اگر آتش بس امضا نکرد از عدم توانمندی در جنگ آوری نبود، مردم همراهی نکردند. حالا چه کار کند وقتی میبینید مردم دارد به سمت افراد دیگری به عنوان اهل بیت میروند. خانهی اهل بیت فراموش شده است. حضرت یک راهبردی داشتند. بله، همهی ائمّهی ما «سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَم»[۱۳] هستند. ما در زیارت جامعهی کبیره میگوییم: «عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَم» سجیهی اهل بیت همه کرامت است، امّا سه امام ما به سه دلیل کرامت را راهبرد خود قرار دادند که آن دو امام چهارم و هفتم را یک وقت دیگر باید بحث کرد که چرا این کار را کردند.
کرامت امام حسن (صلوات الله علیه) زبانزد شیعه و سنّی
امام حسن دیدند مردم میترسند به در خانهی اهل بیت بیایند چون آنها را میکشند یا اصلاً نمیدانند که باید به در خانهی امام حسن بیایند. مردم چه چیزی دوست دارند؟ مردم پول دوست دارند. در همین اقدسیه اگر بگویند فلان خانه، پلاک ۳۴ سکّهی طلا میدهند در خانه شلوغ میشود. مردم به در خانهی یک نفر بروند بگویند فلان خانه میخواهد کار ضدّ انقلابی کند ممکن است بترسند، امّا اگر بگویند میخواهیم پول بگیریم، کسی کاری ندارد، خطر امنیتی نیست. امام حسن (صلوات الله علیه) به دوست و دشمن میبخشید. در روایات ما از معصومین نرسیده است که ایشان کریم اهل بیت است. کرامت ایشان به وضع تعیینی نیست، به وضع تعیّنی است.
تعریف وضع تعیّنی با یک مثال
مثل اینکه یک کاسبی در محلهی شما باشد. وقتی میروید از او خرید میکنید و میبینید که چقدر با انصاف است. میخواهد بخرد گرانتر میخرد و میخواهد بفروشد ارزانتر میفروشد. جنس را پس میگیرد، میگویند عجب منصف است. چند سال که بگذرد که اهل محل انصاف او را بچشند، تا یک نفر بیاید آدرس بپرسد که مثلاً یک کاسبی است که خیلی با انصاف است، بلافاصله میگویند که فلانی را میگوید. به این وضع تعیّنی میگویند.
یعنی کسی این اسم را برای امام حسن نگذاشت. مخالفین و دشمنان، اهل سنّت، کسانی که به گریههای صدیقهی طاهره محل نگذاشتند، اینقدر این کرامت را چشیدند وقتی میگفتند خانهی کریم کجا است؟ میگفتند آنجا است. این را فقط شیعهها نمیگویند، سنّیها میگویند و مروان هم این را گفته است. مروان میگوید: او سخیترین مرد عرب است. چرا؟ برای اینکه مردم در خانهی اهل بیت را فراموش نکنند. مردم پای کار نبودند که بیایند از امام حسن دفاع کنند ولی برای پول و غذا و اینها به آنجا میرفتند. حضرت هم کار نداشت که این مخالف است، دشمن است.
اهانت مرد شامی به امام حسن (علیه السّلام)
کرامت امام حسن (سلام الله علیه) سه بعد دارد. کرامت با خلق خدا ولو دشمنان. هم با تجارت کردن و هم با صدقات رسول خدا (صلوات الله علیه) که موقوفات بود. در این زمینه کتاب داریم، منابع مالی اهل بیت. کرامت امام حسن سه بعد دارد، یکی با دشمنان، با مردم، با خلق خدا. اینقدر تبلیغات علیه امام کردند، شخصی میگفت: من میخواهم فحش دهم، نام بچّههای خود را حسن و حسین گذاشتم که به آنها فحش دهم به عنوان جرثومهی فساد (معاذ الله). طرف از شام به مدینه آمد بیاید ببینید که اهل فساد کیست. گفتند او است. رفت شروع به فحاشی کرد. حضرت میدانست که اینها تبلیغات است. فرمود: شیخ اشتباه نگرفتید. گفت: نه با تو کار دارم. فرمود: معلوم است مسافر هستید، بیا به خانهی من برویم یک غذا بخوریم، آنجا فحش خود را هم بدهید. این فراوان تکرار شد.
تقوای برجستهی امام حسن (سلام الله علیه)
معروف آن همان است که خطیب بغدادی نقل کرده است و شما هم شنیدید که حضرت داشت رد میشد. دید یک بردهی سیاهی نشسته است و یک لقمه نان میخورد و به سگی هم نان میدهد. یکی از ویژگیهای امام حسن تقوای عجیب او است. ۲۵ سفر پیاده رفته است. شما که اربعین ۷۰ یا ۸۰ کیلومتر پیاده رفتید… شاید شما و پدران شما خیلی از این چیزها را متوجّه نمیشدید، من به یاد دارم یکی از علمای قم میخواست ثواب زیارت پیاده را بگوید نمیتوانست. مردم خیال میکردند که هر کسی پول ندارد پیاده میرود. حضرت ۲۵ سفر حج رفته است، اهل سنّت و غیر شیعه هم نوشتند. گفتند: آقا چرا پیاده میروید؟ میفرمود: من حیا میکنم به دیدار خدا میخواهم بروم، پاهای من باید ورم کرده باشد. میخواهم بگویم خدایا من اهل طغیان نیستم، من بندهی تو هستم. بین مکه تا مدینه ۴۰۰ یا ۵۰۰ کیلومتر است.
غذا دادن به سگ گرسنه باعث آزادی بردهای توسّط امام حسن (علیه السّلام) شد
این آقای ما وقت ندارد، دائم اهل عبادت است. دید این مرد سیاه پوست دارد به سگ نان میدهد. وقتی تمام شد فرمود: چرا داشتید به این سگ نان میدادید؟ گفت: وقتی میخواستم نان بخورم دیدم این دارد به من نگاه میکند. از چشمان او حالت گرسنگی را حس کردم. از خدا حیا کردم که یک بندهی او غذا بخورد و یک بندهی دیگر گرسنه باشد. امامی که کریم است کرامت را میخرد. اشعاری منصوب به حضرت است که همه در مورد سخاوت است. فرمود: تو چه کسی هستی؟ گفت: من غلام ابان بن عثمان هستم که خانهی او اینجا است. نوکر و دربان او هستم. فرمود: همین جا صبر کن من برمیگردم. حضرت رفت و برگشت، فرمود: من تو را خریدم، بلند شد گفت: سیّدی و مولای من در خدمت هستم. فرمود: این باغ را هم خریدم. تو را در راه خدا آزاد کردم، این باغ را هم به تو بخشیدم. امام حسن برای اینکه کسی دست سگی را بگیرد او را آزاد میکند. اگر خواستید در راه خدا کاری کنید نیّت کنید به نیابت امام حسن خیرات کنید. امام حسن (صلوات الله علیه) کریم است، دست میگیرد.
کرامت امام حسن (علیه السّلام) با بندگان خدا
یک کنیزی یک ریحانه –از این گلهای کوچک که کنار آب رشد میکند- از باغ امام کَند و به حضرت داد، یعنی آقا شما را دوست دارم. حضرت فرمود: تو را آزاد کردم و باغ را هم به تو بخشیدم. من میخواهم شما را تربیت کنم کرامت داشته باشید. میخواهم یاد بگیرید کرامت داشته باشید. چرا به ما گفتند خواستید یک کیلو بفروشید، پول ۹۵۰ گرم را بگیرید، خواستید بخرید اگر دو کیلو میوه خریدید کمتر بردارید، آن برادر مسلمان شما بیشتر بخورد. برای همین در روایات ما آمده است که اینقدر چانه نزنید. یعنی حواس شما باشد که او برادر شما است. این کرامت امام حسن (سلام الله علیه) با بندگان خدا بود.
صدمات و سختیهای وارده به امام حسن (علیه السّلام)
امام حسن (سلام الله علیه) یک کرامت با خود خدا دارد. کریم چه کسی است؟ کریم کسی است که وقتی عطایی میبخشد هیچ توقّع جبرانی ندارد. این همه امام حسن در راه خدا صدمه خورد، همان کوچهی بنی هاشم بس است. چون امام حسین (سلام الله علیه) فرمود: ما پیر شدیم. گفتند: آقا چرا محاسن شما زود سفید شده است؟ فرمود: «الشَّیْبُ إِلَیْنَا بَنِی هَاشِمٍ یُعَجِّل»[۱۴] بلایی سر ما آوردند که محاسن ما بنی هاشم زود سفید میشود.
متوسّل شدن امام حسن (علیه السّلام) در بستر شهادت به سیّد الشّهداء
لحظات شهادت او است، امام است. این همه در راه خدا خدمت کرده است، این همه عبادت کرده است، این همه فحش خورده است. لحظات شهادت او است که گریه میکند. سیّد الشّهداء عرض کرد: حسن جان، تو پسر فاطمهی زهرا هستیی، چرا اینقدر گریه میکنی؟ فرمود: به دو دلیل، یکی «لِهَوْلِ الْمُطَّلَع»[۱۵] یعنی حسین جان نمیدانم خدا من را میپذیرد یا نه. این همه من عبادت کردم من توقّع ندارم، من بنده هستم. من هیچ کاری برای خدا نکردم. یعنی اگر میبینید نقل میکنند زینب کبری آن بدن را به دست گرفت: «اللّهم تقبّل منا هذا القلیل»[۱۶] این ادب توحیدی این خانواده است. ما کاری برای تو نکردیم، این ناقابل را از ما بپذیر. بعد گفت: حسین جان خدا تو را خیلی قبول دارد. دست من را بگیر من به تو توسّل کنم، ببینم وقتی عزرائیل سراغ من آمد با بشارت سراغ من میآید یا با کراهت (معاذ الله). اینقدر این آقا کریم است. بعد چشمان خود را باز کرد و لبخند زد، فرمود: حسین جان من را پذیرفتند.
اندوه و گریهی امام حسن (علیه السّلام) در فراق از سیّد الشّهداء
دوباره شروع به گریه کردن کرد. ابا عبدالله عرض کرد: برادر برای چه گریه میکنی؟ فرمود: «وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّه»[۱۷] حسین جان دارم تو را از دست میدهم. یعنی درست است که دارم به زیارت مادرم، پیغمبر و امیر المؤمنین (سلام الله علیهما) میروم، ولی تو بعد از ما تنها میشوی. حسین جان تو گریه نکن. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه»[۱۸] من نمیتوانم گریهی تو را ببینم، تو گریه نکن. بعد یک جملهای فرمود. فرمود: فقط یک وصیّت دارم. ابا عبدالله فرمود: بفرمایید. فرمود: «کُن لِأولادی خَلَفَ والداً» حسین جان بچّههای من کوچک هستند، بعضی از آنها سه یا چهار ساله هستند که یتیم میشوند، برای فرزندان من پدری کن «کُن لأولادی خَلَفَ والداً».
میدان رفتن حضرت قاسم بن الحسن (علیه السّلام)
اینکه شما میبینید ابا عبدالله آقازادهی خود را سریع به میدان فرستاد، «فَلَمّا نَظَرَ الحُسَین إلیهِ قَد بَرَزَ إعتَنَقَه»[۱۹] وقتی آقازاده امام حسن (علیه السّلام) مقابل امام ایستاد، شمشیر او به زمین کشیده میشد، نوشتند امام حسین (سلام الله علیه) او را به آغوش کشید، چون به پدر خود امام حسن (علیه السّلام) شبیه بود، «جَعَلا یَبکیان حَتّى غُشیَ عَلَیهِما» با هم گریه کردند. گفت: یادگار برادر من حسن، تو امانت هستی. برای همین یک جملهای بالای سر قاسم گفت که برای هیچ کسی نگفت. گفت: «یَعَزُّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّک»[۲۰] به خدا برای من سخت است که تو من را صدا بزنی و من دیگر کاری نمیتوانم برای تو بکنم. تو سپردهی برادر من به من بودی.
تیر باران کردن پیکر مطهّر امام حسن (صلوات الله علیه)
خواستند امام مظلوم، امام حسن (علیه السّلام) را به مدینه سمت خانهی رسول خدا داخل مسجد ببرند، اینقدر جمعیّت آمده بود که نوشتند اگر چیزی رها میشد به زمین نمیافتاد به سر مردم میخورد. همانطور که جلوی خانهی امام حسن (علیه السّلام) شلوغ بود، امروز هم نه برای کمک بلکه برای گرفتن به آنجا رفته بودند. نیامدند کمک کنند، ای بیوفا مردم مدینه. این همه آدم جمع شده بودند، ابن شهر آشوب میگوید: وقتی خواستند بدن مبارک او را به سمت پیغمبر ببرند «وَ رَمَوْا بِالنِّبَالِ جَنَازَتَهُ»[۲۱] به آن بدن مطهّر تیر زدند. این مردم ایستادند نگاه کردند و دفاع نکردند. مولای ما ابا عبدالله فرمود: وصیّت امام من است –در روایت است که امام حسین هر شب جمعه به زیارت امام حسن میروند- که خون ریخته نشود، به بقیع میرویم. وقتی داخل بقیع رفتند این صورت مبارک مثل ماه شبیه فاطمهی زهرا را -در روایت است که هم خیلی شبیه پیغمبر (صلوات الله علیه) بود و هم خیلی شبیه صدیقهی طاهره (سلام الله علیه)- که روی خاک گذاشت دیدند شانههای ابا عبدالله میلرزد. اینجا بود که فرمود: «فَلَیْسَ حَرِیبٌ مَنْ أُصِیبَ بِمَالِه»[۲۲] غارت زده آن کسی نیست که اموال او را ببرند، حسن جان غارت زده آن کسی است که همهی دار و ندار او – مثل تو برادری- را از او بگیرند.
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫
[۴]– المسترشد فی إمامه علی بن أبی طالب (علیه السّلام)، ص ۵۵۹٫
[۵]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج ۱۷، ص ۱۲۸٫
[۶]– تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۲۶۷٫
[۷]– صحیح مسلم، ج ۱، ص ۲۸۰٫
[۸]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۱۲، ص ۸۱٫
[۹]– مراقی الفلاح شرح نور الایضاح، ج ۱، ص ۱۱۴٫
[۱۰]– سورهی اسراء، آیه ۸٫
[۱۱]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ۱۵، ص ۱۳۳٫
[۱۲]– بحار الأنوار، ج ۳۲، ص ۱۸۷٫
[۱۳]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۶٫
[۱۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۵، ص ۸۴٫
[۱۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۴۶۱٫
[۱۶]– غرر الاخبار، ص ۲۶٫
[۱۷]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۴۶۱٫
[۱۸]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۵، ص ۲۱۸٫
[۱۹]– بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۴٫
[۲۰]– همان، ص ۳۵٫
[۲۱]– مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج ۴، ص ۴۴٫
[۲۲]– بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۱۶۰٫
پاسخ دهید