روز چهارشنبه مورخ ۱۸ مهر ماه ۱۳۹۷، نهمین جلسه درس خارج اصول استاد میری با موضوع «دیدگاه های مختلف درباره حقیقت وضع» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضور می گردد.
جلسه نهم
در بحث دیروز این نکته مطرح شد که کسانی قائل هستند که واضع الفاظ برای معانی، خداوند متعال است، هم در میان اهل سنّت این افراد، به شکل قابل توجّهی یافت میشوند هم در میان شیعیان برخی از بزرگان معاصر ،به این نکته باور دارند.
گفتیم ادلّهی این بحث که اینها مطرح کردند، به دو دسته تقسیم می شود:
یکی آیات قرآنی بود و دیگر دلائلی که بطور خاصّ مرحوم نائینی مطرح فرمودند. از آیات قرآن، یکی گذشت.
آیه دوم:
«و مِن آیاته خلق السماوات و الأرض و اختلاف السنتکم و ألوانکم»
ادعا شده که این آیه شریفه می تواند دلالت بر این داشته باشد که واضع، خداوند متعال است.
توضیح مسئله:
خداوند متعال، ابتداء ،خلق آسمانها و زمین را بعنوان آیهی خودش معرفی میکند، آفریننده است. جاعل است به جعل تکوینی، آسمانها و زمین را. و در انتهاء بحث ،اختلاف الوان را مطرح میکند، میفرماید از آیات الهی، اختلاف الوان است که به هر حال خداوند متعال در آنجا هم جاعلیّت دارد، بنابراین برای اینکه بتوانیم آیه را وزان واحدی برای فرازهای مختلفش در نظر بگیریم، بگوئیم در آن میانه که اختلاف السنتکم است، آن هم واضعش خداوند متعال است، و خداوند تأکید میکند که این از آیههای من است. اولی و سومی که از جنس خلق و ابداع و جعل الهی هستند البته به جعل تکوینی، این اختلاف السنتکم که مربوط به زبانها و لغت و امثال اینها هست، درست است که قراردادی است، ولی بالاخره آن هم می تواند برای اینکه وزان واحد را در فرازهای آیه ما داشته باشیم، این را به خداوند متعال نسبت بدهیم و بگوئیم که خداوند جاعل این موضوع است.
خوب به این آیه شریفه، به نظر میرسد که می شود راحت پاسخ اشکال را داد و پاسخ این دیدگاه را داد که نه؛ این آیه به هیچوجه دلالت بر این موضوع نمیکند. آیه الهی بودن یک شیء، منافاتی با این ندارد که چیزی توسّط انسانها یا توسّط واسطههائی غیر از انسان ایجاد شده باشد. همین اختلاف الوانکم، که از آیات الهی است، مگر خداوند متعال، مستقیم اینها را آفریده است، خداوند با زمینههای مادّی که برای علّت و معلول فراهم کرده، یک چنین پدیدهای را ایجاد کرده که این پدیده از آیات الهی هم هست به خداوند متعال می شود نسبت داد در عین اینکه عوامل واسطه و میانی هم در آن دخالت دارند. ژن، محیط و بعضی چیزهای دیگر هست و همگی کمک میکنند که رنگ پوست یک فرد شکل بگیرد یا نوع فیزیک بدن فرد شکل بگیرد.
در مورد آفرینش آسمانها و زمین هم باز مسئله همینگونه است. بالاخره ما قائل به وسائط هستیم و این منافاتی با توحید ندارد، خداوند منزّه از این است که در ماده بطور مستقیم، دخالت بکند، خوب با واسطه کار میکند در عین حال آیههای الهی هم هستند.
خوب اختلاف زبانها هم همینطور، خداوند متعال یک قوهی بسیار شگفتانگیزی را به عنوان توانائی در انسان قرار داده باشد، این قوه شروع به فعالیت بکند بر اساس نیازهای بشری به مرور زمان، زبان را ایجاد بکند، لغت را ایجاد بکند ،و من آیاته خواهد بود، و از مصادیق بیّن، من آیاته خواهد بود و از خلق آسمانها و زمین، کمتر نیست این آیه و نشانه، ولو توسط انسان وضع شده ولو انسانها خودشان ایجاد کردند، ولی آن توانائی حیرتآوری که در این وجود انسان قرار داده شده، برای ایجاد یک چنین پدیدهای، این همه لطافت در زبان و شعر و نثر، ایجاد می شود در زبانهای مختلف، حظّ و بهرههای معنوی که آدم از الفاظ بعضی از مطالب، از الفاظ خود قرآن، از الفاظ روایات از الفاظی که بعضی از بزرگان مطرح کردند، خوب اینها همه به برکت همین زبان است، از آیات الهی است.
به این ترتیب، این آیه نمی تواند دلالت داشته باشد، و بنابراین ما از این دو آیه میگذریم.
این یک مطلب. البته این را عرض کنم که به این آیات مرحوم نائینی تمسک نکرده، بلکه کسان دیگری که عمدتا از اهل سنّت بودند، به آیات تمسّک کردند. این دسته از آیات گذشت.
ادلّه دسته دوم (مرحوم نائینی):
در واقع به یک معنا استبعاد برای اینکه انسان نمی تواند واضع باشد، بنابراین خداوند واضع است. یکی از ادلّهای که مرحوم نائینی مطرح فرمودند این است که:
خوب این انسان اگر آمده باشد یک نفر، ده نفر، لغتها را و واژهها را برای معانی وضع کرده باشند، نشسته باشند با هم شوری تشکیل داده باشند، اعلام کرده باشند، جلسه اول و دوم و سوم و همینطور، یا نه؛ یک فردی مثلا مثل یک قضیهای که میگویند یک فردی بوده به نام یعرب بن قحطان که او زبان عربی را وضع کرده، مثل اینکه تا آن زمان، همه در این زمینه، غیرفعال بودند، و بعد این آقا آمده کار را به دست گرفته و این قضیه را شروع کرده، یعنی مثلا یک نادرهی دوران، یک عالم ویژه با یک ویژگی خاصّ آمده و این کار را انجام داده است.
این یک در واقع چیزی است که در بعضی از کتب و گفتارها دیده شده که زبان عربی را به او نسبت دادهاند.
مرحوم نائینی می گوید اگر قرار بود کسی یا کسانی یا مجمعی نشسته باشند، این کار را انجام داده باشند، این کار، آنقدر بزرگ و با اهمّیت است که مورّخین و تاریخنویسان اینها از کنار این به سادگی نمی توانند عبور کنند. یک چنین کار بزرگی صورت گرفته باشد، این همه واژه و این همه معانی که اختصاص پیدا کرده به این واژه، ارتباط پیدا کردن اینها، چیز کمی نیست، بنابراین اگر این اتفاق بزرگ در حیات بشر، افتاده باشد طبعا باید گزارش بشود و نوشته بشود در کتابها، بگویند که این اتّفاق در آن شوری افتاد یا در آن شوراهای متعدّد، یا توسط افراد ولو به تنهائی این اتفاق افتاد در حالیکه ما هیچ گزارشی در این زمینه، نمیبینیم.
این فرمایش ایشان، برای اینکه فاصله ای بین دیدگاه ایشان و پاسخ به ایشان، نیفتد همینجا به راحتی می شود پاسخ داد که اولا این یک اشکال، نقض دارد.اگر خدا هم وضع کرده باشد، اهمّیتش که بیشتر است، حالا انسان که وضع کرده، بالاخره انسان است، خدا آمده باشد همه واژهها را وضع کرده باشد، خوب آیا حقّش نبود که در یک جائی گزارش این مطلب میآمد و ذکر میشد که خداوند اینها را وضع کرده. یک جا پیدا کنید شما به ما نشان بدهید که گفته باشند که خدا این تعداد واژه را برای آن همه معانی، وضع کرده باشد؟
این یک مطلب که به هر حال، به این دیدگاه می شود وارد کرد.
نکته مهمّتر و اساسیتر:
در بطن دیدگاه شما جناب مرحوم نائینی، گوئی این نهفته است که مسئلهی زبان، یک مسئلهی دفعی است، مسئله لغت، یک مسئلهی در یک زمان محدود است یعنی بر اساس آن، آدمی آمده باشد واژههائی را وضع کرده باشد یا شورائی یا شوراهائی محدود آمده باشند در یک مقطع کوتاهی یا نسبتا بلندتری نه خیلی طولانی، آمده باشند، واژهها را وضع کرده باشند، آن وقت شما میفرمایید، چرا گزاش نشده است؟
در حالیکه اساسا مسئله وضع و لغت، به هیچوجه مسئلهی دفعی و در کوتاهمدّت، معنا نمیدهد. واژه بر اساس نیازها تعریف می شود. لغت برای رفع نیازهای بشر جعل می شود توسط خود بشر در یک بازهی زمانی طولانی که تقریبا از آغاز پیدایش بشر است الّی أیامنا هذه و این جریان تدریجی بودن، ممکن است مثلا یک سال بگذرد دو لغت هم در یک مقطع تاریخی بر لغتهای قبلی، اضافه نشود چون سیر افزایش لغتها در تاریخ گذشته، به مراتب، از سیر فعلی، سرعتش کمتر بوده است. حالا دو تا نباشد ده تا، ولی بالاخره چون هر روز هم این اتفاقات بیش و کم در جریان بوده که برای مردم خیلی مهمّ نمیآمده که بنشینند این را گزارش بکنند مثل اینکه گزارش بکنند که ما امروز فلان غذا را خوردیم. خوب داریم از لغت استفاده می کنیم دیگر. حالا هفتهای یک یا چهار لغت هم ما اضافه کردیم چون یک چیز تدریجی و عادی شده است، ولو چیز شگفتانگیزی است و خیلی مهمّ است، ولی هر چیزی که عادی شد، دیگر از چشم مردم، غائب می شود و پنهان می شود، خورشید با این همه شگفتیاش، خیلی روزها بر ما میگذرد یک لحظه هم راجع به آن فکر نمیکنیم. هوائی که داریم استنشاق میکنیم همینگونه است. خیلی چیزهای دیگر را به آن توجّه نمیکنیم و میگذرد مگر گزارش میکنیم که امروز مثلا استنشاق هوا کردیم؟ مثلا درجهی آلودگی این بود، حالا(اخیرا) بعضی، کارشان این است که راجع به آلودگی هوا کار کنند، ولی بطور طبیعی مردم این کار را نمیکنند بالاخره به خصوص که در گذشته اهتمام به خبر دادن و گزارشنویسی و تاریخ نویسی خیلی کم بوده است، آدمهای باسواد پیدا نمیشدند که گزارش بدهند، همه اینها دلیل بر این می شود که نباید توقّع داشت که شما گزارشی داشته باشید که بر یک سیر تدریجی چند هزار ساله. و خوب طبعا این دیدگاه نمی تواند قابل تأکیدی باشد. این راجع به دلیل اول ایشان بر اینکه خداوند متعال واضع است و بشر واضع نیست.
ایشان تصور فرمودند که یک یا چند نفر واضع بودند در حالیکه اصلا بحث محدودیت آدمها مطرح نیست. بله حالا با تعبیر غیردقیق، بینهایت آدمها درگیر این موضوع بودند و هستند و خواهند بود.
دلیل دوم: (مرحوم نائینی)
ما الفاظ را که نگاه میکنیم وقتی خوب باز میکنیم آن را، به یک نتیجهای میرسیم، خوب جملات از کلمات تشکیل شده و کلمات از حروف، ترکیب حروف با هم، مثلا حرف الف با ب بخواهد ترکیب بشود بعد این دو با یک راء ترکیب بشود و ما واژه ابر درست کنیم و بعد واژه بعدی را، الآن در واقع سه حرف با هم ترکیب شد، واژهی دیگر را دوباره بخواهیم ترکیب کنیم و درست کنیم باید از حروف، درست کنیم یک واژهی دیگر …. تعداد این ترکیب حروفهائی که در واژهیابیای که بی نهایت هم ما واژه داریم در نظر بگیریم یک عدد سرسام آور است تعداد ترکیبها، چون رشدش هم تصاعدی است. بینهایت ترکیب در واژههایی که ما برای معانی در نظر گرفتیم، وجود دارد. حالا با توجّه به اینکه همهی واژهها را بخواهیم در نظر بگیریم این ترکیبات، سر به فلک میکشد، تازه واژهها که پدید بیاید، نوبت به جملات میرسد، ترکیب جملات را اضافه کنیم عددش را به عدد ترکیب کلمات، این دیگر، خیلی بالا میرود.
خوب معانی هم همینگونه، بی نهایت هستند، هم به لحاظ تعداد و هم برخی از آنها به لحاظ کیفی، مثلا فرض بفرمایید خداوند متعال یکی از معانی که ما در نظر می گیریم که ارجاع به خداوند می شود، واجب الوجود، راجع به ممتنع الوجودها ما صحبت میکنیم بینهایت ممتنع الوجود، می توانیم فرض کنیم و واژه برایش جعل بکنیم، ممکن الوجودها هم بینهایت هستند، این همه واژهها با این ترکیبات بینهایت، آن همه معانی، با آن تعداد بینهایت، اینها آن وقت آیا از انسان با قدرت محدود، این پذیرفته است که بپذیریم این انسان آمده این واژهها را برای آن معانی وضع کرده است. یک قدرت بینهایت میخواهد و یک کسی که از طرف خداوند معیّن شده باشد، آن بتواند این کار عظیم را انجام بدهد و الّا اگر شما بخواهید به خود انسان واگذار کنید، نامحدود در برابر محدود، اصلا نسبت خوبی برقرار نمی شود. پس انسان نمی تواند واضع باشد. پس خداوند متعال واضع است.
سؤال:
اینکه خداوند متعال واضع است، این وضعش چگونه است؟
پاسخ:
سه احتمال بالاخره قابل پیگیری است:
احتمال اول:
خداوند متعال از طریق انبیاء این واژهها را و دلالتش بر معانی را به خلق خدا، منتقل کرده باشد.
احتمال دوم:
از طریق الهام باشد. ما چطور خداوند به ما الهام کرده که خوب و بد را تشخیص میدهیم، هر انسانی که حتّی اگر آموزش ندیده باشد، فقط بفهمد که مخیّر است بین خوب و بد، طبعش به طرف خوب گرایش پیدا میکند. از دروغ بدش میآید و از راست، خوشش میآید. لذا بچهها معنی دروغ را نمیفهمند. این می شود الهام «فألهمها فجورها و تقواها».
خوب بگوئیم که برای بعضی از موجودات دیگر بحث الهام مطرح شده است، خداوند متعال این بستهی آگاهی وضع کردن الفاظ برای معانی را به شکل الهامی در انسان قرار داده باشد، یا نه به پیامبران فرموده باشد نه از طریق الهام، اصلا فطرت باشد. فطرت رفته باشد دیگر در ساختار وجودی انسان. مثلا میگویند که انسان فطرتا به خداوند گرایش دارد. حالا چقدر می شود بین فطرت و الهام فاصله گذاشت، بحثش جای خودش باشد. امّا با فرض اینکه بین این دو تفاوت قابل توجّهی وجود دارد، فطرت را می شود خداجوئی انسان که یک حقیقت بیرونی است و آن حقیقت بینهایت است انسان طرف او میرود و چیزهای فطری دیگر، بگوئیم این اصلا فطری انسان است.
امّا خوب واقعیت مطلب این است که این دیدگاه، دیدگاهی نیست که بشود پای آن ایستاد و از آن دفاع کرد. در پاسخ به مرحوم میرزای نائینی می شود گفت که اگر اینگونه باشد که شما فرمودید، اگر از طریق الهام و فطرت به ما رسیده باشد، بنابراین جمیع انسانها باید به واژههای جمیع لغات، آگاهی داشته باشند همانطور که ما به خوبی و بدی شیء، مثلا در مورد گرایشمان از آن خبر داریم، چون فطری یا الهامی است، بنابراین آن الهامیات را باید بدانیم، آیا واقعا اینگونه است؟ همه همه چیز را میدانند؟
اینهمه طرف رفته زحمت کشیده یک زبان را با چه بیچارگی و با چقدر درخواست از خداوند تبارک و تعالی، یک کسی گفت من رفتم لبنان آنقدر تضرّع کردم در پیشگاه پروردگار تا توانستم لهجهی لبنانی را بخوبی خودشان یاد بگیرم (در سنین بالا رفته بود). این همه بیچارگی میکشند افراد، زبان دیگری را یاد می گیرند. یک بچهای پیدا شده که شانزده زبان بلد است الآن همه دارند با تعجّب به او نگاه میکنند که این چطور توانسته در این مدّت کوتاه، چه نبوغی داشته که یاد گرفته است. آن وقت به همین راحتی بگوئیم خداوند در فطرت ما قرار داده است، بعد بگوئیم کو؟ ببینیم که خبری از آن نیست.
زبان فارسی خودمان را هم ما خیلی از واژههای آن را نمیدانیم، زبان عربی هم همین گونه؛ چون بالاخره ما با آن انس داریم و کار میکنیم باید برویم یاد بگیریم و زحمت بکشیم. خوب این اشکال هست.
اگر بگوئیم از طریق انبیاء به ما رسیده است، خوب باز همین مشکل که بود، خوب اگر رسیده بود که ما میدانستیم، باز نمیدانیم امّا خوب از طریق انبیاء رسیده باشد باید سینه به سینه یا از طریق کتاب رسیده باشد اینکه دیگر، الهام و فطرت نیست، کجا و کدام کتاب هست که از طرف انبیاء آمده . یا گزارش شده باشد که اینها بوده بعد اینها سوخته و از دست رفته است. دلیلی هم برای تحریف واژهها نبوده که واژهها را مردم همه استفاده میکردند مثل مطالب حقّه کتب مقدّس نبوده که انگیزه برای نابودیاش باشد. این هم که نبوده، بنابراین این چه فرمایشی است که ایشان فرمودند واژهها توسّط خداوند وضع شده است.
در مورد اینکه قدرت خداوند بینهایت است بنابراین می تواند این کار را انجام بدهد و انسان نمی تواند این کار را انجام بدهد، چون محدود است. باز پیش فرض این دیدگاه این است که قرار است چهار انسان نشسته باشندو با هم تصمیم گرفته باشند.
نخیر؛ اولا پدیده زبان، یکباره ایجاد نشده، توسّط همان نیازهائی که انسان داشته، تدریجا گسترش پیدا کرده، در بستر زمان، هر مقدار که ما جلو رفتیم این واژهها زیاد شده است آدمهای متعدّدی در اینجا نقش داشتند. تا الآن هم هر چقدر ما واژه تولید کردیم، جمعشان کنیم، یک عددی دارد بالاخره، ما که بینهایت نداریم، واژهی فرضی را که راجع به آن صحبت نمیکنیم، که از ترکیب کلمات بینهایت واژه می شود تولید کرد، بله می شود بینهایت تولید کرد، ولی زبان که واقعیتش اینگونه نیست . ما جمع واژههای عالم را انجام بدهیم، یک عددی به دست میآید، این عدد که عدد واژههاست که دلالت بر معانی آن هم بر تعداد خاصّی از معانی است، عدد دارد و توسّط آدمها معیّن و تعیین شده و این اتفّاق، افتاده است.
بنابراین تدریجی بودن موضوع، بحث مفروض مرحوم میرزا را تحت الشعاع خودش قرار میدهد و بینهایتی در کار نیست متناهیاند و یکباره و در بازه زمانی کوتاه اتفاق نیفتاده، از ابتداء واژهها معیّن نشدهاند و تدریجی هستند. بنابراین چه مشکلی وجود دارد؟
به این ترتیب هر دو اشکال ایشان به این ترتیب، پاسخ داده می شود و معلوم می شود که اینگونه نیست که خداوند متعال، واضع باشد.
بله ما چیزهائی داریم بنام حقیقت شرعیه. تعدادی واژههای محدود هست، مثلا فرض بفرمائید «صوم»، «حج» را این ها را ما می توانیم معتقد بشویم که اینها از چیزهائی است که توسط شارع، وضع شده است، شارع هم مثل، دیگران، در این وضع، مشارکت داشته است.هیچ حسنی هم ندارد که ما همه چیز را به حساب خدا بگذاریم.
اگر قرار بود که شغلشان متمرکز بشود یک قسمت قابل توجّهی به لغت یاد دادن، دیگر چه موقع به هدایت کردن میرسیدند، چه موقع به توجّه معنوی به مردم میرسیدند تا بتوانند به خدا برسانند؟ اینها تا وقت داشتند باید لغتهای متعدّدی یاد بگیرند در حالیکه در آیه شریفه داریم «ما ارسلنا من رسول الّا بلسان قومه» مردم حکم و زبانشان را داشتند، نبیّ آمده روی این زبان بعنوان یک سرمایه کار کرده است از این بهره برده است. حسن این نیست که ما از صفر شروع کنیم، حسن این است که از ظرفیتهای ایجاد شدهی قبلی، استفاده بشود برای یک هدف مهمّتر و یک اولویت بالاتر.
به این ترتیب، این دیدگاه که واضع، خداوند است غیرقابل قبول خواهد بود.
سؤال:
ما واضعهائی که در بحث وضع در نظر می گیریم، این واضعان، چه کسانی می توانند باشند؟
این را می شود راجع به آن اجمالا صحبتی داشت.
واضعان طبیعی است حالا با مراجعی که آدم به اطراف خودش میکند و به تاریخ میکند میبیند که واضعان تیپهای مختلفی بودند:
گاهی وقتها مردم عادی هستند، زبان را عموما اینها شکل میدهند و واژهها را اینها برای معانی، در نظر می گیرند. مردم عادی، نیازهائی دارند بر اساس نیازها، میخواهند ارتباط برقرار کنند، ارتباط برقرار کردن، نیاز به واژه دارد، تعیین لفظی برای معنائی،این کار را انجام میدهند. یک قسمت عمده کار، اینگونه اتفاق میافتد. الآن هم داریم میبینیم که سرعت گرفته، همینگونه است.
گاهی وقتها توسّط مردم، امّا مردم خاصّ یعنی گروههای ویژه شکل می گیرد. مثلا کسانی که در کار صنعت هستند اینها اصطلاحات خاصّی دارند و وضع میکنند و با هم گفتگو میکنند و گاهی وقتها که ما وارد بحثهایشان میشویم خیلی معلوم نیست از بعضی از واژههایشان سر در بیاوریم. چون آگاهی به وضعشان نداریم البته بعدا که برای ما توضیح میدهند، برای ما روشن می شود.
حتی کسانی که بنگاه دارند، تعابیری بکار میبرند که مختصّ خودشان است و در میان طلبهها، مثلا جاری نیست یا بچههای جنگ و جبهه، اینها گروههائی بودند که واژهها و اصطلاحاتی را که در آن هشت سال دفاع مقدس شکل گرفت، این هم خودش یک فرهنگنامهای را تشکیل میدهد. پزشکان، علماء، علماء دین، تازه علماء دین هم هر کدام برای خودشان در حوزهای اصطلاحاتی ویژه داشته باشند که حوزه دیگر از آن خبر نداشته باشد.
به هرحال این هم یک اصطلاحاتی را اقتضاء کرده است، پس واضعین، فقط عموم مردم نیستند بلکه گروههای ویژه هم هستند حتّی گروههای خلافکار، واژههای خاصّ دارند. دیگر این بحثها، بحثهای ارزشی نیستند، یعنی هر تیپی با توجّه به موقعیت و جایگاهی که دارد برای خودش یک واژههایی را وضع میکند.
سومین گروههائی که وضع میکنند حالا بگیرد یا نگیرد یک بحث دیگر است. در تمام جاهائی که وضع صورت می گیرد، معمولا شکل پیشنهادی دارد، طرف مطرح میکند، اگر شکل و فرم آن واژه خوب باشد، بتواند با فرهنگشان بخواند و با آن معنا بخواند، به دل اینها بیفتد اینها مورد استقبال قرار میدهند و به سرعت گسترش پیدا میکند. امّا برخی واژهها هست که اینگونه نیست. اینها بخاطر اینکه خوب با مردم رابطه برقرار نمیکند، مورد تأیید قرار نمی گیرد. در دوره پهلوی اول تلاشی شد برای اسلامزدائی، واژههای سره را اینها، سره فارسی را اینها خواستند احیاء کنند، یک عدهای را یا مأمور کردند یا افرادی خودشان انگیزه برای اینگونه کارها داشتند که عموما اسلام ستیزی در بطن کار بود، این واژهها را آوردند، امّا خیلی از این واژهها نگرفت بخاطر اینکه اصلا برای مردم قابل جا افتادن نبود نه بخاطر اینکه آن آدمها، نادرست بودند، اصلا خود واژه، واژهای بود که اصلا جا نمیافتاد، این دیگر خاصیّت بحث این است که طرف چه واژهای را بر بگزیند، که مخاطب سریع آن را بپذیرد.
غرض گروهی که می تواند نقشآفرین باشد، مثلا یک نهاد مسئولی در یک جائی، فرض کنید همان فرهنگستان زبان فارسی، آنها هم همینطور مینشینند و شورا میکنند به فرهنگ فارسی گذشته نگاه میکنند و به واژههای پیشین نگاه میکنند، تلاشهائی را انجام میدهند معمولا آدمهائی هستند که در این کار ورزیده هستند، یکسری واژهها را برای یکسری معانی، پیشنهاد میدهند، بعضی می گیرد و بعضی نمی گیرد. امّا بالاخره اینها هم نقش دارند، برخی از آنها اثر گذار بوده و خوب هم بوده است.
گاهی وقتها نهاد حکومتی نیست بلکه مردمی است که انگیزههای فرهنگی دارد یا خوب یا بد، اینها هم می توانند واضع باشند بسته به توانائیهایشان بایددید تا کجا می توانند جلو بروند.
خوب شارع مقدّس هم به او اشاره شد، در برخی از واژهها شارع، حضور پیدا میکند امّا روش شارع، همانطور که از آیات بر میآید، روش امضائی است روش جعل نیست، بلکه جعل را جای دیگری گذاشته است که بعد هدایتی است. امّا در واژهها به حداقلّ اکتفاء کرده ولی هست بالاخره.
بالاخره در جوامع مختلف، قانونگذارانی داریم که این قانونگذاران میآیند برای اینکه کار خودشان را دقیق انجام بدهند، واژههائی را معیّن میکنند برای معانی مشخّصی، بطور خاصّ در بحثهای حقوقی کما اینکه در بحثهای فقهی ما اینگونه است، واژهشناسی و معناشناسی باید خیلی دقیق باشد تا بشود احکام مربوطه را بر آن مترتّب کرد.
این هم این بحث که کسانی که در وضع دخالت دارند، چه گروهها و دستههائی می توانند باشند. این البته استقرائی است و ممکن است شما مورد دیگری را پیدا کنید که ما بر این لیست بیفزائیم، و مانعی ندارد. یک چیز عقلی و استقراء تامّ نیست.
پاسخ دهید