«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۲]

«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏»[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه اهل بیت علیهم السلام خاصّه امیرالمؤمنین علیه أفضل صلواه المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ما به مناسبت خطبه دوم نهج البلاغه که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرموده بودند اهل بیت علیهم السلام با کسی قابل قیاس نیستند و بعد هم فرمودند «إِلَیْهِمْ یَفِی‏ءُ الْغَالِی»[۴] غالی باید به سمتِ آن‌ها برگردد، به بحثِ «غلو» و «تفویض» وارد شدیم، واقعیّت هم این است که این موضوع را در دو سه جمله بیشتر ادامه نمی‌دهم که ما نگرانِ مجالسِ اهل بیت علیهم السلام هستیم، مجالسِ اهل بیت علیهم السلام که مانندِ حرمِ اهل بیت علیهم السلام هستند و شفاءبخش و هدایت‌بخش هستند ممکن است خودشان خدای ناکرده حواسِ ما را از حقیقتِ اهل بیت علیهم السلام و توحید به جاهای دیگری برگردانند و اشتباه ببرند، اگر کسی بخواهد ببیند بنده نگران چه چیزی هستم باید مجالسِ مذهبیِ کشور پاکستان را ببیند که ما تا سی یا نهایتاً پنجاه سالِ آینده آنطور خواهیم شد، در آنجا الآن فجایعِ اعتقادی در حالِ رُخ دادن است، دور شدن از مبانی دینی و عالمانِ ربّانی و مراجعِ فقه و اعتقاد، دور شدن و اینکه هر کاری که دوست دارم انجام بدهم نتیجه‌ای جز پاکستانِ فعلی ندارد، بعضی اوقات می‌گویند این راهی که می‌روید به کجاست، انتهای این راه پاکستان است که می‌شود رفت و دید که گیرِ آن‌ها الآن در کجاست.

در پاکستان مؤمن و پای‌کار زیاد داریم، کسانی که وجوهات می‌دهند زیاد داریم، چون پول دادن برای دین به این راحتی نیست، شبهه‌قاره شاید از جهت پرداخت وجوهات از بقیّه‌ی جهانِ تشیّع وضعِ بهتری دارند، این نشان می‌دهد که اعتقادِ آن‌ها راسخ است ولی بعضی از آن‌ها دینِ خود را از علماء نگرفته‌اند، بعضی از آن‌ها دینِ خود را از علماء گفته‌اند و این نقدِ ما به پاکستان برای این نیست که بگوییم علماء و مردمِ پاکستان فاسدالعقیده هستند، ما دوستانِ پاکستانیِ زیادی داریم، اما اگر به مجالسِ آن‌ها سر بزنید و نوعِ مجالسِ آن‌ها را ببینید این اشکالاتی که بنده عرض می‌کنم را در آنجا خواهید دید، با اینکه اعتقادِ راسخ دارند، با اینکه واقعاً دین‌دار هستند و برای دین پول می‌دهند، پول دادن از جان دادن سخت‌تر است، ولی متأسفانه این مشکلات بر سرِ جای خود هست، هیئت‌ها شلوغ و حوزه‌ها خلوت! دینی که از منشأ علمِ دینی بدست نیاید از کجا بدست خواهد آمد؟

ان شاء الله خدای متعال ما را حفظ کند، ان شاء الله خدای متعال آن مسئولینِ دولتی را که ذهنِ مردم را نسبت به حوزه‌ها خراب کردند، یک عدّه‌ای در داخلِ حوزه‌ها بد عمل کردند و یک عدّه هم با حرف‌های چرند و پرندِ خودشان حوزه را تخریب کردند.

اگر حوزه کم‌رغبت بشود دینِ همه‌ی مردم آسیب می‌بیند، به این جهت ما به بحثِ «غلو» وارد شدیم.

جلسه‌ی گذشته برای اینکه مناسبتی پیدا بشود از نامه ۶۲ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم جملاتی خواندیم که ظاهرِ امر این بود که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از بعضی امور شگفت‌زده شده بودند، آیا یعنی نمی‌دانستند؟ امروز هم چند جمله از خطبه‌ی ۱۴۹ چند جمله می‌خوانم، به این بهانه که بگویم ما هنوز در میانِ بحث‌های نهج البلاغه هستیم اما این بحث مهم است.

آنچه گذشت در یک جمله عرض کردیم که ممکن است اهل بیت علیهم السلام خیلی از کمالات را داشته باشند اما ما برای نسبت دادن باید دلیل داشته باشیم.

چند آیه را هم می‌خوانم که این‌ها باید به گذشته الصاق بشود و بعد آن خطبه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بخوانم و بعد وارد گفتگو راجع به آن بشویم.

نکاتی در مورد آیه ۵۶ سوره مبارکه قصص

نسبت دادن به اهل بیت علیهم السلام کارِ سخت و دقیقی است، اگر به قرآن کریم نگاه کنیم در آیه ۵۶ سوره مبارکه قصص به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید: «إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ»[۵]؛ آیا هدایت، «اماته» یعنی ایجادِ مرگ برای دیگران، «احیاء» یعنی زنده کردن، رزق، خلق، آیا این‌ها ذیلِ ولایتِ اهل بیت علیهم السلام هست یا نه؟ اینکه مستقل نیست که واضح است؛ ما هم عرض کردیم باید هر جایی که دلیل داشته باشیم نسبت بدهیم و در نسبت دادن هم باید دقّت کنیم، یعنی نه اینکه یک جایی را ببینیم و ده جای دیگر را نبینیم.

آیه ۵۶ سوره مبارکه قصص می‌فرماید «إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ»، ای پیغمبر! تو هر کسی را که بخواهی هدایت نمی‌کنی، «وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ» خدای متعال هر کسی را که بخواهد هدایت می‌کند.

آیه ۵۲ سوره مبارکه شوری می‌فرماید: «وَکَذَٰلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا»[۶] ما به تو وحی کردیم، «مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ» قبل از اینکه ما بخواهیم چیزی بگوییم تو چیزی نمی‌دانستی، یعنی این‌هایی که می‌دانی را ما داده‌ایم، ما هم بارها عرض کردیم که هیچ چیزی در عالَم استقلال ندارد، بعد می‌فرماید: «وَلَٰکِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ» این را نوری قرار دادیم که هر کسی را که خواستیم با آن هدایت کنیم «مِنْ عِبَادِنَا»، «وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ».

یک جایی می‌فرماید تو هدایت نمی‌کنی، اینجا با تأکید می‌فرماید: تو هدایت می‌کنی! یعنی هدایت را به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت می‌دهد.

این دو فرمایش است، از این قبیل فرمایشات زیاد داریم، نباید یکی را گرفت و دیگری را رها کرد، نوعِ مشکلاتِ پژوهش‌های اعتقادی اینطور است، بنای ما هم در این جلسات منبر رفتن نیست و بنای ما بر مباحثه است، اگر کسی هم «قلت» و «ان قلت» کند استقبال می‌کنیم.

یا مثلاً آنجا به رسولِ خود می‌فرماید: «إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ»، و در جای دیگری می‌فرماید تو هدایت می‌کنی، پیامبرِ خاتم که هیچ «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‌ أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ»[۷]، از قوم موسی علیه السلام گروهی هستند که این‌ها هدایت می‌کنند، «وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ»[۸]، اگر نمی‌گفتیم این آیات آیاتِ قرآن کریم است وهابی‌ها ما را تکفیر می‌کردند، «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»[۹]، آیا می‌بینید؟

جلسه‌ی گذشته من باید این مطلب را می‌گفتم، آنجایی که عرض کردم وقتی حضرت عیسی علیه السلام در قرآن کریم به خود نسبت می‌دهد که «من باذن الله خلق کردم، من باذن الله نفخ کردم، من باذن الله احیاء می‌کنم، یا من اماته می‌کنم» خدای متعال از آن طرفِ آن را به حضرت عیسی علیه السلام نسبت داده است، «وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ بِإِذْنِ»[۱۰]، یعنی تو این خاک‌هایی که اینطور جمع کرده‌ای به اذنِ من بود، «فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِی» تو نفخ کردی و انگار به او روح دمیدی و آن پرنده شد که به اذنِ من بود، یعنی فقط استقلالِ موضوع را از او سلب می‌کند و می‌فرماید که من این کار را کرده‌ام.

علامه مجلسی اعلی الله مقامه الشّریف یک تعبیری در توضیحِ اینکه چطور می‌شود اینطور پرنده درست می‌شود دارد که زیباست…

«وَتُبْرِئُ الْأَکْمَهَ» اینجا خدای متعال نسبت می‌دهد که تو ابراء می‌کنی و تو شفاء می‌دهی و تو درمان می‌کنی، «وَتُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی ۖ وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِی»، به اذنِ من مرده زنده می‌کنی! خدای متعال هم اینجا به حضرت عیسی علیه السلام نسبت می‌دهد.

باید این موضوع را چکار کرد؟ عرض کردیم ما آنجاهایی که دلیل نداریم که هیچ چیزی نمی‌گوییم، مگر اینکه ما دلیلِ مشخصِ تعیینی داشته باشیم و یا اطلاقِ عموم داشته باشیم، ما استقلال را هم از همه‌ی عالَم می‌گیریم، مباحثی که قبلاً گفتیم باید این آیات را به آن ضمیمه می‌کردیم.

شرحی در مورد خطبه ۱۴۹ نهج البلاغه

یک بحثی داریم آن هم این است که بالاخره آیا در این عالَم چیزی به اهل بیت علیهم السلام واگذار شده است یا نه؟ مثلاً علمِ گسنرده‌ی اهل بیت علیهم السلام در چه گستره‌ای است؟ ولایتِ اهل بیت علیهم السلام در چه حدّی است؟ اشرافِ اهل بیت علیهم السلام به ضمایر و نفوس در چه حدّی است؟ مباحثی گذشت؛ بعد روایاتی هم از آن طرف داریم که ما خواندیم، مثلاً امام می‌فرماید که علمِ ما اینطور است که اگر اراده کنیم زیاد می‌شود، اگر اراده کنیم که بدانیم می‌دانیم.

اینجا بعضی اشکال کرده‌اند این «اراده کنیم بدانیم می‌دانیم» اینجا مقیّد است، یعنی اینطور نیست که به هر چیزی که بخواهند اراده کنند تا بدانند خواهند دانست، دلیل چیست؟ خطبه ۱۴۹ نهج البلاغه است.

ما بارها و بارها در این جلسات عرض کردیم که جناب سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه ابتدا و انتهای خطبه‌ها را تقطیع می‌کند، خطبه ۱۴۹ نهج البلاغه در کتاب کافی با یک جمله‌ی اضافه هست، در نهج البلاغه اینطور شروع شده است: «اَیُّهَا النّاسُ، کُلُّ امْرِئ لاق ما یَفِرُّ مِنْهُ فى فِرارِهِ»، در کافی یک مقدّمه‌ای برای این خطبه آمده است که می‌گوید: «لَمَّا ضُرِبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ» وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ضربت خوردند «قِیلَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَوْصِ» گفتند: آقا جان یک وصیّتی بفرمایید، «فَقَالَ اثْنُوا لِی وِسَادَهً» حضرت فرمودند: یک چیزی بگذارید که من بتوانم به آن تکیه کنم، چون حالِ مبارک حضرت وخیم بود و توانِ نشستن نداشتند، «ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ حَقَّ قَدْرِهِ مُتَّبِعِینَ أَمْرَهُ أَحْمَدُهُ کَمَا أَحَبَّ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ کَمَا انْتَسَبَ أَیُّهَا النَّاسُ کُلُّ امْرِئٍ…»، اینجا دیگر خطبه‌ی نهج البلاغه است، یعنی حضرت چه زمانی این خطبه را فرمودند؟ این سخنرانی جزوِ آخرین سخنرانی‌های حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، چون جزوِ آخرین سخنرانی‌های حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزدیکِ شهادت است بعضی‌ها این جمله را اینطور فهمیده‌اند، حضرت می‌فرمایند: «أَیُّهَا النَّاسُ کُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ فِی فِرَارِهِ مَا مِنْهُ یَفِرُّ» هر انسانی از آنچه فرار می‌کند (که منظور مرگ است) در نهایت به آن خواهد رسید، نمی‌شود از مرگ فرار کرد.

ان شاء الله فدای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بشوم که با آن دلِ پُری که از مردم داشتند و با آن غمی که از مردم داشتند و با آن بی‌انصافی‌ای که مردم به جگرِ ایشان خون کردند در لحظاتِ آخر هم دست از دلسوزی و شفقّت برنمی‌دارند، اگر شخصِ دیگری بود می‌گفت: گُم شوید و بروید! من چقدر در مسجد سخنرانی کردم و شما به روی خودتان نیاوردید و تکذیب کردید و جسارت کردید؟ بروید گُم شوید که دیگر از دستِ شما راحت شدم، حضرت این را نمی‌فرمایند، با آن حالی که توانِ نشستن نداشتند بعد از حمد و ثنای خدای متعال فرمودند: «أَیُّهَا النَّاسُ کُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ فِی فِرَارِهِ مَا مِنْهُ یَفِرُّ» هر انسانی آن چیزی که از آن فرار می‌کند ملاقات خواهد کرد.

مسلّماً حضرت اینجا جمله را کلّی فرموده‌اند و در اینجا منظور «مرگ» است، اینجا لازم نبوده است که ابن ابی الحدید همچنین توضیحی بدهد و واضح است که موضوع «مرگ» است.

بعد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «وَ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ إِلَیْهِ» زندگی هم یک زمین بازی‌ است که این نفس تحرّک می‌کند تا به سرِ جای خود برگردد، هر کسی چند روزی فرصت دارد و باز برمی‌گردد، «وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ» در نهایت با آن چیزی که از آن فرار می‌کند ملاقات خواهد کرد و به او خواهد رسید، یعنی راهی ندارد و فراری در کار نیست و نمی‌شود از مرگ فرار کرد، «أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ»[۱۱] و آیاتِ دیگری که در قرآن کریم فراوان داریم، مرگ بالاخره به سراغِ شما خواهد آمد، و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام برای درمانِ ما خیلی ما را به مرگ و یادِ مرگ توجّه داده است.

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بعد از این یک جمله‌ای فرمودند که محل دعوا شده است، حضرت فرمودند: «کَمْ أَطْرَدْتُ الْأَیَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ» من چقدر راجع به این موضوع روزها را پشتِ سر گذاشته‌ام و جستجو کردم تا ببینم سِرّ این ماجرا چیست، کدام ماجرا؟ عرض می‌کنم.

«فَأَبَی اللَّهُ عَزَّ ذِکْرُهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ» ولی خدای متعال نخواست و خدای متعال خواست که مخفی بماند.

جمله‌ی حضرت این است: من چقدر از این روزها را گذراندم و به دنبالِ این بودم جستجو کردم تا ببینم سِرّ مکنونِ هذا الامر چیست یا آن‌ها ببینند که چیست اما خدای متعال خواست که مخفی بماند.

چون این مطلب در زمان اواخر عمر شریفِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بیان شده است برداشتِ اکثریّت این است که حضرت می‌خواهند بفرمایند که من چقدر منتظر بودم که ببینم عمرِ من چه زمانی به پایان می‌رسد ولی خدای متعال نمی‌خواست من بدانم که عمرِ من چه زمانی به پایان می‌رسد، پس در نتیجه من دوست داشتم عمرِ خود را بدانم ولی خدای متعال نمی‌خواست!

پس آن روایت که می‌گفت: «ان الائمه اذا شاؤو ان یعلموا علموا» یعنی هر زمانی که اهل بیت علیهم السلام اراده کردند چیزی را بدانند می‌دانند قید خورده است، چون اینجا حضرت دوست داشته‌اند بدانند اما هر چه گشته‌اند آن را پیدا نکرده‌اند تا حال که دیگر حضرت ضربت خورده‌اند.

خیلی از مترجمان این را اینطور ترجمه کرده‌اند، آن آقایانی هم که می‌خواستند به موضوع علمِ امام قید بزنند سعی کرده‌اند با این روایت قید بزنند که پس امام هر زمانی که بخواهد چیزی را بداند لزوماً به آن دست پیدا نمی‌کند.

در حالی که از چند جهت این فهم از خطبه اشکال دارد.

یک: آیه ۳۴ سوره مبارکه لقمان «مَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ»[۱۲]، خدای متعال می‌فرماید که هیچ کسی نمی‌داند که کجا و در چه زمینی از دنیا می‌رود؛ اگر بنا بر این باشد که هیچ کسی نمی‌داند که کجا از دنیا می‌رود یا راجع به مرگ جهل دارد و اگر این آیه علی الاطلاق بود آیا معنی داشت که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بگردند و بحث کنند که چه زمانی از دنیا خواهند رفت؟ یعنی حضرت به این آیه اعتقاد نداشتند؟ بعضی‌ها سعی می‌کنند آیات را خیلی خشک بفهمند، اصلاً فرقِ بین مجتهد مسلم با بقیّه همین است که او یک آیه و یک جمله و یک روایت را بگیرد بقیّه را هم در نظر می‌گیرد، آقایانی که می‌خواهند از این آیات و روایات استفاده کنند که اهل بیت علیهم السلام نمی‌دانستند باید اینجا بگویند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام معاذالله انگار به این آیه‌ی قرآن کریم باور نداشته‌اند!

در مسائل کوچک‌تر هم همین است، می‌گوید مثلاً از امام معصوم روایت داریم که فلسفه خواندن حرام است! اصلاً به شرط اینکه این روایت را هم داشته باشیم باید بگوییم کدام فلسفه حرام است؟ فلسفه‌ای که زمان امام صادق علیه السلام الحادی بوده است یا هر فلسفه‌ای؟ این «حرام است» به این جهت است که لغزنده است و انسان‌ها خطا می‌کنند یا برای متخصصین هم حرام است؟ مثلاً نگهداریِ کتبِ ظاله برای مردم حرام است اما آیا برای متخصص هم حرام است؟ آموزش سحر حرام است اما برای دفع و ابطالِ سحر چطور؟ برای متخصص چطور؟ روایات که چوب خشک نیست، برای همین هم باید مجتهد به سراغِ روایات و فهمِ روایت برود، وگرنه انسان‌ها روایات را ساده درک می‌کنند، یعنی یک طرف را می‌گیرند و ده طرفِ آن را رها می‌کنند، یک جای روایت را متوجّه می‌شوند و ده جای روایت را متوجّه نمی‌شوند.

یکی از آقایان فرموده است… اگر فکر کرده‌اید که این جمله یعنی من به دنبالِ این بوده‌ام که بدانم چه زمانی از دنیا می‌روم مگر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هنوز در آن خطبه از دنیا رفته است؟ فقط ضربت به سرِ مبارکِ حضرت خورده است، حضرت که هنوز از دنیا نرفته‌اند، از نظرِ شما شفاء به دستِ کیست؟ خدا! اینجا که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از دنیا نرفته‌اند که! پس این تفسیرِ شما اشتباه است!

حال ما عرض می‌کنیم که اگر ما جمله را بخوانیم لزومی ندارد که «مرگ» قلمداد کنیم.

اینجا که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هنوز از دنیا نرفته‌اند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در احد شصت ضربه شمشیر خوردند و یک ماه بستری شدند و بحمدالله خوب شدند.

کارگری در حرم حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام از بالا افتاده بود، من نامِ ایشان را نمی‌برم اما ایشان هنرمندِ شهره‌ای هستند، از بالا به پایین افتاد و سرِ و به طرزِ فجیعی شکسته بود، او را به سردخانه بردند و بعد هم با کمی تربت برگشت و هنوز هم در حرم حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام مشغولِ کار است.

اگر بگویید حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام روز بیستم رمضان می‌دانستند که روز بیست و یکم رمضان از دنیا می‌روند یعنی چه؟ یعنی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام دو روز قبل متوجه می‌شوند؟ بالاخره زمانِ مرگ را می‌دانند یا نمی‌دانند؟ دو روز زودتر بدانند یا صد روز زودتر که تفاوتی ندارد، یعنی خودِ آن کسی که این روایت را با «مرگ» حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام تطبیق کرده است حساب کرده است که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این روزهای آخر می‌دانستند که چه زمانی از دنیا می‌روند! یعنی در همان دامی افتاده است که قصد داشت از آن فرار کند!

و نکته‌ی دیگر که میرزا حبیب الله خوئی می‌فرماید، در خاطر دارید که از شیخ مفید اعلی الله مقامه الشّریف هم در جلسه‌ی قبل خواندیم که گفت: اجماع است که ائمه علیهم السلام لحظه‌ی مرگِ شیعیان به سراغِ آن‌ها می‌روند، آیا می‌شود امام نداند که این‌ها چه زمانی از دنیا می‌روند؟ در خاطر دارید که شیخ مفید که خیلی هم سخت‌گیر است اینجا گفته بود که در این موضوع اجماع است، اینجا اتّفاقِ نظر است که ائمه علیهم السلام به فریاد می‌رسند، آیا می‌شود کسی به موتِ همه‌ی أبناء بشر علم داشته باشد و فقط به زمانِ موتِ خود علم نداشته باشد؟

خیلی اوقات ما خودمان را نگاه می‌کنیم و راجع به روایت حرف می‌زنیم.

اگر انسان بعضی چیزها را نمی‌داند بد نیست که برود و آدم ببیند که بعضی چیزهایی که در موردِ انسان‌های عادی هم عادی است در موردِ امام معصوم گیر نکند، بعضی‌ها خودشان را نگاه می‌کنند و می‌خواهند با این استدلال امامِ معصوم را بفهمند.

اگر قرار باشد این روایت بخواهد بگوید که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرموده باشند که «من گشتم تا ببینم چه زمانی از دنیا می‌روم و نفهمیدم و خدای متعال می‌خواست مخفی کند»، الآن که حضرت زنده هستند! این که چند مورد تناقض بوجود آورد!

حال من جمله را می‌خوانم تا شما ببینید، «کَمْ أَطْرَدْتُ الْأَیَّامَ» من چقدر ایام و روزها را پشتِ سر گذاشتم و از روزها دور شدم «أَبْحَثُهَا» آن را گشتم «عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ» درباره‌ی این سِرّ جستجو کردم، کدام سِرّ؟ «فَأَبَی اللَّهُ عَزَّ ذِکْرُهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ» خدای متعال می‌خواست مخفی بماند، بر چه کسی مخفی بماند؟ اینکه بگویید از من مخفی باشد یا از مردم مخفی باشد در جمله نیست و حدسی است، چرا به معصوم نسبت می‌دهید؟

لذا شما بروید و در «بحارالانوار» یا «مرات العقول» علامه مجلسی ببینید که این روایت را آورده است و می‌گوید «از مردم مخفی بماند»، علامه مجلسی به اندازه‌ی ما می‌فهمیده است! می‌فهمد اگر بخواهد آنطور معنی کند این روایت با جاهای دیگر تعارض دارد و دلیلی هم ندارد که آنطور معنی کند، صریحِ آن هم نیست، پس سعی می‌کند طورِ دیگری معنی کند.

حال من چند جمله بخوانم، می‌گوید: جانِ کلام را متکلّمِ برجسته‌ی شیعه «شیخ مفید» در «المسائل العکبریه» چنین بیان می‌فرماید: ائمه علیهم السلام حکمِ احکام را می‌دانند ولی لزوماً اعیانِ آن را نمی‌دانند؛ یعنی مثلاً عاقبتِ مرا می‌داند ولی اینکه من در چه سالی و چطور می‌شود را نمی‌داند، حکمِ کلّی را می‌داند اما راجع به فرد فردِ اشخاص نمی‌داند، می‌داند نفاقی هست اما اینکه چه کسی دقیقاً منافق است را نمی‌داند!

می‌گوییم چرا اینجا ناگهان «جانِ کلام» شد؟! چون حرفی که شما دوست دارید زده شده است «جانِ کلام» شد! من بالای این نوشته‌ام که شیخ کلینی در مقدّمه‌ی کافی می‌فرماید «أطلعهم علی الغیب المکنون»، نظرِ خودِ شیخ کلینی هم هست.

من الآن نمی‌خواهم بگویم شیخ کلینی درست گفته است یا شیخ مفید، اما چه شد که شما ناگهان «جانِ کلام» را شیخ مفید می‌گوید و نمی‌گویید «جانِ کلام» را شیخ کلینی می‌فرماید که می‌گوید «أطلعهم علی الغیب المکنون»؟

یعنی وقتی می‌خواهند بعضی چیزها را راجع به اهل بیت علیهم السلام رد کنند می‌گردند و موافقِ نظرِ خودشان را پیدا می‌کنند و نامِ آن را «تحقیقِ جانِ کلام» می‌گذارند!

یا مثلاً «ابن شهر آشوب» در فلان کتاب فرموده است که امام از زمانِ مرگِ خود خبر ندارد! این همه عالِم هم گفته‌اند که خبر دارد! ما هم الآن فعلاً در صددِ این نیستیم که بگوییم خبر دارد یا خبر ندارد، می‌گوییم چرا یک نفر را می‌گیرید و ده نفر را رها می‌کنید؟

هم آن بد است که انسان بی‌حساب و کتاب حرف بزند… می‌خواستم یک مدّاحی پخش کنم که این کار را نمی‌کنم که در آن می‌گوید: «خلقتِ مرتضی کارِ خدا، مابقی هر چه هست کارِ علیست»! این سخیف‌ترین نوعِ فضیلت‌گویی است که رذیلت است و فضیلت نیست، در مجالسِ اهل بیت علیهم السلام هم خوانده شده است و «هو» هم کشیده‌اند! گوینده هم متوجه نیست که در حالِ چرندگویی است، وقتی انسان می‌خواهد مقایسه هم کند اهل بیت علیهم السلام را که با خدای متعال مقایسه نمی‌کند، هم این غلط است که انسان بی در و پیکر نسبت بدهد… ما مدام می‌گوییم که استقلال نداریم، هر چه هست از خدای متعال است، ما استقلال نداریم، می‌گوید: «خلقتِ مرتضی کارِ خدا، مابقی هر چه هست معاذالله نستجیربالله کارِ علیست»!

اگر ما دلیلی داشتیم که در آن دلیل حضرت حق می‌فرمود که به اذنِ من همه‌ی عالَم به دستِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است حرفی نبود، قبلاً هم عرض کرده‌ام که از نظرِ من این موضوع برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فضیلت نیست، ما حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را نشناخته‌ایم که حال مثلاً اگر ایشان یک کُره‌ بسازند ما آن را خلق محسوب می‌کنیم و برای ما خیلی عجیب و غریب است، البته به شرطی که دلیل داشته باشیم، بنده مدّت‌هاست که به این موضوع فکر می‌کنم که چه چیزی برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فضیلت است اما این چیزها را برای ایشان فضیلت نمی‌دانم، یعنی آن کسی که فکر کرده است که برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فضیلتِ خیلی بزرگی است که «ما بقی هر چه هست کار علیست!» این جزوِ فضائلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیست، مشکلِ آن این است که دروغ هم هست، چون اینطور خدای متعال را از صحنه‌ی روزگار حذف می‌کند و در اینجا به محضرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام جسارت هم هست.

اگر جایی دلیل داشتیم که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به اذنِ خدای متعال یک کُره هم خلق کرده‌اند باز هم این موضوع برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چیزی نیست، ان شاء الله ما یک روزی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را قدری بشناسیم که آن وقت می‌بینیم که وقتی بخواهیم فضیلتِ ایشان را بگوییم دهانِ ما بسته می‌شود و دیگر نمی‌توانیم راجع به ایشان حرف بزنیم، ما نمی‌توانیم راجع به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حرف بزنیم، اگر قرار بر این بود بالاترین فضیلت این باشد که بگوییم که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کون و مکان آفریده است نمی‌گفتند چون اصلاً کسی نمی‌تواند ایشان را بشناسد و راجع به ایشان حرف بزند نامِ ایشان را «فاطمه» گذاشته‌اند؛ یعنی معرفتِ ما نسبت به اهل بیت علیهم السلام حقیقتاً سلبی است، ما اهل بیت علیهم السلام را نمی‌شناسیم، این‌ها که چیزی نیست، غیر از اینکه اگر بخواهیم نسبت بدهیم باید دلیل داشته باشیم و نباید به اهل بیت علیهم السلام دروغ ببندیم.

هم این گُتره گویی بد است که بگوییم «ما بقی هر چه هست کارِ علیست!» و معاذالله طوری بگوییم که انگار خدای متعال تعطیل شده است و دستِ خدای متعال دیگر بسته است، ما برعکسِ آن را داریم، اگر بگویید بجز ذاتِ حضرت حق اهل بیت علیهم السلام به همه‌ی عوالم و باطن‌ها علم دارند باز هم ما در تشیّع بداء داریم، یعنی خدای متعال می‌تواند صحنه‌ی روزگار را تغییر بدهد و دستِ خدای متعال هیچ زمانی بسته نیست.

اولین مرحله‌ی غیرت غیرتِ به حضرت حق است، هیچ وقت دستِ خدای متعال بسته نیست، «وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ ۚ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا»[۱۳]، خودِ معصومین علیهم السلام فرموده‌اند که ما علم داریم ولی بعضی مطالب است که خدای متعال علم دارد و می‌تواند آن‌ها را تغییر بدهد، در این عالَم هیچ چیزی دستِ خدای متعال را نمی‌بندد.

نه از این طرف بگوییم که «هر چه هست کارِ علیست!»… اینکه همه‌ی عالَم کارِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام باشد که چیزی نیست، آیا دقت می‌فرمایید بنده چه چیزی را انکار می‌کنم؟ اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را در مقابلِ خدای متعال قرار می‌دهند را انکار می‌کنم، وگرنه همه‌ی عالَم باذن الله به ولایتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، چیزی از ولایتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خارج نیست ولی باذن الله، نکته‌ی آن بیت در اینجاست که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را در مقابلِ خدای متعال قرار داده است، امیرالمومنینی که در مقابلِ خدا باشد که به درد نمی‌خورد و پشیزی ارزش ندارد، همه‌ی عظمتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به این است که هر چه دارد از خدای متعال دارد، اصلاً جز خدای متعال در حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیست، اگر غیر از این بود که عظمتی نبود، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هر چه دارد از خدای متعال دارد، علمِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام الهی است، قدرتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام الهی است، سمع و بصرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام الهی است، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هر چه دارد الهی است و برای همین است که اینقدر بزرگ است و نمی‌شود ایشان را وصف کرد، اصلاً مگر در کنار یا مقابلِ خدای متعال چیزی وجود دارد؟ خدای متعال واحدِ قهّار است؛ نه آن درست است و نه اینکه اینقدر حضرت را کوچک کنید که مثلاً هر کجا که توانستیم یک روایتی بدست آورده‌ایم که معلوم نیست اینجا اگر روایت صادر شده است شاید بصورتِ تقیّه‌ای بوده است، تقیّه هم فقط شیعه و سنّی نیست، گاهی تقیّه با شیعیان هم هست، گاهی تقیّه مداراتی است، یعنی سطحِ فهمِ مخاطب پایین است و متوجّه نمی‌شود، مثلاً امشب شما به خانه‌ی خود بروید فرزند سه ساله‌ی شما بگوید که چه می‌شود که این لک‌لک‌ها بچه را به خانه می‌آورند؟ شما تقیّه می‌کنید! تقیّه که حتما نباید بین شیعه و سنّی و مؤمن و کافر باشد، انسان هر حرفی را به هر کسی نمی‌گوید، رده بندی دارد، لزومی ندارد که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام یا امام معصوم هر چه هست را به همه در یک سطح بگویند، که بعد وقتی داریم ائمه علیهم السلام علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن را دارند بگوییم که لابُد منظورشان احکامِ شرعیِ ما کان و ما یکون است، از کجا اینطور قید می‌زنی؟ اگر بخواهی عبارتی را قید بزنی باید دلیل بیاوری.

لذا این جمله که از نهج البلاغه خواندیم اگر بگویند پس حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند که من یک عمری به دنبالِ زمانِ مرگِ خود بودم محل بحث است.

یک مسئله‌ی دیگری هم هست که ان شاء الله بعداً اگر فرصت بود عرض خواهم کرد، آن هم این است که اگر بگویید ائمه علیهم السلام علم دارند، علمِ آن بزرگواران هم اینطور است که اگر به هر چه اراده کنند علم پیدا می‌کنند دو سوال پیش می‌آید، یکی اینکه مثلاً حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در جای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خوابیدند که فضیلت نیست، اگر ما هم می‌دانستیم که اگر بخواهیم برای ما اتّفاقی نمی‌افتد می‌خوابیدیم! اگر ما هم می‌دانستیم در فلان جنگ کشته نمی‌شویم می‌رفتیم، این که فضیلتی نیست؛ اینجا دو پاسخ دارند:

یکی اینکه روایت می‌گوید هرگاه بخواهند بدانند می‌دانند، و این خیلی کَفّ نفس لازم دارد که انسان بتواند بداند ولی اراده نکند، مثلِ اینکه شما اگر به خاطره‌ای فکر کنید در یادِ شما خواهد آمد ولی این کار را انجام ندهم، این خیلی کَفِّ نفس نیاز دارد، یعنی وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در جای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خوابیدند اراده نکنند که ببینند چه می‌شود، مطابقِ متنِ روایت هم هست که اگر بخواهد بداند می‌داند.

بعضی‌ها اینطور پاسخ داده‌اند.

ما هم اینطور پاسخ می‌دهیم: اصلاً ما اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در جای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خوابیدند را برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فضیلت نمی‌دانیم، اگر به شهید همّت می‌گفتند در جای پیامبر بخواب با عشق و علاقه می‌رفت، شهدا سلام الله علیهم أجمعین که برکتِ جلسه هستند… این شهید عبدالله نوریان حیرت‌انگیز… اگر به این‌ها می‌گفتند به جای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برو و بخواب با عشق و علاقه می‌رفتند، اصلاً پیامبر نه، اگر می‌گفتند جای امام خمینی رحمت الله تعالی علیه بخواب که ترور نشود آیا نمی‌رفتند؟ این که فضیلت نیست! فضائلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چیزهای دیگری است، منتها بدبختیِ روزگار است که رقیبِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از جنگ فراریِ فلان فلان شده است، حال جامعه گیر کرده‌اند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام برتر است یا آن شخص، باید چیزهایی می‌گفتند که آن مردم با آن فهم‌شان بفهمند، بنابراین می‌گفتند فلانی در جنگ فرار می‌کند و ایشان در خطر در بسترِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خوابد! این‌ها بیچارگی است که ما این‌ها را فضائلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام حساب کنیم.

مثلاً طرف می‌گوید یا رسول الله! من بعد از خودم شما را دوست دارم، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام همه چیزِ خود را فدای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌کنند! آن شخص خسیس است و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام لقمه‌ی زن و بچه‌ی خود را به فقیر می‌دهد.

آیا اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام صدهاهزار سکه در راه خدای متعال بدهد برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فضیلت است؟ این برای بیچاره‌ای است که بینِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و فلان کَس حسّ رقابت داشته است و ما مجبور هستیم چیزی که او بفهمد را بیان کنیم، به قولِ آن شاعر:

چقدر فرق است بینِ آن کسی که شک شده است که آیا خلیفه است یا نه و بینِ کسی که شک کرده‌اند «الله» است یا نه!

این‌ها اصلاً با یکدیگر قابل قیاس نبودند، چون قابل قیاس نبودند اما جامعه‌ی اسلامی به جای دیگری رفت مجبور شدند یک سری فضائل بگویند، این فضائل جدلی است، برای نوع ابناء بشر این‌ها فضیلت است.

من نمی‌خواهم بگویم مثلاً سلول‌های حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام سلول نیست یا جسمِ ایشان جسم نیست، مدام می‌گویند مگر خدای متعال نفرموده است: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ»[۱۴]؟ چه کسی گفته است که بشر نیست؟ همه‌ی فرقِ او در آن «یُوحَى إِلَیَّ» است، یعنی به من وحی می‌شود!

آیا حضرت عیسی سلام الله علیه بشری مثلِ شما بود یا نه؟ ولی ایشان بدونِ پدر به دنیا آمده‌اند. این موضوع را که نمی‌شود انکار کرد، حضرت عیسی علیه السلام در گهواره صحبت می‌کردند، بعد این بنده‌ی خدا می‌گوید که همه‌ی علومِ ائمه علیهم السلام اکتسابی هستند!

اینکه اهل بیت علیهم السلام بشر هستند یعنی اینکه مثلاً اگر در جنگ به آن‌ها تیر اصابت کند آن‌ها هم درد را احساس می‌کنند، وقتی روزه می‌گیرند گرسنه می‌شوند، وقتی عبادت می‌کنند پای شریفِ آن بزرگواران ورم می‌کند، درد را متوجه می‌شوند، خسته می‌شوند، گرسنه می‌شوند، وقتی مردم ایشان را اذیّت کنند اذیّت می‌شوند، خدای متعال در قرآن کریم فرموده است که وقتی به خانه‌ی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌روید زود کارتان را انجام بدهید و بروید، ایشان از اینکه به شما بگوید بیرون بروید حیاء می‌کند، وگرنه ایشان هم خسته می‌شوند، ما که منکرِ این‌ها نیستیم، اما اینکه برای اینکه نکند پیامبر از بشریّت بیفتند دیگر واضحاتِ شخصیّتِ ایشان را هم منکر بشوید… حضرت عیسی علیه السلام که نوکری از نوکرانِ ائمه علیهم السلام هستند در گهواره صحبت می‌کردند و به ایشان وحی می‌شده است، ایشان کجا درس خوانده بودند؟ به ایشان وحی می‌شده است! پیامبر بودند و هرکجا که می‌رفتند برکت می‌آمد، ایشان چه زمانی درس خوانده‌اند؟ ایشان در گهواره «وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنْتُ»[۱۵] هستند.

طرف می‌گوید اهل بیت علیهم السلام فقط احکام را می‌دانستند! یک آیه را می‌بیند اما این آیه را نمی‌بیند که آن کسی که یک علمی از علمِ کتاب داشت گفت من تخت بالقیس را قبل از اینکه چشم تو به هم بخورد می‌آورم، آن کسی که «علم الکتاب» نزدِ اوست آیا احاطه ندارد؟

بعد امام باقر علیه السلام فرمودند: آیا می‌دانید که علمِ او نسبت به علمِ ما چقدر بود؟ انگار که یک گنجشک از یک دریا آب بخورد!

«لَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتاب» آیه قرآن است «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»[۱۶] هم آیه قرآن است، بالاخره یک نفر «علم الکتاب» دارد و یک نفر هم «لَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتاب» دارد، آن کسی که «لَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتاب» دارد می‌تواند یک تخت سلطنتی را هزار کیلومتر جابجا کند، بعد امام معصوم چطور؟

چقدر امام معصوم را پایین می‌آوری؟ ما نمی‌گوییم امام معصوم را با خدای متعال مقایسه کن اما اینقدر پایین آوردن هم صلاح نیست، درست نیست، جفاست! ما اصلاً نمی‌توانیم اهل بیت علیهم السلام را بشناسیم.

یک علم از کتاب قدرتِ تکوینی ایجاد می‌کند که کاری که می‌خواهد بتواند از هزار کیلومتری انجام بدهد را انجام بدهد، کسی که «علم الکتاب» دارد چیست؟

بعد امام صادق علیه السلام فرمودند: «عِندَنا مُصحَفُ فاطِمَه»، مصحفِ مادرمان فاطمه زهرا سلام الله علیها نزدِ ماست که این غیر از آن چیزی است که در کتاب است؛ یعنی وقتی خواستند به این موضوع افتخار کنند که ما علم داریم فرمودند «عِندَنا مُصحَفُ فاطِمَه».

به امام صادق علیه السلام عرض کردند که فلانی می‌گوید من امام هستم، امام صادق علیه السلام فرمودند به او بگویید که مصحفِ فاطمه را بیاورد!

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کیست؟ از علم الکتاب گذشته است! یعنی برای او اعلامِ الهیِ بیرون از علم الکتاب هست! ما خودِ علم الکتاب را نمی‌فهمیم که چقدر است، حال ایشان کیست و کجا را سیر کرده است!

مرحوم امام رحمه الله علیه می‌فرمایند: بزرگترین فضیلتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این است که بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جبرئیل نازل شده است و چیزهایی فرموده است و ایشان که بیان می‌کردند حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام یادداشت می‌کردند! آن کسی که «مَن عِندَهُ علم الکتاب» است با اشتیاق فرمایشات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نوشته است!

بعد حال بگوییم که آیا ضمائرِ بعضی العباد را می‌دانند یا نه؟!

روضه مدینه

بعضی از ائمه‌ی ما علیهم السلام بیست سفر پیاده به حج رفته‌اند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چاه می‌کندند و وقفِ حاجیان می‌کردند، «وَ مِن تَمام الحَجّ زیاره الامام»…

گفته‌اند که هر کسی اهل بیت علیهم السلام را صدا بزند آن بزرگواران به فریادِ آن شخص خواهند رسید.

در مدینه یک دری هست که به آن در قفل زده‌اند…

یک نقل این است که حسنین علیهما السلام یک بیماریِ ظاهری پیدا کردند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نذر کردند وقتی که این دو بزرگوار شفاء گرفتند روزه بگیرند، روزه گرفتند، در نقلِ اهل سنّت سه روز روزه گرفتند و در بعضی از نقل‌های ما یک روز روزه گرفتند، زمانی که خواستند غذا را میل کنند مسکینی در زد… در یک نقل اینطور است.

در نقلِ دیگری اینطور است که سه روز سه مرتبه غذا دادند و یک نقل هم این است که این غذا را سه قسمت کردند، یک قسمت را به مسکین دادند، وقتی خواستند غذا را میل کنند یک مسکینی آمد و در زد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که مادریِ وجود کارِ ایشان است لقمه‌ی حسنین علیهما السلام را از آن دو بزرگوار گرفتند و به آن مسکین دادند و آن مسکین رفت، بعد یتیم آمد، این بزرگواران که بهارِ یتیم‌ها هستند… یتیم هم آمد و در زد و بخش دوم غذا را گرفت و رفت، روز سوم خیلی طمعِ ما را از اینکه درِ خانه‌ی اهل بیت علیهم السلام هستیم زیاد می‌کند، روز سوم اسیر آمد…

اسیر یعنی چه؟ یعنی کافرِ حربی! در جنگ با مسلمین اسیر شده است، نه در دوره‌ی خلفا که بهتان بزنند، زمانِ امام المسلمین که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، در جنگ با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم طرف را اسیر گرفته‌اند، کافرِ حربی است، ایمان به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ندارد چه برسد به معرفت نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، کارِ خورد و خوراکِ اسراء هم با امام المسلمین است، آیا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به اسراء غذا نداده‌اند؟ حاشا! این شخص زیاده‌خواه بوده است…

حسنین علیهما السلام روزه بوده‌اند و گرسنه هستند و این شخص غذا خورده است، منتها چون دارالحکومه‌ی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مسجد است به مسجد آمده‌اند، او را بسته‌اند و نمی‌تواند به جایی برود، در آنجا یک خانه است که درِ آن داخلِ مسجد باز باشد، رفته است و در زده است، «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ»[۱۷]، با عشق و محبّت داده‌اند، ما اصلاً نمی‌فهمیم یعنی چه، «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا».

اگر کافرِ حربی درِ این خانه را بزند با اینکه هیچ معرفتی ندارد با دستِ خالی برنمی‌گردد، آن ملعونین الآن فهمیده‌اند که درِ آن خانه را قفل زده‌اند… مگر می‌شود محبّ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به درِ آن خانه برود و بگوید میهمان آمده است و…

این عجیب است که در روایت آمده است که اسیر هم که کافرِ حربی است آمده است و در زده است…

مرحوم غروی اصفهانی می‌گوید هر کسی که گرفتار می‌شد نگاهِ او به سمتِ این در بود… آن‌ها دیدند اگر بخواهند حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را از صحنه‌ی این خلافت دور کنند باید ابتدا مردم را از این در دور کنند… او اینطور می‌گوید:

«أ یضرم النار بباب دارها» درِ این خانه آتش بردند…

«و آیهُ النور على منارها» آیه‌ی نور بالای سر زده بودند…

«و بابها بابُ نبى الرحمه            و بابُ أبواب نجاه الامه» مردم را از آن دری که آن‌ها را نجات می‌داد دور کردند…

اگر کافرِ بی‌معرفت به درِ این خانه برود با دستِ خالی برنمی‌گردد، حال اگر کسی به نیابت از امام رضا علیه السلام و حضرت معصومه سلام الله علیها به حج برود… خوشا به سعادتِ شما، دلِ ما هم به همراهِ شماست…

مرحوم غروی اصفهانی راجع به این در و سوزاندنِ این در که صحبت می‌کند یک جمله هم می‌گوید که من هم فقط به آن اشاره می‌کنم…

بعد از اینکه راجع به فضائلِ این خانه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و عظمت و شأنِ ایشان بیان می‌کند می‌گوید: «و لست أدرى خبر المسمار» آیا خبرِ آن میخ به شما رسیده است؟… از کجا آدرس بگیرید؟ «سل صدرها خزانه الاسرار» از آن سینه بپرس «خزانه الاسرار»…


[۱] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی ۴۴

[۲] سوره ی مبارکه ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۳] صحیفه ی سجّادیه، صفحه ۹۸

[۴] نهج البلاغه، خطبه ۲

[۵] (إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ ۚ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ)

[۶] (وَکَذَٰلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا ۚ مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَٰکِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا ۚ وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ)

[۷] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۵۹

[۸] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۸۱

[۹] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۷۳ (وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاهِ ۖ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ)

[۱۰] سوره مبارکه مائده، آیه ۱۱۰ (إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَعَلَىٰ وَالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلًا ۖ وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَالتَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ ۖ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِی ۖ وَتُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی ۖ وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِی ۖ وَإِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ)

[۱۱] سوره مبارکه نساء، آیه ۷۸ (أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ ۗ وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَهٌ یَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِکَ ۚ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ فَمَالِ هَٰؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا)

[۱۲] «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ ۖ وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا ۖ وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»

[۱۳] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۴ (وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ ۚ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ ۚ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا ۚ وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَهِ ۚ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ ۚ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا ۚ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ)

[۱۴] سوره مبارکه کهف، آیه ۱۱۰ (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا)

[۱۵] سوره مبارکه مریم، آیه ۳۱ (وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنْتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاهِ وَالزَّکَاهِ مَا دُمْتُ حَیًّا)

[۱۶] سوره مبارکه رعد، آیه ۱۳ (وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ کَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ)

[۱۷] سوره مبارکه انسان، آیه ۸ (وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا)