روز جمعه مورخ ۰۱ مرداد ۱۴۰۰، ششمین جلسه از سلسله جلسات درنگی بر نهج البلاغه با موضوع «سخنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با محوریت خطبه ۱۳۷ نهج البلاغه» در مسجد و حسینیه مهدویه با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم حضورتان می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مقدس حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف و رزقنا الله تعالی رؤیته و زیارته و الشهاده بین یدیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مروری بر جلسات گذشته
بحث جلسات جمعه صبح بنا بر این نیست که منبر دایر باشد، از طرفی هم نمیخواهیم قابل استفادهی عمومی هم نباشد، لذا تلاش میکنیم یک راه میانهای را در پیش بگیریم.
لذا در بعضی از جاها برای عزیزانی که میخواهند بحث را دنبال کنند آدرس عرض میکنم که اگر علاقه داشتند بحث را دنبال کنند، ما هم مسیرِ خودمان را ادامه بدهیم.
آن بحثی که جلسهی گذشته در مورد «تلقّیِ ما از آثار روایی» مطرح شد، برای نمونه اگر عزیزان کتاب «امامت و خلافت در نهج البلاغه» از یک بزرگواری که من ایشان را نمیشناسم و آقای ابراهیم منهاج یا ابراهیم دشتی نام دارند را ببینند، با اینکه ایشان زحمت زیادی کشیدهاند و زیاد هم جستجو کردهاند، کاملاً آن عدم توجّه به تلقّی در نتیجهگیریها روشن نیست، فقط هم به این کتاب اختصاص ندارد، این کتاب تازه چاپ شده است.
«تشیع» چیست و «شیعه» کیست؟
نکتهی دوم اینکه وقتی میگوییم «تلقّیِ شیعی»، باید بحث بشود که اصلاً تشیع یعنی چه؟ ممکن است این در ذهن عزیزان باشد که تعریف تشیّع از واضحات است.
بر خلاف تصوّر اتفاقاً تعریف و استفاده از اصطلاح، از تقریباً سختترین جاهای مباحث است، از جمله تعریفِ خودِ «تشیّع»، و اینکه منظور ما از «شیعه» آیا اصطلاح فرقهای است؟ یعنی اگر شیعه فرقهای از فرق اسلامی است به چه معناست؟ یا شیعیانِ امامیِ اثنیعشری خودشان را به چه معنا شیعه میدانند؟ یا مثلاً سلفیها و اَمثال ابن تیمیه به چه معنا به ما شیعه میگویند؟ هر کدام از اینها با هم تفاوت دارند، بسیار هم در فهم متون و آثار مرتبط است و تأثیر دارد، از جمله این کتابی که جلسهی قبل آورده بودم و امروز هم نمیخواهم به آن بحث بپردازم، چون اگر این کار را کنم شاید دیگر بحث به دردِ همه نخورد.
عزیزی که خیلی فاضل هستند و از اساتید مبرّز مشهد هستند کتابی به نام «محی الدّین؛ شیعهی خالص» دارد. آنجا برای اینکه راجع به تشیّعِ «ابن عربی» گفتگو کند، که در مورد «ابن عربی» هم افراط و تفریط زیاد است، آنجا برای اینکه بگوید ایشان شیعه هست، و اتفاقاً هم خودِ ایشان تذکّر میدهند که تلقّیِ شیعه بودنِ ابن عربی یا نبودنِ او، در نوعِ اخذِ ما اثر دارد. کمااینکه تلقّیِ شیعه بودنِ مولوی در نوعِ اخذِ ما اثر دارد، کمااینکه تلقّیِ تکفیری نبودنِ خواجه عبدالله انصاری در اخذِ ما اثر دارد.
ما اگر بدانیم که هر یک از این افراد رأس یک جریان یا مبلّغِ یک فرقه یا یک تفکّر هستند، فارغ از اینکه حرفهای خوب دارند و یا اینکه حرفهای قابل نقد داشته باشند، سپس مواجهی ما متفاوت است که جلسهی قبل توضیح دادیم.
این موضوع به کنار؛ در این کتاب که این دانشمند بزرگوار نوشتهاند، در ابتدای کار وقتی خواسته است که تشیّع را تعریف کند، به نظر ما خیلی بیدقتی در این سه چهار اصطلاحی که عرض کردیم رخ داده است.
ابتدا تصمیم گرفته بودم که اصلاً نقدِ این هفت یا هشت صفحهی ابتداییِ کار که «تشیّع به چه معنی است» را از این کتاب مطرح کنم، بعد دیدم ممکن است که مطلب به دردِ عموم نخورد، ولی فقط آدرس دادم که عزیزانی که میخواهند در این زمینه کار کنند این کتاب را ببینند.
اصطلاح خیلی مهم است که ما راجع به چه چیزی صحبت میکنیم، معمولاً ما با یک روایتِ فضیلت از یک نفر تلقّیِ شیعی از او داریم.
فرقهنگاران برای اینکه چیزی از قلم نیفتد معنای تشیّع را برای اینکه بگویند مثلاً فرض بفرمایید «طبقات اعلام الشیعه» را خیلی حداقلی درنظر میگیرند، بعد اگر شما «طبقات اعلام الشافعیه» و «طبقات اعلام الحنفیّه» را «طبقات اعلام الشیعه» مقایسه کنید آدمهای مشترکی میبینید که عدّهای اینها را شافعی حساب کردهاند و عدّهای شیعه و عدّهای حنفی!
یک جهتِ این امر این است که «کلُّ حزبٍ بَما لَدَیهِمْ فَرِحُونَ»،[۴] همه به دنبالِ این هستند که یارانِ خود را زیاد کنند. یک جهت این است که در فرقهشناسی اصطلاح را خیلی حداقلی معنا میکنند، چون آنجا مسئلهی اینکه چه کسی اهل نجات است نیست، بلکه مسئله این است که در دنیا به چه کسی میشود این اصطلاح را اطلاق کرد.
مثلاً در اصطلاح فرقهای به تمام شیعیانی که از نظر شیعیان امامی کافر هستند هم شیعه گفته میشود، کسی که یک امام را انکار کند از نظر شیعیان کفرِ اعتقادی دارد و اهل نجات نیست، کفر در برابر اسلام ندارد، مسلمان است اما ایمانِ او از نظرِ ایمانی «ایمان» محسوب نمیشود، هر کسی که منکرِ یک امام باشد اینطور است، اما از نظر فرقهای به همهی کسانی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را فصل الخطاب بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میدانند شیعه گفته میشود، حال چه به نص فصل الخطاب میدانند، یعنی میگویند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به نص فرمودهاند «علیٌ هُوَ الإمامُ بَعدی»، «أنتَ وَلیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدی»، برخی میگویند علی بن ابیطالب [صلوات الله علیه] به جهت افضلیت فصل الخطابِ بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند نه به جهتِ نص، یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تصریح نکردهاند چه کسی بعد از من امام است، ولی اصلاً غیر از علی بن ابیطالب [صلوات الله علیه] کسی نمیتواند این جایگاه را داشته باشد. مسلّماً اینها با یکدیگر تفاوت دارند. یعنی تلقّیِ این دو گروه از «غدیر» با یکدیگر تفاوت دارد. ممکن است کسِ دیگری هم به نحو دیگری… ممکن است کس دیگری هم بگوید که علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بصورت نسبی از بقیه افضل هستند نه مطلق، یعنی معیار و موازنه میکنند و بعد میگویند در کل ایشان از بقیه بهتر هستند. مسلّماً این دیدگاهها با یکدیگر تفاوت دارند؛ اما در اصطلاح «شیعه» هستند.
البته جریانهای مقابل که اصلاً گاهی حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را، گاهی حبّ شدید را، گاهی نپذیرفتنِ دو خلیفه اول را، گاهی نپذیرفتنِ خلیفه سوم را، گاهی بغضِ نسبت به کسانی که با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جنگیدن را، یعنی اگر کسی نسبت به عمروعاص ملعون بغض داشته باشد را «شیعه» اطلاق میکنند، حتّی اگر آن شخص قائل باشد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شاگردِ خلفا است!
لذا باید خیلی در اصطلاح توجه کرد که چه کسی چه اصطلاحی را به چه معنا استفاده میکند.
لذا وقتی میخواهیم بگوییم یک نفر شیعه است به چه معنا میگوییم که او شیعه است؟ ما افرادی داریم که قائل هستند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شاگرد خلفا هستند ولی تاریخ به آنها «شیعه» گفته است، چرا؟ چون مثلاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به عثمان ترجیح میدادهاند، یا اَمثالِ اینها.
حال چون گفته است فلانی شیعه است، ما هم که خواستهایم استفاده کنیم گفتهایم این شخص شیعه است، یعنی درواقع توجّه نکردهایم که این کلمه مشترک است اما در معنا، معناهای زیادی وجود دارد و دهها کاربرد دارد.
این بحث را رها میکنیم، این بحث بحثِ خیلی مهمّی است، یعنی اگر به من بگویند یکی از کاربردیترین اصطلاحاتی که هر پژوهشگرِ تاریخ و حدیث در مباحثِ پژوهشی اگر در این زمینه صاحب فکر و نظر نباشد حتماً دچار مغالطه میشود چیست؟ فهمِ اصطلاحات فرقهای و تفاوتِ آن با اصطلاحات اهل نجات است، از جمله اینکه به چه کسی شیعه میگویند؟ و تشیع چیست؟ این خیلی مهم است.
این بحث را کنار گذاشتیم و برای اینکه عزیزان به زحمت نیفتند آن را ادامه ندادیم.
نکاتی در مورد دعای عرفه
در بین خطب و نامههای نهج البلاغه… وقتی میگوییم «خطب و نامهها»، توقع این است که خطبهها خطبهها باشند، یعنی سخنرانیهای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشند، نامهها هم مکتوباتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد، در حالی که اینطور نیست.
مرحوم سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه برخی از جملات و عبارات و قطعهها را بعنوانِ نمونه آوردهاند و اگر دیدهاند جمله یا عبارت یا قطعهای را میشود بعنوان خطبه آورد جزوِ خطبهها آوردهاند، ممکن است آن اصلاً نامه باشد، برخیها را جزوِ نامهها آوردهاند که اصلاً ممکن است جزوِ خطبهها باشد، اگر در معنای اینها توجّه شود اثر دارد.
ما سعی کردیم روز عرفه این موضوع را تذکّر بدهیم، با اینکه نمیخواستیم اعصاب مردم را خرد کنیم و نمیخواستیم هم انکار کنیم که بگوییم عرفه برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نیست، ابداً، ولی سعی کردیم که بگوییم اگر دعای عرفه به فرض ادّعای آن بزرگواری که ادّعا کرده است که دعا برای امام صادق علیه السلام هم هست، هیچ خدشهای به ماجرای عبادتِ ما در روز عرفه و توسّلِ ما به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و زیارتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وارد نمیکند. منتها اگر هیئتی نگاه کنیم که بگوییم حتماً باید این زیارت را حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در سال آخر فرموده باشند، و بعد هم بخواهد حتماً از جملات دعا… گاهی ممکن است بعضی از روضهها با جملات دعا متبادر به ذهن شود و انسان با آنها گریه کند، ان شاء الله ثواب هم دارد و هیچ مشکلی هم ندارد، اما اینکه خیال کند هویتِ این دعا به سالِ آخر خوانده شدنِ آن است و هویّتِ عرفه هم به سالِ شصت هجری، یعنی یک ماه قبل از شهادت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، در این صورت این شخص اصلاً عرفه را نفهمیده است، عرفه یک چیزی است، یک هویتِ مشخصِ روشنی دارد، آدرسِ نجاتبخشیِ روز عرفه هم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند.
اصلاً به فرض که این دعای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در روز عرفه هم برای امام صادق صلوات الله علیه باشد، اما شما توجه دارید که اینکه این دعا برای چه کسی باشد در تلقّیِ شما اثر دارد.
این بحثِ «توجّه به تلقّی» یک بحثِ مهمّی است، اما همیشه هم در مفاهیم اثر ندارد، مانند ماجرای عرفه.
من هم نخواستم بگویم که دعای عرفه برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نیست، ولی از آنجایی که ممکن است فضایی در جامعه مطرح بشود خواستم قبل از اینکه عزیزان با یک چیز جدیدی مواجه بشوند بگویم که خیلی لرزه بر اندام شما نیفتد که اتفاق خاصّی نمیافتد.
من هم سال گذشته به این موضوع اشاره کردم که دلیلی بر این موضوع نداریم که این دعا برای سال آخر باشد، هم حتّی اگر ما بفهمیم مانند خطبههای نهج البلاغه که اگر در خاطر داشته باشید عرض کردیم که ممکن است برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه باشد، یا در آن خطبه مشهور منا، که به نظر ما برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است… حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دو خطبه منا دارند، یک خطبه بینِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مشترک است، در ماه صفر سال گذشته بحث کردیم که به نظرِ ما برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، در این صورت فهمِ ما از جملات با اینکه خیال کنیم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این رخطبه را در منا فرمودهاند متفاوت است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیست سال فاصلهی شهادت دارند، در این صورت اوضاع جامعه خیلی تفاوت دارد، در این صورت فهمِ ما از این جملات کلاً متفاوت میشود. لذا باید به این موضوع توجّه کرد.
سیری در خطبه ۱۳۷ نهج البلاغه
در دور دوم مباحث نهج البلاغه سعی میکنیم به مباحث حاشیهای بحث هم بپردازیم. پس وقتی خطبه یا نامه میگوییم لزوماً خطبههای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، بلکه سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه در خطبهها یا نامهها قید کرده است، قبلاً هم توضیح دادهایم که هدف سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه چه بوده است و سلام خدا بر او باد که اینها را برای ما نگه داشتهاند.
دو خطبه در نهج البلاغه داریم که یکی از آنها حوالی ۷۲ و ۷۳ و ۷۴ پیدا میشود و کوتاه است، یک خطبه هم حوالی ۱۳۴ و ۱۳۵ و ۱۳۶ و ۱۳۷ پیدا خواهید کرد. بارها عرض کردهایم که شمارههی خطبههای نهج البلاغه با توجه به تصحیحهای مختلف یکسان نیست، هر دو کلام برای ماجرای شورای شش نفره و قبل از بیعت با عثمان است که درواقع امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در شورای شش نفره شکست خوردهاند.
ما در روزگاری هستیم که ما نگرانِ تلقّیهای سیاسیِ جامعه هستیم، وضع خوزستان وضعِ بغرنجی است و ممکن است ما به جهت نگاه سیاسی که… دوستانی که نگاه سیاسی بنده را میدانند خوب میدانند که نگاه ما نسبت به رئیس جمهوری که چند روز دیگر از خدمت خواهران و برادران گرامی مرخص میشود منفی است و مثبت نیست، اما ما به جهات مشکلات ساختاریِ حکمرانی، میتوانیم انتقام هم بگیریم.
یعنی مثلاً راحت میتوانیم مشکلِ خوزستان را به گردن یک نفر بیندازیم، در حالی که باید بررسی بشود که این مشکلاتی که در خوزستان هست آیا فقط به هشت سال اخیر مربوط است؟ قصد ندارم بگویم که آیا فقط برای اینها هست یا نیست؛… یا برای شانزده سال اخیر است، یا برای بیست و چهار سال اخیر است، یا برای سی و دو سال اخیر است، یا برای چهل سال اخیر است؟ تقریباً هر هشت سال یک رئیس جمهور داشتهایم.
ما در جایی مفصل عرض کردهایم که به فرض اینکه امریکا نداشته باشیم و تحریم نداشته باشیم و وضع مالی ما خوب باشد، معلوم نیست که بتوانیم با یکدیگر درست کار کنیم و حکومت را موفق اداره کنیم؛ هم به جهاتِ دینی و هم به جهاتِ علمی.
اولین مشکلِ بزرگمان این است که الگوی جامع حکمرانی نداریم، نگاهها جزیرهای و منطقهای و جَوزدهای است.
یکی از خطراتی که بزودی خواهید دید این است که بعد از هشت سال هوای تازه دمیده شده است، حدود یک سال جریان حزب اللهی ما در فضای مجازی شو اجراء خواهند کرد، بزودی خواهید دید، همهی مشکلات کشور به گل و بلبل تبدیل میشوند، در حالی که مشکلات کشور به این راحتی گل و بلبل نخواهد شد.
چرا این کار را میکنند؟ برای اینکه خیال میکنیم باید اینطور از روی دست بیبیسی چیها و ویاوای چیها نگاه کنیم و گاهی هم تقلید کنیم، این هم از بدبختیها دورهی غیبت است!
در حالی که اگر کسی بیاید و ان شاء الله موفق باشد و خدمت کند و کارِ شبانهروزی کنند، مشکلاتِ کشور صرفاً با دوندگیِ شبانهروزی حل نمیشود، هم از جهت ساختاری و علمی، و هم از جهتِ دینی.
هر حکومت و جریانی شش ماه یا یک سال ماه عسل دارد، مثلاً شما پنج جلسه تشریف میآورید و منبرِ من را تحمّل میکنید، بعد میگویید ظاهراً چیزی از این جلسات بدست نمیآوریم و اگر بعد از دعا برویم چیزی را از دست نمیدهیم. ما شو اجراء میکنیم، نیّتهای ما هم خیر است، مثلاً دلگرم کردنِ جامعه.
بحثِ دلگرم کردن و گفتگوی با مردم و آدم حساب کردنِ مردم و حرف زدن برای مردم و تبیین، با اجرای شو که بخش زیادی از آن را ما که هشت سال بر سرِ رئیس جمهور قبلی زدهایم و حال شخص جدیدی آمده است، حال باید برای تبلیغاتی که کردهایم حرفی به دوستان خود بزنیم، بعد روزی خواهد رسید که باید حساب پس بدهیم، بعد باید مدام به گردنِ یکدیگر بیندازیم.
البته امیدوار هستیم، از محسنات دولت فعلی این است که فعلاً چیزی به گردنِ قبلیها نینداخته است، چون میدانسته است که در چه شرایطی میآید، اگر نمیدانسته است که وای به حال ما، اگر میدانسته است که اینکه مدام به گردنِ دولت قبلی بیندازیم خیلی فایدهای ندارد، مردم با گوشت و پوست خودشان مشکلات را لمس کردهاند و نیاز نیست که کسی از مشکلات خبر بدهد.
از این جهت بلاتشبیه این دو خطبه خیلی مهم هستند، این دو خطبه دو خطبهای هستند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سیزده سال قبل از اینکه نارضایتیها به اوج برسد…
بنده الآن نمیخواهم آن شرایط را با شرایط امروز مقایسه کنم، قبلاً مفصل عرض کردهام که اصلاً قیاسِ زمانهای تاریخی با یکدیگر کارِ خیلی پیچیدهی سختی است که خیلی هم دقیق است و نود و نه درصدِ مواقع هم اشتباه است و به دقّت نیاز دارد. اما بعنوانِ تجربهی تاریخی میتوان به این خطبهها نگاه کرد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در یک شورای شش نفرهای شکست خوردند، شکستِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در شورای شش نفره یک شکست در یک انتخاباتی بود که ظاهرِ امر این بود که قد و اندازهی این پنج نفر با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از هیچ جهت قابل قیاس نبود، ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باز هم شکست خوردند.
ظاهر امر این بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از ابوبکر و عمر شکست خوردند، وقتی از عثمان شکست خوردند، دیگر آن پنج نفر خیلی ضعیف بودند، بعداً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از معاویه هم شکست خوردند.
ما خودمان انصافاً همیشه حق را کمی به پیروز میدهیم، اگر کسی مثلاً در دو انتخابات شکست بخورد (بلاتشبیه، هیچ کسی با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قابل قیاس نیست) و بخواهد دوباره شرکت کند به او هزار نوع حرف میزنیم، بدون تشبیه عرض میکنم، همه میگوییم این شخص که شکست خورده است، ما به پیروز حق میدهیم، تا دورهای که ماه عسلِ پیروز است به او لقب میدهیم…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میبینند که سیزده سالِ پیشِ رو چه اتفاقاتی خواهد افتاد و برای مردم صحبت میکنند، از این جهت مهم است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در خطبه ۱۳۷ فرمودند: «لَنْ یُسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلِی إِلَى دَعْوَهِ حَقٍّ»،[۵] ای انتخابگران! در حالِ چه کاری هستید؟
این انتخابگران فقط شورای شش نفره نبودند، مردم هم تأیید کرده بودند و آمده بودند و بیعت کرده بودند، و وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نخواستند بیعت کنند شمشیر روی سرِ حضرت گذاشتند که عرض خواهم کرد.
حضرت فرمودند: «لَنْ یُسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلِی إِلَى دَعْوَهِ حَقٍّ»، کسی قبل از من برای اینکه به حق دعوت کند نشتافته بود، اصلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را رها کرده بودند، کجا خدمت کرده بودند؟ چه کسی را با چه کسی قیاس کردند؟ «وَ صِلَهِ رَحِمٍ» همهی قریش که ادّعای صلهی رحم با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میکردند قطع رحم کردند و این من بودم که صلهی رحم کردم، «فَاسْمَعُوا قَوْلِی» حرفِ مرا بشنوید…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شبیه این جمله را هم در خطبه فدکیه و هم در آن خطبه با زنان انصار فرمودند، فرمودند: آیا فکر کردید که علی نیاید که دزدی کنید؟ سرهای از بدن جدا شده را میبینم. «أبشِرُوا بِسَیفٍ صَارِم» شمشیرهای بُرانِ از غلاف بیرون آمده را میبینم، سرهای از بدن جدا شده را میبینم، بچههای یتیم شده را میبینم، ضجّههای بیوهزنان را میبینم، ضجّههای مادرانِ بچّهمُرده را میبینم، دلِ من برای شما میسوزد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «فَاسْمَعُوا قَوْلِی» حرفِ مرا بشنوید، «وَ عُوا مَنْطِقِی» این منطقِ من را بگیرید و حرف را بشنوید، «عَسَى أَنْ تَرَوْا هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِ هَذَا الْیَوْمِ تُنْتَضَى فِیهِ السُّیُوفُ» میبینم که شمشیرها از غلاف بیرون خواهد آمد، میبینم که یکدیگر را میدرید، «وَ تُخَانُ فِیهِ الْعُهُودُ» عهدها میبندند…
نه بر کتاب خدا ماندند، نه بر سنّتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، حتّی بر سیرهی شیخین هم نماند! سیرهی شیخین که اصلاً حجّیت هم نداشت.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: میبینم که اصلاً عهدی در کار نیست.
نه آن کسی که میگوید میخواهد عهد ببندم قرار است به عهد عمل کند…
مانندِ اینهایی که وعده میدهند، چه کسی داده است و چه کسی گرفتهی مهریه است، نه آن کسی که میگوید میفهمد که مثلاً چهارصد سکّه یعنی چه و نه آن کسی که میخواهد بگیرد. آن لحظهای که با یکدیگر حرف میزنند هم آن کسی که میخواهد بگیرد میداند قرار نیست بگیرد و هم آن کسی که میخواهد بدهد میداند که قرار نیست بدهد!
همهی زندگی کسی حتّی نیم سکّه هم نمیارزد، بلکه حتّی به اندازهی یک مثقال زعفران هم ندارد، چه برسد به یک مثقال طلا، بعد بحثشان شده بود و ناراحت بود و به من مراجعه کرد، پانصد و هفده سکه مهر کرده بود! به او گفتم تو حتّی پانصد و هفده سکهی بیست و پنج تومانی هم نداری! پانصد و هفده سکه طلا؟ اصلاً آیا میتوانی ارزشِ آن را حساب کنی؟
اصلاً این شخص به دردِ زندگی نمیخورد، معلوم است که این شخص نه تقدیرِ معیشت میفهمد، نه حرفِ او حرف است، درواقع یک شخصِ حرفِمفت بزن است. تو که همهی درآمدت بر فرض مثال یک میلیون تومان است چطور قولِ پانصد و هفده سکّه را دادهای؟
اتفاقاً باید بگوید که چون من دروغگو نیستم قبول نمیکنم.
از آن طرف هم خانواده عروس هم میدانند که این شخص سپردهای ندارد، ولی قبول میکنند.
تو اگر وضع زندگی خاندانِ این شخص را نگاه کنی میفهمی که همه با هم هفده سکه ندارند، البته اینکه پول ندارند به این معنا نیست که آدمهای بدی هستند، منتها پول ندارند، چه بسا اینکه آدمهای خوبی هم باشند، پول داشتن لزوماً به خوبی و بدی ربط ندارد… تو چرا گفتی و تو چرا قبول کردی؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: من میبینم که شمشیرها کشیده میشود «وَ تُخَانُ فِیهِ الْعُهُودُ» و عهدها هم شکسته میشود.
چون همین الآن هم قرار نیست این شخص عمل کند، بنی امیّه بیرون از شورای شش نفره ایستادهاند و خود را آماده میکنند که به حکومت برسند، اینها آماده هستند، قرار نیست عثمان بخواهد به عهدها عمل کند، اصلاً نمیگذارند او این کار را کند، بنی امیّه قبول نمیکند حال که یک نفر از آنها بعد از سی سال آمده است برای آنها کار نکند.
بعد فرمودند: «حَتَّى یَکُونَ بَعْضُکُمْ أَئِمَّهً لِأَهْلِ الضَّلَالَهِ»… سلام الله علی امیرالمؤمنین!
ائمه ضلال که قبلاً هم معلوم بودند، اینکه امامانِ گمراهی چه کسانی هستند یک بحث است، اما اینجا حضرت به یک معنا میخواهند بفرمایند که الآن در حالِ بیعت با خلیفه مسلمین هستید، عهد گرفتید که بر سه شرط است، بزودی خودتان او را بعنوانِ ائمه ضلال خواهید کشت!
«ائمه ضلال گفتن به عثمان» برای بخش زیادی از آن کسانی که سیزده سال بعد رفتند و عثمان را کشتند فقط وسیله و برچسبی برای حذف فیزیکی او بود، وگرنه اگر قرار بود به بدعتها توجه کنند، یا به شایستگیها توجه کنند، یا به علم توجه کنند، یا به سنّت توجه کنند که اصلاً او نباید خلیفه سوم میشد.
ما زیاد از این کارها میکنیم، اصلاً یکی از بزرگترین مشکلات ما این است که برای آدمها «آرشیو» درست میکنیم، طرف پست هم دارد، ولی روزی که مصلحت باشد لو میدهیم که او چکار کرده است.
مثلاً میگویند ایشان سادهزیست نیست!
مثلاً مگر هشت سال قبل سادهزیست بود؟ مگر ده سال قبل سادهزیست بود؟ مگر بیست سال قبل سادهزیست بود؟ مگر سی سال قبل سادهزیست بود؟ این شخص همیشه همینطور بود ولی الآن چون میخواهیم یک فحشی بدهیم میگوییم سادهزیست نیست، اسلام آمریکایی… اگر اسلام آمریکایی است که چرا تأیید شد و رأی آورد؟ چرا او را انتخاب کردید؟ چرا او را انتصاب کردید؟ چرا او را منصوب کردید؟ آیا ناگهان اینطور شد؟ نه! این یک فحش است، این یک برچسب است، ما هم از این کارها زیاد انجام میدهیم، برای روز مبادا آرشیو میکنیم که بالاخره روزی به درد خواهد خورد!
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «حَتَّى یَکُونَ بَعْضُکُمْ أَئِمَّهً لِأَهْلِ الضَّلَالَهِ» آن روز را میبینم که بعضی از شما پنج نفر ائمه ضلال میشوید و مردم حتّی اجازه نمیدهند که شما را در قبرستان مسلمین دفن کنند، در حالی که آنچنان فرقی با امروز ندارید، منتها دیگران میگویند کافی است!
سبک زندگی طلحه و زبیر با سبک زندگی عثمان در این سیزده سال هیچ تفاوتی ندارد، مدلِ خشونتِ طلحه و زبیر به مراتب از عثمان بیشتر است، خشونت عثمان به مراتب از طلحه و زبیر کمتر است، عثمان مخالفین خود را سلاخی نکرده است، نمیخواهم از او دفاع کنم ولی انسان باید انصاف داشته باشد، عثمان مخالفین سیاسی را کتک میزده است، عبدالله بن مسعود را لگد زده است که او از دنیا رفته است، ولی او بنا نداشت که مخالفین سیاسی را سلاخی کند، در حالی که مخالفین سیاسی را بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تکفیر کردند و بعد هم ناموسِ آنها را غارت کردند، این موضوع برای بلافاصله بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، یعنی دو خلیفه قبل از عثمان خشونتی به مراتب بیشتر از عثمان داشتند، عثمان رسانهای نبود، در مقابلِ مردم میزد، نه اینکه خوب عمل میکرد، اما جامعه طور میگفت که عثمان بدعت کرده است که…
یک همسر پیغمبر بود که هر روز میگفت هنوز موی پیغمبر پوسیده نشده است که عثمان سنّت را پوسانده است. خانم محترم! پدر شما چند سنّت را پوساند؟ عموی شما چند سنّت را نابود کرد؟
ما گریه میکنیم که زمان خلیفه سوم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت شده است، به این موضوع توجّه نداریم که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قبل از آن کتک خوردهاند، بعد ناگهان عثمان بدعتگر شد؟
اینکه «آیا خلیفه سوم اهل بدعت است یا نه» یک بحثی است که باید یک بحث تاریخی بشود، الآن من قصد ندارم به آن ورود کنم، اما حضرت میفرمایند: یک مسیری را میروید که به زودی به ائمه ضلال تبدیل میشوید، چه کسانی ائمه ضلال میگویند؟ کسانی مانند طلحه و زبیر که مردم بصره را سلاخی کردند و به وحشیانهترین شکلِ ممکن کشتند، بعد گفتند: عثمان بدعت کرده است!
رحمتِ خدا بر آن بدعت در برابرِ بدعتِ جملیها! بدعتِ جملیها در برابرِ بدعتِ خلیفه سوم اصلاً قابل قیاس نیست.
چون مسئله که حق نیست، یک زمانی مسئله حقمداری است، یک زمانی میخواهیم یک نفر را با یک فحشی بزنیم، ما هم خیلی از اوقات در مسائل سیاسی اینطور هستیم، یعنی یک حرفی زده میشود، نگاه میکنیم چه کسی گفته است.
اگر فلان رئیس جمهور بگوید زنها به ورزشگاه بروند، عدّهای اعتراض میکنند، اما اگر فلان رئیس جمهور زنها را به داخل ورزشگاه ببرد همان عده اعتراض نمیکنند!
اگر یک کاریکاتور بر علیه یک عالمِ برجسته کشیده بشود عدهای اعتراض میکنند، اما اگر یک بچهی شهید زشتترین حرفهایی که در تاریخ چهل سالِ جمهوری اسلامی کمتر سابقه داشته است که اینقدر وقیحانه به یک عالم ربّانی جسارت بشود را میزند، همان آدمها که اعتراض میکردند در اینجا میگویند «ریزش نکنیم و جذب حداکثری داشته باشیم»!
همهی کارشناسانِ دفعِ حداکثری در اینجا حرف از جذب حداکثری میزنند!
کسانی که وقتی بعضیها قسم میخوردند ما انقلابی هستیم، باز هم آنها را بیرون میکردند در اینجا به کارشناسانِ جذب حداکثری هستند که این شخص… اینکه این شخص بچهی شهید است سرِ جای خود، اما جسارتهای بسیار وقیحانهای به یک عالمِ ربّانی کرد.
یعنی نگاهِ فرقهای و حزبی! مسلّماً حق در این نگاه جایگاهی ندارد.
بنده خودم زیاد فحش خوردهام، مثلاً گفتهاند که فلانی اقتضائات جبهه انقلاب را نمیفهمد و ناگهان به کسی نقد میکند. شاید ما در تشخیص اشتباه کردیم، ولی ما یک حق و باطلی را تشخیص دادیم و بر حسبِ آن حرف زدیم، یعنی فهمِ ما این بود، شما هم بگو که ما در حق و باطل اشتباه کردهایم، اما میگویند: اینجا باید سکوت کرد و یکدیگر را حفظ کرد!
مسلّماً یک جایی یک حقِ مهمتر و بالاتری هست، اما یک زمانی میبینید یک نفر از راه میرسد و همینطور میبافد، و یک جریان را به سمتِ یک انحرافاتی میبرد، همه هم ساکت هستند.
ما بعد از مدّتی دیگر منصرف شدیم، وگرنه آنها مشکلی ندارند و همینطور ادامه میدهند. مثلاً اینکه دغدغهی بعضیها هر چیزی که باشد، همان را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه استخراج میکنند و تحویل میدهند!
بنده دیگر بنا ندارم که در این موضوعات ورود کنم، وگرنه به قول تهرانیها «کلهی منار اسفناج سبز میشود»! برنامهی تلویزیونی هم دارند و پخش هم میشود! اشاره هم نمیکنم که…
حضرت فرمودند: به زودی عدهای از شما ائمه ضلال میشوید، اولاً به وادیِ ضلالت و گمراهی و بیچارگی میافتید، تا دیروز «سعد بن ابی وقاص» هرچه که بود بعد از شش نفره کَسِ دیگری شد! یعنی به مرجعِ مخالفت با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تبدیل شد.
پس این جمله دو معنا دارد، یکی اینکه وقتی بعداً بخواهند عدهای از شما را بکشند به شما «امام اهل ضلالت» میگویند، مثلاً اینکه عثمان را کشتند و در قبرستان مسلمین هم دفن نکردند، عدّهای هم اصلاً چنین ظرفیتی نداشتند، سعد بن ابی وقاص اصلاً چنین ظرفیتی نداشت که بخواهد با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مخالفت کند، یا وجههای نداشت که بگویند سعد بن ابی وقاص امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را قبول ندارد.
چقدر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مظلوم هستند…
اصلاً به عدّهای مرجعیت بخشیدند…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: عدّهای از شما به ائمهی ضلال تبدیل میشوید، تا دیروز اینقدر ظرفیت نداشتید که در مقابلِ حق بایستید، اما الآن هست، «وَ شِیعَهً لِأَهْلِ الْجَهَالَهِ» و عدّهای از شما هم پیروان و گرم کنندگانِ تنورِ جریانهای باطل میشوید، این یک جهت، به جهت دوم هم اشاره میکنم و مابقیِ موضوع را ان شاء الله به شرط حیات در هفتهی آینده عرض خواهم کرد.
بعد فرمودند: «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی»،[۶] میدانید که…
خیلی تلخ است، فقط خدای متعال میداند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای بیانِ برخی از این کلمات چه کشیدهاند، که هفتهی بعد خواهم خواند که گفتند مردم تو را نمیخواهند، «إِنَّکَ عَلَى هذَا الاَْمْرِ یَابْنَ أَبِی طَالِب لَحَرِیصٌ»، چقدر برای دنیا حرص میزنی…
بعد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به چه کسانی بفرمایند که من شایسته هستم؟
آنهایی که خیال میکنند این یک بحثِ تاریخیِ تمام شده است… ما اگر عرض کردیم که خلأ الگوی جامع حکمرانی داریم، چون حکومت کلاً چهار سال و چند ماه در دست ائمهی ما بوده است، چون زمانِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زمانِ تشریع است، بسیاری از احکام برای سالهای پایانی است، افرادِ مقابلِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم منافق و کافر قلمداد میشوند، درست است که ممکن بود مخالفت کنند ولی رسمیت نداشتند، ولی در جامعهی دورهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و ائمه بعدی علیهم صلوات الله هر کسی که بود ظاهراً مسلمان بود و هر پرچمی هم که بدست میگرفت بعنوانِ پرچمِ اسلامی بود.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بغیر از مشکلاتِ داخلی سه جنگ بزرگ داشتند، اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سی سال حکومت کرده بودند دستِ ما در فهم ما از مطالب خیلی بازتر بود.
نکات خیلی مهمی در این خطبه هست که ان شاء الله هفتهی بعد عرض خواهم کرد.
به فکرِ عید غدیر باشیم
این ایام فرصتِ ما خیلی برای غدیر کم است، شما این موضوع را بیش از من میدانید ولی به امیدِ اینکه یک نفر هم این کار را بیشتر از قبل انجام بدهد یک مرتبه تکرار میکنم و یک توسّل مختصر خواهم داشت.
قبلاً هم این موضوع را عرض کردهایم، ما با این شیوهای که بیاییم و التماس کنیم که کسی برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کار کند موافق نیستیم، گرچه که هر کسی برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کار کند، ائمه علیهم السلام با او طوری رفتار میکنند که انگار بدهکارِ او هستند.
«کُمِیت» برای امام باقر سلام الله علیه چند بیت شعر گفته بود، حضرت فرمودند به زنان بنیهاشم بگویید هرچه طلا و جواهر دارند بیاورند، حضرت همه را در کیسه کردند و با عذرخواهی به «کُمِیت» بخشیدند.
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شبیهِ بدهکار رفتار میکنند ولی هیچ نیازی به ما ندارند.
امروز برای من مسجّل است که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به علامه امینی و علامه میرحامد حسین و علامه حلی و شیخ طوسی و بزرگان شیعه هیچ نیازی نداشتهاند، دیگر بقیه که… دیگر چه برسد به من و امثالِ من که من از بقیه بیچارهتر هستم، اصلاً به ما نیاز ندارند، هدایت هدایتِ قلبی است، در روایاتی هست که خیلی تلاش نکنید، ببینید ما باید وظیفهی خودمان را انجام بدهیم، ما دوست داریم وقتی از دنیا رفتیم وقتی نکیر و منکر پرسیدند این چه کسی است؟ بگویند قدری از دغدغهی این شخص این بوده است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به جامعه معرّفی کند، نه اینکه اینطور باشد که ما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به جامعه معرّفی کنیم، خاک بر سرِ من که یک کسی مانند من بخواهد این کار را کند، شأنِ شما أجلّ است ولی شما هم لیاقتِ این موضوع را ندارید، اینجا چیزی نیست که کسی باشد، کسی لیاقت ندارد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مبلّغِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودهاند، اصلاً کسی نمیتواند مبلّغِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد، دیگر خاک بر سرِ من اگر من خیال کنم که کاری کردهام. به قول امام رضوان الله تعالی علیه این اصلاً نزد اولیای خدا شرک است که کسی چیزی در خود ببیند.
بیست جلد تفسیر نوشته بود، برادرِ او خوابِ پدرش را دید که برو به محمد حسین بگو که تو که بیست جلد تفسیر نوشتهای و طلبهها استفاده میکنند، بخشی از ثواب آن را هم به من هدیه میکردی. وقتی برادرِ او گفت که پدر را در خواب دیدم، ایشان اصلاً به این موضوع فکر نکرده بودند که وقتی بیست جلد تفسیر نوشتهاند ثوابی داشته باشد که بخواهد به پدرِ خویش اهداء کند.
این موضوع که کسی که برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کار میکنند را به پیرزنی که کلاف بر سرِ بازارِ یوسففروشها برد تشبیه میکنند، بلکه باید آن زنی را که کلاف بر سرِ بازارِ یوسففروشها برد به کسی تشبیه کنند که میخواهد قدمی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بردارد، یعنی برعکس است، انبیاء علیهم السلام گدای درِ خانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند که ارتقاء پیدا کنند، برای اینکه در بهشت همدرجه و در معیّتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشند، برای اینکه پای درسِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشند.
یک فرصت عظیم در حالِ رخ دادن است، آن بزرگواران هم هچ نیازی به ما ندارند، اما مدلِ آن بزرگواران اینطور است که به کرامت رفتار میکنند، همهی عالم برای خدای متعال است ولی میفرماید: «إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا»[۷] بیایید و به من وام بدهید! این از بزرگیِ خدای متعال است که میخواهد ما از این سفره جا نمانیم، بزرگی و کَرَمِ خدای متعال است، با نهایتِ بینیازی…
اینقدر به ما گفتهاند که دست به سمتِ کسی دراز نکنید…
دست نیاز چونکه کنی سوی کس دراز پل بستهای که بگذری از آبروی خویش
خیلی زیاد از این حرفها به ما گفتهاند، اینکه کسی به کسی رو بزند خیلی کراهت دارد، اما وقتی پای دین به میان میآید بینیازان رو میزنند، از خدای متعال گرفته که میفرماید: «إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا»، تا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که شبانه بر درِ خانهها میروند… رسم بر این بوده است که فقیر شبانه بر درِ خانهها میرفت که شناخته نشود… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میروند، برای اینکه میخواهند جزوِ مدافعانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشند، اگر فقط به نتیجه فکر میکردند که نگاه میکردند و میدیدند آیا نتیجه دارد یا ندارد، برای ایشان معلوم بود، نه با علم غیب و الهی، اوضاع مدینه روشن بود.
ما فرصت زیادی تا غدیر نداریم، چه وعدههایی به ما دادهاند؟ گفتهاند همهی صدّیقین… یعنی امام زمان ارواحنا فداه… ما امروز ضجّه میزنیم که «هَلْ إِلَیْکَ یَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقَى»[۸] یک راهی بگذارید که ما با هم یک ملاقاتی کنیم. امام صادق صلوات الله علیه و امام رضا صلوات الله علیه آدرس دادهاند، آیا میخواهید امام زمان ارواحنا فداه به سرِ سفرهی شما بیایند؟ یک نفر را در روز غدیر اطعام کنید. همهی صدّیقین، یعنی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، یعنی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، یعنی امام رضا صلوات الله علیه، یعنی همهی ائمه علیهم السلام، امامزادگان علیهم السلام، حضرت علی اکبر علیه السلام، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام، دلِ هر کسی به هر کجا که بند است، اگر روز غدیر اطعام کند درواقع ایشان و همهی انبیاء سلام الله علیهم أجمعین را بر سرِ سفرهی خود آورده است، انصافاً باید چه راهنماییِ بهتری میکردند؟
تا زمانی که روز غدیر در جامعهی ما نیاز هست که در خانهها غذا پخته بشود یعنی ما راست نگفتیم که «هَلْ إِلَیْکَ یَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقَى»، به قولِ «ابن فارِض» اینجا مینشینی و میگویی «مَتى تَرانا وَ نَراکَ»… خودم را عرض میکنم، وقتی این قسمت از دعا را میخواندند جرأت نکردم بگویم که «إِلَى مَتَى أَحَارُ فِیکَ یَا مَوْلایَ» من تا چه زمانی آوارهی شما باشم؟ من کجا آوارهی شما هستم؟
اگر کسی میخواهد راهی پیدا کند، قطعاً غدیر مورد عنایت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، به نیابت از حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها و به نیابت از امام زمان ارواحنا فداه قدمی برداریم، هر کاری که از دستمان برمیآید انجام میدهیم.
«ابن فارض» میگوید: «وَ کَیْفَ تَرَی لَیْلَی بِعَیْنٍ تَرَی بِها سِواها وَ ما طَهَّرْتَها بِالْمَدامِعِ» میخواهی او را با چه چشمی ببینی؟ با چشمی که به غیرِ او نظر کردهای؟ این دیده را به اندازهی کافی با اشک هم تطهیر نکردهای، چشمی که دنیای دیگران را باولع دید، بعد الآن میگویم«مَتى تَرانا وَ نَراکَ»…
خلاصه اینکه غدیر پیش روست، و این غدیرِ پیش رو فرصت خیلی مناسبی برای این است که شاید گاهی نام ما را بنویسند، عمر ما کوتاه است، معلوم نیست ما چقدر زنده باشیم، فرصتِ ما اندک است، بلکه در کارنامهی عملِ ما هم بنویسند این شخص هم دوست داشت که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر سرِ سفرهی او بنشیند، ای کاش راست بگویم.
روضه و توسّل به اصحاب حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه
وقتی «عابس» پیامِ مردمِ کوفه را برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آورد یا در مکه بود و یا در اوایلِ مسیر بود، یعنی همین حوالی. «عابس» و «سعید بن عبدالله حنفی»، اینها که عشاقِ ویژه هستند، وقتی به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رسیدند و اخبار را رساندند، گفتند: آقا جان! این نامههای مردم کوفه است، ما کاری به مردم کوفه نداریم، اینها نامه نوشتهاند و ما را هم فرستادهاند، من کاری به بقیه ندارم، ولی من یک نفر هستم!
ان شاء الله خدای متعال روزیِ ما کند که یک مرتبه با استقامت و واقعی یک لبّیکِ واقعی بگوییم.
«سعید بن عبدالله حنفی» هم همینطور بود و ایستاد.
وقتی روز عاشورا رسید هر کدام از اینها دغدغهای داشتند، هر کدام یک خودی نشان دادند، کار به جایی رسیده است که امام صادق علیه السلام… در آداب زیارت هست، هم آموزش دادهاند، هم ممکن است که خودشان هم همینطور میخواندهاند، چون وقتی آموزش میدهند بر خلافِ آن نمیفرمایند، ولی ممکن است روایتی هم پیدا کنید که خودِ حضرت هم میخواندهاند که وقتی مقابلِ اصحاب حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میایستند، فرمودهاند اینطور بگویید: «اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ، بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى»، ما با این عمر کم و گناه زیاد و پروندهی کم و… که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمودند: «آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ»،[۹] نمیتوانیم چیزی بغیر از این مسیر پیدا کنیم.
«عابس» به «شوذب» که یکی از اولیای خداست گفت: شوذب! من تو را خیلی دوست دارم، دوست دارم قبل از اینکه من به میدان بروم داغِ تو را هم ببینم، میخواهم قبل از اینکه میروم چیزی نداشته باشم و همه چیز را داده باشم… ان شاء الله خدای متعال روزی کند که آدم پاکباز باشد.
«سعید بن عبدالله» هم یک شخصیت برجسته است، وقتی یک نفر واسطهی یک شهر برای رساندنِ یک نامه میشود، همهی خطرات متوجه اوست، کسی که باید بیابانها را به تنهایی طی کند، این شخص هم باید خیلی شجاع باشد و هم خیلی مورد اعتماد.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مطلبی به «سعید بن عبدالله» فرمودهاند، البته برای کسان دیگر هم فرمودهاند، در نقلها اختلاف است، برای «عمرو بن قَرَظه» هم فرمودهاند، برای «سعید بن عبدالله» هم نقل شده است.
این عزیزان هیچ زمانی جلوتر از امام حرکت نمیکردند، مطیع بودند. این آخوندهای مدینه بودند که اظهار فضل میکردند نه اینها، این یاران از آن آخوندهای مدینه عالمتر بودند، ولی ادب داشتند و حرف نمیزدند.
میدانید که یک مرتبه تیراندازی گسترده کردند و بیست و چند نفر از دنیا رفتند، حتّی بعضی از نقلها میگوید تیر به بازوی بعضی از مخدّرات هم اصابت کرد، تیر به خیمهها رسید، چون تیربارانِ گسترده کردند.
وقتی هنگام نماز ظهر شد، هیکلِ توحیدِ ربّ العالمین میخواهد بایستد و نماز بخواند، «سعید بن عبدالله» برای مرتبهی اول در عمرِ خود جلوی امام ایستاد، وقتی تیرها میآمد او بر خلاف غریزه وقتی تیرها میآمد سرِ خود را به سمت تیر میبرد که تیر از او عبور نکند، ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که ما هم پیش پای امام زمان ارواحنا فداه زمین بیفتیم… وقتی «سعید بن عبدالله» زمین افتاد لبخند زد، آن لحظاتی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حال نماز خواندن بودند «سعید بن عبدالله» نیزه و شمشیر خود را در خاک کرده بود و خود را نگه داشته بود، غرقِ تیر شده بود، وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سلامِ نماز را دادند «سعید بن عبدالله» به زمین افتاد گفت: «عَلَیکَ مِنّی السَّلام یَا أباعَبدالله، أَ وَفَیْتُ؟» آقا! آیا از ما قبول کردید؟ من و عابس آن روز عرض کردیم که ما هستیم…
در یک نقلی آمده است که حضرت یک نگاهی به «سعید بن عبدالله» نمودند و فرمودند: «نَعَمْ، أَنْتَ أَمامِی فِی الْجَنَّهِ» من در بهشت هم تو را مقابلِ خودم…
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] سوره مبارکه روم، آیه ۳۲ (مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا ۖ کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ)
[۵] و من کلام له (علیه السلام) فی وقت الشورى: لَنْ یُسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلِی إِلَى دَعْوَهِ حَقٍّ وَ صِلَهِ رَحِمٍ وَ عَائِدَهِ کَرَمٍ؛ فَاسْمَعُوا قَوْلِی وَ عُوا مَنْطِقِی، عَسَى أَنْ تَرَوْا هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِ هَذَا الْیَوْمِ تُنْتَضَى فِیهِ السُّیُوفُ وَ تُخَانُ فِیهِ الْعُهُودُ، حَتَّى یَکُونَ بَعْضُکُمْ أَئِمَّهً لِأَهْلِ الضَّلَالَهِ وَ شِیعَهً لِأَهْلِ الْجَهَالَهِ.
[۶] نهج البلاغه، خطبه ۷۴ (و من خطبه له (علیه السلام) لما عزموا على بیعه عثمان: لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی؛ وَ وَاللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ خَاصَّهً، الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَ فَضْلِهِ، وَ زُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ.)
[۷] سوره مبارکه تغابن، آیه ۱۷ (إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ۚ وَاللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ)
[۸] دعای ندبه
[۹] نهج البلاغه، حکمت ۷۷ (وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ [ضَمْرَهَ الضَّابِیِ] حَمْزَهَ الضَّبَائِیِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِیَهَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام)، وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَیْتُهُ فِی بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّیْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِی مِحْرَابِهِ، قَابِضٌ عَلَى لِحْیَتِهِ، یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ وَ یَبْکِی بُکَاءَ الْحَزِینِ وَ [هُوَ] یَقُولُ: یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا، إِلَیْکِ عَنِّی؛ أَ بِی تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَیَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِینُکِ؛ هَیْهَاتَ، غُرِّی غَیْرِی؛ لَا حَاجَهَ لِی فِیکِ؛ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَهَ فِیهَا؛ فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ. آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ.)
پاسخ دهید