حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ ۱۰ آذر ۱۳۹۶ در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به موضوع «خطبه ی شقشقیه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
- صراحت امیر المؤمنین علیه السّلام در بیان خطبهی شقشقیّه
- گلایهی امیر المؤمنین از جریان خلافت در خطبهی شقشقیّه
- توسّل ائمّه علیهم السّلام به حضرت زهرا سلام الله علیها
- کنایهی امیر المؤمنین علیه السّلام به نحوهی انتخاب خلیفهی دوم
- خطبهی شقشقیّه؛ رمز شیعه
- اشارهی امام علی علیه السّلام به تفاوت روزگار خود با جابر
- پذیرش توبهی جناب حرّ نشانهی رأفت سیّد الشّهداء صلوات الله علیه
- غصب فدک حضرت زهرا سلام الله علیها
- سقیفه بنی ساعده؛ توطئهای از پیش تعیین شده
- بیعت نکردن عبدالله بن عمر با امیر المؤمنین علیه السّلام
- عاقبت همراه نشدن با امام علی علیه السّلام
- «امیر المؤمنین» لقب اختصاصی علیّ بن ابیطالب علیه السّلام
- هجوم به خانهی حضرت زهرا سلام الله علیها و شهادت ایشان
- نهم ربیع الاوّل عید غدیر ثانی
- درآوردن لباس سیاه از تن در روز نهم ربیع الاوّل
- سؤالات مطرح شده در خصوص روز آغاز ولایت امام زمان علیه السّلام
- روز امامت امام زمان علیه السّلام چه روزی است؟
- علی علیه السّلام تکیهگاهی مادّی و معنوی برای پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلّم
- آیهی «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب» در بیان جایگاه رفیع امیر المؤمنین علیه السّلام
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی»[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۳]
صراحت امیر المؤمنین علیه السّلام در بیان خطبهی شقشقیّه
ما از هفتهی گذشته خطبهی شقشقیّه را شروع کردیم و در بند اوّل متوقّف شدیم. خطبهی شقشقیّه تنها خطبهای است که امیر المؤمنین صلوات الله علیه نسبت به مجموعهی خطب و نامههای نهج البلاغه قدر اندک به صراحت سخن گفتند. عزیزانی که جلسات ابتدایی نهج البلاغه را به یاد داشته باشند عرض کردیم کتاب نهج البلاغه میتواند به شدّت مورد سوء استفاده قرار بگیرد؛ به جهت اینکه هم فضای مخاطبان امیر المؤمنین علیه السّلام فضای غیر شیعه است و حضرت در لفّافه سخن میگویند. مسائل حادّ مذهبی را بیان نمیکنند، تصریح نمیکنند، به فدک نمیپردازند. هم مرحوم سیّد رضی رحمه الله علیه میخواست کتاب اینطور باشد، لذا ایشان هم مباحث خیلی حاد را معمولاً خیلی ذکر نکردند. لذا باید در فضای صدور کلمات امیر المؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه دقّت شود. به همین جهت هم ما عمدتاً به اینکه این کجا و به چه صورتی و در چه شرایطی بیان شده است بحث میکردیم.
یک جا امیر المؤمنین علیه السّلام کمی تصریح کردند و سیّد رضی هم آورده است که سومین خطبه است، باعث شده است که معمولاً غیر شیعه بگویند این کتاب نهج البلاغه از جعلیّات سیّد مرتضی است. چون سیّد مرتضی برادر سیّد رضی است که هم برادر بزرگ بود و هم از جهت جایگاه او در شیعه مرجع شیعیان در زمان خودش بود، لذا به گردن او انداختند. در حالی که این خطبه در منابعی که بعضاً صد سال قبل از سیّد رضی زندگی میکردند آمده است. لذا این یکی حدّاقل خیلی سند دارد که این را خود سیّد رضی یا برادر او درست نکرده است. به ویژهای اینکه مطالب دیگری با این مضمون از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل شده است که آنها هم برای حدود ۱۴۰ سال قبل از سیّد رضی است.
گلایهی امیر المؤمنین از جریان خلافت در خطبهی شقشقیّه
بحث اینطور بود که امیر المؤمنین صلوات الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَان»[۴] لذا ابن ابی الحدید میگوید من نسخهی سیّد رضی را دیدم، منظور از «فُلَان» در اینجا ابن ابی قُحافه است، یعنی پسر ابو قُحافه که خلیفهی شمارهی یک میشود. «وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى» میدانست جایگاه من برای به حکومت مانند جایگاه محور آسیاب برای آسیاب است. همه به دور آن محور باید بگردند و تکویناً هم همه دارند به دور او میگردند اگر بفهمند. «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ» از کوهسار فضائل من است که همه چیز سرازیر میشود و چیزی هم نصیب دیگران میشود. «وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ» مرغ تیز پرواز اوهام است و هر کسی هر چقدر پر بزند به اوج من نمیرسد. دیگر کار به جایی رسید که رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلّم تصریح کردند که من هرگز نتوانستم آنچه که تو هستی برای مردم بگویم! الفاظ کم است، جا نمیشود که این حقیقت که امیر المؤمنین صلوات الله علیه باشد در آن جا بگیرد.
«وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ» پرنده هر چه بپرد، هر چه شاهین بلند پرواز بپرد به آن اوج من نمیتواند برسد. ولی «فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً» از این لباس خلافت چشم پوشیدم، یعنی تحمّل کردم. اوّل هم نشستم بررسی کردم که چه کار باید بکنم، در شرایطی که مخیّر شدم. این مخیّر شدن به معنای اینکه اختیار شدم و گزینههای انتخابی داشتم نیست، کأنّه به کسی بگویند مخیّر هستی بین اینکه فرزند تو کشته شود یا برادر تو کشته شود. مخیّر شده است، ولی یک مضطر است دیگر!
فرمود من ماندم بین اینکه با دست شکسته اقدام کنم یا اینکه در یک ظلمت تاریکی به قول امیر المؤمنین علیه السّلام «طخیهی عمیاء» سیاهی که چشم، چشم را نمیبیند، آدم جلوی پای خود را نمیبیند صبر کنم. بعد امیر المؤمنین علیه السّلام این صبر را توضیح میدهد که این سیاهی که من باید صبر کنم طوری است که اگر ماجرای آن را به بزرگترها بگویید کمر آنها خم میشود و اگر به کوچکترها بگویید موهای آنها سفید میشود! «وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّه» مؤمن تا خدا را ملاقات کند در غم این ماجرا «یَکْدَحُ» غمگین است. دل مؤمن خنک نمیشود تا خدا را ملاقات کند. مؤمن تا زنده است یاد آن غم بیفتد جگر او خنک نمیشود.
توسّل ائمّه علیهم السّلام به حضرت زهرا سلام الله علیها
این چیزی نیست که امیر المؤمنین علیه السّلام برای اینکه حکومت را از دست داده باشد بگوید. اوّلاً این غم ضلالت است. این چیزی نیست که به خاطر صرف از دست دادن حکومت این کار را بکند. چون قبلاً عرض کردیم که حضرت فرمود از آن کفش بیارزشی که نمیشود برای آن قیمت گذاشت ارزش حکومت کمتر است، الّا اینکه حقّی اقامه کند. اینکه یک کودک بشنود موهای او سپید میشود، اینکه مؤمن تا زنده است این غم را نمیتواند فراموش کند، دائماً در حال غلیان است. اینکه در اهل بیت داریم وقتی تب میکردند سر آنها درد میگرفت، دستمال به سر میبستند و با صدای بلند میگفتند این ذکر کارگشا است که میگفتند: «فَاطِمَهَ بِنْتِ مُحَمَّد». با اینکه منادی «یا» هم ندارد است!
مرحوم شیّخ عبّاس قمی رحمه الله علیه را اگر نگاه کنید میبینید یک حاشیهای زدند و میگویند چرا وقتی تب میکردند اینطور میگفتند؟ میفرمود که… فهم مرحوم شیخ عبّاس قمی این است که… چون از امام صادق علیه السّلام داریم که وقتی اینطور بیمار میشدند مادر خود را صدا میزدند یا در یک جای دیگری داریم که اگر دری به روی ما بسته شود ما این ذکر را میگوییم. بزرگان و آنهایی که اهل بودند وقتی به در بسته میخوردند… نقل کردند مرحوم شیخ مرتضی زاهد رحمه الله علیه کلید خود را جا گذاشته بود و به در بسته خورد. میخواست برگردد و به خانه برود دیدند گفت: «فَاطِمَهَ بِنْتِ مُحَمَّد» و در باز شد!
در زیارت امیر المؤمنین میگوییم «وَ مِفتاحً لِظَفَرِه»۰۹:۲۹ کلید پیروزیهای پیغمبر بود، کلید مشکل گشای او ذکر زهرای اطهر سلام الله علیه بود. اسم رمز رفع مشکلات امیر المؤمنین بود. مرحوم شیخ عبّاس میگوید این که نوشتند اهل بیت علیهم السّلام تب میکردند، ایشان میگویند ائمّه صلوات الله علیه و آله و سلّم که غیرت الله الاعظم هستند یاد ماجرای مادر خود میافتادند همهی وجود آنها را حرارت میگرفت. هیچ چیزی هم نمیتوانست آنها را خنک کند، الّا اینکه این ذکر اسم شریف مادر خود را به زبان بیاورند. تحلیل ایشان این است، چون میگوید هر گاه که تب میکرد. ایشان اینطور میگویند.
کنایهی امیر المؤمنین علیه السّلام به نحوهی انتخاب خلیفهی دوم
«وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّه» بعد فرمود: «فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى» دیدم باید صبر کنم، راهی نیست. عقل من هم این را میگوید. «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِی نَهْباً حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِیلِهِ» تا آن اوّلی از دنیا رفت و دیگری آمد. بعد امیر المؤمنین علیه السّلام به نحوهی انتخاب خلیفهی دوم یک کنایهای میزنند که «فَیَا عَجَباً بَیْنَا هُوَ یَسْتَقِیلُهَا فِی حَیَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِه».
میگویند طرف هر روز اقاله میکرد، علمای قدیم میرفتند مغازه میگرفتند تا اوّلین نفر اقاله کند؛ اقاله یعنی اینکه بیاید معامله را به هم بزند. جنس میفروختند و منتظر بودند که طرف بیاید پس بدهد. الآن میبینید که نوشتند «پس گرفته نمیشود»، چون فروشنده خود را خسران زده و زیان کار میبیند و پس نمیگیرد، ولی در تاریخ ما است که بعضی از بزرگان و مجتهدین، شاید حتّی مرجع مغازه میزد، قصد او تجارت نبود، جنس را میفروخت تا یک نفر بیاید اقاله کند. یعنی بیاید جنس را پس بده و اینها قبول کنند، بعد مغازه را میبستند و میرفتند. چون در روایت است که اگر کسی اقالهی مؤمنی را بپذیرد خدا تمام نامهی عمل او را اقاله میکند. محاسبات اهل دین با محاسبات اهل دنیا خیلی فرق دارد. مغازه میزد و منتظر بود که یکی بیاید پس بدهد. بگوید خدایا ما پس گرفتیم تو هم این چیزهایی که ما انجام دادیم پس بگیر، ندید بگیر، اقاله میکرد.
حضرت میفرماید: «فَیَا عَجَباً بَیْنَا هُوَ یَسْتَقِیلُهَا فِی حَیَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِه» مدام «أقیلونی، اقیلونی» میگفت یعنی پس بگیرید، این خلافت را نمیخواهم. دوستان فشار آوردند و احساس تکلیف کردم. من که نمیخواستم، اهل آن هم نبودم. «أَقِیلُونِی لَسْتُ بِخَیْرِکُم»[۵] من اصلاً بهتر نیستم، بروید یک نفر دیگر را پیدا کنید. بعد که از دنیا رفت هم دست برنداشت، برای یک نفر دیگر بیعت گرفت. «إِذْ عَقَدَهَا لِآخَر»[۶] برای شخص دیگری بیعت جور کرد و بعد از خود هم تعیین تکلیف کرد. تو اگر در زمان خود اقاله کردی، چرا بعد از خود…
خطبهی شقشقیّه؛ رمز شیعه
اینجا امیر المؤمنین علیه السّلام یک جملهی مبهمی میفرماید. چون میخواهم به جهت مناسبت این ایّام دو یا سه نکته عرض کنم، همینجا بحث را نگه میدارم. حفظ کردن این خطبهی شقشقیه توفیق میخواهد. ما در بعضی از درسهای دانشگاه امتحان را عمداً سخت میگیریم که نمرهها پایین شود. بعد میگویند چه کار کنیم که جبران شود؟ میگوییم خطبهی شقشقیّه را حفظ کنید نمرهی ۲۰ میگیرید. یک دانش آموزی سر کلاس ریاضی شلوغ میکرد، به او گفتم اگر اینطور ادامه دهی تو را پای تخته میآورم و سؤالی میکنم که بلد نیستی و بعد باید از کلاس بیرون بروی. بالاخره معلّمها هم از این کارها میکنند. این خطبه میارزد. انصافاً این خطبه رمز شیعه است و خیلی هم مستند دارد. یعنی غیر از خود خیلی مؤیّد دارد.
اشارهی امام علی علیه السّلام به تفاوت روزگار خود با جابر
بعد حضرت میفرماید:
«شَتَّانَ مَا یَوْمِی عَلَى کُورِهَا وَ یَوْمُ حَیَّانَ أَخِی جَابِر»
کنایه میزند، میفرماید ما را از کجا به کجا آوردند! یک روزی روی دوش پیغمبر و یک روزی هم آن روزی که احزاب شد و مردم میترسیدند سر بلند کنند. چشمان آنها از ترس داشت از حدقه بیرون میزد. من آمدم آن دیو دو سر عمر بن عبدود را از سر اینها برداشتم و آنها را نجات دادم. در احد که همه فرار کردند نگه داشتم. «کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ»[۷] امروز کار به اینجا رسید که «أَرَى تُرَاثِی نَهْبا»[۸] من ایستاده بودم و داشتم میدیدم که همه چیز را غارت کردند. اگر این غم، غم تمام شدنی بود امیر المؤمنین علیه السّلام نباید میفرمودند: «یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّه».
پذیرش توبهی جناب حرّ نشانهی رأفت سیّد الشّهداء صلوات الله علیه
اهل بیت علیهم السّلام اصلاً اهل کینه نیستند. تازه از محرّم و صفر بیرون آمده بودیم. جناب حرّ سلام الله علیه آن همه کار کرده بود. همین که خواست جبران کند… ما نمیگوییم خداوند گنهکار را در لحظهی گناهی که میکند دوست دارد. نستجیر بالله کسی اینطور بگوید. ولی گنهکار اگر بخواهد برگردد خداوند خیلی او را دوست دارد. نمونهی بارز آن همین حرّ است. گنهکار باید در صدد جبران گناهی که کرده است بر بیاید ولو اگر نتواند. بالاخره حرّ بعد از آن کارهایی که کرده بود از سپاه بیرون آمد و به اندازهی توان دست از جان شست.
با این حال جبران نمیشود! کربلا کربلا نمیشد شاید اگر او محاصره نمیکرد و میگذاشت حضرت برود. جبران نمیشود، ولی او به اندازهی خود خواست… حدّاقل جان خود را سر دست گرفت وقتی آمد توبه کرد و ادب هم کرد. «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» ای کاش من هم در محرّم و صفر یک بار صادقانه به او میگفتم. «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»، «هَلْ لِی مِنْ تَوْبَه»[۹] برای من هم جا داری؟ ما را هم میپذیری؟ حضرت اینطور او را تحویل گرفت.
حالا امیر المؤمنین صلوات الله علیه و آله و سلّم برای چه میفرماید: «یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّه»[۱۰]؟ اینها اهل کینه نیستند. یک چیزی را نابود کردند، یک اساسی را ایجاد کردند که تا قیامت برپا است. تا به امروز خدا میداند من مشکلی در جامعه ندیدم، الّا اینکه وقتی رصد کردم ریشهی آن را در زندگی خلیفهی دوم دیدم. دیدم در نهایت ادب دارم صحبت میکنم. تا به حال نشده است که اتّفاقی در جامعهی اسلامی بیفتد و ریشهی آن را آنجا نبینم. لذا طبیعتاً نمیتوانیم به آنها محبّت داشته باشیم و از آنها کوتاه بیاییم. «یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّه» خود امیر المؤمنین علیه السّلام هم این را به ما یاد داده است.
غصب فدک حضرت زهرا سلام الله علیها
وقتی مسئلهی فدک شد فرمود: «بَلَى کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَک»[۱۱] بله، یک فدکی هم دست ما بود. با اینکه شرایط اقتضاء نکرد که امیر المؤمنین که به حکومت هم رسید فدک را بگیرد. «فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ» یک عدّه بخل ورزیدند. این همه حکومت را بالا کشیدید! بعضیها انحصار طلب و تمامیّت خواه هستند حتّی در غارت! این «أَرَى تُرَاثِی نَهْبا»[۱۲] یعنی آمدی همه چیز را بردی. این فدک چقدر میارزید؟!
البتّه فدک میارزید، «فیها عِینٌ فَوّارَه وَ نَخیلٌ کَثیره»[۱۳] هم نخل فراوان داشت و هم چشمهی جوشان داشت، ولی به نسبت یک حکومت و یک کشور نمیارزید. اینکه حضرت میفرماید عدّهای بخل ورزیدند یعنی همه چیز را غارت کردید، اصل موضوع را از من گرفتید. دیگر این فدک چه بود؟
فرمود عدّهای با بخل آمدند آن را گرفتند و ما هم با سخاوت چشم بستیم. ظاهر آن چیست؟ تمام شد دیگر، گذشتیم. ولی حضرت میفرماید: «وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ»[۱۴] بالاخره یک دادخواهی هم است که خدا بهترین قاضی و بهترین دادگر است. یعنی من کوتاه نیامدم. چرا کوتاه نیامدی؟
آن روز که قبل از اربعین بود که یک چیزهایی عرض کردیم و گفتیم که ضبط نشود، چون حرفهای خطرناکی زده بودم و بعضیها بودند، بعد عرض کردیم چرا اهل بیت علیهم السّلام این حرفها را میزنند میگویند ما نمیبخشیم؟ ما سهم خود را از خمس نمیبخشیم، ولو اینکه بعضیها بروند آن کنیز را بخرند و با او ارتباط بگیرند و نستجیر بالله فحشا شود و فرزند آنها هم حرام زاده شود. ما نمیبخشیم! چرا نمیبخشید که حلال زاده شود؟ برای اینکه این همه نبخشیدند.
یک بنده خدایی در حکومت ما گفت یک چیزی ۱۴۰۰ سال پیش بود که گذشت و تمام شد و رفت. حالا این یا آن، حالا علی یا ابوبکر. میگفتند او مجتهد سیاسی است. اینقدر سفت ایستادند که کسی اینطور حرف نزند. سرچشمهی موضوع است.
سقیفه بنی ساعده؛ توطئهای از پیش تعیین شده
اینجا چند نکته است که بد نیست گفتگو کنیم. اوّل اینکه مسئلهی سقیفه یک کودتای نظامی از پیش طرّاحی شده است. چند تا سند عرض میکنم ببینید. اگر معلوم نبود که پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم چه زمانی از دنیا میرود، اگر پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم مسموم نشده بود به گونهای که روز شهادت او معلوم باشد از کجا جمعیّت پر شماری همان روز وارد مدینه میشود و کوچهها را پر میکند؟ اتّفاقی بود؟! یک دفعه، همان لحظهای که پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم از دنیا میرود کمتر از یک ساعت کوچههای مدینه غُلغُله میشود. کوچهها وقتی پر میشود یعنی طرف نمیتواند از خانهی خود بیرون بیاید. فرض کنید شما میخواهید بیرون بروید میبینید که در کوچه پر از آدم است، شلوغ است، ازدحام است، نمیتوانید بیرون بروید. بعد در این شرایط دست یک عدّه چماق است، دست یک عدّه اسلحه است. یا زدند یا بیعت گرفتند. این یعنی همان کودتا!
بیعت نکردن عبدالله بن عمر با امیر المؤمنین علیه السّلام
مرحوم شیخ مفید رحمه الله علیه یک عبارتی دارد که خیلی تأسّف انگیز است. در پاسخ به این مطلب که آقا امیر المؤمنین علیه السّلام به اجبار از مردم بیعت گرفته است میگوید اوّلاً اینطور نیست که امیر المؤمنین وقتی به حکومت رسید به اجبار از مردم بیعت نگرفت. ولی یک چیزی هم به شما بگویم، آن هم این است که اگر اینطور باشد خلیفهی اوّل با چماق بیعت گرفت! میگوید ما نشنیدیم که بگویند امیر المؤمنین علیه السّلام چماق آورد تا از کسی بیعت بگیرد. بلکه وقتی پسر خلیفهی دوم را آوردند یعنی بعضی از شیعیان امیر المؤمنین علیه السّلام کشان کشان عبدالله پسر خلیفهی دوم را آوردند و گفتند این فلان فلان شده بیعت نمیکند. یعنی بیعت نمیکند دیگر، به در خانهی او آتش ببریم.
آن غیورهایی که به مصلحت کم بودند و دندان روی جگر گذاشته بودند امروز گفتند بیعت نمیکند؟! کشان کشان او را در مسجد آوردند. به او گفته بودند بیعت کن، گفته بود بیعت نمیکنم. گفته بودند حمیل بیاور، ضامن بیاور. تو نمیخواهی قیام کنی، نمیخواهی کار اشتباهی کنی، نمیخواهی سر و صدا کنی ما به تو کاری نداریم. گفته بود نمیکنم. کشان کشان او را به مسجد آوردند و گفتند آقا گردن او را بزنیم. یک روز شمشیر کشیدند، نه اینکه کسی مثلاً دختر پیغمبر… حضرت فرمود: «أنا حمیله»۲۴:۳۰ من ضامن او هستم، او را رها کنید. حالا این آقا به اجبار بیعت گرفته است؟! بعد یک جمله هم فرمود. فرمود لیاقت ندارد!
عاقبت همراه نشدن با امام علی علیه السّلام
این عبدالله یک عمر برای بنی امیّه خدمت کرد بعد حجّاج او را مسموم کرد. هر روز به خانهی او میآمد و جویای حال عبدالله میشد و عبدالله هم حرص میخورد. داشت میمرد! کسی که با امیر المؤمنین علیه السّلام بیعت نکرد با حجّاج بیعت کرد! با این حال حجّاج او را مسموم کرد. چون هر روز خرده فرمایش داشت، چند بار به درخواستهای او پاسخ دادند، ولی دیدند که او هر روز یک درخواستی دارد، هر روز نامه میدهد. خلاصه او را مسموم کردند، از طرفی هر روز هم سر میزدند ببینند حال او چطور است تا کسی هم معلوم نشود. این (عبدالله بن عمر) خیلی حرص میخورد. یک روز که حجّاج داشت میرفت به او گفت: در عمر خود اینقدر تأسّف نخوردم که الآن تأسّف میخورم! دست خود را از دست علی بیرون آوردم و در دست اینها گذاشتم. لذا امیر المؤمنین علیه السّلام آنجا فرمود: «أنا حمیله»۲۵:۴۴ من ضامن او هستم، بگذارید برود. او لیاقت ندارد.
«امیر المؤمنین» لقب اختصاصی علیّ بن ابیطالب علیه السّلام
شیخ مفید میفرماید اینطور نیست که امیر المؤمنین به اجبار بیعت گرفته باشد. اوّلاً به اجبار بیعت نگرفته است، ثانیاً خلیفهی اوّل که با چماق بیعت گرفته است. اینجا کلّی خبر داریم، ولی متأسّفانه یک مورد آن را میگوییم. خیلی چیزها ما داشتیم که از دست ما رفته است. میگوید جماعت فراوانی آمدند «لِیَمْتَارُوا»، «میرَه» یعنی غذا. در روایت است… آن چیزی که عقل ما میرسد، امیر از «أمَرَه» است به معنای فرماندهی مسلمین، امیر المؤمنین رئیس مسلمانها میشود. رئیس مؤمنان، بنابراین به حاکم جامعهی اسلامی امیر المؤمنین میگویند و به رئیس حکومت اسلامی کسی غیر از امیر المؤمنین میگفت انگار فحش بود. مانند فحش بود، یعنی حکومت را قبول نداشتند. خلفا هم همینطور، سفت میگرفتند همه بگویند.
ولی ما در یک روایت داریم که اگر به امیر المؤمنین، امیر المؤمنین میگفتند انحصاری است. چون رزق مؤمنین از امیر المؤمنین علیه السّلام است. ظاهر این لفظ جور در نمیآید، اینطور تفسیر کردن روایت امام است. ریشهی آن اصلاً فرق میکند. آن «أمَرَه» است و آن «میرَه» است. یکی اجوف است و یکی محموض است. اصلاً از جهت ادبی معلوم نیست، ولی امام اینطور فرموده است یا خواسته است تمثیلی بفرماید هر چه که بوده است. فرموده رزق مردم را امیر مؤمنان میدهد و اجازه ندارید به ما… چون میدانید امام حسن علیه السّلام به حکومت رسید. ظاهر امر این بود که حاکم مسلمین شد ولی «امیر المؤمنین» علیّ بن ابیطالب است. رزق در عالم را امیر المؤمنین علیه السّلام به مؤمنان میدهد و نفرمود به مؤمنان بعد از اسلام. عالم وجود آنهایی که اهل ایمان هستند سر سفرهی امیر المؤمنین علیه السّلام هستند. لذا دیدید، زیاد روایت داریم که انبیاء هم به او پناه آوردند.
حضرت میفرمود که… حالا اینجا داریم یک جماعتی از اعراب آمدند: «لِیَمْتَارُوا» آمدند غذا بخرند. بیرون شهر زندگی میکردند و آمدند غذا بخرند. شیخ مفید میفرماید که شمارهی دو رفت گفت غذای شما با ما، بیایید بروید بیعت بگیرید. آنها بیعت نکردند، بلکه با چماق بیعت گرفتند. یا مردم را با چماق میزدند یا میآمد و میرفتند بیعت میگرفتند. این یک کودتای رسمی است. یک عدّهای به نفع امیر المؤمنین علیه السّلام قیام کردند و گفتند ما بیعت نمیکنیم. امیر المؤمنین علیه السّلام اینها را خبر کردند و فرمودند بروید بیعت کنید. این برای شش ماه بعد است.
اینها من را مخیّر کردند… بیجهت نیست که امیر المؤمنین علیه السّلام پدر اسلام است. اینها من را مخیّر کردند بین اینکه حقّ من خورده شود یا مسلمین مرتد شوند. اگر امیر المؤمنین علیه السّلام مقابل اینها میایستاد اینها دیگر دنبال نفاق ورزی نبودند، علنی وارد صحنه میشدند. چیزی باقی نمیماند. فرمود مسلمانی دیگر باقی نمیماند. آن کسی که در جنگها فرار کرده است که ناراحت نمیشود که نتایج جنگ از بین برود و این خاکریز شکست بخورد. او کاری نکرده است، طبل جنگ را زده است و فرار کرده است. آن کسی که در جنگها زحمت کشیده است، برای اسلام زحمت کشیده است پدر اسلام است. فرمود شرایط به گونهای نیست که الآن بشود کاری کرد. بروید بیعت کنید، سکوت کنید.
هجوم به خانهی حضرت زهرا سلام الله علیها و شهادت ایشان
برداشت یکی از محقّقین این بوده است که این روایت از بریدهی اسلمی صادر شده است، لذا حمله به خانهی حضرت زهرا ۵۰ روز بعد از شهادت پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم میشود. چرا؟ چون برای اینکه به موته بروند و برگردند، مسیری بروند و مسیری برگردند و مدّتی آنجا فعّالیّت نظامی کنند حدّاقل ۴۰، ۵۰ الی ۶۰ روز طول میکشد. بعد که اینها برگشتند دیدند با امیر المؤمنین علیه السّلام بیعت نشده است و امیر المؤمنین علیه السّلام هم بیعت نکرده است، لذا اینها قیام کردند. بعد هم حکومت به خانهی زهرای اطهر حمله کرده است.
در مورد این ماجرا که چه زمانی حمله به خانهی حضرت زهرا سلام الله علیها است ما سند مشخّص تاریخدار نداریم که تحلیل کنیم، برداشت بنده هم با این نقل این بود… دارم اشتباهی که قبلاً گفتم را جبران میکنم. با این نقل برداشت بنده همیشه این بود که نباید زودتر از ۵۰ روز به خانهی حضرت زهرا سلام الله علیها حمله شده باشد. چون اینها رفتند و برگشتند و بعد اقدام کردند. از آن طرف هم روایاتی داریم یکی صحیحه است که میگوید زهرا اطهر سلام الله علیها بعد از شهادت پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم هر هفته دوشنبه و پنج شنبه… این در جلد سوم کافی شریف است، سند هم درست و حسابی است و راویها برجسته هستند. زهرای اطهر سلام الله علیها هفتهای دو دفعه دو شنبه و پنج شنبه به زیارت قبر نبیّ مکرّم اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم میرفت. آدم میگوید به زیارت میرفت پس در سلامت میرفت. بعد عزیزی ما را ملتفت کرد به اینکه آن سندی که میگوید اینها آمدند و برگشتند -همانطور که من هم قبلاً اشاره کردم- این برای بعد از هجوم است. یعنی اینها وقتی رفتند و برگشتند تمام کارها تمام شده بود.
لذا امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند اینها من را مخیّر کردند بین اینکه من ارتداد مسلمین را بپذیرم یا حقّ من خورده شود و من اوّلی را انتخاب کردم. «وَ إن فَعَلوُا مَا فَعَلُوا» اینها هم کاری که دوست داشتند انجام دهند را انجام دهند.
ظاهر این حرف معلوم است که حمله به خانهی زهرای اطهر صورت گرفته است و بعد اینها آمدند. مثلاً شش ماه بعد به مدینه رسیدند و بعد دیدند که همه چیز به هم ریخته است. اگر اینطور باشد که ظاهر امر اینطور است و هر دو آن نقلها برای شافی و سیّد مرتضی است، تنها نقلی که نشان میدهد چه زمانی اتّفاق افتاده است در شرح ابن ابی الحدید است که میگوید ۱۰ روز بعد از شهادت پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم فدک غصب شد. ۱۰ روز بعد اگر شما شهادت پیغمبر را دوم ربیع بگیرید که احتمال اصحّ آن است، ۱۲ ربیع میشود. اگر ۲۸ صفر بگیرید مثلاً سه یا چهار روز قبل از آن. ماجرای فدک ۱۰ روز بعد میشود. اگر اینطور باشد، آن سندی که ما را مجاب میکرد از این فاصله بگیریم را خراب کنیم، یعنی ایّام هجوم به خانهی زهرای اطهر سلام الله علیها باید همین حوالی باشد. حالا با پنج روز، هفت روز یا دو روز این طرف و آن طرفتر. روز دقیق نمیتوان گفت و اگر غصب فدک ۱۰ روز بعد باشد یعنی هجوم به خانهی زهرای اطهر سلام الله علیها هم برای همان ایّام است.
لذا آن کسانی که گفتند ایّام محسنیّه این حوالی است بیراه نگفتند. چون از ما چیزی دیگری شنیده بودید سعی کردیم آن چیزی را که به نظر صحیح است بگوییم. گرچه این روایت که میگوید هر هفته هفتهای دو بار زهرای اطهر سلام الله علیها به زیارت میرفت را باید اینطور بفهمیم. باید اینطور بفهمیم که حضرت با همان حال به زیارت میرفتند و با همان حال در بیت الاحزان میرفتند. یعنی ظاهراً حال ایشان ابتدای امر اینقدر وخیم نبود. بعد از مدّتی… در یک روایت است که بیماری ایشان ۵۰ روز بعد از پیغمبر شدّت گرفت. ما برداشت میکردیم که این همان ایّام حمله است. وقتی آن روایت خراب شد و اشکال پیدا کرد، لذا بهتر است آدم اینطور تحلیل کند که به خانهی زهرای اطهر سلام الله علیها که حمله کردند مدّتی مشغول مداوا بودند، ولی از مدّتی بعد حال ایشان شدّت پیدا کرد، لذا ما نمیدانیم چه زمانی به خانهی حضرت زهرا سلام الله علیها حمله شده است، ولی هیچ بعید نیست که همین حوالی باشد.
تحلیلی وجود دارد که یک محقّقی میگفت چون کودتا بوده است در کودتا معمولاً همان ایّام اوّل آن شخصیّتهای برجسته را از سر راه برمیدارند. حرف قابل اعتنایی هم است. شما اگر کودتاها را نگاه کنید روز کودتا، دو روز بعد از کودتا، فردای کودتا رقبای اصلی را از سر راه برمیدارند. چون باید یک کار ناگهانی باشد. میتواند اینطور باشد. لذا ما احتذار میکنیم، میتواند اینطور باشد. البتّه ما ادّلهی آن عزیزانی که میگفتند را نپذیرفتیم، خود ما بررسی کردیم، ولی بعید نیست که این ایّام آن ایّام باشد.
نهم ربیع الاوّل عید غدیر ثانی
نکتهی دیگر این است که ماجرای نه ربیع چیست؟ یک روایتی است که این روایت را نمیشود از جهت سندی پذیرفت، آن کسی که نقل کرده است آدم خیلی سرشناسی است. از وکلای برجستهی امام عسکری سلام الله علیه است. ولی از ما تا آن آدم افراد یا ناشناخته هستند یا سند منقطع است. این است که نه ربیع روز غدیر ثانی است، «یَوْمُ نَزْعِ السَّوَادِ»[۱۵] است؛ یعنی روزی که سیاه از تن در میآورند.
این بحثها قدیمها یواشکی بوده است. با کنایه عرض کنم به برکت فضای مجازی اینها شهرت پیدا کرد. اسرار شیعه اگر علنی شود ما را توبیخ میکنند. هفت روایت صحیح داریم که امام صادق علیه السّلام فرمود: مباحثی که ما میگفتیم شیعیان بردند به دیگران گفتند، لذا موضوع غیبت حجّت ما به تأخیر افتاد «توبیخاً لِلشّیعه» مسئلهی غیبت امام زمان علیه السّلام از یک جهت توبیخ ما است. توبیخ اجداد ما است، حرف گوش نکردند. کار به جایی رسیده است که بعضی حرفها زده نشود چون سرّ نگهدار نیستند.
همان دو یا سه نکتهای که ما هفتهی قبل از اینکه ما به اربعین برویم و گفتیم که ضبط نشود یک جایی دیگر هم که ضبط نمیشد گفتیم و یک حرفهایی به ما زدند که آدم متعجّب میشود! اگر شیعه تحمّل شنیدن و نگهداری نداشته باشد از دست میدهد. هفت روایت صحیح از امام صادق علیه السّلام داریم که فرمود اسرار شیعه را باید به کسانی که اهل هستند بگویند نه اینکه همینطور پخش کنند. فرمود ولی شما این کار را میکنید! امام صادق علیه السّلام فرمود من مجبور هستم بگویم، چون وظیفهی من است ولی شما آن را فاش میکنید و سیلی آن را خواهید خورد.
فرمود چون سرّ فاش کردید… مسئلهی قیام و حکومت امام صادق سلام الله علیه… به جای امام صادق علیه السّلام بنی عبّاس به حکومت رسیدند. حضرت فرمود چون سرّ فاش کردید خدا برای شما فرجی قرار نمیدهد تا قیام حضرت حجّت سلام الله علیه و زمان آن هم مشخّص نیست تا وقتی که شما به زجّه زدن بیفتید که متأسّفانه این هم کم است.
یک آدمی در کشتی میرود و کشتی او غرق میشود و در جزیرهای میرود. بعد در جزیره میگردد که یک مشت جمجمهی پوسیده است. فهمید هر کسی اینجا آمده است مرده است. آن آدم چه کار میکند؟ هر روز در جستجوی اینکه چه کسی با کشتی از اینجا رد میشود تا او را نجات دهد، به لب ساحل میرود. دنبال منجی میگردد که او را نجات دهد. آدمی که خود را غرق شده و شکست خورده و گیر افتاده و مضطر میبیند دائم میگردد و یک لحظه هواس او از ساحل پرت نمیشود چون اگر یک کشتی اینجا رد شود و برود معلوم نیست که تا ۳۰ سال بعد در اینجا کسی بیاید.
در روایت است که شما شیعیان اینطور گرفتار هستید، مضطر هستید و توبیخ هم شدید. ما به جای اینکه هر روز حضرت حجّت علیه السّلام را صدا بزنیم میبینیم که هر روز داریم سرّ فاش میکنیم.
درآوردن لباس سیاه از تن در روز نهم ربیع الاوّل
این «یَوْمُ نَزْعِ السَّوَاد» اصلاً ربطی به آن مسئله ندارد که بعضیها فکر کردند. البتّه دوستان دیدند که ما محرّم و صفر مشکی میپوشیم، ولی این به آن ربط ندارد که از اوّل محرّم مشکلی بپوشید تا «یَوْمُ نَزْعِ السَّوَاد». حالا کسی بپوشد اشکالی ندارد. چون در دورهی اهل بیت علیهم السّلام این مسائل مطرح نبود، بلکه ۵۰ سال، ۷۰ سال، ۱۰۰ سال پیش اینطور نبوده است. اینها عرفیّات است. عرف روزگاران با هم متفاوت میشود. نمیشود شما به خاطر عرف خود برای تاریخ تکلیف تعیین کنید. «یَوْمُ نَزْعِ السَّوَاد» یعنی این روز مشکی را از تن در میآورند، خدایی نکرده یکی دیروز عزادار شده است و مادر خود را از دست داده است و مشکی پوشیده است. به این روز که میرسد مشکی از تن در میآورد. برای خیلیها این اتّفاق میافتد که عزادار میشوند، ولی به غدیر که میرسند به احترام امیر المؤمنین علیه السّلام مشکی را از تن در میآورند. میگوید روز غدیر «یَوْمُ نَزْعِ السَّوَاد» است، نه اینکه از این روز بپوش تا آن روز! آن روز، روز غم نیست. چرا؟ هر چه برّرسی کنیم سخت است که بگوییم همهی این تواریخ جا به جا شده است به چه خاطر؟ به خاطر تاریخ وفات. روزی که آن شخص را کشتند، اواخر ذی الحجّه است، ۲۶ ذی الحجّه یا حدّاکثر ۲۹ ذی الحجّه است، ربطی به نهم ربیع ندارد.
بعضیها گفتند اهل بیت علیهم صلوات الله عزاداری میکردند تا اینکه سر عبیدالله زیاد و عمر بن سعد را برای امام سجّاد علیه السّلام فرستادند و عزاداری تمام شد. بعضی گفتند این روز آن روز بوده است؛ یعنی حضرت سجّاد صلوات الله علیه غذا پخش کردند و دستور توقّف عزاداری دادند و قدری دل مخدّرات شاد شد. البتّه شاد شدنی که با گریه همراه است. به یک نفر بگویند قاتل پدر تو را قصاص کردند کمی دل او خنک میشود و بعد شروع به گریه کردن میکند. چون صد تا از آن قاتلها هم کشته شوند فدای تار موی آن کسی که از دست رفت.
بعضی از شیعه هم گفتند نمیدانیم این چیست. سیّد بن طاووس سلام الله علیه گفتند نمیدانم امروز چرا روز شادی است ولی وجود دارد. ۷۰۰ سال قبل از ما روز نهم ربیع روز شادی بوده است، ولی سیّد بن طاووس هم خیلی از ما داغتر است، هم ولایتیتر است، هم برائتیتر است. رد میکند قضیّهی اینکه آن شخص از دنیا رفته باشد و برای امروز باشد. یک احتمالی میدهد و بعداً میگوید در هر صورت امروز روز شادی شیعه است. شاید خود این هم از اسرار باشد و نخواستند بگویند که فاش نشود. بعید هم نیست.
سؤالات مطرح شده در خصوص روز آغاز ولایت امام زمان علیه السّلام
بعد یک چیز دیگری مطرح شد و آن هم این است که میگوییم آغازین روز ولایت و امامت امام زمان صلوات الله علیه است. چند تا سؤال میکنند. بعضیها میگویند شما برای کدام امام جشن میگیرید که برای امام زمان بگیرید؟ ما میگوییم الآن امام ما است. مثلاً فرض کنید بلا تشبیه در دورهی شاهان نمیگویند ۷۰۰ سال در چنین روزی فلانی شاه شد، جشن بگیرید. جشن را برای کسی میگیرند که الآن حضور دارد! این عرفی است.
برای چه کسی میگرفتند؟ چه زمانی در تاریخ شیعه دیدید که برای امامت امام زمان جشن بگیرند؟! میگوییم چطور هر چه شما دوست داشته باشید شعائر درست میکنید و میگویید شعائر است، به اینجا که میرسید میگویید از چه زمانی آمده است؟! پناه بر خدا از اینکه آدمها بخواهند انگیزهها و علایق و سلایق خود را به اجبار وارد تاریخ کنند. شما اینهمه ایّام و دهههای مختلف درست کردید؛ دههی کرامت درست کردید با ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها که اصلاً معلوم نیست چه زمانی است! اشکالی هم ندارد، باشد. به این یکی که میرسند میگویند این از کجا آمده است! قرار است از جایی بیاید؟! یک بار تجدید نظر کنید. اگر شعیره است… این معلوم است که انصاف در کار نیست! غیر از اینکه سیّد بن طاووس در اقبال این را احتمال داده است.
روز امامت امام زمان علیه السّلام چه روزی است؟
میگوید امامت امام زمان از لحظهی شهادت پدر ایشان اتّفاق میافتد، یعنی هشت ربیع! میگویند همه جای دنیا همینطور است، آن روز که طرف از دنیا میرود که جشن نمیگیرند. ادب میکنند و آن روز برای امام حسن عسکری سلام الله علیه عزادای میکنند مانند بقیّهی جاها. این عرف است، شرع نیست که تصریح باشد. با یک روز تأخیر جشن میگیرند.
میگویند بدعت است؛ بدعت تاج گذاری امام زمان! خیلی جالب است! چطور اینجا بدعت شد، ولی این همه دهه درست کردید بدعت نشد؟! ما با اصل عزاداری هر روز مشکلی نداریم. کسی که بگوید بدعت است باید خیلی چیزهای دیگر را هم بگوید بدعت است. کأنّه همه چیز روی آب است و هر کسی هر کاری که دوست داشته باشد میکند.
شاید هم این وجه آن باشد که روز نهم ربیع ساعات ابتدایی امام زمان صلوات الله علیه است و خواندید که امام زمان منتقم است. «أَیْنَ مُحْیِی»[۱۶] آن کسی است که احیاء میکند. مبدّل است، برمیگرداند. اعوجاج را برمیگرداند. دلها را خنک میکند. لذا خیلی مناسبت دارد اگر کسی آغاز امامت امام زمان سلام الله علیه دنبال این باشد که مشکلات حل شود، اعوجاجها صاف شود، انحراف به صراط مستقیم برگردد، حق به حقدار برسد. شیعهها به حکومت جهانی برسند، ظالمین به سزای اعمال خود برسند. لذا بیوجه نیست. سیّد بن طاووس سلام الله علیه هم همین را میفرماید.
علی علیه السّلام تکیهگاهی مادّی و معنوی برای پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلّم
من یک فضیلت مختصر از امیر المؤمنین علیه السّلام بگویم. لذا یک روایت فقط عرض میکنم که چه بسا شنیدید. یکی از فضائل عظیمهی امیر المؤمنین صلوات الله علیه که واقعاً آدم مبهوت میشود و سر آدم سوت میکشد این است که امیر المؤمنین صلوات الله علیه در جایگاهی قرار گرفته است که از جهت مادّی و معنوی پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم به ایشان تکیه میکند و خدا خیلی به ما لطف کرده است که اسم امیر المؤمنین علیه السّلام را صدا میزنیم! پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به او تکیه کرده است! چند روایت داریم که «وَ کاشِفِ الکَربِ عَن وَجهِ النَّبی» ۵۰:۲۷ «وَ کاشِفَ الکَربِ عَن وَجهِ رَسولِ الله»[۱۷] پیغمبری که عالم وجود دست او است، انبیاء علیه السّلام به او استغاثه میکنند، ملائکه به او استغاثه میکنند، غایت خلقت است، منفعل از هیچ چیزی در این عالم نیست، ولی به امیر المؤمنین سلام الله علیه تکیه میکند.
نمیخواهم عرض کنم که برعکس آن نیست، اشتباه نشود. ابداً نمیخواهم بگویم امیر المؤمنین علیه السّلام به پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم تکیه نمیکند، بلکه امیر المؤمنین هم روز شهادت پیغمبر فرمود که رکن من شکسته شد. بله، ما نمیخواهیم یک طرفه برویم، آن طرف هم است. ولی فعلاً میخواهم از امیر المؤمنین علیه السّلام بگویم.
إنشاءالله زهرای اطهر سلام الله علیها که من از طرف ایشان این فضیلت را میخواهم ذکر کنم به ما نظر کنند. هم از جهت مادّی و هم در جنگها وقتی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم صدا میزد و همه فرار میکردند حدّاقل امیر المؤمنین علیه السّلام بود. برای خود امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام یک چنین اتّفاقی نیفتاد. هم از جهت معنوی یعنی هویّت پیغمبر وابسته به امیر المؤمنین بود.
آیهی «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب» در بیان جایگاه رفیع امیر المؤمنین علیه السّلام
این روایت ذیل آیهی آخر سورهی رعد خیلی عجیب است. میآیند به پیغمبر میگویند که شما برای نبوّت خود دلیل بیاورید. یک چیزی بگویید که ما بفهمیم پیغمبر هستی! اینها هم کور باطن هستند وگرنه حضرت میفرمودند من را نگاه کنید میفهمید پیغمبر هستم. «وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً»[۱۸] کفّار میگویند تو پیغمبر مرسل نیستی، از کجا معلوم؟! خدا حرف خیلی عجیبی زده است. «قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ» بگو خدای برای ما کافی است که شهادت بدهد. «قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ» آقا «وَ» دیگر چیست، بگویید «ثُمَّ». اینجا بررسی کنید که قرآن اشتباه نشده باشد. چون مثل این میماند که بگویند در این دادگاه یک شاهد امیر المؤمنین علیه السّلام است و یک شاهد هم حامد کاشانی است. میگویند این دومی جایگاهی نداشت، چرا اینها را اینطور گفتید! باید میگفتید یک شاهد امیر المؤمنین است، «ثُمَّ» هزاران درجه پایین بیایید این هم یک شاهد است.
«قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ» بگو خدا برای اینکه معلوم شود من پیغمبر هستم شاهد است. «وَ» واو، واو عطف است، حکم قبل و بعد آن یکسان است. میگویند چه کسانی به جلسه آمدند؟ مثلاً «علیٌ ثمَّ سعید» یعنی اوّل علی آمد بعد سعید یا مرتبهی اینها فرق دارد. اگر بگوید «علیٌ و سعیدٌ» یعنی با هم آمدند.
«قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ» خدا برای شهادت دادن به نبوّت من کافی است و قرآن قیمت شهادت بعدی را به اندازهی شهادت خدا گرفته است. «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب» و آن کسی که علم کتاب گرفته است.
همهی شما شنیدید و روایت فراوان است که آمدند به امام صادق و امام باقر علیهم السّلام عرض کردند که این یعنی چه؟ آنجایی که آن وصیّ حضرت سلیمان سلام الله علیه گفت این تخت بلقیس را قبل از اینکه چشم به هم بزنید میآورم، «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ»[۱۹] کسی که یک علمی از کتاب داشت گفت چشم بر هم نزده من برای شما میآورم. میآورم یعنی کار شبه کرامت و معجزه میکنم. تخت سلطنتی او هزار کیلومتر اینجا میآورم قبل از اینکه چشم به هم بزنید. «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ» علم اگر علم باشد اینطور است. فرق آن چیست؟ اینجا میگوید «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ»[۲۰] نه، «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ مِنَ الْکِتاب» کسی یکی علمی از کتاب دارد، کسی است که علم کتاب نزد او است.
شما در روایات ما دیدید و بارها شنیدید که اهل بیت علیهم السّلام تلاش میکردند و مصداق را امیر المؤمنین علیه السّلام قرار میدادند. «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی»[۲۱] در روایات داریم که «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِب»[۲۲] یا «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ»[۲۳] به جای اهل بیت عنوان قرار داده است. در روایت داریم که آمدند به امام باقر و امام صادق علیهم السّلام گفتند این علم آن وصی که رفت تخت را جا به جا کرد چقدر بود به نسبت آن کسی که علم کتاب را دارد؟ همه را دارد؟ یک گزارش اینطور است که فرمود اگر سوزنی را در آب بزنید تری سر سوزن به نسبت آب! در یک روایت فرمود اگر مرغی، گنجشکی آب بخورد آبی که در منقار آن جمع میشود به نسبت آن رودخانه! یک ذرّهی آن کن فیکون میکند. خود این آیه نشان داده است: «قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ»[۲۴] خدا شهادت امیر المؤمنین صلوات الله علیه را معادل شهادت خود گرفت. اگر فعل او فعل خدا است، اگر کلام او کلام خدا است، شهادت او هم شهادت الهی است و دردا آن روزی که آمد برای فدک شهادت دهد شهادت خدا را نپذیرفتند! در شبیه امروزی شهادت خدا را نپذیرفتند بلکه جسارت کردند.
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫
[۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸٫
[۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۱۰، ص ۲۸٫
[۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸٫
[۷]– مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج ۳، ص ۱۳۴٫
[۸]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸٫
[۹]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۱۵۹٫
[۱۰]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸٫
[۱۱]– همان، ص ۴۱۷٫
[۱۲]– همان، ص ۴۸٫
[۱۳]– معالم المدرستین، ج ۲، ص ۱۴۵٫
[۱۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۱۷٫
[۱۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۱، ص ۱۲۷٫
[۱۶]– همان، ج ۹۹، ص ۱۰۷٫
[۱۷]– کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام، النص، ص ۱۲۲٫
[۱۸]– سورهی رعد، آیه ۴۳٫
[۱۹]– سورهی نمل، آیه ۴۰٫
[۲۰]– سورهی رعد، آیه ۴۳٫
[۲۱]– الأمالی (للطوسی)، النص، ص ۷۷۷٫
[۲۲]– مائه منقبه من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمه، ص ۱۶۱٫
[۲۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۸، ص ۳۵٫
[۲۴]– سورهی رعد، آیه ۴۳٫
پاسخ دهید