روز سه شنبه مورخ ۲۴ مهر ماه ۱۳۹۷، یازدهمین جلسه درس خارج اصول استاد میری با موضوع «دیدگاه های مختلف درباره حقیقت وضع» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضور می گردد.
جلسه یازدهم
در جلسه گذشته در مورد حقیقت و معنای وضع صحبت کردیم. و دیدگاه مرحوم آخوند خراسانی، مطرح شد، اشکالاتی که بر این دیدگاه وارد شده بود، فی الجمله بررسی شد. و در پایان عرض شد که این دیدگاه، دیدگاه خوبی است اگر آن اصلاحات در آن صورت بگیرد، اصلاحاتی که بتواند آن اشکالات را پاسخگو باشد، می تواند بعنوان دیدگاه مختار، انتخاب بشود.
که آن اشکالات را عرض کردیم و در واقع تعریف مطرح شد.
به دنبال آن، گزینه ها و بدیل های دیگری برای تعریف وضع و بیان حقیقت وضع، مطرح بود که یکی از آنها هم به دنبال فرمایش مرحوم آخوند مطرح شد و آن دیدگاه مرحوم محقّق بجنوردی و احتمالا برخی دیگر.
احتمالا برخی دیگر، منظور، گذشتگان است و الّا بعد از ایشان برخی دیگر هم این مسلک هوهویّت را مطمئنا دنبال کردند.
آن دیدگاه مطرح شد و اشکال آن دیدگاه بیان شد. دیدگاه قابل اصلاح نبود، یعنی طبعا باید کنارش بگذاریم.
ضمن اینکه بحث، بحث خوبی بود و علمی هم بود، امّا اشکالاتش جدّی بود.
امروز یکی از دیدگاه های دیگر، مطرح می شود بعنوان دیدگاه بدیل و گزینه ی متفاوت از دیدگاه مرحوم آخوند و آن دیدگاه مرحوم بجنوردی، و آن دیدگاه تعهّد یا مسلک تعهّد است.
این دیدگاه سابقه تاریخی اش به قبل از معاصرین بر می گردد، مرحوم میرزا حبیب الله رشتی صاحب بدائع الافکار، این دیدگاه را دنبال میکرده و نیز مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه و استاد مرحوم امام و بسیاری از اعاظم دیگر، این دیدگاه را دنبال میکردند.
در نسل متأخر از آن بزرگوار، شخصیّت برجسته ای که این دیدگاه را پایبند بود و از آن دفاع میکرد، مرحوم آیت الله خوئی است.
ایشان با تفاوت هائی که با مرحوم حاج شیخ عبدالکریم دارد، امّا به هر حال این دیدگاه را بر اساس همان کلید واژه اساسی تعهّد، دنبال میکند.
حرفی که در اینجا مطرح است این است که حقیقت وضع، عبارت از یک تعهّد و التزام نفسانی است که در واضع پیدا می شود. تعهد به اینکه اگر بخواهد معنائی را از طریق لفظ افاده کند، متعهّد می شود که از آن لفظ استفاده بکند. به لحاظ نفسانی هر گاه متعهد شدم که اگر بخواهم به دیگران تفهیم بکنم فلان معنا را، متعهّد بشوم که از این لفظ کذا استفاده کنم. این یعنی وضع.
پس وضع یک حالت نفسانی و درونی و فردی و شخصی است که برای فرد اتّفاق می افتد حالا گاهی اوقات این تعهّدی که در درونش اتفاق افتاده که ما اسمش را وضع می گذاریم این را هم ابراز میکند. میگوید که «وضعت این لفظ را برای آن معنا» امّا این «وضعت» که میگوید اخبار از آن تعهّد درونی و نفسانی است نه اینکه خودش یک انشائی باشد و ایجاد در عالم اعتبار باشد. نه؛ اخبار است و دارد از یک واقعیت حکایت میکند و الّا ابراز لفظی نمی تواند حقیقت وضع را نشان بدهد. به این ترتیب این فرمایش ایشان که تعبیر خودشان این است که «التعهّد بابراز المعنی الذی تعلّق قصد المتکلّم بتفهیمه بلفظ مخصوص» .
خوب حالا اینجا یک نفر یک وضعی را متعهد شد و در واقع این وضع را انجام داد، تعهّد نفسانی شد.
سؤال:
آیا دیگرانی که به دنبال ایشان چنین کاری را میکنند، اینها هم در واقع، واضع خواهند بود، یا اینکه اینها مستعمل تعهّد آن زید هستند؟
پاسخ:
خیر وقتی که آنها هم این حسن را برای آن معنای مورد نظر پدر استفاده میکنند، آنها هم یک تعهّد نفسانی به این امر پیدا کردند، و چون این تعهّد در آنها ایجاد شده، آنها هم واضع هستند. یعنی برای اسم لفظ «آب» که برای معنای آب در نظر گرفته می شود، به عدد کسانی که با این وضع و استعمال موافقند، ما واضع داریم، شما واضعید، چون متعهّد شدید، نفسیاً، هر موقع خواستید معنای آب را به دیگری منتقل کنید، از لفظ آب، استفاده کنید، آن دیگری هم واضع است چون او هم یک چنین تعهّدی دارد، سومی هم واضع و چهارمی هم واضع و ممکن است میلیون ها و بلکه بیشتر ما افراد داشته باشیم که واضع هستند.
چطور ما اسم اینها را می توانیم واضع بگذاریم؟
ایشان جواب میدهند برای اینکه معنای وضع چیزی غیر از آن مطلبی است که تا الآن شما میدانستید.معنای وضع عبارت است از یک تعهد شخصی و یک تجربه درونی است و یک حالتی است که در درون هر فرد، اتّفاق می افتد به عدد آدمهائی که چنین تعهّدی را دارند، ما می توانیم واضع در نظر بگیریم.
خوب پس چرا به آنها واضع نمیگوئیم و به اوّلی واضع می گوئیم؟
میفرماید این از باب تسامح است که به بعدی ها میگوئیم مستعمل و به اولی واضع میگوئیم، ولی حقیقت مطلب این است که اینها همه شان واضع هستند.
خوب، این لبّ مطلب ایشان است اگر بخواهیم خیلی باز و گسترده تر مطرح کنیم، نکاتی که ایشان مطرح میکنند، بیشتر از اینهاست. ان قلت و لا یقال هائی دارند و سعی میکنند که سدّ ثغور مطلب را بکنند، منتها، ما سعی میکنیم لبّ مطلب بیان بشود و پاسخ اصلی هم به مطلب داده بشود تا بتوانیم به موارد بعدی هم برسیم.
خوب اینجا واقعیّت مطلب این است که ما یکی از کارهائی که برای بررسی یک چنین ادّعاهائی که در بحث وضع، می توانیم انجام بدهیم این است که به شکل میدانی و به شکل عملی به سراغ افرادی که درگیر زبان هستند، خود ما هستیم و دوستانمان هستیم، و نقل های در تاریخ آمده،بالاخره گزارش های مختلفی را ما داریم، با آدمهای زیادی مرتبطیم، ببینیم که واقعا آیا یک چنین اتّفاقی اسمش وضع است یا خیر؟
به خودمان یا مردم که مراجعه میکنیم میبینیم که حقیقت مطلب این است که یک کسی یک لفظی را برای یک معنایی وضع میکند، حالا نحوه وضعش هرگونه که هست، فرض کنیم که فرد، واقعا نفسانیاً متعهد می شود و بعد هم با لفظ ابراز میکند. وقتی این را مطرح میکند، ماها که از این وضع ایشان، خوشمان می آید و پسندیدیم و به ذائقه مان چسبید و خودمان استفاده میکنیم و دیگران از ما یاد می گیرند و دیگران هم از آنها یاد می گیرند و همینطور گسترده می شود، این گروه دومی که از این واضع اول، در واقع دنبال کار ایشان می روند، چکار میکنند؟
اگر از آنها بپرسیم از خودمان که از خیلی از وضع ها را پسندیدیم و اقدام کردیم، بپرسیم، ما چکار کردیم در اینجا؟
حقیقت مطلب این است که کاری که ما کردیم، عبارت است از تبعیّتِ از یک فرم خوب برای وضع لفظی برای معنائی که از نظر فرهنگی برای ما خوشایند بوده است. ما تبعیت و پیروی کردیم و واضع نبودیم. واضع این است که خود آدم بیاید آن حالت مقدّمات تعهّد خودش را فراهم بکند که من هم متعهد میشوم.
این کار را نمیکنم، این کاری که آن آقا کرده، تبعیّت میکنم و البته هر تبعیّتی به دنبالش بطور طبیعی یک تعهّدی هم دارد، بله همه متعهّد میشوند که این کار را انجام بدهند. آنهائی که میپسندند وقتی لفظ جا می افتد و همه استفاده میکنند بطور طبیعی تعهّد اتّفاق می افتد، ولی برای کسانی که بجز واضع اولی هستند، آن دیگران واقعا واضع محسوب نمیشوند، تابع وضع، محسوب میشوند، چون تابع وضع محسوب میشوند، مستعمل هستند به حقیقت معنی الکلمه، آن آقا میگوید من این لفظ را برای این معنا، وضع کردم، میگوید خیلی خوب ما هم استعمال میکنیم.دیگر وضعی اتفاق نمی افتد، چرا ما باید چیزی را گردن افراد بگذاریم که نفسیا در آن ها وجود ندارد.
پس اشکال اول این است که حتّی اگر در مورد فرد اوّل، این حقیقت وضع را بگوئیم که عبارت از این است که او به لحاظ نفسی، متعهّد می شود امّا برای بقیه این را نمی شود گفت.
اشکال دوم:
برای خود آن فرد هم این قابل قبول نیست. برای خود آن فرد هم آنچه که اتفاق می افتد، میگوید من این لفظ را برای این معنا، وضع کردم، وقتی دارد وضع میکند، هنوز تعهّدی نیست که، مقام وضع، مقدّم بر مقام تحقّق است، وقتی که دارد وضع میکند میگوید «جعلت هذا اللفظ لهذا المعنی» «جعلت هذا اللفظ علامه لذاک المعنی» یا «اختصاص دادم این لفظ را به آن معنا» در وقتی که دارد اختصاص میدهد، هنوز تعهّدی ایجاد نشده است، تعهّد آفرینی دارد میکند، امّا متعهّد شدن، یک مرحله متأخّر است، تعهّد آفرینی که شد، آن وقت افراد متعهّد میشوند، که یکی از افراد ممکن است خودش باشد. تعهّد آفرینی حقیقت جعل است.
اینکه این میگوید «جعلت هذا اللفظ بازاء هذا المعنی» این است که در واقع حقیقت جعل است. خَلط صورت گرفته برای قائلین به تعهّد به این معنائی که گفتیم بین مقام جعل و پیامدهای جعل. بین وضع و پیامدهای وضع. وضع خودش یک چیزی است همان «وضعت هذا اللفظ لهذا المعنی» که این در درونش، تعهّد نخوابیده است، در مرحله بعد، اگر کسانی این را بپذیرند و با ذوق و فرهنگ و علائقشان جور در بیاید، آن وقت مسئله تعهّد پیش می آید، گاهی وقتها بعضی ها میپذیرند و بعضی نمی پذیرند.
الآن شما می بینید کسانی ابا دارند از واژه های فارسی سره استفاده کنند، خوب تعهد را نمی پذیرند و کسی هم به آنها ایرادی نمی گیرد، چون چیز قانونی پشت آن نیست که اگر رعایت نکردی، به شش ماه زندان، محکوم میشوی. زبان این اقتضائات را ندارد، بعضی ها میپذیرند و کسانی هم نمی پذیرند. آنهائی که میپذیرند یک گونه تعهّد به این قرارداد اجتماعی پیدا میکنند. اساسا وضع یک قرارداد اجتماعی است، حالا ما وارد بحثش نشدیم، ولی در جای خودش باید این را بطور جدّی بحث کرد، چیزی که کمتر به آن عنایت شده است. حیثیت اجتماعی بودن وضع، بخوبی روشن بشود، دیگر اینگونه بحث های حالتهای درونی و نفسی و خلطش با مقام وضع، دیگر اتفاق نمی افتد.
خوب این فرمایش مرحوم آیت الله خوئی و نقدی که بر این دیدگاه می شود کرد.
بنابراین دیدگاه تعهد را ما خیلی نمی توانیم پابندش بشویم. پس همچنان دیدگاه مرحوم آخوند با آن اصلاحاتی که در آن صورت گرفت، می تواند مبنای ما باشد.
دیدگاه مرحوم شهید صدر:
که در واقع معمولا با نظریه «قرن اکید یا قران اکید» شناخته می شود. این دیدگاه، دیدگاهی است که به هر حال در میان متأخرین از یک ویژگی هائی برخوردار است و لذا اهمیّت دارد که به آن بپردازیم و مورد بررسی قرار بدهیم.
ایشان در مورد حقیقت وضع میفرمایند که ببینید ما درست است که می آییم یک لفظی را برای یک معنائی اعتبار میکنیم چون رابطه لفظ و معنا ذاتی نیست و قراردادی و اعتباری است. واضع در مرحله اول می آید یک لفظی را برای یک معنایی قرار میدهد و اختصاص میدهد و معیّن میکند.
در مرحله بعد، بستگی دارد به اینکه این لفظ برای آن معنا، مقبولیّت پیدا بکند یا نکند.
اگر فرض کنیم واژه بگونه ای بود که رابطه اش با معنا، بزودی راه افتاد و مردم پذیرفتند و استفاده شد و کاربرد داشت. روز و شب و وقت و بی وقت و از سوی رسانه های مختلف دائم این واژه تکرار شد و تکرار شد و بگونه ای شد که رابطه ی بین لفظ و معنا، در ذهن کسانی که درگیر این زبان هستند، رابطه ی بسیار ضروری تلقّی شد. اصلا مثل اینکه علّت و معلول هستند، تا لفظ مطرح می شود زود ذهن به طرف معنا می رود گویی که یک رابطه ذاتی دارند. (تعبیر “گویی” از بنده است) چطور ما از دود به آتش سریع پی ببریم از بخار به منشأ بخار پی ببریم. رابطه های ذاتی در این لفظ هم همین اتفاق می افتد دیروز هم اشاره شد که آنقدر این رابطه ها جدی است که وقتی طرف لفظ را بکار میبرد، ما دیگر این لفظ را اصلا نمی بینیم تا میگوید «آب» این لفظ آب را بکار برده است ما بدون هیچگونه گذشت زمانی، معنای آب به ذهنمان می آید.
بچه ها هم همینطور هستند و دیگران هم همینطور هستند. اینقدر این رابطه، رابطه ی نزدیک و به همه دارای پیوندی شده است.
ایشان میفرماید که اگر پس از اینکه لفظی به معنائی اختصاص داده شد، و سپس جا افتاد و این ارتباط اکید، و این پیوند اکید و این قران و قرن اکید اتّفاق افتاد، آنقدر اینها در هم فرو می روند که تفکیکش مشکل است، این حالت دوّم را ما اسمش را میگذاریم، وضع.
به این ترتیب آن حالت اول که اختصاص اللفظ بالمعنی است درست است که مقدمه است ولی خود وضع نیست، مقدمه است از برای این قرن اکید. مقارنه شدید، پیوند بسیار نزدیک لفظ و معنا.
البته گاهی وقت ها مقدمه پیش می آید و ذی المقدمه پیش نمی آید، و آن در وقتی است که آن لفظ نگیرد در بین کسانی ما میخواهیم مخاطب قرار بدهیم. آن هیچ؛ امّا اگر گرفت و درخت تناور شد و این دانه یک گیاه بزرگی شد، آن وقت اسم این را ما وضع میگذاریم.
وضع عبارت است از این قرن اکید است. هر کجا شما بخواهید اینجا وضع اتّفاق افتاده یا خیر، ببینید این قران اکید است یا خیر؟ اگر لفظ گفته شد امّا هنوز متحیّریم که معنایش چیست؟ هنوز وضع اتفاق نیفتاده است.
آن لفظ هایی که هنوز نتوانسته خودش را جا بیندازد. اینها هنوز، وضع برایشان اتّفاق نیفتاده است. گرچه اختصاص اتّفاق افتاده است.
پس این ارتباط محکم و استوار بین لفظ و معنا است بگونه ای که از بیان لفظ منتقل به معنا بشویم به سرعت، این است که حقیقت وضع را تشکیل میدهد.
خوب این فرمایش ایشان هم ضمن اینکه همانطوری که ما در مورد تعهد گفتیم در مورد این قران اکید هم می توانیم بپذیریم که بسیاری از الفاظ، اختصاص لفظ به معنا اتفاق می افتد امّا قران اکید اتّفاق نمی افتد امّا بسیاری از آنها هم قران اکید اتفاق می افتد، و در وضع به لحاظ روانی بین افراد این طبیعی است که لفظی که جا بیفتد این رابطه بین لفظ و معنا، خیلی رابطه ی چسبان و نزدیکی می شود.
پاسخ به فرمایش ایشان این است:
شما از عنصر قرن اکید استفاده کردید در وضع، اینکه بالاخره بین واژه و لفظ بعضا یک پیوند صمیمی اتفاق میافتد این حرف درستی است در بعضی از موارد حتما این اتفاق می افتد، انّما الکلام در اینکه این قران اکید را ما اسمش را وضع بگذاریم یا نگذاریم؟اشکال اینجاست.
خوب در بیان اشکال به مرحوم آقای صدر، واقعیت مطلب این است که با این دیدگاه به این شکلی که شما مطرح کردید، نمی شود همراهی کرد، چون وضع را به عرف هم که مراجعه میکنیم به عقلاء هم مراجعه میکنیم، وقتی که یک کسی یک لفظی را برای یک معنائی وضع کرد، ولو اینکه نگرفت، وضع اتفاق افتاد؛ اختصاص اللفظ بالمعنی؛ این می شود وضع. عرض می شود که نباید یک فرآیند پیچیده ای برای آن نباید در نظر گرفت. اختصاص دادن یک لفظ به معنا در عالم اعتبار، این وضع می شود. پیامد این وضع در برخی از موارد، عبارت از این قرن اکید است. یعنی عین همان حرفی که در مورد تعهد زدیم، که همانطور که تعهد پس از این اختصاص دادن لفظ بر معناست، این قرن اکید و همراهی اکید بین لفظ و معنا هم، پس از وضع اتفاق افتاده است. وضع عبارت است از اختصاص لفظ به معنا.
کسی که اختصاص داد لفظی را به معنائی، حالا یا به وضع تعیینی یا تعیّنی، وضع اتّفاق افتاد، این اختصاص یعنی همان لفظ. به دنبالش البته قران اکید، گاهی وقت ها می آید، اگر اتفاق افتاد که این وضع، وضع خوش شانس و خوش اقبالی است و اگر اتفاق نیفتاد سرنوشتش، مثل آن موارد لغات مهجور می شود.
وقتی ما مراجعه میکنیم به همین صاحبان وضع، که مردم و عقلاء هستند، میبینیم از وضع، یک چنین معنائی را در نظر می گیرند.
نکته دوم (انتقادی):
اگر شما این مبنا را برای حقیقت وضع، در نظر بگیرید که عبارت از قران اکید است، این معنایش این است که واضع (آن کسی که اختصاص میدهد لفظ را به معنائی) آمد اختصاص داد لفظ را به معنا، بعد هم رفت کنار، چه کسانی هستند که این قران اکید را ایجاد میکنند؟
دیگران هستند، چون یک امر مشارکت عمومی است قران را دیگران ایجاد میکنند، مقارنت را دیگران ایجاد میکنند، این قران تدریجا، انجام می شود تا نهایتا شکل بگیرد.
خوب آیا بر اساس این نگاهی که شما دارید، ما می توانیم وضع را تقسیم به تعیینی و تعیّنی کنیم، یا فقط صرفا ما فقط وضع تعیّنی خواهیم داشت، وضع تعیّنی این بود که واضع خاصّی ندارد و این بر اثر کثرت استعمال، لفظی مختصّ به یک معنائی می شود و اسمش را وضع تعیّنی میگذاریم.
خوب واضع که اراده اش دخالتی در این قران اکید نداشت، سبب قران اکید، که وضع حقیقی آن است، چه کسانی هستند؟
کار آن اختصاص دهنده اولی، کار مقدّماتی بود، آن که واضع نیست طبق تعریف شما، پس واضعان حقیقی، کسانی هستند که اراده های مشارکتی شان، درگیر موضوع شده است یعنی تدریجا این قضیه وضع جا افتاد و شکل گرفت وضع تعیّنی هم یعنی همین دیگر، پس ما جز وضع تعیّنی، وضع تعیینی دیگر نخواهیم داشت.
خوب به این ترتیب ما این دو دیدگاه را هم دیدیم (مسلک تعهد و قرن اکید) اینها هم خیلی نتوانستند ما را راضی کنند و نتواستیم از آنها دفاع خوبی کنیم. بنابراین بر می گردیم به همان فرمایش مرحوم آخوند خراسانی که با آن اصلاحی که صورت گرفت گفتیم که بعد از اینکه آن اصلاحات صورت بگیرد بگوئیم که:
الوضع هو الجعل الاعتباری باختصاص اللفظ بالمعنی و ارتباط خاصّ بینهما ناش من تخصیصه تاره و من کثره استعماله اخری.
وضع عبارت از نفس الجعل است، یعنی همان کاری که یک واضع انجام میدهد.
منتها جعل او اعتباری است و واقعی نیست، این دفع اشکال کرد از آن فرمایش مرحوم آخوند که میفرمودند روشن نیست و ابهام دارد.
جعل اعتباری اختصاص لفظ به معناست و ارتباط لفظ با معنا، آن وقت این جعل گاهی وقتها ناشی از تخصیص است، ناشی از تعیین است، یک فرهنگستان یک فرد، یک گروه علمی اعلام میکنند که ما این لفظ را جعل کردیم که دلالت بر آن معنا بکند و گاهی وقت ها هم این جعل اعتباری، بر اثر مرور زمان شکل می گیرد، اول دلالت این لفظ بر آن معنا، با قرینه هایی که در مجاز به ما این مجال را میدهد که بکار ببریم، دلالتش مجازی است، کثرت استعمال آنقدر زیاد می شود که بدون آن قرینه هم این لفظ بر آن معنا، دلالت میکند، چه کسی واضعش بوده؟
فرد خاصّی نبوده، تدریجا اتفاق افتاده است. البته این تدریج، در یک جائی اتفاق افتاده است، یعنی در یک روزی و تاریخی و یک ساعتی، یک کسی بدون قرینه، استفاده کرده است، این را که نمی شود انکارش کرد، حوادث تدریجی میباشد ولی خوب آنقدر این رابطه اش با گذشته و بعد، نزدیک است، که اسم فرد خاصّی یا اهمّیتی که فردش چه کسی بوده، ندارد، مهم این است که مردم این را استفاده کردند، حالا دیگر بدون قرینه، استفاده میکنند. این تعریف مرحوم آخوند است.
بعد از این در ادامه فرمود که با این بیانی که ما کردیم، دیگر می توانیم تقسیم کنیم وضع را به تعیینی و تعیّنی.
این تمام الکلام به شکل اجمالی، درباره، حقیقت وضع بود. ما حالا یک بحث دیگری را داریم در مورد، اقسام چهارگانه وضع، که تصویرش را به شکل چهارگانه، میکنیم، امّا خوب حالا بعضی از اقسامش امکان دارد یا ندارد، نمونه هایش چیست؟ همه این موارد در آنجا بحث خواهد شد.
پاسخ دهید