حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ ۲۸ دی ۱۳۹۷ در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به سخنرانی پیرامون موضوع «ادامه خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَهِ فاطِمَهَ الزَّکِیَّهِ حَبیبَهِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ اللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّهِ الْهُدى وَحَلیلَهَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَهَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوهً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَهِ اَفْضَلَ التَّحِیَّهِ وَالسَّلامِ.
هدیه به پیشگاه حضرت ولیعصر ارواحنا فداه صلواتی هدیه بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مقدّمه
بنای بنده بر این بود که راجع به حکمت ۱۴۷ نهج البلاغه عرایضی محضرِ شما تقدیم کنم که موضوعِ اواخرِ این حکمت حضرت حجّت ارواحنا فداه است، اخیراً هم کتابی منتشر شده است که دربارهی مناظرهی یکی از فقهای برجستهی شیعه با یکی از فقهای مهم اهل سنّت در عراق راجع به همان حکمت هست، یک شب تا صبح هم مطالبِ آن را نظم دادم منتها وقتی صبح استخاره کردم «بد» آمد، یعنی حدس هم میزدم، احساس میکردم که شاید کمی بحث سخت باشد و برای صبحِ جمعه مناسب نباشد، باید وقتِ بیشتری روی آن گذاشت که مطلب نرمتر بشود.
با استخاره این مطلبی را که بخشی از آن را شبِ گذشته در جایی عرض کردیم و ظاهراً هم ضبط نشده است را دوباره بیان میکنیم، چون به نهج البلاغه ربط دارد آن وجهی که به نهج البلاغه مربوط است را عرض میکنیم.
موضوعِ خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه که ما یک زمانی دو سه جلسه راجع به آن صحبت کردیم «رفتارِ حاکمان با مردم و مردم با حاکمان» است، بخشهایی از آن را قبلاً عرض کردهایم، امروز میخواهم یک وجهِ آن را عرض کنم.
درآمدی بر خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه
بعداً توضیح خواهد داد که مصدرِ خطبه کجا هست، شروعِ خطبه اینطور است که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: «أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً بِوِلَایَهِ أَمْرِکُمْ»[۴] من بر شما حقوقی دارم و شما هم بر من حقوقی دارید، من وظایفی دارم و شما هم وظایفی دارید.
دربارهی این قسمت حوالی قسمت سیام درآمدی بر نهج البلاغه صحبت کردهایم.
آنجا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام راجع به اینکه حاکم و مردم باید چه روابطی با هم داشته باشند مطالبی بیان میفرمایند، بعد یک عبارتی دارند که من نمیدانم چرا این عبارت را آن زمان ذکر نکرده بودم، لابُد روزی بوده که الآن بگویم.
مرحوم سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه که ما بارها عرض کردیم خطبهها را کوتاه میکنند، چون موضوعِ ایشان نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، میخواهد وجههی بلاغیِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را مطرح کند…
وقتی حضرت چند جمله دارند که «فلیس أحد – وإن اشتد على رضا الله حرصه، وطال فی العمل اجتهاده – ببالغ حقیقه ما الله أهله»[۵] بعد یک جملهای دارند، میگویند: وقتی حضرت اینجا در حالِ صحبت کردن بودند… سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه اینجا یک جملهای آوردهاند، میگویند: «فأجابه علیه السلام رجل من أصحابه بکلام طویل» در این میان یکی از اصحابِ ایشان یک عبارتِ طولانی گفت، که طبیعتاً مرحوم سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه آن را نیاورده است، «یکثر فیه الثناء علیه» حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را مدح کرد و گفت: ما گوش به فرمانِ شما هستیم.
بعد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اینطور فرمودند: «إن من حق من عظم جلال الله فی نفسه وجل موضعه من قلبه» از حقوقِ عظمتِ الهی این است که «أن یصغر عنده لعظم ذلک کل ما سواه» انسان همه چیز را بجز خدای متعال کوچک ببیند..
چند جملهی بعد اینطور فرمودند: «وإن من أسخف حالات الولاه عند صالح الناس» از سخیفترین حالاتِ حاکمان نزدِ مردمانِ صالح این است که… «أن یظن بهم حب الفخر» خاک بر سرِ آن حاکمی که مردم خیال کنند اگر مجیزِ او را بگویند کارِ آنها راه میافتد، فکر کنند دوست دارد که فخرفروشی کند، حاکمی که دوست دارد فخرفروشی کند طبیعتاً مردم برای اینکه کارشان راه بیفتد او را مدح میکنند.
اینکه شما میبینید یک نفر چهار سال مسئولیت به عهده میگیرد و مردم به منزلِ پدرِ آن شخص در شهرستان میروند و مثلاً تعظیم میکنند، حضرت میفرمایند: «وإن من أسخف حالات الولاه عند صالح الناس» این است که… «أن یظن بهم حب الفخر» خیال کنند اینها خیلی دوست دارند.
حضرت به آن فرد هم میفرمایند: چرا مرا مدح کردی؟ این عباراتِ خودت را هر کجایی خرج نکن.
«ویوضع أمرهم على الکبر، وقد کرهت أن یکون جال فی ظنکمأنی أحب الاطراء» من از اینکه به ذهنِ شما خطور کند «من دوست دارم مرا مدح کنید» بیزار هستم.
یکی از سختترین آزمایشهای خدای متعال برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این بود که یک زمانی آنقدر غریب شدند که مجبور شدند خودشان را مدح کنند، برای کسی که وقتی کسی او را مدح میکند اینقدر اذیّت میشود، کار به جایی رسید که حضرت مجبور شدند خودشان را مدح کنند، حالاتِ خود را بیان کنند، شخصیتِ خودشان را معرّفی کنند، بعد بنیامیّه و طرفدارانِ بنیامیّه هم در کوفه میگفتند که ایشان نستجیربالله «کذّاب» هستند، میگفتند مدّعی است، ببینید چه چیزهایی به خود نسبت میدهد.
حال ببینید وقتی یک نفر بلند شده است و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را مدح میکند حضرت به او چه میفرمایند، فرمودند: «وقد کرهت أن یکون جال فی ظنکمأنی أحب الاطراء» من از اینکه به ذهنِ شما خطور کند «من دوست دارم مرا مدح کنید» بیزار هستم؛ «واستماع الثناء» یا اینکه دوست دارم در حضورِ من مرا مدح و ثناء کنید و من هم بشنوم، «ولست بحمد الله کذلک» الحمدلله اینطور نیستم.
«ولو کنت أحب أن یقال ذلک، لترکته» الحمدلله که دوست ندارم کسی مرا مدح کند، بر فرض هم اگر میخواستم دوست بدارم هم این موضوع را ترک کردهام، یعنی من اینطور نیستم.
مسلّم است که حضرت مطابقِ فهمِ مخاطب صحبت میکنند، ممکن است مخاطب در فکرِ خود بگوید «حال او میگوید من دوست ندارم اما دوست دارد»، حضرت میفرمایند: اگر هم بر فرض دوست داشتم این موضوع را ترک کردم، «انحطاطا لله سبحانه عن تناول ما هو أحق به من العظمه والکبریاء» عظمت و کبریاء برای خدای متعال است، «فلا تثنوا علی بجمیل ثناء» مدام مرا مدح نکنید…
واضح است که اینجا «مدح» به معنای «مدحِ یک امام» نیست، چون مواردِ زیادی داریم که حضرت را مدح کردهاند، یا مواردِ زیادی داریم که اهل بیت علیهم السلام را مدح کردهاند، یا مواردی داریم که شاعری آمده است و مدح کرده است و به او صله هم دادهاند، معنای این جمله این است که «مرا بخاطرِ اینکه حاکم هستم مدح نکنید».
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این خطبه را در صفّین فرمودهاند، مخاطبینِ حضرت شیعه نیستند، و حتّی همهی شیعیان هم در یک سطح نیستند، یک وقتی یک نفر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بعنوانِ «امیرالمؤمنین و اسدالله و امامِ بلافصل بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میشناسد و ایشان را قربه الی الله مدح میکند» اما یک زمانی یک نفر چون حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام حاکم شدهاند ایشان را مدح میکند.
حضرت فرمودند: «فلا تثنوا علی بجمیل ثناء» مدام مرا مدح نکنید، منظور از مدح «مدحِ بخاطرِ حکومت» است، «لاخراجی نفسی إلى الله وإلیکم من التقیه فی حقوق» یک کاری نکنید که من… حضرت اینجا خود را بعنوانِ حاکم درنظر میگیرند، یعنی جایگاهِ حکومتیِ خود را در نظر میگیرند… یک کاری نکنید که من بیرون بیایم و فکر کنم هر کاری که دوست داشته باشم میتوانم انجام دهم و اگر حقوقِ شما را رعایت هم نکنم طوری نمیشود.
«فلا تکلمونی بما تکلم به الجبابره» آن طوری که با «جبّارها» صحبت میکنید با من حرف نزنید، فکر نکنید که وقتی نزدِ من میآیید باید حتماً خم بشوید و دست و پای خودتان را جمع کنید و باید فقط مرا مدح کنید و اشکالِ مرا نگیرید… واضح است که اینجا حضرت بعنوانِ «حاکم» و نه بعنوانِ «امام معصوم» صحبت میکنند.
«ولا تتحفظوا منی بما یتحفظ به عند أهل البادره»، «أهل البادره» یعنی مثلِ خلیفه دوم، کسی که ممکن بود مزاجِ او در کسری از ثانیه تغییر کند و شروع میکرد به حمله کردن و زدنِ طرف، یعنی بسرعت عمل میکرد.
انسانِ خشن بسرعت عمل میکند، یعنی الآن میگوید و میخندد اما ناگهان حالِ او تغییر میکند و میبینید که یک طورِ دیگر میشود.
حضرت میفرمایند: با من آنطور که از یکی از «اهل البادره» تحفّظ دارید نباشید، که مدام مواظبِ پس و پیشِ خودتان باشید و حواسِ شما باشد که نکند یک چیزی بگوییم که ناگهان به آقا بربخورد.
منظور از این «جبابره» هم هر کسی است که صاحبِ منصب است، من نمیتوانم بعضی از حرفها را بزنم، فقط حاکمها نیستند، ممکن است طرف روحانی باشد، ممکن است طرف یک مقامِ دینی داشته باشد ولی اینطور باشد، بعضی اوقات انسان میبیند که بعضیها به بعضی از جلسات به محضرِ بعضیها میروند، تا طرف را یک ساعت مدح و ثناء نکنید اصلاً شما را تحویل نمیگیرد که جوابِ سلامِ شما را بدهد، بعد میگویند: «طرف بلد است با آقایان صحبت کند»! ای خاک بر سرِ من و آن و آن آقایانی که تا او را نیم ساعت مدح نکنید اصلاً محل نمیگذارد، در حالتِ عادّی اصلاً جواب سلام هم نمیدهد. الآن طرف در قم یک درسِ شلوغی دارد اگر به او سلام کنید جوابِ شما را نمیدهد، من خودم چند مرتبه به ایشان سلام کردم و پاسخ ندادند، مدّتی به درسِ ایشان میرفتم که بعداً اصلاً به درسِ ایشان نرفتم.
«جبابره» به هر کسی مربوط میشود که یک منصبی داشته باشد، میتواند یک منصبِ دینی داشته باشد، نزدیک شدن به شرایطِ مرجعیّت باشد، یا حاکمِ جامعه باشد، یا مدیرِ یک مدرسه باشد، یا رئیسِ کلانتری باشد، یا هر کس دیگری.
حضرت میفرمایند: «ولا تتحفظوا منی بما یتحفظ به عند أهل البادره»، آن طوری که حواسِ خودتان را جمع میکنید که حرفی نزنید، کما اینکه من الان راجع به شاهها و رئیس جمهور حرف زدم اما راجع به آن آقای مدرّس حرف نزدم، یعنی تحفّظ داشتم، یعنی رئیس جمهور را راحت نقد کردم اما نمیتوانم آن آقا را راحت نقد کنم، مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز، یا بگویید تحفّظ میکند، بعضیها خطرناکتر هستند.
«ولا تخالطونی بالمصانعه» با من ظاهرسازی نکنید، «ولا تظنوا بی استثقالا فی حق قیل لی، ولا التماس إعظام لنفسی» فکر نکنید که من این موضوع را دوست دارم که مدام از من تمجید کنید.
این اوجِ انصافِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که وقتی طرف یک کلام حضرت را مدح کرده است، که البته اینجا سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه نیاوردهاند که متنِ آن مدح چیست، اما حضرت اینجا مدام خود را میکوبند، یعنی حضرت خود را در مقامِ حاکم قرار داده است، مقامِ کسی که علو دارد، نه خودِ شخصّ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، یعنی بعنوانِ «مَنِ نوعی» صحبت میکنند، نه بعنوانِ «علی بن ابیطالب سلام الله علیه که امامِ معصوم هستند».
بعد از این فرمودند: «لا تکفوا عن مقاله بحق» یک وقتی که مسئلهای پیش آمد و قرار بود حقّی بگویید، اینطور نباشد که از من بترسید یا اینکه ملاحظهی مرا کنید که ناراحت نشوم نگویید، بلکه بیایید و بگویید.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کجا هستند که ببینند امروز کسی جرأت نمیکند به خیلیها که ظاهراً مقامِ دینی دارند اشکالاتِ واضحِ آنها را بگوید.
نقدی بر بیوتِ بعضی از علماء
سه شنبه میهمانِ یک بزرگواری از علمای قم بودیم که نمیتوانم نامِ ایشان را ببرم، ایشان از اوضاعِ روزگارِ امروز گله داشتند، شما از آقازادهها… آقازادهها که فقط در مسئولانِ حکومتی نیستند، آقازادهها در جاهای دینی هم هستند، ایشان از بعضی از بیوتِ علما خیلی ناراضی بودند، بعد یک عبارتی فرمودند که فوقالعاده عجیب بود، فرمودند: پدرِ من… با اینکه خودِ ایشان میتوانند شأنِ مرجعیّت داشته باشند از مسئولین و مرابطینِ دفتر مرحوم آیت الله العظمی حکیم نجف بودند، صاحبِ «مستمسک»، رحمه الله تعالی علیه. میفرمودند: من هم کوچک بودم اما به آنجا سر میزدم، میفرمودند: فکر میکنید چرا فرزندانِ مرحوم آیت الله حکیم هنوز هم محبوب هستند؟ برای اینکه یک روز یک بندهی خدایی که خیلی هم طلبهی فاضلی باشد میخواست ازدواج کند و قصد داشت از آقای حکیم کمکِ مالی بگیرد، دید باید چکار کند که کمکِ مالی بگیرد؟ مثلاً اگر خودِ او رجوع کند آقا فلان مقدار میدهد، به پسرِ آیت الله حکیم رحمت الله علیهما گفت: شما یک نامه بنویسید و واسطه شوید که آقا یک چیزی به من بدهند، پسرِ آقای حکیم هم واسطه شدند و نامه را به ایشان دادند، آقای حکیم بجای اینکه فلان مقدار بدهند نصفِ آن مقدار را دادند، سعی کرد یک طوری به محضرِ آقای حکیم برود و بگوید که این مقدار کارِ ما را راه نمیاندازد، ایشان میفرمودند که آقای حکیم فرمودند: اگر خودِ شما آمده بودید همان مبلغ را میدادم ولی چون پسرِ مرا واسطه قرار دادی نصفِ آن مقدار را دادم که متوجه شوید اگر مرتبهی بعدی کاری داشتید خودِ شما تشریف بیاورید و بگویید، برای چه پسرِ مرا واسطه کردید؟
اصلاً این حرفها امروز کجاست؟ ایشان میفرمودند: آقای حکیم کاری کرده بودند که اگر مردم کاری داشتند خودشان بیایند و حرف بزنند، برای اینکه آن مرجعِ بزرگوار فقط یک کانالِ ورودی نداشته باشند، یعنی درواقع میخواستند دستِ واسطهها را قطع کنند. با این کار اتّفاقاً فرزندانِ ایشان محبوب شدند.
اگر طورِ دیگری عمل میکردند فرزندانِ ایشان منفور میشدند، کمااینکه الآن بعضی از فرزندانِ علما منفور هستند.
داستانِ دیگری هم تعریف کردند که ان شاء الله این دو داستان را بنر کنند و بزرگ در بیوتِ بعضی از علما بزنند.
ایشان میفرمودند: من کوچک بودم، وقتی به سراغِ درسم میرفتم نزدیکِ ظهر میآمدم و نیم ساعت دفترِ آقا بودم که آن شخصی که مسئول بود برود و وضو بگیرد، چون پدرم از بزرگان بود من آنجا مینشستم و در آن ساعات دفترداری میکردم، دیدم پسرِ آقای حکیم آمد و آنجا نشست، وقتی کمی نشست آقای حکیم فرمودند: آیا اینجا کاری داری؟ گفت: نه! گفت: شما بیش از مصرفِ یک چای اینجا ننشینید، هر زمانی که آمدی یک چای بخور و برو، شما اینجا نباش که مدام دیده بشوی، چکار داری که اینجا بایستی؟ برو و درسِ خودت را بخوان.
میفهمیدند باید چطور رفتار کنند، برای اینکه فقط از یک کانال ارتباط نداشته باشند، برای اینکه بعضیها آنها را احاطه نکنند، برای اینکه هر زمانی که دوست داشتند از او یک مطلبی نگیرند و منتشر کنند.
آن بزرگوار صد جمله صحبت میکنند، یکی از آنها را بیوقت منتشر میکنند و مابقی را منتشر نمیکنند، انگار که شخصِ دیگری او را مدیریت میکند.
از مسئولین بگیرید که فرزندانِ اکثریّتِ آنها نابغه هستند و توانایی دارند در چند پستی که هر یک از آنها را یک انسانِ نابغه نمیتواند اداره کند بدرخشند، معلوم نیست آیا ژنهای اینها خاص است؟
ادامهی درآمدی بر خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: فکر نکنید که اگر از من تعریف کنید و مرا مدح کنید… «لا تکفوا عن مقاله بحق» فکر نکنید که من راضی هستم خودتان را کنترل کنید و یک حقّی را به من نگویید، «أو مشوره بعدل» یا اگر یک جایی یک مشکلی پیش آمده است و یک حقّی خورده شده است بیایید و مشورت بدهید که فلان جا اشتباه شده است، بعد فرمودند: «فانی لست فی نفسی بفوق أن أخطئ» من فینفسه اینطور نیستم که خطا نکنم (بعنوانِ حاکم)، ممکن است من هم خطا کنم، ممکن است کارگزاری نصب کنم و او را اشتباه نصب کنم، شاید حرفی بزنم که دقیق نباشد، بعنوانِ خودم (حاکم).
بعد حضرت برای اینکه شبههی عدمِ عصمت برای ایشان فرض نشود راجع به شخصِ خودشان اینطور فرمودند: «ولا آمن ذاک من فعلی» فعلِ من هم ایمن از این نیست که خطا نکنم (بعنوان یک حاکم یا بعنوانِ یک انسان)، بعد فرمودند: «إلا أن یکفی الله من نفسی ما هو أملک به منی» مگر اینکه خدای متعال مرا حفظ کند.
که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بعنوانِ «امیرالمؤمنین» عصمت دارند، اما حاکم ممکن است خطا کند.
خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه در پاسخ به چه عباراتی است؟
آن شخص چه گفته بوده است که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این فرمایشات را داشتهاند؟ ابتدا چند جمله عرض کنم، بعد اگر وقت شد چند جمله هم بگویم که بعد از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و قبل از ایشان چه اتّفاقاتی افتاده بود و با حاکمان چطور صحبت میکردند.
اصلِ این خطبه در جلد آخرِ کتاب شریف کافی که «کتاب الروضه» است. سیّد رضی سلام الله علیه سال ۳۵۹ به دنیا آمدهاند و مرحوم شیخ کلینی رحمه الله تعالی علیه سال ۳۲۸ یا ۳۲۹ به رحمتِ خدا رفته است، مصدرِ خطبهای سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه آوردهاند ظاهراً «کافی» است، در «کافی» اینطور آمده است که وقتی دستِ پیروزیِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در صفّین بالاتر بود این بیانات را فرمودند که مرا هم نقد کنید، نترسید، بیهوده مرا مدح نکنید، یک نفر بلند شد و مدحِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کرد.
زمانی که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بیان میفرمودند که من حقوقی دارم و شما هم حقوقی دارید، من وظایفی دارم و شما هم وظایفی دارید، باید اشکالاتِ حاکمیّت بگیرید، بیتفاوت نباشید، اگر جایی ظلم شد بگویید، «لاَ تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَهٍ بِحَقٍّ» و… ناگهان شخصی بلند شد و گفت: «أَنْتَ أَمِیرُنَا وَ نَحْنُ رَعِیَّتُکَ»، اینطور آمده است که «فَأَجَابَهُ رَجُلٌ مِنْ عَسْکَرِهِ»، یکی از لشکریان بلند شد و حرف زد، نمیشناختند این شخص چه کسی هست.
آیا در خاطر دارید یک کارگری در ایّامِ انتخابات اشک ریخت؟ و بعد همایش گرفتیم…
آن شخص گفت: «أَنْتَ أَمِیرُنَا وَ نَحْنُ رَعِیَّتُکَ»، یعنی چه که ما اشکالاتِ شما را بگیریم؟ ما رعیتهای شما هستیم، «بِکَ أَخْرَجَنَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ اَلذُّلِّ»…
ممکن است در ذهنِ شما بیاید که لابُد این شخص شیعه است که اینطور میگوید، میگویم نه!
«بِکَ أَخْرَجَنَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ اَلذُّلِّ» خدای متعال به برکتِ شما ما را از ذلّت خارج کرد «وَ بِإِعْزَازِکَ أَطْلَقَ عِبَادَهُ مِنَ اَلْغُلِّ» و به عزّتِ شما بندگانِ خود را از غُل و زنجیرِ نفسشان آزاد کرد، «فَاخْتَرْ عَلَیْنَا فَأَمْضِ اِخْتِیَارَکَ» تو دستور بده تا ما اطاعت کنیم.
اگر کسی که اینطور حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را مدح میکند نیّتِ خیر داشته باشد که کارِ خیلی خوبی کرده است، اینجا چون حضرت در حالِ بحث کردن راجع به حقوقِ رعیت و حاکم بودند، که مردم باید اشکالات را بگیرند و دلسوز باشند، او گفت: این حرفها چیست؟!
«فَاخْتَرْ عَلَیْنَا فَأَمْضِ اِخْتِیَارَکَ» تو دستور بده تا ما اطاعت کنیم، «وَ اِئْتَمِرْ فَأَمْضِ اِئْتِمَارَکَ» تو کارِ خودت را امارت کن و ما هم تبعیّت میکنیم، «فَإِنَّکَ اَلْقَائِلُ اَلْمُصَدَّقُ» این تو هستی که سخن میگویی و راست هم میگویی، «وَ اَلْحَاکِمُ اَلْمُوَفَّقُ وَ اَلْمَلِکُ اَلْمُخَوَّلُ لاَ نَسْتَحِلُّ فِی شَیْءٍ مِنْ مَعْصِیَتِکَ» ما حق نداریم با تو مخالفت کنیم، ما قابل مقایسه با علمِ تو نیستیم.
اینجا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آن پاسخ را فرمودند که من الآن خواندم، که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: چرا با من مانندِ جبّارها صحبت میکنی؟
این عباراتی که ما از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خواندیم در پاسخِ به این حرفها بود.
بعد نوشتهاند: «فَأَجَابَهُ اَلرَّجُلُ» دوباره این شخص در اینجا شروع کرد به صحبت کردن، «فَقَالَ أَنْتَ أَهْلُ مَا قُلْتَ» شما شایستگیهای آن چیزهایی را دارید که الآن خودتان فرمودید، «وَ اَللَّهُ وَ اَللَّهِ فَوْقَ مَا قُلْتَهُ» بخدا بخدا که بالاتر از آن چیزی هستید که فرمودید، «فَبَلاَؤُهُ عِنْدَنَا مَا لاَ یُکْفَرُ وَ قَدْ حَمَّلَکَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى رِعَایَتَنَا» ما چطور خدای متعال را شکر کنیم که شما را بر ما امیر کرده است؟ «وَ وَلاَّکَ سِیَاسَهَ أُمُورِنَا فَأَصْبَحْتَ عَلَمَنَا اَلَّذِی نَهْتَدِی بِهِ وَ إِمَامَنَا اَلَّذِی نَقْتَدِی بِهِ» خدای متعال شما را امامِ ما قرار داده است، «وَ أَمْرُکَ کُلُّهُ رُشْدٌ وَ قَوْلُکَ کُلُّهُ أَدَبٌ» ما اگر حرف میزنیم قربه الی الله حرف میزنیم، ما میدانیم که اگر حرفی بزنیم شما برای مدحِ ما چیزی به ما نمیدهید.
اینطور گفت: «نَقُولُ لَکَ مَا قُلْنَا تَقَرُّباً إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِتَوْقِیرِکَ» ما میدانیم که شما دوست ندارید ما شما را مدح کنیم.
باز مجدداً حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بعد از این حرفها هم اعتراض کردند، فرمودند: «أَنَا أَسْتَشْهِدُکُمْ عِنْدَ اَللَّهِ عَلَى نَفْسِی» بخدا سوگند که من خدای متعال را شاهد قرار میدهم که الآن که در حالِ صحبت کردن با شما هستم از شما میخواهم که اگر مشکلی در حکومت هست بیایید و به من بگویید.
یعنی این حرفها باعث نشود که بقیّه فکر کنند حالا آمدیم و یک بازی کردیم، من آمدم و حرفهایی زدم و تو را هم آماده کرده بودم که بیایی و یک مدحی کنی و قضیّه را جمع کنیم، فرمودند: «أَنَا أَسْتَشْهِدُکُمْ عِنْدَ اَللَّهِ عَلَى نَفْسِی لِعِلْمِکُمْ فِیمَا وُلِّیتُ بِهِ مِنْ أُمُورِکُمْ وَ عَمَّا قَلِیلٍ یَجْمَعُنِی وَ إِیَّاکُمُ اَلْمَوْقِفُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ اَلسُّؤَالُ عَمَّا کُنَّا فِیهِ» ما باید برای این حرفهایی که میزنیم باید به سؤالات پاسخ بدهیم، اگر اشکالی دارید بیایید و بگویید.
اینجا دوباره آن مرد شروع کرد به صحبت کردن؛ «وَ قَدْ عَالَ اَلَّذِی فِی صَدْرِهِ فَقَالَ وَ اَلْبُکَاءُ تَقْطَعُ مَنْطِقَهُ» وقتی در حالِ صحبت کردن بود دیگر «گریه» مقابلِ صحبت کردنِ او را گرفت، دیگر نمیتوانست صحبت کند؛ در ادامه گفت: «یَا رَبَّانِیَّ اَلْعِبَادِ» ای بندهی رَبّانیِ خدای متعال، «وَ یَا سَکَنَ اَلْبِلاَدِ» و ای مایهی آرامشِ شهرها، «أَیْنَ یَقَعُ قَوْلُنَا مِنْ فَضْلِکَ» ما چه زمانی توانستیم فضیلتِ شما را به زبانِ خود بیاوریم؟ «وَ أَیْنَ یَبْلُغُ وَصْفُنَا مِنْ فِعْلِکَ» ما چه زمانی توانستیم افعالِ تو را مدح کنیم؟
اگر من چیزی عرض کردم برای این نبود که شما «حاکم» هستید…
«وَ أَنَّى نَبْلُغُ حَقِیقَهَ حُسْنِ ثَنَائِکَ» ما چه زمانی میتوانیم حقیقتِ برتریهای شما را به زبان بیاوریم؟ «أَوْ نُحْصِی جَمِیلَ بَلاَئِکَ» و بگوییم خدای متعال چطور به شما «عظمت» داده است، «وَ کَیْفَ وَ بِکَ جَرَتْ نِعَمُ اَللَّهِ عَلَیْنَا» ما چطور تو را مدح کنیم که نعمتهای خدای متعال به برکتِ شما بینِ ما جاری است، «وَ عَلَى یَدِکَ اِتَّصَلَتْ أَسْبَابُ اَلْخَیْرِ إِلَیْنَا» اسبابِ خیر به دستِ شما به ما میرسد، «أَ لَمْ تَکُنْ لِذُلِّ اَلذَّلِیلِ مَلاَذاً» مگر اینطور نیست که شما پناهگاهِ هر بیچارهای هستید؟ اینجا دیگر سؤال کرد، یعنی آیا من اینها را اشتباه میگویم؟ «وَ لِلْعُصَاهِ اَلْکُفَّارِ إِخْوَاناً» شما با این دشمنهای بیانصافی که مقابلِ شما ایستادند مانندِ برادر رفتار کردید، آنها آب را بستند اما شما نبستید، «فَبِمَنْ إِلاَّ بِأَهْلِ بَیْتِکَ وَ بِکَ أَخْرَجَنَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ فَظَاعَهِ تِلْکَ اَلْخَطَرَاتِ» ما برای گردنههای قیامت بجز شما و اهل بیت علیهم السلام چه کسانی را داریم؟ یعنی اشتباه میگویم؟ «أَوْ بِمَنْ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ اَلْکُرُبَاتِ» چه کسی هست که اگر دلِ ما بگیرد جز او غمِ دلِ ما را برطرف نمیکند؟ «وَ بِمَنْ إِلاَّ بِکُمْ أَظْهَرَ اَللَّهُ مَعَالِمَ دِینِنَا» چه کسی معالمِ دینِ ما را آشکار میکند؟ «وَ اِسْتَصْلَحَ مَا کَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیَانَا»…
این شخص عجب شخصِ عجیبی بوده است! در ادامه عباراتِ زیارت جامعه را میگوید، البته اینجا هنوز زیارت جامعه بیان نشده بود!
«وَفَیْتَ لَنَا بِجَمِیعِ وَعْدِکَ» کدام وعده را دادهاید و به آن وفا نکردهاید؟ «وَ قُمْتَ لَنَا عَلَى جَمِیعِ عَهْدِکَ… وَ کُنْتَ عِزَّ ضُعَفَائِنَا وَ ثِمَالَ فُقَرَائِنَا» شما عزّتِ ضعیفان و تکیهگاهِ فقرا هستید… و الی آخر.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بعنوانِ حاکم دوست نداشتند که ایشان را مدح کنند، منتها مرتبهی سوم دیگر طرف یک طوری حرف زد که… یعنی من نمیخواستم… اصلاً اعصابِ من بهم ریخت که دیدم شما اینجا اینقدر با تواضع صحبت میکنید که فرمودند «إِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ» (من هم ممکن است خطا کنم و اشکالاتِ مرا بگیرید)، به چه کسی میگویید که اشکالاتِ شما را بگیرد؟ به ما؟ آیا ما اشکالاتِ شما را بگیریم؟
حضرت دو مرتبهی اول قبول نکردند، یعنی به «حاکم» این حرفها را نزنید، مرتبهی سوم که طرف اینطور حرف زد دیگر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام رد نکردند.
طرف گفت: من حقیقتِ شما را مدح میکنم، مگر اینها دروغ است؟ من احساسِ وظیفه کردم در این جایی که شما غریب هستید بیان کنم که شما از آقاییِ خودتان این فرمایشات را بعنوانِ حاکم بیان فرمودهاید، اما ما هم باید بفهمیم که ما چه کسی هستیم و شما چه کسی هستید.
لذا دیگر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام پاسخ ندادند، یعنی حضرت کلامِ او را رد نکردند، مدحِ آن شخص را تکذیب نکردند، اخلاص و محبّتِ آن شخص را تکذیب نکردند.
آیا ۴۰ سال است که حکومت «دینی» شده است؟
ممکن است در ذهنها یک مسئلهای باشد که مثلاً از زمانی که حکومت دینی شده است بعضی مشکلات بوجود آمده است، این مطلب را زیاد میگوییم، اینطور نیست؟ مثلاً میگویند «از وقتی که حکومت دینی شده است مردم به دین بدبین شدهاند»، مسلّماً کم از این حرفها نشنیدهاید، ما هم زیاد شنیدهایم، میگویند: «دین بدنام شده است»، حتّی یکی از بزرگان در ابتدای انقلاب… که یک مدّتِ اندکی هم به زندان افتاد و آن موقع یک رسالهای نوشت که در زندانهای جمهوری اسلامی چه میگذرد، یکی از علماء بود، او میگفت: نامِ این حکومت را «جمهوری اسلامی» نگذارید، اگر نامِ آن را «جمهوری اسلامی» بگذارید «دین» بدنام میشود، یعنی شما بد عمل میکنید.
مسلّماً اینکه «مسئولین باید درست عمل کنند» از واضحات است، خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم فرمودند: هیچ کسی حق ندارد «حق» را نادیده بگیرد، اما اینکه ما خیال کنیم مثلاً سی چهل سال است که حکومت «دینی» شده است، یعنی حدّاقل «مدّعیِ دینی شدن» هست، این یکی از اوهام است.
اگر کسی اهلِ تاریخ باشد میداند که من اگر بخواهم خیلی تخفیف بدهم میگویم حدود چهل سال است که «ادّعای دینی بودنِ حکومت» کمرنگ شده است، از ابتدای غصبِ خلافتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام تا امروز تمامِ حکومتها دینی بوده است. اینطور نیست که بگوییم یک حکومتِ دینی آمده است و قبلیها دینی نبودهاند و مردم به حسابِ دین نمینوشتهاند، همهی حکومتها دینی بوده است.
به هر کسی که حاکم بود «اسلام پناه» میگفتند، از شرابخوار و اهلِ فسق و فجور بگیرید تا… همه «اسلام پناه» بودند، اینکه بگوییم «چهل سال است که حکومت دینی شده است» یک دروغ است، بلکه هزار و چهارصد سال است که حکومت دینی است، منتها بعضیها بیشتر به دین عمل کردند و بعضیها کمتر.
من برای شما چند مثال میزنم که شما بعد از این فرمایشاتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این عبارات را ببینید.
وقتی که حکومتِ ناصرالدّین شاه… که از عجائب است که بعضی از علمای ما در آثارِ خود تا همین چند سالِ قبل هم به او «شاه شهید» میگفتند… وقتی ناصرالدّین شاه قراردادِ تنباکو را امضاء کرد دویست و هشتاد سال بود که ایرانیها خیلی زیاد از توتون و تنباکو استفاده میکردند، لذا یکی از درآمدهای اصلیِ مردم کشاورزیِ توتون و تنباکو، فرآوری، خشک کردن، بستهبندی، فروش، بنکداری، حجرهداری، حمل کردن و…. به این توتون و تنباکو وابسته بود، بالاخره یک کاری برای خود بود.
چشمِ ناصرالدین شاه بر سرِ قراردادهایی مانندِ ترکمانچای و گلستان از روسیه ترسیده بود، برای اینکه یک پناهی پیدا کند… خاک بر سرِ آن کسی که به او «اسلام پناه» بگویند و این کار را کند… خودِ او نوشته است برای اینکه در برابرِ روسیه پناهی پیدا کنیم به دولتِ «اورپ» پناه میبریم! بدبخت اسلامی که قرار است به ناصرالدین شاهی پناه ببرد که خودِ او اروپا را پناهگاه میداند!
برای اینکه به اروپاییها راه میداد مسلّماً باید امتیازاتی میداد، که اگر زمانی ایران خواست با روسیه بجنگد آنها از ناصرالدین شاه حمایت کنند.
ناصرالدین شاه چند امتیاز داد، یکی اینکه حقِ کاشت و داشت و برداشت و فروشِ توتون و تنباکو و محصولاتِ آن را به آن «رژی» میداد، و چون انحصار شد مردم بدبخت شدند، چون وقتی انحصار شد طرف میگفت من فلان مقدار میخرم، مثلاً طرف دو تُن محصول داشت و تا دیروز هر کیلو را صد تومان میخریدند الآن میآمدند و میگفتند هر کیلو را بیست تومان میخریم، و اگر به من نفروشی باید آن را نگه دارید، تازه از سالِ بعد هم باید من اجازه بدهم که چه کسی حقِ کاشتن دارد.
آن اوایل مدّتی گفتند که مصرفِ شخصی ایرادی ندارد، یعنی بکارید و خودتان بکشید، بعداً گفتند اجازهی این کار را هم ندارید، خلاصه همه باید به تیمِ «رژی» رجوع میکردند، یعنی اینکه چه کسی بکارد و چه کسی نکارد و از چه کسی چه مقدار بخرند.
بعضیها که غیرت داشتند همان زمان تنباکوهای خود را آتش زدند، تیم «رژی» یک تیم اطلاعاتی هم گذاشته بودند که اینها میگشتند و میدیدند که چه کسانی در انبارِ خود توتون و تنباکو دارند، اگر کسی را پیدا میکردند او را میگرفتند و به زندان میانداختند.
مسلّماً همه نمیتوانستند انبارِ خود را آتش بزنند، مبلغ شکست و اینها متضرر شدند و فلاکتی بوجود آمد.
بعد از اینکه مدّتی گذشت و علمای تهران نامه نگاری کردند مرحوم میرزای شیرازی اعلی الله مقامه الشّریف به ناصرالدین شاه نامه نوشتند، حتماً این نامه را ببینید، خودتان ببینید که حکومتها به چه عنوانی حکومت میکردند.
بعضی اوقات انسان در گرفتاریهای خود بعضی نعماتِ خود را فراموش میکند، الآن من که یک طلبهی ساده هستم خیلی راحت امروز رئیس جمهور را نقد کردم، البته فعلاً هم اتفاقی برای ما نیفتاده است، انسان باید انصاف داشته باشد.
نامهی مرجعِ علی الاطلاق، رئیس اعظمِ شیعه مرحوم آیت الله العظمی آقا سید حسن شیرازی اعلی الله مقامه الشّریف، به شرفِ عرضِ حضورِ اعلی حضرتِ اقدسِ شاهنشاهی خلّد الله تعالی ملکه (یعنی خدا حکومتِ او را مداوم گرداند و پایدار) میرساند، اگرچه دعاگو تاکنون به محضرِ دعاگویی اکتفاء نموده است (یعنی من همیشه دعاگو بودهام و هیچوقت از شما درخواستی نداشتهام)، تصدّی استدعایی از حضورِ انور نکرده (من هیچ وقت استدعا نکردهام)، ولی نظر به تواصل اخبار به وقوع وقایعی چند که توانی از عرض مفاسد آنها خلاف رعایت حقوق دین و دولت است عرضه می دارد که اجازه مداخله اتباع خارجه در امور داخله مملکت و مخالطه و تودد آنها با مسلمین و اجرای عمل بانک و تنباکو و راه آهن و غیره از جهاتی چند منافی صریح قرآن مجید و نوامیس الهیه و موهن استقلال دولت و مخل نظام مملکت و موجب پریشانی عموم رعیت است.
واقعه شیراز و قتل و جرح جماعتی از مسلمانان در حمای حضرت احمد بن موسی علیهماالسلام و هتک بقعه مبارکه و تبعید جناب شریعت مآب حاج سیدعلی اکبر فالحصیری سلمه الله به وضع ناشایسته نمونه ای از نتایج این امور است، البته مفاسد این امور از عرض حضور اقدس نگذشته والا از فرط اهتمام خاطر همایون در ترقیات ملت و دولت رضا به اجرای امور مترقب و مامول نبوده، دعاگو هیچ در مقام دولتخواهی رضا نمی دهد که بعد از استمرار نعمت خداوند جلت عظمته به اعلیحضرت شهریاری عز نصره و به قوت شوکت و دوام سلطنت این امور که مفاسد آنها در اعصار لاحقه دامنگیر دین و دولت و رعیت است در این عهد همایون جاری شده نام نیک چندین ساله دولت خدای نخواسته به خلاف مذکور شود. رجاء واثق از مراحم ملوکانه آنکه اگر اولیای دولت در این امور ترخصی فرموده اند به اتفاق کلمه ملت معتذر شده این مفاسد را به احسن وجه تدارک و جناب خسروانه فرمایند تا سبب امیدواری و دعاگویی کافه علما و رعایا گردد. الامرالاقدس الاعلی مطاع.
ادبیات را ببینید، دیگر ایشان بزرگترین عالِمِ شیعه هستند، چرا اینطور صحبت میکنند؟ چون مگر میشد غیر از این صحبت کرد؟!
جواب از این بدتر است! نائب السّلطنه میخواهد بگوید که من این تلگراف را به شاه رساندم، میگوید:
جناب مستطاب افتخار المجتهدین و المحققین حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج میرزا محمد حسن…
«حجت الاسلام و المسلمین» را به رئیس مذهب میگفتند، مانندِ امروز نبود که به همه بگویند…
جناب مستطاب افتخار المجتهدین و المحققین حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج میرزا محمد حسن تلگرافِ جناب مستطاب عالی واصل شد.
آنجایی که خودِ نایب السّلطنه میخواهد با مرحوم میرزای شیرازی اعلی الله مقامه الشّریف صحبت کند مؤدّب حرف میزند، اما از اینجا به بعد میخواهد بگوید که نامهی شما را به شاه دادم، میگوید:
عریضهی تلگرافی که به خاک پای مبارک سرکار بندگان اعلی حضرت قدر قدرت رساندم؛ میگوید نامهی مرجع علی الاطلاقِ شیعه را به خاکِ پای ناصرالدین شاه رساندم!… به خاک پای مبارک سرکار بندگان اعلی حضرت قدر قدرت اقدس همایون شاهنشاهی ارواح العالمین له الفداه رساندم و آنچه شما عرض نموده بودید فوراً به خاک پای مبارک رساندم!
این شخص مرجعِ علی الاطلاقِ شیعه در مقابلِ شاه است!
بعد از میرزای شیرازی اعلی الله مقامه الشّریف مرجع علی الاطلاق کیست؟ فاضل شربیانی رحمه الله تعالی علیه.
ایشان رئیسِ مذهب در زمانِ خود هستند، حکومت موقوفهای را غصب کرده است، میخواهند بفرمایند «این موقوفهای که از آن هزینهی روشنایی حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام پرداخت میشد، یعنی واقف وقف کرده بود که خرجِ حرم شود، حال یک نفر آن را غصب کرده است و یک سال است که پولِ موقوفه نمیآید»، حال فاضل شربیانی که رئیسِ مذهب در آن دوره هستند به مظفرالدین شاه نامه نوشتهاند، عبارت را ببینید:
معروضه حضور مهر ظهور اعلیحضرت اقدس شاهنشاه اسلام پناه ارواح العالمین فداه…
اگر به دنبالِ این موضوعات بروید به سختی میتوانید استثنائاتی بدست بیاورید، حال یک زمانی مرحوم میرزای قمی اعلی الله مقامه الشّریف به مظفرالدین شاه یک گلایهای نوشتهاند و آنجا او را بصورتِ خصوصیِ توبیخ کرده است، اینها استثناء هستند، اصلاً کسی جرأت نمیکرد به شاه…
«ارواح العالمین له الفداه» به چه کسی میگویند؟ آن حکومت دینی نیست؟
من نمیخواهم بگویم در دلِ مرحوم میرزای شیرازی اعلی الله مقامه الشّریف یا مرحوم فاضل شربیانی اعلی الله مقامه الشّریف اینطور بوده است که شاه را قبول داشتهاند، ولی امکان نداشت کسی جز این صحبت کند.
بلکه وقتی حضرت صادق سلام الله علیه به مقابلِ حاکم عباسی میرسند مجبور هستند که بفرمایند «یا امیرالمومنین»، امام صادق علیه السلام که حتّی اجازه نمیدادند کسی به خودِ ایشان لقبِ «امیرالمؤمنین» را بدهد.
این خروشِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای اینکه حکومت را از دستِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام گرفتند برای این بود که وضع اینطور میشود، کار به دستِ کسانی میافتد که…
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: اگر کار به دستِ نااهلها بیفتد عزیزان ذلیل میشوند و ذلیلها عزیز. ما میگوییم «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنَا» بعد میگوییم: «آن کسی که به ما عزّت بدهد.
در تاریخ همیشه حکومتها به نامِ اسلام حکومت کردهاند، و اصلاً آقایان بخاطرِ مفاسدِ بعدی جرأت نمیکردند با حکومتها دربیفتند.
بعد از اینکه ماجرای توتون و تنباکو اتّفاق افتاد و مردم موفق شدند، بعد از آن هم نامههای مرحوم میرزای شیرازی اعلی الله مقامه الشّریف به شاه موجود است، مدام قربان صدقه رفتن است، نه اینکه معنای آن این باشد که مرحوم میرزای شیرازی رحمه الله تعالی علیه شاه را قبول داشتهاند، مرحوم میرزای شیرازی اعلی الله مقامه الشّریف کوهِ قدس و تقوا بودند، اصلاً نمونه نداشتند، اما اگر میخواستند جز این صحبت کنند شرایط پیش نمیرفت، شما میخواهید چه بگویید؟ نستجیربالله میخواهید بگویید که میرزای شیرازی اعلی الله مقامه الشّریف ثناء میکردند که چیزی بدست بیاورند؟ نه! بلکه نمایانگرِ اوضاع است.
لذا معلوم نیست یک عدّه از کجا پیدا شدهاند و میگویند که حکومت دینی شده است و الآن چهل سالگیِ انقلاب است، انقلاب خیلی اشکال دارد ولی الآن در همین انقلاب هر کسی را که میخواهید به راحتی نقد میکنید، خوب است که انسان کمی هم انصاف داشته باشد، نمیخواهم بگویم خطایی نیست اما انسان باید انصاف داشته باشد.
اینکه انسان بخواهد این نامهها را جمع کند صلاح نیست، وگرنه میشد یک کتابِ قطور جمع کرد که مدح و ثناء مراجع درجه اول شیعه در مورد شاهان باشد، همینطور ائمه علیهم السلام در موردِ شاهانِ زمانِ خود. شرایط خاص بوده است، اجازه نمیدادند کسی حرف بزند.
میگویند «حرمتِ علماء کم شده است»، بله در بعضی جاها اینطور است ولی کجا همچنین چیزی داریم که شاه صفوی به شیخ حرّ عاملی رحمه الله تعالی علیه میگوید: فرقِ حُر با خر چیست؟ الآن کسی جرأت دارد همچنین چیزی بگوید؟ اصلاً الآن ما بینِ علماء محدّثی در سطحِ «شیخ حرّ عاملی» داریم که کسی جرأت کند با او اینطور حرف بزند؟
نه اینکه ما اشکال نداریم، از سر تا به پا اشکال هستیم، اما انصاف هم چیزِ خوبی است، ما نباید تاریخِ خود را فراموش کنیم.
اینکه حکومتی پیدا بشود که در آن همه را وادار نکنند که مدح و ثناء بگویند چیزِ خیلی خوبی است، این یک خوبی را ببینیم و بعد مابقیِ اشکالاتِ آن را هم ببینیم، عرض کردیم در همین حکومتِ ما بعضیها برای پدر و مادرِ مسئولین هم قربان صدقه میروند، اشکال هست ولی بد نیست که انصاف هم باشد.
روضه
در این فاطمیّه معمولاً توسّلِ ما به حضرت زینب کبری سلام الله علیها بوده است.
در موردِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها و این ماجرای هجوم به خانهی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مطلب کم هست، بنا نبوده است که حضرت زینب کبری سلام الله علیها معرّفی بشوند، ظاهراً حضرت چهار پنج ساله بودهاند، اما خطبهای را که بعضی از علماء شک کردهاند که مگر میشود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در آن شرایط اینطور صحبت کرده باشند، این ادبیاتِ عجیب، این عباراتِ عجیبِ معرفتی… یکی از اصلیترین راویانِ این خطبه وجود مبارک حضرت زینب کبری سلام الله علیها است، هم شیعه از حضرت زینب کبری سلام الله علیها نقل کرده است و هم اهل سنّت، مثلاً سندِ خطبهی فدکیّهی «ابن ابی الحدید» به حضرت زینب کبری سلام الله علیها میرسد، یعنی یک دخترِ چهار پنج ساله این خطبه را نقل کرده است.
حضرت زینب کبری سلام الله علیها زینتِ پدر و مادر هستند، زینتِ پدر بودنِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها را زیاد شنیدهایم، وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بالای سرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رفتند و دیدند ایشان در حالِ گریه کردن هستند عرض کردند: «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ»[۶]، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی»، من برای خودم گریه نمیکنم بلکه برای غربتِ تو بعد از خودم گریه میکنم، بلافاصله حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: نگران نباشید «إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اَللَّهِ» برای من کوچک است، شما خودتان را ناراحت نکنید…
وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها بینِ نامحرمان تنها شدند دست به زیرِ آن بدن بردند… عجیب بود! «اللهمَّ تَقَبَّل مِنَّا هَذَه القَلیل»… اینجا حضرت زینب کبری سلام الله علیها زینتِ پدر شدند…
یک جایی هم زینتِ مادر شدند…
کار به جایی رسید که برای اینکه این نامردها برگردند سیّدهی زنانِ عالَم، سیّدهی زنان و مردانِ عالَم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشتِ در آمدند، ابتدا فرمودند: ما را رها کنید، ما عزادار هستیم… ما داغدار هستیم…
«مهیار دیلمی» میگوید: ای بیانصافها! شما آنجایی که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روی منبر دست گذاشتهاند تبرّک میکنید تا بیماریِ شما شفاء پیدا کند، شما چوبههای منبرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را تبرّک میکنید، اما فرزندانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را به زیرِ دست و پا انداختید… فقط چوبهی منبرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم متبرّک بود؟ آیا خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قدمگاهِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبود؟…
رفتند و گروهِ دیگری آمدند، جمعیّت بیشتر شد، سر و صدا کردند، حرفِ ناشایست زدند، باز حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشتِ در آمدند، فرمودند: «یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللهِ هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ»[۷] ببینید با دخترِ شما چطور صحبت میکنند…
وقتی مرتبهی سوم حمله کردند درب را سوزانده بودند، وقتی حمله کردند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اولاً برای اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را حفظ کنند و ثانیاً برای اینکه راهی برای جابجایی نداشتند… چون بینِ در و دیوار… خودِ آن ملعون گفت: وقتی پشتِ در آمدم دیدم پشتِ در قرار گرفته است، خواستم در را فشار بدهم… دیدم بدنِ خود را به در تکیه داده است…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را حفظ کنند از جای خود تکان نخوردند… راهی هم نبود… ایشان بینِ در و دیوار بودند… آن ملعون میگوید: وقتی به در لگد زدم صدای ایشان بلند شد…
اینجا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را حفظ کردند… یک جایی هم بود که دختر بینِ در و دیوار نبود… وقتی خیمهها را آتش زدند حضرت زینب کبری سلام الله علیها به همه فرمودند: فرار کنید… ولی دیدند حضرت زین العابدین علیه السلام…
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] و من خطبه له (علیه السلام) خَطَبَها بصفین: أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً بِوِلَایَهِ أَمْرِکُمْ، وَ لَکُمْ عَلَیَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِی لِی عَلَیْکُمْ؛ [وَ الْحَقُ] فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْیَاءِ فِی التَّوَاصُفِ وَ أَضْیَقُهَا فِی التَّنَاصُفِ، لَا یَجْرِی لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَیْهِ، وَ لَا یَجْرِی عَلَیْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ؛ وَ لَوْ کَانَ لِأَحَدٍ أَنْ یَجْرِیَ لَهُ وَ لَا یَجْرِیَ عَلَیْهِ لَکَانَ ذَلِکَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِعَدْلِهِ فِی کُلِّ مَا جَرَتْ عَلَیْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَ لَکِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ یُطِیعُوهُ وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَیْهِ مُضَاعَفَهَ الثَّوَابِ، تَفَضُّلًا مِنْهُ وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِیدِ أَهْلُهُ.
[۵] بحار الأنوار، جلد ٢٧، صفحه ٢۵٢
[۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳، صفحه ۲۱۸ (وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَهَ اَلْوَفَاهُ بَکَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ قَالَتْ أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی فَقَالَ لَهَا لاَ تَبْکِی فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اَللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لاَ یُؤْذِنَ بِهَا اَلشَّیْخَیْنِ فَفَعَلَ .)
[۷] بحار الانوار، جلد ۳۰، صفحه ۲۹۳
پاسخ دهید