ابو هریره که علم غیب نداشته است، قبل از کربلا مرده است. ابو هریره هر چه که نقل کرده است دروغ نگفته است؛ نبوده است که کربلا را ببیند از سال ۶۰ میترسم،«هَلَاکُ أُمَّتِی عَلَى یَدَیْ» و جوانهای بنی امیّه را میبیند میگوید: «هَلَاکُ أُمَّتِی عَلَى یَدَیْ غِلْمَه» دست جوانکهای «من غلمان قریش». خدایا من زنده نباشم. ابن حجر عسقلانی میگوید: منظور او یزید و بعد از یزید است.یعنی اگر کسی هیچ چیزی را هم نمیدانست، ابوهریره که دو سال با پیغمبر بوده است این را شنیده است، نقل آن هم به نفع او نبوده است، این حرف در زمان بنی امیّه است. یعنی رسول خدا این حرفها را زیاد تکرار کرده بوده است. تیم آقا عبداللهِ مورد بحث ما، پسر خلیفهی دوم باید چه کار بکند؟ باید مسئله را یک طوری از بین ببرد. اگر این روایات آن قسمتی را که ابوهریره نقل نکرده است، یک صحابهی دیگر نقل میکرد چه؟ اینها وارد صحنه میشوند.
حکومتی که پیغمبر تصریح میکند مثلاً سیّد الشّهداء در کربلا هم میفرماید: مگر پیغمبر جدّم نفرمود: خلافت «مُحَرَّمَهٌ عَلَى آلِ أَبِی سُفْیَان»[۱] او میگوید: محرّم چیست، نظام اسلامی است، واجب شرعی است، قیام بکنی، تو مهدور الدّم هستی.
ابن کثیر در جلد ۹، صفحهی ۲۳۰ همهی مفسّرین غیر اموی راجع به این روایت گفتند: این روایت راجع به بنی امیّه است در رأس آنها یزید است که پیغمبر فرمود: دین را نابود میکنند، امّت من را هلاک میکنند. امّت من را هلاک میکنند، یعنی نظام او، نظام اسلامی نیست. قیام علیه او، قیام علیه کسی است که دارد هدم دین میکند. یعنی حسین من را یاری بکنید -که حالا روایات فراوانی داریم- نه او را بگویید: نظام اسلامی. امّا تلبیس ابلیس علمای سوء را ببین. ببین تیتر ابن کثیر چیست؟ میگوید: ذکر آن اخباری که میگوید: بعد از معاویه فتنه میشود «مِن أغیلِمَهِ بَنی هَاشِم» لعنت خدا بر کذّاب. روایات را آورده است ولی برای اینکه شما فهرست را نگاه میکنید، در آنجا نوشته است: غیله من غلمان قریش در کاخ بنی امیّه ابوهریره گفته است، تیتری که ابن کثیر زده است چیست؟ «أُغَیْلِمَهٍ مِن غِلمانٍ بَنی هَاشِم» منظور سال ۶۰، بنی هاشم دین را هلاک میکنند. مگر در سال ۶۰ بنی هاشم چه کار کردند؟ قیام سیّد الشّهداء است. تیم عبدالله مقابل سیدالشهدا ایستاده است که بگوید: تو مهدور الدّم هستی. پیغمبر میفرماید: آن کسی که میخواهد حسین من را بکشد، هلاک امّت است میگوید: نه، هلاک امّت توسّط بنی هاشم است.
پی نوشت
[۱]– بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۲۶٫
پاسخ دهید