«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۲]

«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏»[۳]

هدیه به پیشگاه امیرالمؤمنین علیه أفضلُ‌ صلواهِ‌ المُصَلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

دانستن حقِّ مردم است.

در محضرِ خطبه‌ی ۱۶۲ نهج البلاغه هستیم، عرض کردیم از حوالیِ ۱۵۳ و ۱۵۸ و تا ۱۶۵ این خطبه پیدا می‌شود، جلسه‌ی گذشته بخشی از آن را عرض کردیم که خلاصه‌ی آن این بود که یکی از بنی‌اسد نزدِ امیرالمؤمنین علیه السلام آمد، البته در بیرون از نهج البلاغه از قبیله‌هایِ دیگر هم گفته‌اند، از بیست و یک طایفه‌ی قبیله‌ی قریش یکی بنی‌اسد بود، که از بنی‌اسد یا جایِ دیگر مهم نیست، چون شخص ناشناس است نمی‌شود بررسی کرد برایِ کدام قبیله یا کدام طایفه بوده است، که البته خیلی هم اهمیّت ندارد.

در میانِ جنگِ صفّین و در اوجِ نبرد گفت: چه شد که قومِ شما، شما را از حکومت پایین آوردند؟ البته این سوال در نهج ‌البلاغه نیست و پاسخِ حضرت در نهج البلاغه هست، جاهای دیگری که آمده است خودِ آن شخص استناد کرد که بحثِ امروز هم کمی اینجا قرار می‌گیرد که شما که از نظرِ نَسَب نزدیک‌ترینِ افراد به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بودید، چه شد که قومِ شما نگذاشتند شما به حکومت برسید؟

حضرت ابتدا فرمودند: «إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ»[۴] تو که همینطور حرف می‌زنی و متوجّه نیستی که الآن کجا هستی، «تُرْسِلُ فِی غَیْر سَدَدٍ» بارِ شتر را نبسته رها کردید، یعنی حرفِ سَبُکی زده‌ای، بعد فرمودند: ولی تو به دو جهت حُرمَت داری، یکی اینکه با ما یک نسبتی داری (که جلسه‌ی پیش عرض کردیم چند طور فرمودند چه مدل نسبتی) و یکی اینکه حقّ‌المسئله داری، یعنی اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام مطالبه کردن از حکومت را جزوِ حقوقِ مردم می‌دانند، این هم از آن مطالبِ مهمّی است که اگر انسان بخواهد رویِ آن تأمّل کند خیلی حرف هست، من می‌خواهم سریع از آن رد بشوم.

اصلاً گاهی توقّعِ مردم از خودشان خیلی کم است، مثلاً همین که یک مسئولی یک ویلایی را چند سالی است استفاده کرده است، حالا دیگر استثنائاً این یک نفر آمده است پس بدهد ما اشباع می‌شویم، درحالی که اگر خلافِ شرع تصرّف کرده است باید به اندازه‌ی تصرّفی که کرده باید الآن چیزی بدهد، غیر از آن اگر تمرّد کرده است باید مجازات شود، ولی همین اندازه پس داده است دیگر خدا را شکر می‌کنیم…

حضرت می‌فرمایند: تو حقّ‌المسئله داری، حالا درست است که سوالِ بیجایی پرسیده‌ای، البته سوالِ او سوالِ بیخودی نبود ولی سوالِ او سوالِ بیجایی بود، وسطِ جنگ وقتی همه‌ی سربازانِ امیرالمؤمنین علیه السلام از غیرِ شیعه هستند بحثِ در موضوعِ سقیفه یعنی تحریکِ عواطفِ سربازان، که این خطرناک است، با همین تحریکات است که این همه اتّفاقات می‌افتد… مثلاً به مردم می‌گویند این لوله‌ی آب را فلان‌جا می‌برند و مردم لوله را تخریب می‌کنند، بعد مردم پنجاه روز آب ندارند! اگر رابطه‌ی مردم و حکومت خوب باشد این اتّفاق نمی‌افتد که مردم اینقدر بدبین باشند. البته دشمن هم فعال است، ولی باید حواسِ خود را جمع کنند که اینقدر نسبت به هم بدبین نباشند.

بدبینی یعنی درست پاسخ ندادن به مطالباتِ مردم باعثِ شقاق و شکاف می‌شود، مردم آبِ لوله‌ی شهرِ خودشان را تخریب می‌کنند و بعد پنجاه روز بیچاره می‌شوند، به اینکه مردم تخریب کردند یا منافقین کاری ندارم ولی بالاخره این اتّفاقات در بسترِ نارضایتی می‌افتد.

حضرت فرمودند: تو حقّ‌المسئله داری، تازه آن طرف هم نیامده است از مسائلِ اصلیِ حکومت سوال کند، مثلاً چرا فلانی را نصب کردید؟ چرا فلانی را عزل کردید؟ چرا این پول را آنجا خرج کردید؟ این‌ها خیلی مستقیم به حکومت ربط دارد، اینکه قدیم چه شد حکومت به شما نرسید خیلی بحثِ فرعی‌ای است، ولی حضرت می‌فرمایند: همین که تو سوال کردی حقّ‌المسئله داری، از این فرمایشِ امیرالمؤمنین علیه السلام برمی‌آید که اگر مخاطبِ هیئت از هیئت‌دار سوال می‌کند که چرا اینطوری اداره می‌کنید؟ باید پاسخِ او را بدهند، از این بگیرید تا… وای به حالِ حکومت، حکومت که خیلی در برابرِ پاسخگویی خیلی وظایف دارد، ادارات باید به ارباب‌رجوع درست پاسخ دهند…

اینجا سوالی که این طرف می‌کند هم سوالِ بدجایی است، هم به حکومت بی‌ربط است، حالا اگر امیرالمؤمنین علیه السلام هم پاسخ نمی‌دادند مشکلی نداشت. چون فاعلِ آن سوال شخصِ دیگری بوده است و امیرالمؤمنین علیه السلام نبودند، یک وقت امیرالمؤمنین علیه السلام مرتکب به کاری می‌شوند و از ایشان سوال می‌پرسند، اما در این سوال حضرت کاری نکرده است، شخصِ دیگری حق را خورده است، باید می‌رفت از آن‌ها می‌پرسید که چرا حکومت را به علی بن ابیطالب ندادید، در اینجا که حضرت کاری نکردند.

اینکه حضرت می‌فرمایند: «لَکَ حَقُّ الْمَسْأَلَهِ» یعنی من باید پاسخِ تو را بدهم، حتّی اینجا! وای به حالِ آنجا که خودم فاعل هستم، خودم یک قراردادی را امضاء می‌کنم.

این «لَکَ حَقُّ الْمَسْأَلَهِ» خیلی وقت‌ها چیزِ خوبی است که در دعواهایِ انتخاباتی انسان‌ها…. عزیزانی که در یاد دارند، حدودِ بیست سالِ پیش بعضی از روزنامه‌ها بالایِ روزنامه‌ی‌شان می‌نوشتند: «دانستن حقِّ مردم است» بعد الان ساده‌ترین قراردادهایِ اقتصادی را هم مخفی می‌کنند، ولی کماکان «دانستن حقِّ مردم است». ولی اگر یک نفر بیاید از همان دانستن‌هایی که حقِّ مردم است را بیان کند در بهترین حالت او را مجازات می‌کنند.

از اتّفاقاتِ عجیبی که در تاریخ افتاد، شما می‌دانید همه‌ی تاریخ با تاریخِ شفاهی ساخته شده است، یعنی یک عدّه دیده‌اند و گزارش کرده‌اند، بیش از نود درصدِ تاریخ اینگونه درست شده است، الان در غرب به شدّت دنبالِ این هستند که تاریخِ انقلاب بنویسند و خیلی هم موفّق هستند و دویست سالِ دیگر تحلیلِ انقلاب خیلی دشوار است، برایِ اینکه ما پنج کتاب در داخل نوشته‌ایم، آن‌ها از پانصد نفر مصاحبه‌ی مفصّل گرفته‌اند.

مصاحبه‌ی مفصّل! نه اینکه سوال کننده‌ی اصلی یک مرتبه سانسور کرده باشد، بعد سوال کننده‌ی شفاهی یک مرتبه سانسور کرده باشد، بعد خودِ گوینده هم سانسور کرده باشد، بعد در چاپ هم یک مرتبه مجدداً سانسور شده باشد، و بعد هم بنویسند: «مرکز اسنادِ انقلابِ اسلامی»! یک زمانی بنده به یکی از این آقایان گفتم گاهی مرکزِ اسنادِ انقلابِ اسلامی کتاب چاپ می‌کند که اطّلاعاتِ در آن کتاب از اطّلاعاتِ شخصیِ ما کمتر است! یعنی آنقدر که سانسور کرده است، خودِ ما بیشتر از آن می‌دانیم!

آن‌ها این کار را نمی‌کنند، حدّاقل پانصد کتابِ مفصّل در موردِ مشاهداتِ افرادی که شاهد بوده‌اند دارند، دویست سالِ بعد مثلِ شما که آثارِ تاریخی را نگاه می‌کنید، می‌گویند پانصد و سه کتاب است، پانصد کتاب یک چیز می‌گویند، سه کتاب هم یک چیزِ دیگر! اصلاً آن سه کتاب قابلِ رقابت با این پانصد کتاب نیست، تاریخ اینگونه نوشته می‌شود. بالاخره ما هم جزوِ اسبابِ تاریخ‌نگاری‌هایِ آینده هستیم.

یکی از مطالبی که هیچ وقت از یاد نمی‌برم این است که در آن دوره‌ای که این معاهده‌ی بین‌المللی در حالِ اتّفاق افتادن بود، (برجام) از هر کس از مسئولین که یک طوری با ما ارتباط و رفاقت داشتند و از ما تقیّه نمی‌کردند سوال می‌کردیم، از متنِ مذاکرات که چه چیزی ردّ و بدل می‌شود که بعد منجر به این متن می‌شود… که این متن بعداً مشخّص می‌شود چهارده ماه قبل از آن آماده بوده است، معلوم نیست در آن چهارده ماه چه می‌گفتند، ظاهراً عُرف است که باید متنِ مذاکرات روشن باشد، الآن شما نگاه کنید متنِ مذاکراتِ مجلسِ خبرگانِ قانونِ اساسی موجود است، متنِ مذاکراتِ مجلسِ خبرگان هست، من خیلی از این‌ها را خوانده‌ام، متنِ مذاکراتِ مجلس هست، اصلاً مؤسسه‌ی نور با مجلس یک نرم‌افزاری منتشر کردند که متنِ مذاکراتِ شورایِ ملّی در آن هست، یعنی برایِ زمانِ قبل هم که چه چیزی در مجلس گفته‌اند هم متنِ آن موجود است.

ممکن است که بعضی از آن‌ها را هم زمانی صَلاح ندانند که منتشر کنند، ولی متنِ آن موجود است. حتّی مذاکراتِ مجلس هم موجود است.

ما از هر کسی پرسیدیم که چه گفتند؟ آن‌ها چه بسته‌ای و این‌ها چه بسته‌ای داده‌اند… هیچ! یک وقتی می‌گویند شما نمی‌دانید، درست می‌گویند، شاید صَلاح نیست بعضی چیزها عمومی باشد، ولی آن چیزی که ما پرسیدیم تقریباً هیچ کس نمی‌دانست! وقتی شما چیزی نمی‌گویید بازارِ شایعه را داغ می‌کنید…

ظاهراً امیرالمؤمنین علیه السلام «دانستن حقِّ مردم است» را واقعاً قبول داشتند، شعارِ انتخاباتیِ ایشان نبوده است، لذا این سوال را هم جواب می‌دهند.

غارتِ فعلی را رها نکنیم!

بعد حضرت فرمودند: یک غارتی اتّفاق افتاده است، یعنی حضرت از آن مسئله‌ی گذشته کوتاه نیامدند، ولی این غارتِ فعلی را رها نکن! حتّی حضرت نامِ آن را غارت گذاشتند، یعنی یک بلایی سرِ ما آوردند… غارت یعنی در آن هم غصب هست، هم عُدوان در آن هست، هم هجوم در آن هست، یعنی فقط مالِ غیر برداشتن نیست، مثلاً اگر من تسبیحِ این آقا را بردارم و بروم، به این غارت نمی‌گویند، این فقط گرفتنِ مالِ غیر است، این مالِ حرام است، در غارت هم ظلم هست، هم زور هست، هم عدوان است، هم هجوم است، حضرت همه‌ی این‌ها را فرمودند، «وَ دَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ» آن غارتِ قبلی را رها کن، این غارت را دریاب. دلِ تو می‌خواهد بسوزد که یک روزی حکومت را از ما غصب کردند، «وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ» ببین الآن پسرِ ابوسفیان در حالِ چه کاری است، ابوسفیان و پسرِ او لعنت الله علیهما بدعت‌گرهایِ اصلی نبودند، عَمَلِه و اَکَلِه‌ی جریانِ غاصبینِ سقیفه هستند، این‌ها حداکثر در حدِّ نوکر هستند، اصلاً شخصیّتی ندارند.

نه اینکه مثلاً فرض کنید ما می‌گوییم، در گفتگوهایی که هست نگاه کنید، هیچ کس این‌ها را در معادلاتِ قدرت حساب نمی‌کرد، این‌ها نبودند که بدعت کردند.

حضرت فرمودند: امروز معاویه در حالِ گرفتنِ همین حکومت از من است، این را مواظبت کن! این خیلی درسِ بزرگی برایِ ماست، که اگر کسی در گذشته اشتباهِ فاحشی کرد، خطایِ فاحشی کرد، گناهِ فاحشی کرد، ظلمِ فاحشی کرد، آن ظلم در سرِ جایِ خود است، حضرت هم فرمودند: قیامت دادخواهی می‌کنیم، غارت هم اتّفاق افتاده است، نمی‌گویم ما با هم خیلی رفیق هستیم، ولی فعلاً علی الحساب این امروزی را دریاب! آن قدر که من بررسی کردم، انگار که هیچ کس به این جمله‌ی امیرالمؤمنین علیه السلام عملاً اعتقاد ندارد!

اگر حوزه‌ها قرار بود سراغِ «وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ» بیایند، امروز از حوزه‌ها توقّعِ کارِ تئوری که در دفاع از حکومتِ اسلامی می‌رفت بیش از این بود که امروز هست، بیش از آن چند نفرِ قلیلی که انجام می‌دهند. ظاهراً کسی این حرف را قبول ندارد، اگر الآن زمانِ امیرالمؤمنین علیه السلام بود حتماً یک جلسه می‌گذاشتند و حضرت را نقد و بررسی می‌کردند و می‌گفتند: مثلِ اینکه شما متوجّه نیستید که سقیفه چه اهمیّتی دارد!

هیچ شکّی در اینکه سقیفه اهمیّت دارد نیست، اتّفاقاً ما هم می‌خواهیم امروز یک اشاره‌ای به آن کنیم، حضرت هم نفرمودند ظلم نیست، ولی فرمودند: فعلاً این غارت را رها نکن!

مثلِ اینکه برائتِ حضرت مشکل دارد! مثلِ اینکه حواسِ شما نیست در سقیفه به حضرت زهرا سلام الله علیها چه گذشته است…

انصافاً اگر این حرف را انسان به کلامِ امیرالمؤمنین علیه السلام وصل نکند، آن هم این که منابعِ غیر از نهج البلاغه هم مثلِ أمالیِ شیخ صدوق، ارشادِ شیخ مفید و جاهایِ دیگر آمده است، اگر این را یک شخصِ دیگر می‌گفت در جامعه‌ی خودمان به راحتی رَمیِ به تسنّن می‌شد.

مثلاً اگر کسی می‌گفت: آقا آن غلطِ زیادی‌ای که رُخ داده است غلط بوده است، خیلی هم آسیب رسانده است، منشاءِ همه‌ی بیچارگی‌ها هم آن است، ولی فعلاً علی الحساب در این شرایط آن را کنار بگذارید، فعلاً نگذارید آن ظلمی که دیروز آمدند حکومت را گرفتند تکرار شود، الآن یک حکومتِ نیم‌بَندی به امیرالمؤمنین علیه السلام دادند تحویل داده‌اند، الآن دوباره در حال گرفتنِ این حکومت هم هستند، اجازه ندهید فعلاً این حکومت را هم بگیرند…. اگر کسی این حرف را بزند رَمیِ به تسنّن می‌شود.

به نظرِ حقیر جامعه‌ی دینیِ ما جز عدّه‌ی قلیلی اصلاً به این سمت نمی‌روند، مدام می‌گویند فعلاً مطرح کردنِ بعضی موضوعات بصورتِ علنی صلاح نیست، می‌گویند این‌ها سُنّی هستند، وحدتیّون هستند… بر سقیفه‌چی‌ها لعنت! ولی امروز یک مشکلِ دیگری داریم، این را دریاب! اصلاً اجازه نمی‌دهند، این کلامِ امیرالمؤمنین علیه السلام است! آن را رها کن، آن غارت را رها کن! این غارت را بگیر! خطرِ جدّی است، ناموسِ شیعه در خطر است، این غارت را بگیر! این‌ها دردهاست…

مطالبه‌گری از حوزه‌هایِ علمیّه

ریشه‌ی این‌ها در حوزه‌ی علمیّه است، واقعیّت این است که سخت‌ترین حرف‌ها را در موردِ حوزه می‌شود زد، لذا بنده امسال هم ماه مبارک رمضان چند جلسه‌ای که در مجلسی عرایضی داشتم، اجازه‌ی منتشر شدنِ صوتِ آن را ندادم، واقعیّت این است که اگر شما می‌بینید کشور از لحاظِ دینی مشکل دارد باید شما بروید از حوزه مطالبه کنید، اگر به آقایان بر نمی‌خورد امیرالمؤمنین علیه السلام حقّ‌المسئله را مطرح فرموده‌اند. الآن شما از نهادِ مرجعیّت سوال کنید، با حفظِ احترام، قطعاً بی‌ادبی غلط است، قطعاً همه را با یک چوب زدن غلط است، قطعاً همه را یک طور دیدن غلط است، این ظلم است، در این شکّی نیست…

اما شما سوال کنید، من به عنوانِ یک کسی که نفهمیده است، این را من نمی‌فهمم! این را چکار کنم که نمی‌فهمم؟ این رفتارِ شما را نمی‌فهمم! ما پاسخگویی نفهمیدیم و ندیدیم، حدّاقل به اندازه‌ی نیاز نیست، اصلاً کجا هست که برویم بپرسیم؟

امیرالمؤمنین سلام الله علیه یک صندوقی داشتند که وقتی کسی وارد می‌شد می‌گفتند بنویسید و در آن صندوق بیندازید، بررسی می‌شود و جوابِ تو را می‌دهیم، «لَکَ حَقُّ الْمَسْأَلَهِ»

اینکه اولویّت‌بندیِ مردم در مسائلِ دینی چه باشد، اینکه اِمَّهاتِ مسائلِ دینیِ مردم شخم زده می‌شود و ساکت هستند، مثلاً یک بنده‌ی خدایی می‌آید راجع به اینکه فرزندانِ حضرت زینب سلام الله علیها در کربلا بوده‌اند یا نبوده‌اند بحث می‌کند، آن هم سرِ جایِ خود بحثِ محترمی است، بنده نمی‌خواهم بگویم محترم نیست، ولی اولویت‌ها… حالا من این را گفتم که نخواهم حرف‌هایی را بزنم که خطرناک بشود… شما می‌بینید فضایِ دینداران تغییر می‌کند، یک نوشته‌ای مطرح می‌شود، همه واکنش نشان می‌دهند، یک نوشته‌ای ده برابرِ آن مطلب منتشر می‌شود و هیچ کس واکنش نشان نمی‌دهد، این از کجاست؟ مسئولِ مسائلِ دین کیست؟ مسئولِ واکنش‌ها کیست؟ مسئولِ اولویّت‌بندی‌ها کیست؟

الآن شما سوال کنید موضوعِ سقیفه چیست؟ می‌گویند طرف آمده است سوال کند، این اقراء به جهل است.

در آن خطبه طرف آمده است سوال کند که موضوعِ سقیفه چیست؟ چیزی هم نمی‌داند، چون نمی‌گوید شما غدیر داشته‌اید، چرا به عنوانِ خلیفه انتخاب نکردند، این را نمی‌گوید، می‌گوید: شما نزدیکانِ پیغمبر بودید، اقوامِ پیغمبر بودید، یعنی مشخّص است که این شخص شیعه نیست، بنده‌ی خدا آمده سوال کند که چرا حقِّ امیرالمؤمنین علیه السلام خورده شده است، الآن وقتِ آن است که جوابِ او را بدهی و یک شیعه جذب کنی! اما حضرت می‌فرمایند: این چه حرفی است، مثلِ شُتُری که بارِ آن کج است، چقدر سَبُک حرف می‌زنی، چقدر بی‌وقت سوال می‌کنی، یعنی چه؟ یعنی مگر راجع به مهمترین مسائلِ اقتصادی هم وقت دارد؟ بله! ظاهراً وقت دارد، اولویّت دارد.

اگر از حضرت خصوصی سوال می‌کرد، حضرت اینگونه پاسخ نمی‌دادند، این برایِ عرصه‌ی اجتماع است، اشتباه نشود، وگرنه عقاید که تعطیلی ندارد…. طرف می‌آید وسطِ جنگ سوال می‌کند، یعنی در تریبون، یعنی در رسانه، در مقابلِ مردم، حضرت می‌فرمایند: این چه وقتِ سوال کردن است؟ این چه سوالی است؟ با این حال پاسخِ طرف را می‌دهد، دو طرفِ این موضوع مهم است، هم اینکه اگر مسائلِ دینی بخواهد عَلَنی شود زمان دارد…

اگر همین حرف را به امیرالمؤمنین علیه السلام متّصل نکنید به راحتی به شما نسبتِ تسنّن می‌دهند، چه کسانی؟ مثلاً کسانی که نه به باکرگی می‌گویند؟ این‌هایی که نه به حجاب می‌گویند؟ این‌ها که نه! اهلِ علم!

هیئتی‌ها هم اینجا مظلوم واقع شده‌اند، هیئتی‌ها دنباله‌رویِ بزرگترها هستند، وقتی واکنشِ آن‌ها را می‌بینند واکنش نشان می‌دهند، من همیشه گفته‌ام که یک روزی یک کتابی نوشته شد که بزرگانِ مراجع وسط آمدند و حدّاقل پنجاه نفر اظهارِ نظر کردند و کوبیدند، بدتر از آن حرف زده شد و در حوزه کتابِ سال شد!

یعنی انسان نمی‌داند که چرا یک جا واکنش هست و یک جایِ دیگر واکنش نیست، انسان این را متوجّه نمی‌شود.

حضرت می‌فرمایند: جایِ این سوال اینجا نیست، اما «لَکَ حَقُّ الْمَسْأَلَهِ» تو حقِّ سوال داری، می‌توانی سوال بپرسی، و چون می‌توانی سوال بپرسی من هم باید جوابِ تو را بدهم، لذا با اینکه اصلاً مصلحت نیست که من بخواهم کامل راجع به سقیفه صحبت کنم، ولی….

طبیعتاً برایِ امیرالمؤمنین که در سپاهِ ایشان اکثریّتِ مطلق همه محبّانِ متعصّبِ دو خلیفه‌ی اول و دوم هستند، آنجا شما بگویی یک غارتی بوده است هزینه دارد، این شوخی نیست، این برایِ حضرت هزینه دارد..

ولی پاسخِ طرف را می‌دهد.

البته جاهایی حضرت از این نرم‌تر پاسخ داده‌اند، مثلاً فرمودند: (به بیانِ امروزی) ما یک حسابی داشتیم، ما یک چِکی داشتیم، مردم وعده‌ای داده بودند (اشاره به غدیر است)، ولی وقتی این به سررسیدِ خود رسید وصول نشد، یعنی وقتی به سررسید رسید، مردم پایِ بیعتِ خودشان نایستادند…. طبیعتاً این رتوش شده‌ی آن غارت است، در غارت خیلی چیزها هست.

حضرت فرمودند: غارت شد! ولی آن غارت را رها کن، این غارت را بگیر!

بعضی چیزها، انگار مسائلِ فطریِ انسان‌ها در شرایطِ خود قرار می‌گیرد، مثلاً اگر زنده باشیم و محاسنِ ما سفید شود و بخواهیم برایِ نوه‌هایمان تعریف کنیم، این‌ها از آن خاطرات است که….

مثلاً من هیچ کجا ندیده‌ام که بگویند سربازانِ اشکانیان یا کوروشِ هخامنشی برایِ دفاع از سرزمین حقوق می‌گرفتند، من خیلی کتبِ تاریخی می‌خوانم، من تا بحال ندیده‌ام مثلاً در جایی بنوسیند سربازانِ کوفه حقوقِ سالیانه می‌گرفتند، ما ندیده‌ایم! بلکه دیده‌ایم اگر سربازانِ کوفه درست کار کنند امیرالمؤمنین علیه السلام این‌ها را خیلی عجیب تکریم می‌کنند.

بعد مثلاً فرض بفرمایید تیمِ کشورِ ما می‌رود با یک تیمِ آفریقایی برنده می‌شود، البته ما از اینکه آبرومندانه بازی کردند خیلی خوشحال هستیم، بعد به هر کدامِ آن‌ها حدودِ بیست هزار دلار می‌دهند، ولی هیچ کس نگفت این‌ها برایِ پول می‌روند! شما هیچ اعتراضی نمی‌شنوید، هیچ!

به یک تیم ششصد هزار دلار پول دادند، مگر در اوهام به یک مدافعِ حرم چقدر دادند؟ اصلاً فرض کنید که داده‌اند، مگر چقدر می‌دهند؟ اصلاً به یک سرباز بگویند پول گرفته! انگار جانِ او با گربه یکی است، من این را هم از چشمِ حوزه می‌بینم!

اگر ما حقّ‌المسئله داریم، کدام مرجع تقلیدِ ما بهشت فاطمه معصومه سلام الله علیها رفت و سرِ قبرِ غریبانه‌ی یک عدّه شهیدِ غریبِ وطن و عکسِ آن را منتشر کرد؟ شاید رفته است، منتها چرا منتشر نمی‌کنید؟ چرا تکریم نمی‌کنید؟

اگر بعضی می‌گویند پول گرفته‌اند، زن و بچه‌هایِ این‌ها آن پول‌ها را کجا خرج کرده‌اند که وضعِ زندگیِ‌شان این است؟

مثلاً فرض بفرمایید برایِ آن فوتبال گرفتند: ما توانستیم در برابرِ یک قدرتِ جهانی فقط با یک گل ببازیم! بنده اینجا هیچ تخطئه‌ای ندارم، اما آنجا با دنیا جنگیده‌اند و نباختند، بلکه پیروز شدند، امروز اگر شما بروید در فرودگاهِ دمشق چون یک ایرانی هستید عزّتِ شما از یک نیرویِ مهمِّ دولتیِ سوریه بیشتر است، من یکبار که از اربعین بازمی‌گشتم در فرودگاهِ عراق عکس گرفته‌ام، عراق که دویست و نوزده هزار کشته از ما گرفته بود، نوشته بود: «قالَ الإمامُ الخُمَینی» این عجیب است، فرودگاهِ بین‌المللیِ یک کشورِ دیگر که دویست و نوزده هزار کشته و پانصد هزار جانباز از ما گرفته است و ما هم حدّاقل همین اندازه از آن‌ها گرفته‌ایم…

اگر کسی می‌خواهد درک کند فرض کند در فرودگاهِ مهرآباد بنویسند: «حضرتِ صدّام می‌فرماید»

بالاخره اینطوری است دیگر! او کجاست؟ امام کجاست؟ چقدر جایگاه‌شان متفاوت است؟ مبارزه کردند، مقاومت کردند، نباختند، نه یک یک، «وی اِی آر» کجا بود؟ همه‌ی «وی اِی آر»هایِ دنیا در مسائلِ جنگ علیه ما هستند، مثلاً کدام «وی اِی آر» دنیا آمد شیمیاییِ آلمانی‌ها علیهِ ما را به تصویر بکشد؟

بنده به اندازه‌ی خودم طرفدارِ ورزش هم هستم، اما چطور آن را ندیدید؟ چطور آن را ندیدید که طرف سینه‌ی خودش را سپر کرد و خونِ رگِ گردنش فوّاره زد برایِ اینکه یک جایی را حفظ کند؟ و حفظ کرد! چطور آن را نمی‌بینید؟

اگر از من بپرسند می‌گویم: حدّاقل می‌شود از مرجعیّت سوال کرد! مؤدّبانه، به زمین بخوابیم و در کمالِ ادب صورت به خاک بمالیم.

هر اداره‌ای زمانِ امام رحمه الله علیه دنبالِ این بود که اگر امام چیزی راجع به آن‌ها گفته است، آن مطلب را رویِ در و دیوارِ آن اداره می‌زدند. اداره‌ی بیمه هرچه گشته بود تا ببیند امام راجع به بیمه چه چیزی فرموده است، چیزی پیدا نکرده بود، رویِ دیوارِ سازمانِ بیمه‌ای نوشته بودند: «امام خمینی: بیمه چیزِ خوبی است.»، فرض بفرمایید می‌توانستند در این حد که «دفاع از ناموسِ اسلام چیزِ خوبی است»  بگویند. «وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ»

حالا من با آن را کاری ندارم که در فشارِ شدیدِ آن دشمنِ بعثی رفتند با مرجعی مصاحبه کردند و گفتند: صدّام در حالِ ظلم به ملّتِ عراق است، آن مرجعِ تقلید گفت: نه! اینطور نیست! این‌ها را ما می‌گوییم ایشان ساکنِ عراق بودند و شرایطِ تقیّه بود و … اما شما که اینجا هستید، نهایتاً یک اختلافی هم با یکدیگر دارید، به اندازه‌ی یک فوتبال که می‌ارزد! جانشان را داده‌اند.

اگر حقّ‌المسئله جایی دارد که من امروز سعی کردم خیلی شوخی کنم که هم خودم عصبانی نباشم و هم نخواهم بعضی حرف‌ها را بزنم، اگر این حقّ‌المسئله هست، انسان برود یک طوری، مثلاً یک جایی قرار دهند انسان سوال کند و بگوید ما این را نمی‌فهمیم، لطفاً بفرمایید که ما هم بفهمیم، بد نیست، می‌شود این را پیشنهاد داد.

خطبه یک قسمتِ دیگری دارد که الآن دیگر فرصت نیست و امروز هم بعد از مدّتی می‌خواهیم یک روضه از برادرِمان بشنویم که ما اینجا کمتر توفیق داریم، من دو سه جمله راجع به حضرت صادق علیه السلام بگویم، این خطبه یک تَتِمِّه‌ای دارد که بعداً عرض می‌کنم که چرا امیرالمؤمنین علیه السلام به غدیر و این‌ها اشاره‌ای نکردند و ابن ابی الحدید هم اینجا یک شیطنتی می‌کند و می‌گوید: از استادم پرسیدم چرا اینجا حضرت علی به نسب و رفاقت و این‌ها بسنده کرد و مطلب را باز نکرد، او جواب‌هایی می‌دهد، در نهایت دوباره ابن ابی الحدید می‌گوید: پس معلوم است که نَصّی درباره‌ی علی نیست، که این موضوع به تنهایی یک بحث است که اگر جلسه‌ی بعد زنده بودم یک اشاره‌ای به آن می‌کنم.

فاصله گرفتنِ عُلَما از سیره‌ی اهل بیت علیهم السلام

در آستانه‌ی شهادتِ حضرت صادق سلام الله علیه هستیم، این هم بد نیست انسان برود بپرسد، چه چیزی باعث شده است که رفتارِ ائمه علیهم السلام با رفتارِ بعضی از علمایِ ما که آن بعضی کم نیستند… چرا سیره‌ی ائمه علیهم السلام جاری نیست؟

مثلاً می‌گوید: در حالِ راه افتادن بودم که دیدم حضرت صادق سلام الله علیه روحی له الفداه در حالِ راه رفتن هستند، حضرت را تعقیب کردم که ببینم حضرت کجا می‌روند، ناگهان یک چیزی صدا کرد، من فکر کردم در تاریکی طوری شده است، جلو رفتم و دیدم یک کیسه است که در آن نان است…

اینکه اهل بیت علیهم السلام به فقرا کمک می‌کردند که خیلی کمک می‌کردند… رفقا بخدا نمی‌دانم این درد را به کجا بگویم، در همین قم یک بیمارستانی به نامِ یک عالِمِ بزرگواری که از دنیا رفته است ساختند، یک تابلوی گران قیمت هم زدند که بیمارستانِ فلان موقوفه‌ی آیت الله فلانی است، خیلی از شما ممنون هستیم، مردم هم استفاده می‌کنند… این بیمارستان یک درِ پشتی هم داشت، در این درِ پشتی فقط زده بودند بیمارستانِ فلان، گفتند اگر کسی آمد و شک داشت، آن طرف یک تابلویِ شصت میلیونی زده‌اند که موقوفه‌ی فلانی است… آمدند گفتند: نه! این را بِکَنید دوباره یک تابلو هم برایِ آن درِ پشتی بزنید که این بیمارستان موقوفه‌ی آیت الله فلانی است، آمدیم یک نفر از این در داخل آمد و از آن در نیامد…

مردم می‌گویند دوباره چند میلیون تومان؟ دوباره شصت میلیون تومان خرج کنیم و تابلویِ این طرف را هم عوض کنیم که دو محکم شود! اگر عوام از این کارها بکنند… البته آن عالِم از دنیا رفته است…

آنقدر از این موارد زیاد است، بعد شما می‌گویید جمهوریِ اسلامی باعث شده است دینداری نزدِ مردم…

آنجا را حدّاقل می‌گویند طرف مسئولِ حکومت است، بالاخره…

خیریّه‌ی فلان… هرچه درست کنید خوب است، ولی… حضرت صادق علیه السلام هم این کار را می‌کردند، ولی می‌گوید: دیدم حضرت کیسه‌ی نان رویِ دوشِ خود دارد، یعنیِ خودِ امام هم شخصاً این کار را انجام می‌دهد، حضرت نوکر داشتند که این کار را بکند، اما اینکه خودِ ایشان این کار را بکنند… مثلاً فرض بفرمایید ما کمیته‌ی امداد داریم، ولی در فلان مسئله می‌گویند مقام معظم رهبری فلان مقدار پول کمک کردند، چرا می‌گویند؟ برایِ اینکه بقیّه هم کمک کنند.

همان چیزی که بنده عرض کردم، بروید یک عکس کنارِ شهدایِ مدافعِ حرمِ غریبِ وطن… ما اینجا پاکستانی داریم، اصلاً نمی‌توانند به خانواده‌هایِ آن‌ها در پاکستان بگویند این‌ها کشته شده‌اند، چون خانواده‌های‌شان هم دچارِ دردسر می‌شوند، شهید شده است، همین‌جا او را دفن کنید و کسی هم صدایِ او را نفهمد، برایِ اینکه برایِ زن و بچه‌اش خطرناک است.

بخدا اگر کسی بعضی خانه‌هایِ این‌ها را برود ببیند از خجالت آب می‌شود، اصلاً نمی‌شود روضه بخوانی و روضه‌ی خرابه‌ی شام، بعد بگویند شما یک عُمر روضه‌ی خرابه‌ی شام خواندید، بِلاتَشبیه در کشورتان برایِ یتیمِ یک شهید خرابه‌ی شام دارید.

اصلاً نمی‌خواهد کاری بکنید، شما فقط بروید آنجا که بگویند یک دفعه هم سرِ قبرِ یک شهیدِ غریبِ وطن رفته است.

آن طرف می‌گوید: دیدم صدا می‌آمد، (نان را خشک می‌کردند که خراب نشود) دیدم رویِ دوشِ حضرت نان است، حضرت این‌ها را برداشتند و با یکدیگر سلام علیک کردیم، به مکانی که بازمانده‌ی مکانِ سقیفه بود رفتیم، یعنی جایی که ظلم کردند، اصلاً محلِّ شروعِ ظلم به اهل بیت علیهم السلام آنجا است، عدّه‌ای بیچاره آنجا بودند، حضرت آن نان‌ها را به آرامی زیرِ لحافِ هر شخص می‌گذاشتند و سراغِ نفرِ بعدی می‌رفتند، گفتم: آقا! این‌ها که مخالفِ ما هستند، حضرت فرمودند: اگر این‌ها با ما مخالف نبودند که ما این‌ها را در نمکِ غذایمان هم شریک می‌کردیم، یعنی سفره‌ی‌مان را از این‌ها خالی نمی‌کردیم، اما ممکن است این شخص صبح که بیدار می‌شود گرسنه باشد، حتّی ممکن است به من فحش هم بدهد، او فحش را می‌دهد اما من نمی‌توانم گرسنگیِ او را تحمّل کنم، ما چقدر فاصله گرفته‌ایم؟

بله! در جمهوریِ اسلامی بعضی آقایان غلطِ زیادی کردند و باعثِ ندیدنِ خیلی از پیشرفت‌ها شدند، آن سرِ جایِ خودش! در آن حرفی نیست.

اما اینکه چرا شما این کارها را نمی‌کنید؟ چرا شما کم از این کارها می‌کنید؟ اگر یک عالِمِ برجسته‌ای مثلاً به کرمانشاه برود چه کسی به آن عالِم بی‌ادبی می‌کند؟ اتّفاقاً او را تشویق می‌کنند، این را هم نمی‌شود گفت که دولتِ فعلی از بنی‌عبّاس بنی‌عبّاس‌تر است…

اگر آن حقّ‌المسئله‌ی امیرالمؤمنین علیه السلام معتبر است، چرا رفتارِ بعضی از زُعَمایِ دینیِ ما با رفتارِ ائمه علیهم السلام فرق دارد؟

فضائلِ امام صادق علیه السلام

یک چیزی در موردِ امام صادق علیه السلام هست که من این را در موردِ ائمه‌ی دیگر علیهم السلام ندیده‌ام، و از این جهت خیلی فرصتِ خوبی است که انسان به حضرت توسّل پیدا کند.

امام باقر علیه السلام در وصیّتِ خود به امام صادق علیه السلام فرمودند: به تو وصیّت می‌کنم که شیعیان را دریابی و مباد بر تو که از شیعیان غفلت کنی!… مثلِ این می‌ماند که حضرت تهدید بشوند!

حضرت فرمودند: من اجازه نمی‌دهم شیعیانِ تمامِ دنیا (بعد هم به مصر مثال زدند) گرفتاری داشته باشند و من از آن‌ها غفلت کنم.

یا امام صادق! ما محبّ و شیعه‌ی شما هستیم، حدّاقل در لغت، حضرت صادق علیه السلام وعده داده‌اند و فرمودند که من فراموش نمی‌کنم. لذا در بشارتی هم که حضرت حق معمولاً برایِ هر امامی بصورتِ شخصی داده است، مثلاً برایِ سیّدالشّهداء علیه السلام شهادتِ ایشان را، برایِ امام رضا علیه السلام فرزندِ ایشان را، در موردِ حضرت صادق علیه السلام هست که «حَقُّ القَولُ مِنّی لاَسُرَّنَّهُ فِی أشیَاعِهِ وَ أنصَارِهِ وَ أولِیَائِه»[۵] من روزِ قیامت یک طوری شیعیانِ امام صادق علیه السلام را اکرام می‌کنم که دلِ او را شاد کنم، وقت نبود که ما عرض کنیم حضرت چقدر کار کرده است، حقاً هم همینطور است، عمدتاً همه‌ی دارایی‌هایِ ما از مکتب، از امام صادق علیه السلام است، اگر امام صادق علیه السلام نبودند ما از ائمه‌ی قبلی هم هیچ چیزی نداشتیم.

اینکه حضرت با علمایِ مذاهب چطور رفتار کرده است، مالک بن أنَس که امامِ مذهبِ مالکی است می‌گوید: وقتی من نزدِ امام صادق علیه السلام می‌رفتم، حضرت آنقدر من را تکریم می‌کردند، آنقدر ادب می‌کردند، و بعد می‌گوید: و گاهی به من می‌فرمود، و بعد می‌گوید: و به خدا سوگند که به قولِ خود صادق بود. چه کسی در حالِ گفتن است؟ امامِ یک مذهبِ دیگر در حالِ گفتنِ این حرف‌هاست. می‌گوید: وقتی او را می‌دیدیم به یادِ خدا می‌افتادیم، بعد می‌گوید: یک روزی به اتّفاقِ هم به حج رفته بودیم، همدیگر را نزدیکِ خانه‌ی خدا دیدیم، (آنجا لبّیک می‌گویند) می‌گوید: یک بار امام صادق علیه السلام فرمودند «لَبَّیک اللهمَّ لَبَّیک» دیدم حضرت می‌لرزند، گفتم: یابن رسول الله! چرا تکرار نمی‌کنی؟

کَرَمِ اهل بیت علیهم السلام عالَم را بیچاره کرده است، این همه در راهِ خدا خدمت کنی، اگر همه‌ی معارفِ شیعه را هفت قسمت کنی، شش هفتمِ آن از امام صادق علیه السلام است، یک هفتمِ دیگر از بقیه‌ی ائمه علیهم السلام است، حضرت این همه خدمت کرده است…

مالک می‌گوید: گفتم آقا چرا یک بار گفتید؟ دیدم دهانِ حضرت می‌لرزد…

«لَبَّیک» یعنی آمده‌ام اجابت کنم، بعد حضرت حق هم باید بپذیرد، می‌گوید: حضرت فرمودند خوف دارم خدا من را نپذیرد، اینقدر خودشان را بدهکار می‌بینند.

من این را همیشه گفته‌ام، باز هم دوست دارم بگویم، ان شاء الله امام صادق علیه السلام به ما نظر کند.

حضرت در حالِ نماز خواندن بودند، یک نفر آمد و گفت: اموالِ من را دزدیده‌ای! وقتی نمازِ حضرت تمام شد، فرمودند: چقدر بوده است؟ گفت: هزار سکّه! هزار سکّه خیلی است، حضرت فرمودند: بیا برویم هزار سکّه را به تو بدهم… (ما چقدر فاصله گرفته‌ایم) حضرت رفتند هزار سکّه به او دادند و او هم تشکّر نکرد، انگار که نستجیربالله حضرت اموالِ او را برداشته است، رفت پول را در خورجین بگذارد که ناگهان پولِ خود را پیدا کرد، خیلی شرمنده شد، برگشت و به درِ خانه‌ی حضرت رفت، در زد و حضرت بیرون آمدند، حتّی نمی‌توانست سرِ خود را بلند کند، گفت: آقا! این سکّه‌ها خدمتِ شما. حضرت فرمودند: چه شد؟ گفت: پول‌هایم را پیدا کردم، حضرت فرمودند: من که پولِ خودت را نداده بودم، دیدم ناراحت هستی، حالت گرفته است، اموالت گُم شده است، من این را به تو هدیه دادم، وقتی ما هدیه بدهیم که پس نمی‌گیریم…

یا امام صادق! ضَیفُکَ بِبَابِک! مِسکینُکَ بِبَابِک…

الحمدلله ما جسارت نمی‌کنیم، البته ممکن است بعضی مواقع وقتی اعمالِ ما را به محضرِ شما عرضه می‌کنند جسارت باشد… خودِ امام صادق علیه السلام فرمودند: از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حیاء کنید، این اعمالِ شما را به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم عرضه می‌کنند…

برایِ ما اینطور نقل شده است که آن عالِمِ برجسته‌ای که وقتی نامِ او می‌آمد همه‌ی مذاهب درباره‌ی او خاضع شده بودند، یک گَبر و مُلحِدی که خدای متعال را قبول نداشت در جلسه‌ای که با حضرت مباحثه کرد، دقایقی که گفتگو کرد، آمد گفت: «مَا هَذَا بِبَشَر؟» این که بشر نیست، «وَ إنْ کَانَ فِی‌ الدُّنْیَا رُوحَانیٌّ یَتَجَسَّدُ إذَا شَاءَ ظَاهِراً، وَ یَتَرَوَّحُ إذَا شَاءَ بَاطِناً فَهُوَ هَذَا!»[۶] این یک موجودِ ملکوتی است، شما ببینید چقدر در فضایِ جامعه بحق یک انسانی که عالِم است (حتّی غیرِ دینی) تکریم می‌شود، اصلاً انسان‌ها در برابرِ علمِ عالِم خاضع هستند.

روضه‌ی امام صادق علیه السلام

چند بار این اتّفاق افتاده است که محاسنِ مولایِ ما امام صادق علیه السلام سفید شده بود، عالِمِ برجسته بودند، جهانی بودند، از آن سرِ دنیا می‌آمدند تا با ایشان بحث کنند.

در عرب اگر کسی بیچاره و فقیر باشد و نان نداشته باشد که بخورد، یک چیزی می‌خرد که سرش برهنه نباشد، در عرب خیلی بد می‌دانستند، مثلِ نیرویِ نظامی که کلاه به سر نداشته باشد، این عُرفِ آن زمان بود، اگر کسی چیزی به سر نداشت اوجِ توهین بود…

امام صادق سلام الله علیه شصت و چند ساله، فقط در مسجدِ کوفه نهصد درس بر مدارِ روایاتِ حضرت بود، کار به جایی رسید که سواره آمدند و حضرت را با پایِ برهنه و سرِ برهنه از خانه بیرون آوردند، حضرت را کشیدند، از این اتّفاقات زیاد افتاده است، ولی لا یوم کیومک یا اباعبدالله یَومٌ عَلَی صَدرِ المُصطَفی…


[۱] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی ۴۴

[۲] سوره ی مبارکه ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۳] صحیفه ی سجّادیه، صفحه ۹۸

[۴] خطبه ۱۶۲ نهج البلاغه (و من کلام له (علیه السلام) لبعض أصحابه و قد سأله: کیف دفعکم قومُکم عن هذا المقام و أنتم أحَقّ به؟ فقال: یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ فِی غَیْر سَدَدٍ وَ لَکَ بَعْدُ ذِمَامَهُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَهِ، وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ: أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ (صلی الله علیه وآله) نَوْطاً، فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَهً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ؛ وَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَیْهِ یَوْمُ الْقِیَامَهِ وَ دَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ وَ لَکِنْ حَدِیثاً مَا حَدِیثُ الرَّوَاحِلِ وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ، فَلَقَدْ أَضْحَکَنِی الدَّهْرُ بَعْدَ إِبْکَائِهِ، وَ لَا غَرْوَ وَاللَّهِ فَیَا لَهُ خَطْباً یَسْتَفْرِغُ الْعَجَبَ وَ یُکْثِرُ الْأَوَدَ، حَاوَلَ الْقَوْمُ إِطْفَاءَ نُورِ اللَّهِ مِنْ مِصْبَاحِهِ وَ سَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ یَنْبُوعِهِ وَ جَدَحُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ شِرْباً وَبِیئاً، فَإِنْ تَرْتَفِعْ عَنَّا وَ عَنْهُمْ مِحَنُ الْبَلْوَى أَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ وَ إِنْ تَکُنِ الْأُخْرَى، «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ».

[۵] حدیث لوح

[۶] موسوعه الکلمه، جلد ۱۲، صفحه ۵۴