«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

چند هفته‌ای است که در محضر خطبه‌ی ۲۱۶ نهج البلاغه هستیم. اوّل عرض کردیم در شماره‌های قدیمی و شروح قدیمی ۲۰۹ است و بعضی جاها ۲۱۴ است. در همین حوالی می‌شود آن را پیدا کرد، گاهی جا به جا است. امیر المؤمنین صلوات الله علیه و آله و سلّم در مورد رابطه‌ی بین حاکم و مردم در این خطبه گفتگو کردند. اواخر خطبه بحث بسیار مهمّی است که هم می‌شود از آن سوء استفاده کرد و هم می‌شود پای فرمایش امیر المؤمنین علیه السّلام نشست تا ببینیم که حضرت چه می‌فرمایند. من ابتدا می‌خوانم و بعد ترجمه‌ی مختصری می‌کنم و بعد چند نکته را عرض می‌کنم.

 

بعد از این‌که حضرت فرمود مهم‌ترین حقّ شرعی حق حاکم بر مردم و حقّ حاکم بر مردم است، یعنی گناه سیاسی بزرگ‌ترین گناه است و ثواب سیاسی هم بزرگ‌ترین ثواب است و وقتی فرمودند اگر حاکم ظلم کند یا مردم غلبه کنند که عرض کردیم منظور از این‌که غلبه کنند یعنی غلبه بر باطن کنند که آن وقت چه می‌شود و ذلّت می‌شود و عزّت از بین می‌روند و اولیای خدا ذلیل می‌شوند و چه می‌شود، در آخر حضرت عباراتی دارند که هم معمولاً بد برداشت شده است و محلّ بحث است و گاهی وهّابی‌ها به ما ایراد گرفتند. کسانی که با حکومت‌ها مشکل دارند و از این استفاده کردند… همه از این استفاده کردند، هر کسی به نفع خود.

 

نهی امیر المؤمنین علیه السّلام از حرف زدن متملّقانه با او

حضرت می‌فرماید: «وَ إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاتِ الْوُلَاهِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ»[۴] از سخیف‌ترین حالت‌های حاکم نزد مردمی که اهل صلاح هستند این است که «أَنْ یُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ» مردم احساس کنند که این حاکم اهل فخر فروشی است. «وَ یُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْکِبْرِ» فکر کنند که اهل تکبّر است. تبختر دارد، غلو دارد. این سخیف‌ترین حالت حاکم است. «وَ قَدْ کَرِهْتُ أَنْ یَکُونَ جَالَ فِی ظَنِّکُمْ أَنِّی أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ» من خیلی بیزار هستم از این‌که به ذهن شما خطور کند که من دوست دارم من را مدح کنید. هر وقت که رد شدم شروع به مدّاحی من کنید. «وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ» خیلی دوست دارم بنشینم و من را مدح و ثنا کنید و من هم بشنوم. «وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اللَّهِ کَذَلِکَ» الحمدلله که من این‌طور نیستم. «وَ لَوْ کُنْتُ أُحِبُّ أَنْ یُقَالَ ذَلِکَ لَتَرَکْتُهُ انْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَهِ وَ الْکِبْرِیَاءِ» اگر هم این‌طور بودم که دوست داشتم و نفس من دوست داشت که من را مدح کنید، «انْحِطَاطاً لِلَّهِ» برای عرض ادب به محضر حضرت حق این کار را ترک می‌کنم، دوست ندارم، کنار می‌گذارم، چون عظمت و کبریاء از آن حضرت حق جلّ و اعلی است. «وَ رُبَّمَا اسْتَحْلَى النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلَاءِ» چه بسا مردمی حمد و ثنا را وسیله قرار می‌دهند تا کار آن‌ها پیش برود. بالاخره چهار جمله بگویند که کار پیش برود و البتّه این فقط برای حاکمی که حکومت دست او است نیست، بلکه برای کسانی که امور مردم هم دست آن‌ها است این وجود دارد، برای علما هم است. دیگر دهان بسته است، بعضی وقت‌ها آدم چیزهایی می‌خواهد بگوید که نمی‌تواند. «فَلَا تُثْنُوا عَلَیَّ بِجَمِیلِ ثَنَاءٍ» مدام من را مدح و ثنا نکنید. «لِإِخْرَاجِی نَفْسِی إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَه‏» برای این‌که من را از آن حالت خارج می‌کنید، من را خراب می‌کنید. اگر من را دوست دارید من را مدّاحی نکنید. «وَ إِلَیْکُمْ مِنَ التَّقِیَّهِ [الْبَقِیَّهِ] فِی حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا» من نمی‌توانم حقّ شما را ادا کنم. «وَ فَرَائِضَ لَا بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا» من یک سری وظایف دارم.

 

تأکید حضرت علی علیه السّلام به بیان صریح حقایق و تأکید بر عدالت اجتماعی

«فَلَا تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَهُ» با من مثل جبّارها صحبت نکنید. دست‌های خود را جمع کنید و بترسید که انگار یک پادشاه رد شده است. «وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَهِ»؛ « أَهْلِ الْبَادِرَهِ» یعنی مثل خلیفه‌ی دوم، چون قبلاً توضیح دادیم می‌گویم مثل او که در خطبه‌ی شقشقیّه گفتیم. یعنی به سرعت عکس العمل نشان می‌داد؛ یعنی اهل خشونت! با من این‌طور که دور و بر خود را نگاه می‌کنید و به پس و پیش کلام خود توجّه می‌کنید، مقابل یک آدم خشنی که سریع عکس العمل نشان می‌دهد، نمی‌خواهد صحبت کنید. «وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَهِ» با من با دو رویی برخورد نکنید، خیلی کلمات را کادو پیچ کنید. «وَ لَا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالًا فِی حَقٍّ قِیلَ لِی» فکر نکنید یک حقّی اگر بخواهید را به من بگویید خیلی کادو پیچ کنید برای من سنگین است. «وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی» فکر نکنید می‌خواهید من را بزرگ بدارید حقّی را پنهان می‌کنید. مثلاً یک باطلی اتّفاق می‌افتد و حقّی خورده می‌شود، چون من ممکن است آن را دوست نداشته باشم آن را به من نگویید. «فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ» برای کسی سخت باشد که یک حرف حقّی بشنود یا از او مطالبه‌ی عدالتی کنند، اگر برای او سخت باشد «کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ» عمل به آن سخت‌تر است. چطور من باید عادل باشم، نه این‌که اگر جایی بی‌عدالتی شد جرأت نکنید به من بگویید یا یک حرف حقّی را نتوانید به من بزنید. «فَلَا تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَهٍ بِحَقٍّ» حرف حق را بزنید.

 

«أَوْ مَشُورَهٍ بِعَدْلٍ» یک جایی مشورتی است و یک خطایی می‌خواهد صورت بگیرد. فلان جا کارگزار شما خطا کرده است. «فَلَا تَکُفُّوا» دریغ نکنید. «فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ» من فی نفسه بالاتر از این‌که خطا نکنم نیستم. «وَ لَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی» در عمل خود هم از این ایمن نیستم که خطا نکنم. «إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی» مگر این‌که خدا لطف کند. «فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ» همه‌ی ما بنده‌ی خدا هستیم. «لَا رَبَّ غَیْرُهُ» یک رب هم بیشتر نیست. «یَمْلِکُ مِنَّا مَا لَا نَمْلِکُ مِنْ أَنْفُسِنَا» او است که مالکیّت حقیقی دارد. «وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا کُنَّا فِیهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَیْهِ» باید به دستورات او عمل کنیم، او ما را به سمت صلاح می‌برد. «فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلَالَهِ بِالْهُدَى» ما را از گمراهی هدایت کرده است. «وَ أَعْطَانَا الْبَصِیرَهَ بَعْدَ الْعَمَى» بعد از این‌که نمی‌دیدیم به ما بصیرت داده است. این کلمات از جهات مختلف اهمیّت دارد.

 

حکومت امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام؛ حکومت فقیه عادل

 حالا برمی‌گردم و یکی یکی عرض می‌کنم. اوّل این‌که از سخیف‌ترین حالات حاکمان و سردمداران این است که اهل فخر و کبر باشند. لذا این را تقویت نکنید. چطور می‌شود این را تقویت کرد؟ مدام مدح و ثنا کردن، مدام بالا بردن. چند نکته این‌جا مطرح است. یکی این‌که امیر المؤمنین این را با چه عنوانی دارد بیان می‌کند. مدّاحی امیر المؤمنین علیه السّلام بد است؟! چون قبلاً بارها مخصوصاً در ده جلسه‌ی اوّل جلسات نهج البلاغه تکرار کردیم که امیر المؤمنین روحی له الفداء به عنوان یک حاکم دارد صحبت می‌کند، نه به عنوان امام! به عنوان حاکم شرع دارد سخن می‌گوید نه به عنوان امام و وصیّ پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم. لذا این‌ها معمولاً با هم خلط می‌شود. لذا خیلی وقت‌ها آن جاهایی که می‌خواهند… اگر وهابیّت و اهل سنّت باشند، بعد از این صحبت‌ها سه بیت شعر در مدح امیر المؤمنین علیه السّلام می‌گذارند و می‌گویند این‌ها نقض هم است. حال که این‌طور نیست. فقط آن‌هایی که خود امیر المؤمنین علیه السّلام از خود مدح کرده است یک جلد بیشتر است. امیر المؤمنین علیه السّلام در دوره‌ی حکومت خود آنچه که از مدح خود گفته است جمع کنیم یک جلد کتاب بیشتر می‌شود. دقّت فرمودید؛ آن‌جایی که از خود تعریف کرده است! مثلاً همین نهج البلاغه که من بارها برای شما خواندم. اوج آن عبارت معروف است که: «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا»[۵] مخ یا وهم هیچ شاعری به این‌جا نمی‌رسد. یا ابتدای شقشقیّه فرمود: «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْر»[۶] مرغ وهم کسی هر چه پرواز کند به من نخواهد رسید یا به قول یک شاعر که اگر فرصت شد دو سه بیت او را می‌خوانم، می‌گوید: چشم علو… خیلی زیبا می‌گوید. علو یعنی بلندی. چشم علو هر چه آن دور را نگاه کند ناامید است از این‌که بتواند اوج تو را ببیند. تو از علو برتر هستی نه از پایین بالاتری. تو از علو برتری، تو از مصدر آن بالاتری. مثلاً می‌گویند فلانی عادل است، فلانی عدل است مثلاً خود عدل است یک وقت می‌گویند فلانی فوق عدل است. این‌جا ما نمی‌فهمیم این چه می‌گوید. می‌گوید چشم علو از این‌که بخواهد اوج تو را نگاه کند ناامید است.

 

امیر المؤمنین صلوات الله علیه و آله و سلّم بارها خود را وصف کرده است. حالا من تیمّناً تبرّکاً چند جمله را عرض خواهم کرد. این‌جا امیر المؤمنین علیه السّلام به عنوان حاکم دارد صحبت می‌کند نه بعنوان امام معصوم. یک نفر در خانه پدر است، سر کار رئیس است، بعد از ظهر پرستار پدر خود است. اوضاع این شخص متفاوت است. حیطه‌ها، ساعت‌ها، حیثیّت‌ها با هم فرق می‌کند. امیر المؤمنین علیه السّلام این‌جا به عنوان حاکمی صحبت می‌کند که مخاطبین او، او را معصوم نمی‌دانند. او را به عنوان یک حاکم می‌شناسند، به عنوان ولیّ فقیه می‌شناسند. حاکمی که فقیه است. ما شیعیان اوّلین مصداق ولایت فقیه را حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام می‌دانیم. یک وقت هم این‌ را این‌جا عرض کردیم و یک نفر آن را بد برداشت کرد. ما گفتیم حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام حکومت معصوم نیست، نه این‌که امیر المؤمنین معصوم نیست! امیر المؤمنین سلام الله علیه معصوم است، ولی به عنوان معصوم حکومت نکرده است. مخاطبین او را معصوم نمی‌دانستند، او را قبول نداشتند، صدها مثال هم وجود دارد، مانند حکمیّت و امثال آن. از این جهت هم برای ما خوب است، چون می‌تواند برای ما الگو باشد. چون حکومت یک معصوم نمی‌تواند برای ما الگوی صد درصدی باشد. چون خیلی کارهای او را نمی‌توانیم انجام دهیم. یعنی اگر امیر المؤمنین صلوات الله علیه و آله و سلّم می‌خواستند مانند امام زمان روحی له الفداء «یَحْکُمُ بِالْحَقِّ» باشد نه «یَحْکُمَ بِالظَّاهِرِ». ما نمی‌توانستیم و هیچ وقت نمی‌توانیم به روش او عمل کنیم. باطن بین بود، امیر المؤمنین باطن بین است و عمل او هم مانند باطن بینی او بود. نمی‌شود از او الگو بگیریم، ما این چشم را نداریم. ما که در حکومت امیر المؤمنین با امیر المؤمنین علیه السّلام طرف هستیم، حکومت یک فقیه عادل است که در جای دیگر امام معصوم هم است و بلکه شفیع انبیاء صلوات الله علیهم هم است. لذا این‌جا امیر المؤمنین علیه السّلام دارد راجع به حاکمیّت جامعه‌ی اسلامی صحبت می‌کند، نه راجع به خود!

 

بیان حقایق و مدح اعمال نیکو در جهت ایجاد جامعه‌ی مثبت و سازنده

نکته‌ی بعدی این‌که وقتی امیر المؤمنین علیه السّلام می‌فرماید من را مدح نکنید؛ مدح به غیر حق نکنید. چون خود امیر المؤمنین بارها دیگران را مدح کرده است. اگر به یاد داشته باشید در مورد ذو الشّهادتین و عمّار و شهداء همین چند جلسه‌ی پیش صحبت کردیم، حضرت آن‌ها را مدح کرده است. پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم امیر المؤمنین را مدح کرده است و بعضی از اصحاب برجسته‌ی خود هم مدح کرده است. حق گویی ابداً! این همه خدا در قرآن اولیاء و خود را مدح کرده است. مدح یعنی جایی که شما بخواهید یک حقّی را بیان کنید، آن هم وقتی که بخواهید یک حقّی را در جامعه ترویج کنید و الگویی را جا بیاندازید اصلاً بد نیست. بله می‌گویند بعضی از اوصاف شخصی افراد را به روی آن‌ها نگویید که آن‌ها را خراب نکنید. «احْثُوا فِی وُجُوهِ الْمَدَّاحِینَ التُّرَابَ»[۷] کسی که شما را مدح می‌کند، مثلاً مدام از شما تعریف می‌کند، خاک روی صورت او بپاشید چون او شما را خراب می‌کند. این به این معنا نیست که شما کار خیر نیکان را نگویید. امیر المؤمنین نمی‌خواهد که خدا را تخطئه کند. عرض کردیم اگر بخواهیم بگوییم امیر المؤمنین علیه السّلام راجع به خود چه گفته است یک جلد کتاب است. آن هم عباراتی که اصلاً نظیر ندارد. اصلاً همه‌ی خلایق و بشر را برای من خلق کردند. این‌ها مانند مدح‌های ما نیست که دو کلاس را در یک سال خواندیم و بخواهیم از این حرف‌ها برای خود بزنیم، کلاس مدح او با ما قابل قیاس نیست. از جملات بعدی حضرت معلوم می‌شود که این مدح نکردن یعنی چه. نه نیکی و خیر دیگران به ویژه آن‌جایی که یک کار خوبی دارد در جامعه اتّفاق می‌افتد. یک سنّت حسنه‌ای دارد در جامعه‌ اجرا می‌شود. یک نفر بدون هیچ زحمتی اوّل همه‌ی اخبارها گفته است شما که دارید حرف می‌زنید یک با صلوات بر محمّد و آل محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بگویید. نمی‌دانم چه کسی بوده است، خوش به سعادت او. حالا کسی کار او را مدح نکند؟! نه آقا. یا کسی دارد به فقراء و بیچارگان خدمت می‌کند. کار خیر را مدح نکنند؟ چه کسی چنین حرفی را زده است. از عبارات بعدی حضرت معلوم است که این مدح نکردن منظور چیست.

 

مخالفت امیر المؤمنین سلام الله علیه با تعریف و تمجیدهای نا به حق و چاپلوسانه

حضرت می‌فرماید من را مدح نکنید. عرض کردم که در این نهج البلاغه حضرت بارها خود را مدح کرده است که یک جمله‌ی آن هم این است. مثلاً فرمود: «أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَهِ»[۸] این برای خطبه‌ی قاصعه است. من نور وحی و رسالت را می‌دیدم. «وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ» بوی نبوّت را می‌شنوم. «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم» وقتی وحی به پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم نازل شد من صدای ناله‌ی شیطان را می‌شنیدم. تازه این‌جا امیر المؤمنینی که این‌ها او را معصوم نمی‌دانند، این ادّعای سنگینی است! وقتی وحی به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نازل شد یه آدمی بگوید من صدای نعره‌ی شیطان را می‌شنیدم! «فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّهُ» حضرت دارد این را برای مردم می‌گوید و مردمی که حضرت را معصوم نمی‌دانند. ابن ابی الحدید می‌گوید این عبارتی که علیّ بن ابی طالب روحی له الفداء به معاویه می‌فرماید: «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا»[۹] -این‌ قسمت جملات برای من است- این‌ را اگر می‌خواست به سلمان بگوید چه می‌گفت! این را به معاویه گفت، معاویه چه فهمی دارد؟ چه اعتقادی نسبت به امیر المؤمنین علیه السّلام دارد؟ به او می‌فرماید همه‌ی خلایق به برکت وجود من هستند. اگر می‌خواست به عمّار بگوید چه می‌گفت؟ اگر بخواهد حقیقت خود را برای امام حسن علیه السّلام بیان کند چه می‌گوید؟ این‌ها برای معاویه است! عرض کردم «یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّهُ»[۱۰] این صدای نعره چیست که فریاد می‌زند. «فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِه‏» شیطان از این‌که عبادت شود و پرستیده شود و به حرف او گوش داده شود مأیوس شده است. بعد فرمود که پیغمبر به من فرمود: «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى‏» این دیگر نهایت مدح است! آنچه من می‌شنوم تو می‌شنوی و آنچه من می‌بینم تو می‌شنوی. دیگر از این مدح بالاتر! این در خود نهج البلاغه است.

 

از بلایایی که ما گرفتار هستیم این است که کسانی بیایند راجع به عبارات اهل بیت صحبت کنند، یک جا را بگیرند و چند جا را رها کنند. این‌که امیر المؤمنین می‌فرماید: «فَلَا تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَه»[۱۱] یک سلطان یک پادشاه را چه کار می‌کردند؟ بی‌جهت او را مدح می‌کردند. به دروغ او را مدح می‌کردند. اتّقاء الشّر  او را مدح می‌کردند. از ترس او را مدح می‌کردند. یک وقتی یک عدّه به بیت رفته بودند و چهار بیت شعر خوانده بودند. یک نفر این را در پست گذاشته بود. یک چیزی نگوییم که خود امیر المؤمنین علیه السّلام را تخطئه کنیم. چقدر آدم آمدند مقابل امیر المؤمنین علیه السّلام بلند شده است و در مدح امیر المؤمنین خطبه خوانده است. حضرت هم ابداً نهی نکرده است. از همان ابتدای خلافت شروع کردند. گاهی کسانی می‌آمدند از سفر می‌گفتند. این‌ها را جمع کنیم مجلّدات می‌شود. چرا امیر المؤمنین علیه السّلام نهی نکرده است؟ چون ناحق نگفتند، می‌خواستند ابراز محبّت کنند. حضرت می‌فرمایند با من مثل سلطانی که از ترس یک چیزی باید بگوید که از شرّ او در امان باشیم، رفتار نکنید. یعنی این را باید کنار آن‌ها بگذاریم و معنی کنیم. از این‌که با من مثل رفتار «عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَهِ» یعنی خشن‌هایی که به سرعت عکس العمل نشان می‌دهند… می‌نشست و مثلاً می‌گفتند آن کسانی که آن انتها نشستند از شما بالاتر نشسته است.

 

نقل است؛ خیلی سخت است که آدم نقل‌های قبل از اسلام را بررسی کند که درست است یا نه. می‌گویند خسرو پرویز نشسته بود و یک عدّه از رقّاص‌ها و بدبخت‌ها داشتند کنسرت خود را اجرا می‌کردند. بعد خبر رسید که این‌ها که روی سن ایستادند از شما بالاتر هستند. گفت همه را گردن بزنید. کسی آن‌جا اگر سینه خیز برود از شدّت ترس است. با من این‌طور صحبت نکنید. چون ما قبلاً در خطبه‌ی شقشقیّه توضیح دادیم که با خلیفه‌ی دوم خیلی وقت‌ها این‌طور صحبت می‌شد. البّته چون آن وقت‌ها هنوز جا نیفتاده بود، بعضی‌ها بودند که جرأت می‌کردند که حق بگویند، ولی خیلی‌ها می‌ترسیدند. «وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَه» با من تصنّعی رفتار نکنید. یعنی اگر می‌آیید عرض ادب و احترام می‌کنید از این‌که یک چیزی بگویم که دوست داشته باشد. یک پستی بگیرم، ۱۰ درصد مالیات من را کم کنند یا به پسر من یک پستی بدهند یا خیال کنید شنیدن حق برای من سخت است. این به این معنا که من را مدح نکنید، ابداً نیست. وگرنه اگر این‌طور معنا کنیم، خود حضرت ابداً این‌طور عمل نکرده است.

 

اشعاری در مدح امیر المؤمنین صلوات الله علیه و آله و سلّم

حضرت را فراوان مدح کردند. مقابل او ایستادند و ابیات متعدّدی شعر خواندند. اصلاً پیغمبر فرموده است علیّ بن ابی‌طالب علیه السّلام را مدح کنید. فراوان داریم. این اشعاری که اصحاب در مدح امیر المؤمنین علیه السّلام مقابل پیغمبر گفتند چطور بوده است. اگر این خلاف باشد پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم نمی‌‌گذارد. به قول این شعری که به چند نفر نسبت دادند. یکی را به حصّان نسبت دادند که

            «قیلَ لی: قُل فی عَلیٍّ مدحاً             ذکره (مدحه) یَخمُدُ ناراً موصَدَه»[۱۲]

به من دستور داده شد، به من گفته شد «قیلَ لی» مدح علی بگو. بعضی گفتند این برای حسّان است. بعضی‌ها هم این را به شخص دیگری نسبت دادند. « ذکره (مدحه) یَخمُدُ ناراً موصَدَه» مدح علیّ‌ بن ابی طالب صلوات الله علیه و آله و سلّم آتش را خاموش می‌کند.

                  «وَ النَّبیُّ المُصطَفى قالَ لَنا             لَیلَهُ المِعراجِ لَمّا صَعَده‏»

پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم فرمود: شب معراج وقتی عروج کردم، «وَضَعَ ضرب اللّهُ بِظَهری یَدَهُ» خدا دست رحمت خود را به روی شانه‌ی من گذاشت. «فَأَحَسَّ القَلبَ مِمّا بَرَدَه‏» دل من از این حالت رحمت الهی خنک شد. «وَ عَلیٌّ واضِعٍ أقدامَهُ‏» علیّ بن ابی‌طالب علیه السّلام پای خود را جایی گذاشت که؛ «فی مَحَلٍّ وَضعَ اللّهُ یَدَه» جایی که خدا دست گذاشت امیر المؤمنین علیه السّلام پا گذاشت.

 

فارس‌ها هم شعر گفتند و شاید از این هم بهتر گفتند. این‌جا می‌گوید: «وَ النَّبیُّ المُصطَفى قالَ لَنا» از این‌ها فراوان داریم. هیچ جا نگفتند حرف نزنید، بلکه پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم به حسّان فرمود: «مادامی که از اهل بیت من دفاع می‌کنی روح القدس با تو است». متأسّفانه بعد از پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم این کار را نکرد. از این مدح‌ها فراوان است. هم حضرت خود را فراوان مدح کرده است. «مَا لِلَّهِ آیَهٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی‏»[۱۳] می‌گوید دنبال آیه می‌گردید، دنبال نشانه می‌گردید بزرگ‌تر از من نمی‌توانید پیدا کنید! یک نفر می‌تواند بگوید که یعنی چه که او دارد از خود تعریف می‌کند. البتّه خود این سرّ دارد. وقتی جامعه به سمتی برود که بین امیر المؤمنین علیه السّلام و معاویه حکمیّت می‌گویند و کسی نیست که دفاع کند امیر المؤمنین علیه السّلام مجبور است که حق را بیان کند. این هم از رحمت او است. این برای امیر المؤمنین علیه السّلام خیلی سخت است. این هم از رحمت او است. یا فرمود کسی دروغ می‌گوید اگر بگوید در این عالم وجود خبر مهم‌تری از من است. آن خبر مهمّ عالم من هستم! مسئله‌ی عالم وجود امیر المؤمنین سلام الله علیه است. خود ایشان دارند بیان می‌کنند، پس خود ایشان دارد خود را مدح می‌کند و پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم هم دارد او را مدح می‌کند. شاعر هم او را مدح می‌کند هم زمان پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم و هم زمان خود ایشان.

 

سلطان محمّد خدابنده، علّامه‌ حلّی و ترویج تشیّع در ایران

بگوییم که امیر المؤمنین علیه السّلام می‌گفت من را مدح نکنید، دیگران هم می‌گویند. بله؛ اگر کسی برود یک سلطانی را بی‌جهت مدح کند، او هم اگر در شرایط تقیّه و خوف نباشد، وگرنه علّامه حلّی اعلی الله مقامه الشّریف وقتی نگاه می‌کند می‌بیند بعد از این همه کوبیدن تشیّع یک سلطان محمد اولجایتو خدابنده پیدا شده است. اهل سنّت بیمار به او خر بنده می‌گفتند و در آخر هم در راه محبّت اهل بیت او را کشتند. کتاب‌های آن وزیری که سلطان محمّد اولجایتو شیعه را ترور کرد که اوّلین بار در این عالم سکّه ضرب کرد که دور سکّه اسامی دوازه امام است که آخرین آن والخلف الحجه است، اغلب در کشور ما چاپ شده است. آن وزیر سنّی که این شاه شیعه را ترور کرد.

 

ما گاهی وسط تشیّع خود یک کارهای اشتباه بزرگی داریم آن هم با بودجه‌های دولتی، بودجه‌های سفارت خانه‌هایی مانند همین ایران و پاکستان. تقریباً همه‌ی آثار وزیر قاتل این سلطان شیعه در کشور ما به بهترین شکل چاپ شده است. بخش زیاد آن با بودجه‌ی دولتی است. وقتی علّامه حلّی می‌بیند که یک آدمی پیدا شده است که برادر او  برای اوّلین بار روی سکّه علیٌ ولی الله ضرب کرده است، آن هم در اوج تحقیر و تخریب شیعه، او هم در ابتدای کتاب منهاج الکرامه که در دفاع از امیر المؤمنین علیه السّلام است، برای سلطان محمّد اولجایتو دعا می‌کند. اگر امروز کسی این را درباره‌ی ولیّ فقیه ما بگوید فضای مجازی او را تخریب می‌کنند. می‌گوید: «خَلَّدَ اللّهُ سُلطانَه مُلکَه…وَ قَرنَ دُولَته بِالدّوامِ إلى یَومِ القیامَه»[۱۴] خدا حکومت او را پایدار کند و دولت او قرین بالدّوام کند یعنی دائم او را نگه دارد الی یوم القیامه. نمی‌گوید تا الی ظهور الحجه! شک نیست که اگر علّامه حلّی نبود چیزی در دست ما نبود. این هم مدح است.

 

بله، اگر کسی این عبارت امیر المؤمنین علیه السّلام را که من را مدح نکنید نفهمد، جلوی این عبارت علّامه‌ی حلّی می‌گذارد؛ از این شریعت بازی‌ها و بعد هم شروع به ملامت می‌کنند. ملامت خیلی چیز عجیبی است. از کارهایی که قطعاً در این دنیا سر انسان می‌آید و برای قیامت منتظر نمی‌ماند ملامت است. شریعتی خیلی علّامه‌ی مجلسی را ملامت می‌کرد که تو چرا مدح خلفا کردی! تشیّع تو صفوی است. حالا دیگر نیست که بگوییم تشیّع علّامه حلّی که برای ۲۰۰ سال قبل از صفویّه است چیست؟! تشیّع مغولی است؟! دوره‌ی پهلوی به او فشار آوردند، دست خط ایشان و پدر ایشان وجود دارد. این‌قدر مؤدّبانه و با تکریم از سلطان پهلوی صحبت کرده است. وقتی این چاپ شد یک عدّه این‌قدر حمله کردند که آن کتاب منتشر نشود تا دست خطّ شریعتی زیاد پخش شود. من نمی‌خواهم بگویم شریعتی جاسوس بوده است. تو را تحت فشار گذاشتند که این‌طور مدح و ثنای شاه پهلوی را می‌گویی. این‌قدر ملامت کرد که این پخش شد. البتّه یک عدّه این‌قدر منصف بودند با کسی که این‌ها را پخش کرد به شدّت برخورد کردند. بازار انصاف که رکود است.

 

نهی از گزافه گویی و مدح و ثنای بیش از حد

این مدح نکردن یعنی ناحق نگو. آن هم تازه عرض کردیم یک وقتی شرایط خاصّی است. می‌بینید که اگر هوای آن را داشته باشد اصل تشیّع حفظ می‌شود. قصد او این نیست که به یک نان و نوایی برسد. مدح پادشاه چه زمانی بد است؟ آن وقتی که هم ناحق می‌گوید و هم شرایطی نیست و مصلحتی اقتضاء نمی‌کند. این برای این‌که به درهم و دینار دنیا برسد می‌آید مدح می‌کند. اهل بیت علیهم السّلام این‌ها را تخریب می‌کنند.

یک شاعر است که -اگر اسم او را به فارسی بگویم آوای خوبی ندارد، لذا می‌گویم یک شاعری- محضر امام باقر علیه السّلام می‌آید، حضرت می‌فرماید برو، تو عبد الملک مروان را مدح کردی! می‌گوید آقا من مدح آنچنانی نکردم؛ مثلاً نگفتم امام هدی. گفتم تو اسدی و عرب هم به سگ اسد می‌گوید. مدام کار خود را توجیه کرد. حضرت فرمود برو کنار، کمیت بیاید و شعر بخواند. یعنی آن‌جا دلیلی نداشت که تو مدح کنی. تو را یک جا نبردند که مجبور شوی حرف بزنی. نه، تو برای این‌که پول به دست بیاوری این کار را کردی. کسی با تو کاری نداشت، تو در خوف نبودی، زن و فرزند تو در خطر نبودند، خود تو رفتی و مدح کردی که اسدی و ماه و خورشیدی و حالا داری توجیه می‌کنی. اگر کسی به مشکل برخورده باشد، این‌جا بحثی نیست. در غیر این صورت اگر یک ظالمی را کسی به ناحق مدح کند یا بی‌جهت او را باد کند این ربطی به خود شخص امیر المؤمنین روحی له الفداء ندارد.

 

انتقادگری و انتقاد پذیری در حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام

این‌که می‌فرماید: «فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ»[۱۵] یعنی من با جایگاه حاکم شرع… حاکم شرع ممکن است خطا کند. با آن الّا برطرف می‌کند، مگر این‌که خدا بخواهد حفظ کند. اصلاً عصمت اهل بیت علیهم السّلام حفظ الهی است. با این توضیح که ما قبلاً چند بار عرض کردیم که امیر المؤمنین علیه السّلام این‌جا به عنوان امام معصوم صحبت نمی‌کند. یعنی من هم ممکن است خطا کنم و خطر کنم، لذا امیر المؤمنین علیه السّلام از کسانی که بیایند اهن قلت کنند استقبال می‌کرد. حتّی گاهی یک زنی می‌آمد از یک والی گله می‌کرد و امیر المؤمنین علیه السّلام حکم عزل آن والی را به این زن می‌داد. چرا حضرت در اتوماسیون نمی‌زد؟! آن موقع‌ها هم اتوماسیون داشتیم. به چاپار می‌دادند؛ مثلاً فرض کنید مسیری که کاروان ۲۰ روزه می‌رفت، اتوماسیون دو روزه می‌برد. مثل الآن که شبکه‌های اجتماعی کند شده است بالاخره… خیلی با ۲۰ روز فرق دارد. چرا امیر المؤمنین علیه السّلام به این زن شاکی حکم عزل والی را می‌دهد؟ یعنی اگر کسی بیایید حق طلبی کند، عدالت خواهی کند و به من بگوید من او را تحویل می‌گیرم. وگرنه کسی جرأت نمی‌کرد محضر امیر المؤمنین سلام الله علیه بیایید. این‌که حکم عزل را به همین زن شاکی می‌دهم یعنی هر کسی کمک دهد که حکومت را اصلاح کند من هم هوای او را دارم. به او احترام می‌گذارم و می‌گویم تو سفیر من هستی، تو محرم من هستی. برو حکم عزل طرف را بده. در حالی که مثلاً زمان عثمان اگر از یکی از والیان خطای فاحشی سر می‌زد، می‌گفتند چه کسی جرأت می‌کند این را به عثمان بگوید؟! ولی حضرت تحویل می‌گرفت.

 

منتها یک نکته هم وجود دارد. جز یک نفر که همان هم حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام را خراب کرد، هیچ کسی در حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام این‌طور نبود که به عنوان کسی که اصل حکومت را قبول ندارد بیایید انتقاد کند. قبلاً عرض کردیم ابداً نداریم. جز اشعث کسی را نداریم. اشعث هم نمی‌گفت من حکومت تو را قبول ندارم، یعنی می‌آمد بیعت می‌کرد، بعد عملاً مخالفت می‌کرد. نه این‌که صراحتاً بگوید من از بالا تا پایین شما را قبول ندارم. حضرت نمی‌خواهد بگوید هر کسی حکومت را از اساس قبول ندارد هر چه می‌خواهد به زبان بیاورد. ابداً اجازه نمی‌داد! قبلاً هم عرض کردم. اگر کسی وارد می‌شد و به امیر المؤمنین علیه السّلام نمی‌گفت یا امیر المؤمنین، حضرت برخورد می‌کرد. چون ادب حضور در محضر حاکم مسلمین این است که او را به عنوان حاکم مسلمین به رسمیّت بشناسید. امیر المؤمنین هم می‌گفتند. حالا ما امیر المؤمنین را استثنائاً… نه این‌که امام حسن علیه السّلام امیر مؤمنان نیست، نه این‌که حاکم شرع از جهت لغت امیر مؤمنان نیست، ولی این اصطلاح را به خاطر ماجرای غدیر فقط به امیر المؤمنین سلام الله علیه می‌گوییم و اصلاً خوب است عادت کنیم به جای امام علی بگوییم امیر المؤمنین؛ مثلاً بگوییم بزرگراه امیر المؤمنین. چون الآن امام لفظ مشترک است. یعنی اهل بیت علیهم السّلام دوست داشتند امیر المؤمنین (امام علی) به عنوان امیر المؤمنین شناخته شوند؛ لذا امام حسن علیه السّلام هم وقتی حکومت داشت اجازه نمی‌داد که کسی به ایشان امیر المؤمنین بگوید، ولی امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام وقتی وارد می‌شد و به حضرت می‌گفت یا علی، داریم که حضرت فرموده: بی‌مادر! «قُل یا امیر المؤمنین». یعنی اجازه نمی‌داد که طرف در محلّ حکومت بیایید و ادای اپوزیسیون در بیاورد. از این کارها نداشتیم. انتقاد کند، ولی به عنوان کسی که حاکم مسلمین هستی و فلان جا والی شما خطا کرده است، من هم برخورد می‌کنم. امّا این‌که من از اساس قبول ندارم ابداً نداریم.

 

یک مورد پیدا کنید که وقتی بیعت حضرت مستقر شد حضرت این نوع رفتار را قبول کرده است. من اگر این حرف را بزنم خطرناک است و نمی‌زنم که ما در حال حاضر از جهاتی مظلومیّت‌هایی داریم که امیر المؤمنین علیه السّلام هم از جهاتی نداشت. یک اشعث داشت و او هم مدام اقرار به حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام می‌کرد و کلّ حکومت حضرت را از بین برد. یک آدم که رسماً مخالف بود. حضرت، ابو موسی اشعری را ابقاء کرد. وقتی در ماجرای جنگ جمل اجازه نداد مردم سپاه را بیاورند و از امیر المؤمنین علیه السّلام و حکومت در برابر اهل بغی دفاع کنند، امیر المؤمنین به خاطر همین یک مخالفت او را عزل کرد! معنی ندارد که کسی بخواهد مخالفت کند و پست هم بگیرد؛ ابداً. در حکومت امیر المؤمنین پیدا نمی‌کنید جز اشعث که عرض کردم او هم مدام می‌آمد تکرار می‌کرد که من در بیعت شما هستم. بعد یک دفعه دچار شبهه‌ی عملی می‌شد. امّا این‌که رسماً بگوید من تو را قبول ندارم… حالا اگر هم باشد همین یک مورد است. اگر جستجو کنید موردی را پیدا نمی‌کنید که امیر المؤمنین علیه السّلام برخورد نکرده باشد. امیر المؤمنین علیه السّلام به خاطر تفاوت رفتار او با قیس بن سعد او را عزل کرد. گفت به حرف من گوش نمی‌دهی. اجازه نمی‌داد کسی با اصل او مخالفت کند.

 

انتقاد کردن به معنی مخالفت با اصل حکومت نیست!

انتقاد به معنای این‌که زیر میز بازی بزنید نیست. اصل آن را قبول ندارید؛ اصل آن که به معنای انتقاد نیست! اصلاً معنی ندارد اگر حکومتی به حق است هر کسی از راه رسید بخواهد به آن ضربه بزند. انتقاد کنید یعنی بگویید که چرا این‌جا خطا شده است، چرا فلان جا فلان والی این کار را کرده است. چرا فلان جا قاضی این کار را کرده است. فلان فرمانده‌ی لشکر چرا این‌جا این کار را کرده است. مطالبه هم کنید. اگر جایی مشورتی از عدالت دارید بیان کنید. حقی دارید بگویید، پافشاری کنید. نترسید، برای من سخت نیست. پناه بر خدا از قدر ناشناسی! اشتباهات را باید درست کرد، ولی آدم هم باید قدرشناس باشد. اصلاً ما به یاد نداریم و خیلی هم گشتم که عرض می‌کنم به یاد ندارم که کسی رسماً با اصل حکومت امیر المؤمنین مخالفت کند وقتی بیعت مستقر شد! بله، آن روزهای اوّل عبد الله بن عمر و این‌ها بیعت نکردند و حضرت فرمود لیاقت ندارند. وقتی بیعت عمومی شد حتّی مروان هم آمد بیعت کرد! آن کسانی که بیعت نکردند فرار کردند و پیش معاویه رفتند. در سرزمین امیر المؤمنین علیه السّلام کسی که بیعت نکرده باشد و رسماً به عنوان مخالف شناخته شود بعد از استقرار حکومت نداریم. معاویه را هم شما دیدید که حضرت به سمت او لشکر می‌برد. می‌گوید یا باید تن به اطاعت دهی یا من با تو می‌جنگم! همین‌طور با اصحاب جمل؛ اصحاب جمل چه می‌گفتند؟ می‌گفتند تو را قبول نداریم. لابد حضرت هم باید می‌گفت قبول ندارید، اشکال ندارد یک استان را برای مخالفین می‌گذاریم! مثلاً بصره برای مخالفین، زنده باد مخالف من! از این حرف‌هایی که هیچ وقت هیچ کسی به آن عمل نمی‌کند. اگر پای آن بیفتد هر ناسزایی که بتوانند می‌دهند. آقای زنده باد مخالفت من در دانشگاه تهران گفت حرف بزنید می‌دهم از این سالن دانشگاه شما را بیرون کنند. زنده باد مخالف من! امیر المؤمنین علیه السّلام از کارها در حکومت خود ندارد. باید او را قبول داشته باشید. اگر اقرار نکرده باشی که حکومت شما را قبول دارم حضرت برخورد می‌کرد. حالا در برخورد با خائنین که برخورد سنگین بود و خانه را روی سر آن‌ها خراب می‌کرد. خانه را روی سر آن‌ها خراب می‌کرد نه این‌که اهل خانه در خانه باشند. مثلاً اگر معاویه خیانت می‌کرد، سراغ او می‌رفت و خانه‌ی او را در کوفه خراب می‌کرد. اجازه نمی‌داد که بسازند می‌گذاشت همین‌طور خراب بماند. دیگران می‌پرسیدند که چرا خراب است؟ می‌گفتند که فلانی به بیعت خیانت کرده است. این‌ها را باید کنار آن هم دید.

 

انتقاد باید در چهارچوب نظام باشد

آن امیر المؤمنینی که پیرزن می‌آید از والی او شکایت می‌کند و حضرت حکم عزل والی را به همین خانم می‌دهد، خانم نمی‌گوید من اصل حکومت را قبول ندارم، حالا چرا این این‌طور است! این اصلاً معنی ندارد. لذا در حکومت امیر المؤمنین صلوات الله علیه و آله و سلّم فراوان مدح امیر المؤمنین داریم. حق طلبی و حق شنوایی هم فراوان داریم. الآن هم اگر کسی بخواهد به بالاترین سطح کشور انتقاد دقیق کند، بدون این‌که بخواهد بگوید اصل آن را قبول ندارم، اصل آن را قبول ندارم که سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. فلان جا چرا خطا است، فلان مسئولیّت شما چرا خطا کرده است. باید در شرایط بتواند بیان کند. نه این‌که برود پیش معاویه بگوید، نه این‌که در رسانه‌ی معاویه بخواهد بگوید؛ این یعنی این‌که شما را قبول ندارم. بلکه باید در چهارچوب نظام باشد. اگر در چهار چوب نظام باشد کسی نباید جلوی آن را بگیرد. ولی اگر جایی جلوی شخص را می‌گیرند باید ایستادگی کرد. اگر جایی کسی حرف حقّی می‌زند، فلان جا زمین خواری شده است و سند هم وجود دارد و اعتراض هم می‌کند، ولی دادگاهی نکرده، جلوی او را می‌گیرند، دیگران باید وسط بیایند. اگر از رسانه‌های داخلی دارد صدای خود را به گوش مردم می‌رساند. چون رسانه‌های خارجی تبلیغ علیه نظام است و امیر المؤمنین علیه السّلام اجازه نمی‌داد. یک نفر برود در پشت تریبون معاویه بخواهد حرف بزند. انتقاد چهارچوب داشت. این‌که فکر کنیم در حکومت امیر المؤمنین هر کسی هر حرفی می‌خواست بزند ابداً این‌طور نبود. مدح کنید، ولی مدح باطل نکنید. حالا إن‌شاءالله یک وقت فرصت شد عرض می‌کنم که بعضی عباراتی که حضرت در حضور مردم درباره‌ی خود گفته است آدم را متعجّب می‌کند. برای ما قابل فهم نیست.

 

مظلومیّت شهدای مدافع حرم

ابداً در حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام یک مورد هم نداریم که رسماً کسی جرأت کرده باشد در مورد شهدای صفّین و جمل و نهروان حرف مفتی زده باشد. یک مورد پیدا کنید من جایزه می‌دهم. این‌که کسی جرأت کند در حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام علیه شهدا صحبت کند. این مظلومیّتی که شهدا دارند، ما یک عمر است که به حال شهدای کربلا گریه می‌کنیم و می‌گوییم «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ»[۱۶] در این ۱۴۰۰ سال اخیر کم داریم مواردی که شیعه‌های اهل بیت از اهل بیت علیهم السّلام دفاع کرده باشند، خون داده باشند و جایی را حفظ کرده باشند و شکست نخورده باشند. ولی قدر آن‌ها شناخته نشود و به آن‌ها جسارت شود.

 

یکی از تلخ‌ترین جاهایی که شما بروید ببینید جایگاه شهدای مدافع حرم غیر ایرانی است. نرسیده به قم اگر مشرّف شوید، شهدای مدافع حرم افغان و پاکستانی هستند. ما اخیراً یک روز صبح مشرّف شدیم و یک زائر هم نداشتند، بلکه به این‌ها جسارت هم شده است! این مظلومیّت خیلی عجیب است، چوب دارد. اگر چشم ما باز بود برای تبرّک خاک این‌ها می‌رفتیم. صورت به سنگ قبر این‌ها می‌کشیدیم. امام صادق روحی له الفداء فرمود: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ دِینِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الزَّکِیِّ النَّاصِحِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُم‏»[۱۷] «السَّلام عَلیکُم یا أنصار الله السَّلام عَلیکُم یا انصارَ رَسولِ الله، السَّلامُ عَلیکُم یا أنصارَ امیر المؤمنین، یا انصارَ فاطمه، یا أنصارَ الحَسَن، یا أنصارَ أبی عَبدالله الحُسین بِأبی أنتُم وَ أُمّی طِبتُم وَ طابَتِ الأرضِ الَّتی فیها دُفِنتُم» این نصّ کلام امام است. پاک بودید و زمین را پاک کردید. آن منطقه‌ای که شهید دفن است دار الشّفاء است، آن هم شهید غریب. پیغمبر رو به امیر المؤمنین علیه السّلام کرد و فرمود: «بِأَبِی الْوَحِیدِ الشَّهِیدِ بِأَبِی الْوَحِیدِ الشَّهِیدِ بِأَبِی الْوَحِیدُ الشَّهِید بأبی الشّهید الغریب»[۱۸] پدر من به فدای شهید غریب!

حالا این‌ها اهل بیت نیستند، ولی کسانی هستند که خود را فدای اهل بیت علیهم السّلام کردند. اهل بیت علیهم السّلام خیلی دوست داشتند که ما این فرهنگ را یاد بگیریم. امیر المؤمنین علیه السّلام هم در جمل این را فرمود، هم در نهروان فرمود. فرمود دل کسی با من باشد در ثواب جهاد من شریک است! یک شخصی در جنگ دیر رسید حضرت سهم خود را از غنایم به او داد. فرمود دل شما با ما بود. گفت بله، دل من با شما بود. سیّد حمیری این را در شعر خود گفته است؛ می‌گوید من در ثواب آن با شما شریک هستم، چون دل من با شما بود. حالا دل یکی با اهل بیت علیهم السّلام است، یکی در راه اهل بیت علیهم السّلام جان داده است. این‌ها امامزاده‌ی معاصر هستند. اگر آدم قدر نداند چوب می‌خورد. جایی که به صورت عمومی به نعمتی از نعمات الهی بی‌حرمتی شود، این‌ها خیلی خطرناک است. از این بیشتر آدم می‌ترسد که… ما بعد از آن به گلزای شهدای ایرانی مشرّف شدیم. آن‌جا هم متأسّفانه شلوغ نبود، ولی اوضاع خیلی فرق داشت.

 

سیّد بحر العلوم سیّد جواد آملی را صدا کرد. ایشان داشت غذا می‌خورد، خادم او آمد و گفت آقا شما را کار دارد. هنوز لقمه را نخورده به زمین گذاشت و گفت به نزد سیّد بحر العلوم رفت وگفت آقا در خدمت هستم. حالا این سیّد جواد آملی چه کسی است؟ فقط۲۰ هزار صفحه کتاب فقهی دارد، یعنی مرجع تقلید است. سیّد بحر العلوم هم عالم برجسته است. سیّد بحر العلوم فرمود در نزدیکی شما، در همسایگی شما یک خانواده هستند که فقیر هستند و غذا ندارند. دیشب شام نخوردند. گفت آقا من نمی‌دانستم! گفت اگر می‌دانستی که از یهود و نصارا بدتر بودی! گله‌ی من این است که چرا نمی‌دانستی؟ بروید زندگی شهدای مدافع حرم افغان را ببینید. این‌ها به نان شب محتاج هستند. بنیاد شهید می‌گوید ما این‌ها را قبول نداریم. ظاهراً شهید ایرانی و غیر ایرانی فرق می‌کند؛ مثلاً «مُن قُتِلَ فی سبیل الله إمّا ایرانی أم غیر ایرانی». این‌ها جاهلیّت‌های عمری در جامعه‌ی شیعه است که عرب و عجم داشته است. فقیر هستند، می‌شود رفت زندگی آن‌ها را دید. خاک بر سر آن کسی که می‌گوید این‌ها برای پول رفتند. پول را چه کار کردند که این وضع زندگی آن‌ها است. کاش برای پول رفته بود. حدّاقل پول را گرفته بودند. پول را بدهید و بعد برای پول رفتن فحش بدهید! خیلی نمک به حرامی است که آدم این را بگوید. حدّاقل پول را بدهید و بعد بگویید برای پول رفتند. برای چقدر پول رفتند که این وضع زندگی آن‌ها است؟!

 

گریه بر مظلومیّت شیعیان

من بارها روضه‌ی این عبارات را خواندم و الآن هم به خاطر شهدای مدافع حرم دوست دارم که این را بخوانم، ولی به خاطر اهمّیّت آن متن آن را هم می‌خوانم. خیلی درس آموز است. دل کسی با اهل بیت علیه السّلام باشد. ما نباید مدام گریه کنیم. امام صادق علیه السّلام فرمود: کسی که برای ما گریه کند به خاطر خونی که از ما ریخته شده است یا به خاطر حرمتی که از ما شکسته شد یا به خاطر اذیّتی که ما شدیم. بعد فرمود: «أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ شِیعَتِنَا»[۱۹] یا یکی از شیعیان ما در سختی افتاد. امام صادق فرمود: اگر کسی به خاطر یکی از شیعیان ما که در سختی افتاد گریه کند بهشت بر او واجب است. شما به خاطر مظلومیّت و غربت یک شیعه گریه کنی، حالا وای به حال شیعه‌ای که خون خود را در راه دفاع از اهل بیت داده است، بعد به او بی‌حرمتی هم بکنند! اگر جامعه به سمتی برود که با کسی که به شهدای مدافع حرم بی‌حرمتی کند، برخورد کند جرأت نمی‌کنند این کار را بکنند. یا مطالبه که حکومت دهان او را بشکند. شبیه آن کاری که این دیوانه‌ که اخیراً به حضرت رضا سلام الله علیها جسارت کرد. همه‌ی مشکل از ما است. ما مطالبه نمی‌کنیم! ما از حق عقب نمی‌نشینیم! کجای دنیا، کدام گبری جرأت جسارت به شهید مدافع کشور خود را دارد؟ در کدام کشوری؟! عطیه‌ی عوفی کسی است که به او گفتند باید علی را فحش بدهی گفت من فحش نمی‌دهم. در ک مجلس چهارصد ضربه شلّاق زدند. یعنی برای زنا صد ضربه شلّاق می‌زنند. لباس در تن او پاره پاره شد، ولی به امیر المؤمنین علیه السّلام جسارت نکرد.

 

جابر بن عبدالله انصاری و زیارت اباعبدالله الحسین علیه السّلام در روز اربعین

می‌گوید: «خَرَجْتُ مَعَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ زَائِرَیْنِ قَبْرَ الْحُسَیْن‏»[۲۰] ماه زیارت سیّد الشّهداء است. این روضه درس دارد. من این روضه را زیاد خواندم ولی دوست دارم متن آن را بخوانم. إن‌شاءالله نور آن مجلس ما را هم روشن کند. می‌خواهم بگویم این درس است. اگر دل ما با اهل بیت علیهم السّلام باشد ما را جزء سرداران حساب می‌کنند. خدا می‌داند در قیامت آدم می‌بینید که دوست او زیر پرچم اهل جمل کنار امام حسن علیه السّلام ایستاده است.

در همین‌ خطبه‌ی ۱۲ نهج البلاغه پرچم پیروزی به دست امیر المؤمنین علیه السّلام بود، یک نفر گفت آقا ما پیروز شدیم، کاش برادر من هم بود. حضرت فرمود: «أَ هَوَى أَخِیکَ مَعَنَا»[۲۱] دل او با ما بود؟ گفت: بله آقا. مثلاً شاید سفر بود. حضرت فرمود: «فَقَدْ شَهِدَنَا» با ما شاهد بود و حاضر در جنگ بود. بعد فرمود: «وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِی عَسْکَرِنَا هَذَا» در این لشکر من در جمل حاضر هستند. چه کسانی؟ «[قَوْمٌ‏] أَقْوَامٌ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ» کسانی که هنوز به دنیا نیامدند. «سَیَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ» سالیان می‌گذرد تا این‌ها بیایند. «وَ یَقْوَى‏ بِهِمُ الْإِیمَان‏» می‌شود آدم در قرن ۲۱ زندگی کند و در لشکر امیر المؤمنین علیه السّلام باشد. اقلّ آن این است که می‌خواستیم برویم از امیر المؤمنین علیه السّلام دفاع کنیم. الآن یک عدّه هستند در راه امیر المؤمنین علیه السّلام کشته می‌شوند و بقیّه به آن‌ها فحش می‌دهند! خیلی بی‌غیرتی است که آدم ساکت باشد. یا این‌که ارزش قبر این‌ها خیلی کمتر از جاهای دیگر نیست که این‌ها یا زن و فرزند این‌ها این‌طور غریب باشند. نمی‌شود آدم برای زن و بچّه‌ی امام حسین علیه السّلام گریه کند و بعد برای او مهم نباشد که زن و بچّه‌ی کسی که در راه دفاع از حرم زینب کبری سلام الله علیها کشته شده گرسنه باشد. این دروغ است. مگر آدم می‌تواند بگوید که من او را دوست دارم، ولی مهم نیست که او گرسنه است یا نه. چون ایرانی نیست. ننگ بر این جهالت!

 

می‌گوید ما رفتیم «زَائِرَیْنِ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَلَمَّا وَرَدْنَا کَرْبَلَاءَ دَنَا جَابِرٌ مِنْ شَاطِئِ الْفُرَاتِ»[۲۲] این جابر عجیب بود. کارهایی که جابر کرده است بعدها از طرف امام باقر و امام صادق علیهما السّلام جزء مناسک شیعه شده است. حالا این خبر خاص داشته است یا این‌که کلام او را امضا کردند. این‌که بروید فرات غسل کنید، بعداً امام باقر علیه السّلام و امام صادق علیه السّلام فرمودند. می‌گوید: «دَنَا جَابِرٌ مِنْ شَاطِئِ الْفُرَاتِ فَاغْتَسَلَ ثُمَّ ائْتَزَرَ بِإِزَارٍ وَ ارْتَدَى بِآخَرَ» غسل کرد و لباس‌های خود را عوض کرد. بعد بدن خود را خوشبو کرد. «ثُمَّ لَمْ یَخْطُ خُطْوَهً إِلَّا ذَکَرَ اللَّهَ» آرام آرام قدم برمی‌داشت و ذکر می‌گفت. این برای ۴۰ روز بعد از کربلا است.

 

این جابر آدم ویژه‌ای است. «حَتَّى إِذَا دَنَا مِنَ الْقَبْرِ» نزدیک که شدیم به من گفت برو کنار. می‌گوید بو کرد. بعد گفت: السّلام علیک یا اباعبدالله، بعد گفت «حَبِیبٌ لَا یُجِیبُ حَبِیبَهُ» سلام می‌کردم جواب می‌دادی. «حَبِیبٌ لَا یُجِیبُ حَبِیبَهُ» حبیب من جواب من را نمی‌دهی؟! بعد خود او جواب داد. «ثُمَّ قَالَ وَ أَنَّى لَکَ بِالْجَوَابِ» چطور جواب بدهی؟ «وَ قَدْ شُحِطَتْ أَوْدَاجُکَ عَلَى أَثْبَاجِکَ» گلوی مبارک تو را بریدند. سر مبارک تو را از بدنت جدا کردند. «فَأَشْهَدُ أَنَّکَ ابْنُ النَّبِیِّینَ وَ ابْنُ سَیِّدِ الْمُؤْمِنِینَ وَ ابْنُ حَلِیفِ التَّقْوَى وَ سَلِیلُ الْهُدَى وَ خَامِسُ أَصْحَابِ الْکِسَاءِ وَ ابْنُ سَیِّدِ النُّقَبَاءِ وَ ابْنُ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ» بعد فرمود چرا تو این‌طور نباشی؟ تو که در دست پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم بودی، در آغوش پیغمبر بزرگ شدی. «أَشْهَدُ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلَیْهِ أَخُوک‏» عبارات را ببینید  بخوانم. سر خود را رو به قبر برگرداند و بعد گفت: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَیُّهَا الْأَرْوَاحُ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَاءِ الْحُسَیْنِ» این عبارات در زیارت عاشورا آمده است. سلام بر شما که توفیق داشتید پایین پای او افتادید. «وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِهِ أَشْهَدُ أَنَّکُمْ أَقَمْتُمُ الصَّلَاهَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکَاهَ وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ جَاهَدْتُمُ الْمُلْحِدِینَ وَ عَبَدْتُمُ اللَّهَ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِین‏» بعد این‌طور گفت: «وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ» قسم به آن خدایی که پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم را به حق مبعوث کرد. «لَقَدْ شَارَکْنَاکُمْ فِیمَا دَخَلْتُمْ فِیهِ» به خدا ما با شما شریک هستیم. عطیه می‌گوید من نتوانستم تحمّل کنم. گفتم چطور تو با آن‌ها شریک هستی در حالی که این‌ها  تشنه بودند و سر از بدن این‌ها جدا شد و بچّه‌های او یتیم شدند، ناموس او الآن در بیابان است. گفت از حبیب خود رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم: «مَن‏ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ» اگر کسی قومی را دوست داشته باشد با آن‌ها محشور می‌شود. حسین جان! «مَن أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِکَ فِی عَمَلِهِمْ» اگر کسی عمل قومی را دوست داشته باشد در عمل آن‌ها او را شریک حساب می‌کنند.


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۳۴٫

[۵]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۸۶٫

[۶]– همان، ص ۴۸٫

[۷]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۴، ص ۱۱٫

[۸]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۱٫

[۹]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۸۶٫

[۱۰]–  همان، ص ۳۰۱٫

[۱۱]– همان، ص ۳۳۵٫

[۱۲]– الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏ ۱، ص ۱۲۷٫

[۱۳]– مجمع البحرین، ج ‏۱، ص ۴۰۵٫

[۱۴]– منهاج الکرامه فی معرفه الإمامه، ص ۲۹٫

[۱۵]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۳۵٫

[۱۶]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۵۹۷٫

[۱۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏ ۹۸، ص ۲۰۱٫

[۱۸]– همان، ج ‏۳۸، ص ۲۹۸٫

[۱۹]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۰، ص ۳۱۷٫

[۲۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۵، ص ۱۳۰٫

[۲۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۵٫

[۲۲]–  بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۵، ص ۱۳۰٫