حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ ۰۳ آذر ۱۳۹۶ در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به موضوع «خطبه ی شقشقیه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
- اهمّیّت داشتن بحث توسّل و عزاداری
- قرار ندادن مسائل فرعی به جای مسائل اصلی
- ولایت نشانهی توسّل کردن به اهل بیت علیهم السّلام
- نکوهش واگذاری مفاهیم مهم اعتقادی به دلیل مسائل سیاسی
- دستور ائمّه علیهم السّلام به اتّهام نزدن به دیگران
- مفهوم کلمهی شقشقه
- علّت ماندگاری کتاب نهج البلاغه
- غصب خلافت توسّط خلیفهی اوّل از زبان امیر المؤمنین علیه السّلام
- غم همیشگی مؤمن در موضوع غصب خلافت
- علّت بیانات تند اهل بیت علیهم السّلام نسبت به مخالفینشان
- اهمّیّت بیان بعضی موضوعات از نظر اهل بیت علیهم السّلام
- حدّ یقف نداشتن ولایت و برائت
- تلاش اهل بیت برای فراموش نشدن ماجرای سقیفه
- شناخت مردم نسبت به حرمت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها
- عدم رعایت حرمت زهرا سلام الله علیها
- شکایت حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت به غصب حقّ خود
- دفاع حضرت زهرا سلام الله علیها از امیر المؤمنین علیه السّلام
- مناعت طبع حضرت زهرا سلام الله علیها
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
اهمّیّت داشتن بحث توسّل و عزاداری
این روزهای بعد از فقدان نبی مکرّم اسلام روزهای سختی برای اهل بیت علیهم السّلام است. حالا اینکه طبق نقل شیخ مفید شهادت پیغمبر ۲۸ صفر بوده است یا طبق نظر بعضی محقّقین که به نظر به حقیقت نزدیکتر است، دو ربیع بوده است و حالا همینطور اشاره هم میکنیم یکی از کارهایی که میشد کرد برای آن عزیزانی که میخواستند برای امام مجتبی صلوات الله علیه مجلس مفصّلتر بگیرند، این بود که به جای اینکه هفت صفر را تقویت بکنند -گرچه آنجا عزاداری خوب است تقویت آن را عرض میکنم- میشد ۲۸ صفر عزاداری برای امام مجتبی علیه السّلام باشد، یک چند روزی و بعد دوم ربیع هم برای پیغمبر اکرم صلوات الله علیه عزاداری میکردند. این با تحقیق همخوانی بیشتری دارد. البتّه اینها عرفی است، این ایام عرفی است و اصل جمع شدن و توسّل کردن موضوعیت دارد و الّا معلوم نیست در دورهی اهل بیت این شکلی باشد. شرایط اقتضا میکرد یا نمیکرد.
قرار ندادن مسائل فرعی به جای مسائل اصلی
مثلاً نقل داریم ۱۶ روز بعد از رحلت دختر یا ربیبهی پیغمبر، امیر المؤمنین صلوات الله علیه و فاطمهی زهرا صلوات الله علیها با هم ازدواج کردند. فقط ۱۶ روز بعد. بالاخره چه خواهر زهرای اطهر سلام الله علیها بوده باشد چه خواهر خواندهی زهرای اطهر سلام الله علیها ۱۶ روز… میخواهم بگویم ما گاهی این عرفیات را میخواهیم به معصوم نسبت بدهیم، خیلی داستان درست میشود. این عرفیّات ما خوب است، بنده در خوب بودن آن حرفی ندارم؛ در اینکه ما از اینها بخواهیم نتیجه بگیریم، برای معصوم تاریخ بسازیم، این کار خطرناکی است. بحث سنگین فراوانی هم این روزها است که الآن ایام چه چیزی است؟ آن چیزی که مسلّم است الآن ایام غصب خلافت است. حالا هفت هشت روز بعد، زهرای اطهار سلام الله علیها دچار جراحت شده باشند یا ۳۰، ۴۰، ۵۰ روز بعد که هیچ کدام آنها دلیل متقنی که قسم حضرت عبّاس بشود روی آن خورد برای تاریخ آن نداریم. حالا چه این و چه آن. حالا نظر ما یک مقدار آن طرفتر است، نظر بعضی از اکابر قم همین نزدیکیها است و این هم که همین نزدیکها است یک چیزی هم بگویم نهایت این است که صوت منتشر نمیکنیم.
یکی از مشکلات ما این است که مسائل اصلی خود را رها میکنیم و به سراغ مسائل فرعی میرویم. عزاداری برای زهرای اطهر سلام الله علیها این اصل است، فرع نیست. امّا این دعوایی که اگر مثلاً فرض بفرمایید -میگویم برای اینکه بین ما هیئتیها این مسئله است- حقیر بعد از بررسی به این نتیجه رسیدم به احتمال زیاد ۳۰، ۴۰ روز بعد از شهادت پیغمبر صلوات الله علیه، زهرای اطهر سلام الله علیها مورد هجوم واقع شدند. خوب این یک نظر است، اینطور نیست که بشود روی آن قسم حضرت عبّاس خورد، تحلیل از اسناد است. ممکن است اصلاً نظر عزیز دیگری یا بزرگی این باشد که فرض کنید که پنج روز بعد است، سه روز بعد است، هفت روز بعد است، ده روز بعد است. من به آن چیزی که رسیدم عمل میکنم، او هم به آن چیزی که رسیده است و عزاداری در طول سال هم که اشکال ندارد. ما خیلی از هفتهها متوسّل به زهرای اطهر سلام الله علیها میشویم. اصلاً مناسبتی نیست، توسّل مناسبت نمیخواهد.
ولایت نشانهی توسّل کردن به اهل بیت علیهم السّلام
مناسبت توسّل همان بحث ولایت است که یک جلسه عرض کردیم: «یَا وَلِیَّ اللَّهِ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَا یَأْتِی عَلَیْهَا إِلَّا رِضَاکَ»[۴] اصلاً تا تو اذن ندهی توبهی من قبول نیست. عمل من فایدهای ندارد تا امضا نکنی. نه عمل من قبول است، نه توبهی من قبول است. نه عبادت من مقبول است. «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ»[۵] متّقی نیست کسی که با شما کار ندارد. نگویید: گرفتار هستم، سنگین هستم، صبح جمعه میخواهم بیایم توسّل بکنم خوب «لَا یَأْتِی عَلَیْهَا إِلَّا رِضَاکَ» لذا توسّل اصلاً مناسبت لازم ندارد.
نکوهش واگذاری مفاهیم مهم اعتقادی به دلیل مسائل سیاسی
امّا اینکه یک جلسه هم در مورد انتظار عرض کردم ما گاهی مفاهیم مهمّ خود را سر مسائل سیاسی واگذار میکنیم؛ عین مسئلهی انتظار که آن را به دست انجمن حجّتیّه دادیم و اگر کسی راجع به انتظار صحبت بکند.. خود من در همین ماه محرّم و صفر اتّفاق افتاد که گاهی راجع به انتظار صحبت میکردم؛ گفتند: حاج آقا پس شما هم حجّتیّهای هستید؟ گفتم: چرا شما ما را اینقدر بیچاره کردید که اگر راجع به غیبت امام زمان علیه السّلام میخواهیم حرف بزنیم، باید بگوییم: به خدا قسم ما حجّتیّهای نیستیم. چرا به مفاهیم دین اجازهی مصادره دادیم؟! از آن طرف نظر ما این نیست که هفتهی اوّل هجوم واقع شده است ولی عزاداری برای زهرای اطهر سلام الله علیها و توسّل به زهرای اطهر سلام الله علیها که مناسبت نمیخواهد. اینکه بگوییم فلان گروهان ما هم… شیرازیها میگویند: محسنیّه. حالا ممکن است آنها هم بگویند امّا برچسب زدن خطرناک است، ما به توهّم نمیتوانیم برچسب بزنیم. مثلاً فرض کنید در مورد خود حقیر یک جایی شهادت امام عسکری سلام الله علیه دعوت بودم، بالای آن نوشته بود: ایام شهادت امام عسگری و ایام محسنیه و این… یکی گفت: آقا از شما توقّع نداشتیم در بنری که عنوان… مگر ایام محسنیّه ایام حرام است؟ حالا یک عدّهای الآن میدانند عزاداری میکنند، خدا از آنها قبول بکند. چرا ما میآییم مفاهیم دینی خود را واگذار میکنیم، بعد هم برچسب میزنیم هر کسی گفت: الآن ایام محسنیّه است… ما این را از کجا به دست آوردیم؟ هر کسی گفت: الآن ایام محسنیّه است، پس شیرازی و چه است. این حرفها از کجا آمده است؟ شما قبول ندارید، نگیرید. بنده که میگویم الآن نیست، الآن هر کجا بروم برای حضرت زهرا سلام الله علیها بخوانم، اگر توفیق داشته باشم گریه میکنم. چرا باید مفاهیم خود را به گروههای مختلف واگذار بکنیم. هر تشابهی اشکال ندارد. آن تشبّه به کفّار برای اینجا نیست. تشبّه به مخالفین اینجا است. آن گروهی را که گفتید دههی اوّل محرّم هم خیلی عزاداری میکنند. صرف تشبّه که منفی نیست. حالا آدم بعضی از حرفها را نمیزند، ما طرفدار وحدت اسلامی -با همان توضیحاتی که قبلاً دادیم- هستیم. امّا اینکه بگویید: من از دست شما ناراحت هستم، چرا نوشته است: محسنیّه، شما شرکت کردید؟ خلاف شرع که ننوشته است. حالا قصد من الآن این نبود که از خود دفاع بکنم شاهد از غیب رسید و یک بندهی خدا یک متنی از آقا در سال ۶۴ پیدا کرده است که ظاهر کلام ایشان این است که ایشان هم همین ایام را ایام هجوم میداند. بنده با این حال نظرم همان است که بود. چون در مسائل نظری که تقلید نداریم ولی خوب الآن همهی گروههای، بزرگترهای قم همه این زمان را میدانند، نظر من هم برای خود من محترم است، بنده از نظر خود برنگشتم ولی اینکه شما مدام بیایید بگردیم از داخل آن ضدّ ولایت فقیه دربیاورید، این هم خوب نیست.
دستور ائمّه علیهم السّلام به اتّهام نزدن به دیگران
ما وظیفه نداریم بگردیم ضدّ ولایت فقیه سنج پیدا بکنیم. حالا خود طرف تصریح کرد، تصریح کرد؛ در بقیهی موارد ما نباید ضدّ ولایت فقیه سنج پیدا بکنیم به صرف اینکه کوچکترین کاری کرد، برچسب بچسبانیم. جلسهی اهل بیت علیهم السّلام است. اهل بیت به ما اجازه نمیدهند ما اتّهام بزنیم. حالا قصد من مخاطبان اینجا نیست لزوماً یعنی حتما اینطور نیست. این چه کاری است که ما مدام بگردیم و مخالف پیدا بکنیم، چه چیزی به دست میآوریم؟ به جای اینکه بنشینیم ببینیم زهرای اطهر سلام الله علیها چه کسی بود، سر این بحث بکنیم که اینها دههی اوّلیهی محسنیّه هستند، آنها نیستند. ما هم که نیستیم، هر کجا که این ایام ما را دعوت بکنند با آنها میرویم گریه میکنیم، برای زهرای اطهر سلام الله علیها همیشه میشود گریه کرد. بعد چه کار داریم که بگوییم: لابد اینها با آنها… از این بعد بفرمایید لابد اینها با آقا هم هستند، چون سال ۶۴ آقا هم این را فرموده است، چه لزومی دارد که مدام بگردیم… یک صبح تا شب، شاید صد تا پیام برای من آمد که عجب اسم شما را روی یک بنر زدند و نوشتند: ایام محسنیّه. گفتم: ننوشته است که ایام خلاف شرع. حالا تازه ما روز شهادت امام عسکری علیه السّلام آنجا منبر داریم، اگر فرصت داشتم میرفتیم همین کاری که اینجا میکنم آنجا هم میکنم.
الآن ایام غصب سقیفه است، غصب خلافت است و ایام سقیفه است و این ایام، ایام حزن اهل بیت است، با اینکه مزاج و حال من آمادگی نداشت ولی دلم نیامد که این خطبه را با هم شروع نکنیم. این ایام، ایامی است که غم سر تا به پای زهرای اطهر سلام الله علیها را فرا گرفته است. این به این معنا نیست که الآن امروز ایام عزاداری همهی شما باشد؛ نه اگر بخواهید به آن نگاه بکنید شما باید در طول سال عزادار باشید. آتش در دل مؤمن است، گاهی بروز میدهد. بخواهیم به آن نگاه بکنیم همیشه یک زمانی بوده است اهل بیت به شهادت رسیدند. یک ۴۰، ۵۰ روزی ائمّهی ما حداقل بلکه بیشتر عزادار بودند. میخورد به شهادت بعدی، باید در طول سال عزاداری رسمی بکنیم ما که توقّع این کار را نداریم و نمیکنیم. این را هم که الآن عرض میکنم ایام عزای اهل بیت است، به این معنا نیست که در این ایام کسی لبخند نزد. عرض کردیم زهرای اطهر سلام الله علیها ۱۶ روز بعد از خواهر یا خواهر ناتنی خود عروسی کرده است. بله البتّه در عروسی زهرای اطهر سلام الله علیها گناه نیست، در آن مستحبّات و اینها است. حالا بیشتر از این دیگر جرأت نمیکنم حرف زنم. این عرفیّات را ما ساختیم، به گردن اهل بیت علیهم السّلام نیندازیم ولی بروید شما ۱۴۰۰ سال پیش سال ۱۱ هجری این زمان، زمان غم اهل بیت است. آن هم یک جملاتی که اگر جرأت کردم یک مختصر آن را عرض کردم خدا میداند که به یاد انسان بیفتد، دیگر انسان نمیتواند تحمّل بکند. بعضی از جملاتی که از زهرای اطهر سلام الله علیها در همین حوالی صادر شده است، حالا چه هجوم شده باشد چه نشده باشد.
مفهوم کلمهی شقشقه
خطبهی سوم نهج البلاغه به خطبهی شقشقیه معروف است. یک فیلمی هم اخیراً از شقشقهی -دور از محضر شما- یک شتری منتشر شد. وقتی عصبانی میشود یا بعضی حالات برای او اتّفاق میافتد مثل حباب داخل گلوی او یا زبان او متورم میشود، از دهان او بیرون میآید، فوران عصبانیّت است. شما ببینید تعجّب میکنید زبان او مثل بادکنک است. من اخیراً فیلم آن را دیدم، منتشر شده است. آن برای لحظهای است که انسان میخواهد، آتش دل خود را خاموش بکند، کسی نفهمد، بروز نمیدهد. لفظی به کار نمیبرد. دور از محضر امیر المؤمنین روحی له الفداء تشبیه خود حضرت است. در عرب تشبیه انسان به حیوان قبیح نیست. در فارسی قبیح است، ما در فارسی نمیگوییم که مثل لاشخوری که با سرعت آمد، علامت سرعت است، «کَرکس» است. در بعضی از مقاتل سیّد الشّهداء علیه السّلام است که مثلاً حضرت حرکت کرد کَرکس. ما به باز شکاری تعبیر میکنیم، یک مقدار آن را نرمتر بکنیم. در عرب تشبیه انسان به سایر حیوانات -اگر به وجه تشبیه دقّت بشود- قبیح نیست. مثلاً «السّلام علی فَرخِ الرَّسول» ترجمهی این به فارسی زیبا نیست. فرخ یعنی جوجه. فَرخای پیغمبر، در مورد حسنین علیهم السّلام فرموده است. این در زبان عربی قبیح نیست. یعنی جگرگوشههای من. ولی این را در فارسی بگویید میگویند: یعنی چه جوجه؟ باید از آوردن آن از این زبان به آن زبان دقّت کرد.
علّت ماندگاری کتاب نهج البلاغه
لذا این شقشقه آن حالتی است که شتر وقتی نمیتواند خشم خود را کنترل بکند، ظاهراً کاری نمیکند ولی از درون آتش دل جلوهی ظاهری میکند، هر چه میخواهد آن را کنترل بکند. حضرت حالت خود را تشبیه به آن کرده است. یعنی هر چه خود را نگه داشتند، ناگهان بروز کرد. چون این دم فرو بستن سخت است. این خطبه، خطبهای است که وقتی از امیر المؤمنین صلوات الله علیه صادر شد و در نهج البلاغه نوشته شد، کلّ کتاب نهج البلاغه را زیر سؤال برد. الآن شاید جلسهی بیست و هفتم یا بیست و هشتم است که در حاشیهی کتاب نهج البلاغه نشستیم، جملاتی با هم میخوانیم. آن روزهای اوّل محضر شما عرض کردیم که کتاب نهج البلاغه کتاب اسلامی است. برای همین هم ماندگار شده است. هم حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام فضای دعواها و یا بیان بعضی نکات مذهبی شیعی نبود. هم بنای سیّد رضی بر این نبوده است، بعضی از آن اختلافات را مطرح بکند. میخواسته است کتاب مطرح بماند، دعوا نشود.
امّا همین شقشقیه را که میآورد باعث میشود اصل کتاب زیر سؤال برود. عمدهی شبهاتی که علیه نهج البلاغه است که ابن خلّکان و اینها میگویند این را سیّد مرتضی نوشته است، انشاء سیّد مرتضی است. یعنی برادر سیّد رضی یا بعضی کمتر، گفتند: انشای سیّد رضی است، خود او نوشته است. دلیل آن این است که میخواستند این حرفها را به امیر المؤمنین علیه السّلام نسبت ندهند، مهمترین آن هم این خطبه است. در حالی که خطبهی شقشقیه در خیلی از منابعی که صد سال قبل از سیّد رضی بودند هم آمده است. یعنی این انشای سیّد نیست. کتابهای فراوانی که صد سال قبل از سیّد رضی بودند، این مطلب را آوردند. لذا این که کسی بگوید خطبهی شقشقیه از سیّد رضی است، این فقط تعصّب برای فرار از موضوعاتی است که در متن آمده است.
غصب خلافت توسّط خلیفهی اوّل از زبان امیر المؤمنین علیه السّلام
نکتهی دیگر این است که این چیزی که در این متن آمده است چون خطبه است، حضرت با پردهپوشی صحبت کردند. به ویژهی حضرت نسبت به خلیفهی اوّل بسیار نرم صحبت کرده است. این نرمترین حالت ممکنی است که حضرت در آن شرایطی که ناگهان بعد از سالها یک مقدار از آن چیزهایی را که با چاه فرموده است، با مردم در میان گذاشته است و آن هم بلافاصله وقتی فرصتی ایجاد میشود حضرت میفرماید: «تِلْکَ شِقْشِقَهٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ»[۶] دیگر کأنّه بروز آن از من نبود. اینطور شروع میشود: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا»[۷] «فُلَانٌ» در متون ما است. ابن ابی الحدید میگوید: وقتی من نسخهی قدیمی استاد خود را دیدم به جای «فُلَانٌ» «ابْنُ أَبِی قُحَافَهَ» است. یعنی پسر ابی قحافه که خلیفهی اوّل میشود. به خدا سوگند او ردای خلافت را به تن کرد؛ «وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى» در حالی که میدانست من محور آسیاب هستم که به دور آن میگردم. همه چیز باید به دور من میگردید و به سمت من در جهتی که من میگویم. چون امام مسلمین هستم. «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ» از کوهسار شخصیت من و از فضایل من است که چیزی هم به دیگران میرسد. سیل از آن بالا نازل و سرازیر میشود. هر چه هست، از ما است. «یَنْحَدِرُ عَنِّی» از من است که این سیل پایین میآید. به هر کسی هر چه رسیده است، از ما رسیده است. از آن بالا یک چیزی هم به دست او رسیده است. «وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ» مرغ تیز پرواز وهم… کسی هر چه بپرد به اوج من نخواهد رسید. «وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ» پرنده هر چه بپرد، به قلّه نخواهد رسید. شاهین هر چه بپرد، به این قلّه نخواهد رسید.
غم همیشگی مؤمن در موضوع غصب خلافت
«فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً» ولی وقتی دیدم شرایط اینطور است این لباس را کنار گذاشتم. یعنی دیدم شرایط این نیست کشمکش بر سر این لباس خلافت را ادامه بدهم. «وَ طَوَیْتُ عَنْهَا کَشْحاً» با سخاوت، با بزرگواری چشم پوشیدم، نگذشتم، نخواستم ادامه بدهم. «وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ»، «طَفِقْتُ أَرْتَئِی» شروع به بررسی کردن کردم که آیا با دست شکسته بجنگم؛ کنایه از اینکه یار ندارم، کسی نیست، بازویی نیست، کمکی نیست، یاوری نیست، در این شرایط بجنگم. «أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَهٍ عَمْیَاءَ» یا در این ظلمت سیاه نابود کنندهی ستم ستمگران صبر بکنم. حضرت میفرماید: این صبر -چون من نمیخواهم روضه بخوانم اینجاها را تا جایی که میتوانم دارم سرد بیان میکنم- «أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَهٍ عَمْیَاءَ» یا اینکه بر این ظلمت صبر بکنم که این ظلمت اینطور است که «یَهْرَمُ فِیهَا» در این ظلمت، در این طخیه، در این سیاهی، «یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ» کمر کسانی که سنّ و سالی و فهمی دارد، میشکند. استخوان آنها فرتوت میشود. «وَ یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ» به کوچکترها بگویند از داغ این غم پیر میشوند -خود اهل بیت علیهم السّلام جاهایی به این اشاره کردند که حالا نمیخواهم وارد آن بشوم- «وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّهُ» اینکه ما عرض کردیم که همهی سال میشود عزاداری کرد، الآن هم لازم نیست ما به مردم بگوییم بیایید عزاداری بکنید «وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ» مؤمن کئیب است، غمگین است. «حَتَّى یَلْقَى رَبَّهُ» یعنی کسی یاد آن ماجرا بیفتد دل او شاد نخواهد شد. «یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّهُ» این غم تمام نشده است. من خنُک نشدم. اگر مؤمن اینطور است، ببین خود امیر المؤمنین علیه السّلام که امیر مؤمنان است چگونه است. فرمود: «أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ»[۸] دیگر این جگر من خنک نخواهد شد، این داغ تمام نخواهد شد.
«فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى»[۹] دیدم عقل به من میگوید: این کار عاقلانهتر است. باید یک جایی این جملات را باز کرد که بشود در آن گریه کرد. چون میخواهم رد بشوم، چون این جاها را نمیتوانم توضیح بدهم. «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى» خوار در چشم من بود. قذی؛ و صبر کردم «وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا» استخوان شکستهی تیز در گلوی من بود و باید تحمّل میکردم. «أَرَى تُرَاثِی نَهْباً» دیدم همهی دار و ندار من را به غارت بردند. «حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِیلِهِ» آن قسمت اوّل را یک مقدار جلوتر بیایم… حالا بگویم اگر رسید بعداً این را ادامه میدهم.
علّت بیانات تند اهل بیت علیهم السّلام نسبت به مخالفینشان
این ایام، ایام غصب خلافت است. این ماجرا «أَرَى تُرَاثِی نَهْباً» خوب خیلی اتّفاقات اینجا افتاده است. یکی از آنها ماجرای غصب فدک است. در این غصب فدک اتّفاقاتی افتاده است. وقتی حکومت غصب شد که ما یک جلسهای که عرض کردیم این ضبط نشود عرض کردیم که آنجا نسبت به مخالفین تعابیر تندی به کار بردند که الآن دیگر نمیخواهم آن را بیان بکنم که حتّی اینها فرزندان چه هستند، اینها را توضیح دادیم. چرا اهل بیت علیهم السّلام این حرفها را زدند که شیعیان ما حلال زاده هستند، دیگران حالا… بعد حالا یک حرفهایی که الآن نمیخواهم آنها را مطرح بکنم. یک جایی یک جلسهای، یک مقداری از آن را عرض کردیم، چرا اهل بیت این حرفها را زدند؟ اهل بیت علیهم صلوات الله نمیدانستند که اوضاع بین مسلمین شقاق میشود؟ چرا آمدند از آن حرفها زدند که حالا من هم الآن نمیتوانم بگویم از کدام حرفها؟ یکی از آنها این است که وقتی شیعیان در این فشار و ظلم قرار گرفتند، اصلاً از نظر روحی روانی نابود میشدند. شما صبح تا شب ببینید که «لَعَنُوهُ عَلَى جَمِیعِ الْمَنَابِرِ»[۱۰] نسبت به امیر المؤمنین علیه السّلام… دهان من بسته است لعن، لعن است. نسبت به زهرای اطهر سلام الله علیها چیز دیگر گفتند. خوب این شیعیان نمیتوانستند تحمّل بکنند. چقدر بنشینند دم فرو بندند، مولای آنها که منتهی الحلم است، مسلّط بر خود است میفرماید: «تِلْکَ شِقْشِقَهٌ» گاهی نمیتواند خود را کنترل بکند. یعنی این آتش فوران میکند. شیعیان مینشستند، آنها یک حرفهایی میزدند، اینها باید تحمّل میکردند. روی منبرها جملاتی میشنیدند که حالا من جرأت نمیکنم آنها را بگویم. امام صادق علیه السّلام جملهای دارند خدا میداند… لذا اینها نگاه میکردند امیر المؤمنین علیه السّلام لعن میشود، نسبت به صدّیقهی طاهر سلام اله علیها بدتر از این جسارت میشود. اینها در این فشار که بودند، اهل بیت میآمدند میفرمودند: کسی در وجودش سردی ولایت ما را حس میکند، مادر خود را دعا بکند. این برای این بود که اینها را دلگرم بکنند و آن کسانی دیگری که ثروت داشتند، پول داشتند، قدرت داشتند، در اوج قدرت ظلم میکردند، اهل بیت علیهم السّلام میخواستند این هیمنهی اینها را در چشم اینها بشکنند. بگویند: نگاه نکن که امام یک مذهبی است، این حرام زاده است. از جهت روحی و روانی، آن کسانی که اهل مسائل نظامی و جنگ هستند میدانند این مسائل روحی و روانی خیلی مهم است. این هیمنهی اینها که این صبح تا شب جسارت میکردند و اینها باید تحمّل میکردند، روحیهی آنها را نابود میکرد.
اهمّیّت بیان بعضی موضوعات از نظر اهل بیت علیهم السّلام
شاید یکی از دلایل این بود که اهل بیت علیهم السّلام گاهی پردهبرداری میکردند. یک چیزهایی، یک جملاتی مجمل میفرمودند و اگر الآن هر کسی بگوید: این حرفها چه اهمّیّتی دارد میگویید؟ البتّه ما قائل هستیم این حرفها را باید در جای مناسبت خود گفت، این حرفها را سر کوچه نمیشود گفت. کما اینکه الآن هم من دارم نمیگویم. وقتی ۱۰۰ تا، ۸۰ تا روایت در یک موضوعی داریم دیگر شک نیست که معصوم فرموده است. چه کسی میخواهد تکلیف معلوم بکند که این حرفها را باید گفت یا نه. وقتی در یک موضوع تعداد فراوانی روایت داریم که مسلّم است از معصوم رسیده است خوب حداقل این است که شیعیان باید عقاید خود را بدانند. بله شیعیان نباید دعوا بکنند. نباید جنجال درست بکند، سر خیابان جار نزنند، اسرار را فاش نکنند، اینها درست است شکّی نیست امّا این را معصوم فرموده است. این که بگوییم: آقا اینها چه لزومی دارد بیان بکنید؟ تا کسی میخواهد این حرف را بزند بعضی از دوستان هم لباس ما هستند که هر چه خیر و شر است، از آخوندها است. ریشهی هر خیر و شرّی اهل علم هستند هم عمار اهل علم است. هم آن دشمنان اهل بیت. علم نداشته باشند، نمیتوانند کار بکنند. میگوید: گفتن اینها چه لزومی دارد؟ میگویم: ببخشید ۱۳۲ تا در آن موضوعی که ایشان گفت روایت از اهل بیت است، اگر ۱۳۲ روایت اشتباه است اصلاً روایات اشتباه است. شما در فقه با یک روایت فتوا میدهید، درست هم است. ۱۳۲ تا روایت در یک موضوعی داریم مثلاً. بگوییم: چه لزومی دارد اینها را مطرح بکنیم؟ لابد لزوم داشته است که معصوم فرموده است. شما که دیگر بیشتر از معصوم نمیفهمید. ۱۳۲ روایت آمده است یعنی معصوم صلاح میدانسته است که شیعیان بدانند. بله اینکه علنی برویم در خیابان داد بزنیم، نه این کار را نمیکنیم. کما اینکه آن جلساتی که این شکلی است، ما اصلاً ضبط نمیکنیم. ولی خوب شیعهها بدانند چه خبر است. این جمله را اهل بیت علیهم السّلام فرمودند: اگر کسی سردی محبّت ما را چشید، مادر خود را دعا بکند ما این را نگفتیم. معصوم شرایط را تشخیص نمیداده است؟
حدّ یقف نداشتن ولایت و برائت
ما در ولایت و برائت داغ بازی نداریم. کسی که داغ نیست، مشکل دارد. ولایت و برائت حد ندارد. زمان هم ندارد. قید هم نمیخورد. یک مسئلهی تاریخی تمام شده هم نیست، اگر بود اهل بیت علیهم السّلام کاری نمیکردند که این طول بکشد. چرا وقتی میآیند به امام رضا سلام الله علیه میگویند: آقا جان در مورد محرم و عاشورا و این روزه بگیریم، روزه نگیریم؟ حضرت میفرماید: این روزهی پسر مرجانه عبیدالله بن زیاد است. آقا تا اینجا را فهمیدیم. فهمیدیم که روزهی روز عاشورا کار بنی امیّه برای دشمنی با اهل بیت علیهم السّلام است.
تلاش اهل بیت برای فراموش نشدن ماجرای سقیفه
چرا امام رضا علیه السّلام این جملهی بعدی آن را فرمود؟ هم در تهذیب و هم در کافی وجود دارد که «مَا أُصِیبَ آلُ مُحَمَّدٍ علیهم السّلام إِلَّا فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ»[۱۱] ما هر چه مصیبت دیدیم، برای روز دوشنبه است. این جمله را برای چه اضافی فرمودید؟ میخواهد اینها را به هم ربط بدهد. ما نمیخواهیم ربط بدهیم. یعنی خود معصوم تشخیص نمیدهد که جامعهی اسلامی ممکن است به هم بریزد، اگر کسی برود سر فاش بکند؟ خوب چرا شما این جمله را میفرمایید؟ چرا زینب کبری سلام الله علیها در قتلهگاه فرمود: «بِأبی مَن عَسکَرَهُ فِی یوم الإثنَین»[۱۲] روز دوشنبه چه خصوصیتی داشت که حضرت زینب سلام الله علیها بفرماید: پدرم به فدای کسی که لشکر او را روز دوشنبه… مثلاً پدر من به فدای کسی که لشکر او را روز پنج شنبه غارت کردند. خوب این یعنی چه؟ چه اهمّیّتی دارد که روز دوشنبه غارت کردند یا پنج شنبه؟ زینب کبری روحی له الفداء وسط قتلهگاه یک زن تنها چه لزومی دارد اشاره به روز دوشنبه بکند؟ فرض کنید کسی بگوید این ربط ندارد را دارم عرض میکنم. یک شنبهای اینطور شد، این یعنی چه؟ روز عاشورا هر روزی بود مهم نیست، این دوشنبه در اهل بیت علهیم السّلام اسم رمز است، میخواهند آن روز فراموش نشود. دیگر در قتلهگاه بدترین شرایط ممکن برای زینب کبری است، همان لحظه در اوج عزا حضرت دارد اشاره به یک جای خاص میکند یا امام صادق علیه السّلام میفرماید: «إِذَا کُتِبَ الْکِتَابُ قُتِلَ الْحُسَیْنُ»[۱۳] یعنی آن کسانی هم که میخواهند برای امام حسین علیه السّلام عزاداری بکنند امروز است. آن لحظاتی که باعث شد اتّفاق بیفتد و سیّد الشّهداء صلوات الله علیه به شهادت برسد. خود اهل بیت فرمودند: ما باید چه کار بکنیم؟ از هر فرصتی استفاده میکردند، این فراموش نشود. یک کنیزی پشت سر بدن مطهّر امام هادی علیه السّلام میخواستند تشییع بکنند راه افتاده بود. خوب این اگر یک کنیزی بود که بیهماهنگی میخواست این کار را بکند، جلوی او را میگرفتند. دربان خانهی نائب امام زمان سلام الله علیه به معاویه توهین کرد. معاویه که حرمتی برای ما شیعهها ندارد ولی او بزرگ شیعهها بود و نباید هم آشکار میشد که او نائب امام زمان علیه السّلام است. بعد معلوم شد از بزرگان شیعه است. او را اخراج کرد و دیگر هم او را راه نداد. هر چه واسطه آوردند گفت: من این را نمیپذیرم. یعنی شرایط بحرانی است. خوب میآمدند جلوی این جاریه را میگرفتند که حرف نزن، سر جای خود بنشین. پشت سر امام هادی علیه السّلام -که داشتند بدن مطهّر او را میبردند که مراسم دفن صورت بگیرد- گریه میکرد میگفت: یا رسول الله همهی اینها اسم رمز است. «مَاذا لَقینا فی یوم الاثنَین قَدیماً وَ حَدیثاً»[۱۴] یا رسول الله ما از قدیم تا حالا چقدر مصیبت در این دوشنبه دیدیم. خوب این واضح است که میخواهد اشاره بکند. بعد هم از قول یک کنیز گفته بشود که آنجا حساسیّت زیاد است بگویند: خود این یک حرفی زد. مگر اهل بیت علیهم السّلام نمیتوانند جلوی او را بگیرند؟ اهل بیت علیهم السّلام نخواستند این موضوع فراموش بشود. حالا یک کسی پیدا میشود میگوید: این موضوعات قدیمی است. عجب! در این ایام دین سازی صورت گرفته است. دین در مقابل دین. چقدر کینه بوده است، واقعاً چقدر کینه داشتند.
شناخت مردم نسبت به حرمت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها
یکی از اتّفاقاتی که در این ایام افتاده است این است که کارگرهای زهرای اطهر سلام الله علیها را از فدک بیرون کردند. اگر کسی بتواند درست این مسئله را تصوّر بکند، خدا میداند که دیگر نمیتواند بنشیند. آدم نمیتواند آرام بنشیند. آن کسی که آن جامعه باید میآمدند وقتی راه میرفت صورت خود را روی زمین میگذاشتند تیمّناً تبرکاً که زهرای اطهر آنجا پا گذاشته است، اینها را از پیغمبر شنیده بودند. حرمت زهرای اطهر سلام الله علیها را میشناختند. حرمتی که از زهرای اطهر سلام الله علیها میشناختند، قطعاً بیش از حرمتی بود که برای امیر المؤمنین علیه السّلام میشناختند. وقتی حوادث هجوم میخواست شکل بگیرد، هیچ کسی نرفت به او بگوید که علی در خانه است. همه میگفتند: فاطمه در خانه است. حتّی نگفتند: امام حسن و امام حسین علیها سلام در خانه هستند. یک نفر آمد..
اینها را امام صادق علیه السّلام به ما یاد داده است. آقا دارد آیهی قرآن میخواند: «وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ»[۱۵] وقتی داشت میخواند که بین حضرت موسی و آن مرد صالح خدا که از طرف خدا آمده بود که حالا در روایت میگویند مثلاً خضر نبی بوده است رفتند یک جایی «أَنْ یُضَیِّفُوهُما»[۱۶] اینها را اصلاً راه ندادند. دست آنها آب ندادند. اینها آمدند در بیابان بروند گرسنه و تشنه. ایشان به موسی فرمود: این دیوار خرابه را درست بکنیم و برویم. موسی گفت: اینها ما را حساب نکردند، یک لیوان آب دست ما ندادند. در یک بیابان به یک دیوار چه کار داری؟ این را رها بکن که دیگر گفت: این یک چیزی بین من و تو است. حالا بعد از آن گفت: آقا اقلاً تأویل آن را به من بگو. یعنی ریشه و سرّ اینکه شما میخواستی این دیوار را درست بکنی چه بوده است؟ گفت: «وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ» این دیوار برای دو تا بچّهی یتیم بود. مثلاً فرض کنید سهمیهای، گنجینهای، ارثیه ای چیزی زیر این دیوار مخفی شده بود، دیوار را درست کرده بودند که زیر آن را نکنند، آخر آیه میفرماید که ابوی اینها صالح بود. پدر اینها صالح بود. هم ما شیعیان و اهل سنّت در ذیل این میگویند، این نه اینکه پدر اینها که یتیم شده بودند صالح بود، جدّی از اجداد اینها که مثلاً شش پشت پیش به یک روایت میگویند: ششصد سال پیش حالا هر چه، نوادهی یک بزرگی بودند که او صالح بود. آن مرد خدا گفت: ما به حرمت آن مرد صالح این دیوار را درست کردیم.
امام صادق علیه السّلام فرمود: مادر ما از نسل پیغمبر که نبود، فرزند پیغمبر بود. آن دیوار را نساختند، بلکه در و دیوار آن خانه را خراب کردند. خود اهل بیت علیهم السّلام نمیخواهند ما فراموش بکنیم. اگر این آیه را امام صادق علیه السّلام نمیگفت، چه کسی به یاد این مسئله میافتاد؟ و هر موضوعی که بتوانند تلمیح میکنند یعنی اشاره به یکی از آن وقایع میکنند. هر جا مطلبی برسد بشود سعی میکنند، آن حادثه را فراموش نکنند. واقعاً اگر کسی این مسئله را از امام صادق علیه السّلام نمیشنید، شاید یاد آن موضوع نمیافتاد. خیلیها حداقل نمیافتادند.
عدم رعایت حرمت زهرا سلام الله علیها
حضرت فرمود: حقّ ما را به اندازهی آدمهای عادی هم رعایت نکردند. فرزندان خلفا را جامعه تکریم میکرد میگفتند: اینها یادگار خلیفه هستند، پسر خلیفهی دوم را تکریم میکردند. این همه از زهرای اطهر فضیلت رسیده بود. حالا همهی این حرفها را میخواهم بزنم برای این جمله یکی از بزرگان انقلاب رحمه الله علیه، ما از اینها هم در انقلاب داشتیم. من یک جایی رفته بودم گفتند: از این تیر –از آن دور نشان میدادند- تا آنجا شاید چند صد هزار متر بود در یک منطقهای -که حالا نمیخواهم اسم ببرم آنها راضی نیستند- به اسم پدر اینها بود. دو تا عالم معمّر. ۸۰، ۹۰ ساله که از بزرگان انقلاب هستند، پدر آنها یک ثروتمندی بوده است گفتند: از آنجا تا اینجا اینها سند داشتند. ولی گفتند: پدر ما از آنجا تا اینجا را سنگچین کرده است، این قسمت بقیهی آن شاید سیصد هزار متر، دویست هزار متر مربع احتمال میدهیم که این را همینطور احتمالاً گتره نوشتند. از اینجا تا آنجا سند دارند ولی پدر ما در زمان حیات خود تا اینجا را سنگ چین گذاشته است، کشاورزی کرده است. بقیهی آن را به دولت دادند. همزمان یک خواهر زادهی اینها هم یک زمینی یک جایی داشت، آن اوائل انقلاب که سر زمین و خانه دعوا بود گرفتند. رفته بود به اینها گفته بود: دایی یک نامه بدهی -اینها از بزرگان انقلاب هستند- من میروم میگیرم. گفته بود: شأن ما نیست حالا که انقلاب شده است، از قدرت خود استفاده بکنیم برای اینکه چیزی بگیریم. حالا حقّ طرف بوده است، برای همه هم نامه مینوشت، برای خواهر زادهی خود که بود گفت: در شأن ما نیست.
من این را که شنیدم به یاد این افتادم که -خدا کمک بکند که بتوانم جملهی خود را بگویم و هر چیزی هم نگویم- زهرای اطهر سلام الله علیها عزادار پدر خود بود. شأن او این نبود که برود در مسجد و راجع به یک تکه زمین صحبت بکند. شأن او این نبود دختر پیغمبر. عزادار بود. این چه عزاداری است
«صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا»[۱۷]
مصائبی بر من وارد شد که اگر به روز وارد میشد، شب میشد. حضرت خیلی اشاره کرده است. مرحوم غروی اصفهانی اعلی الله مقامه الشّریف این را خیلی خوب گفته است: «وَ مِن سَوادِ مَتنها اسود الفَضا»[۱۸] میگوید از آن پهلوی کبود شده آسمان تیره شد. بعد میگوید: «یَا سَاعَد اللّه الامامَ المُرتضى» خدا به علی کمک بکن که با چه صحنهای مواجه شد. خیلی برای زهرای اطهر سلام الله علیها سخت بوده است -میخواهم یک جملهی حضرت را معنا بکنم، بگویم برای چه این جمله را از ایشان نقل کردند- برود برای یک تکه زمین بحث بکند و ظاهر آن هم این باشد که دارد راجع به زمین بحث میکند که حساسیت کم باشد. گرچه معلوم است که مسئلهی فدک چیست. بیبی عزادار است و خدا میداند اگر با حضرت زهرا سلام الله علیها کار نداشتند معلوم نبود حضرت زنده بماند.
شاید هفتهی پیش عرض کردیم که خود امیر المؤمنین علیه السّلام خود تعجّب کرد عرض کرد: یا رسول الله این را که من بعد از شما زنده ماندم معلوم است که خدا مقدّر کرده است بعد از فاطمه هم من زنده بمانم. یعنی نباید قاعدهی آن این باشد که بتوانم داغ شما را تحمّل بکنم. حالا در آن ایامی که یک هفته از داغ پیغمبر صلوات الله علیه گذشته است، زهرای اطهر سلام الله علیها برود راجع به یک تکه زمین صحبت بکند، اینها دون شأن است. با اهل بیت پیغمبر چه کردند. دیگر بیشتر از این نمیتوانم صحبت بکنم موضوع سخن خیلی تلخ است.
شکایت حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت به غصب حقّ خود
حضرت رفتند صحبت فرمودند با آن حرارتی که شما بروید خطبهی فدکیه را بخوانید طرف مقابل شروع به لبخند زدن کرد. خدا کمک بکند بتوانم این جمله را بگویم زینب کبری روحی له الفداء حتّی در قتلهگاه نفرمودند: ای کاش من به دنیا نمیآمدم حتّی با پیغمبر صلوات الله علیه که صحبت کردند یا رسول الله «هَذَا حُسَیْنٌ» ٌولی داغ را تحمّل کردند. در شام از زین العابدین صلوات الله علیه این نقل شده است که ای کاش مادرم من را به دنیا نمیآورد. وقتی بیبی زهرای اطهر سلام الله علیها رفتند راجع به فدک صحبت کردند، روی کردند به پیغمبر صلوات الله علیه عرض کردند پدر جان بعد از تو حوادثی پیش آمد؛ تا تو بودی این اتّفاقات نمیافتاد. بعد اینطور گفتند: اوّل گفتند که ای کاش ما پیش از شما از دنیا رفته بودیم. بعد که مطالبهی فدک صورت گرفت، یک جملاتی یک نفر گفت که من نمیتوانم این را بیان بکنم. طعنی زدند، جسارتی کردند که وقتی زهرای اطهر سلام الله علیها به منزل برگشتند، به امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: تو اینجا نشستی در حالی که من دشمنتر از او در توهین لفظی به خود کسی را ندیدم. نمیتوانم بیان بکنم. فرمود: تو اینجا نشستی در حالی که او با من دشمنی کرد و این دشمنی را با توهین به زبان آورد. بعد رو کرد به پیغمبر فرمود: «وَیْلَایَ فِی کُلِّ غَارِبٍ»[۱۹] یعنی وای بر من. بعد فرمود: ای کاش من به دنیا نیامده بودم. نمیتوانم بیان بکنم، نمیخواهم روضه را گرم بکن فقط اشاره میکنم نمیتوانم لفظ را بیان بکنم. یک حرفی اینجا به صدّیقهی طاهره سلام الله علیها زده شد، اسم رمز بود. لذا امام صادق سلام الله علیه فرمود: پدر ما امیر المؤمنین علیه السّلام را روی منبرها لعن کردند ولی روی منبرها به مادر ما جسارت کردند. از همان لفظی که او گفته بود. امیر المؤمنین صلوات الله علیه سعی کرد بیبی را آرام بکند.
دفاع حضرت زهرا سلام الله علیها از امیر المؤمنین علیه السّلام
این ایام، ایامی است که صدّیقهی طاهره سلام الله علیها چند روز بعد از این واقعهی هجوم رخ داد -که حالا به بحث برمیگردم و نقطهی بحث را روی فدک نگه میدارم- چند روز بعد از اینکه حمله کردند وقتی پشت در رفتند فرمودند: ما عزادار هستیم. در خانهی عزادار نمیروند سر و صدا بکنند. اگر کسی هم با عزادار بد باشد، آن ایام میگویند: اینها عزادار هستند. اینها قبل از هجوم است که فرمود: «یَا أَبَتَاهْ! یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ … وَ ابْنَتِکَ»[۲۰] گریه از هتک حرمت است. هنوز هجوم صورت نگرفته است. حالا من برگردم یک جمله عرض بکنم بحث را اینجا نگه بدارم. حضرت مطالبهی فدک کرد. چند بار بحث کرد. شاید چند مجلس این اتّفاق افتاد. در یک مجلس خطبه خواندند. در یک مجلس اقامهی شهود کردند. عزادار بود. در روایات ما است که «ازهد هذه الامه و اعبدها» بود زاهدترین این امّت بود. برای یک تکه زمین نرفت. این خیلی برای زهرای اطهر سلام الله علیها سخت است ولی از امیر المؤمنین علیه السّلام دفاع کرده است. من یک جمله قبلاً گفتم بگذارید همین جا بگویم، گفتن آن یکی خیلی سخت است، این نرمتر است.
مناعت طبع حضرت زهرا سلام الله علیها
امیر المؤمین علیه السّلام فرمود: زهرای اطهر خیلی مناعت طبع داشت. شنیدید که وقتی امیر المؤمنین علیه السّلام وارد خانه میشود، حضرت میخواهد بگوید: من غذا میخواهم. نگاه میکند میبیند زهرای اطهر سلام الله علیها میلرزد. میفرماید: چیزی در منزل نداریم. وقتی حضرت میفرماید: چرا نگفتی؟ امیر المؤمنین علیه السّلام مسافرت بود، بیرون از شهر کار میکرد فرمود: پدرم به من فرموده است از تو چیزی نخواهم. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: زهرای اطهر سلام الله علیها از پیغمبر چیزی نمیخواست. یک بار که به خاطر من رفت، به پیغمبر بگوید: خادمی میخواهم و نتوانست از مناعت طبع خود بیان بکند، عالم ریزهخوار سفرهی او است، به کسی رو نمیزند. برگشت منزل، پیغمبر خواست به خانهی ما بیاید، وقتی اذن گرفت وارد بشود زهرای اطهر سلام الله علیها هر وقت پیغمبر اذن میگرفت، با شوق دم در میآمد ولی این بار وقتی پیغمبر سلام کرد، زهرای اطهر سلام الله علیها ملحفه روی سر خود کشید. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: از شدّت حیا. ولی آمد بین مردم در مسجد فرمود: مگر ما کافر هستیم، ما را از محروم کردید؟! یک بار اینجا برای امیر المؤمنین علیه السّلام رو زد. یک بار وقتی از اینها ناامید شد، فرمود: شب استر آماده بکن میروم در خانهی انصار. امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید: شب اوّل رفتیم، حرمت ما را نگه نداشتند. گریه کرد بیبی تا خانه آمد. ولی به من فرمود: علی جان فردا هم یک بار دیگر میآیم.
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫
[۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۹۹، ص ۱۷۳٫
[۵]– سورهی مائده، آیه ۲۷٫
[۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۰٫
[۷]– همان، ص ۴۸٫
[۸]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۲۰٫
[۹]– همان، ص ۴۸٫
[۱۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۱، ص ۱۳۹٫
[۱۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۴، ص ۱۴۶ و تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ۴، ص ۳۰۱٫
[۱۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۵، ص ۵۹٫
[۱۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۸، ص ۱۸۰٫
[۱۴]– مروج الذهب، ج ۴، ص ۱۹۳٫
[۱۵]– سورهی کهف، آیه ۸۲٫
[۱۶]– همان، آیه ۷۷٫
[۱۷]– روضه الواعظین و بصیره المتعظین (ط – القدیمه)، ج ۱، ص ۷۵٫
[۱۸]– شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار علیهم السلام، ج ۳، ص ۳۳٫
[۱۹]– الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج ۱، ص ۱۰۷٫
[۲۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۰، ص ۲۹۴٫
پاسخ دهید