«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۲]

«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏»[۳]

هدیه به پیشگاه اهل بیت علیهم السلام، خاصّه امیرالمؤمنین علیه أفضلُ‌ صلواهِ‌ المُصَلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُم

مقدّمه

هفته‌ی گذشته حکمت ۲۸۹ را عرض می‌کردیم، و به مناسبت هم به خطبه‌ی ۸۴ را به آن ضمیمه کردیم، یک اشاره‌ی مختصری عرض می‌کنم، بعد از آن یک بحثی هست که خیلی خطرناک است و باید درباره‌ی آن گفتگو کرد.

هفته‌ی اخیر چالشی در فضای مجازی اتّفاق افتاد که بهانه شد بنده بخواهیم این نکته را خدمت شما عرض کنم که اتّفاقاً کاملاً به این موضوع مرتبط بوده است.

مرورِ بحث هفته‌ی گذشته

ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که یک استاد اخلاقی، یک صاحب نفسی، یک مبیّنی، ان شاء الله با بی‌لیاقتی و ناامیدی یک روزی حضرت ولی عصر ارواحنا فداه این عباراتِ حکمت ۲۸۹ را برای ما بیان کنند، بحث است که کلماتِ امیرالمؤمنین علیه السلام است یا حضرت مجتبی صلوات الله علیه، حضرت فرمودند: «کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ» یک برادرِ دینی داشتم، «کَانَ [یُعَظِّمُهُ] یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ» حضرت می‌فرمایند که نزدِ چشمانِ من بزرگ بود… این خیلی مطلبِ عجیبی است، یعنی اینکه امامِ معصوم علیه السلام بفرمایند: من یک دوستی داشتم که او در نزد چشمانِ من آدم‌حسابی بود… بعد از آن حضرت اوصافِ او را ذکر کردند، یکی اینکه «صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ» دنیا در چشمانِ او کوچک بود، «وَ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ» از تسلّطِ شکمِ خود نیز فارغ شده بود، شکمِ او به او مسلّط نبود که او را دعوت کند و او را به این طرف و آن طرف دعوت کند، «فَلَا یَشْتَهِی مَا لَا یَجِدُ» چیزی را که پیدا نمی‌کرد، درآمدِ او مشخّص بود و اگر می‌دید به چیزهایی نمی‌رسد، اصلاً توقّعِ آن را نداشت… یکی از چیزهایی که امروز جامعه را بیچاره کرده است این است که فقیر و غنی سعی می‌کنند یک طور زندگی کنند، فقیر هم نمی‌تواند مانندِ غنی زندگی کند و دچارِ مشکل می‌شود و دیگر احساس رضایت از زندگی ندارد، مدام سعی می‌کند که به دیگران برسد… او اصلاً اینطور نبود، اصلاً اشتها، شهوت، خواهش، میل، اصلاً میلِ آن چیزی را که نمی‌توانست بیابد را نداشت، «وَ لَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ»  اگر هم پیدا می‌کرد دنبالِ این نبود که مدام آن را افزایش دهد، «وَ کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً» اکثرِ مواقع ساکت بود، «فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ» اگر صحبت می‌کرد سخنورها به وجد می‌آمدند ولی بیشتر ساکت بود… یعنی می‌توانست صحبت کند اما نمی‌خواست صحبت کند، «وَ نَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ» می‌توانست با صحبت کردنِ خود جان‌های تشنه را سیراب کند ولی ساکت بود، «وَ کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً» به ظاهر ضعیف بود، «فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ» ولی اگر بنا بود در میدانِ نبرد بیفتد، در یک جنگی، در یک تلاشی، در یک جهادی، شیرِ بیشه بود… ظاهراً اینطور بود که سرِ او پایین بود ولی توانِ آن را داشت، ناتوان نبود بلکه بنای این را نداشت که در جامعه گردن‌کشی کند، «لَا یُدْلِی بِحُجَّهٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً» اگر حقِّ او را می‌خوردند، حقِّ خودِ او را، تا قاضی نبود که دو طرف بنشینند و صحبت کنند او حرفی نمی‌زد، مدام این طرف و آن طرف نمی‌نشست که علیه او حرفی بزند، تازه آنجایی که حقِّ او را خورده بودند، وای به حال جایی که حقِّ او را نخورده‌اند… این مورد که هفته‌ی پیش اینجا ایستاده بودیم و الآن هم می‌خواهم همینجا بایستم، این از آن جاهایی است که جامعه‌ی ما خیلی در خطر است، یعنی همه‌ی جوامع در خطر است و از جمله اینکه تا هنوز مسئله‌ای روشن نیست، به صِرفِ اینکه یک شخصی در یک عکسی دیده می‌شود، با اینکه ما می‌دانیم که می‌شود با زاویه‌ی تصویر و… یا اینکه شرایط چه بوده است، با یک عکس می‌شود آبروی یک نفر را برد، و این موضوع الآن در جامعه به شدّت در حالِ اتّفاق افتادن است… از نظرِ امیرالمؤمنین علیه السلام کسی که این کار را نمی‌کند بزرگ است، رشد کرده است، جامعه کاملاً برعکسِ این موضوع حرکت می‌کند.

جلسه‌ی گذشته به یک مناسبتی خطبه‌ی ۸۴ را در ادامه‌ی این موضوع عرض کردیم که اگر قرار باشد که همینطور بی‌سند و بی‌مدرک حرف بزنیم خودِ امیرالمؤمنین علیه السلام هم متّهم می‌شود، آن هم نستجیربالله اتّهام‌هایِ خلافِ اخلاق که مثلاً در شام گفته‌اند که امیرالمؤمنین علیه السلام با زن‌های جوان شوخی می‌کرده است! یا نماز نمی‌خوانده است!

عرض کردیم که اگر می‌گفتند امیرالمؤمنین علیه السلام خشن بوده است و انسان کشته است، حالا اینکه حضرت هر کسی را که کشته است در راهِ خدا کشته است، ولی می‌گفتیم که یک زمینه‌ای دارد، در جنگ‌ها انسان کشته است و به حضرت اتّهامِ خونریزی زده‌اند، تازه آن هم اتّهام و بهتان است، ولی اینکه بگویند امیرالمؤمنین علیه السلام نماز نمی‌خواند، این که در رزمندگانِ در «امامه و سیاسه» در رزمندگانِ شام در صفّین نقل شده است که گفتند: امامِ این‌ها نماز نمی‌خواند! یا نستجیربالله از این هم عجیب‌تر بگویند که امیرالمؤمنین علیه السلام با زنان جوان… چرا تهمتِ با این اختلاف باید در آن جامعه رواج پیدا کند؟ چه می‌شود که این تهمت رواج پیدا می‌کند؟

اگر قرار باشد که انسان همینطوری حرف بزند دیگر متّهم کردنِ همه‌ی خوبان هم سخت نیست و بدتر از آن این است که جامعه عادت کند قبل از آنکه مطالبه‌ی سند کند، باور کند.

مانندِ همین چیزی که به دروغ در فضای مجازی سندسازی هم می‌کنند، همه‌ی این‌ها را می‌شود با فتوشاپ ساخت، تا هنوز مطمئن نشده منتشر می‌کند و جامعه هم می‌پذیرد، چون این مطابقِ شهوت است.

هفته‌ی گذشته در این رابطه عرایضی داشتیم.

نامه ۴۵ نهج البلاغه

این هفته یک اتّفاقی افتاد که به یک نامه‌ی امیرالمؤمنین علیه السلام استناد شد، بنظرم رسید که بد نیست راجع به آن حرفی که خیلی وقت است می‌خواهیم راجع به آن گفتگو کنیم صحبت کنیم.

در یک جایی یک عروسی از یکی از فرزندانِ مسئولین اتّفاق افتاد، یک طلبه‌ی جوانی هم که دغدغه‌ی عدالتخواهی دارد یک تصویری منتشر کرد که این عروسی اشرافی است، بعد از آن به فرمایشات امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و امیرالمؤمنین علیه السلام استناد شد و حدود یک هفته فضا متشنّج بود، خیلی‌ها هم به حقیر گفتند که شما هم نظرِ خود را بگویید، نامه ۴۵ نهج البلاغه را الآن باید بخوانیم.

پناه بر خدا از اینکه انسان برای دعوا، حتّی دعوایی که در آن نیّتِ حق کرده است بیاید بگردد ابتدا کارِ خود را انجام دهد (بنده با آن دو نفر که دعوا کرده‌اند کاری ندارم، فضای جامعه را عرض می‌کنم) اما اینکه اگر الآن ما بودیم، اینجا جایِ استناد به چیست؟ آیا جای استناد به نامه ۴۵ نیست؟ بخوانم ببینید که آیا جای آن هست یا نه.

گوشه‌هایی از این نامه ۴۵ را شیخ صدوق نقل کرده است، ولی خیلی نامه‌ی معروفی است، حضرت به «عثمان بن حُنَیف» نامه نوشتند، عثمان بن حنیف از معدود یارانِ واقعیِ امیرالمؤمنین علیه السلام است، خانواده‌ی او هم از دوستداران و ارادتمندانِ امیرالمؤمنین علیه السلام هستند، برادری به نام «سَهْل» دارد که از خودِ او مهم‌تر است، این‌ها زندگیِ عادی‌شان هم زاهدانه بود، وضعِ مالیِ عثمان بن حنیف هم بد نبود.

رفت در یک میهمانی شرکت کرد، امیرالمؤمنین علیه السلام ایشان را بازخواست کردند، یک نامه‌ای منتشر کردند که من الآن چند خط از آن را می‌خوانم، یعنی درواقع امیرالمؤمنین علیه السلام درباره‌ی او افشاگری کردند، معمولاً اینطور بود که نامه‌ها را منتشر می‌کردند، اینطور نبود که نامه را به یک نفر بدهند.

چون این نامه در پاسخ به افکارِ عمومی است، خبر رسید که یک جوانی در بصره یک میهمانی گرفته بود، بصره جمعیّتِ زیادی داشت، ادّعا شده است که یکصدهزار نیروی نظامی داشته است، بنابراین شهرِ بزرگ و پرجمعیّتی بوده است.

آن شخص که نمی‌توانست به همه‌ی شهر میهمانی بدهد، وقتی کسی می‌خواهد مجلس عروسی برپا کند شروع به کارت‌نویسی می‌کند، طبیعتاً نمی‌تواند پانصدهزار نفر را دعوت کند، معمولاً تعدادی را دعوت می‌کنند، طبیعتاً تا زمانی که افرادِ شاخص هستند از افرادِ زیردست دعوت نمی‌شود، صاحب مجلس هم پولدار بود و با این‌ها مراوده داشت، وقتی افرادِ شاخص را دعوت کرد استاندار هم که «عثمان بن حنیف» بود دعوت کرد!

حضرت نامه نوشتند: «أَمَّا بَعْدُ، یَا ابْنَ حُنَیْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْیَهِ أَهْلِ الْبَصْرَهِ دَعَاکَ إِلَى مَأْدُبَهٍ»[۴] ای عثمان بن حنیف! یکی از جوانان بصری تو را به یک میهمانی دعوت کرده است، «مأدبه» به سفره‌ای گفته می‌شود که مردم را به آن دعوت می‌کنند، «فَأَسْرَعْتَ إِلَیْهَا» تو را دعوت کرد و تو هم با سرعت رفتی… یعنی خودت هم دوست داشتی بروی، یعنی با کراهت نرفته‌ای بلکه خواستی که بروی، «تُسْتَطَابُ لَکَ الْأَلْوَانُ» خوراکی‌های مختلف مقابل تو گذاشتند، «وَ تُنْقَلُ إِلَیْکَ الْجِفَانُ» ظرف بود که می‌بردند و می‌آورند، «وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِیبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ» فکر نمی‌کردم تو دعوت گروهی را اجابت کنی که «عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ» فقرا از شرکت در جلسه محروم شده‌اند، «وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ» و پولدارها دعوت هستند… عجیب بود که رفتی!

«فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ» مگر تو آنجا چه اندازه خوردی؟ ظاهراً «قَضم» به غذایی گفته می‌شود که فقط گوشه‌ای از دهانِ انسان را بگیرد، یعنی تو که زاهد بودی، آنجا هم که رفتی همه چیز نخوردی، «فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیْکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ» تو را به چه دلیل آنجا دعوت کردند؟ البته او کاری نکرده است و جرمی ثابت نشده است، تو به عنوانِ حاکم رفته‌ای، «فَالْفِظْهُ» بریز بیرون، اگر یقین داشتی می‌توانستی بخوری، «أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یَقْتَدِی بِهِ وَ یَسْتَضِی ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ» هر کسی امامی دارد که باید به او اقتدا کند، باید از نورِ او استضائه کند، از نورِ علمِ امامِ خود روشنی پیدا کند که جلو برود، «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ» امامِ تو به دو تکه پارچه از دنیا اکتفا کرده است، دو تکه پارچه لزوماً دو دست لباس نیست، یعنی بالاپوش و پایین‌پوش.

گزارش‌هایی داریم که کودکی می‌گوید: با پدرم به نمازجمعه رفته بودیم، هنوز نمازجمعه شروع نشده بود دیدم امیرالمؤمنین سلام الله علیه لباسِ خود را تکان می‌دهند و در آفتاب ایستاده‌اند، پرسیدم که امیرالمؤمنین چکار می‌کنند؟ پدرم گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام یک دست لباس بیشتر ندارند و مستحب است که زمان نمازجمعه لباسِ طاهر بپوشی، لباس را شسته است و در آفتاب ایستاده است تا خشک شود.

«قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ» دو تکّه قرصِ نان هم غذای من است، «أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِکَ» شما نمی‌توانیم مانندِ من باشید، «وَ لَکِنْ أَعِینُونِی» من آمده‌ام شما را نجات بدهم، امامِ شما هستم، شما مرا کمک کنید، «وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّهٍ وَ سَدَادٍ» بعد هم اینکه من دوست داشته باشم به من «امیرالمؤمنین» بگویند، در حالی که نزدیکِ من، در شهرِ همجوارِ من که حاکم جامعه اسلامی هستم جگرهایی تشنه یا گرسنه باشند؟

استفاده شخصی از کلماتِ امیرالمؤمنین علیه السلام

این فضا که مطرح است که این کلمات حق است و در آن شک نیست، به نظرِ ما سرِ جایِ خود استفاده نمی‌شود.

چند دقیقه راجع به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض می‌کنم، بعد راجع به آن نکته‌ای که فکر می‌کنم نیاز است حدّاقل مطرح می‌کنم و بعد از جلسه هم برای نقدِ عزیزان می‌نشینم، ظاهراً این یک قاعده‌ی کلّی نیست که بشود با آن همه‌ی مجالس را رد کرد.

ابتدا یک مقدّمه عرض کنم.

اینکه امیرالمؤمنین صلواه الله علیه از دنیا دو تکّه پارچه داشت و دو قرصِ نان، این زمانی نیست که امیرالمؤمنین علیه السلام فقیر بودند و اوایل عمر شریفشان آمدند منزل و زهرای اطهر سلام الله علیها را بعد از چند روز دیدند، و متوجّه شدند بدنِ مبارکِ ایشان از گرسنگی می‌لرزد. آن برای اوایل زندگیِ امیرالمؤمنین علیه السلام بود. ایشان به مدینه مهاجرت کرده بودند و فقرِ عجیبی داشتند.

در بعضی از نقل‌ها هست که امیرالمؤمنین علیه السلام برای باغِ بعضی‌ها در خارج از شهر کارگری می‌کردند، اما آن ۲۵سال که حقِّ امیرالمؤمنین علیه السلام را خوردند و همه‌ی دار و ندارِ ایشان را در همان اوایلِ بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم از او گرفتند، امیرالمؤمنین علیه السلام شروع کردند به کار کردن.

کار هم که می‌کردند، عمده‌ی این‌ها را وقف می‌کردند. باغ درست می‌کردند، چاه می‌کندند و وقف می‌کردند. منتها وقفِ خاص! تولیّتِ وقف به دستانِ خودِ ایشان بود و بعد هم به دستِ حضرت مجتبی علیه السلام بود، بعد هم به دستِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام بود، بعد از امام حسین سلام الله علیه بینِ یکی از فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام و امام سجّاد علیه السلام اختلاف شد (چون مبلغ قابل توجّه بود)، نقل‌ها می‌گوید چهل هزار دینار یا چهل هزار درهم درآمد سالیانه‌ی امیرالمؤمنین علیه السلام از این‌ها که سهمِ خودشان بود می‌شد.

برای اینکه شما متوجّه شوید این اندازه یعنی چه، عرض می‌کنم که به یک نیروی کارکشته نظامی در کوفه سالیانه پانصد درهم می‌دادند که خانواده‌ی خود را اداره کند، و در بصره برای اینکه آب و هوا بدتر بود هفتصد درهم می‌دادند، حتّی اگر چهل هزار درهم باشد یعنی یک نفر بتواند هشتاد خانواده را اداره کند، یعنی پولِ کمی نیست.

وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام به حکومت رسیدند ورشکست نشده بودند، اینکه امیرالمؤمنین سلام الله علیه گوشت نمی‌خوردند، عسل نمی‌خوردند، فقط نانِ جو می‌خوردند و … اینطور نیست، هم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم، هم امیرالمؤمنین علیه السلام، هم گوشت می‌خوردند، هم نانِ گندم می‌خوردند، این‌ها در دوره‌ی حکومتِ حضرت بوده است، در دوره‌ی ۲۵ساله اینطور نیست، حتّی گزارش داریم که از گوشت گوسفند کدام قسمت را بیشتر و کدام قسمت را کمتر می‌پسندیدند، پس مشخّص است اینطور نیست که حضرت اصلاً گوشت نخورده است، بلکه در روایاتِ ما این است که اگر کسی چهل روز گوشت نخورد در گوشِ او اذان بگویید، کنایه از اینکه مشاعرِ او آسیب می‌بیند، و وای به حالِ جامعه‌ای که بعضی‌ها در آن معده‌ی‌شان قلعه‌ی حیوانات است و بعضی‌های دیگر هیچ خبری نیست. این برای دوران حکومت حضرت است که زندگیِ حضرت این اندازه ساده می‌شود.

اینکه امیرالمؤمنین صلواه الله علیه در آن دوره‌ای که شعارِ ساده‌زیستی بود، اصلاً دعوای با عثمان بخاطر اسرافِ او بود، مطالبه‌ی عمومی هم ساده‌زیستی بود، جامعه هم همراهی می‌کرد، حضرت بشدّت به این ساده‌زیستی توجّه داشتند، لذا اینجا نامه به عثمان بن حنیف نوشتند، در جایی که «شریح» خانه‌ی کمی شاخص خریده بود، یعنی خیلی لوکس نبود، نسبت به خانه‌ی زبیر هیچ نبود، ولی امیرالمؤمنین سلام الله علیه یک نامه به او نوشت… «شریح» نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و گفت: خانه‌ای خریده‌ام و می‌خواهم برای این خرید شما شاهدِ من باشید، آن زمان برای خرید و فروش شاهد می‌گرفتند، حضرت فرمودند: من شهادت می‌دهم تو صاحبِ یک خانه‌ای هستی و قبر را فرمودند.

در اینکه ساده‌زیستی از خواسته‌های امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به مسئولان است هیچ شکّی نیست، اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام زاهد بودند، قبل از حکومت هم زاهد بودند و به دنیا دلبستگی نداشتند، بعد از حکومت هم شدّتِ زهد پیدا کردند، حتّی نقل شده است که به حضرت عرض کردند: «أتَصْنَعُ هَذَا بِالْعِرَاق» در عراقی که آب و هوای آن خوب است و کشاورزی براه است و این همه از انواعِ خوراکی‌ها هست که همه دوست داشتند و می‌گفتند: ما نمی‌خواهیم شاهِ مسلمین باشیم، همین کوفه را به ما بدهید (که با بخشی از ایران بود) برای ما بس است، در عراق هستید و این اندازه ساده زندگی می‌کنید؟ حضرت فرمودند: شاید کسی در «یَمامه» گرسنه باشد، شاید یک نفر در یمن گرسنه باشد، حکومتِ حضرت گسترده بود…

هیچ شکّی در این نیست که حضرت ساده‌زیست بودند، اما آیا این یک قاعده‌ی کلّی برای همه‌ی شرایط است؟ یا نه! گاهی اوقات انسان ناخواسته یک مسئله‌ی اصلی را رها کند و به مسئله‌ی فرعی توجّه کند؟ همه‌ی حرفِ حقیر اینجاست.

یکی از تابعینِ اهل سنّت نزد امام صادق علیه السلام رسید و گفت: شما پسرِ پیغمبر هستید، این لباس‌هایی که می‌پوشید گران قیمت است، برای شما بد است…. در موردِ چند امام این مسئله را داریم… که حضرت لباسِ مبارکشان را کنار زدند و طرف دید که لباسی که حضرت پوشیده است خشن است، ولی به یک جهتی آن لباس را رو نپوشیده است.

اگر ما دنبالِ ملاک هستیم باید همه‌ی ابعاد زندگی ائمه علیهم السلام را ببینیم و قاعده درست کنیم، اینکه امیرالمؤمنین سلام الله علیه رفتند لباس بخرند و آستینِ آن بلند بود، حضرت دستِ خود را روی میزِ آن مغازه گذاشتند و با خنجرِ خود ضربه‌ای زدند و آستینِ آن لباس کوتاه شد، مسلّماً باید دوخته شود و… طرف گفت: اجازه بدهید من بدهم این را بدوزند، حضرت فرمودند: «ألوَقْتُ أضیَق» وقت نداریم… اینجا امیرالمؤمنین علیه السلام در یک شرایطی حاکم بودند…

اصلِ زهد، اصلِ مبارزه با تَبَرّج، یعنی مانورِ ثروت قطعاً در سیره‌ی همه‌ی معصومین علیهم السلام قطعاً مذموم است، اما آیا این همیشه یک قاعده است؟ نیست.

مگر مراجع الآن لباسِ پاره می‌پوشند که از مردم توقّع داشته باشیم؟ پاره پوشیدن که ملاک نیست، ائمه‌ی بعد از امیرالمؤمنین علیه السلام هم دیگر لباس پاره نپوشیدند، عرض کردم که امیرالمؤمنین هم بخاطرِ فقر پاره نمی‌پوشیدند، اینکه آن روز شرایط حکومت چه بود را باید بحث کرد، ولی ائمه‌ی بعدی علیهم السلام هم این کار را نکردند، درست است که حکومت نداشتند لذا نمی‌شود مقایسه کرد که امیرالمؤمنین علیه السلام این کار را فرمودند و آن‌ها آن کار را نفرمودند.

آیا امیرالمؤمنین علیه السلام کارگزارِ ثروتمند نداشتند؟ داشتند! خیلی ثروتمند هم مانند «قیس بن سعد بن عباده» داشتند.

قصّه‌های او فراوان است، یک زمین می‌خرید و می‌گفت: هر کسی وام می‌خواهد من می‌دهم… یک زمین را هفتاد هزار دینار فروخت و گفت: هر کسی وام می‌خواهد من می‌دهم. هفتاد هزار دینار به پولِ امروز نزدیک چهل هزار سکه بهار آزادی است. ظاهراً آن زمان هم مانند ما نبودند که همه بیایند و بگیرند، چرا؟ چون مردم می‌دانستند که وام را باید پس داد! در خودِ داستان مشخّص است.

آمد به حسابدارِ خود گفت: چقدر مانده است؟ گفت: سی و پنج هزار دینار مانده است. مدّتی گذشت و روزی مریض شد، دید کسی به عیادتِ او نمی‌آید، نه اینکه توقّع داشته باشد، ولی از رفت و آمدِ عرفیِ خود هم کمتر آمدند، علّت را از حسابدار پرسید، او گفت: این‌ها نمی‌توانند اقساطِ خود را بدهند و از شما خجالت می‌کشند، گفت: یک اطّلاعیّه بدهید که از همه گذشتم! یعنی مشخّص است که آن زمان حیائی برای پس دادنِ پول بود.

ضمناً گفت: آن سی و پنج هزار دینارِ باقی مانده را هم به هر کسی که نیازمند است بدهید.

این شخص این اندازه پولدار بوده است، این شخص حاکم شده است، آیا از او هم توقّع بود که در خانه‌ی خود نان خشک بخورد؟ شما جایی بیانیه‌ای دیده‌اید که امیرالمؤمنین علیه السلام به ثروتمندانِ حکومت هم بفرمایند که نان خشک بخورید؟

اگر قرار باشد ما آن دو نفر را بازخواست کنیم که ریخت و پاش کردند… که ریخت و پاش کلاً بد است، اگر انسان مسئول حکومت هم نباشد ریخت و پاش بد است، اصلاً اینکه انسان یک طوری زندگی کند که دیگران ببینند و حسرت بخورند خیلی بد است، وای به حالِ اینکه مسئولِ حکومتی هم باشد.

اما این ملاک است؟ که ما به این استناد کنیم که با استناد به نامه‌ی ۴۵…

شما اگر زندگیِ مراجع را هم ببینید، بعضی از آن‌ها خیلی ساده‌زیست هستند، بعضی‌های دیگر اصلاً ساده‌زیست نیستند، از معاصرین تا قدما!

مثلاً حاج ملاعلی کَنی یک پولدار بوده است، مجتهدِ اول تهران هم بوده است، که تهرانِ آن زمان پایتخت و مهم بوده است، اصلاً آن زمان که حاج ملاعلی کَنی رئیس شرعیِ تهران بودند قُمی نبوده است، هرکسی پولِ زیاد دارد حرام خورده است؟

اگر جامعه به این سمت برود که به صِرفِ ثروتمندی باید کسی را بازخواست کرد… بارها از حقیر شنیده‌اید که من عرض می‌کنم وقتی نهج البلاغه برای بعضی از مسئولین می‌خوانی می‌گویند حرفِ مارکسیستی نزن، آن‌ها نباید آن حرف را بزنند، طرفدارانِ نهج البلاغه هم نباید کاری کنند که شائبه‌ی مارکسیستی عمل کردن پیش بیاید.

آیا امروز رهبر انقلاب لباس پاره می‌پوشند؟ نخیر! ایشان ساده‌زیست هستند، ولی ایشان از بهترین قبادوزیِ قم قبا می‌خرند و برای ایشان می‌دوزند، شاید نانِ ایشان خیلی ساده باشد ولی لباسِ ایشان نمی‌گویم گران قیمت است ولی پاره نیست.

اگر شما بخواهید یک نفر را بازخواست کنید همه طور می‌توانید این کار را کنید، یک عکس از یک نفر پیدا کنید، یک نفر در یک ماشینِ گران قیمت یک عکسی… یک وقت می‌آید و مانور می‌دهد، این تَبَرُّج می‌شود، این خیلی منفی است، یک وقتی یک عکس از او منتشر می‌شود، جامعه‌ی ما هم تشنه‌ی مبارزه است و از بعضی از تبعیض‌ها متنفّر است و …. آیا این بدین معناست که ما مجوّز داریم که اگر یک عکس از یک نفر دیدیم، این یک عکس را علامتِ فساد بگیریم؟ اگر کسی فساد دارد ان شاء الله مردم و مسئولین با او برخورد کنند، ولی اینکه با یک عکس می‌شود با استناد به نامه ۴۵ امیرالمؤمنین علیه السلام طرف را بازخواست کرد؟

دو جوانی که با تصاویری که قبل از زندگیِ مشترک‌شان منتشر کرده‌اند نشان می‌دهد که آن‌ها در چه سطحی از زندگی هستند، اگر این انصاف است خیلی از علمایی که در قم هستند ساده زندگی نمی‌کنند، خیلی از ساختمان‌هایی که می‌سازند ساده نیست، نمی‌شود انسان بیاید و یک نفر را بازخواست کند.

مبارزه با اشرافی‌گری

نکته‌ی بعدی این است که آن زمان امیرالمؤمنین صلواه الله علیه در جامعه‌ای حاکم شده است که تقاضای مردم مبارزه با اشرافی‌گری است، ولی الآن جامعه‌ی ما به اشرافی‌گری رأی داده است، این که رودربایسی ندارد، حالا شما بگویید که طرفِ مقابل نتوانسته است اعتمادِ مردم را جلب کند، یا قبلاً دروغ گفته‌اند و یا اینکه نتوانسته است اعتمادِ مردم را جلب کند، مردم به کسی رأی دادند که در تلویزیون گفتند خانه‌ی او پنجاه میلیارد تومان می‌ارزد! به این آدم رأی دادند، این دیگر یک مبارزه‌ی سیاسی است، حتّی اگر این اشخاص نخواهند این کار را کنند. وزرایی رأی اعتماد آوردند که هزار میلیارد تومان سرمایه داشتند.

شما در این جامعه هستید، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «فَانَّ فی العَدْلِ سَعَهً»[۵] یک وقت می‌گویید مبارزه با اشرافی‌گری، این حرفِ درستی است، یک وقت می‌گویید مبارزه با تبرّج، این حرفِ درستی است، یک وقت می‌گویید عدالت‌خواهی، این حرفِ درستی است، اما منظورِ من این است که چرا من ندارم؟ من هم اگر بتوانم انگشتر پانصد میلیون تومانی دستِ خود می‌کنم، ولی من ندارم و آن طرف هم که دارد کوفت بخورد، برای همین آن را تخریب می‌کنیم!

بنده نمی‌خواهم عرض کنم آن دعوای هفته‌ی گذشته، آن سیّدی که عدالتخواهی کرده است اینطوری است، عرض کردیم که به بهانه‌ی آن در حال گفتگو هستیم.

آیا واقعاً در فضای زندگیِ ما زندگیِ لاکچری مذموم است؟ یا ندارد بخرد و بخاطرِ آنکه طرفِ مقابل دارد او را تخریب می‌کند. مشخص است که این است و نه آن قبلی!

اگر الآن یک جوان بخواهد ازدواج کند، مخاطبِ او که خانواده‌ی عروس هستند از او چه می‌خواهند؟ می‌گویند أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یَقْتَدِی بِهِ؟ کجا خانواده‌ی عروس از داماد و خانواده‌ی داماد از عروس توقّعِ همان امام است؟ اگر راست می‌گویید نمی‌شود که این امیرالمؤمنین فقط برای پسرِ سفیر باشد!

من کاری ندارم که آن‌ها خوب عمل کردند یا بد عمل کردند، ولی اینکه این نهج البلاغه فقط برای آن‌هاست یا برای ما هم هست؟ اصلاً این ساده‌زیستی یعنی چقدر ساده‌زیستی؟ می‌شود رفت در رستورانی با ده هزار تومان غذا خورد، آیا برای شما پیش نیامده است که بروید و غذای چهل هزار تومانی بخورید؟ همانجا… این فقط برای تخریب خوب است.

مخاطبی که می‌خواهد برای نهج البلاغه شعار بدهد، اگر یک زمانی پولی به دستِ او برسد و یا یک جایی او را دعوت کنند، مثلاً نمی‌رود یک غذای چهل هزار تومانی بخورد؟ نمی‌شود غذای ده هزار تومانی خورد؟ می‌شود دیگر! ظاهرِ این اینطور است که چون ندارم اینطوری است، این که مبارزه با فساد نیست، این که مبارزه با اشرافی‌گری نیست، این کار اعتراض به این موضوع است که چرا من ندارم و او دارد، این که اعتراض نیست.

اینجا امیرالمؤمنین علیه السلام اعتراض نمی‌کنند که چرا برای من دعوتنامه نفرستاده‌ای، حضرت می‌فرمایند: چرا رفتی و مهم‌تر اینکه چرا دلِ تو هم می‌خواست که بروی؟

الآن در جامعه‌ای هستیم که اشرافی‌گری آبرو محسوب می‌شود، خواه یا ناخواه! در این جامعه که مسئله‌ی آن اصلاً مبارزه با اشرافی‌گری نیست نمی‌شود یک نفر را آن وسط گرفت و بازخواست کرد! به جرمی که بقیّه هم دارند! خیلی‌ها هم اگر الآن آن جرم را ندارند، الآن نمی‌توانند داشته باشند، اگر می‌توانستند آن کار را می‌کردند. این همه اشخاصی با پول مردم ماشین‌های خارجی می‌خرند و بعد هم چکِ آن‌ها برگشت می‌خورد چطور است؟ این همه چکِ برگشتی! آمارِ چکِ برگشتی را بگیرید، اگر ضریب بدهید به اندازه‌ی کلِّ طولِ تاریخ خلفِ وعده می‌شود! این یعنی چه؟ یعنی من می‌خواهم با پولِ مردم کاسبی کنم، من لج دارم که چرا این انگشتر در دستِ این شخص است، اینکه مبارزه با فساد نیست.

اصلاً جامعه به این‌ها رأی داده است و می‌شناخته است که این‌ها سرمایه‌دار هستند.

مبارزه با فساد

یک وقتی آمدند به مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه عرض کردند که مبارزه با بهایی‌گری، این‌ بهایی‌ها دین ندارند، نجس هستند، مرحوم امام فرمودند: این شاه را بزنید بهائیت هم از بین می‌رود.

اصلاً این یک مبارزه است که حواسِ شما را پرت کند تا شما یک امرِ اصلی را از دست بدهید. آن چیزی که امروز امرِ اصلی است در مرحله‌ی اول «مبارزه با فساد» است.

فعلاً یک عدّه حرام می‌خورند و یک عدّه حرام نخوردند و پولدار هستند، شما ابتدا این را دریاب، بعد از آن نوبت به این می‌رسد که ارکانِ حکومت ساده‌زیست باشند، بعد ساده‌زیستی هم باید معنی شود، وگرنه با این نامه نهج البلاغه می‌شود رهبریِ نظام را هم تخریب کرد چون لباس پاره به تن نمی‌کند و فقط یک دست لباس ندارند، شما با نامه‌ای که می‌شود آقا را تخریب کرد دیگر پسرِ سفیر را تخریب نکنید، چون ملاک چیست؟ ملاکِ آن این است که متنوّع می‌پوشد؟

ما یک نکته‌ای داریم که فقها می‌گویند اگر شما خرید کردید و دون شأنِ شما بود باید خمسِ آن را بدهید، برای چه این را خریده‌اید؟ مذهبی‌ها این را رعایت می‌کنند؟ جهیزیه‌ای به فرزندان‌شان می‌دهند…

طلبه‌ای که در قم کاسب هم بود می‌گفت: همه چیز خیلی گران شده است، رفته‌ایم مبل خریده‌ایم چندین میلیون تومان شده است، گفتم: دیگر اینقدر هم گران نیست، گفت: چون خارجی است! این شخص نه حکومتی است، نه هیچ چیزی، کاسب است!

در جامعه‌ای که ساده‌زیستی اصلاً ارزش نیست و بلکه برای عموم ضدِّ ارزش است، معنی ندارد شما این را چماق کنید، چون آن وقت باید با همه‌ی جامعه بجنگید، اصلاً اکثریّتِ جامعه این را قبول ندارند، غیر از اینکه باید معنای ساده‌زیستی هم مشخّص شود که ساده‌زیستی یعنی چه؟

آن روایاتی که معصومین علیهم السلام فرمودند اگر شما ثروت دارید خدای متعال دوست ندارد که شما مانندِ فقرا زندگی کنید، البته یک معنی هم در آن بوده است که مثلاً طرف خسیس بوده است…

این باید بحث بشود که ساده‌زیستی یعنی چه؟ ملاکِ آن چیست؟ آیا سه دست لباس می‌شود غیرِ ساده‌زیستی؟ نمی‌شود انسان یک چماق در دست بگیرد و مدام بر سرِ مردم بکوبد. امروز آن چیزی که اصل است مبارزه با فساد است. فعلاً آن کسی اولویّت دارد که حرام می‌خورد و تبرّج می‌کند، برای حرام‌خواری هم باید با فساد مبارزه کرد، بنظر می‌آید که فعلاً باید از این‌ها شروع کرد، تا اینکه یک نفر ساده‌زیست نیست آن هم در جمعی که تقریباً هیچ کسی ساده‌زیست نیست!

لذا بنظر می‌رسد استناد به نهج البلاغه باید خیلی دقیق باشد، وگرنه از منطقِ اهل بیت علیهم السلام دور می‌شود، ما هیچ وقت ندیدیم امیرالمؤمنین سلام الله علیه به ثروتمندانِ حکومتِ خود، اگر حلال خوردند مثلاً بفرمایند که شما هم لباسِ پاره بپوشید.

بله این را داریم که مثلاً فرض بفرمایید اگر هزار میلیارد تومان هم سرمایه دارید باید با همان ماشین که مابقیِ مردم سوار می‌شوند تیمِ حفاظت شما را جابجا کند، بله! این درست است. اما اگر نشنیده‌ایم که بفرمایند اگر پول داری و وزیر شدی، باید حتماً ماشینِ خود را بفروشی. یعنی انسان باید مبانیِ دینی داشته باشد که بتواند حرف بزند، آن چیزی که اصل است «مبارزه با فساد» است و «مبارزه با فساد» سند می‌خواهد، وگرنه جامعه عادت می‌کند که همه به هم تهمت و بهتان بزنند.

یک مدّاح که اصلاً هیچ دولتی و غیره هم نیست، مقابلِ او دو پرس چلوکباب برگ در یک سینی بود، عکسِ آن یک زمانی همه جا پخش شد! چون او مدّاح است باید ساده‌زیست باشد؟ شاید او در عمرِ خود همین یک دفعه را مثلاً کباب برگ خورده است!

لااقل اسمِ این کار را نباید نهج البلاغه گذاشت، مثلاً نامه‌ی ۴۵ نهج البلاغه نباید گفت، این بی‌انصافی است که انسان بخواهد از نامه‌ی ۴۵ اینطور استفاده کند، و این به معنای عدمِ مبارزه با فساد هم نیست، باید با فساد مبارزه کرد.

همین دو نفری که بازخواست شدند اگر فساد دارند و حرام خورده‌اند باید محاکمه شوند، ولی تا سند و مدرک و دادگاهی و محکمه‌ای… اگر شما بخواهید از قاعده‌ی آن خارج شوید و به روشِ آن آقایی که استادِ خارج شدن از قواعد است، اینکه همینطور همه به هم نسبت بدهند وتوهین کنند قطعاً خلاف شرع است، ما زندگیِ مردم را نمی‌دانیم! و این خیلی بد است که فقیر نتواند ثروتِ ثروتمند را اگر حلال به دست آمده باشد ببیند، انسان باید سعه صدر داشته باشد. یکی اگر حرام خورده است که ان شاء الله برای او سببِ درد و رنج شود، ولی اگر حلال است باید سعه‌ی صدر داشته باشم، ان شاء الله که خدای متعال به همه بدهد و به ما هم بدهد.

البته بگویم این مشکلی که الآن در جامعه هست برای آن فساد است، برای تبعیض است.

علّت ایجاد اشرافی‌گری

امیرالمؤمنین سلام الله علیه فرمودند: مردم با ملوک هستند و با دنیا «إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوکِ وَ الدُّنْیَا»[۶] اگر امروز در جامعه‌ی ما دعوا بر سرِ این است که هم نمی‌توانند ثروتِ ثروتمند را ببینند و هم با یکدیگر مشکل دارند و هم چِک‌ها پاس نمی‌شود، این بخاطرِ حرام‌خواریِ بعضی از مسئولین است که بعضی از آن‌ها دیگر کوچک نیست!

این‌ها هستند که در آن سطح با یکدیگر رقابت کرده‌اند و مابقی هم در حالِ یادگرفتن از آن‌ها هستند، اگر بخواهیم بسنجیم چه شده است که جامعه اینطور شده است، این جامعه همان جامعه‌ای است که اولاً یک عدّه جوانِ خود را داده‌اند، جانِ فرزندِ خود را داده است، ما بیش از یکصد و پنجاه هزار مادرِ شهید داریم، این بنده‌ی خدا دیگر فرزندِ خود را داده است، چه شد که ناگهان جامعه باید به این سمت برود؟

همان بلایی که عایشه بر سرِ جامعه آورد، همان بلایی که عثمان بر سرِ جامعه آورد، بعضی از مسئولین همان بلا را امروز بر سرِ ما می‌آورند، همه‌ی مردم داشتند عادی زندگی می‌کردند، خودِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم عادی زندگی می‌کردند، ساده می‌رفتند و می‌آمدند، وقتی عایشه می‌خواست به خیابان برود سیصد نفر راه را برای او باز می‌کردند، روی دوش چند نفر سیاه‌پوست کجاوه می‌گذاشتند… مردم می‌بینند دیگر! می‌گویند: مثلاً مادرِ مؤمنین است! مثلاً مرجعِ تقلید است!

الآن شما بروید بعضی از سالن‌هایی که بعضی از مراکز حوزوی در قم ساخته‌اند را ببینید، باور بفرمایید اگر در سالنِ آن مدرسه بروید اصلاً حیرت می‌کنید که مرجع تقلید اینجا را ساخته است، لابد درست است.

اگر شما این کار را می‌کنید بقیه هم یاد می‌گیرند در خانه‌ی شان… مسئولین که هم مسئولینِ ارشدِ دین هستند و هم مسئولینِ ارشدِ دولت، وقتی این‌ها با یکدیگر رقابت می‌کنند و یا ساده‌زیست نیستند، این‌ها به بقیّه‌ی مردم آموزش می‌دهند که این‌ها ارزش است، آبروست، کلاس است، طبیعی است که مردم هم…

جالب است که امیرالمؤمنین علیه السلام هم نمی‌فرمایند: النَّاسُ عَلَی دینِ الْمُلُوکِهِم، می‌فرمایند: «إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوکِ وَ الدُّنْیَا» وقتی پادشاهان و سران با دنیا همراه بشوند مردم هم از این‌ها استقبال می‌کنند… مردم از هزار رکعتِ امیرالمؤمنین علیه السلام زیاد استقبال نمی‌کنند، اگر حاکمِ جامعه‌ی اسلامی خیلی ساده‌زیست باشد روی مردم اثر می‌گذارد، ولی شما تصوّر نکنید مردم هر روز لباس پاره می‌پوشند، نه! چون مطابقِ شهواتِ آن‌ها نیست، ولی اگر مسئولین مانورِ ثروت داشته باشند، چون مطابقِ شهوات است آن وقت مردم هم مانندِ آن‌ها می‌شوند.

مثلاً طرف ماهی دو میلیون تومان درآمد دارد و می‌خواهد جهیزیه‌ی کسی که ماهی ده میلیون تومان درآمد دارد را بدهد، بعد نمی‌تواند بدهد و باید کلاهِ مردم را بردارد! یا آنقدر قرض می‌کند که سکته می‌کند.

آتشِ این تنافُس از گورِ مسئولینِ دین و دولت بلند می‌شود، نه فقط دولت، مسئولینِ دین هم بله! یعنی شما بعضی از خاطرات را می‌خوانید، اخیراً از شخصی که استادِ خاطره بود خاطره‌ای نقل شده است که یکی از رؤسایِ قوای فعلی سال ۷۴ پیشِ او رفته و گفته: آقا! این حقوقِ من کفافِ زندگیِ من را نمی‌دهد… شاید واقعاً آن موقع کفافِ زندگیِ او را نمی‌داده است…. و امروز این چیزها جزوِ مطالبِ عجیب است، مثلاً می‌شود برنامه‌ای بسازند و در آن بگویند حقوقِ مسئولِ ارشدِ نظام به انتهای ماه نمی‌رسید! الآن هم اینطور است؟!

آیت الله شبیری حفظه الله می‌فرمودند: مرحوم حائری یزدی اعلی الله مقامه الشّریف که وقتی از دنیا رفتند رئیسِ حوزه بودند، زن و بچّه‌ی او در خانه نان نداشتند، یک نفر آن‌ها را یک هفته به خانه‌ی خود برد تا یک چیزی داشته باشند که بخورند، همان هفته‌ی اوّلِ از دنیا رفتنِ حاج شیخ! الآن هم اینطور است؟

اما اگر الآن راجع به یک مرجع تقلید این را بگویند… نمی‌گویم نیست، ولی واقعیّت این است که همه اینطور نیستند، پس شما فقط از پسرِ سفیر توقّع نداشته باشید، نباید ناگهان این وسط یک نفر تاوانِ همه‌ی مسئولینِ دین و دولت را پس بدهند. جرمی که همه مرتکب می‌شوند را نباید با آن یک نفر را مؤاخذه کرد.

اقلِّ آن این است که ما می‌بینیم بینِ بعضی از مسئولانِ حوزه هم اینطور نیست! یعنی شما برای خاطراتِ علمای قدیم تعجّب می‌کنید! تعجّب انگیز است…

محاسنِ مرحوم آیت الله العظمی غروی اصفهانی را بگیرند و بگویند که گوشت خریده‌ای و پولِ آن را نداده‌ای! امروز  همچنین چیزی راجع به یک مرجع تقلید می‌شود؟

توجّه کنید که بنده نمی‌خواهم بگویم حرام می‌خورند، مدلِ زندگی عوض شده است؟ چه شده است؟ باید روی این موضوع فکر کرد، نمی‌شود ناگهان یک نفر را گرفت و مؤاخذه کرد و علی الحساب انتقامِ همه را از این یک نفر بگیریم!

اگر اینکه مدل زندگی عوض شده است خوب است، پس او را مؤاخذه نکنید، اگر نیست و مجرم زیاد است…

دقّت در پندگیری از نهج البلاغه

علی الحساب باید در پندگرفتن از نهج البلاغه دقّت کرد.

این امیرالمؤمنین علیه السلام که نانِ جو می‌خوردند، حدیثِ طَیْرِ مَشْوِی هم دارد، حضرت مرغ هم خورده‌اند، کافی بود آنجا عکسِ حضرت را بگیرند و بگویند: «قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ» و رانِ مرغ هم در دستانِ حضرت بوده باشد! با این سبک می‌شود همه را محکوم کرد، این نگاهِ کاریکاتوری به دین است.

یکی از کارهایی که اگر امیرالمؤمنین علیه السلام زنده بودند و انجام می‌دادند، جامعه‌ی ما ایشان را تخریب می‌کردند این بود که اگر کسی ثروتمند بود، اگر کسی اشراف‌زاده بود و زمین می‌خورد، با او مانندِ بقیه رفتار نمی‌کردند، اینکه ما بگوییم باید با همه یک طور رفتار کرد از کجا آمده است؟

روایاتِ متعدّد داریم اگر برای امیرالمؤمنین علیه السلام خبر می‌آوردند که مثلاً گروهی را برده گرفتند و آورده‌اند، اسیر شده‌اند، اسیرِ جنگی هستند، و به ایشان می‌گفتند که یک شاهزاده هم در بینِ آن‌ها هست، خبر می‌دادند که دخترِ یک صاحب منصب هم در بینِ آن‌ها هست، حضرت اجازه نمی‌دادند که او را به بازار ببرند.

خبر دادند که یک عدّه را از ایران اسیر گرفته‌اند و آورده‌اند، به حضرت خبر دادند که دخترِ صاحب منصب در بینِ آن‌هاست، حضرت پیغام دادند و فرمودند: حق ندارید او را به بازار ببرید که مردم روی او قیمت بگذارند.

در نقل‌ها نگاه کنید آن شخصی که مادر حضرت زین العابدین صلواه الله علیه است، همینطور است، بلکه حتّی گفتند که ازدواج کند، بلکه حتّی گفته‌اند که شوهرش را هم خودِ او انتخاب کند.

آن کسی که صاحب منصب بوده است، حالا آنقدر پایین آمده است که او را به بازار ببرند و قیمت بگذارند، خودِ همین اصلاً….

در یک نقل در مورد مادرِ امام زمان ارواحنا فداه هست که وقتی ایشان را آوردند خیلی مراعات می‌کردند، می‌گفتندِ حالِ او با بقیه فرق می‌کند.

روضه اسرای شام

یک وقتی یک نفر به محضرِ امام صادق علیه السلام رسید و گفت: آقا! این چیست که در دستانِ فرزندانِ شماست؟ حالا اینکه این چه رمزی بود، حضرت فرمودند: این شانه‌ای که در دستِ فرزندانِ ماست از بالِ مَلَک درست شده است، حالا این یعنی چه؟ یعنی فرشته تمثّل کرده است؟ جایی قرار گرفته و این از اثرِ آن است؟ این رمز است؟ شانه‌ی سرِ فرزندانِ امام معصوم بالِ ملک است.

زهرا اطهر سلام الله علیها محضرِ سیّد انبیاء صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند و با گریه و ناراحتی عرض کردند که حسنین علیهما السلام گُم شده‌اند…

این‌ها برای ما درس بود دیگر، برای اینکه تبلیغ کنند تا مردم این جایگاه را بشناسند…

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: نگران نباش! با اصحاب رفتند و شروع کردند به گشتن؛ نقل این است که جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله! این دو بزرگوار کنارِ آن دیوارِ خراب شده‌ی قصرِ بنی النجّار بازی می‌کردند و به خواب رفته‌اند، فرشته‌ای بالِ خود را زیرِ آن‌ها پهن کرده است….

«فرشته» مادّی نیست، همه‌ی عالَم در خدمتِ آن‌هاست…

و فرشته‌ای بالِ خود را سایبان کرده است، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم رفتند و این دو آقازاده را برداشتند و روی دوشِ خود نشاندند، یک نفر نگاه کرد و گفت: «نِعْمَ الْمَطِی یَا رَسُولَ الله» به‌به! ببین کجا نشسته‌اند! حضرت فرمودند: «نِعْمَ الرّاکِبْ» افتخار می‌کنم…

اگر انسان یک عمر برای این جسارتی که به فرزندانِ سیّدالشّهداء علیه السلام شده است بمیرد و بسوزد کم است…

که این‌ها را می‌آوردند شهر به شهر که می‌چرخاندند… به دروازه‌ی شام بردند، بعضی از مقتل‌نویس‌ها یک حرف‌هایی نوشته‌اند که نمی‌شود انسان بیان کند، جایی بردند که مردم آنجا برای خرید و فروش می‌رفتند، کسی که می‌خواهد برای خرید و فروش برود برانداز می‌کند… دخترِ سیّدالشّهداء علیه السلام رفتند و به آن ملعون فرمود: کمی نیزه‌دارها را جلو ببر که حواسِ مردم به این سَرها پَرت شود، نمی‌توانم عبارتِ آن را بگویم، من با تحریف اینطور ترجمه می‌کنم که فرمودند: ما از این نگاه‌هایی که به ما می‌شود اذیّت می‌شویم…


[۱] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی ۴۴

[۲] سوره ی مبارکه ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۳] صحیفه ی سجّادیه، صفحه ۹۸

[۴] خطبه ۴۵ نهج البلاغه

[۵] خطبه ۱۵ نهج البلاغه (فَانَّ فی العَدْلِ سَعَهً ومَنْ ضاقَ علیه العَدْلُ فالجَوْرُ علیه اَضْیقُ)

[۶] خطبه ۲۱۰ نهج البلاغه