حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ ۱۳ مرداد ۱۳۹۸ در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به سخنرانی پیرامون «خطبه ۱۷۵ نهج البلاغه» و ادامه «بحث غلوّ و علم امام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
- مقدّمه
- حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آگاه به راههای آسمان و زمین
- سیری در خطبه ۱۷۶ نهج البلاغه
- علمِ اهل بیت علیهم السلام از کجا آمده است؟
- مقایسه دو روایت در زمان تقیّه و زمانِ عادی برای اهل بیت علیهم السلام
- آیا اگر امام علم غیب داشته باشد اجری میبرد؟
- توسّل به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه میکند؟
- یکی از فضائلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
- روضه
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۲]
«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه اهل بیت علیهم السلام خاصّه امیرالمؤمنین علیه أفضل صلواه المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
ما توفیق داشتیم و با خطبههای مختلف چند هفتهای را به موضوع «غلو و محدودهی فضائل اهل بیت علیهم السلام و علمِ امام» پرداختیم، امروز بخشی از خطبه ۱۷۵ نهج البلاغه را میخوانم و اگر بشود امروز به فضل الهی بحث را جمع میکنیم.
خطبه ۱۷۵ نهج البلاغه… ما قبلاً خدمت شما عرض کردیم که از نظرِ امکان به جز دو چیز همه چیز امکان دارد که از اهل بیت علیهم السلام توقع داشت و سر بزند، یکی اینکه عرض کردیم اهل بیت علیهم السلام استقلال ندارند، نمیشود استقلالِ اهل بیت علیهم السلام از حضرت حق را به هیچ صورتی پذیرفت، مثلاً اینطور نیست که علمِ امام بدونِ وحی و الهام و… باشد و منحصراً فقط برای خودشان باشد، و یکی «تعطیلیِ ربوبیّتِ خدای متعال»، که این موضوع هم امکان ندارد، اینطور نیست که خدای متعال کاری را سپرده باشد و بعد خودِ خدای متعال برای استراحت رفته باشد، مدیریتِ خدای متعال اینطور نیست که چیزی را واگذار کند یا چیزی را تفویضِ مطلق کند.
این دو قید از آیات و روایاتِ زیادی برداشت میشود.
عرض کردیم غیر از این دو مورد ممکن است همه چیز از امام سر بزند و امام آن فضائل را داشته باشد، منتها عرض کردیم وقتی میخواهیم نسبت بدهیم باید دلیل داشته باشیم که بتوانیم نسبت بدهیم.
امروز میخواهیم یکی دو مطلب عرض کنیم که خودِ اهل بیت علیهم السلام چه فرمودهاند، اصلاً دلیلی داریم یا نداریم؟
یک نکته هم راجع به شناختِ نهج البلاغه است؛ مثلاً در حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نهج البلاغه خطبهای مانند خطبهی ۱۷۵ یا خطبه ۹۳ یا خطبه ۱۸۹ سه عبارتِ مهم دارند، ببینیم چرا ما این همه صحبت کردیم و خیلی راحت همینها را از ابتدا نگفتیم تا کار را تمام کنیم؟!
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آگاه به راههای آسمان و زمین
در خطبه ۹۳ و ۱۸۹ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: «سَلونی قَبل أن تَفقَدونی»، قبل از اینکه مرا از دست بدهید بیایید و از من بپرسید، «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ»[۴] من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میشناسم. طبیعتاً باید برعکس باشد دیگر! یعنی حضرت برعکسِ توقّع میفرمایند، چون ممکن است که در ذهن بیاید که حضرت فقط سوالهای زمینی را بدانند و چیزی از سوالاتِ آسمانی ندانند، برای همین حضرت برعکس میفرمایند، چون برای امام سختی و آسانی نیست، همانطور که برای خدای متعال سختی وجود ندارد، برای خدای متعال ساختنِ مورچه آسانتر از ساختنِ انسان نیست، برای خدای متعال خلقِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام سختتر از خلقِ من نیست، اصلاً برای خدای متعال سختی معنی ندارد، همانطور اگر افاضه بفرماید برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم سختی معنی ندارد.
برای اهل بیت علیهم السلام علمِ به سماء سختتر از علمِ به زمین نیست، لذا حضرت برعکس میفرمایند، «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ»، من به راههای آسمان اشرافِ بیشتری نسبت به راههای زمین دارم.
یک شخصی هم خواسته است چیزی بگوید و گفته است که منظورِ حضرت در اینجا فقط مسائلِ دینی است!
واقعاً از این جمله همچنین چیزی برداشت نمیشود، مگر «إن قُلتی» که ما بعداً میگوییم را داشته باشد، وگرنه از این جمله برداشت نمیشود که قید بزنیم به اینکه منظورِ حضرت فقط مسائلِ شرعی است.
بعضیها به کوچکیِ خودشان نگاه میکنند، ان شاء الله خدای متعال به انسان ظرفیّت بدهد.
یک زمانی شخصی به ما نقدی کرده بود و ما هم احترام گذاشتیم و در جایی نقدِ او را مطرح کردیم و پاسخ دادیم، نقدِ او را نپذیرفتیم، بعد جایی گفته بود که من ساعت ۱ شب به فلانی زنگ زدم و گفتم که این مطلب خودت را اصلاح کن و او هم پذیرفت و آمد و در جلسه آن را اصلاح کرد! خوب است که ظرفیتِ انسان بالا باشد!
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند من به طرقِ آسمانها بیشتر از طرقِ زمین علم دارم.
سیری در خطبه ۱۷۶ نهج البلاغه
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه ۱۷۵ هم اینطور فرمودند، من قسمتِ اول را نمیخوانم، حضرت به مخاطبین در کوفه فرمودند: «وَاللهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ کُلَّ رَجُل مِنْکُمْ» بخدا اگر من بخواهم به هر یک از شما خبر بدهم «بِمَخْرَجِهِ» که آخرِ کارِ شما چه میشود، عاقبتِ امرِ شما چه میشود، «وَ مَوْلِجِهِ» شروعِ شما کجا بوده است، چه زمانی چه کاری انجام دادهاید، آغاز و پایانِ کارِ شما را میدانم، «وَ جَمِیعِ شَأْنِهِ»…
حضرت طوری فرمودهاند که آغاز و پایان و تمامِ شئونِ شما را به شما خبر بدهم «لَفَعَلْتُ» میتوانم، یعنی میتوانم همهی این امور را برای تک تکِ شما بگویم، «وَ لکِنْ أَخَافُ أَنْ تَکْفُرُوا فِیَّ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ.» ولی میترسم در این مسئله دربارهی من به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کافر بشوید، یعنی مثلاً فکر کنید که معاذالله من از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برتر هستم، یا فکر کنید که مثلاً حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این مطالب را به من فرموده است و معاذالله خلاف فرموده است و من ادّعا میکنم، خلاصه میترسم شما کافر بشوید، یعنی اسلام دست و پای مرا بسته است.
همان چیزی که بنده در جلساتِ قبل خدمتِ شما عرض کردم، گفتم خیلیها که به این روایاتی که اهل بیت علیهم السلام میفرمایند «ما نمیدانیم» توجّه نمیکنند که امام در حالِ تقیّه هستند، تقیّه از دشمن، تقیّه از سلطان، تقیّه از اهل سنّت، تقیّه از جامعهی شیعه!
چون شما در جامعهی شیعه هم نمیتوانید هر حرفی را بزنید، حرفهایی که ممکن است حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به سلمان اعلی الله مقامه الشّریف بفرماید ممکن است به جناب ابوذر هم نفرمایند، دین ردهبندی دارد.
این همه مناجات و نجوای بین حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای چه بوده است؟ دین ردهبندی دارد، اینطور نیست که بشود همه چیز را به همه کَس گفت، یک سری واجبات و محرّمات و عمومیّات است که اینها برای همه است.
لذا بعضیها ذیلِ این آیاتی که حضرت نوح علیه السلام میفرماید که «ألَا وَإنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إلَى قِتَالِ هوُلَاءِ الْقَومِ لَیْلاً وَنَهَارا، وَسِرا وَإعْلَانا» میگویند که این «لیل» و «نهار» و «سر» و «علان» ردهبندی است، عمومیهای مطلب را به همه میگویند و به بعضیها که مراحلی جلوتر رفتهاند مطالبِ اضافهتری هم میگویند، ولی چون همه توانِ آن را ندارند به آنها هم مخفیانه میفرمایند.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند اگر من بخواهم آغاز و پایان و اول و آخر و همهی شئونِ شما را به شما بگویم میتوانم ولی میترسم شما به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کافر بشوید و تحمّل نداشته باشید.
بعد برای اینکه کسی نگوید که آیا شما واقعاً میدانید یا نه فرمودند: «أَلَا وَ إِنِّی مُفْضِیهِ إِلَى الْخَاصَّهِ مِمَّنْ یُؤْمَنُ ذَلِکَ مِنْهُ» ولی به خاصالخاصها میگویم، یعنی به یک عدّهای میگویم اما به همهی شما نمیگویم، اینکه «نمیگویم» یعنی پشتِ تریبونِ سخنرانی بعنوانِ امام المسلمین در مسجدِ کوفه که شیعه و سنّی ایستادهاند نمیتوانم بگویم اما اگر کسی ویژه و خاص باشد به او میتوانم بگویم.
بعد فرمودند: «وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ» قسم به کسی که پیامبر را حقّاً و به حقیقت به نبوّت برگزید «وَ اصْطَفَاهُ عَلَى الْخَلْقِ» و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بر همهی خلایقِ خود برگزید و پسنیدید «مَا أَنْطِقُ إِلَّا صَادِقاً» حرفی جز صدق نمیزنم، «وَ قَدْ عَهِدَ إِلَیَّ بِذَلِکَ کُلِّهِ» حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تمامِ آنها را به من فرموده است، «وَ بِمَهْلِکِ مَنْ یَهْلِکُ» حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینکه کدامیک از شما هلاک میشود را به من فرموده است…
اینجا برای اینکه حضرت بتواند این مقدار را هم بیان کند آن را به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت میدهند که نگویند که مگر به شما وحی میشود؟
«وَ مَنْجَى مَنْ یَنْجُو» هر کدام از شما کجا نجات پیدا میکنید…
یعنی اگر جنگ بشود من میدانم که چه کسی میمیرد و بهشتی است و چه کسی میمیرد و جهنّمی است و چه کسی شهید میشود و بهشتی است و چه کسی زنده میماند، حضرت همه را میدانند.
«وَ مَآلِ هَذَا الْأَمْرِ» عاقبتِ امر را هم میدانم، «وَ مَا أَبْقَى شَیْئاً یَمُرُّ عَلَى رَأْسِی إِلَّا أَفْرَغَهُ فِی أُذُنَیَّ وَ أَفْضَى بِهِ إِلَیَّ» همانطور که من به خاصالخاصهای خود میگویم هیچ موضوعی نبود الا اینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به من فرموده است.
ممکن است یک نفر سوال کند که چرا این مطلب را در ابتدای بحث غلو میگفتید و همه چیز را تمام میکردید، چرا این کار را نکردید؟ چرا مدام به این موضوع پرداختید که آیا امام علم دارد یا نه؟ حضرت فرمودند «مَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ وَ جَمِیعِ شَأْنِهِ» را میدانند، چرا نگفتید؟
نکته اینجاست که ان شاء الله خدای متعال توفیق بدهد که یک زمانی یک شخصی «امامتِ تبیینیِ اهل بیت علیهم السلام» را بصورت اجتهادی بحث کند… نکته اینجاست که این جملات در نهج البلاغه متأسفانه از جهت «علم الحدث» سند صحیح ندارد، نه اینکه غلط است، یعنی ما راهی نداریم که بصورتِ معتبرِ شرعی اینها را به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نسبت بدهیم.
سید رضی رحمه الله تعالی علیه هر کجای نهج البلاغه را از یک جایی جمع کرده است، این قسمتِ نهج البلاغه از آن جاهایی است که ما نمیدانید سید رضی رحمه الله تعالی علیه اینها را از کجا آوردهاند، طریقِ صحیح ندارد، «طرق صحیح» یعنی میشود شرعاً به معصوم نسبت داد، نمیگوییم حتماً درست است، یعنی روز ماه مبارک رمضان اگر بگوییم حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فلان مطلب را فرموده است روزهی ما باطل نمیشود، به این روش «صحیح» میگویند، این مطلب آنطور نیست.
«سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» خیلی طرق دارد و در اهل سنّت هم ذکر شده است، لذا مشکلِ کار اینجاست که بعضی از این اخبار مثلِ هم نیست و امروز یکی از مشکلاتِ ماست که بعضی بینِ روایتِ کتاب کافی و حرفهای کوچه بازاری خیلی تفاوت قائل نیستند و در این در ادبیاتِ عالمانِ ما علامتِ فسق است که انسان همینطور یک چیزی را نسبت بدهد.
باید چکار کرد؟ میخواهم چند نکته عرض کنم.
علمِ اهل بیت علیهم السلام از کجا آمده است؟
علمِ اهل بیت علیهم السلام از کجا آمده است؟ منشأ علمِ اهل بیت علیهم السلام چیست؟ امروز دو مورد را با دو نکته عرض میکنم.
یکی اینکه منشأ علمِ اهل بیت علیهم السلام کتابِ خداست. کتاب خدا هم فقط این ظاهرِ الفاظِ قرآن کریم نیست، حال چند آیه میخوانم که ببینید، یک منشأ علمِ اهل بیت علیهم السلام کتاب است.
داریم که «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»[۵]، «لا یَمَسُّهُ» یعنی به آن دست نمیزنند بجز «مطهّرون»، به چه چیزی دست نمیزنند؟ آیا «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ» که این کتابی است که قرائت میکنیم؟ «فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ» کتابِ مکنون است؟ «لا یَمَسُّهُ» به کدامیک از اینها برمیگردد؟ ضمیرِ آن کدام است؟ در ادبیات عرب میگویند ضمیر به نزدیکترین مورد برمیگردد مگر اینکه خلاف عقل باشد یا قرینهی واضحی داشته باشیم، اینجا هیچ کدام را نداریم، لذا باید ضمیر به نزدیکتر برسد، یعنی «فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»، هیچ کسی جز مطهّرون به این کتاب مکنون دسترسی ندارد.
یک جای دیگری هم فرموده است که «عالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَىٰ غَیْبِهِ أَحَدًا»[۶]، خدای متعال عالم الغیب است، علمِ غیبِ خود را به کسی اظهار نمیکند «إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ»[۷] مگر به رسولِ پسندیده.
قطعاً «عالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَىٰ غَیْبِهِ أَحَدًا» برای پیغمبرِ ما که خاتمِ أنبیاء و افضل الأنبیاء است اظهار شده است، اگر یک مورد داشته باشد قطعاً حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.
دو موضوعی که امروز میخواهیم بگوییم این است، یکی اینکه علمِ امام از کتاب مکنون است، یکی اینکه علمِ امام میراث از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، شک نیست که اگر یک رسول به «عالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَىٰ غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ» رسیده باشد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، و چون ائمهی ما وارثِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند پس باید از آن علمِ غیب بهرهمند شده باشند، و همینطور چیزهایی که به انبیاء گذشته رسیده است، «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ آدَمَ صَفْوَهِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ نُوح نَبِیِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ اِبْراهیمَ خَلیلِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ مُوسى کَلیمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ عیسى رُوحِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ مُحَمَّد حَبیبِ اللهِ…»[۸]، این دو مورد از منشأهای علمِ اهل بیت علیهم السلام است.
همین خیلی زیاد است، متأسفانه بعضیها بیتوجّهی کردهاند، یکی از کسانی که در این زمینه کار کرده است در این زمینه یک اشارهی خوبی دارد، آن هم این است که میگوید قرآن کریم هر کجا خواسته است علمِ غیبِ خدای متعال را بیان کند با یک «کتاب مکنون» یا «کتاب مبین» بحث را مطرح کرده است، مثلاً «وَمَا مِن دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ»[۹]، رزقِ هر جنبندهای که روی زمین است با خدای متعال است، اینکه کجا قرار میگیرد، کجا حرکت میکند، عاقبتِ او چه میشود، همه را خدای متعال میداند، همهی اینهایی که میداند در یک «کتاب مبین» است؛ «وَمَا مِنْ غَائِبَهٍ فِی السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ»[۱۰]، هیچ غیبی در آسمانها و زمین نیست مگر اینکه در یک «کتاب مبین» است؛ «وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأْتِینَا السَّاعَهُ ۖ قُلْ بَلَىٰ وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ ۖ لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّهٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَٰلِکَ وَلَا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ»[۱۱]، میگویند قیامت کجا بود؟ بگو خدای من همهی شما را در روز قیامت میآورد و جمع میکند، خدایی که «عالم الغیب» است، هیچ مثقالِ ذرّهای در این آسمانها و زمین در احاطهی علمِ خدای متعال بیرون نیست، از این ذرّه کمتر هم از علمِ خدای متعال دور نیست، نه کوچکتر و نه بزرگتر، الا اینکه همهی آنها در «کتاب مبین» ثبت شده است؛ «وَمَا یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِنْ ذَٰلِکَ وَلَا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ»[۱۲]، باز با همان تعبیر فرموده است، هیچ کدام از اتّفاقاتِ عالَم از علمِ خدای متعال بیرون نیست و همهی آنها در «کتاب مبین» است، «وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ»[۱۳]، این «عِندَهُ» که ابتدای جمله میآید معنای حصر دارد، فقط و فقط کلیدِ غیب به دستِ اوست، یعنی مستقلاً…
مستقلاً را از کجا میگویم؟ «عالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَىٰ غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ»، خودِ خدای متعال فرموده است که اگر بخواهم به کسی عطاء کنم این کار را میکنم، پس اینکه «وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ» یعنی فقط و فقط او دارد، اینکه نزدِ امام میرسیدند و از ایشان میپرسیدند که آیا شما علمِ غیب دارید؟ و حضرت میفرمودند که سبحان الله! یعنی استقلالاً نداریم…
«وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ» کلیدهای همهی غیوب فقط و فقط نزدِ اوست، آنچه در دریا و خشکی و آنچه اتّفاق میافتد را میداند، «وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا»، اگر برگ بیفتد از قبل از خلقت میداند، چون علمِ خدا قدیم است، علم از صفاتِ ذاتِ خداست، حادث نیست، درختی که قرار است پنج هزار سالِ بعد بروید و برگِ آن بیفتد را خدای متعال قبل از آن میداند، علمِ خدای متعال حادث نیست… فرمود برگی از درخت نمیافتد «إِلَّا یَعْلَمُهَا»، «وَلَا حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ» در دلِ خاک اتّفاقی برای یک حبّهای بیفتد خدای متعال آن را میداند، «وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ» خشک و تَر، «إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ» همهی اینها در آن «کتاب مبین» است، بعد میفرماید «فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»، مطهّرون دسترسی دارند، طبیعتاً مطهّرون مستقلاً از خودشان دسترسی ندارند.
این علمِ خدای متعال چند ویژگی دارد، یکی این است که ثابت است، یکی این است که متغیّر نیست، یکی این است که همه چیز در آن است، چون نمیشود به خدای متعال نسبتِ جهل داد، هر آنچه اتّفاق میافتد در «کتاب مبین» است و کسی به این «کتاب مبین» دسترسی ندارد «الا المطهّرون».
مطهّرون چه کسانی هستند؟ «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»[۱۴]، حداقل اهلِ آیهی تطهیر هستند.
این خیلی بالاتر از آن چیزی است که ما میگفتیم.
پس یک منشأ علم «کتاب مکنون» است، که هیچ چیزی از آن بیرون نیست، چون اگر بگویید بیرون است به خدای متعال نسبتِ جهل دادهاید، این علمی که خدای متعال دارد در موردِ آن فرموده است: «لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»، در جاهای دیگر هم طورِ دیگری داریم که علمِ کتاب نزدِ ماست، یا آن کتابِ مکنون نزدِ ماست، دلیلهای فراوانی داریم. پس مسلّماً نمیشود در آن جهل باشد، یقین داریم که چند چیز در آن نیست که مهمترینِ آن حقیقتِ ذاتِ خودِ حضرت حق است که این از «کتاب مکنون» هم اقدم است، تنها چیزی که یقین داریم احدی نمیتواند به آن دسترسی پیدا کند ذاتِ خودِ حضرت حق است، کسی نمیتواند به آن احاطه پیدا کند، لذا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم میفرماید: «سبحانکَ ما عَرَفناکَ حَقّ معرفتک»، جز این تقریباً چیزی از آن بیرون نیست.
مقایسه دو روایت در زمان تقیّه و زمانِ عادی برای اهل بیت علیهم السلام
یک روایتِ دیگر هم بگویم تا برگردیم و بگویم که چرا بعضی از علمای شیعه گیر کردهاند و سعی کردهاند که دایرهی علمِ امام را کوچک کنند و چه چیزی باعثِ آن شده است.
دو روایتِ بسیار مهم در کتاب کافی هست، «باب مولد ابی جعفر» امام باقر علیه الصلاه و السلام.
از بینِ روایات این دو روایت هم روایتِ صحیح است که من انتخاب کردهام.
یکی از آنها را بیان میکنم که شما ببینید بعضی اوقات امام مجبور بوده است که تقیّه کند و یکی از آنها هم برای زمانی است که امام راحت صحبت کردهاند. روایت اول را بعضی از علمای ما صحیح میدانند و روایت دوم را که مهمتر است را تقریباً من عالِمِ رجالی نمیشناسم الا اینکه این روایت را صحیح میداند.
روایت اول میگوید: «إِنَّ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیَّ کَانَ آخِرَ مَنْ بَقِیَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ»[۱۵]، جابر بن عبدالله انصاری جزوِ آخرین اصحابِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، «وَ کَانَ رَجُلاً مُنْقَطِعاً إِلَیْنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ» از آن کسانی که بود که به سمتِ ما اهل بیت بریده بود…
بعضیها را داریم که یک روایتِ ضعیف در یک جایی دیدهاند و با جابر بن عبدالله انصاری دشمن هستند اما این روایت را ندیدهاند که معتبر است و در کافی آمده است…
«مُنْقَطِعاً إِلَیْنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ» بود، از همه بریده بود و به سمتِ ما آمده بود، دلبستهی ما اهل بیت بود، «وَ کَانَ یَقْعُدُ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم» در مسجد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مینشست، عمامهی سیاه به سر گذاشته بود، «وَ هُوَ مُعْتَجِرٌ بِعِمَامَهٍ سَوْدَاءَ وَ کَانَ یُنَادِی یَا بَاقِرَ اَلْعِلْمِ یَا بَاقِرَ اَلْعِلْمِ»…
ای کاش ما به اندازهی این جابر بن عبدالله انصاری از غیبتِ امام زمان ارواحنا فداه اذیّت میشدیم…
جابر بن عبدالله انصاری روزهای آخر در مسجد نشسته بود و صدا میزد: «یا باقر العلم»! حالا جابر بن عبدالله انصاری حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دیده است، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را دیده است، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دیده است، یارِ سِرّ بوده است و حدیثِ لوح را از خودِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گرفته است و دیده است، امام حسن مجتبی علیه السلام را دیده است، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را دیده است، امام سجّاد علیه السلام را هم دیده است، هنوز امام باقر علیه السلام را ندیده است که علّتِ آن هم این بود که امام سجّاد علیه السلام امام باقر علیه السلام را مخفی میکردند و تا چند سال هم که به دنیا آمده بودند امام سجّاد علیه السلام همین کار را میکردند که کسی متوجّه نشود ایشان کیست و کجاست.
«کَانَ یُنَادِی یَا بَاقِرَ اَلْعِلْمِ یَا بَاقِرَ اَلْعِلْمِ» جابر بن عبدالله انصاری در مسجد نشسته بود و… بالاخره یک پیرمرد عالِمِ فقیه… انگار یک مرجع تقلید به مسجد جمکران برود و ناله میزند… جابر بن عبدالله انصاری میخواست امام باقر علیه السلام را ببیند، «فَکَانَ أَهْلُ اَلْمَدِینَهِ یَقُولُونَ جَابِرٌ یَهْجُرُ» مردم میگفتند که جابر دیوانه شده است…
اعتراضِ ما به برخی برخی در جلسات حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام میگویند «من دیوانهی امام حسین علیه السلام هستم» این نیست که چرا میگویند «من دیوانهی امام حسین علیه السلام هستم»، بلکه دیوانگی کارِ هر کسی نیست! دیوانگی ادّعای بزرگی است! اگر جابر بن عبدالله انصاری بگوید من دیوانهی امام باقر علیه السلام هستم حق دارد، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم فرمودند که به متّقین میگویند «قَدْ خُولِطُوا»[۱۶] یعنی دیوانه شدهاند، بله دیوانه شدهاند «وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ» یک امرِ عظیمی اینها را اینطور دیوانه کرده است، این «من دیوانهی امام حسین علیه السلام هستم» ادّعای بزرگی است، انسان باید خیلی عاقل باشد تا دیوانهی اهل بیت علیهم السلام بشود…
گفتند جابر دیوانه شده است، «فَکَانَ یَقُولُ لاَ وَ اَللَّهِ مَا أَهْجُرُ وَ لَکِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم یَقُولُ» گفت: من دیوانه نشدهام، من از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که میفرمود: «إِنَّکَ سَتُدْرِکُ رَجُلاً مِنِّی اِسْمُهُ اِسْمِی وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی» تو از اهل بیتِ من کسی را میبینی که نامِ او همنامِ من است و شمائلِ هم هم شمائلِ من است…
شما ببینید حضرت علی اکبر علیه السلام چه کسی بودند، اینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده بودند که چهرهی او به چهرهی من شبیه است اینطور جابر را دیوانه کرده بود، آنجا حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام میفرمایند: «قَدْ بَرَزَ اِلَیْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ»، نه اینکه فقط چهرهی ایشان به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شبیه است…
«یَبْقُرُ اَلْعِلْمَ بَقْراً» او علم را میشکافد و آن دانش نزدِ اوست، «فَذَاکَ اَلَّذِی دَعَانِی إِلَى مَا أَقُولُ» من مستِ دیدنِ این آقا هستم، کاری هم ندارم که ایشان چند سال دارند، چون وقتی جابر امام باقر علیه السلام را دید و در آغش کشید امام باقر علیه السلام حدوداً ۵ سال داشتند…
«فَبَیْنَا جَابِرٌ یَتَرَدَّدُ ذَاتَ یَوْمٍ فِی بَعْضِ طُرُقِ اَلْمَدِینَهِ» یک روز که جابر در مدینه در حالِ راه رفتن بود ناگهان امام باقر علیه السلام را دید «فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ قَالَ یَا غُلاَمُ»…
در ادبیاتِ عرب به نوجوان «غُلام» میگویند، در عرب خیلی کم «غُلام» به معنای برده به کار میرود، بر خلافِ آنچه ما داریم.
«قَالَ یَا غُلاَمُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ» امام باقر علیه السلام را صدا کرد و گفت ای نوجوان به اینجا بیایید، بعد گفت لطفاً کمی عقب بروید، بعد کمی نگاه کرد و گفت: «شَمَائِلُ رَسُولِ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم» شما چقدر به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شبیه هستید! «فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ یُقَبِّلُ رَأْسَهُ» جلو آمد و رأسِ مبارکی حضرت را بوسید و «وَ یَقُولُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَبُوکَ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم یُقْرِئُکَ اَلسَّلاَمَ» پدرت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به تو سلام رسانده است «وَ یَقُولُ ذَلِکَ» و این مطلب را به من فرمود.
«قَالَ فَرَجَعَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ إِلَى أَبِیهِ وَ هُوَ ذَعِرٌ فَأَخْبَرَهُ اَلْخَبَرَ» امام باقر علیه السلام فرمودند که کار خیلی خطرناک شد، سریع حضرت را به خانه بردند و به امام سجّاد علیه السلام فرمود که جابر اشتباه کرد و نباید در خیابان آشنایی میداد، «فَقَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ وَ قَدْ فَعَلَهَا جَابِرٌ» یعنی امام هم تعجّب کردند و فرمودند چرا جابر این کار را کرد و چطور نتوانست خود را نسبت به عشقِ خود نسبت به امام باقر علیه السلام کنترل کند؟ باید صبر میکرد تا به خانه میرفتیم و بعد واکنش نشان میداد، «قَالَ نَعَمْ قَالَ اِلْزَمْ بَیْتَکَ» دیگر فعلاً در خانه بمان و بیرون نرو…
هم میخواستم ببینید شرایطِ اهل بیت علیهم السلام چقدر شرایطِ سختی بود…
«یَا بُنَیَّ فَکَانَ جَابِرٌ یَأْتِیهِ طَرَفَیِ اَلنَّهَارِ وَ کَانَ أَهْلُ اَلْمَدِینَهِ یَقُولُونَ» مردم میگفتند: جابر را ببین! دیگر جابر هر روز به جلوی درِ خانه میآمد و میایستاد بلکه امام باقر علیه السلام بیرون بیایند و جابر به امام یک سلامی عرض کند…
واقعاً تأمّل در همین یک روایت نشان میدهد که من منتظرِ امام زمان ارواحنا فداه نیستم!
«فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ مَضَى عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ علیه السلام» خلاصه آنقدر میایستاد تا امام سجّاد علیه السلام بیایند و در کنارِ ایشان امام باقر علیه السلام را ببیند و…
بعد گفت: آقا جان! اگر میشود ایشان یک روایتی بفرمایند، اینجا «فَجَلَسَ علیه السلام یُحَدِّثُهُمْ عَنِ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى» امام باقر علیه السلام نشستند و فرمودند: خداوند میفرماید… اهل مدینه گفتند: (معاذالله) امام باقر علیه السلام عجب دروغگویی است! چون محدّث باید حدیث را از استادِ خود بگوید و او از استادِ خود و او از استادِ خود تا به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برسد. یعنی اگر فضا باز بود تازه آن زمان معلوم میشد که باقرالعلوم علیه السلام کیست.
یک زمانی به یک نفر میگویند که المپیاد است و هر چه داری پیاده کن، او را تشویق هم میکنند، یک زمانِ دیگری میگویند هر چه داری بگو اما طوری بگو که متّهم نشوی! اینطور دیگر نمیتواند خود را بروز بدهد، دنیا برای اهل بیت علیهم السلام ظرفِ بروز نبود، ان شاء الله قیامت!
مردم گفتند: عجب دروغگویی است! حضرت مجبور شدند و فرمودند: «قالَ رَسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم»، حضرت امام باقر علیه السلام حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را هم ندیده بودند! اگر حضرت سال ۵۷ به دنیا آمده باشند حداقل ۴۷ سال بینِ ولادتِ حضرت و ولادتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فاصله است، تازه این روایت هم برای بعد از آن است.
وقتی دیدند مردم میگویند: «یُحَدِّثُنَا عَمَّنْ لَمْ یَرَهُ» از کجا میگوید که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است؟ چه کسی گفته است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این مطلب را فرموده است؟
وقتی حضرت دیدند که این مردم نمیفهمند «فَلَمَّا رَأَى مَا یَقُولُونَ حَدَّثَهُمْ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ» امام باقر علیه السلام فرمودند: از جابر شنیدم که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است، چون جابر صحابیِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود.
حال اینکه جابر مستِ این است که یک لحظه امام باقر علیه السلام را ببیند، اصلاً شما ببینید ظلمِ سقیفه تا کجاست! این ظلمِ سقیفه است که امام باقر علیه السلام مجبور هستند فرمایشِ خود را به جابر نسبت به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مستند کنند و قید بزنند.
«فَلَمَّا رَأَى مَا یَقُولُونَ حَدَّثَهُمْ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ» فرمودند: از جابر شنیدم که از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شنیده است که …. بعد گفتند: «فَصَدَّقُوهُ» امام صادق علیه السلام فرمودند در حالی که «وَ کَانَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ یَأْتِیهِ فَیَتَعَلَّمُ مِنْهُ.» جابر میآمد که از علمِ امام باقر علیه السلام استفاده کند.
برای اینکه مردم تحمّل کنند جای استاد و شاگرد عوض میشد!
برای چه این را عرض کردم؟ برای اینکه وقتی خیلی جاها به سراغِ امام میآیند و امام علمِ خود را کتمان میکنند اینجا امام یا از سلطان، یا از سنّی، یا از شیعه تقیّه میکند، یا تقیّه و یا تقیّهی مداراتی، چون نمیفهمند.
روایتِ دوم از این جالبتر است!
چون این روایتِ خیلی مهمّی است، صحیحه هم هست، یک شاهد هم دارد، متنِ آن را عمداً میخوانم که ان شاء الله نورِ آن به ما برسد.
«ابوبصیر» انسانِ خیلی بزرگی است، او محبوبِ امام صادق علیه السلام است، حضرت فرمودند چهار نفر محبوبِ من هستند، چه زنده باشند و چه از دنیا رفته باشند؛ یا در یک نقلِ دیگری حضرت برای «ابوبصیر» صلوات و درود فرستاده است.
«ابوبصیر» که نابیناست به محضرِ امام صادق علیه السلام رسید، «دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقُلْتُ لَهُ أَنْتُمْ وَرَثَهُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»[۱۷]، پرسید: آیا شما ورثهی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستید؟
یک علم از آن «کتاب مکنون» است، یک علم هم علمی است که «إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ»[۱۸] حتماً حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آن غیب را دارد، کتاب مکنون و علم را دارد، اهل بیت علیهم السلام وارثِ علمِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند.
میگوید: پرسیدم آیا شما وارثانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستید؟ «قَالَ نَعَمْ» حضرت باقر علیه السلام فرمودند: بله! «قُلْتُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَارِثُ اَلْأَنْبِیَاءِ» گفتم: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم غیر از علومِ خود وارثِ انبیاء علیهم السلام هم هستند، «عَلِمَ کُلَّ مَا عَلِمُوا» آیا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همهی آنچه پیامبران الهی علیهم السلام میدانستند را میدانست؟ «قَالَ لِی نَعَمْ».
آیا میدانید یعنی چه؟ یعنی حضرت سلیمان علیه السلام «منطق الطّیر» داشت و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم وارث هستند، حضرت عیسی علیه السلام میفرمودند که من میدانم شما در خانههایتان چه چیزی مخفی کردهاید، «وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ»[۱۹]، پس حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم که وارثِ حضرت عیسی علیه السلام هستند میدانند…
اینکه قبلاً میگفتیم طرف یک آیه را گرفته است که «ای پیغمبر! تو منافقان را نمیشناسی» و مابقی آیات را رها کرده است، یک طوری معنی کرده است که با همه با مخالف باشد.
حضرت عیسی علیه السلام میدانند که در ذهنِ افراد چه میگذرد، اصلاً حضرت عیسی علیه السلام را رها کنید، اینهایی که جن تسخیر میکنند نیّت میخوانند، آیا انسان میتواند اینقدر پرت باشد که امام معصوم علیه السلام را از یک جنگیر کمتر بداند؟!
نمیتوانم نام ببرم، ما در این چهل سال اخیر شخصی را داشتهایم که شفای بوعلی سینا را نزدِ خودِ بوعلی سینا خوانده است، منتها نمیشود انسان این حرفها را در همه جا بزند، بعد بگوییم که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمیدانستند؟! یعنی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به اندازهی یک جنگیر علم ندارد؟ ان شاء الله خدای متعال آقای پناهیان را حفظ کند، ایشان میگفتند یک زمانی در حرم امام رضا علیه السلام میگفتند که اینهایی که در علمِ امام شک دارند مشکلشان این است که امام را نمیشناسند وگرنه آن مطالبی که شما برای امام رضا علیه السلام شک دارید ما برای آقای بهاءالدّینی رحمه الله تعالی علیه قبول داریم.
ابوبصیر میگوید: گفتم شما که وارثِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستید آیا ایشان علمِ همهی انبیاء قبل از خود را میدانستند؟ حضرت فرمودند: «نَعَم»، گفتم: «فَأَنْتُمْ تَقْدِرُونَ عَلَى أَنْ تُحْیُوا اَلْمَوْتَى» آیا شما میتوانید مرده را زنده کنید؟ «وَ تُبْرِءُوا اَلْأَکْمَهَ وَ اَلْأَبْرَصَ» و آیا میتوانید مریض شفاء بدهید؟ امام باقر علیه السلام فرمودند: «نَعَمْ بِإِذْنِ اَللَّهِ».
وقتی ما میخواهیم حرف بزنیم درواقع باید هر وقت میخواهیم هر فعلی را که میخواهیم به خودمان نسبت بدهیم «بِإذن الله» بگوییم، مثلاً همین بعد از جلسه برای شما چای میآورند و فراموش میکنند قند بیاورند و بعد شما میگویید لطفاً یک قند میدهید… اینجا باید بگویید «که باذن الله شیرین بشود»، اینطور حرف زدن خیلی مشکل میشود، همه چیز «باذن الله» است، اگر خدای متعال نخواهد شکر نمیتواند شیرین کند، کمااینکه آب که باید سیراب کند ممکن است یک نفر را تشنهتر کند، لذا آب باذن الله سیراب میکند، یعنی خاصیّت و خواصِ مواد همگی از خدای متعال است، همه این را میدانند لذا ما مدام این قید را نمیزنیم، ولی بعضی چیزها چون انحصاریِ حضرت حق است باید «باذن الله» را گفت که ادبِ مع الله رعایت بشود.
اینجا طرف پرسید که «آیا شما مرده زنده میکنید؟»، این «مرده را زنده میکنید» یعنی هم مرده را زنده میکند و هم جانِ ما که مرده است را زنده میکند، «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ»[۲۰]، هم حرف بزند مرده زنده میکند و هم اگر پا روی زمین بگذارد زمینِ مرده زنده میشود، امام هر کجا که برود اگر به زمین اذن بدهد بهار است، چطور میگوییم بهار بیاید گل سبز میشود؟ یعنی امام از بهار کمتر است؟ بعضیها خیلی امامنشناس هستند! برای چه گفتهاند «السَّلامُ عَلَی رَبیعِ الأنام»؟ چون بهار تو هستی، این تو هستی که مرده را زنده میکنی…
منتها اینجا چون ابوبصیر پرسید که آیا شما مرده زنده میکنید؟ شما مریضی را شفاء میدهید؟ برای همین حضرت فرمودند: «نَعَمْ بِإِذْنِ اَللَّهِ»، که طرف اشتباه نکند.
«ثُمَّ قَالَ لِیَ اُدْنُ مِنِّی یَا أَبَا مُحَمَّدٍ» حضرت فرمودند: ای ابامحمد (همان ابوبصیر) جلو بیا، «فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَمَسَحَ عَلَى وَجْهِی» امام دست به صورتِ من کشید…
این هم نیاز نبود، ولی امام برای اینکه این شخص بفهمد که یک اتّفاقی افتاده است و تشریفاتی داشته باشد دست به صورتِ او کشید…
«وَ عَلَى عَیْنَیَّ» و دست به چشمِ من کشید، «فَأَبْصَرْتُ اَلشَّمْسَ وَ اَلسَّمَاءَ وَ اَلْأَرْضَ وَ اَلْبُیُوتَ وَ کُلَّ شَیْءٍ فِی اَلْبَلَدِ» متوجّه شدم که الآن همه چیز را میبینم و بینا شدم، «ثُمَّ قَالَ لِی» بعد حضرت به من فرمودند «أَ تُحِبُّ أَنْ تَکُونَ هَکَذَا وَ لَکَ مَا لِلنَّاسِ وَ عَلَیْکَ مَا عَلَیْهِمْ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ» اگر بخواهی چشمِ تو را به تو برمیگردانم اما در این صورت مانندِ همهی مردم حساب و کتاب خواهی داشت، «أَوْ تَعُودَ کَمَا کُنْتَ وَ لَکَ اَلْجَنَّهُ خَالِصاً» یا چشمِ تو را برمیگردانم که مانندِ قبل نابینا بشوی ولی بیحساب بهشت در اختیارِ تو باشد؟
آن کسی که فکر میکند امام این را میداند و آن را نمیداند خیلی بیچاره است، امام سلطانِ قیامت است وگرنه اینجا معاذالله وعدهی گزاف میدهد؟ اینکه امام رضا علیه السلام میفرمایند روز قیامت به دادِ شما میرسم، اگر امام مانندِ بقیّه باشد که باید خودِ او در قیامت به زانو در بیاید و زجّه بزند، اما امام میفرمایند در آن لحظهای که تو میخواهی زجّه بزنی من به دادِ تو خواهم رسید، یعنی خودِ امام در آنجا آزاد است که میتواند به دادِ ما برسد.
حضرت فرمودند: اگر میخواهی چشمِ تو برمیگردد اما روز قیامت بهشت خالص در اختیارِ تو باشد، «قُلْتُ أَعُودُ کَمَا کُنْتُ» گفت: نه! دوست دارم در بهشت با شما باشم. «فَمَسَحَ عَلَى عَیْنَیَّ»… امام میخواستند بفرمایند که ما مظهرِ نافع و ضارّ ما هستیم، هم شفاء میدهیم و هم میگیریم، «فَعُدْتُ کَمَا کُنْتُ» همانطور برگشتم…
راوی که «علی بن حکم» است میگوید: «قَالَ فَحَدَّثْتُ اِبْنَ أَبِی عُمَیْرٍ»… «ابن ابی عمیر» از سلاطینِ اصحاب اهل بیت علیهم السلام است، میگوید نزدِ «ابن ابی عمیر» رفتم و روایت را برای او خواندم، گفت: «أَشْهَدُ أَنَّ هَذَا حَقٌّ کَمَا أَنَّ اَلنَّهَارَ حَقٌّ»، این حرف مانندِ آفتابِ روز حق است.
یک زمانی امام فرصت دارند و روایت را به این صریحی بیان میکند و یک زمان هم انسانِ غریبه میآید که انسانِ محرمی نیست و امام طورِ دیگری بیان میکنند.
پس اگر من خدمت شما عرض میکردم که «تا سند نداریم به امام چیزی نسبت ندهیم» منظورِ من این نبود که چیزی نداریم، میخواستم آن قاعده را جا بیندازم که ما نباید به اهل بیت علیهم السلام چیزی نسبت بدهیم، اما آن چیزهایی که ما فکر میکنیم که خیلی بزرگ است محضرِ اهل بیت علیهم السلام بزرگ نیست.
اتّفاقاً آن روایاتی که به محضرِ امام میروند و میپرسند که آیا شما علم غیب دارید یا نه؟ و امام انکار میکند اگر روایاتِ آن را ببینید حضرت این را انکار میکنند که «من مستقل علم دارم».
روایتِ آن اینطور است: طرف میگوید نزدِ امام رفتم و پرسیدم که آیا شما علمِ غیب دارید؟ حضرت فرمودند این چه حرفی است؟ آنچه هست از خدای متعال و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرا گرفتهایم؛ معلوم میشود که حضرت استقلالِ خود را انکار میکند.
در این عالَم هیچ چیزی استقلال ندارد، حضرت نمیخواهند اصلِ موضوع را انکار کنند، مگر مواردی که آن موارد محدود است و به تقیّه نزدیک است، تقیّه هم فقط تقیّهی شیعه و سنّی نیست.
آیا اگر امام علم غیب داشته باشد اجری میبرد؟
بعضیها بر سرِ موضوعی گیر کردهاند و گفتهاند: اگر امام اینطور که شما میگویید باشد پس اصلاً چه اجری میبرد؟ امام همه چیز را میداند دیگر، پس اگر اینطور است حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که در جای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خوابیدند چه اجری میبرند؟ آن دیگری که با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راه افتاده بود و میلرزید نمیدانست چه عاقبتی دارد، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که میدانستند چه عاقبتی دارند!
ما در جلسهی گذشته دو پاسخ دادیم، یک پاسخی هم صاحبِ این کتاب داده است که دیدم حیف است که این پاسخ را هم نگویم.
میگوید: اولاً چه کسی گفته است که علمِ شما باعث میشود که اجر نبرید؟
چه کسی در این جمع نشسته است که نمیداند میمیرد؟ حال یک قدم جلوتر میآیم، طرف نزدِ پزشک میرود و پزشک میگوید که فقط سه روز زنده هستی، آیا اگر در این سه روز عبادت کند قبول نیست؟ آیا توبه کند قبول نیست؟
روز عملیات است و سربازان محاصره شدهاند، مثلاً دو نفر هستند و یک لشکر، آیا اینها اجری نمیبرند؟
مگر ما یقین نداریم که میمیریم؟ چه کسی گفته است که این یقین باعث میشود که انسان اجر نبرد؟ اگر من بخواهم «خالصاً لِوَجه الله» نیّت کنم چه ربطی دارد که بدانم یا ندانم؟ اینکه کسی عملی را برای خدای متعال انجام بدهد مهم است، اگر انسان عملی را برای خدای متعال انجام بدهد اجر میبرد.
آیا یاران حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در کربلا نمیدانستند که کشته میشوند؟ حدّاقل شب عاشورا نمیدانستند؟ آیا آنها اجر نمیبرند؟ این چه حرفِ بیخودی است!
این هم برای این است که سوال کننده معلوم نیست در چه حالتی است! انسان که همه چیز را به اهل بیت علیهم السلام نسبت نمیدهد، آیا یاران حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در کربلا نمیدانستند شهید میشوند؟ آیا حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام نمیدانستند که در کربلا شهید میشوند؟ یعنی اگر حتّی امام هم نبودند صبح عاشورا متوجّه نمیشدند؟ یعنی اجر نمیبرند؟ این چه حرفی است؟
باید دید که آیا شخص کار را برای خدای متعال انجام میدهد یا نه، کجا قید زدهاند که وقتی شما کاری برای خدای متعال میدانستید چه زمانی میمیرید یا نه؟!
اتّفاقاً اگر انسان بداند چه اتّفاقی میافتد که سختتر است، چه کسی گفته است که اجر نمیبرد؟ اصلاً این حرف از کجا آمده است؟
مسئله اینجاست که بگویید «میدانست کشته میشود و کاری نکرد»، در این صورت میگوییم امام امام است دیگر! ارادهی امام تحتِ ارادهی حضرت حق است، امام که طغیان نمیکند، وقتی میداند چیزی از مقدّراتِ این عالَم است نمیتواند آن را تغییر بدهد، امام فقط در آنجا مکلّف است که علمِ او از راهی است که من و شما داریم، یعنی اگر الآن به سمتِ سرِ شما یک چوبی بیاید و شما ببینید باید سرِ خودتان را بکشید که خودکشی نکرده باشید.
ممکن است یک نفر بگوید که این علم به چه دردی میخورد؟
اولاً خودِ علم کمال است، ثانیاً امام نباید گمراه بشود، ثالثاً بعضی اوقات به این علم عمل کرده است، مثلِ اینکه امام رضا علیه السلام بر خلافِ پدرِ بزرگوارشان در زمانِ هارون رسماً اعلامِ امامت میکردند، مردم میگفتند که منع کرده است و گفته است هر کسی بعد از موسی بن جعفر ادّعای امامت کند او را میکشم، امام رضا علیه السلام فرمودند: او نمیتواند با من کاری کند، اگر مرا کشت بفهمید که من امام نیستم؛ این یعنی امام از علمِ خود استفاده کرده است.
لذا همانطور که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به حضرت حق عرض میکند که «سُبحانَکَ ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک» ما حدّاکثر باید نسبت به اهل بیت علیهم السلام بگوییم که که «ما عَرَفناکُم حَقَّ مَعرِفَتِکُم».
انتهای معرفتِ ما به اهل بیت علیهم السلام معرفتِ سلبی است که بفهمید آن بزرگواران با ما خیلی فاصله دارند و ما اصلاً نمیدانیم آن بزرگواران چه کسانی هستند.
وگرنه اینکه امام بفرماید: «من قیامت را تضمین میکنم»، این روایت که یکی دو روایت نیست، پس از الآن آن زمان را میبیند، هم آنجا همهکاره است، وگرنه مگر من میتوانم برای قیامت تضمین بدهم؟ من چهکاره هستم که تضمین بدهم؟ این روایت هم انصافاً یک مورد و دو مورد و پنج مورد و ده مورد نیست.
توسّل به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه میکند؟
این ایّام که دیگران در مدینه هستند خیلی زیارتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بخوانید، گفتهاند یک صورتِ قبر بکشید و نامِ مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را روی آن بکشید و زیارتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از بعید را بخوانید.
خدای متعال به حضرت مریم سلام الله علیها از طرفِ ملائکه میفرماید که ملائکه آمدند به حضرت مریم سلام الله علیها گفتند: «إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ»[۲۱]، خدای متعال به تو به کلمهای از خود و به سِرّ خود بشارت داده است که نامِ او مسیح عیسی بن مریم است که در دنیا و آخرت آبرودار است و از مقرّبان است.
در آن زیارت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میگوییم: خدایا! به پیامبرِ خودت فرمودی «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا»[۲۲]، وقتی گناه میکردند نزدِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میرسیدند و میگفتند که غلطِ زیادی کردیم و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم برای آنها استغفار میکرد، بعد ما میگوییم که «وَ لَمْ أَحْضُرْ زَمَانَ رَسُولِکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ السَّلامُ»، ما که زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیستیم و به امام زمان ارواحنا فداه هم دسترسی نداریم که به ایشان بگوییم غلط کردیم و دستی بر سرِ ما بکش، چکار کنیم؟ میگوید: به این توسّلِ من به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهلِ بیتِ ایشان مرا «وجیهاً فی الدّنیا و الأخره و من المقرّبین» قرار بده!
توسّل به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت عیسی علیه السلام میسازد!
یکی از فضائلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
بعد حال کسی بگوید که آیا مرده زنده میکند یا نه؟ آیا اصلاً اینها فضیلت است؟ خدای متعال شاهد است که اگر یک روزی امام زمان ارواحنا فداه را ببینیم آنجا خواهیم دید که مُرده زنده کردن جزوِ فضائلِ امام زمان ارواحنا فداه نیست، مُرده زنده کردن جزوِ فضائلِ نوکرانِ امام زمان ارواحنا فداه است، حضرت عیسی علیه السلام جزوِ نوکرانِ امام زمان ارواحنا فداه است، اینها به اندازهی فهمِ مردم گفته شده است.
اگر قرار بود انتهای فضیلتِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام و امام زمان ارواحنا فداه و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این باشد که مُرده زنده کنند معنی نداشت که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بفرمایند: «یا علی! جز من و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کسی تو را نمیشناسد»، ما فهمیدیم که مرده زنده میکند دیگر! این نیست! این کلاسِ اول هم نیست! این کلاسِ دبستان هم نیست! شناختِ اهل بیت علیهم السلام کجا بود؟! تمامِ آن چیزهایی که ما فکر میکنیم اوجِ فضائلِ اهل بیت علیهم السلام است اینها فضائلِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هم نیست، ما کوچک هستیم! من کوچک هستم که فکر میکنم که مرده زنده کردن زیاد است، ملک الموت مرده زنده میکند و زنده میمیراند، یک مَلِک! ملائک محضرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مانندِ برده مینشینند، حال چیزی که یک فرشته انجام میدهد زیاد است؟
ما تأدّباً نمیگوییم که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مرده زنده میکنند، جلسهی گذشته گفتیم که چون این اسم از صفاتِ خاصّ حضرت حق است ما ادب میکنیم و اهل بیت علیهم السلام دوست ندارند که به آن بزرگواران «محیی و مُمیت» بگوییم، ولی این چیزی نیست که ما خیال کنیم فضیلتِ خیلی بزرگی است.
خدای متعال میداند اگر از الآن تا عید غدیر فکر کنید تا ببینید چه چیزهایی فضیلتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است نمیتوانید زیاد بشمارید، همینقدر من به شما عرض میکنم یکی از فضائلِ قطعیِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این است که ایشان «زَوج البتول» هستند، این بالاتر از مرده زنده کردن است، کسی که به زهرای مرضیه سلام الله علیها ولایت پیدا کند خیلی بالاتر از کسی است که مرده زنده کند، مرده زنده کردن را که حضرت عیسی علیه السلام هم انجام میدهند.
روضه
وقتی ازدواجِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صورت گرفت… حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی صبور هستند، وقتی ایشان آمدند و خانهی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دیدند، دیدند چند ظرفِ گِلی، یک پوستینی که حبیبهی خدای متعال و دُردانهی خلقت شبها روی آن استراحت کنند و روزها روی آن علوفه بریزند، یعنی ظاهراً اینقدر ساده و فقیرانه! کسی که گنجهای عالَم همه به برکتِ گوشهی چشمِ اوست، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگاه کردند که این خانه چقدر ساده است، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شروع کردند به گریه کردن… دستی به این ظرفِ گِلی کشیدند و شروع کردند به گریه کردن…
زندگیِ خیلی شیرینِ کوتاهِ سختی بود… حدود نُه سال زندگی کردند و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بیش از سی جَنگ رفتند، بالاخره هر دو سه ماه تا لشکر را جمع کنند و ببرند و بیاورند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مدام زخمی شدهاند، مدام جانباز شدهاند…
آن زمانهایی هم که به مدینه میآمدند و جنگ تمام شده بوده است برای کار کردن به بیرونِ مدینه میرفتند و دو سه روز دو سه روز نبودند، خدای متعال در این دنیا بینِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فراق مقدّر کرده است…
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند و به این ظرف دست کشیدند و شروع کردند به گریه کردن، یک روز دیگر به منزلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند… این موضوع از سادهترین کارهایی است که یک زنِ عرب به راحتی انجام میدهد، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیدند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حالِ دستاس چرخاندن هستند…
نوشتهاند که پایینِ این چوبهی دستاس که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بدست گرفته بودند خون جاری بود، تا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند نگاه کردند دیدند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حالِ آسیاب کردنِ گندم هستند و این چوبهی دستاس خونی شده است… یعنی دستِ مبارکِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اینقدر لطافت داشت… صورتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از اشک خیس شد… فرمودند: «یا بُنَیَّ»… دخترم! این ملالتِ دنیا را تحمّل کن… حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای آن دستی که لطافتِ آن را میشناسند دستاس گرداندنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تلخیِ دنیا محسوب میکنند… فرمودند: دخترم! ملالتِ دنیا را به حلاوتِ آخرت تحمّل کن…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تا دیدند پدرشان در حالِ گریه کردن هستند نتوانستند تحمّل کنند، عرض کردند: پدر جان! «الحَمدُ للهِ عَلی نَعمائِهِ وَ الشُّکرُ للهِ عَلَی آلائِهِ»[۲۳]، خدا را شکر میکنم که در خانهی علی هستم…
یا رسول الله! شما اگر ببینید دستِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از دستاس گرداندن جراحت پیدا کرده است نمیتوانید تحمّل کنید و گریه میکنید… کجا بودید آن لحظهای که وقتی نگاه کردند و دیدند میخواستند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را صدا کنند و دلشان نیامد… دیدند دستانِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بستهاند و نخواستند حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را اذیّت کنند… صدا زدند: «یا فِضَّهُ! خُذِیـنِی»[۲۴]…
پی نوشت:
[۱] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی ۴۴
[۲] سوره ی مبارکه ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۳] صحیفه ی سجّادیه، صفحه ۹۸
[۴] نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹
[۵] سوره مبارکه واقعه، آیات ۷۷ تا ۷۹
[۶] سوره مبارکه جن، آیه ۲۶
[۷] سوره مبارکه جن، آیه ۲۷ «إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا»
[۸] زیارت امام حسین علیه السلام
[۹] سوره مبارکه هود، آیه ۶
[۱۰] سوره مبارکه نمل، آیه ۷۵
[۱۱] سوره مبارکه سبأ، آیه ۳
[۱۲] سوره مبارکه یونس، آیه ۶۱ (وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ ۚ وَمَا یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِنْ ذَٰلِکَ وَلَا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ)
[۱۳] سوره مبارکه انعام، آیه ۵۹ (وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ)
[۱۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳ (وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا)
[۱۵] کافی، جلد ۱، صفحه ۴۶۹ (إِنَّ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیَّ کَانَ آخِرَ مَنْ بَقِیَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ وَ کَانَ رَجُلاً مُنْقَطِعاً إِلَیْنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ کَانَ یَقْعُدُ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اَللَّهِ ص وَ هُوَ مُعْتَجِرٌ بِعِمَامَهٍ سَوْدَاءَ وَ کَانَ یُنَادِی یَا بَاقِرَ اَلْعِلْمِ یَا بَاقِرَ اَلْعِلْمِ فَکَانَ أَهْلُ اَلْمَدِینَهِ یَقُولُونَ جَابِرٌ یَهْجُرُ فَکَانَ یَقُولُ لاَ وَ اَللَّهِ مَا أَهْجُرُ وَ لَکِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ ص یَقُولُ إِنَّکَ سَتُدْرِکُ رَجُلاً مِنِّی اِسْمُهُ اِسْمِی وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی یَبْقُرُ اَلْعِلْمَ بَقْراً فَذَاکَ اَلَّذِی دَعَانِی إِلَى مَا أَقُولُ قَالَ فَبَیْنَا جَابِرٌ یَتَرَدَّدُ ذَاتَ یَوْمٍ فِی بَعْضِ طُرُقِ اَلْمَدِینَهِ إِذْ مَرَّ بِطَرِیقٍ فِی ذَاکَ اَلطَّرِیقِ کُتَّابٌ فِیهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ قَالَ یَا غُلاَمُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ شَمَائِلُ رَسُولِ اَللَّهِ ص وَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یَا غُلاَمُ مَا اِسْمُکَ قَالَ اِسْمِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ یُقَبِّلُ رَأْسَهُ وَ یَقُولُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَبُوکَ رَسُولُ اَللَّهِ ص یُقْرِئُکَ اَلسَّلاَمَ وَ یَقُولُ ذَلِکَ قَالَ فَرَجَعَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ إِلَى أَبِیهِ وَ هُوَ ذَعِرٌ فَأَخْبَرَهُ اَلْخَبَرَ فَقَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ وَ قَدْ فَعَلَهَا جَابِرٌ قَالَ نَعَمْ قَالَ اِلْزَمْ بَیْتَکَ یَا بُنَیَّ فَکَانَ جَابِرٌ یَأْتِیهِ طَرَفَیِ اَلنَّهَارِ وَ کَانَ أَهْلُ اَلْمَدِینَهِ یَقُولُونَ وَا عَجَبَاهْ لِجَابِرٍ یَأْتِی هَذَا اَلْغُلاَمَ طَرَفَیِ اَلنَّهَارِ وَ هُوَ آخِرُ مَنْ بَقِیَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ ص فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ مَضَى عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ ع فَکَانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ یَأْتِیهِ عَلَى وَجْهِ اَلْکَرَامَهِ لِصُحْبَتِهِ لِرَسُولِ اَللَّهِ ص قَالَ فَجَلَسَ ع یُحَدِّثُهُمْ عَنِ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَقَالَ أَهْلُ اَلْمَدِینَهِ مَا رَأَیْنَا أَحَداً أَجْرَأَ مِنْ هَذَا فَلَمَّا رَأَى مَا یَقُولُونَ حَدَّثَهُمْ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ ص فَقَالَ أَهْلُ اَلْمَدِینَهِ مَا رَأَیْنَا أَحَداً قَطُّ أَکْذَبَ مِنْ هَذَا یُحَدِّثُنَا عَمَّنْ لَمْ یَرَهُ فَلَمَّا رَأَى مَا یَقُولُونَ حَدَّثَهُمْ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ فَصَدَّقُوهُ وَ کَانَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ یَأْتِیهِ فَیَتَعَلَّمُ مِنْهُ .)
[۱۶] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳ (وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ، قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ، یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى، وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ؛ وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا، وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ؛ لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ، فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ؛ إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ، خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ، فَیَقُولُ أَنَا أعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی، اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُونَ.)
[۱۷] کافی، جلد ۱، صفحه ۴۷۰ (عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنْ مُثَنًّى اَلْحَنَّاطِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقُلْتُ لَهُ أَنْتُمْ وَرَثَهُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَارِثُ اَلْأَنْبِیَاءِ عَلِمَ کُلَّ مَا عَلِمُوا قَالَ لِی نَعَمْ قُلْتُ فَأَنْتُمْ تَقْدِرُونَ عَلَى أَنْ تُحْیُوا اَلْمَوْتَى وَ تُبْرِءُوا اَلْأَکْمَهَ وَ اَلْأَبْرَصَ قَالَ نَعَمْ بِإِذْنِ اَللَّهِ ثُمَّ قَالَ لِیَ اُدْنُ مِنِّی یَا أَبَا مُحَمَّدٍ فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَمَسَحَ عَلَى وَجْهِی وَ عَلَى عَیْنَیَّ فَأَبْصَرْتُ اَلشَّمْسَ وَ اَلسَّمَاءَ وَ اَلْأَرْضَ وَ اَلْبُیُوتَ وَ کُلَّ شَیْءٍ فِی اَلْبَلَدِ ثُمَّ قَالَ لِی أَ تُحِبُّ أَنْ تَکُونَ هَکَذَا وَ لَکَ مَا لِلنَّاسِ وَ عَلَیْکَ مَا عَلَیْهِمْ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ أَوْ تَعُودَ کَمَا کُنْتَ وَ لَکَ اَلْجَنَّهُ خَالِصاً قُلْتُ أَعُودُ کَمَا کُنْتُ فَمَسَحَ عَلَى عَیْنَیَّ فَعُدْتُ کَمَا کُنْتُ قَالَ فَحَدَّثْتُ اِبْنَ أَبِی عُمَیْرٍ بِهَذَا فَقَالَ أَشْهَدُ أَنَّ هَذَا حَقٌّ کَمَا أَنَّ اَلنَّهَارَ حَقٌّ .)
[۱۸] سوره مبارکه جن، آیه ۲۷ (إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا)
[۱۹] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۴۹ (وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَهٍ مِّن رَّبِّکُمْ ۖ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَهً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ)
[۲۰] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۴ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ ۖ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ)
[۲۱] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۴۵
[۲۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۶۴ (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا)
[۲۳] بحارالأنوار، جلد ۴۳، صفحه ۸۶
[۲۴] دانشنامه شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها ، چاپ اول ۱۳۸۸، صفحه ۴۳۷ (مصائب مندرج در نامه، به نقل از کتاب «مثالب النواصب»: وَ فِی وَصِیهِ فُلانٍ إلی مُعاوِیه: فَقُلْتُ لِفاطِمَهَ: إنْ لَمْ یخْرُجْ حَمَلْتُ الْحَطَبَ الْجَزْلَ وَ أضْرَمْتُها ناراً عَلی هذا الْبَیتِ وَ أخْرَجْتُ مَنْ فِیهِ أوْ ینْقادَ عَلِی لِلْبَیعَه. وَ قُلْتُ لِخالِدٍ: إبْعَثْ رِجالَنا هؤلاءِ فِی جَمْعِ الْحَطَبِ الْجَزْلِ وَ هاتِ النارَ. فَلَمّا أتی قُلْتُ: إنِّی مُضْرِمُها یا فاطِمَه! فَقالَتْ: عَلَیکَ یا عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّ رَسُولِهِ وَ عَدُوَّ أمِیرِالْمُؤْمِنِینَ. فَضَرَبْتُ بِیدِی إلی عَمَدِ الْبابِ لِأفْتَحَهُ، ألِـجَ عَلَیهِمْ الدارَ أنا وَ مَنْ مَعِی.فَضَرَبَتْ بِیدِها إلی الْعَمَدِ لِتَمْنَعَنِی مِنْ فَتْحِهِ فَصَعُبَ عَلَی فَضَرَبْتُ کفَّها بِالسَوْطِ فَرَکَلْتُ الْبابَ وَ قَدْ ألْصَقَتْ أحْشاءَها فَسَمِعْنا وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَهً وَ قالَتْ:یا أبَتاه! هکَذا یفْعَلُ بِحَبِیبَتِکَ وَ ابْنَتِکَ! آهْ یا فِضَّهُ! خُذِیـنِی فَقَدْ قُتِلَ ما فِی أحْشائِی مِنْ الْحَمْلِ.فَسَمِعْنا تَمْخَضُ وَ هِی مُسْتَنِدَهٌ إلی الْجِدارِ فَدَفَعْتُ الْبابَ وَ دَخَلْتُ، فَأقْبَلَتْ بِوَجْهٍ غَشِی بَصَرِی نُورُهُ، فَصَفَقْتُها صَفْقَهً عَلی خَدِّها مِنْ ظاهِرِ الْخِمارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُها وَ تَسابَقَ إلی الْأرْضِ…)
پاسخ دهید