حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ ۲۹ دی ۱۳۹۶ در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به موضوع «خطبه ی شقشقیه و نگاه امیرالمؤمنین علیه السلام به موضوع زنان» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
- صحّت خطبهی شقشقیه
- حذف شخصیّت سیّد رضی از ادبیات عرب به جهت نقل خطبه شقشقیه
- تأیید صحّت خطبه شقشقیه توسط ابن حیثم بحرانی
- ترجمهی اختصاری از خطبهی شقشقیه
- دنیا دوستی اصلیترین دلیل برای انحراف
- بررسی نهج البلاغه از سه دیدگاه
- دنیا طلبی عامل چشم پوشی از ارزشها
- مردم باید بخواهند تا فساد از بین برود
- سخنان امر المؤمنین صلوات الله علیه برای همه دوران است
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
صحّت خطبهی شقشقیه
چند هفتهای بود که توفیق داشتیم سر سفرهی خطبهی شقشقیهی امیر المؤمنین صلوات الله علیه بودیم. فراز پایانی آن به امروز میرسد. خدمت شما عرض کردیم که این خطبه تنها خطبهای است که امیر المؤمنین صلوات الله علیه کمی از تقیّه خارج شدند و بعضی از عبارتها را فرمودند. سعی کردیم فرمایشات امیر المؤمنین صلوات الله علیه را با فضای تاریخی آن روز را با هم گفتگو کنیم. یکی از دلایل اینکه این خطبه میتواند از امیر المؤمنین صلوات الله علیه باشد این است که با زمینههای تاریخی آن زمان یکی است. کما اینکه ما عرض کردیم که امیر المؤمنین صلوات الله علیه تحلیلی نسبت به حکومت هر سه خلیفه داشتند، بعد به مسئلهی شورا و به حکومت رسیدن خلیفهی سوم رسیدند. ما راجع به اصل خطبه قبل از سیّد رضی رحمه الله علیه صادر شده است، چیزهایی گفته بودیم. ولی دیدم حالا که امروز جلسهی آخر این خطبه است، بد نیست کلام ابن میثم بحرانی که از معاظم علمای شیعه در قرن هفتم است را هم اشاره کنم.
ایشان فرموده است که سه گروه نسبت به این خطبه اظهار نظر کردند. قبلاً عرض کردیم این خطبه به خاطر مباحثهای که در خود داشت، کاری کرده است که کل نهج البلاغه به حاشیه بود. یعنی همهی خطبههای نهج البلاغه و نامهها به گونهای است که در فضای غیر شیعه هم قابل گفتگو است، خیلی از آن عباراتهایی که ممکن است عقاید شیعه باشد تقریباً الفاظ صریح را ندارد، به جز این خطبه. همین یک خطبه کوتاه هم باعث شد که کل نهج البلاغه به محاق برود و طبیعتاً گروههای غیر شیعهی دوست ندارند این نهج البلاغه ترویج شود، به ویژه به خاطر این خطبه و به جهت همین خطبه هم است که سیّد رضی هم تخریب شده است. اگر این خطبه را در نهج البلاغه نداشتیم، سیّد رضی جزء علمای ادبیّات برجسته تاریخ اسلام بین اهل سنّت و خیلی شخص محبوبی بود. چون از جهت ادبیّات ما در بحث ادبی به این صورت هستیم.
سعدی، حافظ، مولوی در کتابهای ادبیاتی که بچّههای ما میخوانند هستند و فرصت مهمّی است که اهل سنّت عرض اندام کنند و صوفیه را دیدی. وقتی که موضوع ادبیّات است، دیگر بحثهای مذهبی لحاظ نمیشود، لذا کتاب ادبیاتی که الآن بچّهها در مدارس میخوانند، انواع عقایده باطله در آن است به عنوان اینکه ادبیّات است. وقتی شما سعدی میخوانید، به آن لطافت طبع سعدی کار دارید. چه بسا با محتوای آن موافق باشید یا نباشید. سیّد رضی رحمه الله علیه از جهت ادبی استعدادی داشت که مثل سعدی و حافظ در ادبیّات فارسی در ادبیّات عرب بدرخشد، ولی کتاب نهج البلاغه نگذاشت.
حذف شخصیّت سیّد رضی از ادبیات عرب به جهت نقل خطبه شقشقیه
میدانید شاید برای اوّلین بار دیوان سیّد رضی را اهل سنّت منتشر کردند. من در تاریخ شاعری را نمیشناسم که استاد شعر شاگرد خود را شرح کرده است- در جلسه شعر شناس داریم- معمولاً شاگرد شعر استاد را توضیح میدهد، نه اینکه استاد شعر شاگرد را توضیح دهد، اصلاً در شأن استاد نیست. منتها به خاطر اینکه این اظهار نظر دینی را کرده است، طبیعتاً او را حفظ کردند وآنها مثل ما نیستند که مثلاً در مثنوی انواع و اقسام فحاشیها، توهینها به عقاید شیعه شود با این حال کتاب عرفانی رایج هم قلمداد شود. البتّه نمیخواهم عرض کنم، در مثنوی اصلاً حرفهای خوب نیست، ولی در مثنوی حرفهایی است که یک دهم آن حرفها اگر در یک کتاب باشد، آن کتاب، کتاب ضاله میشود. منتها حرف خوب هم زیاد دارد. کتابهایی که اینطور است، برای متخصصین فایده دارد که غثّ و ثمین، حق و باطل را از هم جدا کنند، مثنوی حرف خوب خیلی دارد.
آنها مثل ما نیستند که همینطوری… ما از قدیم اینطور بودیم که مغز مردم را به دست همهی گروهها سپردیم که هر کسی هر چه خواسته بگوید. کتابهای ادبیّات ما هر چه خواستند، از هر دری سخن گفتند، از توحید تا انبیاء سخن گفتند. همینطور کتابهای تاریخ دبیرستان ما و خیلی جاهایی دیگر. خواب آلودگی ما که الحمدلله زبان زد عام و خاص است، ولی آنها اینطور نیستند به خاطر خطبهی شقشقیهی نهج البلاغه، شخصیّت سیّد رضی را کوبیدند و حذف کردند. مرحوم ابن میثم بحرانی که یکی از علمای عقیدهی شیعه است و شرح بسیار خوبی هم از جهت عقیدتی و ادبی به نهج البلاغه نوشتند که آستان قدس رضوی سلام الله علیه ترجمه به فارسی هم کردند. ایشان قبل از اینکه این خطبه را شروع به توضیح دادن کنند، بحث شده است راجع به اینکه شقشقیه کلام امیر المؤمنین است یا برای سیّد رضی است یا برای سیّد مرتضی است. این آخری را من عرض میکنم. چون سیّد مرتضی از جهت علمی و از جهت ریاست بر تشیع مدّتی رئیس شیعه بوده است. لذا بعضیها گفتند این خطبه را سیّد مرتضی جعل کرده است. ما در روزهای اوّل این بحث عرض کردیم که قبل از اینکه سیّد رضی به دنیا بیاید کسانی، خطبهی شقشقیهی در آثار خود آوردند. مرحوم ابن میثم بحرانی میگوید: یک عدّه از شیعه گفتند این حرفها متواتر لفظی است، این تندروی است. اصل موضوع روشن است، اصل موضوع اینکه امیر المؤمنین سلام الله علیه از خلفا گلایه داشتند، روشن است. بله، این از جهت معنوی متواتر است. امّا این الفاظ متواتر نیست، انصاف این عالم را نشان میدهد.
توضیح اینکه این متواتر لفظی یا معنوی است، سر جای خود، ما وارد آن نمیشویم. میگویند یک گروه هم گفتند: این حرفها را سیّد رضی درست کرده است که اوّل هم از اهل سنّت افرادی گفتند: اوّلاً با ادبیّات سیّد رضی اینها سازگار نیست، ثانیاً قبل از او کسانی گفتند. بعد یک جملهای میگوید که خیلی از جهت کتاب شناسی ارزش دارد.
تأیید صحّت خطبه شقشقیه توسط ابن حیثم بحرانی
من این مقدمه را برای این یک جمله گفتم. ایشان یک جملهای میگوید، بسیار ارزشمند است. میفرماید: من در دو جا تاریخ نگارش خطبه را مدّتی پیش از تولّد سیّد رضی دیدهام. ابن میثم بحرانی این را میگوید، ۶۷۹ وفات کرده است. یکی در کتاب انصاف ابن جعفر بن قِبح است، اینجا اشتباهی قُبح نوشته است، ابن قِبح رازی. این ابن قِبح رازی یک سنی معتزلی بوده است که شیعه شده است. طلبهها در اوّل کتاب وسائل الظن رسائل با او روبهرو میشوند. برای دورهی شیخ کلینی و قدری شاید چند سال هم پیش از او است. ایشان با یک عالم زیدی منتقد شیعه، نامه نگاریهایی داشته است که این نامهها تبدیل به یک کتاب علیه همدیگر شده است. یعنی یک کتابی نوشته است، او رد کرده است، کتاب آوردهند این آقا دیده است، پاسخ داده است. پیش آن یکی بردند، پاسخ داده است، برگشتند او از دنیا رفته بود. یعنی دو کتاب در مورد هم، در رد هم نوشتند. اینها به دست ما نرسیده است، اهمّیّت آن این است. متأسّفانه اینها به دست ما نرسیده است. ایشان میگوید من در کتاب الانصاف این را دیدم، یعنی کتاب الانصاف تا قرن هفتم دست علمای شیعه بوده است. منتها جالب است که ابن میثم بحرانی نمیداند که ابن قبح شیعه شده است. میگوید: من در کتاب الانصاف ابی جعفر ابن قبح، شاگرد فلانی که از بزرگان معتزله است و وفات او بیش از تولّد سیّد رضی است، این را دیدم. معلوم است که ابن قبح رازی که شیعه شده است، تشیع او به دست ابن میثم بحرانی نرسیده است و کتاب تا زمان ایشان بوده است. چیزی حدود صد سال قبل از مرگ سیّد رضی از دنیا رفته است، از همین جهت بسیار مهم است. کلاً این ابن قِبح آدم مهمّی است. یک کتابی هم که اخیراً خیلی پر سر و صدا است و در موضوع نقل عصمت اهل بیت است، با محوریّت کتاب ایشان است، البتّه با نکاتی نوشته شده است که نمیخواهم وارد این موضوع شوم. این از این جهت مهم بود که این کتاب دست مرحوم ابن میثم بحرانی رسیده است.
ترجمهی اختصاری از خطبهی شقشقیه
امّا قسمت پایانی خطبه؛ بعد از اینکه امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «فَیَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى»[۴] چه زمانی من با آن نفر اوّل و دوم قابل قیاس بودم که من را کنار آن شش نفر نشاندند. بعد آمدند خلیفهی سوم را نقد کردند. فرمودند: «إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَیْهِ» تا اینکه سومی از آنها با شکم بزرگ، «بَیْنَ نَثِیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ» بین آشپزخانه و سرویس بهداشتی، سعی بین نثیل و معتلف میکرد. «وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِیهِ» پسرهای پدر خود، اقوام خود و بنی امیّه را روی گردن مردم سوار کرد «یَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَهَ الْإِبِلِ نِبْتَهَ الرَّبِیعِ» همانطور که بعد از سه ماه زمستان و برف که شتر را در آغل نگه داشتند، حالا شتر را ببرند، علف نوبر بهاری بخورد، آنجا نیم وارو میزند، در علفهای نوبر شیرجه میزند، همانطور آنها به بیت المال حمله کردند. «یَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَهَ الْإِبِلِ نِبْتَهَ الرَّبِیعِ». شتر چطور در نوبر بهاری میچرد، اینطوری از بیت المال چریدند. «إِلَى أَنِ انْتَکَثَ عَلَیْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَیْهِ عَمَلُهُ وَ کَبَتْ بِهِ بِطْنَتُه» تا اینکه کار به جایی رسید که حمله کردند و او را کشتند.
«فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ» مردم به من حملهور شدند که بیا حکومت را قبول کند. «إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ» از همه طرف حمله میکردند و اصرار میکردند که تو بیا به حکومت برس. «حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ» امام حسن و امام حسین سلام الله علیهما روحی لهم الفداء سال ۳۵ بالای ۳۰ داشتند. بچّه نبودند، زیر دست و پا قرار بگیرند. دو جوان، پهلوان، فارس مثل امام حسن و امام حسین سلام الله علیهما در اوج قدرت و در اوج جوانی که میتوانستند فرماندهی لشکر را داشته باشند، نزدیک بود زیر دست و پا بروند، یعنی اینطور به من حمله کردند. به سمت من حمله کردند برای اینکه حکومت را بپذیرم. «وَ شُقَّ عِطْفَایَ» چنان به سر من ریختند که نزدیک بود عبای من پاره شود یا پاره شد. یعنی اینطور به من هجوم آوردند. «مُجْتَمِعِینَ حَوْلِی کَرَبِیضَهِ الْغَنَمِ» گوسفندها زمانی که در آغل هستند اینقدر به هم چسبیده هستند که سرهای آنها پیدا نیست، اینطور متراکم به سمت من آمدند که بیا حکومت را بپذیر. «فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَکَثَتْ طَائِفَهٌ» تا حکومت شروع شد، گروهی پیمان شکست که اینها اهل جمل هستند. من اگر بخواهم بگوییم که اهل جمل چه کاری انجام دادند، این خطبه چهار ماه دیگر طول میکشد. لذا آن را بعداً میگویم چون حضرت چیزی نفرموده است، در خطبههای دیگر قرار میدهم. یک عدّهای اهل جمل شدند. «وَ مَرَقَتْ أُخْرَى» یک عدّهای از دین خارج شدند، این یعنی نهروانیها. چون در اینجا آقا امیر المؤمنین صلوات الله علیه توضیح ندادند، چیزی نمیگویم. «وَ قَسَطَ آخَرُونَ» یک عدّهای هم شروع به ظلم کردن، بغ کردند «کَأَنَّهُمْ لَمْ یَسْمَعُوا اللَّهَ» کانّه کلام خدا را نشنیده بودند. «حَیْثُ یَقُولُ تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ» این دار آخرت است که برای کسانی قرار دادیم که «لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً» برای کسانی که در روی زمین دنبال این هستند که بلندی و علو داشته باشند نیستند. زمین و زمان را به هم نمیریزند که بر گردن مردم سوار شوند، ریاست کنند. «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ» دنبال فساد نیستند. «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا» نه به خدا سوگند اینها این آیات را شنیده بودند، حق برای آنها روشن بود. یعنی برای سه گروه جملیها، صفّینیها و نهروانیها. «وَ لَکِنَّهُم حَلِیَتِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِهِمْ» دنیا در چشم اینها خیلی زیبا بود.
دنیا دوستی اصلیترین دلیل برای انحراف
عجیب است امیر المؤمنین صلوات الله علیه با این همه دلیل که میتوانند برای این تخلف این سه گروه بیان کنند، دنیا را میگویند. خیلی عوامل داشت که آنها با امیر المؤمنین صلوات الله علیه بد بودند، مشکلات قبیلهای، مشکلات اعتقادی. آنکه امیر المؤمنین صلوات الله علیه دارد به مخاطب خود بیان میکنند این است که دنیا در نظر آنها زیبا جلوه کرد، برای دنیا این کار را کردند. «وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا» برای رسیدن به دنیا همه کاری کردند. دنیا باعث شد که آنها مقابل من بایستند، دنیا آنها را تا کفر پیش برد. دنیا کاری که آنها از ایمان کم خود خارج شدند. امیر المؤمنین صلوات الله علیه خیلی دلیل میتوانست بیاورند. دنیا را میگویند، دنیا یک ویژگیهایی دارد.
بررسی نهج البلاغه از سه دیدگاه
اگر خاطر شریف شما باشد، ما عرض کردیم که نهج البلاغه را میشود از سه جهت بررسی کرد، معمولاً خطبهها از این سه جهت است. یا بحثهای اعتقادی دارند، یعنی محوریّت به مباحث اعتقادی نهج البلاغه میدهند. مثل بعضی از مراجع اعظام هم کتاب دارند مثلاً الهیّات در نهج البلاغه، توحید در نهج البلاغه و انصافاً امیر المؤمنین صلوات الله علیه اینجا حرفهای زدهاند که اگر کسی بخواهد کار کند، باید خیلی مقدمّات درس را خوب خوانده باشد. یک گروه از جهت تاریخی بحث میکنند که عمدهی مباحث ما این است. یک گروه هم از جهت اخلاقی راجع به فرمایشات امیر المؤمنین صلوات الله علیه بحث میکنند. ما به جهت نفس خود، مشکلات اخلاقی شخصی خود در این قسمت سوم هیچ زمان ورود نمیکنیم. الآن هم بنده نمیخواهم از جهت اخلاقی وارد بحث دنیا شوم. باز هم همان تاریخ را میخواهم، ادامه بدهم. امّا از جهت اخلاقی این بحث بسیار قابل اهمّیّت است که دنیا قابلیّت این را دارد که آدم بداند، حق امیر المؤمنین صلوات الله علیه است، ولی مقابل آن بایستد. بنده به این قسمت ورود نمیکنم، اساتید اخلاق باید بحث کنند یا آن کسانی که خود منزّه هستند و توانستند از دنیا فاصله بگیرند. امّا از جهت تاریخی این بحث خیلی قابل اهمّیّت است.
دنیا طلبی عامل چشم پوشی از ارزشها
دنیا خواهی کاری میکند که آدم پا روی همهی وقایع بگذارد. ما نگاه میکنیم دوست داریم همه چیز منطقی به نظر برسد. مثلاً یک بندهی خدایی از آقایان علما بود، به رحمت خدا هم رفته است. ایشان گفته بود من اصلاً باور نمیکنم که پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله در بستر بیماری بودند، فرمودند: کاغذ و قلم بیاورید، مثلاً یک نفر به پیغمبر توهین کرده باشد و اجازه نداده باشد پیغمبر اکرم صلوات الله علیه مطلبی بگویند و شرف در مدینه مرده باشد که هیچ کس نیامد دهان این مرد را پاره کند، دهن این آدم را بشکند، مگر چنین چیزی میشود؟! یعنی اسناد زیاد است، آخر مگر میشود شرف مرده باشد؟! غیر از اینکه بحث سندی دارد و باید پاسخ این بزرگوار را داد که خطا کردند. یکی این است که شما دارید منطقی مسئله را تحلیل میکنید، در حالی که شهوت در کار بیاید، مسئله منطقی نیست. مگر این کاری که داعشیها کردند، منطقی است؟ آتش زدن اطفال مگر منطقی است؟ جز شهوت… شهوت اگر در کار باشد… اخیراً یک نفر را اعدام کردند، مگر اینها منطقی است؟ شهوت اگر «نستجیر بالله العظیم، عاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا»، اگر غلبه کند، منطق شهوت میشود، منطق دیگر نمیخواهد. کما اینکه امیر سلام الله علیه فرمود: اگر عایشه آن کینه را نداشت، هرگز با من این کار را انجام نمیداد. یعنی اگر خود او و عقل او بود، هرگز این کار را انجام نمیداد. احساس کرد یک جایی کم آورده است، آمد از من تقاص بکشد. وگرنه هرگز اینطور آبروی خود را در دنیا و آخرت نمیبرد. آن لحظهای که سراغ او بروید، آن لحظه شهوت دنیا است که امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «حَلِیَتِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِهِمْ»[۵] وقیحترین کارها را هم زیبا جلوه میدهد. من از یکی از چیزهایی که میترسم، با همهی وجود میترسم، این است که میترسم از اینکه یک عمری گریه کردم و شمر را لعنت کردم، دنیا میتواند کاری کند من را به شمر تبدیل کند. خدا را شاهد میگیرم.
امام مجتبی روحی له الفداء مردم را جمع کردند، فرمودند: ای مردم اگر میخواهید برویم در راه خدا کشته شویم، عزّتمندانه بیایید جمع شویم با معاویه میجنگیم و کشته میشویم، مثل کربلا میشود. امّا اگر دنیا را میخواهید این کار را نمیکنیم، سپاه فریاد زد: دنیا، دنیا. امام حسن صلوات الله علیه سیّد شباب اهل الجنّه بود. دنیا خواهی باعث شد که او را به معاویه فروختند.
پسر عموی امیر المؤمنین صلوات الله علیه، عبید الله ابن عبّاس، مشکل شبهی اعتقادی نداشت، خود را فروخت و کمر سپاه امام حسن را شکست، پول گرفت. یک وقتی ما عرض کردیم کسی که در این ادارات رشوه میگیرد، اصلاً فکر نمیکند که دارد پول کفر ذریه خود را میگیرد. «حَلِیَتِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِهِمْ» میگوید: فعلاً یک خانه خریدم، بدهکار هستم، بگذار بدیهیهای خود را پرداخت کنم. معاویه، مغیره را فرستاد، یک کیسه هم نامه بود. گفت: نگاه کن، برو به حسن بن علی بگو در مورد چه کسانی سرمایهگذاری کردی؟ اینها گفتند: سرش چند، زندهی او چند؟ مردهای او چند؟ در مورد سر تو از من قیمت گرفتند. آنها در سپاه امام حسن صلوات الله علیه بودند.
مردم باید بخواهند تا فساد از بین برود
یک عزیزی به من گفت: تو اخیراً سیاهنمایی میکنی. ما بحث روند عثمانی شدن جامعه را نپرداختیم و از آن عبور کردیم. عرض بنده این است که من سیاهنمایی نمیکنم، اگر شما پیش یک پزشک بروید –من طبیب هم نیست، یک چیزی به ذهن من رسیده است، احساس خطری که داشتم را فریاد زدم- گفت: چرا خوبیها را نمیگویی؟! گفتم: آقا وقتی شما پیش یک پزشک میروید، میبینید انگشت پای یک بیمار دیابتی عفونت کرده است. اینجا بگوید: بهبه، ماشاءالله، الحمدلله چه محاسن زیبایی، چشمات چقدر قشنگ است، بهبه بازوها خوب است، معلوم است ورزشکار هم هستی. آیا این معنی دارد؟ بله اگر کسی خیال کند، فرض کنید نستجیر بالله میخواهم بگویم نظام اسلامی بدتر از نظامهای عالم است، مگر ما چنین حرفی را زدیم؟ اگر روزی من باشد و توفیق داشته باشم در راه دفاع از این نظامی که هزاران، هزار شهید داده است، خون من ریخته شود، نمیتوانم از عهدهی شکر آن بربیایم. ولی یک جاهایی عفونت گرفته است، اینجا جایی نیست که شما بگویید خوبیهای آن را بگو، خوبیهای دمل چرکین را بگویم؟! فعلاً آن کسی که علاج فوری لازم دارد، این فسادی است که وجود دارد. بله، یک انگشت از یک پای انسان اگر فساد پیدا کند، علاج فوری درمان این انگشت است. ولو اینکه یک انگشت از یک هیکل باشد. این سیاه نمایی نیست، این واقع بینی است، این دلسوزی است. طبیبی که به آنجا برود، هیچ چیزی نیست، یک انگشت از کل یک هیکل؟! مهم نیست. عن قریب است که یک انگشت یک پا، چشم، کمر شود، دیگر چیزی باقی نمیماند. آن روز باید بگویید شما این چه کاری کردید، شما باید عیب را میگفتید و باید عیب را به سمع و نظر مردم رساند. اگر قرار باشد درمانی صورت بگیرد، راهی ندارد جز اینکه مردم بخواهند. دارو که دارند میخورند، آن دارو به اندازهی خود قدرت دارد، به گوش آن عفونت هم نمیشود این حرفها را رساند، چون کار آن توسعهی عفونت است. دارو خبر دارد، طبیب خبر دارد، لذا به او نیازی نیست. مثلاً نامه خصوصی به رهبر انقلاب بنویسم، خود ایشان خبر دارند، طبیب هستند، دارند کار خود را انجام میدهند، دارند دارو را میدهند، نیاز به آموزش من ندارند، پیش از من خبر دارند. آن عفونت هم که دارد توسعه پیدا میکند، گفتن به او هم فایده ندارد، راه آن مردم هستند، همین دنیا است.
دیشب یک جایی بودیم، یک بندهی خدایی گرفتاری مالی شدید دارد، دارد یک جهیزیه تهیّه میکند. من دیدم دارد برای این جهیزیه خیلی تلاش میکند که فلان جنس از فلان مارک باشد. به او گفتم: شما مگر توان دارید؟! این دنیا اینطور نیست که فقط برای آن مسئول دزد باشد. نستجیر بالله من اگر دنیا را بچشم، هر کسی به توان خود میتازد. من قدرت ندارم یک بانک را بزنم، میتوانم چک چهار نفر را ندهم و به هم نگاه میکنند. این بیماری عین همان عفونت دیابتی که منتشر میشود، مسری است و منتشر میشود. مردم ببیند فلان مسئول در قاچاق سهیم است، مردم میگویند: ما چرا این کار را انجام ندهیم. شما نگاه کنید، در هر محلهای نقطهی فتح چراغ این است که یکی، دو نفر بزرگتر از آن محل بگذرند. دیگر اصلاً آن چراغ قرمز، مثل چراغ سبز ورود واجب میشود. آنهایی که در محلّهها هستند، میدانند اینطور است. بزرگتر محل بگذر، همه میروند.
اگر ز باغ رعیّت ملک خورد سیبی در آورند غلامان او درخت از بیخ
بقیّه آن را توجیه میکنند، مردم هم به جان هم میافتند. این ظلمی که الآن در بازارهای ما مردم به هم دارند، هر آدمی که میخواهد خطا کند، دنبال این است که توجیه بیاورد، چون وجدان او را اذیّت میکند. به سراغ او بروید بگویید چرا چکهای مردم پاس نمیشود، میگوید: بعضی از مسئولین میخورند. کانّه چون آنها میخورند، مجوز است. این «حَلِیَتِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِهِمْ» فقط برای جملیها نیست. ما از آن مسئول دزد که امید نداریم، امّا آنها چه کار میکنند، آنها در مسابقه دنیا ما را میاندازد که خود آنها هم بخواهند علمداری کنند. بِرند، کالای لوکس در این شرایط کشور، دینامیت گذاشتند است با هم مسابقه میدهیم، رقابت میکنیم، و اگر حواس من نباشد… این موضوع آخوند و غیر آخوند ندارد. بنده در جلسهی شرکت کردم، فقط طلبه بودند. دیدم یکی نسبت به یکی با بیحرمتی صحبت کرد، اعتراض کردم چرا؟ گفت: قبا را ببین. یعنی قبای او را ببین. یعنی پول قبای او ۵۰ تومان است، لبادهی من ۲ میلیون قیمت دارد. این «حَلِیَتِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِهِمْ» اینطور نیست که برای یک گروه خاص باشد.
مصلحت نیست که از پرده برون افتاد راز.
فقط برای خانمها نیست که سر جهیزیهی بچّههای خود با هم رغابت کنند. در کشور ما در این شرایط یک گوشهی خاص آمد، مردم صف ایستادند. انگار مثلاً مشکل خونی داشتید، داشتید میمردید، آنها ایستادند زودتر تزریق شود، مثلاً در صف احیاء قرار بگیرند. این تفاخری که الآن در جامعه وجود دارد، قدرت این را دارد که یک شیعهی امیر المؤمنین را تبدیل به یک جملی کند. یک گریه کن سیّد الشّهداء را به شمر تبدیل کند. دنیا میتواند فاسد کند، دنیا فاسد میکند. در بین ما هم ممکن است…
شخص جوان به برند کفش خود، طلبه به چین عمّامهی خود افتخار میکند. ظواهر آن فرق میکند، همش همان است و به یک صورت است.
سخنان امر المؤمنین صلوات الله علیه برای همه دوران است
برای من خیلی جالب بود که امیر المؤمنین صلوات الله علیه در بین این همه دلیل چه شد که مردم شام آمدند مقابل من قرار گرفتند، نفرمودند: حق را نفهمیدند. فرمودند: «بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا»[۶] به خدا این آیات را شنیدهاند. «وَ لَکِنَّهُمْ حَلِیَتِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِهِمْ» دنبال دنیا هستند. با علیّ بن ابیطالب سلام الله علیه به دنیا نمیرسند با معاویه میرسند. این معروف است که ابوهریره… جنگ صفّین که شده بود، جنگ اینطور نبود که بکوب مثل جنگ ایران و عراق بین دو صف کاملاً جدایی باشد. بعضی از اینها با هم فامیل بودند، طلب حرب را که میزدند، آنها با هم میجنگیدند، توقف که میشدند آنها با هم میتوانستند با هم رفت و آمد کنند. مرز بین خود را نگه میداشتند، نه اینکه بگویند کلاً همه به یک طرف بیایند، ولی آتش بس که میزدند، مثلاً به جز یک زمان محدودی که به آن لیله الهریر میگویند، در بقیّهی ایّام ۱۱۰ روزهی جنگ صفّین، صبح میجنگیدن، غروب که میشد جنگ متوقف اینها با هم رفت و آمد میکردند. ابوهریره به سپاه امیر المؤمنین میآمد و نماز جماعت شرکت میکرد. غذا را میرفت در سپاه معاویه میخورد. شبیه این را یک مرجعی گفته است، خیلی دقیق گفته است. بین یک شیعه و سنی بحث شد، گفتند: اوّلین کسی که وارد شد داور شد، او تشخیص دهد که حق با چه کسی است. سنّی داشت میگفت: حالا ببینیم چه میشود، دید یک مرجعی دارد میآید، -مرجعی سنّی هستند، از مذهب مرجع هستند- شخص سنّی دید: یک مرجعی دارد وارد میشود، گفت: باشد قبول کردیم. شخص سنّی گفت: او از خود ما است الآن حق را به من میدهد. گفتند: ما اینطور میگوییم، این شخص شیعه به این صورت میگوید، من اینطور میگوییم، حق با چه کسی است؟ شخص مرجعی گفت: حق با این شیعه است. شخص سنی گفت: عجب! تو مگر مرجعی نیستی. شخص مرجعی گفت: «أعلایَ شِیعی» بالا تنهام شیعه است، یعنی قلبم میفهمد حق با چه کسی است، پایین تنهام مرجعی است. امّا «وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا»[۷] آنها آیات را شنیدند. اینها امیر المؤمنین روحی له الفداء برای جملیها نفرموده است به ما فرموده است. آیات خواندن، قرآن به سر گرفتند. کسانی که چکهای مردم را پاس نمیکنند و پول مردم را خوردند، شبهای ماه مبارک رمضان قرآن به سر میگیرند، امّا «وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا» البتّه اینجا اشتباه نشود. بنده نمیخواهم بگوییم دینداران دزدتر از بیدینها هستند. من اصلاً چنین چیزی نمیخواستم عرض کنم آن کسی که مال مردم را نمیدهد. معمولاً اینطور است که اگر در محرم خرج ندهد، در جلسات شرکت میکند امّا «وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَکِنَّهُمْ حَلِیَتِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِهِمْ» بلکه گاهی نستجیر بالله جلسات مذهبی هم وسیلهی برای کسب آبرو میشود. حال من به هم میخورد، خدا إنشاءالله کمر آن کسانی را بکشند که اینطور جلسه داری میکنند که بگویند جلسهی فلان جا دعوت کردند، اینقدر میدهند. یعنی اخبار مردم از قیمت سکه و دلار به روز است و اینکه فلان روستای، فلان خطّه چه کسی دعوت کرده و چقدر به او پول داده است. خاک بر سر آن مجلس دار، مجلس گیر، خواننده، سخنرانی که عالم میفهمند به این چه چیزی دادند، خاک بر سر او. «لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَناً قَلیلاً»[۸] آیات خدا را ارزان، چقدر ارزان! به فلانی اینقدر مبلغ را دادند.
امیر المؤمنین روحی له الفداء فقط برای جملیها و صفّینیها نفرمود که آنها آیات را خواندند و فهمیدند ولی دنیا کاری کرد که مقابل من بایستند. لذا شما ببیند آیت الله جوادی حفظه الله یک حرفی زدند، من این را در تاریخ ندیدم، ولی همهی چهار ستون بدن بنده میلرزد. لابد ایشان حتماً دیدند که بیان میکنند. چندین بار هم فرمودند، بنده ندیدم. ایشان میفرمایند: بعضیها را به وعدهی یک من گندم به کربلا آوردند، به وعده! این حرف لابد ایشان دیدند، مطابق با زیارت اربعین سیّد الشّهداء است. «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا»[۹] حضرت صادق سلام الله علیه میفرمایند: «فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَهِ» در بعضی از نقلها «فَأَعذَرَ فی الدَعوَ» یعنی حضرت کاری کرد، عذری باقی نماند. یعنی اینطور نبود مردم نداند حق چیست. حق و باطل را شناختند، چه شد که در مقابل آن قرار گرفتند «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا» کسانی که دنیا آنها را فریب داد، پشت به هم کردند که کمر او را بکشنند «وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى» این «أَرْذَلِ الْأَدْنَى» همان وعدهی یک من گندم است.
امام حسین سلام الله علیه در طول عمر خود، دو بار شاهد هجوم بودند. ظاهراً یک بار در کودکی، یک بار لحظاتی که جان از بدن ایشان مفارقت نکرده بود. برای یک گوشواره به دختران پیغمبر حمله کردند. شیخ صدوق نقل نکرده بود، آدم باور نمیکرد. از دختر امام حسین صلوات الله علیه نقل میکند وقتی آنها حمله کردند، آن کسی که آمده بود گوشواره را بکشد، فرصت نبود من گوشواره را باز کنم، آن شخص گریه میکرده است. گفتم: برای چه گریه میکنی؟ گفت: چون شما بنات رسول خدا هستید. گفتم: نانجیب نکن. گفت: من اگر این کار را انجام ندهم، بقیّه میآیند و میبرند. فرصت ندادند، دخترهای پیغمبر از خیمهها بیرون بروند و بعد غارت کنند. از اسبها پایین نیامدند همان موقع حرکت، میکشیدند. شیخ مفید میفرماید: این بانوان و مخدرات چادرها را محکم گرفته بودند…
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫
[۴]ـ نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹٫
[۵]ـ نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۰٫
[۶]ـ نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹٫
[۷]ـ نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹٫
[۸]ـ سورهی بقره، آیه ۴۱٫ سورهی مائده، آیه ۴۴٫
[۹]ـ زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۵۳۱٫
پاسخ دهید