«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مسئله‌ی پاسخ‌گویی به اباطیل مستکبرین

بحث ما نامه‌ی بیست و هشتم نهج البلاغه بود. بخش اوّل عرایض خود را ادامه‌ی همان مباحث عرض می‌کنم. یکی از نقاطی که ضعف آن امروز در ما و برخی از مسئولین کاملاً روشن است، مسئله‌ی پاسخ‌گویی به اباطیل مستکبرین است. امیر المؤمنین علیه السّلام در این نامه‌ی بیست و هشتم در پاسخ به معاویه عباراتی را مرقوم کردند؛ نفرمودند چون معاویه آدم کم اهمّیّتی است، من هم جواب او را نمی‌دهم. چندین و چند بار نامه‌های معاویه را پاسخ دادند؛ یکی از طولانی‌ترین آن‌ها، نامه‌ی بیست و هشتم است که راجع به سند و این‌که در کدام منابع آمده است، هفته‌ی گذشته عرض کردیم. او نوشت: بعد از این‌که خدا پیغمبر خود را برگزید و با اصحابش او را تأیید کرد، آن‌ها خیلی به اسلام خدمت کردند معاویه امیر المؤمنین علیه السّلام نوشته بود- و تو هم به آن‌ها حسادت می‌کردی، بغض داشتی، بغی کردی. تا این‌که مجبور شدند تو را با طناب بکشند و به مسجد ببرند؛ با آن عبارتی که در اوج بی‌ادبی هم نوشته است و امیر المؤمنین علیه السّلام هم جمله‌ی او را تکرار کرده است که در تاریخ بماند. دوست ندارم جمله‌ی او را تکرار بکنم؛ خلاصه با بی‌ادبی می‌گوید: تو را با طناب به مسجد بردند. او می‌خواست کاری بکند که امیر المؤمنین (علیه السّلام) قاتل عثمان و حاسد نسبت به دو خلیفه‌ی اوّل معرّفی بشود. یا امیر المؤمنین علیه السّلام انکار بکند، از آن‌ها تجلیل بکند اصل این همه زحمات امیر المؤمنین علیه السّلام بر باد برود یا امیر المؤمنین صلوات الله علیه آن‌ها نقد بکند و تمام سپاه حضرت از انسجام بیفتد. حضرت سکوت می‌کرد یا جواب نمی‌داد یا در مورد آن‌ها خوب می‌گفت، اصل حقیقت را نابود کرده بود. اگر پاسخ می‌داد، سپاه خود را از دست داده بود. چون بارها عرض کردیم که همه‌ی سپاه حضرت غیر شیعه هستند. اگر هم می‌شنویم شیعه هستند، بارها توضیح دادیم یعنی این‌ها مخالفان عثمان هستند، نه این‌که مثل ما شیعه باشند.

فرماندهی و شجاعت امیر المؤمنین علیه السّلام در جنگ‌ها

حضرت نامه را شروع کردند. اوّل فرمودند که: حرف‌های خنده‌دار می‌زنی، گفتی: خدا پیغمبر را با اصحاب خود یاری کرد. به تو چه ربطی دارد؟ تو ۲۱ سال، از ۲۳ سال زمان پیامبری پیغمبر را با اسلام جنگیدی. ۲۱ سال آن را رسمی و علنی جنگیدی. اگر آن کسی که پیغمبر را یاری کرد، اصحاب ایشان بودند، من فرمانده‌ی سپاه پیغمبر بودم. چند شب پیش‌ها در یک نسخه‌ی خطّی عبارتی از شجاعت امیر المؤمنین علیه السّلام دیدم. حالا چون روز حضرت رضا سلام الله علیه است، این را عرض می‌کنم، نمی‌خواستم الآن بگویم، می‌خواستم بگذارم یک‌جا در روز عید غدیر این را بگویم ولی این‌جا عرض می‌کنم. خدا اگر پیغمبر را با اصحاب یاری کرد که من بودم. به تو چه ربطی دارد. «وَ مَا أَنْتَ وَ الْفَاضِلَ وَ الْمَفْضُولَ»[۴] به تو چه ربطی دارد که چه کسی برتر است. تو که آن وسط دشمنی می‌کردی. شمشیر چه کسی بود که پیغمبر را کمک کرد؟ دو نفر از محدّثان اهل سنّت این عبارت را آوردند؛ من هنوز نمی‌دانم چه کسی این را گفته است. یک نفر از آن‌ها قرن ششم است، یکی قرن هفتم است. ظاهراً قرن هفت باید برای یک فرد قدیمی‌تری باشد. ممکن است این سؤال برای ما پیش بیاید که چه اتّفاقی می‌افتاد که عدّه‌ای در مقابل امیر المؤمنین علیه السّلام قرار می‌گیرند و از مردانگی خود استعفا می‌دادند. مثل عمروعاص، مثل بسر بن ارطاه، مثل عبدالله بن زبیر، مثل مروان چه می‌شد که این‌ها شلوار از پای خود درمی‌آوردند که فرار بکنند؛ این دو نفر یک نقلی آوردند که به نظر من نقل جالبی است. می‌شود آدم رزم‌آوری امیر المؤمنین علیه السّلام را تصوّر بکند. خیلی هم کوتاه است. هر دوی این‌ها سنی هستند، حالا چون ضبط می‌شود می‌گویم یکی از آن اعلام النّصر المبین برای ابن دحیّه‌ی کلبی است که قرن هفتم است، ۶۳۳ مرده است. قبل از او هم قرن ششم یکی دیگر گفته است. گفتند: «کَانَ عَلی علیه السّلام إذا استَعلَل فارِس» اگر یک جنگ‌آوری جرأت می‌کرد که مقابل او بایستد، «قَدَّدهُ» یعنی از طول او را نصف می‌کرد. «کَانَ عَلَی علیه السّلام اذا استَعلَل فارِس» اگر فارسی جرأت می‌کرد مقابل او بایستد، هماوردی بکند «قَدَّدهُ» او را از طول نصف می‌کرد. «و اذ الستعرضه» اگر می‌دید این‌طور است، مدام می‌آمد و برگردد، مستقیم نمی‌ایستاد. «قَطَّطهُ» یعنی او را از وسط نصف می‌کرد، این بود که شلوار از پاها درمی‌آمد، از مردانگی استعفا می‌دادند.

بیان فضیلت امیر المومنین و اهل بیت علیهم السّلام از زبان امیر المومنین علیه السّلام

حضرت فرمود: گفتی که اصحاب پیغمبر او را یاری کردند که خوب این ما هستیم که او را یاری کردیم، به تو ربطی ندارد. بعد فرمود: اصلاً مقام ما که قابل قیاس با شما نبود اگر دارم جواب می‌دهم تو که شایسته نیستی جواب بدهم، ولی بالاخره مردم دارند این نامه را می‌شنوند، می‌خواهم پاسخ آن‌ها را بدهم. تا این‌جا رسیدیم که فرمود: «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا» ما دست پرورده‌ی خدا هستیم و همه‌ی عالم دست پرورده‌ی ما هستند. همه‌ی عالم طفیل وجود ما هستند. همه‌ی عالم سر سفره‌ی ما هستند. این‌ها عبارات امیر المؤمنین علیه السّلام به معاویه است. من متعجّب هستم که اگر امیر المؤمنین علیه السّلام یک وقت می‌خواست فضائل خود را برای سلمان بگوید، چه می‌فرمود. این‌ها را به معاویه گفته است. به معاویه‌ای که می‌تواند سوء استفاده بکند، لحظه به لحظه با بی‌ادبی این طرف و آن طرف تبلیغ بکند. این‌جا جایی است که آدم باید در برابر متکبّر، متکبّر باشد. خدا إن‌شاءالله یک مقدار دل و جرأت به بعضی از مسئولین ما بدهد که آبروی شیعه را در عرصه‌های بین المللی نبرند. فرمود: تو گفتی من نسبت به آن سه نفر، حسد و بغی داشتم. اوّل این‌که «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا» همه‌ی عالم -نه این‌که مسلمان‌ها فقط- همه طفیل وجود ما هستند. بعد فرمود: «لَنَا لَمْ یَمْنَعْنَا قَدِیمُ عِزِّنَا» این عزّت از قدیم ما، «وَ لَا عَادِیُّ طَوْلِنَا» این کرامت عظیم ما باعث نشد «عَلَى قَوْمِکَ ‏أَنْ خَلَطْنَاکُمْ بِأَنْفُسِنَا»؛ ما کرامت کردیم با شما نشست و برخاست کردیم، شما را آدم حساب کردیم و با شما رفت و آمدیم. «فَنَکَحْنَا وَ أَنْکَحْنَا» ازدواج کردیم. «فِعْلَ الْأَکْفَاءِ» کأنّه مثلاً کفوّ هستیم. پیغمبر آمد از شما دختر گرفت، ازدواج‌ها صورت گرفت. این‌طور فکر نکنید که ما هم رده بودیم، قابل قیاس نبودیم. «وَ لَسْتُمْ هُنَاکَ» شما ارزش آن را نداشتید، ما کریمانه برخورد کردیم. اشتباه فکر نکنی. «وَ أَنَّى یَکُونُ ذَلِکَ» چطور ما با شما هم رده باشیم. «وَ مِنَّا النَّبِیُّ وَ مِنْکُمُ الْمُکَذِّبُ» از ما پیغمبر است و از شما مکذّب. «وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ مِنْکُمْ أَسَدُ الْأَحْلَافِ» از ما شیر خدا است و از شما کسی که در برابر پیغمبر این طرف و آن طرف آدم جمع کرد که هم قسم بشوند، با اسلام بجنگند. حالا آمدی به من می‌گویی که یک عدّه‌ای پیغمبر را یاری کردند؟! چه کسی را داری می‌گویی؟ چه کسانی بودند با پیغمبر می‌جنگیدند؟ «وَ مِنَّا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ» این عظمت ابا عبدالله الحسین علیه السّلام و حضرت مجتبی صلوات الله علیه را ببینید که هیچ کجا رسم نیست پدر به پسر افتخار بکند. دو سیّد شباب اهل الجنه از ما است. «وَ مِنْکُمْ صِبْیَهُ النَّارِ» یکی از این کفّار که از بزرگان قریش بود، امیر المؤمنین علیه السّلام او را کشته بود؛ این‌ها گریه می‌کردند می‌گفتند: فرزندان او چه؟ رسول الله فرمود: فرزندان او هم با او در آتش ملحق هستند. فرمود: ما سیّد شباب اهل جنّت داریم، شما صبیّه النّار دارید. «وَ مِنَّا خَیْرُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ مِنْکُمْ حَمَّالَهُ الْحَطَبِ فِی کَثِیرٍ مِمَّا لَنَا وَ عَلَیْکُمْ» خیلی از چیزهای دیگر هم است که به نفع ما است و به ضرر شما است. «فَإِسْلَامُنَا قَدْ سُمِعَ وَ جَاهِلِیَّتُنَا لَا تُدْفَعُ» ما هم در زمانی که جاهلیّت بود، مثل شما جاهلی نبودیم؛ هم زمانی که اسلام آمد، همه فهمیدند ما چگونه مسلمان شدیم. «وَ کِتَابُ اللَّهِ یَجْمَعُ لَنَا مَا شَذَّ عَنَّا».

بیان فضائل اهل بیت توسّط امیر المؤمنین علیه السّلام با استناد به آیات قرآن

 حالا نگاه بکنید همه منتظر هستند ببینید امیر المؤمنین علیه السّلام می‌خواهد جواب بدهد که بالاخره آن‌ها بد بودند یا خوب بودند. ببینید حضرت از کجا شروع کرده است. اوّل فرمود که ما با تو که قابل قیاس نیستیم؛ کنایتاً با بقیه هم. اوّلاً این فضائل با هیچ کسی قابل قیاس نیست که حسادت کرده باشیم؟! اصلاً همین که ما در کنار تو نشستیم، رفت و آمد کردیم، اجازه دادیم از کوچه‌ی ما رد بشوی هم ما کرامت کردیم. «وَ کِتَابُ اللَّهِ یَجْمَعُ لَنَا مَا شَذَّ عَنَّا» خدا فضائل ما را در کتاب خود جمع کرده است. «وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ» حضرت خیلی زیبا فرمود. یکی آیه‌ی اولو الارحام و یکی هم «وَ قَوْلُهُ تَعَالَى إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» فرمود: اگر از نظر قرابت و فامیل است که همه‌ی داشته‌ی معاویه این بود که خواهر او همسر پیغمبر بوده است. اگر فامیلی منظور است «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى» بعضی فامیل هستند بعضی‌ها… خواهر تو یکی از همسران پیغمبر است، من داماد پیغمبر هستم، پسر عمومی پیغمبر هستم. فرمود: «أَنْتَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکَ»[۵] من از پیغمبر هستم. اگر منظور تو قرابت است که اصلاً قابل قیاس نیستی. اگر منظور تو پیروی است، «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ»[۶] نزدیک‌ترین افراد به حضرت ابراهیم علی نبیّنا و آله و علیه السّلام کسانی هستند که از او پیروی کردند. «وَ هذَا النَّبِیُّ» این پیغمبر هم این‌طور است. چه کسی بیشتر از او حمایت کرده است؟ «فَنَحْنُ مَرَّهً أَوْلَى بِالْقَرَابَهِ وَ تَارَهً أَوْلَى بِالطَّاعَهِ» در آیه‌ی اوّل ما از جهت قرابت با هیچ کسی قابل قیاس نیستیم؛ در آیه‌ی دوم از جهت اطاعت. من اوّلین کسی هستم که اسلام آوردم. اوّلین کسی هستم که تبعیّت کرد. چه داری می‌گویی؟!

پاسخ امیر المؤمنین علیه السّلام به ادّعای معاویه در مورد خلفا و ماجرای سقیفه

 در اوج ظرافت بعد وارد سقیفه شد. «وَ لَمَّا احْتَجَّ الْمُهَاجِرُونَ عَلَى الْأَنْصَارِ یَوْمَ السَّقِیفَهِ» آن موقعی که مهاجرین در سقیفه با انصار بحث می‌کردند؛ یعنی «احْتَجَّ … بِرَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَلَجُوا عَلَیْهِمْ» آن موقعی که احتجاج کردند ما مهاجرین اهل مکّه هستیم، فامیل پیغمبر هستیم. شما اهل مدینه هستید، دور هستید و انصار هم کوتاه آمدند، شکست خوردند. «فَإِنْ یَکُنِ الْفَلَجُ بِهِ فَالْحَقُّ لَنَا دُونَکُمْ» اگر قرار بر این باشد که آن کسی که از نزدیکان پیغمبر است که شما با او انصار را شکست دادید، قرابت برای ما است. استدلال شما در سقیفه چه بود، جز این‌که ما همشهری پیغمبر هستیم؟ «وَ إِنْ یَکُنْ بِغَیْرِهِ فَالْأَنْصَارُ عَلَى دَعْوَاهُمْ» اگر نه آن روز اشتباه کردید، باید چیز دیگر می‌گفتید، پس حق انصار را از بین بردید. «وَ زَعَمْتَ أَنِّی لِکُلِّ الْخُلَفَاءِ حَسَدْتُ» این‌جا حضرت خیلی ظریف پاسخ داده است. خیال کردی که من نسبت به خلفا حسادت دارم؟! «وَ عَلَى کُلِّهِمْ بَغَیْتُ» دنبال این هستم که این‌ها را شکست بدهم، خودم به حکومت برسم. «فَإِنْ یَکُنْ ذَلِکَ کَذَلِکَ» اگر این‌طور که تو می‌گویی، «فَلَیْسَتِ الْجِنَایَهُ عَلَیْکَ» به تو کاری نکردم، به تو هیچ ربطی ندارد. تو اصلاً کسی نیستی که بخواهی این وسط بیایی اظهار نظر بکنی. «فَیَکُونَ الْعُذْرُ إِلَیْکَ» که من بخواهم از تو عذرخواهی بکنم. اگر این‌که می‌گویی راست باشد، به تو ارتباطی ندارد. «وَ تِلْکَ شَکَاهٌ ظَاهِرٌ عَنْکَ عَارُهَا» این‌جا اوج خواری و خفیف کردن معاویه است. «تِلْکَ شَکَاهٌ ظَاهِرٌ عَنْکَ عَارُهَا» این یک گلایه‌ای است که اگر آبروریزی رخ داده باشد، دامن تو را نمی‌گیرد، اصلاً به تو ربطی ندارد. منتها حضرت به چه چیزی استناد کرده است؟ مصرع دوم یک شعری که معاویه را مثل خاله زنک‌ها معرّفی کرده است. مصرع اوّل آن این است: «وَ عَیَّرَها الواشُون أنَّی أحبُّها» جگر این طعنه زننده‌ها سوخته است که من آن دختر را دوست دارم. «وَ تِلْکَ شَکَاهٌ ظَاهِرٌ عَنْکَ عَارُهَا» این یک گلایه‌ای است که اگر عیب و عاری داشته باشد، هیچ ربطی به تو ندارد. یعنی او را برد کنار آن کسانی که مثلاً فرض بکنید یک دختر و پسری به هم علاقه دارند، بعضی‌ها دخالت می‌کنند، هیچ ربطی به آن‌ها ندارد. اوّلاً به تو ربطی ندارد.

 «وَ قُلْتَ إِنِّی کُنْتُ أُقَادُ کَمَا یُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَایِعِ» گفتی که من را به بند کشیدند تا این‌که از من بیعت بگیرند. از این‌جا شروع می‌کند. این‌جا باید دفاع می‌کرد یا باید سکوت می‌کرد؟ «وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ» بیچاره به خدا سوگند خواستی من را مذمّت بکنی، من را مدح کردی. یعنی تو در تاریخ ثبت کردی که من دست بیعت به کسی ندادم. «وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ» می‌خواستی من را مفتضح بکنی، خود را مفتضح کردی. چون همیشه داشتید می‌گفتید: علی با این‌ها هیچ مشکلی نداشته است؛ حالا برای این‌که دعوا راه بیندازی داری آن واقعه را خود تو می‌گویی. «وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَهٍ فِی أَنْ یَکُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ یَکُنْ شَاکّاً فِی دِینِهِ وَ لَا مُرْتَاباً بِیَقِینِهِ»، وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَهٍ» بر مسلم حرجی نیست اگر مظلوم واقع بشود. تو نگفتی من چه کار کردم، تو گفتی به خلفا حسادت کردی؛ آن‌ها تو را کشیدند، بردند. بر مسلم حرجی نیست که مظلوم واقع بشود. یعنی حضرت دارد دفاع می‌کند ولی راجع به آن‌ها حرف نمی‌زند. می‌گوید: من مظلوم واقع شدم «وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَهٍ فِی أَنْ یَکُونَ مَظْلُوماً» مظلوم باشد که اشکالی نیست؛ چه زمانی اشکال دارد؟ آن‌جایی که در دین خود شک داشته باشد. امیر المؤمنین صلوات الله علیه خیلی ظریف کنایه زده است.

شک خلیفه‌ی دوم در نبوّت پیامبر و حقّانیّت دین اسلام

چه کسی در دین خود شک داشته است؟ شیعه و سنی این را روایت کردند که در حدیبیّه… -در صحیح بخاری هم البتّه است- پیامبر فرموده بود: ما به حج خواهیم رفت، زیارت خواهید کرد. وقتی به سمت مکّه رفتند، در حدیبیّه آن‌ها آمدند مقابل مسلمین ایستادند و اجازه ندادند و مذاکراتی شد و صلح حدیبیّه امضا شد و سوره‌ی فتح نازل شد. فرمودند: برمی‌گردیم و سال بعد می‌آییم. در بعضی از نقل‌ها است که رسول الله در این ایام موهای مبارک خود را کوتاه نکردند به انتظار این‌که من سال بعد می‌خواهم به حج بروم و آن‌جا که می‌خواهم تقصیر بکنم، موهای خود را کوتاه می‌کنم. همه بدانند چرا موهای رسول الله بلند است. این‌ها که دیدید در روایات است موهای رسول الله بلند بود، فرق باز می‌کرد، روی گوش حضرت می‌آمد، برای این دوره است. معمولاً موهای حضرت بلند نبود. این دوره حضرت موهای خود را کوتاه نمی‌کردند که علامت انتظار وعده‌ی الهی است که ما به حج خواهیم رفت و اسلام سراسر شبهه جزیره را خواهد گرفت. صلح حدیبیّه که امضا شد؛ نقل شده است، خلیفه‌ی دوم آمد: فریاد زد و جسارت کرد. حالا یک جا که خود او ادّعا کرده است؛ گفته است: حتّی من یقه‌ی پیامبر را گرفتم و حضرت را به دیوار کوبیدم و هنوز هم خودم از گستاخی که کردم در تعجّب هستم این را خود او نقل کرده است، اگر این کار را کرده است که «علیه ما علیه و فیه ما فیه» بعد دل او آرام نشد؛ گفت: چرا به ما دروغ گفتی معاذ الله؟ گفتی: ما به حج می‌رویم، حالا می‌خواهی ما را برگردانی. هر چه به او گفتند: رسول الله نفرمودند، امسال حج می‌رویم فرموده بود: ای مردم… چون مسلمان‌ها را از مکّه بیرون کرده بودند، خوار و خفیف کرده بودند، اموال آن‌ها را فروخته بودند. این‌که اصلاً باور نمی‌کردند، یک روز برگردند. می‌گفتند: یعنی ما را در این شهر راه می‌دهند. اصلاً فکر نمی‌کردند یک روزی مکّه زیر علم اسلام بیاید. اصلاً باور نداشتند این ابرقدرت‌ها بیایند شکست بخورند. همین که پیغمبر فرمود: حج خواهیم رفت، این‌ها بسیار امیدوار شدند. گفتند: چه زمانی پیغمبر گفته است امسال به حج می‌رویم؟ گفت (خلیفه‌ی دوم): نه این حرف‌ها نیست. چه پیغمبری است که به ما وعده می‌دهد و عمل نمی‌کند؟ حالا چه کسی دارد این حرف را می‌زند؟ کسی که در هیچ یک از جنگ‌ها به قاعده‌ی پنج دقیقه مقاومت نکرده است. در هیچ یک از جنگ‌ها با ناخن‌گیر ناخن یک مشرک را هم کوتاه نکرده است، یعنی مجلّدات فضائل که جعل کردند، راجع به شجاعت حضرتش هیچ کجا چیزی نگفتند. حداکثر که سپاهیان او یک کارهایی کردند. خود او ابدا. هیچ کجا نقل نشده است. حتّی خود آن‌ها نقل کردند: خلیفه‌ی اوّل آمد به او گفت: پیغمبر خدا است، گفت: نه، من شک دارم. بعد خود او گفت: «مَا شَکَکْتُ مُنْذُ أَسْلَمْتُ»[۷] از وقتی اسلام آوردم سال شش بعثت تا این‌جا که قریب به ۱۳ سال پیش از این واقعه است در حدیبیه. «کَمَا شَکَکتُ یَومَ الحُدَیبیَّه» از آن روزی که اسلام آوردم تا امروز هیچ وقت این‌قدر به اسلام و پیغمبر شک نکردم. شک زیاد کردم، این‌قدر شک نکردم. حضرت فرمود: «وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَهٍ»[۸] بر مسلم حرجی نیست، اگر مظلوم باشد. آن بد است که شاک باشد. خیلی ظریف است، هم دارد پاسخ می‌دهد، هم حضرت نمی‌خواهد ابداً وارد مسائل حساس بشود. شک ایشان در جاهای دیگر هم است. یک زمینی داشت بالای مدینه که منطقه‌ی یهودی نشین‌ها بود. دائم آن‌جا رفت و آمد می‌کرد. «کَانَ مَمرَّهُ عَلی مَدارِسِ الیَهود» در مدارس یهودی‌ها رفت و آمد می‌کرد، این را هم ملّا علی قاری و هم عینی گفته است. یک روز به او گفتند: یا فلانی «إنّا قد أحببناک و لنطمعُ فیک» ما خیلی تو را دوست داریم -یهودی‌ها به او گفتند؛ یهودی‌ها که نمی‌خواستند سر به تن پیغمبر باشد- و در تو طمع داریم. گفت: نه من به این‌جا می‌آیم «إنا أنا شاکّ فی امر» اسم پیغمبر را هم برد و من می‌گویم رسول الله. من شک دارم. حضرت (امیر المؤمنین علیه السّلام به معاویه) فرمود: من حسد کردم. حسد برای من است، من را کشاندند بردند؟ مسلمان اگر مظلوم باشد که عیبی ندارد. تو می‌گویی: من را کشاندند بردند، من چه کار کردم؟ این بد است که آدم در دین خود شک داشته باشد. ادامه‌ی آن برای بعد.

علّت ملقّب شدن امام رضا علیه السّلام به غریب الغرباء

هر مجلسی که به نام مبارک امام رضا علیه السّلام باشد، ما وارد در حصن حصین او شدیم. از امام رضا علیه السّلام بخواهیم ما را از حصن حصین خود بیرون نکند. خیلی حضرت رضا علیه السّلام مظلوم است. از جهتی مظلومیّت حضرت رضا علیه السّلام با هیچ کسی قابل قیاس نیست. اجمالاً عرض می‌کنم که اگر ما به امام رضا علیه السّلام غریب الغرباء می‌گوییم، نه به جهت این است که غریبِ دور از وطن است. هم پدر بزرگوار ایشان غریب دور وطن بود، سال‌ها دور از وطن به زندان افتاد. هم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام غریبِ دور از وطن است، هم امام زمان صلوات الله علیه غریب دور از وطن است. اگر گفتند: امام رضا علیه السّلام غریب الغرباء است، برای این است که بعضی داخلی‌ها خیلی خون به جگر ایشان کردند. توهین‌هایی که بعضی از داخلی‌ها به امام رضا علیه السّلام کردند، با هیچ کسی قابل قیاس نیست. شیعه‌ها یاد گرفته بودند که بعد از حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام که برادر امام حسن علیه السّلام است و امام شده است، دیگر فقط امامت از پدر به پسر خواهد رسید. عظمت امامت را که دیده بودند، خیلی‌ها دوست داشتند که آن‌ها هم امام بشوند. گاهی تک تک ادّعا می‌کردند، اگر می‌توانستند. گاهی وقتی نمی‌توانستند، دو تا دو تا، سه تا سه تا ائتلاف می‌کردند. یا پسران امام یا نوه‌های امام جبهه‌ی مقابل امام رضا علیه السّلام را ایجاد کردند. کسی جرأت نکند از امام رضا علیه السّلام دفاع بکند. گفتند: اصلاً امام رضا معاذالله امام نیست. الآن کسی ادّعا بکند من امام سیزدهم هستم، چه حسّی به شما دست می‌دهد؟ می‌گفتند: امام کاظم علیه السّلام از دنیا نرفته است؛ چند نفر از یاران امام که مهر امام در دست آن‌ها بود و بعضی از این امامزاده‌ها یک ائتلافی کردند؛ گفتند: اصلاً امام از دنیا نرفته است، پناه بر خدا بعضی‌ها ادّعای امامت دارند، امام زنده است. همه‌ی دلخوشی آن‌ها هم این بود که امام رضا علیه السّلام پسر ندارد. وقتی کسی ۴۰ سال داشت و پسر نمی‌داشتند در عرب که زود ازدواج می‌کرد، می‌گفتند: دیگر قاعدتاً فرزند پسر نخواهد داشت؛ خدا اگر می‌خواست بدهد، داده بود و این‌طور هم بود اگر کسی فرزند پسر نداشت مثلاً عبدالله افطح این‌طور شد. کسی ادّعای امامت می‌کرد، بعد پسر نداشت، شیعه‌ها می‌دانستند بعد از امام حسین علیه السّلام امامت فقط از پدر به پسر خواهد رسید. اگر پسر نداشت، یعنی این‌که خود آن پدر هم امام نیست؛ لذا وقتی عبدالله بن افطح- بعضی‌ها خیال کردند امام است- از دنیا رفت؛ گفتند: پس این امام نبوده است، گفتند: پس این امام نبوده است، خیلی از آن‌ها این‌طور فهمیدند. امامی که مطمئن هستیم، امام صادق علیه السّلام است که پدر او بوده است، به عقب برمی‌گشتند سراغ یک پسر دیگر می‌رفتند. این‌ها همه‌ی شرایط را مهیا کرده بودند؛ هم شخصیت امام رضا علیه السّلام را با تبلیغات خود خراب کرده بودند؛ هم این‌که می‌گفتند: امام رضا علیه السّلام از دنیا که برود، مردم ببینند پسر ندارد، می‌فهمند که امام نبوده است؛ به سراغ امام کاظم صلوات الله علیه برمی‌گردند، بالاخره سراغ یکی از ما هم می‌آیند. در همین ایام ائتلاف هم کردند؛ زیدیّه که این‌ها هم نوه‌های امام سجّاد علیه السّلام بودند، شاخه‌ی قدرتمندی هم پیدا کرده بودند، این‌ها آمدند به یکی از برادران امام رضا علیه السّلام ائتلاف کردند و گفتند: تو بیا امام ما بشو. با هم ائتلاف کردند که بعد از امام رضا که مردم به سراغ امام کاظم صلوات الله علیه برمی‌گردند، بگویند: بیشتر اهل بیت سراغ یک نفر رفتند، ما هم به سراغ او برویم. همه چیز مهیّا بود.

علّت با برکت بودن ولادت امام جواد علیه السّلام

 امام رضا صلوات الله علیه فرمود: «لَمْ یُولَدْ فِی الْإِسْلَامِ مِثْلُهُ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَکَهً عَلَى شِیعَتِنَا مِنْهُ»[۹] حالا چرا امروز می‌گویم؟ عرض می‌کنم. فرمود: با برکت‌تر از جواد الائمّه در این عالم به دنیا نیامده است. چون همان‌طور که صدّیقه‌ی طاهره مصحّح امامت امیر المؤمنین علیه السّلام است. وقتی امام جواد علیه السلام به دنیا آمد، امامت پدر خود را مستقر کرد. مصحّح امامت حضرت رضا علیه السّلام شد. در واقع یک نعمت خدا و منّت الهی بر امام رضا علیه السّلام است. یکی از اسرار این‌که این‌قدر رابطه‌ی این پدر و پسر با هم وثیق است و به ما آدرس دادند اگر می‌خواهید دل امام رضا علیه السّلام را به دست بیاورید، از طریق پسر ایشان به دست بیاورید. من هم امروز عمداً فضیلت پسر ایشان را گفتم. دل امام رضا علیه السّلام را هیچ چیزی مثل این شاد نمی‌کند که بگویم فرزند برومند ایشان مصحّح امامت ایشان بود. برای همین خداوند به هر یک از ائمّه‌ی ما که خواسته است وعده بدهد، به امام رضا علیه السّلام که رسیده است، فرموده است: من چنان بر فرزند او محمّد بن علی کرامت می‌کنم که چشم امام رضا علیه السّلام را روشن بکند. خدا هم اگر بخواهد به امام رضا علیه السّلام کرامت بکند، از طریق فرزند ایشان کرامت می‌کند. همین بی‌انصاف‌هایِ بی‌مرام، بی‌محبّت‌ها همین‌ها وقتی دیدند این‌طور کار خراب می‌شود، جمع شدند آمدند مقابل امام رضا علیه السّلام گفتند: نخیر این پسر شما نیست. غریب الغرباء از این جهت نبود که با مأمون درگیر شد، از این جهت بود که بعضی از آن کسانی که از آن‌ها توقّع نبود، مقابل حضرت ایستادند. غریب دور از وطن غریب الغرباء نیست. آن کسانی که حرمت صدّیقه‌ی طاهره را می‌شناسند و به امام رضا علیه السّلام جسارت کردند، آن‌ها باعث شدند که امام غریب الغرباء بشود.

امام رضا علیه السّلام گرداننده‌ی دل‌ها در دنیا

روایات عجیبی در مورد امام رضا علیه السّلام داریم. یکی دو تا از آن‌ها را عرض بکنم. یکی از آن‌ها را مرحوم شیخ عبّاس در انوار البهیّه نقل کرده است، خیلی ویژه است. یکی از آن‌ها را امام جواد علیه السّلام در عیون اخبار الرّضا فرموده است. اوّل این را که از امام جواد علیه السّلام است، عرض بکنم. امام جواد علیه السّلام در مضمون روایت که طولانی است، فرمودند: اگر در این عالم جایی دلی با شما نیست، می‌خواهید دلی به شما معطوف بشود؛ ما که صبح جمعه آمدیم، می‌خواهیم -خود را عرض می‌کنم روسیاه هستم- دل امام زمان علیه السّلام با ما نرم بشود. اگر می‌خواهید دل امام زمان علیه السّلام با شما نرم بشود، فرمودند: به پدر ما حضرت رضا علیه السّلام توسّل بکنید. گرداننده‌ی دل‌ها در این دنیا امام رضا علیه السّلام است. إن‌شاءالله امام رضا علیه السّلام واسطه بشود، مهدی فاطمه به ما نظر بکند. اگر می‌خواهید خدا از شما راضی بشود، توبه بکنید، به امام رضا علیه السّلام پناه ببرید. شاید برای همین هم گفتند که اگر می‌خواهید امام حسین صلوات الله علیه شما را بطلبد به امام رضا علیه السّلام پناه ببرید. این یک نکته.

یکی دیگر فرمودند: اگر رأفت و رحمت و عدل بخواهد در این عالم آشکار بشود به برکت علیّ بن موسی الرّضا آشکار می‌شود.

رأفت در آستان تو تفسیر می‌شود            دل با خیال حسن تو تسخیر می‌شود

صدها هزار نامه‌ی آلوده از گناه             با یک نگاه عفو تو تطهیر می‌شود

همه‌ی اهل بیت پناهگاه هستند. می‌گوییم: «وَ کَهْفِ الْوَرَى وَ وَرَثَهِ الْأَنْبِیَاءِ»[۱۰] همه‌ی اهل بیت پناهگاه هستند، کهف هستند. وقتی مدینه ناامن شد، مروان نمی‌دانست همسر جوان خود را در کجا پناه بدهد، رفت او را در پناه امام سجّاد علیه السّلام قرار داد. صفیه همسر پیغمبر است، اصلیّت او یهودی بود، پیغمبر اکرم صلوات الله علیه بعد از بنی نضیر و خیبر و این‌ها که این‌ها را شکست داد، آن‌ها را اخراج کرد؛ برای این‌که تبعات آن کم بشود با دختر رئیس قبیله‌ی آن‌ها ازدواج کرد که صفیه باشد. صفیه بر خلاف بقیه‌ی همسران پیغمبر در مدینه فامیل نداشت. پیغمبر آن‌ها را بیرون کرده بود. لحظات احتضار پیغمبر این روایت نزد اهل سنّت معتبر است- محضر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد، عرض کرد: یا رسول الله همسران تو این‌جا آشنا دارند، قوم و خویش دارند، بعد از تو به آن‌ها پناه می‌برند، من بعد از شما به چه کسی پناه ببرم؟ فرمود: «إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ» همه‌ی اهل بیت پناهگاه هستند. امّا امام صادق علیه السّلام فرمود: دو امام ما پناهگاه ویژه هستند ما این‌جا خواندیم یکی وجود مبارک مهدی فاطمه روحی له الفداء است که «غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّهِ» است. پناهگاه است. امام صادق علیه السّلام فرمود: من بشارت می‌دهم به شیعیان «یُخْرِجُ اللَّهُ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّهِ»[۱۱] به زودی خدا «غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّهِ» امام رضا علیه السّلام را آشکار خواهد کرد. این خیلی عجیب است. در بین ائمّه‌ای که امیر المؤمنین و امام حسین علیهما سلام در میان آن‌ها است، بگویند: این لفظ غوث یعنی فریادرس می‌خواهی به سراغ امام زمان علیه السّلام برو یا به سراغ حضرت رضا علیه السلام برو و یک اسمی هم در این موضوع اختصاص خاص به حضرت رضا علیه السلام دارد. امام صادق علیه السّلام فرمود: «یُخْرِجُ اللَّهُ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّهِ وَ غِیَاثَهَا» ما به حضرت حق می‌گوییم: «یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ» غیاث اسم اختصاصی امام رضا علیه السّلام در بین ائمّه‌ی ما است. یعنی پناهگاه رسمی است، مرکز فریادرسی است. بیچارگاه را به آن‌جا پناه می‌دهند. این را من زیاد گفتم ولی چون می‌خواهم به امام رضا علیه السّلام توسّل بکنم باز هم تکرار می‌کنم وقتی در جنگ پناهگاه داشتیم پناهگاه که کسی را شمارش نمی‌کنند، سوا نمی‌کند. (دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت) بیچاره‌ها را هم پناه می‌دهد. اصلاً آمده است که بیچاره‌ها را پناه بدهد. آن کسانی را که پناه ندارند، پناه می‌دهد. عیسی جلّودی-این را شیخ صدوق در دو کتاب خود آورده است- خیلی آدم وحشی خونریزی است. این امامزاده‌هایی که این‌طرف و آن طرف قیام می‌کردند، هارون دستور داد گفت: به مدینه می‌روی این‌ها این طرف و آن طرف آدم کشتند، بالاخره هارون تبلیغات می‌کرد- وارد مدینه می‌شوی، وارد محلّه‌ی بنی هاشم می‌شوی، لباس از تن زن‌های آن‌ها درمی‌آوری، لباس‌ها را برای من می‌آوری. به جز یک دست لباس، حتّی زیر جامه‌های آن‌ها را هم باید بیاوری. شیخ صدوق می‌گوید: این عیسی جلّودی رفت مدینه و این کار را کرد. نوبت خانه‌ی امام رضا علیه السلام که شد، حضرت رضا علیه السّلام در آستانه‌ی در ایستاد. عیسی جلّودی گفت: آقا کنار بیا می‌خواهم داخل بشوم. حضرت فرمود: منصرف شو. گفت: نه دستور هارون است. حضرت فرمود: منصرف بشو. گفت: نه آقا نمی‌شود. فرمود: خود من همین کار را می‌کنم. این خجالت کشید. -برای این‌که کسی بخواهد به امام رضا علیه السّلام متّصل بشود، نیاز نیست خدمت به امام رضا علیه السّلام بکند. اگر اذن بدهد که ما به او پناه ببریم یعنی خواسته است که پناه بدهد- گفت: باشد. حضرت داخل رفتند، خیلی برای غیرت الله سخت است. این حادثه گذشت و هارون کشته شد و مأمون به حکومت رسید و امام رضا علیه السّلام ولیعهد شدند و به خراسان تشریف بردند. یک روز وقتی وارد دار الحکومه شدند، دیدند این نطع یعنی این سفره‌ی چرمین را پهن کردند و عیسی جلّودی را نشاندند و یک نفر هم می‌خواهد گردن او را بزند. این ظلمه این‌طور هستند، از آدم‌های بدبخت استفاده‌ی خود را می‌برند، در نهایت هم با بدترین شکل با وقاحت و در اوج ذلّت این‌ها را یک به یک می‌کشند. حضرت تا وارد شدند، به مأمون فرمودند: به حرمت من از خون او درگذر. گفت: آقا می‌دانی او چه کسی است؟ او همان کسی است که به مدینه آمد و لباس از تن زن‌های بنی هاشم درآورد. حضرت فرمود: بله وقتی نوبت به خانه‌ی ما رسید حرمت ما را نگه داشت. «یُخْرِجُ اللَّهُ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّهِ وَ غِیَاثَهَا».


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫

[۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۸۶ .

[۵]– الأمالی (للصدوق)، ص ۱۶٫

[۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۸۶ .

[۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۳۰، ص ۳۴۰٫

[۸]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۸۶ .

[۹]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۶، ص ۳۶۱٫

[۱۰]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۰٫

[۱۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۵۰، ص ۲۶٫