«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

ولایت حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام موهبت الهی است

تا قیامت اگر شبانه روز بدون آب و غذا خدا را شکر کنیم از این‌که حضرت حق جلّت و اعلی کَرم کرده است و از بین موجودات به ما هم موهبت کرد که به فرمایش حضرت جواد علیه السّلام خیال کنیم امیر المؤمنین علیه السّلام را دوست داریم، این را تا قیامت نمی‌توانیم پاسخ بدهیم. این دوست داشتن باید با مودّت باشد، یعنی این‌که همراه با عمل باشد وگرنه این‌که کسی امیر المؤمنین علیه السّلام را دوست داشته باشد، علامت این است که خیلی بیمار نیست. وگرنه همه کمال را دوست دارند. گاهی بعضی از اهل سنّت حرف‌های در مدح امیرالمؤمنین علیه السّلام زدند که ممکن است شیعیان هم نگفته باشند. آن‌که مهم است این است که آدم در خانه‌ی امیر المؤمنین علیه السّلام گوش به فرمان باشد. إن‌شاء‌الله خداوند روزی ما کند که از شیعیان حقیقی امیر المؤمنین علیه السّلام قلمداد شویم.

اگر امام زمان  روحی و ارواح العالمین له الفدا امروز به ما نظر می‌کنند، اسم ما را در دفتر شیعیان امیرالمؤمنین علیه السّلام ثبت و ضبط کنند. اگر نه محبّت ظاهری در غیر شیعه هم وجود دارد. نسبت به اهل بیت محبّت عجیب است همه جا وجود دارد، در هند یک گروهی از اهل سنّت هستند که روز عاشورا قمه می‌زنند و یک عدّه از سیک‌ها هستند که نه خدا و نه پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم قبول دارند ولی روز عاشورا لت می‌زنند. یعنی حُبّ اهل بیت چیزی نیست که ما خیال کنیم هنری داریم. اگر درون کسی نسبت به گل زیبایی بلاتشبیه- احساس زیبایی ایجاد نمی‌شود، یعنی (سنسورهای) حس او ایراد دارد. خیلی بیمار است که نمی‌تواند یک کمال مطلق را بپذیرد. زیبایی را درک نمی‌کند، مثل کسی که کور رنگی دارد، نمی‌تواند ببیند.

روز عید غدیر عید برای مسلمان‌ها بود نه خود حضرت علی علیه السّلام

پایین‌ترین سطح ولایت امیر المؤمنین صلوات الله علیه مثل فردایی در سال ۱۰ هجری اتفّاق افتاده است، نازلترین سطح ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام است. غدیر بالاترین فضیلت حضرت نیست، شاید بشود گفت پایین‌ترین فضیلت حضرت است. حقیقت ولایت نه غصب شدنی است و نه نصب شدنی است. رسول خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم هم نمی‌تواند اعطاء کند و نمی‌تواند بگیرد. آن چیزی که می‌شود آن را گرفت، قابل اعطاء است و می‌شود آن را پس گرفت و یا می‌شود آن را نگه داشت، می‌شود آن را غصب کرد، این فضیلت ذاتی نیست. غدیر عید برای مسلمین بود، برای این‌که به دامان آن حضرت دست بزنند، عید برای ما بود، نه برای آن بزرگوار. غدیر نسبت به فضائل امیر المؤمنین علیه السّلام اصلاً فضیلت نیست. حقیقت ولایت حضرت در عالم وجود ساری و جاری است. انبیاء به ایشان متمسّک هستند. به نام نامی او راه می‌روند و کار می‌کنند، این حقیقت ولایت است. مظهر اسم ربّ جلی، اسم ربّ جلیل است. آن ولایتی که روز غدیر ایجاد شد پایین‌ترین سطح ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام بود، افسوس که این پایین‌ترین سطح را نپذیرفتند. علّامه امینی رحمه الله علیه حق دارد که می‌فرمایند: من در قیامت شکایت می‌کنم از آن کسانی که چهل سال من را معطل کردند که من بخواهم علی ابن ابی‌طالب را ثابت کنم که از دیگران بهتر است. به قول یک حنبلی، این از یک حنبلی نقل شده است اگر کسی باور نکند حق دارد، ولی این شعر، شعر خوبی است.

«کُلُّ فَرقٌ بَینَ مِن شَکَّ فِی خَلافَتِهِ»

خیلی تفاوت است بین کسی که شک شده است خلیفه است یا نه، همان شماره‌ی یک.

«وَ بَینَ من قیل إنّه اللّه» و بین آن کسی که شک کردند الله است یا نه. این‌ها را با هم چطور مقایسه کردند. اگر این را ابوالعبّاس حنبلی هم نگفته باشد، حرف حرف حساب است. چون قیاس، مقایسه یک جهتی می‌خواهد، از چه جهت؟ به قول عرب‌ها می‌گویند: تمییز. مثلاً «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ»[۴] من از تو بیشتر هستم، از چه جهت؟ مثلاً «مالاً». عرب‌ها به این تمیز می‌گویند، یعنی از جهت اموال. یک جهت قیاس لازم است، جهت قیاس بین امیر المؤمنین علیه السّلام و آن‌ها اصلاً چه بود؟ آن کسی که می‌خواست مقایسه کند، جهت قیاس از کجا پیدا کرد.

پایین‌ترین فضیلت امیر المؤمنین علیه السّلام روز عید غدیر بود

چند کلمه راجع به ولایت امیر سلام الله علیه در غدیر عرض کنم. دو جا در قرآن و در روایت است یک کسی… مسئله‌ای‌ به عنوان امروز است که برای غدیر است. قرآن می‌فرماید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ»[۵] امروز. آن فردی هم که آمد به امیر المؤمنین علیه السّلام تبریک بگوید، گفت: «بَخ بَخ» یا «بخٍ بخٍ»[۶] یعنی به‌به. «أصبَحتَ الیَومِ مَولایَ وَ مَولا کُلِّ مُؤمِن» امروز مولای شدی. امروز یعنی چه؟ این روایت نزد اهل سنّت معتبر است و به آن حسنه می‌گویند که آن فرد شماره دو آمد به امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کرد «أصبحت الیوم» امروز شدی «مَولایَ وَ مَولا کُلِّ مُؤمِن». امیر المؤمنین علیه السّلام آن روز چه شد؟ که بنده برای چه عرض می‌کنم این پایین‌ترین سطح فضائل حضرت است. قرآن هم می‌فرماید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ»[۷] امروز کامل کردم. چه بود؟ محبوبیّت که نمی‌تواند باشد، چون وجوب است که مؤمنین باید مؤمنین را دوست بدارند. اصل تولّی و تبری این است هر کسی با حضرت حق است، باید دوست بداری، هر کسی که با او نیست باید دشمنی بدانی. مصداق تامّ آن اهل البیت علیهم السّلام و دشمنان آن‌ها می‌شوند. می‌شود بگویم من خدا را باور دارم، ایمان دارم، امّا هر کس به خدا کمک کند، را دوست ندارم. می‌گویم: اصلاً تو ایمان نداری. تولّی و تبری تظاهر به ایمان حضرت حق و کفر به طاغوت است. لذا انسان باید همه‌ی مؤمنین را دوست بدارد. این‌که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده است علامت منافقین دشمنی با امیر المؤمنین علیه السّلام است، علامت مؤمنین دوستی با امیر المؤمنین علیه السّلام است، این‌که برای روز غدیر نیست، فقط مخصوص امیرالمؤمنین علیه السّلام نیست. پس این نمی‌تواند محبوبیّت باشد «أصبَحتَ الیَومَ مَولای»[۸]  یعنی از امروز دیگر همه تو را دوست دارند که نه این درست است، چون از آن روز همه دیگر او را دوست نداشتند، درست است؟ از روز عید غدیر همه او را دوست نداشتند. اگر بگویید دستور است، از روز اوّل دستور داشتند که دوست بدارند. امروز چه خبر؟ اگر بگویید یعنی دیگر باید تو را یاری کنیم، نه امیر المؤمنین صلوات الله، هر مسلمانی که شهادتین می‌گوید نصرت او راجح است، اگر به خطر بیفتد واجب است. فقط مخصوص امیر المؤمنین علیه السّلام نیست، روز غدیر هم ایجاد نشده است. انسانی بایستد ببیند یک فرد بی‌گناهی را دارند می‌زنند، بایستد و نگاه کند و یاری نکند باید جواب پس بدهد، فقط برای امیر المؤمنین علیه السّلام نیست. بله، مصداق بارز می‌شود گفت، ولی وقتی انحصار ایجاد می‌کند یعنی این هم نیست. آن وقت کجا باید روز غدیر علی را یاری کنیم، بعد و قبل آن نه. یاری هم که نکردند. امروز چه اتفّاقی افتاد، از آن طرف هم حضرت حق می‌فرماید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ»[۹] امروز کامل شد. حتّی آن‌که شیعه هم می‌گوید نیست، دقّت کنید. یعنی منظور من از لفظ شیعه ارتکاز اوّلیه است. یعنی می‌گویید: امروز امیر المؤمنین امام شد. این هم نیست، چون امیر المؤمنین علیه السّلام آن روز امام نشد، شما حدیث یوم الدّار را برای چه کسی نقل می‌کنید؟! اوّلین روزی که امیر المؤمنین صلوات الله علیه با اقوام پیامبر جمع شدند، رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَزِیرِی وَ خَلِیفَتِی»[۱۰] آن روز اعلام کرد. آغاز امامت هم آغاز اعلام امامت هم نیست. حدیث منزلت برای قبل از این است.

روز عید غدیر روز تنفیذ ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام است

 این همه روایات، فضائل، استدلال‌هایی که ما بر امامت امیر المؤمنین داریم، همه‌ی آن برای قبل از غدیر است، اگر قرار بود فقط غدیر علامت امامت شود که از امروز حضرت علی علیه السّلام امام شده است، یعنی بقیّه استدلال‌ها استدلال نبود. این‌طور که نیست. امروز چه خبر است- امروز یعنی فردا- یعنی روز غدیر چه خبر است؟ روز شروع امامت حضرت هم که نیست، چون هنوز رسول الله زنده است امروز چه خبر است «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ»[۱۱]؟ خلاصه این است که روز غدیر مردمی که باید می‌دانستند، می‌دانستند ده‌ها بار، بلکه صدها بار، بلکه هزاران بار، رسول خدا فرموده بود. آن روز مراسم رسمی تنفیذ این‌جا انجام شد، بلا تشبیه تنفیذ ریاست جمهوری را ببینید. تنفیذ می‌کنند که قرار از سه ماه بعد شروع کنید. بعد در مراسم تنفیذ گروه‌های مختلف شرکت می‌کنند به یاد داشته باشید سال ۸۸ خیلی‌ها شرکت نکردند. بعضی از بازیگر‌ها آمدند و جلوی مجلس نشستند. یعنی نپذیرفتند، روز تنفیذ روزی است که اعلان رسمی می‌شود، حکم صادر می‌شود، در صورتی که بلاتشبیه ریاست جمهوری هم قبل معلوم شده است، آن روز تنفیذ می‌شود، بقیّه هم قبول می‌کنند. آن روزی که می‌خواستند قبول نکنند در تنفیذ سال ۸۸ نیامدند، قبول نکردند. چه چیزی را قبول کنند؟ این‌که رسماً و ظاهراً، ظاهراً یعنی با چشم دیده شود و رسماً او بیاید ولایتش را بعد از رحلت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم خدا اعمال کند. مصداق ظاهری آن حکومت کردن می‌شود.

روز عید غدیر روز حاکمیّت خدا به شکل ظاهری است

 از این جهت مرحوم امام رحمه الله علیه می‌فرماید: روز غدیر روز حکومت اسلام توسط بهترین مرد اسلام است. ما برای همین عرض می‌کنیم این پایین‌ترین فضیلت امیر المؤمنین علیه السّلام است. به قول آن عرب که آمد مقابل امیر المؤمنین علیه السّلام ایستاد… چرا می‌گویم پایین‌ترین فضیلت است؟ چون حکومت به فضائل علی سلام الله که اضافه نمی‌کند، بلکه امیر المؤمنین علیه السّلام به فضائل حکومت اضافه می‌کند. یعنی اگر حکومت یک روز تبدیل به یک شخص شود، بگویند، بهترین خاطره‌ی تو چیست؟ می‌گوید: یک روزی این لفظ حاکم و حاکمیّت را به علی بن ابی طالب علیه السّلام نسبت دادند. طرف بادیه نشین بود، مقابل امیر المؤمنین آمد. سلاطین را دیده بود، تا دیروز کسی آن‌ها را حساب نمی‌کرد، چون الآن او قدرت دارد و پول دارد یک تعظیمی در برابر او دارند، برای او زینتی است. امیر المؤمنین علیه السّلام را آمد و نگاه کرد، دید هی چیزیی به امیر المؤمنین علیه السّلام اضافه نشده است. الآن می‌گویند: خلیفه علی است، دیگران افتخار می‌کنند. گفت: «وَ اللّهِ یَا أمیرَ المُؤمِنینَ لَقَد زَیَّنتَ الخَلافَه»[۱۲] به خدا که تو خلافت را زینت دادی، «وَ مَا زینَتکَ» او چیزی به تو اضافه نکرد. روز غدیر روز حاکمیّت ولی خدا بر مردم به شکل ظاهری است، نمود آن هم حکومت  می‌شود؛ این غدیر است و بیعت کردند که اهل ولایت شوند.

تفاوت جامعه‌ی ولایی و غیر ولایی

اهل ولایت شوند یعنی چه؟ فرق جامعه‌ی ولایی با غیر ولایی این است من الآن که خدمت شما هستم و با شما گفتگو می‌کنم، اگر از دست خود این‌طور (اشاره) استفاده کنم، دست من مثلاً این‌طوری به وسط نمی‌آید (اشاره). این دست تحت ولایت نیست، چون در جهت پیشبرد حرف من پیش نمی‌رود. امّا الآن که دارم این‌طور صحبت می‌کنم (اشاره) این دست تحت امر است، این دست الآن تحت ولایت است. جامعه‌ی ولایی، جامعه‌ای که همه‌ی ذرات آن تحت امر ولی حرکت کنند، کانّه یک تن است. جامعه‌ی ولایی یعنی این. روز غدیر روزی است که قرار بود «جَامِعُ الْکَلِمَهِ عَلَى التَّقْوَى»[۱۳] شویم. تحت امر «جَامِعُ الْکَلِمَهِ» برویم، او همه‌ی حرف‌ها یکی کند. دست برای خودش منویات نداشته باشد، پا برای خود. روز غدیر لذا می‌خواهم بگویم سخت است، یک جمله هم از آقا عرض می‌کنم- روز غدیر روزی است که ما می‌خواهیم بگوییم، ما تحت امر هستیم، ما از نفسانیّت خود استعفاء می‌دهیم. آمدیم بگوییم ما عبد تو هستیم، «العَبدِ وَ مَا فِی یَدِهِ لِمُولاهُ»[۱۴] بنده و آنچه در دست او است، پول در جیب او و آنچه که دارد همه برای مولا است، از خود چیزی ندارد. ما حقیقتاً این‌طور هستیم، ولی بعضی‌ها ممکن است که تشخیص ندهند. هر کسی یک چیزی می‌خواهد. جامعه‌ی ولایی، جامعه‌ای است که اگر منو (حق انتخاب) بگذارید کسی چیزی انتخاب نمی‌کند. می‌گویند: ببینیم مولا برای ما چه چیزی را در نظر گرفته است. روز غدیر، روزی بود که جامعه‌ی اسلامی تحت امر قرار بگیرد، یکپارچه شود. لشکر موفّق لشکری است وقتی فرمانده دستور می‌دهد به پیش، می‌روند، بگوید: بایست، می‌ایستند. شما از بالا این رژه‌های نظامی را نگاه کنید، اگر یک نفر در آن‌جا رژه را درست انجام ندهد یا مثل کسانی که آشنا با دستگاه موسیقی هستند، فالش بخواند به مشکل برمی‌خورد. خواننده یک ساعت بخواند، یک لحظه صدای او از دستگاه خارج شود توی ذوق همه می‌خورد. در جامعه‌ی ولایی اگر یک نفر در جامعه از راه منحرف شود همه به مشکل برخورد می‌کنند، هارمونی به هم می‌خورد.

جامعه‌ی ولایی جامعه‌ی است که از بالا نگاه می‌کنید، همزمان پا و دست‌ها تکان می‌خورد، همه تحت امر ولی هستند. این یعنی ولایتمداری که ما باید انجام دهیم و روز غدیر از ما خواستند.

محبّت داشتن ولایت نیست

به ما می‌گویند اگر بین رکن و مقام کوه طلا بود، پر طلا بود، همه را در راه خدا ببخشید، ولایت نداشته باشید، ارزشی ندارد. یعنی چه؟ متأسفانه خود ما ولایت را به معنای محبّت معنی می‌کنیم. دوست داشتن که ولایت نیست. عرض کردم خیلی از اهل سنّت هم اشعاری دارند که در محبّت امیر المؤمنین علیه السّلام است و حیرت‌انگیز است، شاید از ما جلوتر هم باشند. محبّت ولایت نیست، آن‌که می‌فرماید: اگر از اوّل خلقت تا آخر خلقت عبادت کند، روزه بگیرد، نماز بخواند، صبح تا شب جهاد فی سبیل الله داشته باشد، «فَیُقْتَلْ»[۱۵] کشته شود، زنده شود، شب تا صبح عبادت کند، ولایت نداشته باشد، هیچ ارزشی ندارد، چه چیزی را دارد می‌گوید؟ این اعتقاد صِرف هم نیست. یعنی بگوید: بله، علی مولا است، ولی من کار خود را انجام می‌دهم. شما آن رژه نظامی را از بالا نگاه می‌کنید، یکی بگوید: من کار خود را انجام می‌دهم، یا بگوید: نه این‌که فرمانده دستور می‌دهد، درست است ولی من حوصله ندارم می‌نشینم، باز هم از بالا نگاه کنید، تصویر خراب است. این‌که امام فرمودند: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَهِ أَشْیَاءَ»[۱۶] اسلام بر پنج چیز استوار است، چهار تای آن فقهی است، نه عقایدی. نماز، روزه، همه‌ی این‌ها فعل است، پنجمی آن ولایت است، این نمی‌شود اعتقاد باشد، چرا اگر این صرفاً اعتقاد باشد، صرف اعتقاد باشد، اگر شما بخواهید صرفاً بگویید که اسلام بر پنج چیز بنا شده است، اعتقادات را بگویید، باید توحید را بگویید. باید نبوّت را بگویید، توحید که نماز بالاتر است، توحید که از روزه بالاتر است، اعتقاد به نبوّت از عمل به نماز و روزه بالاتر است. وقتی ولایت را کنار بقیّه گذاشته است، یعنی وظیفه‌ی ما، وظیفه‌ی ما در برابر ولی. آن وظیفه چیست؟ این‌که از ادّعای ربوبیّت خود استعفا بدهیم، همه در نفس خود مدّعی هستند، «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏»[۱۷] برای همین است کسی به خلاف میل من عمل می‌کند، خشمگین می‌شوم.

یک زمانی می‌بینید همسایه‌ی شما از پول خود چیزی خریده است، شما خشمگین نمی‌شوید، به شما ربطی ندارد. پول شما را بردارد و یک کاری انجام دهد، شما عصبانی می‌شوید. جلوی در خانه‌ی شما ماشین را پارک کند عصبانی می‌شوید، در همین خیابان اگر کسی جلوی در خانه و جلوی در پارکینگ خانه‌ی خود ماشین پارک کند، کسی اعتراضی ندارد. من چون احساس مالکیّت دارم، احساس می‌کنم کسی تحت تصرّف و تملّک من آمده است، من عصبانی می‌شوم. همه برای خود فرعون هستند. روز غدیر روزی است که همه از تفرعن استعفاء بدهند، رشد کنند. به محضر امام زمان که می‌رسد، بگوید من چیزی نیستم و من چیزی ندارم.

علّت این‌که بیچاره‌های مثل من هم کم از دعا استفاده می‌کنند، این است. فرق ما با پیغمبر این است که وقتی پیغمبر در خانه‌ی حضرت حق می‌رود با این‌که ثروتمندترین فرد عالم وجود است، می‌فرماید: «الْفَقْرُ فَخْرِی»[۱۸] همه‌ی افتخار من این است که در خانه‌ی تو آمدم هیچ چیزی ندارم. هیچ چیزی در دست خود نمی‌بیند، ظرف او خالی است. شما یک ظرف پر به جایی می‌برید که نذری می‌دهند و می‌گویید ظرف را پر کنید نمی‌تواند این کار را انجام دهد، چون با ظرف خالی نمی‌روید. روز غدیر روزی است که می‌خواهیم از ربوبیّت‌های ادّعایی استفاء بدهیم. بگوییم هر چه که تو می‌گویی، حکم آنچه تو فرمایی. این‌که دارم می‌گویم، فضیلت امیر المؤمنین است؟ روز عید غدیر روز ما است. برای همین آقا در جوانی‌های خود روز غدیر چندین بار صحبت کردند، نمی‌گویند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ» این خیلی ادّعای بزرگی است، این را باید آرزویی و دعایی گفت. می‌گویند: «اَللهُمَّ جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی‌طَالِبٍ» ما را از آن‌ها قرار بدهید. قبلی را کسی بگوید اشتباه نیست، ولی باید دعایی بگوید، یعنی باید نیّت کند که خدایا ما را به این صورت قرار بده، خدایا شکر که مردم ما را این‌طور می‌گویند و ما همین‌طور باشیم.

غدیر اوّل مصیبت‌های اسلام

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ»[۱۹]، «لَکُمْ» است. برای شما است، وگرنه اوّل مصیبت امیر المؤمنین علیه السّلام است، اوّل مصیبت‌های اسلام است. من یک روایتی خیلی سال پیش دیدم، متأسّفانه به یاد ندارم، لذا در جایی نقل نکردید بهتر ولی دیدم، امّا به خاطر ندارم. شاید سال ۷۵ این روایت را دیدم. نقل این‌طور است که می‌گویند: آن لحظه‌‌ای که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  اوّل اِبا داشتند که این موضوع را اعلام کنند، چون عید، عید برای مردم است و برای اهل بیت علیهم السّلام مصیبت است. اوّل مصیبت این‌جا است. وقتی دست امیر المؤمنین صلوات الله علیه را بالا برد که امام صادق علیه السّلام در این‌جا یک تعبیر بی‌نظیر دارند، آن دست که بالا رفت می‌گویند: «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ»[۲۰] امام صادق علیه السّلام در صلوات خود به امیر المؤمنین علیه السّلام می‌فرماید: «وَ یَدِکَ الأولیاء» آن دستی که «فَوْقَ أَیْدیهِمْ»[۲۱] است دست تو است. چون بالاخره ما دست خدا را نمی‌بینیم، این باید ظهور کند. همان‌طور که دو، سه هفته پیش عرض کردم، مؤمنین در جنگ می‌ترسیدند. خدا می‌فرماید: «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»[۲۲] برتر هستید اگر مؤمن باشید، نترسید، می‌ترسیدند آیه نازل شد: «کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ الْقِتالَ»[۲۳] نترسید که هیچ چیزی نداریم، خدا برای شما در جنگ‌ها کافی است. یعنی آن‌ها می‌گفتند: چطوری؟ چطور بس است؟ یعنی چه کار می‌کند؟ ابن مسعود می‌گوید: پیغمبر فرمود: «کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ‏ بِعَلىِّ بن أبی‌طالب»[۲۴] یعنی ظهور آن فعل الهی به واسطه‌ی امیر المؤمنین محقق می‌شود، «یَدِکَ الْعُلْیَا»[۲۵]، «عَیْنَ اللَّهِ النَّاظِرَهَ، وَ یَدَهُ الْبَاسِطَهَ»[۲۶] دست مبسوط خدا است، یعنی این‌طور می‌بینند. روز عید ما است، حقیقتاً بر ما منّت گذاشت.

چند روز پیش خدمت یکی از آقایان رفته بودم  که ایشان کتابشناس است و کتاب‌هایی دارند که موجود نیست. نُسخی که جایی نیست، تصور نسخه‌ای که با اصل خود پنج هزار کیلومتر فاصله دارد و به کسی نمی‌دهند با یک تلاشی رفته است و از آن کتاب عکس گرفته است به هیچ وجه به کسی نمی‌دهند، اگر به کسی یک مقداری از آن را نشان بدهند، منّت گذاشتند. یک عالمی در اصفهان بود، به این صورت که این‌جا است، کتابخانه‌ی ایشان بود، پشت آن هم یک کتابخانه‌ی ویژه بود، به کسی اجازه نمی‌داد که وارد آن قسمت شود. اگر کسی را دعوت می‌کرد و به او می‌گفت بفرمایید، بسیار خوشحال می‌شدند.

آن معنای حقیقی ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام که الآن دو سه جمله راجع به آن عرض می‌کنم این برای امام حسن و امام حسین علیهم السّلام است. اگر در نسل جامعه عرضه شده و ما هم بگوییم خدا خیلی به ما حال داده است که ما را آن‌جا راه داده است. در آن روایتی که عرض کردم چندین سال پیش دیدم- زمانی که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خواستند دست امیر المؤمنین علیه السّلام را بالا ببرد، صدیقه‌ی طاهره می‌فرماید: مصیبت‌های ما شروع شد، از آن لحظه‌ا‌ی که ظهور ولایت با این معنا که همه کنار بروند و کسی حق اظهار نظر ندارد و تحت امر باشند، فرعون نماها معلوم است می‌آیند و مبارزه می‌کنند و سعی می‌کنند از بین ببرند. لذا در کتاب شریف کافی روایت داریم: «إِذَا کُتِبَ الْکِتَابُ قُتِلَ الْحُسَیْنُ»[۲۷] قرار بود در کربلا مطمئن شوند که کسی دیگر نمی‌آید این ولایت را به دست بگیرد، ولایت را آن‌جا سر می‌‌بریم و تمام می‌شود.

عید غدیر روز بندگی

روز عید غدیر روز ظهور ربوبیّت حضرت حق است که بنده‌ها بگویند ما چیزی نیستیم، ما تصمیم‌گیر نیستیم، برنامه‌ریز ما نیستیم، اهل تدبیر ما نیستیم. نه این‌که تدبیر نداشته باشیم، اثر را از خود نمی‌دانیم، از علم خود نمی‌دانیم، از ذوق خود نمی‌دانیم، تحت امر هستیم. کسی که تحت امر است، خارج از امر عمل نمی‌کند که سیستم را به هم بزند، مستقیم در آن مسیری که می‌گویند حرکت می‌کند. روز عید غدیر روز بندگی ما است. خوشا به حال آن برده‌ای که این را بفهمد وگرنه ولایت امیر المؤمنین صلوات الله علیه این چیزها نیست. «آتَاکُمُ اللَّهُ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ»[۲۸] اگر همه‌ی فضیلت امیر المؤمنین این بود که ظاهراً به قدرت و حکومت برسد که نرسید، یعنی این فضیلت را از او گرفتند. آن‌ها که هیچ، معاذ الله، نستیجر بالله خاتم الانبیاء هم نمی‌تواند این را بگیرد، چون این موهبت الهی و تکوینی است، کسی نمی‌تواند این حقیقت ولایت را بگیرد.

ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام ولایت همیشگی

حقیقت ولایت چیست؟ یعنی آنچه ربط به پرورش دهنده بخواهد انجام دهد به واسطه‌ی او انجام می‌دهد، کمترین آن این است: «بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى»[۲۹] کمترین‌ آن این است. لذا آن کسی که نمی‌فهمد تحت امر ولایت امیر المؤمنین نیست، تکویناً تحت امر ولایت امیر المؤمنین است و به او هم روزی می‌دهد چه بپذیرد و چه نپذیرد. امکان فرار از ولایت او نیست، همان‌طور که امکان فرار از ربوبیّت حضرت حق نیست. یک روزی یک نفر آمد به امام حسین گفت: آقا من را نصحیت کن، امام حسین فرمود: اگر می‌خواهی گناه انجام دهی، برو به جایی که تحت فرمان و تدبیر حضرت حق نیست، هر چقدر خواستی گناه انجام بده. ولایت حقیقی امیر المؤمنین چیزی نیست که شما بتوانید از آن فرار کنید. نه شما احدی در عالم نمی‌تواند فرار کند. معنای این‌که از رسول خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم پرسیدند: شما که به معراج رفتید به بالا رفتید، کلاس جبرئیل تمام شد، گفت باید این‌جا شروع به درس خواندن کنم، راه ندارد بالاتر بیایم. شما سیر کردید و رفتید «بِأَیِّ لُغَهٍ خَاطَبَکَ رَبُّکَ؟»[۳۰] آن‌جا چه چیزی شنیدید، جایی که فقط تو بودی، هیچ کسی نبود، این جا هم جایگاه است، مکان نیست. فرمود: «خَاطَبَنِی بِلُغَهِ عَلِیِّ» من صدای علی ابن ابی‌طالب علیه السّلام را می‌شنیدم. در یک روایت شیعه این است حضرت فرمود: «یَا عَلِیُّ سَبَقْتَنِی»[۳۱] تو زودتر آمدی، کجا هستی؟ خطاب آمد که در دل تو نظر کردیم، همه‌ی تعلّقات را کنار گذاشتی که به بالا بیایی و به بالا آمدی، الآن که به دل تو نگاه کردم، دیدم به جز توحید، حبّ علی هنوز در دل تو است این را ازاله نکردی یا باید تو را برمی‌گرداندن که برو و دل خود را از غیر خدا خالی کنی و یا باید آن را تأیید می‌کردن. فرمود: برای این‌که دل تو آرام بگیرد، هیچ چیزی مثل صدای علی دل تو را آرام نمی‌کند، برای این‌که اُنس بگیری، با صدای علی با تو صحبت کردم.

در یک روایت است پیامبر معراج رفته به زمین نگاه کرد، دید چشم را ببینید، ما پشت این دیوار را هم نمی‌توانیم نگاه کنیم. ما در مورد امیر المؤمنین می‌گوییم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نَاظِرَ شَجَرَهِ طُوبَى وَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى»[۳۲] این‌جا که نشستیم داری شجره‌ی طوبی می‌بینید. با هم گفتگو کردند. «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى»[۳۳] ولایت امیر المؤمنین صلوات الله علیه یعنی افاضه‌ی فیض به عالم وجود. بله لحظه‌ای از امر الهی خارج نیست، اصلاً همه‌ی عظمت امیر المؤمنین علیه السّلام از بندگی حضرت است. امّا بالاخره خاصیّت هر چیزی را او افاضه می‌کند. «ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلاَّ یَعْلَمُها»[۳۴] همه چیز تحت امر او است، فقط هم منحصر به دوره‌ی ولایت و زندگی دنیوی ایشان نیست. عالم تحت ولایت اهل البیت علیهم السّلام است از قبل این‌که خلقت ایجاد شود. الآن هم تحت ولایت هستیم. این ولایت وجودیه نه کسی می‌تواند بگیرد و نه کسی می‌تواند اعطاء کند. «آتَاکُمُ اللَّهُ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ».[۳۵] خوشا به حال آن بنده‌ی که فهمید بنده است. خوش به حال آن بنده‌ی که شاکر بود چنین مولای دارد، «نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیرُ»[۳۶].

آن کسی که در روایت امام صادق علیه السّلام پشت‌گرمی رسول خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم است. یعنی پشتوانه‌ی عالم وجود است. «وَ یَداً لِبَأْسِهِ»[۳۷] یعنی پیغمبر به دست قدر قدرت خود اعتماد داشت، «کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ»[۳۸] غم که می‌آمد به چهره‌ی او نگاه می‌کرد «وَ تَاجاً لِرَأْسِهِ» اگر امام صادق نگفته بود کسی جرأت ندارد این‌طور حرف بزند. تاج سر پیغمبر «وَ مِفْتَاحاً لِظَفَرِهِ» کلید پیروزی‌های اسلام و پیغمبر بود. منّت خدا بر پیغمبر بر آیات و روایات بود. بله، البتّه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم منّت بر امیر المؤمنین علیه السّلام بود، قصد من مقایسه نیست. ولی حقّ امیر المؤمنین علیه السّلام است که مجهول مانده است، خوشا به حال آن عبدی که قبل از این‌که فراری شود و عبد فراری شود، خود او بفهمد که در تحت امر مولا است.

یکی از فضائل امیر المؤمنین علیه السّلام

یک کنیز سیاهی دزدی کرده بود- من این را خیلی گفتم، خواستم دو سه جمله‌ی آن را باز برای شما بخوانم- این روایت در بحار و در فضائل ابن شاذان آمده است و هم در اهل سنّت در تفسیر فخر رازی، ذیل آیه‌ی ۹، سوره‌ی کهف آمده است. هم سنی و هم شیعه نقل کرده است.

یک سیاهی دزدی کرد، وقتی یک سیاه می‌گویند یعنی یک برده‌ی ناچیز که حتّی اسم او هم معلوم نیست که چه بود، این‌قدر چیزی ندارد. هویّت او هم اهمّیّت نداشته است که بگویند. او را به محضر امیر المؤمنین علیه السّلام آوردند. اسبق می‌فرماید: «کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلیهِ السَّلام وَ هُوَ یَقْضِی بَیْنَ النَّاسِ»[۳۹] حضرت داشت قضاوت می‌کرد، «إِذْ أَقْبَلَ جَمَاعَهٌ وَ مَعَهُمْ أَسْوَدُ مَشْدُودُ الْأَکْتَافِ» یک سیاهی که کتف‌های او را بسته بودند، او را وارد جلسه کردند. این سیاهی که رو سیاه است و دست بسته است. بند تعلّقات دست و پای او را بسته است، اگر بفهمم من هستم. «فَقَالُوا هَذَا سَارِقٌ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ» به امیر المؤمنین علیه السّلام گفتند: آقا ایشان دزدی کرده است. آن روزی که ما با امیر المؤمنین علیه السّلام بیعت کردیم، بیعت از بیع است، یعنی فروش. حقیقت ولایت یعنی این‌که من جان و دل خود، جان و تن خود را فروختم و ولایت تو را خریدم. شما مِلکی را که می‌فروشید حقّ تصرف در آن ندارید. اگر تصرّف کنید، تصرف مثل سرقت است. من که در بیعت امیر المؤمنین علیه السّلام و امام زمان عجل الله فرجه الشّریف هستم، اگر غیر از امام زمان عجل الله فرجه الشّریف و امیر المؤمنین علیه السّلام کاری انجام دهم، من سارق هستم. «العَبدِ وَ مَا بِیَدِهِ لِمُولاه» گفتند: او سارق است. حضرت فرمودند: «أَ سَرَقْتَ؟» حضرت رو به او کردند: گفتند سرقت کردی؟ گفت: «نَعَمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ» بله یا امیر المؤمنین. فرمود: مادرت به عزایت بنشیند. «إِنْ قُلْتَهَا ثَانِیَهً» یک بار دیگر اعتراف کنی «قَطَعْتُ یَدَکَ» انگشتان تو را می‌برم. برده گفت: «نَعَمْ یَا مَوْلَایَ». برده گفت: بله. فرمود: «وَیْلَکَ انْظُرْ مَا ذَا تَقُولُ سَرَقْتَ قَالَ: نَعَمْ یَا مَوْلَایَ» برده گفت: بله آقا. حضرت فرمود: دست او را ببرید. «فَقَدْ وَجَبَ عَلَیْهِ الْقَطْعُ» باید حدّ را جاری کرد، سه دفعه اقرار کرد. حضرت برای این‌که او اقرار نکند؛ برای بار دوم گفت: اگر اقرار کنی، باید دستت را ببریم. می‌گویند: «اِدْرَأوا الحُدُودَ بالشُبَهات» یک بهانه‌ا‌ی درست کنند، که حد را جاری نکنند. مثلاً فکر کردی اموال صاحب خود تو است که برداشتی نه برای همسایه. می‌گوید: بله. حکم می‌دهند: اشتباه کرده است آن اموال را پس بده و برو. فلان چیز را که خوردی فکر کردی آب است؟ بله، خب دیگر از این کارها نکن. «اِدْرَأوا الحُدُودَ بالشُبَهات» اسلام دنبال این نیست که هر طور شده است، حد جاری کند. بله، بالاخره باید جامعه را اداره کرد. دست را بریدند.

من طی این بیست سال، هر وقت که به این روایت مواجه می‌شوم، می‌بینیم ای کاش به اندازه‌ی عشرِ معشار این آدم من معرفت داشتم. این‌که آدم خود را هیچ چیزی ندارد و حقیقی بداند این خیلی معرفت است. آن وقت قدر منعم را می‌داند. من چون خیال می‌کنم که همه چیز دارم تشکّر نمی‌کنم، نمی‌فهمم چه کسی است که دارد می‌رساند. «فَقُطِعَ یَمِینُهُ فَأَخَذَهَا بِشِمَالِهِ» انگشت‌های دست راست را بریدند، دست چپ را گرفت: «وَ هِیَ تَقْطُرُ دَماً» خون می‌ریخت. آن برده از آن‌ محکمه به بیرون آمد. امیر المؤمنین یک عدّه دشمن داشتند، ایشان ابن کواء از خوارج است. فرصت را غنیمت شمرد و گفت: با این کار علی را (معاذ الله) رسوا می‌کنم. آمد گفت: «فَقَالَ یَا أَسْوَدُ مَنْ قَطَعَ یَمِینَکَ» چه کسی دست تو را بریده است؟ باید بگوید همین، «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ»[۴۰] کسی که تحت ولایت کسی است نباید ابراز نارضایتی داشته باشد. دو یا سه جمله آن را بیشتر نمی‌خوانم، همه منتظر این هستند و در فرصت این هستند که الآن یک منبر درست می‌کنیم و علی را بازخواست می‌کنیم. ابن کواء از برده پرسیده: چه کسی دست تو را بریده است؟ گفت: «قَطَعَ یَمِینِی سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ»[۴۱] رهبر سپید رویان بهشت، «وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی‌طَالِبٍ إِمَامُ الْهُدَى وَ زَوْجُ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ ابْنَهِ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَبُو الْحَسَنِ الْمُجْتَبَى وَ أَبُو الْحُسَیْنِ الْمُرْتَضَى السَّابِقُ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِیمِ» آن کسی که از همه زودتر به سمت بهشت می‌رود «مُصَادِمُ الْأَبْطَالِ» آن کسی که پهلوانان را زمین گیر کرد، «الْمُنْتَقِمُ مِنَ الْجُهَّالِ مُعْطِی الزَّکَاهِ» آن کسی که همه‌ی عالم سر سفره‌ی او نشستند، «ابْنُ عَمِّ الرَّسُولِ الْهَادِی إِلَى الرَّشَادِ» آن کسی که همه‌ی عالم وجود به هدایت او مهتدی شدند «وَ النَّاطِقُ بِالسَّدَادِ» حرف بزند محکم سخن می‌گوید، «شُجَاعٌ مَکِّیٌّ جَحْجَاحٌ وَفِیٌّ» او با وفا است.

«بَطِینٌ أَنْزَعُ أَمِینٌ مِنْ آلِ حم وَ یس وَ طه وَ الْمَیَامِینَ وَ مُصَلِّی الْقِبْلَتَیْنِ» کسی که به دو قبله نماز خواند، «خَاتَمُ الْأَوْصِیَاءِ وَ وَصِیُّ صَفْوَهِ الْأَنْبِیَاءِ…» در جلد ۴۰ بحار، صفحه ۲۸۱ به بعد است، تفسیر فخر رازی هم عرض کردم آیه‌ی ۹ سوره‌ی کهف است. سراغ امیر المؤمنین علیه السّلام رفتند و از ایشان پرسیدند که این برده که بود؟ این برده‌ی سیاهکار گناهکار دست بریده در اوج ذلّت است، «الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً»[۴۲] این‌جا است. آدم در اوج ذلالت باید از بی‌آبرویی از این شهر می‌رفت، گفتند: یا علی او این‌طور مدح تو را گفته است. فرمود: بگویید: بیاید.

کار اهل بیت این است، دنبال بهانه می‌گردند. عرض کردیم: خود امام حسین علیه السّلام برای حُر بهانه درست می‌کند. یکی از برده‌های حضرت زین العابدین صلوات الله یک اشتباهی کرده بود، باید مجازات عمومی انجام می‌داد، همین‌که شلاغ را گرفت و به سمت او رفت: گفت: مؤمنان کسانی هستند که اگر خطا کنند توبه می‌کنند و وقتی توبه کردند، از خدا طلب احسان دارند. راه را به برده نشان داد. این برده گفت: از خدا طلبه توبه می‌کنم، حضرت شلاق را کنار گذاشتند و فرمود: «یَتُوبُ اللَّهُ عَلى‏»[۴۳] خدا که از تو بگذرد من هم از تو گذشتم، گفت: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ»[۴۴] تو را در راه خدا آزاد کردم، گفت: «وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ» فرمود این باغ را هم به تو بخشیدم. عزّت برای این‌جا است.

 برده را خدمت حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام آوردند، فرمود: من دست تو را بردیم، تو در میدان و در وسط جمع با آن حال خود از من وصف کردی، گفت: دست من نبود. من این‌طور می‌فهمم که گفت: ببخشید دهن من ناپاک بود که از شما تعریف کردم، دست خودم نبود که از شما گفتم. دیدم می‌خواهند به شما کنایه بزنند. به خدا سوگند محبّت تو با گوشت و پوست من آمیخته است. نتوانستم چیزی بگوییم این دهن من ناپاک بود از تو سخن بگویم. حضرت فرمود: «هَاتِ یَدَکَ» آن انگشت‌ها را بدهید. معنای ولایت همین است که می‌خواهم عرض کنم. دستمالی برداشت و دست بریده را کنار بازو گذاشت، دستمال را بست و دو رکعت نماز خواند و یک جمله‌ای گفت که این معنای ولایت است فرمود: «اضْبِطِی أَیَّتُهَا الْعُرُوقُ کَمَا کُن» ای رگ‌ها به هم متصّل شوید، این ولایت امیر المؤمنین است. این را کسی نمی‌تواند بگیرد. وقتی بلند شد، دوباره به سر جای قبلی رفت. گفت: امیر المؤمنین کسی است که برای این‌که من را از عذاب اخروی نجات دهد، حد زد ولی از یک تشکّر زبانی و ساده‌ی من هم وفیّ است، باوفا است. ما را فراموش نمی‌کند.


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫

[۴]ـ سوره‌ی کهف، آیه ۳۴٫

[۵]ـ سوره‌ی مائده، آیه ۳٫

[۶]ـ غایه المرام و حجه الخصام فی تعیین الإمام من طریق الخاص و العام، ج ‏۶ ، ص ۱۳۲٫

[۷]ـ سوره‌ی مائده، آیه ۳٫

[۸]ـ غایه المرام و حجه الخصام فی تعیین الإمام من طریق الخاص و العام، ج ‏۶ ، ص ۱۳۲٫

[۹]ـ سوره‌ی مائده، آیه ۳٫

[۱۰]ـ الأمالی (للطوسی)، النص، ص ۵۸۳٫

[۱۱]ـ سوره‌ی مائده، آیه ۳٫

[۱۲]ـ إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ‏۳۱، ص ۵۵۹٫

[۱۳]ـ المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص ۷۹۵٫

[۱۴]ـ التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج ‏۱۰، ص ۵۱٫

[۱۵]ـ سوره‌ی نساء، آیه ۷۴٫

[۱۶]ـ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۱۸٫

[۱۷]ـ سوره‌ی نازعات، آیه ۲۴٫

[۱۸]ـ عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ج ‏۱، ص ۳۹٫

[۱۹]ـ سوره‌ی مائده، آیه ۳٫

[۲۰]ـ سوره‌ی فتح، آیه ۱۰٫

[۲۱]ـ سوره‌ی فتح، آیه ۱۰٫

[۲۲]ـ سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۳۹٫

[۲۳]ـ سوره‌ی احزاب، آیه ۲۵٫

[۲۴]ـ ترجمه مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج ‏۲۰، ص ۷۷٫

[۲۵]ـ المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص ۲۲۰٫ 

[۲۶]ـ همان، ص ۲۱۷٫

[۲۷]ـ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۸، ص ۱۸۰٫

[۲۸]ـ تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ‏۶، ص ۱۰۰٫

[۲۹]ـ منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۱۶، ص ۱۶۲٫

[۳۰]ـ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، الخاتمه ج‏۱، ص ۲۴۴٫

[۳۱]ـ مائه منقبه من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمه، ص ۳۳٫

[۳۲] ـ المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص ۵۸۷٫

[۳۳]ـ نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۱٫

[۳۴]ـ سوره‌ی انعام، آیه ۵۹٫

[۳۵]ـ تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ‏۶، ص ۱۰۰٫

[۳۶]ـ سوره‌ی انفال، آیه ۴٫ سوره‌ی حج، آیه ۷۸٫

[۳۷]ـ المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص ۲۲۰٫

[۳۸]ـ إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج ‏۲، ص  ۲۳۷٫

[۳۹]ـ الفضائل (لابن شاذان القمی)، ص ۱۷۲؛ بحار الأنوار (ط بیروت)، ج ‏۴۰، ص ۲۸۱٫

[۴۰]ـ سوره‌ی اسراء، آیه ۲۳٫

[۴۱]ـ الفضائل (لابن شاذان القمی)، ص ۱۷۲٫ بحار الأنوار (ط بیروت)، ج ‏۴۰، ص ۲۸۱٫

[۴۲]ـ سوره‌ی نساء، آیه ۱۳۹٫ سوره‌ی یونس، آیه ۶۵٫

[۴۳]ـ سوره‌ی توبه، آیه ۱۵٫ سوره‌ی احزاب، آیه ۷۳٫

[۴۴]ـ سوره‌ی بقره، آیه ۱۹۵٫ سوره‌ی مائده، آیه ۱۳٫