حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ ۱۸ فروردین ۱۳۹۶ به سخنرانی با موضوع «درآمدی بر نهج البلاغه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
- مروری بر مباحث گذشته
- حیرتانگیزی نهج البلاغه از نظر ادبی
- مشاورهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به خلیفهی دوم دربارهی حمله به ایران
- مورد قبول نبودن خلیفهی دوم برای امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- برخی از دیدگاههای انحرافی در این دوران
- تخصّصی بودن کار تفسیر حدیث
- جنبههای مختلف در بررسی یک حدیث
- برائت از دشمنان مذهب و دشمنان اسلام
- تفاوت شمارهی خطبهها در نسخههای مختلف نهج البلاغه
- متن خطبهی ۲۲۸ نهج البلاغه
- انتساب خطبهی ۲۲۸ به افراد مختلف
- نبود اطمینان صد درصدی به متن نهج البلاغه
- بحث در مورد اعتبار خطبهی ۲۲۸
- بررسی کلام امیر المؤمنین در مورد خلیفهی دوم در منابع اهل سنّت
- دقّت در انتساب جملات حکیمانه یا غیر حکیمانه به معصوم
- اهمّیّت حفظ جایگاه خلیفهی اسلامی
- امامت امام جواد (علیه السّلام) در دوران کودکی
- تفاوت فهم روات نسبت به زمان
- مشکلات اصحاب ویژه در امامت امام جواد (علیه السّلام)
- ایجاد اعتماد برای شیعیان توسّط امام جواد (علیه السّلام)
- خدمات و شباهتهای امام جواد به امام زمان (علیه السّلام)
- ماجرای امامت بعد از امام صادق (علیه السّلام)
- تهمت به امام رضا (علیه السّلام) توسّط اطرافیان او
- حدیثی در عظمت مقام امام جواد (علیه السّلام)
- تثبیت حقّ امام رضا با وجود امام جواد (علیه السّلام)
- سختگیریهای حکومت نسبت به امام جواد (علیه السّلام)
- توصیههای امام رضا به امام جواد (علیه السّلام)
- حضور امام جواد (علیه السّلام) بر بالین پدر در لحظات آخر عمر
- فداکاری علیّ اکبر (علیه السّلام)
- اندوه سنگین شهادت علیّ اکبر بر امام حسین (علیه السّلام)
- جنگیدن علیّ اکبر در میدان
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلَهِی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مروری بر مباحث گذشته
راجع به کتاب شریف نهج البلاغه و حواشی تاریخی و شأن نزول خطبهها و نامههای آن گفتگو میکنیم. عرض کردیم برای اینکه فضای بحث از حالت مجلس به جلسهی درس و گفتگو تبدیل نشود مقدّمات آن را هر جلسه در مباحث خرد میکنیم که ۱۰، ۱۵ جلسه در اینکه خود نهج البلاغه چه کتابی است نخواهیم بایستیم. اجمالاً عرض کردیم این کتاب کم نظیر توسّط یک مرد خدا نوشته شده و دقّت کرده جامعه چه چیزی نیاز دارد، برخلاف اینکه محدّث بوده کتاب را به شیوهی حدیثی ننوشته، روایات او همه مرسل است. یعنی روایات را بدون سند در کتاب نهج البلاغه آورده است. این نقاط قوّتی داشته و نقاط ضعفی هم دارد.
حیرتانگیزی نهج البلاغه از نظر ادبی
اگر این کتاب به دست زرگری مثل شیخ محمّد عبدُه برسد که از بزرگان الازهر بوده و ادیب بوده، حیرت زده میشود. به جهت اینکه کلمات امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) از لحاظ ادبی انصافاً عجیب است برای کسی که اهل ادبیات است. هر کس به اندازهی خود به این الفاظ که میرسد حیرت میکند. به ویژه اینکه انسان میفهمد بیشتر این حرفها را امیر المؤمنین (علیه السّلام) با کوفیان زده که آنها شیعه به آن شکلی که ما اعتقاد داریم نبودند، حضرت اینطور سخنرانی کرده است.
نکتهی دیگری که عرض کردیم این بود ما کتاب را منظّم از ابتدای خطبهها و ابتدای نامهها شروع نمیکنیم، به این جهت که این کتاب نظم و ترتیب ندارد. غرض از جمعآوری کتاب فقط ادبیات بوده است. نه اینکه در این کتاب جملات عمیق توحیدی و اخلاق نیست، اینها وجود دارد، منتها غرض سیّد رضی (رحمه الله علیه) ادبیات بوده است. لذا اوّلاً ترتیب موضوعی را رعایت نکرده است. ثانیاً بعضی از عبارات و جملات که در خطبهها یا نامههای مختلف وجود دارد با هم مرتبط هستند.
مشاورهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به خلیفهی دوم دربارهی حمله به ایران
به جهت تاریخی، ما دو خطبه را شروع کردیم، خطبهی ۱۳۴ و ۱۴۶ که این دو خطبه مشاورههای امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) به خلیفهی دوم است. عرض کردیم که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در خطبهی ۱۳۴ و ۱۴۶ به گونهای از او حمایت و حفاظت کرده که بعضی تصوّر کردهاند این جملات اصلاً برای حضرت نیست. از مخالفین هم عدّهای سعی کردهاند بگویند اینها دلیل بر این است که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) اصلاً با خلفا اختلافی نداشته است. یکی دو مورد را بخوانم، مثلاً امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در خطبهی ۱۳۴ میفرماید: تو به ایران نرو.
عرض کردیم یکی به این دلیل است که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) میدانند، در جنگهای گذشتهی زمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) هم فراوان اتّفاق افتاده، وقتی جنگی صورت گرفته و میدان نبرد داغ شده، احتمال کشته شدن که زیاد شده، خلیفه پا به فرار گذاشته است. زمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) او به عنوان یکی از یاران پیغمبر پا به فرار گذاشته، امروز به عنوان خلیفهی مسلمین پا به فرار بگذارد آبروی اسلام میرود. حضرت این را نگفته، شاید بد بوده مقابل او بگوید. چیزی که حضرت فرموده این است که وقتی تو بروی و بجنگی، به جنگ بروی، آنها میدانند که نهایت توانایی قوای اسلام برای نبرد آمده، وقتی فرماندهی اسلام پیش رو است یعنی همهی سپاه همین است.
میدانید گاهی خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) وقتی با معاویه درگیر بود، مثلاً مَعقِل بن قیس را با سه هزار نیرو جلو میفرستاد، خود او پیشاهنگ سپاه نمیرفت. عقلایی نیست. فرمود: اگر تو بروی آنها میفهمند که نهایت سپاه اسلام همین است، امپراطوری ایران کاری انجام خواهد داد با تمام قوا بجنگند، بدانند اگر تو را شکست بدهند… عبارت اینجا عجیب است، امیر المؤمنین (علیه السّلام) به خلیفهی دوم میفرماید: «لَیْسَ بَعْدَکَ مَرْجِعٌ یَرْجِعُونَ إِلَیْهِ»،[۴] اگر تو کشته شوی بعد از تو مسلمانها مرجِع و پناهگاه ندارند، چون خلیفهی مسلمین هستی.
مورد قبول نبودن خلیفهی دوم برای امیر المؤمنین (علیه السّلام)
اگر امروز این حرفها را یکی مثل من بگوید به او ناسزا میگویند که امیر المؤمنین (علیه السّلام) به خلیفهی دوم گفته اگر تو کشته شوی بعد از تو مرجِعی نیست. ابداً به معنای اینکه حضرت او را قبول دارد نیست. منتها متأسّفانه ما در دورهای هستیم که گرفتار ظاهرگرایی و قشریگری هستیم. عرض کردم تشیّع انگلیسی همین است – چند نمونه عرض میکنم- یعنی فهم ضعیف، فهم نیمه کاره. در خطبهی ۱۴۶ امیر المؤمنین (علیه السّلام) از این بدتر از نظر آن کسان فرموده است. فرمود که تو قطب این رحی شو. همه میدانند امیر المؤمنین (علیه السّلام) در خطبهی شقشقیّه فرمود که من قطب رحی اسلام هستم، من محور اصلی آسیاب اسلام هستم. به خلیفهی دوم میفرماید: تو در این جنگ قطب باش. او خلیفه است، شخصیّت حقوقی دارد. آن چیزی که در بحث اتّحاد و انسجام اسلامی مطرح است به این معنا نیست که برائت را کنار بگذاریم، به این معنا است که بفهمیم الآن کجا هستیم.
برخی از دیدگاههای انحرافی در این دوران
یکی از کسانی که اهل منبر است و اطراف او هم شلوغ است ولی متأسّفانه از جریان ناپاکی است، میگوید کسی که ولیّ امر خود را غیر از معصوم قرار بدهد پدر او چیست و مادر او چیست! بعد میگوید: ای مسلمان مواظب باش ولیّ امر مسلمین را غیر معصوم قرار ندهی. یا میگوید اگر کسی غیر از معصوم را امام بپندارد چه است و چه است و چه است، ای مسلمان… دقّت نمیکند که این امام بداند یعنی امام معصوم «مفترض الطّاعه»، نه نایب، نه وکیل. اگر قرار بود لفظ کلمهی امام گفتن به کسی بد باشد نباید امام جماعت هم میگفتند. مرجع تقلید ولیّ امر مقلّدان خود است. دعوا سر لفظ نیست. بله، اگر کسی مرجع تقلید را مستقل از معصوم بداند، به جای اینکه در خانهی امام زمان (علیه السّلام) برود در خانهی یک فرد غیر معصوم برود این حرفها وجود دارد.
تخصّصی بودن کار تفسیر حدیث
این جریانی که بنده عرض کردم جریان بسیار خطرناکی است، اینکه افراد غیر متخصّص روایت به دست بگیرند روایت بخوانند با آن به مراجع توهین کنند جریان خیلی خطرناکی است. بنده ادّعا میکنم اصلاً حدیث برای انسان عادی و عمومی نیست، حدیث خوانی برای افراد عمومی کار خوبی نیست. مگر احادیثی که شرح آن را مراجع و علماء آنطور که شما میفهمید بفهمند. ما یک جا مفصّل عرض کردیم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ و حدیث أهلِ بَیتی» نفرمود، فرمود کتاب خدا و اهل بیت من. بله کتاب خدا و اهل بیت من یک امر عمومی است، همهی ما باید سراغ کتاب خدا و اهل بیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) برویم. در خود کتاب هم اگر در جایی مشکل پیدا کردیم، در فهم آن اختلاف پیدا کردیم، سراغ اهل بیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) میرویم.
جنبههای مختلف در بررسی یک حدیث
اهل بیت پیغمبر، نه حدیث اهل بیت پیغمبر. چون حدیث معلوم نیست لزوماً کلام اهل بیت باشد، یک تخصّص است که این کلمه اوّلاً برای آن شخص هست یا نه؟ احتمالاً هست یا نه؟ خیلی از روایاتی که ما داریم احتمالاً کلمات اهل بیت است. میزان احتمال چقدر است؟ معتبر میشود یا نمیشود؟ این یک تخصّص است، برای این سالها درس میخوانند. اینکه رسم شده در فضای مجازی شخص یک روایت از یک جایی میخواند، اصلاً این روایت است یا روایت نیست؟ دوم اینکه به فرض روایت باشد معنای آن همین است یا نیست؟ سوم، معنای آن هم همین است روایات دیگری مطابق این است یا روایات زیادی مخالف این است؟
امروز یکی از خطرات جامعهی ما این است که ما در مسائل عقایدی اخباری شدهایم و اخباریگری هم مخالفت با رجوع به اعلم میکند، مخالفت با رجوع به مرجع میکند. میگوید خودم میروم کافی را باز میکنم. میروی کافی را باز میکنی تشخیص میدهی این واقعاً روایت امام صادق (علیه السّلام) است یا تشخیص نمیدهی؟ اگر اهل خبره است و میداند، حالا که اهل خبره است و معنای روایت هم همین است، روایات دیگری معاضد این است، پشتیبان این است؟ مخالف این نیست؟ میزان احتمال اینکه روایت برای معصوم است چقدر است در موضوعات مختلف فرق میکند، چون در مسائل مهمّ عقایدی احتمال معتبر به کار نمیآید، ظنّ معتبر به کار نمیآید، باید یقین داشت. در جاهایی هم ظنّ معتبر به کار میآید. اینکه کتاب به دست بگیریم روایت بخوانیم، بعد هم با آن… مثلاً من دیدم یک روایتی نوشته، عکس مرجع تقلیدی که خلاف آن روایت فتوا دارد را زده، نوشته نگاه کنید کار به کجا رسیده، آخر الزّمان مراجع خلاف روایت فتوا میدهند! یکی را دیدهای، بقیّه را که ندیدهای.
برائت از دشمنان مذهب و دشمنان اسلام
در چه شرایطی امیر المؤمنین (علیه السّلام) نسبت به خلیفهی دوم این نرمش را نشان داده است؟ یکی از علامتهایی که نشان میدهد گاهی راه را اشتباه میرویم این است که در مخالفت با اهل سنّت… بنده الحمدلله بیشتر از اینکه به ولایت بپردازم مباحث من معمولاً بیشتر به برائت مربوط است. یعنی برائت سر جای خود مشخّص است. بنده معتقد هستم کسی از دشمنان صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) برائت نداشته باشد نمیتواند دشمن اسرائیل باشد، یعنی کسی که نسبت به مهمترین دشمن عالم، نسبت به بزرگترین مستکبرین عالم بیزار نیست نمیتواند نسبت به مستکبرهای کوچکتر هم بیزار باشد.
امّا اگر دید دشمنی او با مخالفین مذهب بیشتر از دشمنی او با مخالفان اسلام است، اینجا باید بفهمد که دارد اشتباه میکند. اگر یک گوشهی جهان اسلام دچار آسیب شد او خوشحال شد چون مذهب او با آنها یکی نیست، باید بفهمد دارد اشتباه میکند. چون این بحث طولانی است یک اشارهی دیگر هم بکنم و آن نکتهی مهم را عرض کنم، بقیّه را برای بعد میگذارم.
تفاوت شمارهی خطبهها در نسخههای مختلف نهج البلاغه
آن کسانی که از این دو خطبه خواستهاند استفاده کنند که امیر المؤمنین (علیه السّلام) با خلیفهی دوم مشکلی نداشته به یک جای دیگر نهج البلاغه آدرس دادهاند که از این دو مورد برای آنها واضحتر است. آن هم خطبهی ۲۲۸ نهج البلاغه است. گفته شده در مدح خلیفهی دوم است. خطبهی ۲۲۸ این چاپی است که من دارم، در بعضی چاپها ۲۲۱ است، بعضی جاها ۲۱۹ است، اینجا ۲۲۸ است. قبلاً عرض کردهایم چون نسخههای نهج البلاغه متعدّد است شمارهی خطبهها و نامهها در همهی چاپها یکی نیست، یعنی شما ترجمهی مرحوم علّامه جعفری را با مرحوم آقای دشتی با مرحوم آقای شهیدی کنار هم بگذارید شمارهی خطبهها و نامهها با هم فرق میکند، چون هر کدام از روی یک نسخه نوشتهاند. عرض کردیم گاهی پنج، شش، هفت خطبه در یک کتاب وجود دارد که در یک کتاب اصلاً نیست. اینقدر اختلاف متون طبیعی است، بر اهل آن مشخّص است.
متن خطبهی ۲۲۸ نهج البلاغه
در خطبهی ۲۲۸ مرحوم آقای دشتی تیتر زده: خصائص سلمان، گفته در مورد سلمان است. اینطور است «لِلَّهِ… بِلَادُ فُلَانٍ»،[۵] خدا فلانی را رحمت کند. «فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَ دَاوَى الْعَمَدَ»، کجیها را راست کرد، بیماریها را هم درمان کرد، خدا او را رحمت کند. «خَلَّفَ الْفِتْنَهَ»، فتنه را پشت سر گذاشت. «ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْبِ قَلِیلَ الْعَیْب»، با لباس پاکیزه و بار خطای کم -بالاخره معصوم که نبود- از این دنیا رفت. «أَصَابَ خَیْرَهَا وَ سَبَقَ شَرَّهَا»، به خیر رسید و از شرور هم گذشت. «أَدَّى إِلَى اللَّهِ طَاعَتَهُ»، طاعت خدا را هم به جا آورد. «وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ»، حقّ تقوای الهی را هم به جا آورد. «رَحَلَ وَ تَرَکَهُمْ فِی طُرُقٍ مُتَشَعِّبَهٍ»، وقتی رفت مردم را در طرق مختلف رها کرد که «لَا یَهْتَدِی بِهَا الضَّالُّ وَ لَا یَسْتَیْقِنُ الْمُهْتَدِی»، وقتی رفت مردم نه هدایت شدند نه مهتدین به یقین رسیدند.
انتساب خطبهی ۲۲۸ به افراد مختلف
مثل ابن ابی الحدید از اهل سنّت و ابن میثم بحرانی از علمای بزرگ شیعه میگویند این در مورد خلیفهی دوم است. بعضی هم به صورت حدسی گفتهاند در مورد سلمان و مالک است، چون گفتهاند اینها حرفهای خوبی است که در مورد یک نفر گفته شده است.
نبود اطمینان صد درصدی به متن نهج البلاغه
قبل از اینکه راجع به آن بحث کنیم یک نکتهی مهم در مورد نهج البلاغه که عرض کردم در مقدّمه است اینجا به کار میآید. آن هم این است که هیچ کتابی به جز کلام الله بی خطا و بی اشتباه و بی اختلاف نیست. میدانید که ما به کتاب معصومی دسترسی نداریم، یعنی معصومی کتاب ننوشته که ما مستقیم کتاب را بگیریم. به ذهن شما میآید که صحیفهی سجّادیّه هست، عرض میکنم صحیفهی سجّادیّهای که امام باقر (علیه السّلام) نوشته است در دست شما نیست، نقلی از صحیفهی سجّادیّه در دست شما است. این نقل شما از صحیفهی سجّادیّه ممکن است با اصل آن متفاوت باشد. همین احتمال اختلاف باعث میشود که ما نتوانیم به متون آن، به کلمه به کلمهی آن صد درصد اطمینان داشته باشیم.
لذا تعجّب نکنید وقتی این جملهای که من عرض میکنم را میشنوید، فقهاء به جملات نهج البلاغه و صحیفهی سجّادیّه علی رغم اهمّیّت فراوان این دو کتاب فتوا نمیدهند. این دو کتاب از جهت فقهی فی الجمله معتبر نیست، گرچه کتابهای معتبری است. چرا؟ چون برای فقیهی که میخواهد فتوا بدهد مهم این است که این جمله طریق صحیح به معصوم دارد یا ندارد. این کتاب نهج البلاغه را یک معصوم که جمع نکرده، سیّد رضی جمع کرده است. سیّد رضی همانطور که عرض کردم دنبال اغراض ادبی بوده، روایاتی که به دست او رسیده فکر میکرده از امیر المؤمنین (علیه السّلام) است گلچین کرده منتشر کرده است. بررسی کنید بعضی این کار را انجام دادهاند، چون سند خطبهها و نامههای کتاب نهج البلاغه وجود ندارد بعضی بزرگان شیعه جستجو کردهاند سند خطبهها و نامهها را پیدا کنند. یکی از مهمترین آنها که چندین جلد است به زودی چاپ خواهد شد… از قدما چند نفر کار کردهاند، از قدما مهمترین کار را عبد الزّهرای کعبی به اسم «مصادر نهج البلاغه» انجام داده است. کسان دیگر هم کتابهایی نوشتهاند.
بحث در مورد اعتبار خطبهی ۲۲۸
شما وقتی نگاه میکنید که بفهمید این خطبه را قبلاً چه کسی و کجا نقل کرده، به این میرسید که اصلاً این خطبه از امیر المؤمنین (علیه السّلام) نیست. من این را یک جا عرض کردم، یکی از آقایان گفت: شما موثّق بودن نهج البلاغه را زیر سؤال نبرید. اصلاً موضوع بحث ما نهج البلاغه است، ولی به دروغ نباید بگوییم نهج البلاغه قرآن است، نهج البلاغه قرآن نیست، کلمات امیر المؤمنین (علیه السّلام) مثل کلمات خدا است. امّا همهی نهج البلاغه کلمات امیر المؤمنین (علیه السّلام) نیست، عمد دارم بگویم شاید در این کتاب چند درصد محدودی خلل وجود داشته باشد. از جمله این خطبه، ما سندی برای این حرفها نداریم. اگر فرصت شد عرض خواهیم کرد امیر المؤمنین (علیه السّلام) فراوان خلاف این نسبت به خلیفهی دوم گفته است. در نسخ قدیمی زیاد نوشته شده که این راجع به او است، در نهایت نگاه میکنید سیّد رضی سال ۳۵۹ به دنیا آمده، تقریباً ۳۵۰ سال بعد از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) به دنیا آمده است.
بررسی کلام امیر المؤمنین در مورد خلیفهی دوم در منابع اهل سنّت
قبل را که نگاه میکنیم میبینیم در مصادر تاریخی مثل تاریخ طبری اینطور آمده، میگوید: خلیفهی دوم از دنیا رفت – برای آنها شهید شد- دختر ابو حَنتَمه شروع به مرثیهسرایی برای خلیفه کرد، گفت: «لِلَّهِ بِلَادُ فُلَانٍ فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَ دَاوَى الْعَمَد»، همین چیزهایی که اینجا گفتیم. دختر ابو حنتمه، یکی از طرفداران او گفت. مغیره (لعنه الله علیه) میگوید امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) وقتی از خانه بیرون آمد غسل کرده بود، کنایه از اینکه آماده برای خلافت بود، لباس تمیز پوشیده بود تصوّر میکرد در شورای شش نفره او به حکومت خواهد رسید، من با او مواجه شدم. به او گفتم: عبارت دختر ابو حنتمه را دربارهی مرثیهی او شنیدهای؟
مغیره با کنایه میگوید: چون علی تصوّر میکرد به حکومت خواهد رسید خواست به خلیفه لطف کرده باشد، گفت: «وَ اللهِ مَا قَالَت وَ لَکِنَّهَا قُوِّلَت»،[۶] آنها را دختر ابو حنتمه نگفته، در دهان او گذاشتهاند. القای سُبّوحیّه و کشف و کرامت بوده است! راوی این متن مغیره است، معلوم است انگیزهی او چیست، نمیگوید این را امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفت، میگوید این را دختر ابو حنتمه گفت امیر المؤمنین گفت حرف خوبی است.
دقّت در انتساب جملات حکیمانه یا غیر حکیمانه به معصوم
این را برای چه عرض کردم؟ برای اینکه بگویم کتاب نهج البلاغه گرچه بسیار عظیم الشّأن است، جلیل القدر است، ولی اینطور نیست که هر کس هر جملهای از آن را بردارد و بخواند. یکی این است که باید ببیند… آنجایی که نسبت کلام به گوینده اهمّیّت دارد باید ببیند میشود به گوینده نسبت داد یا نه. یک جایی نمیخواهد، مثلاً در کلمات امیر المؤمنین (علیه السّلام) در حکمتها است که «اتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ»،[۷] از گناهان در تنهاییهای خود پرهیز کنید. چرا؟ چون «فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِم». چون دادگاه روز قیامت اینطور نیست که برای قاضی آن شاهد بیاورند. قاضی ندیده دو نفر شهادت میدهند، یقین هم نمیکند، میگوید معتبر شرعی است. ولی در قیامت قاضی دیده، وقتی جرم توسّط مجرم را خود قاضی دیده باشد که شاهد نمیخواهد. علم دارد، یقین دارد.
حضرت فرمود: «اتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِم»، من میخواهم بگویم این جمله را امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود، فرض کنید بنده گفتم امیر المؤمنین (علیه السّلام) نگفته است، این حرف حکیمانه است، انتساب آن به معصوم نیاز نیست. خیلی از جاهای نهج البلاغه اینطور است، انتساب کلام به امیر المؤمنین (علیه السّلام) اهمّیّت ویژه ندارد، بهتر است. مثل این عبارتی که عرض کردم. در اینجا اشکال ندارد، یعنی جاهایی که حکیمانه است.
امّا یک جایی مثل اینجا میخواهید بگویید امیر المؤمنین (علیه السّلام) دربارهی کسی چنین حرفی گفت. کاشانی گفت اصلاً مهم نیست، اصلاً کاشانی کیست؟ گفت: «لِلَّهِ بُلادُ فُلان». اصلاً دختر ابو حنتمه کیست؟ اهمّیّت ندارد، اینجا امیر المؤمنین (علیه السّلام) مهم است. در نهج البلاغه هر جملهای، فرقهای از جملات نهج البلاغه که اهمّیّت داشته منسوب به امیر المؤمنین (علیه السّلام) باشد یا نباشد، کسی که به علم حدیث آشنا نیست و در نهج البلاغه وقوف ندارد، حق ندارد به امیر المؤمنین (علیه السّلام) نسبت بدهد. خیلی کتاب مهمّی است، ولی همهی جملات آن را نمیشود صد درصد به امیر المؤمنین (علیه السّلام) نسبت داد. از جمله این، که اتّفاقاً خیلی محلّ سوء استفاده هم قرار گرفته که ما پاسخ به شبهه دادیم، عرض کردیم در تاریخ طبری آمده است.
اهمّیّت حفظ جایگاه خلیفهی اسلامی
بعداً عرض خواهیم کرد امیر المؤمنین (علیه السّلام) در همین کتاب شریف نهج البلاغه بارها نقد جدّی ولی متناسب با فضای تاریخی آن زمان از خلفا کرده است. امّا این به ما نشان میدهد امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) بین قاتل صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) و عنوان حقوقی خلیفهی مسلمین که بالاخره به ظاهر حاکم اسلامی است و یک جایی جهان اسلام مقابل امپراطوری ایران قرار گرفته فرق میگذارد. انتقام قتل صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) را از خلیفهی مسلمین نمیگیرد، چون اگر آنجا خلافت اسلامی و خلیفهی مسلمانان به ظاهر… این عنوان حقوقی که به ظاهر و به ناحق به کسی داده شده بود را در جنگ با ایران اگر امیر المؤمنین (علیه السّلام) میخواست خدشهدار کند، اصل اسلام به خطر میافتاد. دقیقاً کسانی که امروز بحث آنها اتّحاد و انسجام اسلامی است همین حرف را میگویند. متأسّفانه با ناسزا مواجه میشوند، برچسب وحدتی به آنها میخورد.
اگر این عبارات را کسی نگوید از امیر المؤمنین (علیه السّلام) است برود به این آقایان بگوید آنها ناسزا میگویند! یعنی انسان باید توجّه کند که کجا چه وظیفهای دارد.
امامت امام جواد (علیه السّلام) در دوران کودکی
در روایات ما است که «لَمْ یُولَدْ فِی الْإِسْلَامِ أَعْظَمُ بَرَکَهً مِنهُ»،[۸] در اسلام مولودی بابرکتتر از او به دنیا نیامده است. شاید علّت این باشد که هموار کنندهی راه مولای ما، صاحب الزّمان (روحی و ارواح العالمین له الفداه) از جهت عقیدتی وجود مقدّس حضرت امام جواد (علیه الصّلاه و السّلام) است. بحرانی را امام جواد (علیه الصّلاه و السّلام) به عهده گرفتند که شرح آن مفصّل است و آن هم مسئلهی امامت در کودکی است. مسئلهی امامت در کودکی یک بحران جدّی تاریخی است، بزرگان ما نمیتوانستند آن را هضم کنند. چون در مسیر…
خدا مرحوم آیت الله بهجت را رحمت کند، از دنیا رفت، مقلّدان ایشان میخواستند سراغ مرجع بعدی بروند، میگویند مرجع تقلید ما چه کسی باشد؟ بگویند کسی است شش ساله است، در خیابان ایران است. تحمّل این حرف سخت است که علمای ۸۰ ساله درِ خانهی فرد شش ساله بروند. آن هم زمانی که معارف اسلامی تقیّهای و به صورت قطره چکانی رسیده است.
تفاوت فهم روات نسبت به زمان
عرض کردیم سطح معارف شیعه برای تبلیغ به صورت قطره چکانی و تدریجی آمده است. فهم زراره خیلی با بزنطی فرق دارد، ۱۰۰ سال تفاوت دارند، فهم دو راوی مهمّ امام از امام که هر دو هم خوب هستند فرق میکند. روات دوران امام صادق (علیه السّلام) با امام صادق شوخی میکردند، اگر نگاه کنید روات دوران امام هادی با امام هادی (علیه السّلام) شوخی نمیکردند، دوران امام جواد (علیه السّلام) شوخی نمیکردند، اگر امام را امام میدانستند. چون فهم آنها به فهم امروز من و شما نزدیکتر است، هر چه گذشته اسرار بیشتر فاش شده است. راویان اوّلیّه امام را یک عالِم میدانستند، راویان دوران ائمّهی ثلث پایانی ما امام را متّصل بین السّماء و الارض، رحمت موصوله، حجّتی که بود و نبود او باعث میشود زمین و آسمان سر جای خود بماند، «یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»[۹] میدانستند. لذا هیبت امام برای آنها بیشتر بود.
مشکلات اصحاب ویژه در امامت امام جواد (علیه السّلام)
یکی از پلّههایی که معارف اهل بیت نزد شیعیان افزایش پیدا کرد زمان امام جواد (علیه السّلام) بود که حضرت تقریباً در هفت سالگی به امامت رسیدند. افراد ویژهای از اصحاب ائمّه گفتند تا ایشان بالغ شود چه کاری باید انجام دهیم؟ مشکل داشتند. من به شما عرض کنم ما رواتی داریم، بعضی از کسانی که زیارت عاشوراء نقل کردهاند، صفوان که زیارت عاشوراء نقل کرده، صفوانی که زیارات مهمّ امیر المؤمنین (علیه السّلام) را او نقل کرده است، از مهمترین فقهای شیعه در شاگردان اهل بیت است، ایشان اوّل امامت امام جواد طبق نقلهایی توقّف میکند که از ایشان نقل کنم یا نه؟
ولی قریب به ۱۰ سال که میگذرد امام جواد (علیه الصّلاه و السّلام) کاری انجام میدهند که نه تنها شکّ و شبههی صفوان برطرف میشود… چون آن زمان شک میکردند، اینقدر از امامزادهها به دروغ ادّعای امامت میکردند. در روایتی میفرماید: اگر فرزندان فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) از نسل ایشان محبّ و شیعهی ائمّهی اصلی باشند همین یک مورد برای بهشتی شدن آنها کافی است. بس که ادّعا میکردند و مردم را به این طرف و آن طرف میکشاندند.
ایجاد اعتماد برای شیعیان توسّط امام جواد (علیه السّلام)
در قریب به ۱۰ سال، یعنی از هفت سالگی تا ۱۷ سالگی، امام جواد (علیه السّلام) کاری انجام داد صفوان وقتی میخواست از دنیا برود آمد به امام عرض کرد: من امید دارم که مورد دعای شما برای عاقبت به خیری واقع شوم. یعنی شبههها برطرف شد. شما میدانید اگر کسی ادّعای امامت کند از بزرگترین دروغها است، لذا اگر کسی مدّعی امامت میشد تکفیر میشد، تکذیب میشد. اینکه به امام جواد (علیه الصّلاه و السّلام) تقی یعنی پرهیزگار گفته شده نشان میدهد که حضرت با شرایط بسیار سختی که داشته این شبهات را در ذهن مردمی که دسترسی به اطّلاعات به صورت آزاد نداشتند برطرف کرده است.
ما همینطور القاب ائمّه را نقل میکنیم، برای چه به یک امام تقی گفتهاند؟ مگر بقیّهی ائمّه پرهیزگار و باتقوا نبودند؟ ایشان در یک شرایطی بود که ایجاد اطمینان برای شیعیان خیلی کار مشکلی بود که این کار را انجام داد. حداقل این است که بنده هر چه جستجو کردم یک مورد ندیدم، برخلاف اینکه زمان امام جواد (علیه السّلام) فراوان است، حتّی همین صفوان که عرض کردم میآید به امام رضا (علیه السّلام) میگوید: پسر شما الآن سه سال دارد. یک زمانی میگوید: بعد از شما که ما آن روز زنده نباشیم باید چه کاری انجام دهیم؟ حضرت میفرماید: پسر دارم. صفوان میگوید: او سه سال دارد. حق بدهید، باید چند نفر مرجع پنج ساله داشته باشید تا مرتبهی بعد عادت کنید و برای شما شبهه ایجاد نشود؟ زمان امام جواد (علیه السّلام) در ۱۰ سال اوّل خیلی این سؤال زیاد است. زمانی که امام هادی (علیه السّلام) قریب به هشت سالگی به امامت میرسند بنده تا به امروز یک مورد شبهه پیدا نکردهام یک نفر بگوید ایشان که هشت سال دارد. همهی این بار را امام جواد (علیه السّلام) به عهده گرفت. وقتی که حضرت حجّت (روحی له الفداه) به امامت رسید احدی نگفت سنّ او کم است.
خدمات و شباهتهای امام جواد به امام زمان (علیه السّلام)
لذا به نوعی پیش مرگ و هموار کنندهی راه مولای ما حضرت حجّت است. شاید از این جهت گفته باشند «أَعظَمُ بَرِکَهً» است، بابرکتترین است. هیچکس به اندازهی امام جواد به امام زمان (علیه السّلام) خدمت نکرده است. شباهتهای زیاد دیگری هم دارند، از جمله همانطور که عموی بیانصاف امام زمان (صلوات الله علیه) به ایشان جفا کرد عموهای امام جواد (علیه السّلام) هم خیلی به ایشان جفا کردند. حضرت جواد (علیه السّلام) زندگی مشابهی با امام زمان (علیه السّلام) دارد.
میدانید ما در گریههای خود برای امام زمان (علیه السّلام) میگوییم هیچ انسان حیّی نیست که در زمان حیات میراث او را تقسیم کرده باشند، معاذ الله الّا اینکه کافر یا مرتد شده باشد. این خیلی ظلم است که او رفت به حکومت شکایت کرد، من وارث ابی محمّد عسکری، یعنی امام عسکری (علیه السّلام) هستم، او هم فرزندی ندارد. مادر امام زمان (علیه السّلام) را گرفتند و یک سال حبس کردند. چیزهای دیگری هم گفتهاند که دوست ندارم عرض کنم.
بعد از یک سال چون قرار بود این مولود پنهانی باشد، اموال امام عسکری (علیه السّلام) را تقسیم کردند و ارث امام زمان (علیه السّلام) را خوردند. امام زمان (علیه السّلام) به میراث نیازی نداشتند، امّا این غربت است. نسبت به امام جواد (علیه السّلام) هم این اتّفاق افتاد. اگر امام رضا (علیه الصّلاه و السّلام) فرزندی نداشتند امامت خود ایشان هم پذیرفته نمیشد، چرا؟ چون شیعیان در روایات شنیده بودند که بعد از امام حسین (علیه السّلام) که برادر امام حسن (علیه السّلام) است هر امامی باید فرزند امام قبلی باشد، اگر امام رضا (علیه السّلام) فرزند نداشت این نشان میداد که ایشان هم امام نبوده است. برمیگشتند سراغ موسی بن جعفر (علیه السّلام) میرفتند، از موسی بن جعفر سراغ یک پسر دیگر میرفتند.
ماجرای امامت بعد از امام صادق (علیه السّلام)
نمونه بگویم، امام صادق (علیه السّلام) که به شهادت رسید عبد الله افطح پسر امام صادق (علیه السّلام) گفت: من امام هستم. امام کاظم (علیه السّلام) سکوت کردند. ۴۰ روز یا ۷۰ روز بعد عبد الله افطح از دنیا رفت. اینکه شنیدهاید خیلی از شیعیان فَطَحی هستند از این جهت است، شیعیان ویژه. پسر امام ادّعا کرده من امام هستم، امام کاظم (علیه السّلام) هم نمیتوانست ادّعا کند من امام هستم، او را میکشتند. حکومت میشناخت که با چه کسی کار داشته باشد، مثل امروز.
صد برابر و هزاران برابر همهی کشورهای استبدادی در عربستان استبداد دینی وجود دارد، هر کس رفته باشد دیده است، ولی اروپاییها با آنها هیچ مشکلی ندارند. ما نفس بکشیم به ما اعتراض میکنند حقوق بشر رعایت نمیشود. موسی بن جعفر (صلوات الله علیه) ادّعای امامت میکرد او را میکشتند، عبد الله افطح ادّعای امامت کند حکومت با او هیچ کاری ندارد، چون میداند که به نفع حکومت است. ۴۰ روز یا ۷۰ روز بعد عبد الله افطح مرد، فرزند نداشت. خیلی از شیعیان او فهمیدند که عبد الله افطح امام نبوده، یک مرحله عقب برمیگشتند میگفتند تا امام صادق (علیه السّلام) امام بوده، ما مطمئن هستیم، کدام یک از فرزندان دیگر او احتمال دارد که امام باشند؟ در ذهن شما میآید که مگر تعداد زیادی نص بر امامت امام کاظم (علیه السّلام) نبود؟ جواب این است که اینها اسرار است، به این راحتی به دست کسی نمیدادند.
تهمت به امام رضا (علیه السّلام) توسّط اطرافیان او
اگر امام رضا (علیه السّلام) فرزند نداشت مردم میگفتند امام رضا هم امام نیست، برمیگشتند میگفتند تا موسی بن جعفر (علیه السّلام) امام بودند، سراغ یک پسر دیگر او برویم. لذا بعضی برادران او دیدند انکار وجود امام جواد (علیه السّلام) ممکن است زمینه را برای کاندیداتوری اینها فراهم کند. لذا با اینکه حضرت به دنیا آمده بود به چشم امام رضا (علیه السّلام) نگاه کردند و گفتند این فرزند شما نیست! یکی از معانی غریب الغربای امام رضا (علیه السّلام) این است که برادر او چنین نسبتی به او داده است. آدم این درد را به کجا ببرد؟
یک موضوعی است که من تا به حال جرأت نکردهام روی منبر عرض کنم، آن هم خیانتهای آنها است. گاهی اشاراتی کردهام، ولی تمام آن را هیچ وقت جرأت نکردهام بگویم. کاری که آنها کردند هیچ وقت دولت سقیفه نتوانست انجام بدهد، شنا با اشما هیچ وقت در دولت سقیفه توهین رسمی به امام نمیبینید، ولی بعضی از امام زادهها چون از خود اهل بیت بودند در چشم امام نگاه کردند به او دشنام دادند. این نشان میدهد ضمانتی برای هیچ کس وجود ندارد. امام جواد (علیه الصّلاه و السّلام) مصحّح امامت پدر خود است. امام رضا (علیه السّلام) فرموده است: «لَمْ یُولَدْ فِی الْإِسْلَامِ أَعْظَمُ بَرَکَهً مِنْهُ».
حدیثی در عظمت مقام امام جواد (علیه السّلام)
لذا یک روایتی داریم خیلی روایت مهمّی است، معتبر است، در حدیث لوح که حدیث مهمّی است، چهار عالم بزرگ شیعه مرحوم کلینی و صدوق و طوسی و مفید، هر چهار بزرگوار نقل کردهاند، سند آن صحیح است. فقط سند صحیح نیست، مثلاً شیخ مفید که در استنادات عقایدی سختگیر است به این استناد میکند، یعنی این را قبول دارد. این روایتی است که در آخر آن ابو بصیر به شاگرد خود میگوید: اگر در طول عمر خود هیچ حدیثی جز این نشنیدهای همین کافی است. اسامی ائمّه آمده، برای هر امامی اوصافی ذکر شده و به هر امامی بشارتی داده شده است. بشارتی که به سیّد الشّهداء (علیه السّلام) داده شده، جایزهای که به سیّد الشّهداء داده این است که «أَکْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَهِ».[۱۰] اینها را عرض میکنم تا ببینید در مورد امام جواد (علیه السّلام) چه چیزی گفته است.
نسبت به امام صادق (علیه السّلام) فرموده: شیعیان او اینقدر زیاد میشوند که در قیامت چشم او را با تکریم این شیعیان روشن میکنند. به امام رضا (علیه السّلام) که رسیده است اینطور فرموده: «لَأُقِرَّنَّ عَیْنَهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ»، من با وجود پسر او محمّد بن علی، جواد الائمّه، چشم او را روشن میکنم. یعنی خدا خواسته به خاطر خدمات امام رضا (علیه السّلام) به ایشان در این روایت عطیهای بدهد، به جای زحماتی که امام رضا (علیه السّلام) کشیده، فرموده: جواد الائمّه را به او دادهام.
تثبیت حقّ امام رضا با وجود امام جواد (علیه السّلام)
اینکه میگویند بین امام جواد و امام رضا (علیها السّلام) ارتباط وثیقی است، اگر به حرم او رفتید، إنشاءالله هر وقت نصیب شما شد به کاظمین رفتید از طرف امام رضا (علیه السّلام) زیارت کنید. هر وقت مشهد رفتید از طرف جواد الائمّه (سلام الله علیه) زیارت کنید. سلامی از طرف جواد الائمّه (علیه السّلام) باشد امام رضا (علیه السّلام) میپذیرد.
جالب است که بزرگان ما این را مجرّب میدانند، یعنی به این روایت استناد نکردهاند، گفتهاند هر کسی به امام رضا (علیه السّلام) بگوید: به حقّ جوادت، حضرت او را دست خالی برنمیگرداند. میخواهم بگویم به خاطر این توضیح مختصری که دادم امام جواد (علیه السّلام) به گردن امام رضا (علیه السّلام) حق دارد، چون به خاطر انکار حقّ پدر نسبت زشتی به ایشان دادند. ایشان با خدماتی که داشت به تقی معروف شد، نه بین شیعیان، بین شیعه و سنّی. یعنی نه تنها امام است و نعوذ بالله کذّاب نیست، بلکه تقی است، یعنی اهل تقوای عصر خود است. حضرت هم امامت خود را تثبیت کرد، هم راه امامت امام زمان (علیه السّلام) را باز کرد، هم امامت پدر خود را تثبیت کرد.
آخر این قطعه یک جملهای دارد بشارت به ما است، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: خدا فرموده هر کس از شیعیان ما افتخار پیدا کند به اینکه محبّ و شیعهی امام جواد (علیه السّلام) شود خداوند در قیامت شفاعت ۷۰ نفر توسّط او را میپذیرد، از کسانی که مستوجب آتش هستند.
سختگیریهای حکومت نسبت به امام جواد (علیه السّلام)
امّا تاریخ را نگاه کنید زندگی و پایان عمر این آقای غریب ما خوب نوشته نشده، طبیعی است. ایشان در دستگاه حکومت زندگی میکرد، دختر سلطان روزگار را به همسری داشته است، لذا به درستی ننوشتهاند چه اتّفاقی برای او افتاده است. وقتی امام رضا (علیه الصّلاه و السّلام) میخواستند در تبعید به مرو تشریف ببرند با امام جواد (علیه السّلام) وداع کردند. یتیمی امام جواد (علیه السّلام) زودتر از هفت سالگی شروع شد، قریب به چهار سال داشتند که از پدر جدا شدند. به امام رضا (علیه السّلام) پیغام دادند که ایشان را به خاطر اینکه حفظ کنند مورد حسد واقع نشود… بالاخره امام رضا (علیه السّلام) ولی عهد شده، کسی که نفر دوم یک حکومت شود برای خانوادهی او محافظ میگذارند. از طرفی برای اینکه ارتباط این بزرگوار را با مردم قطع کنند گارد امنیّتی را تقویّت کردند.
توصیههای امام رضا به امام جواد (علیه السّلام)
متأخّرین نوشتهاند امام رضا (علیه السّلام) نامهای نوشت به فرزند خود پیغام داد: شنیدهام تو را از در پشتی میبرند و میآورند. اگر شنیدهاید امام جواد (علیه السّلام) امام جود و کرم است این وصیّت پدر او است. فرمود: شنیدهام تو را از در پشتی میآورند و میبرند، اجازه نده، از در اصلی بیا و برو، هیچ اشکالی ندارد که آنجا شلوغ شود، همیشه کیسههای متعدّد همراه داشته باش، کیسهها را پر کن. حضرت فرمود: کمتر از ۲۵ سکّهی زر در آن کیسهها نباشد. برای اینکه معروف شود، بدانند کیسهها را جواد الائمّه داده است. حضرت به این عمل کردند. گرچه غریب بود ولی مردم ولو شده به خاطر اینکه به کیسهی زر او دست پیدا کنند در خانهی او جمع میشدند.
حضور امام جواد (علیه السّلام) بر بالین پدر در لحظات آخر عمر
ما در نقلها نداریم چه اتّفاقاتی افتاده، این جزء عقاید ما است، نقل تاریخی نیست. وقتی امام رضا (علیه الصّلاه و السّلام) داشتند از دنیا میرفتند آیا امام جواد (علیه السّلام) آمدند یا نیامدند در تاریخ نقل معتبر ندارد، ولی جزء عقاید ما است. ما در عقاید خود داریم که «لَا یُغَسِّلُ الإِمَام إِلَّا الإِمام»، لذا چیزی که میگویم کلامی است تاریخی نیست.
اگر اینطور باشد که میگویند امام رضا (علیه الصّلاه و السّلام) لحظات آخر عمر… تعجّب نکنید، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) وقتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به یمن رفته بود سال آخر بود، قبل از حجّ وداع بود، میدیدند گاهی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) رو به قبله مینشیند اشک از چشمان مبارک او جاری میشود و میفرماید: «اللَّهُمَّ لَا تُمِتْنِی حَتَّى تُرِیَنِی وَجْهَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیهِ السَّلام)»،[۱۱] خدایا من یک مرتبهی دیگر علی را ببینم و از دنیا بروم. لذا من باور میکنم امام رضا (علیه الصّلاه و السّلام) لحظات آخر عمر خود خواسته باشند آقا زادهی خود را ببینند. ولی هیچ نقلی نیست که من برای شما بگویم، مظلومیّت اهل بیت است.
اینجا میگویند امام جواد (علیه السّلام) به بالین پدر رفت.
فداکاری علیّ اکبر (علیه السّلام)
یک آقا زادهای در کربلا داریم که حق به گردن سیّد الشّهداء (علیه السّلام) دارد. باید امام اصلی حفظ میشد، مردم زین العابدین (علیه السّلام) را در کربلا نمیشناختند، چون پسر دوم بود، در مظانّ امامت نبود. ظاهر احوال او هم این بود که آن روز بیمار است. یک معاملهای بین امام حسین (علیه السّلام) و علیّ اکبر (سلام الله علیه) رخ داد. یک نقل تاریخی میگوید سیّد الشّهداء (علیه السّلام) روی پای علیّ اکبر (سلام الله علیه) خوابیده بودند، چشم که باز کردند اشک ایشان جاری شد. مولای ما علیّ اکبر عرض کرد: پدر، برای چه گریه میکنی؟ فرمود: جدّ خود را خواب دیدم. نگفتند که چه با هم گفتند.
آنجا علیّ اکبر (علیه السّلام) عرض کرد: «أَ وَ لَسنا عَلَی الحَق»؟ مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: بله. فرمود: «إِذاً لَا ؟؟۴۷:۲۶» علیّ اکبر کاری که امیر المؤمنین (علیه السّلام) در لیله المبیت انجام داد را قرار شد به عهده بگیرد. آنجا هم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: علی جان یک وظیفهای داری. فرمود: آقا، مگر ما به حق نیستیم؟ فرمود: بله. فرمود: طوری نیست، جانم به فدای شما. بنا بود امام سجّاد (علیه السّلام) حفظ شوند، لذا باید کس دیگری در مظانّ امامت قرار میگرفت اذهان از امام سجّاد (علیه السّلام) برگردد. هیچکس نمیتوانست این وظیفه را به عهده بگیرد، چون هر کسی نمیتواند جای امام قرار بگیرد. فقط علیّ اکبر (سلام الله علیه) میتوانست. پذیرفت.
اینجا نقل است وقتی ایشان پذیرفت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) فرمود: خدا بهترین جزایی که از یک پدر به یک پسر میتواند عطا کند به تو عطا کند. یعنی تو بهترین پسر این عالم هستی. او پذیرفت، لذا برخلاف… شما مقتل را ببینید، هیچ وقت یک فرد مهمّی میخواهد به خطّ مقدّم جنگ برود پشت بیسیم او را معرّفی نمیکنند، چون دشمن را تحریک میکنند. این کار دشمن را به قتل تحریک میکند، این کار را انجام نمیدهند، معرّفی نمیکنند، با اسم رمز میگویند. هیچ وقت فرمانده با اسم مشخّص به میدان نمیرود.
اینجا برای اینکه امام سجّاد (علیه السّلام) حفظ شود وقتی علی میخواست به میدان برود سیّد الشّهداء (علیه السّلام) برای او شبه غدیر برپا کرد. وقتی آمد به میدان برود «فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ»،[۱۲] از پدر خود اذن گرفت. نوشتهاند «فَأَذِنَ لَه»، بلافاصله اذن داد، آنقدر که فرصت وداع رخ نداد. علی که به سمت میدان رفت سخت بوده، این شروع کار برای سیّد الشّهداء (علیه السّلام) سخت بود. نوشتهاند: «نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ»، از پشت به قد و بالای او با یأس و ناامیدی نگاهی انداخت. «وَ أَرْخَى (عَلیهِ السَّلَام) عَیْنَهُ»، سر مبارک خود را پایین انداخت، کأنّ نمیتوانست نگاه کند.
علی که به میدان رفت اینجا از خودگذشتگی سیّد الشّهداء (علیه السّلام) شروع شد. یعنی سیّد الشّهداء (علیه السّلام) کاری که میخواست انجام دهد انجام داده است. راوی دشمن میگوید: دیدیم محاسن خود را به دست گرفت. عرب وقتی خیلی بیپناه باشد هیچ کاری نتواند انجام دهد یا دست روی سر خود میگذارد، اگر مرد باشد پیرمرد باشد دست به محاسن رو به آسمان میگیرد. «اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ».
در اوصاف امام باقر و امام زمان (علیها السّلام) نوشتهاند مهمترین دلیل بر امامت این دو بزرگوار اشبهیّت آنها به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) است، این نصّ بر امامت است. اگر علی زنده میماند هیچ کس در خانهی امام سجّاد (علیه السّلام) نمیرفت، علیّ اکبر را امام میدانستند. پیش مرگ امام سجّاد (علیه السّلام) شد، این بار را به عهده گرفت برای اینکه امام سجّاد (علیه السّلام) حفظ شود. اگر علیّ اکبر نبود امام سجّادی نبود و شیعهای نبود، تا قیامت. اگر گفتهاند: «لَضَرْبَهُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ الثَّقَلَیْنِ»،[۱۳] بنده با تحقیق میگویم اگر علی به این شکل کشته نشده بود امروز شیعهای نبود. لذا شهادت علی قابل قیاس با کسی نیست.
اندوه سنگین شهادت علیّ اکبر بر امام حسین (علیه السّلام)
امام سیّد الشّهداء (علیه السّلام) وقتی این بیان را فرمود دشمن گفت دارد امام را به میدان میفرستد که به این شکل حالت استغاثه به او دست داده است. به همین هم اکتفا نکرد، آیهی اصطفی را خواند: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمینَ»،[۱۴] خدا انبیاء را برای نبوّت برگزیده است. یعنی چه؟ یعنی من تو را برگزیدهام. همه در ذهن خود گفتند که او امام بعد از خود را معرّفی کرد. هر چه سیّد الشّهداء (علیه السّلام) امام بعد را بیشتر معرّفی کند کینهها برای انتقام بیشتر است. لذا تصمیم گرفتند داغ او را بر دل سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بگذارند. همین یک جمله را اینجا عرض کنم، امام صادق (علیه السّلام) در زیارت خود به علیّ اکبر اینطور فرمود: پدرت بعد از تو زیاد داغ دید، امّا «لَا تَسْکُنُ عَلَیْکَ مِنْ أَبِیکَ زَفْرَهٌ»،[۱۵] امّا تا وقتی از دنیا برود سراسر وجود او از داغ تو میسوخت. چرا؟ چون خود او باعث این داغ سنگین شده بود. علی کشته میشد، ولی این نوع انتقام به خاطر این بود که آنها امام را کشتند.
جنگیدن علیّ اکبر در میدان
وقتی به سمت میدان رفت جرأت نکردند با او تن به تن بجنگند، «قَاتَلَ قِتَالًا شَدِیداً». «حَتَّى ضَجّ النَّاس مِن کَثرَهِ مَن قُتِل».[۱۶] یاد امیر المؤمنین (علیه السّلام) را زنده کرد. یک ویژگی علیّ اکبر این است که وقتی وارد میدان کربلا شد خود سیّد الشّهداء (علیه السّلام) گفت، چه رسد به دیگران، «إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّکَ».[۱۷] وقتی ما مشتاق روی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) میشدیم «نَظَرْنَا إِلَیْهِ»، به صورت او نگاه میکردیم. یاد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) را در کربلا زنده کرد. وقتی شروع به جنگیدن کرد گفت:
«أَنَا عَلیِّ بنِ حُسینِ بنِ عَلی نَحنُ وَ رَبِّ البَیت أَولَى بِالنَّبی»[۱۸]
آنقدر با شما میجنگم که این شمشیر من کج شود، آنقدر نیزه میزنم که این نیزه بشکند، آمدم از همسر و فرزندان پدر خود دفاع کنم. بعد یک جمله فرمود: «تَاللّهِ لَا یَحکُمُ فِینَا ابنُ الدَّعی»، حرام زاده حقّ حکومت ندارد. اینجا هم از غدیر دفاع کرد، یاد امیر المؤمنین (علیه السّلام) را زنده کرد. «قَاتَلَ قِتالاً شَدیداً حَتَّی ضَجَّ النَّاسُ مِن کِثرَهِ مَن قُتِل». شباهت سوم این بود وقتی او را دوره کردند سنگ باران میکردند. مرحوم کمرهای میگوید: وقتی سنگ میزدند به مَرکَب اگر میخورد از جا بلند نمیشد. وقتی هزار نفر به یک سمت سنگ بزنند حتماً اصابت میکند.
دست و سپر خود را مقابل صورت گرفت، سر مبارک خود را خم کرد. سر را که خم کرد هم به فرق مبارک او ضربهای وارد شد هم به پهلوی مبارک او ضربهای خورد. صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) را هم به میدان آورد. وقتی به زمین افتاد سیّد الشّهداء (علیه السّلام) خود را بالای سر او رساند. من نمیدانم اگر در حقیقت امر امام جواد (علیه السّلام) به محضر امام رضا (علیه السّلام) رسیده باشد چه وقت رسیده، پدر را دیده یا نه. ولی برای امام حسین (علیه السّلام) نوشتهاند وقتی بالای سر او رفت و ایستاد «إِذَا الحُسَین قَائِمٌ عَلَى رَأْسِهِ»، بالای سر او که ایستاده بود داشت نگاه میکرد. «شَهِقَ شَهقَهً»،[۱۹] جلوی چشم سیّد الشّهداء (علیه السّلام) لرزید. همین باعث شد که سیّد الشّهداء نشست. «وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ». امام حسین (علیه السّلام) فرمود: «عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ».
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]- الصحیفه السّجّادیه، ص ۹۸٫
[۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۹۳٫
[۵]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۵۰٫
[۶]– تاریخ دمشق لابن عساکر، ج ۴۴، ص ۴۵۷٫
[۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۳۲٫
[۸]– بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۲۰٫
[۹]– سورهی حج، آیه ۶۵٫
[۱۰]– بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۱۹۶٫
[۱۱]– بحار الأنوار، ج ۴۰، ص ۴۳٫
[۱۲]– اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه فهرى، ص ۱۱۲٫
[۱۳]– إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج ۱، ص ۴۶۷٫
[۱۴]– سورهی آل عمران، آیه ۳۳٫
[۱۵]– بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۱۸۵٫
[۱۶]– همان، ج ۴۵، ص ۴۳٫
[۱۷]– اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه فهرى، ص ۱۱۳٫
[۱۸]– وقعه الطف، ص ۲۴۲٫
[۱۹]– اللهوف على قتلى الطفوف ترجمه فهرى، ص: ۱۱۳٫
پاسخ دهید