حجت الاسلام کاشانی روز پنجشنبه مورخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۲ به اولین جلسه تدریس با موضوع «درآمدی بر امامت پژوهی با محوریت منهج صاحب عبقات» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
شایان ذکر است که «درآمدی بر امامت پژوهی با محوریت منهج صاحب عبقات» چهار جلسه می باشد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
هدیه به پیشگاه رسول ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم، اهل بیت مکرّم ایشان، خاصّه امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و وجود مبارک حضرت بقیّه الله الاعظم روحی و أرواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به پیشگاه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
ان شاء الله اگر توفیق باشد، این چند جلسهای که تمهیدیه است و به اندازهی استعداد جلسه و توان ناچیز بنده، بایستی به مقدّمهای ورود کنیم، اگر دوستان خواستند هم بعد از ایام تبلیغ وارد متن بحث شویم.
بنده چند دقیقهای مطالب ناچیزی را ارائه میکنم، بعد از آن اگر عزیزان فرمایش و سؤال و نقد و اشکال و پیشنهادی داشته باشند، ان شاء الله جلسه به مباحثه بگذرد.
یکی از موضوعاتی که در موضوعات عقایدی، بویژه بحث امامت بسیار مهم است، این است که اول هندسه و نقشهی بحث روشن بشود.
معمولاً مستقیم وارد بحث میشوند و بعد از مدّتی در بحث گم میشوند، یعنی معلوم نیست کجای بحث هستند و چرا اینجا هستند.
خیلی از دوستانی که تجربهی درس رسائل دارند، این موضوع را دیدهاند که خودشان یا بعضی از همکلاسیها در این موضوع تأمّل میکنند که چرا شیخ در این قسمت اینقدر صبر کرده است و این بحث را رها نمیکند.
چون شیخ در فضایی با یک هندسهی مشخص است، کسی که آن فضا و هندسه را نداند، این موضوع را تطویر و اطاله احساس میکند.
در موضوع امامت که از اشرف معارف اسلامی و الهی است، بحث خیلی گسترده است، این گستردگی باعث میشود که ممکن است همزمان در یک لحظه، ده جلسهی امامت برگزار بشود و ده شیوهی مختلف و ده نقطهی مختلف امامت باشد، که اینها عملاً با یکدیگر بصورت مستقیم تداخل و تقاطع نداشته باشند.
بحث امامت یک بحث خیلی گسترده است، و متأسفانه مباحث معارفیِ شیعه از چند جهت دچار خلل است. فشارهایی که در طول تاریخ روی سر ما بوده است، هزینههای سنگینی که مباحث امامت داشته است، خیلی از جاها جرأت بیان وجود نداشت.
در مبانی رجالی برادران غیرشیعه، بسیاری از عقاید واضح ما، اگر معلوم بشود که ما به آن عقیده پایبند هستیم، ما را از همهی حیثیتهای اعتباریِ اجتماعی و علمی ساقط میکند.
کافی است که شما به کتب رجالی مراجعه کنید و ببینید اگر کسی را به شیعه موسوم کردهاند… ضمن اینکه اصلاً شیعه به چه معنایی هست، یعنی این کلمه را در چه فضایی به کار میبرند، عمدتاً لفظ شیعه را برای بیان بدعتگر بودنِ ما بکار میبرند. شیعهای که در کتب رجالی بکار میرود یعنی اهل سنّت، نه ما؛ و اگر کسی قائل به آن مباحثی باشد که ما هستیم و ارکان اعتقادی ما معلوم است، دیگر به آن شخص در بهترین حالت «غالٍ فی الرفض» میگویند، یعنی مثلاً ما کذاب هستیم.
همین عنوان روشن میکند که کسی خیلی جرأت نمیکرده است که خیلی از حرفها را بزند و واضح صحبت کند.
همیشه اتّهاماتی که روی سر شیعیان بوده، زیاد بوده است. مانند شهید که «ابن حجر» با آن همه توان علمی، به خودش این جسارت را میدهد که شهید اول را «مستحل شرب خمر» معرّفی کند. درصورتی که کافی بود حداقل کتب فقهی شهید اول را نگاه کند که ببیند آیا شهید اول «مستحل شرب خمر» است یا برای شارب خمر حد قائل است.
از این فضای سنگینی که ما عمدتاً در طول تاریخ داشتهایم، مباحث ما در موضوع امامت متشتت و پراکنده است، معمولاً دسترسی به منابع هم سخت بوده است.
ما بر خلاف زیدیه که در یک فاصلهی امنی بودند، مثلاً خیلی از اوقات در یمن و طبرستان بودند، یعنی در یک فاصلهای از درگیریهای جهان اسلام بودند، ما در متن درگیریهای جهان اسلام بودهایم. لذا آثار ما از بین میرفت و نابود و تخریب میشد. یک جهت تقیّه است و یک جهت هم درگیریها. کتاب سوزیهای فراوان!
هم شیخ طوسی، هم سیّد مرتضی، هم در کتاب سوزی و مسجد سوزی و مغازه سوزی و خانه سوزی، تجربه داشتهاند.
خود این موضوع خیلی کار را مشکل میکرد، توان مالی ما هم کم بوده است، چون حکومت حامی کم بوده است، و حکومت است که انسجام در مذهب ایجاد میکند.
تا اینکه مرحوم امام در «کشف اسرار» میفرماید «این عبقات که بزرگترین حجّت مذهب است، شاید بشود مثلاً پانزده جلد آن را در ایران پیدا کرد»، بعد قریب به این مضمون میفرماید «اهل سنّت در تضییع آن میکوشند».
نویسنده سال ۱۳۰۶ از دنیا رفته است، یعنی خیلی جدید است. خیلی از این آثار چاپ سنگی شده است، همانهایی که چاپ سنگی شده است در زمان حیات نویسنده کمیاب میشده است، این امر هم به جهت از بین بردن کتاب بود.
در خاطرات خود مرحوم علامه آیت الله سید حامد حسین رحمت الله تعالی علیه هست که ایشان کتاب پدر خود یعنی «تشدید المطاعن» را در سه مجلد منتشر کرده است. میگوید جلد اول را ندارم، اگر این جلد را پیدا کنید خودم از شما میخرم!
با اینکه گاهی چاپ این کتابها یک سال طول میکشید، اینطور فرمودهاند!
چرا این کتاب کمیاب شده است؟ چون این کتب را از بین میبردند.
مجموعهای در هندوستان قبل از میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه بود که مجموعهی فیشهای تحقیقاتی جمع میکردند که «بیاض ابراهیمی» نام داشت، یک شخص پولدار صاحب مکنتی لجنهای تشکیل میدهد و هزینهی ابتدایی زندگی اینها را میداد و اینها تحقیق میکردند. بعدها آن کتابخانه را به آتش میکشند! این موارد فراوان است.
امروز شما به سختی میتوانید به تصویر چاپ سنگی کتاب «استقصاء الافحام» مرحوم میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه دسترسی پیدا کنید، چه برسد به چاپ سنگی! با اینکه این کتاب چاپ شده است.
طوری کتاب را از بین بردهاند که محققینی که روی کتاب کار میکنند، شک دارند که آیا جلد سوم این کتاب چاپ شده است یا نه!
با اینکه نویسنده سال ۱۳۰۶ قمری از دنیا رفته است و این کتاب چاپ شده است. یعنی حتّی خبر چاپ معلوم نیست.
از این نمونهها فراوان است، هفتهی قبل نزد محققی بودم که برای شبه قاره است، میگفت من از کراچی به سِند سفر کردم که پنج کتاب رسالههای معین الدین تَتَوی است.
در ادامهی بحثها به این شخص میرسیم که شخصیت بسیار مهمی است، او از نوادر است، یک سنّیِ اهل حدیث قائل به عصمت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.
او پنج رساله دارد، یک رساله در این موضوع که اهل البیتِ آیهی تطهیر پنج تن هستند، یک رساله دارد که خلفای اثنی عشر همان ائمهی شیعه هستند…
جلوتر عرض خواهیم کرد که چطور رسالهای که چاپ نشده است را پیدا کنیم…
این محقق فرمود بالاخره به طریقی که تفصیل دارد متوجه شدم در کتابخانهی شخصی فلان عالم هست، به آنجا رفتم، پسر او گفت پدر من مرده است و ما کتابخانه را از اینجا به کراچی منتقل کردهایم. از او پرسیدند این رساله کجاست؟ گفته بود: نمیگویم!
به او گفته بودند لطفا از این پنج رساله عکس بگیرید، هر هزینهای هم بخواهید پرداخت میکنم. اگر میشود ما عکس بگیریم، اگر ما را قبول ندارید هم خودتان عکس بگیرید…
این امر هم خیلی طبیعی است که قبول نداشته باشند، چون خیلی از این نسخهها را تضییع میکردند، هنگامی که میخواستند مطالعه کنند یا عکس بگیرند، ورقی را میکَندند، یا خطخطی میکردند که غیر قابل خواندن بشود. اگر فرصتی پیش بیاید و به تفصیلات برسد نمونههای این موضوع را به شما نشان میدهم، مثلاً یک تکنسخهای وجود دارد، صفحات این تکنسخه را طوری با جوهر بهم زدهاند که قابل خواندن نباشد. مثلاً کسانی که از قریش حد زده شدهاند!
عدالت کسانی که حد خوده باشند ساقط است، این موضوع هم در بحث نظریهی عدالت صحابه خدشه وارد میکند، برای همین هم این صفحه را محو کردهاند!
لذا برای تحویل دادن نسخه به دیگران خیلی احتیاط میکردند…
این محقق میگوید به آنها گفتم خودتان عکس بگیرید، آنها قبول نکردند.
ایشان میگفت دانشجویی را پیدا کردم که پایاننامهی دکتری او راجع به آثار معین الدین تَتَوی است، به او گفتم که من هزینهی پایان نامهی تو را میدهم، هرچقدر حقوق بخواهی هم پرداخت میکنم، تو از دانشگاهتان نامه بگیر، که اینها بخاطر این موضوع عکس رسالهها را به تو بدهند، من هم ببینم.
این محقق بزرگوار میگفت هر کاری که کردیم نشد!
یعنی غیر از مسائل طبیعی، دستی عمداً در کار است که بعضی آثار به دست دیگران نرسد.
مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به این موضوع تصریح کردهاند که عبقات الأنوار اینطور است و میخواهند نُسَخِ عبقات را تضییع کنند.
اگر شما میبینید الآن گاهی نُسَخی در دست من و شما هست، همّت مرحوم آیت الله ابطحی در اصفهان است که آن چاپ سنگی را افست کردهاند و از روی آن تکثیر کردهاند که چند مورد مانده است، وگرنه خودِ چاپ سنگی به راحتی پیدا نمیشود.
با اینکه آثار چاپ سنگی بین علما خیلی کمیاب نمیشده است، چون تعداد کسانی که کتاب بخرند خیلی زیاد نبوده است، تعدادی که چاپ میکردند هم به تعداد کتابخانههای عرفی بوده است، مگر اینکه کسی دخالت و دستکاری میکرد.
با این مقدّمهی مختصری که عرض کردیم که آثار شیعه همینطور در حالت طبیعی در تنگنا بوده است و فشارهایی هم میآوردند که اینها را بیشتر از بین ببرند، دسترسی علمای ما به کتاب سخت بوده است، جمعیتشان هم کم بود، لذا سعی میکردند در نقطهی هجمه ورود کنند، برای همین عمدهی آثار امامتیِ شیعه در یک یا دو جایی است که مورد هجمه بوده است، و نقاطی از آن به نسبت از کار خالی شده است، بخاطر اینکه هجمه کمتر بوده است، اینها هم نمیتوانستند توان خود را تقسیم کنند.
مباحث امامت دو نوع کلّی دارد. یکی از آنها «امامت عامه» است که راجع به این است که آیا اصلاً باید امامی باشد یا نه؟ این «باید» از جنس عقل است یا از جنس نقل است، این «امام» چه اوصافی دارد؟ آیا میشود زمانی امام نباشد یا هر زمانی امام لازم دارد؟ آیا عدل در امام واجب است یا نه؟ آیا این امامت شروط لازمی دارد یا نه؟ آیا این امام عصمت و علم الهی دارد یا نه؟
این امامت عامه است، فارغ از اینکه چه کسی مصداق امام است.
اینجا بخشهایی از معارف شیعه، فارغ از دیگران، ادلّهی عقلی و نقلی میآورند که چه چیزی اوصاف امام است. بخشی از این درگیری با گروههای دیگری از مسلمین است.
مثلاً زمانی سیّد مرتضی اعلی الله مقامه الشّریف با یک معتزلی به نام «قاضی عبدالجبّار» درگیر است که امام چه اوصافی دارد؟ بخشی از کتاب مهم «الشافی» سیّد مرتضی اعلی الله مقامه الشّریف در این فضاست. این امامت عامّه است، یعنی اوصافِ امامت است.
این موضوع برای ادامهی بحث خیلی مهم است که دقّت کنیم گاهی معتزله با ما درگیر هستند، گاهی ما با اشعریها طرف هستیم، گاهی با ماتریدیها طرف هستیم، مثلاً خواجه طوسی ما در عقاید «تجرید» دارد، بعضی از اشاعره و بعضی از ماتریدیه این را نقد کردهاند.
فضا در این بخشِ امامتِ عامّه، درگیری بین ما و اشاعره است، یا بین ما و معتزله. در قرون گذشته درگیری بین ما و اهل حدیث کمتر بوده است.
علمای بخاطر جمعیت کم اهل حدیث و عدم اتقان علمی آنها، به آنها حَشویه میگفتند، و اصلاً به بحث ورود نمیکردند.
گروه سومی که گاهی علمای ما در امامت عامه با آنها درگیر بودند، زیدیه بودند، که اینها هم بحثهای جدّی داشتند، تفاوتهایی با ما داشتند، اشتراکاتی هم داشتند.
شما با هر کدام از اینها که بخواهید بحث کنید، بخشی از مباحث شما ایجابی است، فارغ از اینکه طرف شما کیست استدلال میکنید، آن استدلال یا عقل است، یا روایت متواتر است. گاهی الزام طرف است. در الزام طرف، شما باید مطابق اعتقادات طرف با او بحث کنید و او را ملزم کنید. آنها هم باید ما را با عقایدمان ملزم کنند.
گاهی در مسئلهای دو یا سه نظر هست، اگر شما دو نظر را ابطال کنید، خودِ نظرِ باقی مانده اثبات میشود.
اینجا خیلی مهم است که شما با چه کسی حرف میزنید، اگر با یک معتزلی حرف میزنید نوع استدلال شما یکطور است، اگر با یک اشعری حرف بزنید یک شکل است.
در این فضای امامت عامّه، گاهی آنها با ما کلامی وارد بحث نمیشدند، نقلهایی میکردند، مناقبی میگفتند، گزارشهایی ذکر میکردند که عملاً تفوّقِ برخی بر برخی روشن شود، مانند این کتاب «ائمه اربعه» باقِلانی. باقِلانی اشعری است ولی در این کتاب کلامی بحث نکرده است، اوصافی ذکر کرده است، در صدد این است که با ذکر این اوصاف معلوم کند که چه کسی افضل است و چه کسی «من له الأمر و من له الخلافه» است، بدون اینکه استدلال کلامی کند.
یعنی گاهی استدلال کلامی کردهاند، گاهی توصیف کردهاند، تاریخ نقل کردهاند، خروجیِ آن به این نتایج میرسید.
نمیشود این دو نوع را یکطور جواب داد. کتابی که فضای آن نقل و تاریخ است را باید طوری جواب داد، اما کتابی که فضای آن کلامی است را باید طور دیگری جواب داد.
کتابی به نام «مکتب در فرآیند تکامل» نوشته شد، این کتاب را آقای سید حسین مدرّسی نوشته است، فضای نویسنده «تاریخ اندیشه» است، یعنی این دو موردی که ما عرض کردیم را بحث نکرده است، نه کلامی بحث کرده است که مثلاً بگوید آیا امام شیعه معصوم است یا نه، به این دلایل. و فضیلت و نقل بیان نکرده است، بلکه تاریخ اندیشه ذکر کرده است. یعنی گفته است که شیعیان قرن دو این باورها را داشتند. سعی شده است، یا دیگران سعی کردهاند که از این کتاب اینطور برداشت کنند که بعنوان مثال مثلاً مسئلهی مهدویت در قرن دو مطرح نبود، بعداً که امام دوازدهم شیعیان در پردهی غیبت رفت، بعنوان یک استراتژی مطرح شد که غایب است.
درواقع اینجا میگوید در ذهنیت شیعیان قرن دو و سه «غیبت» نبود، البته این فرض است، اینجا فایدهای ندارد که شما استدلال کلامی کنید. این نوع سوم است، شما باید بگویید که آیا مرتکزات ذهنی شیعیان قرن دو و سه این بوده است یا نه، آیا شیعیان قرن دو مفوم عصمت را، ولو مجمل، میفهمیدند و به آن استناد میکردند یا نه، آیا وقتی شعرای شیعه در قرن دوم و سوم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را مدح میکردند، به این موضوع استناد میکردند یا نه. یا اینکه این موضوع در قرن چهارم ظهور و بروز داشته است.
این مهم است که شما میخواهید در چه فضایی بحث کنید. همهی فضاها مهم است. زمانی ما استدلال کلامی لازم داریم، یعنی برهان و استدلال بر امامت لازم داریم… در این قسمت امامت عامه، اوصاف امام، وجود امامت، بایستگی امامت. اما زمانی هست که شما میگویید من نقلهای تاریخی دارم که از این معلوم میشود مسئله چیست. این فارغ از مسئلهی قبل است. چون جزء به جزء و گزاره به گزارهی نقلهای تاریخی که اتقان روایت متواتر را ندارد، منظومه و مجموعهی آن چیزی را میرساند.
حالت سوم تاریخ انگاره و اندیشه است، یعنی اگر شما چنین حرفی میزنید، مثلاً چون قرن چهارم انحرافی پیدا شده است که باعث شده است ذهنیتی برای عدّهای بوجود بیاید، حال یا محدودیتها باعث این امر شده است، یا عدّهای منحرف انحرافی را ایجاد کردهاند، لذا این عقایدی که شما استدلال میکنید، برساختهی قرون بعدی است. اینجا فایدهای ندارد که شما استدلال خودتان را بازسازی کنید، چون اینجا «برساخته بودن» محلِ سؤال است، اینجا باید قدیمی بودن و ذهنیت شیعیان را (اگر آن عقیده سالم است) اثبات کنید.
مانند آن گزارهی آقای طباطبایی مدرّسی که میگوید «هشام بن حکم» عصمت را برای برونرفت از بحران پیشنهاد کرد.
اینجا دیگر استدلال فایدهای ندارد، اینجا باید ببینید آیا دلایل ما از ذهنیت شیعیان نخستین… چون در اتصال عقاید ما به سَلَفمان این مهم است که برساختگی قرون دیگر وجود نداشته باشد؛ متأسفانه برای این کتاب آقای مدرّسی طباطبایی، تا امروز کمتر کتابی به شیوهی خودِ نویسنده پاسخ داده است.
بنده تا اینجا میخواهم فعلاً عرض کنم که ما باید بدانیم که در چه فضایی بحث میکنیم و باید استدلال ما از جنس همان فضا باشد.
در این بخش امامت عامّه خیلی مهم است که چه کسی مخاطب ماست، و از این جهت بخشی از استدلال علمای ما همهزمانی و فراگیر نیست، زمانی عالِمی به اشاعره جواب داده است، زمانی عالِمی به آلوسیِ حنفی پاسخ داده است، زمانی سیّد مرتضی اعلی الله مقامه الشّریف به قاضی عبدالجبّار معتزلی جواب داده است، نمیشود هر جوابی را برای جای دیگری استفاده کرد. همین موضوع هم روزآمدن کردنِ مباحثِ امامت را لازم میکند.
جلوتر عرض خواهم کرد که مرحوم میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه عمدتاً بیشتر (موارد استثناء زیاد دارد) با اشاعره و ماتریدیه کار دارد، زمین پاسخ آنجاست. لذا مباحثی که مثلاً بعداً وهابیت یا بعضی از اهل حدیث مطرح کردهاند، بعضی از حرفهای ابن تیمیّه را به جهاتی پاسخ داده است، در مورد بعضی هم نخواسته است که ورود کند و پاسخ بدهد.
لذا اینکه بگوییم ما یک کتابی در امامت نوشتهایم که جواب همه را میدهد، تابحال نوشته نشده است، شاید چون خیلی بزرگ میشود، یا اینکه همه همهچیزدان نبودهاند که علامهی پاسخ به جمیع مذاهب باشند، یا فرصت نکردهاند، یا هر دورهای چیزی بالا بوده است و با آن درگیر بودهاند.
حال به بخش دوم میرویم، اینجا این مسئله حادتر و واضحتر میشود، آن هم مسئلهی امامتِ خاصّه است.
در مسئلهی امامت خاصّه، تنوّع بحث بمراتب بیشتر میشود.
اینکه این اوصاف امامتی که ذکر شده است، این قبا به تنِ چه کسی مینشیند، چه کسی شخص امام است؟
در مورد شیعیان که واضح است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را امام اول میدانند، حال وقتی میخواهند استدلال کنند، مجدداً مهم است که وقتی میخواهند استدلال کنند، اینجا چون فضا عقلی نیست، تعیین مصداق است، جزئی است، دیگر آن مباحثِ عقلیِ امامتِ عامّه در اینجا کارایی ندارد. از آن نتایج استفاده میشود ولی دیگر موضوع امامت چه شخصی، راجع به یک شخصیت تاریخی سخن گفته میشود، یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام است و یا دیگری؛ اینجا قاعدتاً ما باید به سراغ مباحث نقلی برویم.
در مباحث نقلی خیلی کم پیش میآید که ما بتوانیم ادلّهای پیدا کنیم (البته نمیگوییم نیست، هست، بحث هم میکنیم) که این مسئله را آنقدر روشن کند که جمیع مذاهب به آن تن بدهند. این موضوع خیلی سخت پیدا میشود.
اینجا اگر پیدا کردیم که بهتر، اگر پیدا نکردیم باید با هر صاحب مذهبی، با مدل او بحث کنیم.
اینجا آن جایی است که فعلاً ما میخواهیم از نظر دیگران، آنها استدلالمان به امامت را موجّه قلمداد کنند و بگویند اینها دلیل دارند. لذا خیلی مهم است که شما بدانید با چه کسی طرف هستید.
این کتبی که در زمینهی امامت خاصّه نوشته میشود، عمدتاً دچار این خلط هست، پایین آدرسهایی نوشته شده است، اما باید ببینم تو چه کسی را مخاطب قرار دادهای. اگر مخاطب شیعیان هستند ادلّه روشن است.
من نمیخواهم از کتب عقایدی که در حوزه نوشته میشود نام ببرم، معلوم نیست آموزش عقاید به طلاب شیعیان است یا به طلاب غیرشیعه. مثلاً در «دلیل بر امامت» به «ینابیع المودّه» آدرس داده است! کتابِ درسی هم هست!
برای چه این آدرس را دادهای؟ این پاورقی چه جهتی دارد؟
پاورقی به این جهت است که یک شیعه مطالعه کند و بفهمد که آیا این حرف متقن است یا نه، کتاب «ینابیع الموده» کتابِ خیلی خیلی خیلی متأخّر است، برای بعد از هزاره است، یک صوفیِ حنفی این کتاب را نوشته است.
این کتاب برای ما که سندیت ندارد، اما اگر منظور این است که غیرشیعیان هم این حرف را قبول دارند، این کتاب کتابِ قدیمیای نیست که بشود روی طریق روایتِ آن بحث کرد، این فرد هم مورد قبول خیلیها نیست. فقط شما میتوانید در محاجّهی با یک صوفیِ طرفدارِ قندوزی از این استفاده کنید!
یعنی یک نفر پیروِ مشربِ قندوزیِ حنفی (صاحب ینابیع الموده) است، مسلّماً اینها افراد خیلی کمی هستند، به آنها بگویید «به این دلیل که شیخ شما نقل کرده است». اما این استناد برای دیگران هیچ جایگاهی ندارد.
لذا آن کتاب درسی که باید درسی نوشته میشده است، استناد آن فقط یک استنادِ بیهوده است!
در بحث امامتِ خاصّه، ما باید بدانیم در بخش تطبیق، یعنی آن جایی که ما میخواهیم با دیگران سخن بگوییم، باید مطابق آنچه او استناد و اعتبار میداند گفتگو کنیم.
آیا لازم است دیگران هم بتوانند حرفهای ما را بفهمند؟
بله! ما بحثی به نام «امامت تبیینی» داریم که این الآن یک طفل نوپایی است، به جهت آن مقدّمهی اول، من بجای اعتذار، اینطور عرض میکنم که کمتر فرصت شده است ما راجع به امامتِ فارغ از سایر مذاهب، برای شیعیان مطلب بنویسیم.
من همین الآن که محضر شما هستم، کتاب اجتهادی در این زمینه نمیشناسم.
مثلاً شما در فقه «جواهر» مرحوم آقای نجفی و کتاب آقا رضا همدانی را نگاه کنید، فارغ از اینکه غیرشیعیان چه میگویند، برای رسیدن به حکم یک موضوع، مسئله را مطرح کرده است، ادلّه را آورده است، در صدور روایات و دلالت و جهت روایات بحث اجتهادی کرده است، به یک نتیجه رسیده است و حکم داده است. یعنی اجتهادی به یک حکم رسیده است، این همان چیزی است که شما در فقه استدلالی میخوانید. اگر به شما بگویند کتاب فقه استدلالی معرّفی کنید، شاید حداقل بیست کتاب را نام ببرید. اما آیا ما فارغ از اینکه دیگرانی هستند…
البته چون ما همیشه اقلیّت بودیم، متأسفانه همیشه به ما بعنوان یک فرقه و گروهک نگاه میکردند، شبیه اینکه شما میگویید «گروهک فرقان»، به ما گروهکی نگاه میکردند. علمای ما به درستی به این سمت رفته بودند که روی امامت تطبیقی کار کنند که بفرمایند ما گروهک نیستیم و حرفهای ما اصیل است، حتّی از منابع شما هم بدست میآید.
شما در فقه، معمولاً بجز موارد فقه مقارن، میگویید دیگران میخواهند قبول کنند یا میخواهند قبول نکنند، ما در این موضوع این حکم را داریم. مثلاً ذکر رکعت سوم نماز در قیام چیست، اصلاً کاری به این موضوع ندارید که بقیه چه میگویند. میگویید از نظر من باید این را گفت و این نماز است.
بخاطر هجمههایی که روی سر ما بوده است، علمای شیعه کمتر به این بخش پرداختهاند، چون فرصت کمتر بوده است، ضرورت حساب نمیکردند، یا توان این امر را نداشتند، یا محدودیت داشتند، یا غفلت داشتند، البته غفلت برای روزگار اخیر است.
این بخشی که امامت تبیینی به این معنا که ما یک امامتی داریم که فارغ از اینکه دیگران چه میگویند، ما نسبت به ائمه علیهم السلام عقایدی داریم، غیرِ اجتهادی این موضوع را کجا پیدا کنیم؟ این امامت تبیینی را کجا پیدا کنیم؟ در زیارت جامعه کبیره: «مَنْ جَحَدَکُمْ کافِرٌ، وَمَنْ حارَبَکُمْ مُشْرِکٌ، وَمَنْ رَدَّ عَلَیْکُمْ فِی أَسْفَلِ دَرَکٍ مِنَ الْجَحِیمِ». شما در زیارت جامعه کبیره گزارههای بسیار زیادی میبینید. اگر به آن گزارهها استدلال علمی بشود «امامت تبیینی» است، و واضح است که ما خیلی کم راجع به اینها کار کردهایم. آیا «مَنْ جَحَدَکُمْ کافِرٌ، وَمَنْ حارَبَکُمْ مُشْرِکٌ» یا نه؟ دلیل چیست؟
آن اوصافی که شما در زیارت جامعه کبیره و زیارات اهل بیت علیهم السلام دارید، اوصافی که در کتب روایی راجع به ائمه علیهم السلام داریم، که در آثار کلامی بشدّت مورد بیعنایتیِ متکلّمان واقع شده است، که جهت مهم این امر این بوده است که اینها با دیگران طرف بودهاند و عمدتاً به کافی نپرداختهاند.
اگر شما کتب کلامی ما را مورد ملاحظه قرار بدهید، اصلاً به این فضاها نپرداخته است که ما در کتاب کافی و عیون و بصائر و… چه روایاتی راجع به ائمه علیهم السلام داریم، آیا معتبر هست یا نه، چه دلالتی دارد و… یعنی همان بحثهایی که در فقه هست، آیا اصلاً خبر واحد در عقیده حجّت است یا نه؟ آیا خبر مستفیض حجّت است یا نه؟ آیا در تفصیل عقاید تقلید وجود دارد یا نه؟ اینها بحث نشده است.
حرفهای مجملی که همه به آن میپردازند، که مثلاً عقاید تحلیلی است و یقینیات است!
همینطور بین بحث عرض میکنم که اگر همهی عقاید تحلیلی و یقینیات است، این گزارههایی که علمای ما مینویسند، رسالهی عقایدیه مینویسند و در حد بیست صفحه فصول عقاید را ذکر میکردند، به چه دردی میخورده است؟ آیا برای دیگران خاطره میگفتند؟
خود این موضوع محل بحث است که چه سنخ روایاتی در عقاید معتبر است و اینکه عقاید در تفصیل خودش تقلید دارد یا نه؟ اگر شما میگویید عقاید در تفصیل تقلید ندارد، تمام آن مشکلاتی که در تفصیل احکام میگویید، که اگر مکلّفی بخواهد مجتهد شود باید خیلی زحمت بکشد، اینجا هم پیش میآید. باید بحث کرد که میخواهید چه جوابی بدهید؟
اینها کمتر بحث شده است، چون عمدهی همّتِ علمای شیعه برای أقلِ تثبیتِ ما بوده است، ما را گروهک میپنداشتهاند، خواجهی طوسی و علامه حلّی و… سعی کردهاند بگویند ما اصالت داریم و جزو مسلمین هستیم.
همانطور که عدّهی زیادی برای «تحریر» مرحوم امام خمینی مستند نوشتند، برای «عروه» مستند نوشتند، عدّهای بیایند و برای زیارت جامعه کبیره هم مستند بنویسند.
این از آن جاهایی است که فواید خیلی زیادی دارد و تقریباً هم دست ما خالی است، حداکثر منبری بیان شده است، یا اگر نگاه بفرمایید ولو اینکه مرجع تقلید نوشته باشد، معمولاً آثار این موضوع اینطور است که چند روایت را پشت سر هم ردیف کرده است، علمایی که در فقه اهل دقّت هستند اینجا به هر دلیلی متکفّل این بحث نشدهاند، که اعتذار ما این است که فرصت نبوده است و…
پس ما یک بحث امامت داریم که امروز خلأ جدّی دارد، عدّهای باید بیایند و روی مباحث اعتقادی کار کنند، بعد بگویند وقتی میخواهیم برای بچههای مدرسه، برای دانشجو، برای کسی که دچار سؤال است، بحث کنیم.
مثلاً کسی در دورهی کرونا سؤال کرده بود که وقتی ما به حرم رفتیم از امام رضا علیه السلام بخواهیم که کار ما را حل کند یا از امام رضا علیه السلام بخواهیم که از ایشان از خدای متعال بخواهد که کار ما را حل کند یا از خدا بخواهیم که به حرمت امام رضا علیه السلام کار ما را حل کند؟ کدامیک افضل است؟
شما جستجو کنید و ببینید در این فضا چند مطلب پیدا میکنید؟ یعنی به این بخش پرداخته نشده است، و چون بمرور در این زمینه سؤال ایجاد خواهد شد، باید عدّهای ورود کنند. جهتِ این بحث ما هم تمهید برای این بخش است، ولی برای این بخش ما کتابی متقن یا یک نوشتهی قابل اعتناء یا یک رسالهی کوتاهِ قابل اعتناء، فعلاً نمیشناسیم.
پس ما در مباحث امامت یک امامت عامّه داریم که اوصاف امامت است، بخشی از این استدلال عقلی و استدلال نقلی است، ما ادلّهی خود را بیان میکنیم، در همین بحث با دیگران مباحثاتی داریم، آنها ما را نقد میکنند و ما هم آنها را نقد میکنیم.
یک بحث در امامت، امامتِ خاصّه است، بخش تطبیقی، وقتی ما میگوییم خلیفهی بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه کسی است؟ آیا میتوانیم در این زمینه با اشاعره بحث کنیم؟ آیا میتوانیم در این زمینه با معتزله بحث کنیم؟ بستگی به این موضوع دارد که زندههای دیگرانِ همعصرِ ما چه کسانی باشند، ما با اینها در بحث هستیم.
در یک عصری اهل حدیث هستند، وهابیت هستند که ادّعا میکنند اهل حدیث هستند، سعی میکنند در مباحث حدیثی شیوهی خاصی را پی بگیرند… ما با اینها طرف هستیم.
در این بخش امامت تطبیقی در بخشِ امامتِ خاصّه، به کتاب عبقات الأنوار میپردازم.
یک حالت هم امامتِ تبیینی است، که ما فارغ از دیگران بگوییم امامت چیست، چه اوصافی دارد، چه ویژگیهایی دارد، نوع ارتباط ما با او چیست، فارغ از اینکه دیگران چه میگویند.
یک حالت چهارم هم وجود دارد و آن «نفی غیرها» است.
اگر شما کتب امامتِ ما را ببینید، یک بخش مطاعن هم دارد.
یعنی علمای شیعه سعی میکنند بگویند دیگرانی که امام پینداشته شدهاند شایستگی امامت ندارد. همانطور که وقتی بحث توحید میشود، در کنار آن بحث شرک و اوصاف شرک را مطرح میکنند که توحیدِ طرف دقیق باشد؛ اینجا هم یک بحث مطاعن دارند، یعنی ایرادها، مواردی که موجب فسق است، مُسقِط عدالت است، و امثال اینها، در کسانی که در ردیف آن امام تلقّی شدهاند.
حال ما میخواهیم کتابی را پیدا کنیم که در این کتاب به شکل درسی و علمی به بخشی از مباحث پرداخته شده باشد، با این توصیفی که عرض کردیم کتابی که همه جانبه، فکر همهی مذاهب را تحت پوشش قرار بدهد، امروز وجود ندارد؛ کدام کتاب است که شایستگی دارد که از نظر اجتهادی دقیق باشد (البته نه آن اجتهاد امامت تبیینی، در مورد آن اعتراف کردم که فعلاً نیست) و بشود به شکل کتاب درسی به آن نگاه کرد، کتابی باشد که بشود وقتی آن را مطالعه و مباحثه میکنیم، تجربهی ما را در مباحثه و اجتهاد بالا ببرد، یعنی میتوانیم رسائلِ شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه را در کجای کتب امامتی پیدا کنیم؟
در کتبِ امامتِ عامّه، ما کتابهایی نسبتاً در این زمینه داریم. اما آن کتابی که به نظر میآید بهترین کتاب شیعه در طول تاریخ هست، که در گوشهای از این مباحث ورود کرده است و ورود بینظیر کرده است، البته معصوم ننوشته است، اما خصوصیات اجتهادِ همهجانبه را در آنجاهایی که مدّنظر اوست دارد، البته معصوم ننوشته است، و در بیشترِ اوقات که ورود کرده است، تکمله زدن بر او سخت است، کتاب «عبقات الأنوار» است.
جهت ورود به کتاب عبقات الأنوار این است که در بخش دومی که عرض کردیم، یعنی امامتِ خاصّهی تطبیقی، بحث این است که این اوصافِ امام بر تنِ چه کسی مینشیند، امام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، با بیان دلیل.
کتاب عبقات الأنوار اینجاست، راجع به امامت خاصّه بحث میکند، به چه دلیل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام است.
مخاطب کتاب کیست؟ عرض خواهم کرد.
چون در این زمینه همه جانبه ورود کرده است، بلکه اعجابآور است. اگر جلوتر به این نتیجه برسیم که میخواهیم به این کتاب توجّه کنیم، گاهی به ذهن انسان میرسد که اجنّه به او کمک میکردهاند، فرشتگان به او کمک میکردهاند، یعنی اعجابآور است. بنده نزدیک به بیست سال است که در حیرتِ عظمتِ نویسنده هستم، گرچه ممکن است گاهی اوقات اشکالی به ذهن بنده برسد، البته نمیدانم که آیا اشکال من وارد است یا نه، شاید از نظر خودم وارد باشد، کتاب را که معصوم ننوشته است، ولی عجیب است، و در کتب شیعه هیچ کتاب دیگری را به این شکل نمیبینم کتاب عبقات است.
کتاب عبقات همه جانبه همهی مباحث امامت نیست، حتّی همهی مباحث امامت خاصّه هم نیست. مسئلهی مهدویت و غیبت در همهی مباحث امامت خاصّه هست، ولی طبعاً این کتاب این مباحث را ندارد.
آن قسمتی از این کتاب که تا به امروز چاپ شده است، چند روایت است که دلالت بر امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میکند. یعنی گوشهی کوچکی از امامتِ خاصّهی تطبیقی است، منتها نویسنده آنقدر مفصّل بحث کرده است که اگر کسی این کتاب را روشمند مطالعه کند، بعد از مطالعهی دقیق و مباحثه، تقریباً یک کتابشناسِ متوسط، کسی که با علم حدیث آشنایی حداقل متوسط دارد، با علم رجال آشنایی حداقل متوسط دارد، با مبانی عدّهای از صاحبان مذاهب کاملاً آشناست، بسیاری از نقاط تاریک مباحثات و منازعات کلامی را میداند، یک آدمِ همهجانبهی تقریبی… البته کامل و جامع نیست.
آنچه از کتاب عبقات چاپ شده است حتّی به آیاتی که دال بر امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است نپرداخته است. بخشی به نام آیات عبقات هست که یا شکلی از آن منتشر شده است، به نظر ما آن کتابِ پایانیِ نویسنده نبوده است، سطح کتاب متفاوت از این است، زمان نویسنده هم چاپ نشده است، از نظر ما ناقص است.
پس در بین مباحث امامت، چون ما جستجو کردیم… اگر این کتاب عبقات را در امامت تبیینی پیدا میکردیم، به جهت قوّت آن، امامت تبیینی را بحث میکردیم، اگر عبقات در این سطحی که نوشته شده است در امامت عامّه بود، ما امامت عامّه بحث میکردیم، همهی این مباحث مهم است، اما چون این کتاب در این زمینه نوشته شده است، ما را مجبور کرده است که این زمینه را انتخاب کنیم.
یعنی مسلّماً شما تعیین نکردهاید که راجع به خیارات بحث کنید، شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه بحث کرده است و شما هم بحث میکنید، صاحبان حوزه دیدهاند مثلاً فرض بفرمایید مکاسب محرّمه دارد، بیع دارد. اگر شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه چیز دیگری نوشته بود آن را بحث میکردند. چون این کتاب را شایستهی تحصیل و تدریس دیدهاند این مباحث را بیان کردهاند، وگرنه ممکن بود مثلاً چیز دیگری را بحث کنند، مثلاً اگر شیخ بجای مکاسب محرّمه، صلاه بحث کرده بود، شاید صلاه گذاشته بودند.
ما هم مجبور شدهایم که به دنبال مرحوم میرحامد حسین اعلی الله مقامه الشّریف بیفتیم، به جهت اتقان کتاب، به جهت اینکه کتاب اجتهادی نوشته شده است، تقریباً همه جانبه است، گرچه عرض کردیم که گاهی مخاطب او کسی است و کسان دیگری به ما شیعیان اشکالاتی دارند، میشود گفتگو کرد و ورود کرد.
(صوت نامفهوم از سؤال یکی از حاضرین؛ از ۴۵:۵۰ تا ۴۶:۱۴)
تاریخ یک علم دیگری برای خودش است، تاریخ اصلاً به دنبال اینکه شما دیگران را با خودتان همراه کنید نیست، تاریخ میخواهد واقع را برای شما بیان کند. میخواهی قبول کن و میخواهی قبول نکن. یعنی شما مناظرهای بین مورخان نمیبینید مگر اینکه بگوید شما در این گزارشگری که کردهای به آن خبر دسترسی نداشتهای و ندیدهای. یعنی فضای تاریخ فضای پاسخ به شبهه نیست، شبههای در کار نیست، هر مورخ مانند یک کارگردان یک فیلم روایت میکند، اگر شما روایت کارگردانی را قبول ندارید میگویید ما این قسمت از تصویر را به این دلیل قبول نداریم، ولی شبههای در کار نیست.
اینجا بحث اثبات حقایق مذهبی است، فضا حجیّت محور است، برای همین جنس مباحثات متفاوت است. قاعدتاً در حالت ایدهآل، همانطور که شما در فقه میبینید اجتهاد دارند، باید در عقاید هم با منهج خودش اجتهاد داشته باشند.
منتها همانطور که عرض کردم اگر ما در کشوری بودیم که اکثریت شیعه نبود، حکومتی بود که مثلاً بعضی از احکام شیعه را دائماً مورد تاخت و تاز قرار میداد، مثلاً میگفت «همهی شما فاسق و فاجر هستید بخاطر اینکه متعه را حلال میدانید و شما مانند اهل فحشا هستید»، آنجا دیگر شما احکام شریعت نمیگویید، یعنی مثلاً نمیگویید بر طبق روایات ما این عمل مشروع است، برای اینکه آنجا این کار کافی نیست، آنجا باید وارد محاجه بشوید.
اولاً فضای عقاید در آنجایی که اصل اسلام ما را نمیپذیرفتند، محاجه با دیگران است؛ ثانیاً قوّت مکتب هم آنجایی است که بتواند با دیگران گفتگو کند و از پسِ گفتگو بر بیاید، و این گفتگوها از قرن یک تا امروز ادامه دارد.
یعنی اینکه اینطور نیست که شما تصوّر کنید سالی بر ما میگذرد و ما مورد هجمههای گسترده نیستیم، این یک فکر باطل است.
رمضان ۱۴۴۱ فقط هفت مجلدِ حدود پانصد یا ششصد صفحهای فقط راجع به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در عربستان نوشتهاند و چیزی برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باقی نگذاشتهاند. یعنی ما شبانهروز مورد هجمهی سنگین هستیم، مورد هجمهی سنگین رسانهای و خبری و فیلم و کتاب و مقاله و نشریه و جلسهی درس و منبر و محراب و نماز جمعه و روزنامه و… هستیم.
به نظر میآید این امر واضح است که ما باید بتوانیم عقلایی بودن، علمی بودن، دقیق بودن، گزاف نبودنِ مکتبمان را بیان کنیم. بعد از انقلاب اسلامی، بخاطر اینکه استبصار سرعت فوق العادهای گرفته است، مثلاً ما در کشورهایی شیعه نداشتهایم اما حالا صدها هزار یا میلیونی شیعه داریم، دیگران را متوجه این امر کرده است که بیشتر نقد کنند. بعد از حضور نیروی قدس در سوریهای که فکر میکردند قطعاً شکست میخورد، بالاخره یک نبرد نیابتی بین وهابیت و شیعیان بود، و آنها شکست خوردند.
فارغ از مشکلاتی که بوجود آمده است، در زمینهی علمی گسترش جدّیِ کتاب و مقاله و نوشته و کانال تلگرامی و فضای اینستاگرامی و فیس بوک فعال و یوتیوب بسیار بسیار فعال، بازدیدهای چندصد میلیونی، ما مورد هجمات گسترده هستیم.
حال یک نفر از بین طلابی که… من اینطور میفهمم، هفتاد درصد طلبهها که استعداد دارند باید فقه و اصول را خوب بخوانند، آن زمینه زمینهی خیلی مهمّی است، بلکه اگر بخواهند در جای دیگر هم پخته بشوند فقه و اصول و ادبیات خوب لازم دارند، اما مثلاً پنج درصدی…
دوستان میپرسیدند که بحث عبقات چند نفری برگزار بشود؟ من عرض کردم اگر پنج نفر خوب پای کار باشند، ما راضی هستیم…
اما دو درصد یا یک درصد از طلاب هم در بین این همه معارف اسلامی، فلسفه و عرفان و تفسیر و… به مباحث امامت بپردازند که بشدّت مورد هجمه است و در تبلیغ دین با مخاطبین بشدّت مورد احتیاج و سؤال است.
من در همهی دانشگاههای مهم تهران حداقل ارتباط و رفت و آمد دارم، جمع زیادی از کسانی که سؤال میکنند، بخش جدّی از موضوع سؤالاتشان عقاید است، از این بخشِ جدّیِ عقاید، بخش مهمّی راجع به مذهب و فرقه و… است، بخش مهمّی از آنها هم بحثهای امامتی است.
من با این دستهبندی که عرض کردم، در ابتدای بحث هم عرض کردم که مباحث امامت جنس تاریخی دارد، تاریخ اندیشه دارد، مباحث کلامی دارد، مباحث خیلی گسترده است، خیلی سخت هم پیش میآید که یک نفر در همهی این امور متخصص شود، ولی بالاخره لازم است که اینجا هم دو درصد از طلاب ورود کنند، آدمهایی که پخته هستند، و سعی کنند این مباحث را بدانند، اگر توانستند بصورت علمی توسعه بدهند، اگر نه که حداقل بتوانند از دین دفاع کنند.
حال سؤال ایشان این است که آیا ما در اینجا به صدور و دلالت و… میپردازیم؟ بله! مرحوم میرحامد حسین در همهی مباحث به صدور روایت و دلالت روایت پرداخته است.
(صوت نامفهوم از سؤال یکی از حاضرین؛ از ۵۲:۲۷ تا ۵۲:۳۶)
شما که میفرمایید «اجتهاد جواهری» که درست میفرمایید، اگر عبقات ببینید، در کلام میگویید «اجتهاد عبقاتی». یعنی جنبههایی دارد که شما در اجتهاد جواهری نمیبینید، آن هم بخاطر سنخ بحث است.
مثلاً تتبع در اجتهاد جواهری، در نهایت مثلاً «مفتاح الکرامه» است، مگر چند منبع هست؟ مگر چند کتاب روایی داریم که روایات احکام را جمع کردهاند؟
روز گذشته یکی از دوستانی که مصادر میرحامد حسین را جمع میکرد گفت که تابحال ده هزار و هفتصد کتاب… در دورهی او عمدتاً کتابها چاپ نشده است، ده هزار و هفتصد مصدر استفاده شده است!
شما که الآن در این قرن با این نرم افزارهای نور و شامله و… درگیر هستید میدانید که اگر شما بخواهید در کتابی از ده هزار مصدر استفاده کنید یعنی چه.
اصلاً این امر اقتضای جواهر نیست، اینجا یک فضای دیگری است، گستردگیِ بحث متفاوت است، لذا در جاهایی شباهتهایی دارد، در جاهایی هم اینطور نیست و سنخ متفاوتی دارد.
(صوت نامفهوم از سؤال یکی از حاضرین؛ از ۵۳:۵۸ تا ۵۴:۰۴)
عمدهی بحثها عبقات تطبیقی است، البته من به کتاب عبقات نپرداختهام که بگویم این کتاب چگونه متولد شده است، اما بخش زیادی از مباحث دلالیِ کتاب عبقات قابل استفادهی همیشگی است. یعنی اینکه این حدیث چه معنایی افاده میکند، اما آن جاهایی که گفته است فلان کس گفته است که به این معناست، آنجا باید ببینید که فلان کس مورد استناد چه کسی است. یعنی آنجاهایی که الزامی بحث کرده است و خواسته است که طرف را ملزم کند، اگر میگوید «فخر این را میگوید» به دردِ اشاعره میخورد، اما قسمتهایی از آن قابل استفاده است، منتها بخاطر شخصیت میرحامد حسین عرض کردیم که کتاب بگونهای است که ورود و خروجها و مدل تتبع و شیوهی فیشبرداری و چگونگی استدلال و استفاده از ادبیات ایشان که فوق العاده است و استظهارات میرحامد حسین است که مهم است.
وگرنه در عبقات، عمدتاً آن قسمتهایی که استدلال صدور حدیثی است، تطبیقی است؛ یا مثلاً سعی کرده است که تواتر حدیث غدیر را از نظر دیگران اثبات کند.
(صوت نامفهوم از سؤال یکی از حاضرین؛ از ۵۵:۳۰ تا ۵۵:۵۳)
اینها از آن مباحثی است که اگر بخواهیم ورود کنیم از بحث دور میشویم، من فقط سعی کردم کد بدهم که جای مباحثه دارد.
همین امروز در حوزه علمیه قم کسانی هستند که قائل هستند اخبار طبق شرایطی در تفصیلِ عقاید… «امامت؛ آری یا خیر» یک بحث است، اینکه این امامت چه ویژگیهایی دارد، تفصیلات این موضوع… همین الآن در قم، کسانی از متفکرین هستند که قائل هستند خبر طبق شرایطی حجّت است و عقاید هم تقلیدی است.
به نظر ما هم تفصیل عقاید نمیتواند تقلیدی نباشد، ولی آن بحث دیگری است. این بحث ما نیست، اینها بحثهای گستردهای است. حال اینکه در اجتهاد به اختلاف برخورد میکنند، مهم نیست، بقیهی جاها هم که اجتهاد میکنند به اختلاف میخورند. منتها آن کلیّات، آن اصول موضوعه، که مثلاً اگر کسی بگوید شیعه امام ندارد، این خروج از تشیّع است. این موضوع تقلیدی نیست. درواقع در فقه هم اینها تقلیدی نیست، اینکه مکلّف باید مجتهد باشد یا مقلّد باشد یا محتاط باشد، آیا تقلیدی است؟ از چه کسی تقلید کند؟ این ابتدای امر است. به نظر ما عقاید هم با یک عنایتی اینطور است، البته تفاوت دارد، چون آنجا قرار است عمل کند و اینجا قرار است معتقد شود؛ ولی از این بحث بیرون است.
کتاب عبقات چطور متولد شد؟
در بین حنفیهای شبه قاره هند، جریانی خیلی پُرطمطراق و پُرقوّت با رهبری شخصی به نام «شاه ولی الله دهلوی» شروع شد. یک شخصیت برجسته، صوفیِ حنفی، و کسی که سیّدالعلماء فی زمانه، رئیس العلما، فرزندی به نام «عبدالعزیز دهلوی» داشت که به او هم سراج الملّه، رئیس العلما، سیّدالعلما، حجّت الله علی البریه، صاحب تحفهی اثنی عشریه… یعنی شخصیتی که مرجع تقلید است، مفسّر است، محدّث است، و وقتی میخواهند ترجمهی او را بنویسند میگویند تابحال احدی مانند او ندیدهایم، کتابهایی نوشته است که تابحال مانند او نوشته نشده است، یک شخصیت تراز اول است.
گاهی در مناظرات اینطور است که شما باید بروید و بپرسید این کسانی که با یکدیگر بحث کردند چه کسانی هستند؟
عبدالعزیز دهلوی هنوز هم به این دلیل که بعدها جریان حنفیه و بعداً دیوبندیه که بوجود آمد، کم کم به این طالبان فعلی رسید، اینها با افتخار، یکی از ائمهی علمی بزرگ خودشان را این پدر و پسر میدانند، از این جهت هم کتاب «تحفه اثنی عشریه» امروز اهمیّت دارد، این کتاب مقابلِ مرحوم میرحامد حسین اعلی الله مقامه الشّریف است.
امروز مردمانی کنار ما زندگی میکنند که عبدالعزیز دهلوی را سیّدالعلما میدانند، هم باید ما با اینها تعامل کنیم، هم نباید با اینها درگیر باشیم، هم باید بدانیم فکر اینها چیست.
عالم تراز اولی که امامت او مورد قبول و وفاق است، عبدالعزیز دهلوی است.
با توجه به اینکه علمایی از علمای شیعه در شبه قاره کتابهای علمی مینوشتند، همانطور که عرض کردم دورهای «بیاض ابراهیمی» نوشته میشد، علما مینشستند و از کتب غیرشیعه فیشبرداری میکردند، بعضی از سرقتهای علمی را، بعضی از خیانتهای علمی را، بعضی از مطاعن خلفا را مستند میکردند و بحث میکردند، مباحثات علمی خیلی داغ بود، صاحب «تحفه اثنی عشریه» یک کتابی در دوازده باب نوشت و به ما هدیه کرد. در آن کتاب عقاید ما را در دوازده موضوع مورد تاخت و تاز قرار داد. اصول و فروع و فقه و شیوه و علما و تراجم و… هرچه شیعیان دارند را مورد تاخت و تاز قرار داد. اگر کسی کتاب را بخواند هم متوجّه میشود که این کتاب بسیار هم پُرنفوذ است. وقتی کتاب نوشته شد فکر کردند که فاتحهی تشیّع خوانده شده است. کتاب بگونهای است که روی عموم مردم بشدّت مؤثر است. هنوز هم که کتاب راجع به عبدالعزیز دهلوی مینویسند میگویند تابحال کسی به او جواب نداده است. کتاب شهرهی آفاق شد.
استادِ پدرِ مرحوم میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه، آیت الله العظمی سیّد دلدار علی نقوی اعلی الله مقامه الشّریف که در بحثهای اصولی اخباری یک شخصیت مطرحی است، پاسخهایی داده است. دیگرانی هم پاسخهایی دادهاند. این برای حوالی سال ۱۲۲۰ و ۱۲۳۰ است. علمای شیعهی شبه قاره به بابهای مختلف این کتاب جوابهایی دادند. بعضیها مانند شهید رابع به همهی دوازده باب جواب دادهاند، بعضیها به بابهایی جواب دادهاند. باب دهم این کتاب راجع به مطاعن است، خیلیها جواب دادهاند، پدر میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه یعنی «مفتی قلی کَنتوری» هم به نام «تشدید المطاعن» که در هفده مجلد ممکن است در قم پیدا بشود پاسخ داده است، مرحوم میر حامد حسین رضوان الله تعالی علیه این کتاب را چاپ کرده است.
باب هفتم امامتِ عامّه و خاصّه است. مرحوم میرحامد حسین معمولاً بابهایی که پدر ایشان پاسخ داده است را دوباره پاسخ نداده است، فقط کار پدر را چاپ کرده است، مثلاً باب دوم و باب دهم. پدر میرحامد حسین باب هفتم را جواب داده است که «برهان السعاده» نام دارد. اگر این «برهان السعاده» را چاپ کنیم شاید هفت جلد شود، ولی میرحامد حسین نپذیرفته است و کتاب دیگری به نام «عبقات الأنوار» نوشته است، که اگر کسی این دو کتاب را مقایسه کند متوجّه میشود که چرا دوباره نوشته است.
بخش باب هفتم با امامت عامّه شروع میشود، امامت عامّه کامل نظر شیعه را نقد کرده است، بعد وارد شده است و گفته است که شیعیان دوازده روایت و شش آیه دارند که با آنها استدلال میکنند که امام علی بن ابیطالب است. در ادامه این دوازده روایت و شش آیه را جواب داده است.
مرحوم میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه به چند بخش از روایات جواب داده است.
چون همانطور که جلوتر خواهیم دید، رد کردنِ شیوهی عبدالعزیز ساده است، مخصوصاً کسی که منهج او علمی نیست…
یکی از آن جاهایی که اگر رفقای طلبه کار کنند به عظمت مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین پی میبرند این است که علمای تراز یک عامّه در بحث امامت ورود کردهاند، چنان خزعبل گفتهاند که انگار طلبهی سطح نیستند.
من که مدام تکرار میکنم «حجّه الله علی البریّه و سیّد العلما» است، چون اولین مرتبه که خودم در حدود شانزده سالگی با عبقات آشنا شدم، فکر کردم میرحامد حسین به یک فرد عوام جواب داده است، یعنی اینقدر سخیف است، و این موجود است.
هم کتاب تحفه موجود است، هم کتاب عبقات موجود است. من همیشه هر وقت میخواهم راجع به عبقات الأنوار صحبت کنم میگویم آقای عبدالعزیز لبوفروش نیست، عبدالعزیز یک طلبهی دو سال درس خوانده نیست، فتاوای عزیزیه به زبان فارسی و عربی و اردو داریم، یعنی رسالهی عملیّه به سه زبان. این شخص به سه زبان مقلّد داشته است. مفسّر است، محدّث است، متکلّم است، و در عظمت قدر او حرفها زدهاند. اما انسان در بحث فراموش میکند، یعنی از حرفها و شیوهی استدلالهای او فکر میکند که او عوام است!
به این دو کتاب که آوردهام توجّه کنید، فایل این کتب در اینترنت هست، صاحب روح المعانی، مفسّر برجسته در عراق، حنفی، نوهی او که خیلی ضدّ شیعه است، کتاب تحفه اثنی عشریه را تلخیص و تعریب کرده است و در عراق چاپ کرده است. نوهی آلوسی صاحب تفسیر روح المعانی خیلی در پیشبرد طرفداران ابن تیمیه و دیگران در عراق تلاش کرده است، با بزرگان علمای شیعه هم مناظراتی دارد، مناظرات او با شیخ الشریعه دو مرتبه چاپ شده است که راجع به بحث امامتِ امام زمان ارواحنا فداه است.
آقای آلوسی دو کتاب در موضوعات امامت دارد، به نظر بنده دوستان این کتاب را بخوانند، ببینید استدلالهای او در چه سطحی است. این فقیهی که هم مفسّر است و هم فقیه است، کأنّه اولیات استدلال را نمیداند، این خیلی در قوّت خاطر و اعتماد به نفس و القای این موضوع به شیعیان مؤثّر است.
بالاخره آثار علمای شیعه در این زمینهها موجود است…
مثلاً ذهبی راجع به شیخ مفید میگوید «کتب او به دویست عدد رسید»، بعد هم میگوید «او تمام آثار همهی مذاهب را خوانده بود و به هر قومی به شیوهی خودشان پاسخ میداد، و جستجو میکرد و بچههای خوش استعدادی که در بازار کار میکردند را پیدا میکرد و به خانوادههایشان پول میداد و اینها را بعنوان شاگرد تربیت میکرد. او دویست کتاب دارد، با هر کسی که در مناظره نشست، او را شکست داد، همهی آثار علمای دیگر را حفظ بود»، اما من حتّی یک کتاب او را هم ندیدهام.
گروهی از قدمای اینها اینطور بودند، در معاصرین گروه و جریانی پیدا شدهاند که مباحث ما را هم با دقّت نگاه میکنند، که نوع پاسخ به آنها هم متفاوت است، چه بسا بعضی از این چیزهایی که معاصران در مورد ما میگویند، نیاز سریعتری برای پاسخ دادن باشد، ولی اول تجهیز لازم است.
ما هم از این جهت به کتاب عبقات نگاه میکنیم.
آنچه من تا امروز دیدهام، علمای تراز یک آقایان، وقتی در بحث امامت ورود کردند و مورد استقبال هم بودند، عمدتاً پیاده هستند.
بالاخره بنده ادّعایی میکنم و شما میتوانید تا هفتهی بعد بررسی کنید.
این کتاب «النفحات القدسیه فی الرد علی الإمامیّه» برای آلوسی است، مختصر هم هست، نویسنده در ابتدا هم یک مقدّمهی طولانی دارد، نسخهی PDF این کتاب و «نهج السعاده فی مباحث الإمامه» در اینترنت موجود است، این کتاب هم برای یک فقیه مشهور عراق است که سال ۱۲۷۰ مُرده است.
این بدین جهت است که بعضی اوقات انسان خیال میکند نکند ما دور یکدیگر نشستهایم و مثلاً همینطور چیزی میگوییم.
من نمیخواهم بگویم که نقدهای خطرناک در مورد ما نیست، که هست، و طبعاً بنده بعضی از آنها را در جلسات مطرح نمیکنم و شایسته نمیدانم بعضی از آنها را بعنوان مقدّمه ذکر کنم؛ اما آیا ما هم در مباحث امامت خلأ و چالش داریم یا نه؟
لازمهی این موضوع این است که در ابتدا قدمهایی را با یکدیگر طی کرده باشیم و مقدّماتی را بحث کرده باشیم و به نتایجی رسیده باشیم و بعد ورود کنیم.
وقتی تحفه اثنی عشریه نوشته شد، هندوستان را منفجر کرد.
کتاب علمی در همان قرن سیزدهم به زبان فارسی یا عربی نوشته میشده است، کتاب عبقات، کتاب تحفه، کتاب فارسی است که استنادات آن عربی است، یعنی وقتی میخواهد متنی را ذکر کند دیگر ترجمه نمیکند، نویسنده هم اردو پاسخ نداده است، بعضیها اردو پاسخ دادهاند که زبان گروهی باشد، چون آن زمان فارسی و عربی زبان علم است، لذا کتاب عبقات الأنوار هم فارسی عربی نوشته شده است، ولی فارسی عربی که ادبیات خوبی لازم دارد، نویسندهی شیعه که مرحوم میرحامد حسین است در ادبیات فوق العاده است، و یکی از محصولات این کتاب این است که انسان میبیند نوع تحصیل او بگونهای بوده است که خیلی از این ادبیات استفاده میکند، بارها هم خصم مقابل خود را با همین ادبیات بیچاره و بلکه وامانده کرده است.
او کتاب عبقات را مینویسد، متأسفانه کتاب عبقات تا به امروز کامل چاپ نشده است، چاپ حروفی در حال چاپ است، الآن گروههایی مشغول هستند، و این از عجایب است که این کتاب با این همه ادّعایی که کسی مانند بنده میکند، اینقدر مورد بیعنایتی واقع شده است.
شاید این موضوع برای این است که مدیریت منسجمی نیست، یا هر کسی به کار خود مشغول است و این کتاب عقب افتاده است.
جوانیِ حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه که کشف اسرار را نوشته است و خودش در کشف اسرار حوالی سی سال سن دارد میفرماید: ما خواستیم بخشی از عبقات را چاپ کنیم، در ایران هم خیلی از مجلدات این کتاب نیست.
از آن روز شروع کردهاند به چاپ کردن، صد سال از آن روزگار میگذرد، هنوز کتاب کامل چاپ نشده است، حتّی نقلهایی هست که بعضی از بزرگان نظام بیست سال قبل پولهای مهمّی به بعضی از گروهها دادهاند، ولی کتاب تابحال چاپ نشده است.
علّت چاپ نشدن این کتاب بیش از چاپ نکردن، بیعنایتی بوده است، احساسِ بیاهمیّتی نسبت به مباحث امامت بوده است.
کمااینکه امروز هم شما مستحضر هستید که مباحث امامت در دورهی سطح، جنبی و بیمایه و بیبخار و دندانکشیده و آسان و دورهمی است، ده سال اول بحثِ علمی جدّی در مباحث امامت نیست، مگر اینکه کسی بخواهد بصورت تخصصی کار کند. در حالی که مباحث امامت عام البلوا است، شما به هر دِهی که بروید، بخشی از سوالات جدّی مردم راجع به ائمه علیهم السلام است، یا راجع به امامتشان، یا شیوهی زندگیشان.
اگر توجّه مردم به امام نباشد، شیوهی زندگی ائمه علیهم السلام به چه دردِ مردم میخورد؟
کتاب تحفه اثنی عشریه به زبان فارسی نوشته شده است، از همهی کتاب تحفه که تقریباً چاپ شدهی حروفی آن حدود هشتصد صفحه میشود، مرحوم میرحامد حسین به صفحات خیلی اندکی پاسخ داده است، ولی چنان پاسخ داده است که عرض کردم…
بنده ادّعایی کردم که شما میتوانید بروید و ملاحظه کنید، اگر کسی برود و ملاحظه کند فکر میکند که یک لبوفروش کتاب تحفه اثنی عشریه را نوشته است!
مرحوم میرحامد حسین همّتبلند بوده است، چون دیده است حال که میخواهد در این زمینه کارِ ویژهای کند، یک کتابخانهی معظمی جمع کرده است، فقط به کتاب تحفه پاسخ نمیدهد، بعنوان مثال صاحب تحفه حدیث غدیر را رد نمیکند که بگوید جعلی است، ولی مرحوم میرحامد حسین حرفهای رایج زمان خودش که دیگران نوشتهاند را هم عمدتاً بحث میکند. برای همین کتاب کمی تطویل دارد. جهاتِ دیگرِ تطویل هم دارد که بعداً عرض خواهم کرد.
یعنی وقتی خواسته است به بحث ورود کند، سعی کرده است که در بحث حدیث غدیر، قبل از اینکه به حرفهای عبدالعزیز پاسخ بدهد، بعد از مقدّمهای که پاسخ اولیّهای میدهد، سعی کرده است در صدور و دلالت، اهمّ مطالب تا عصر خودش را پاسخ بدهد.
لذا شما میبینید مجلّدات فراوانی از حدیث غدیر با فخر درگیر است. چرا؟ چون فخر در «نهایه العقول» بصورت مفصّل حدیث غدیر را تضعیف کرده است، و چون فخر در شبه قاره «امام فخر رازی» است، ایشان هم بصورت مفصل به فخر پرداخته است و بعد سر جای خود برگشته است. یعنی سعی کرده است که خیلی شامل بحث کند.
شیوهی او اوصافی دارد که ان شاء الله برای جلسهی بعد عرض خواهم کرد.
صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
پاسخ دهید