روز جمعه مورخ ۰۸ مرداد ۱۴۰۰، هفتمین جلسه از سلسله جلسات درنگی بر نهج البلاغه با موضوع «برخی چالش ها در تبین مظلومیت اهل بیت علیهم السلام» در مسجد و حسینیه مهدویه با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدّمه
- مروری بر جلسات گذشته
- علّت کوتاه بودنِ بعضی از خطبهها
- ظلمهای مختلف به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در طول تاریخ
- باید دقت داشته باشیم
- عدهای با بودجههای دولتی در پی نگه داشتن مردم در جهل هستند!
- برکات جمهوری اسلامی
- آیا دفاع عقلائی، منطقی و مؤدبانه از مکتب خلاف است؟!
- حق را بیان میکنند ولی لازمه اجرای حق، همراهی عمومی مردم است
- تلاش عدهای از صبح تا شب، بیان نشدن معارف اهل بیت علیهمالسلام است!
- باید «مردم سالاری دینی» در جامعه محقق بشود
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مقدس حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف و رزقنا الله تعالی رؤیته و زیارته و الشهاده بین یدیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مروری بر جلسات گذشته
هفتهی گذشته بحثِ ما حولِ خطبه ۱۳۷ بود، قبلاً چند مرتبه به محضر عزیزان عرض کردهایم که شمارهی خطبهها در نهج البلاغه، در همهی چاپها یکسان نیست، چون نسخههای متعددی از نهج البلاغه وجود دارد. اگر نسخهی چاپی خوبی هم به دست ما برسد که درست تصحیح شده باشد، چون اینها از روی نسخ متعدد نوشته شدهاند و متأسفانه تابحال یک تصحیح جامع از نهج البلاغه در دسترس نیست، که این موضوع یک دردی است که باید زمانی در جایی برای اهلِ این موضوع گفته شود؛ معمولاً شمارههای خطبهها و حکمتها متفاوت است، در نامهها کمتر اختلاف است. وقتی ما میگوییم خطبه ۱۳۷ یعنی شما چند شماره پس و پیشِ این خطبه را ببینید، معمولاً پیدا میشود.
خطبهای که هفتهی گذشته خوانده شد، حضرت اینطور شروع کردند که «لَنْ یُسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلِی إِلَى دَعْوَهِ حَقٍّ وَ صِلَهِ رَحِمٍ وَ عَائِدَهِ کَرَمٍ؛ فَاسْمَعُوا قَوْلِی وَ عُوا مَنْطِقِی»،[۴] بعد فرمودند که به حرف گوش بدهید، این خطبه را در شورای شش نفره فرمودند، بعد هم فرمودند که اگر این کار را نکنید میبینم که شمشیرها از غلاف بیرون میآید و گردنها زده میشود و امنیتی هم برای شما بوجود نمیآید و مدام به دردسر میافتید، در حالِ دیدنِ این موضوع هستم، «تُنْتَضَى فِیهِ السُّیُوفُ» شمشیرها برای قتل بیرون کشیده میشود، «تُخَانُ فِیهِ الْعُهُودُ» پیمانها شکسته میشود، «حَتَّى یَکُونَ بَعْضُکُمْ أَئِمَّهً لِأَهْلِ الضَّلَالَهِ» عدّهای از شما امامان اهل ضلالت میشوید و عدّهای از شما هم «شِیعَهً لِأَهْلِ الْجَهَالَهِ» میشوید.
علّت کوتاه بودنِ بعضی از خطبهها
خطبهی بعدی که در همین رابطه است، در نهج البلاغه که الآن در دست من است شمارهی ۷۲ را دارد، این خطبه را در همین حوالی پیدا میکنید، این خطبه خیلی هم کوتاه است.
علّتِ اینکه این خطبه خیلی کوتاه است این نیست که مثلاً حضرت در شورای شش نفره یک خط صحبت کرده باشند، بلکه خطبهها معمولاً بیش از دو یا سه صفحه بودهاند، منتها علل مختلفی باعث شده است که کوتاه بشود، یکی از علّتها همین کاری است که ما هم در این روزها انجام میدهیم که سعی میکنیم همه چیز را فستفودی و مختصر کنیم، سیّد رضی اعلی الله مقامه الشّریف هم معمولاً خطبهها را تلخیص و مختصر و کوتاه و گلچین میکردهاند، خیلیها هم قبل از سیّد رضی اعلی الله مقامه الشّریف این کار را میکردهاند، تمام این روایات کوتاهی که میبینید، هیچ کدام اینطور نیست که مثلاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مثلاً یک جمله صحبت کرده باشند، اینها گزارههایی است که قاببندی آن را راویان انجام دادهاند. معمولاً راوی اول، یعنی آن کسی که مباشرهً میشنیده است این کار را کرده است، اما خیلی از اوقات او کامل نقل میکرده است و نفر بعدی مختصر کرده است، تا مثلاً در مباحثی که در علوم حدیث مطرح است، تقطیعهایی است که مرحوم شیخ حرّ عاملی رحمه الله علیه، که تقریباً برای ده قرن بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند در «وسائل الشیعه» انجام دادهاند، یعنی مثلاً در یک باب یا در یک موضوع «موضعِ حاجت» را نوشته است و قبل و بعد از آن را حذف کرده است، این حذف کردنِ قبل و بعد خیلی از اوقات در معنا دخالت دارد، برای همین برخی از بزرگان یک دغدغهای داشتند، زمان مرحوم آیت الله بروجردی رضوان الله تعالی علیه میخواستند یک کتابی به نام «جامع احادیث الشیعه» بنویسند که کاملِ این کتاب بعد از ایشان منتشر شد، چند مجلد زمان ایشان چاپ شد، سعی کرده بودند تا میتوانند از این تقطیعها و تلخیصها نداشته باشد.
این خطبه خیلی کوتاه است ولی به قول ابن ابی الحدید و دیگران این برای یک خطبهی طولانیتر است که اشاره خواهم کرد.
متن خطبه این است: میگوید وقتی عظمشان برای بیعت با عثمان جزم شد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور فرمودهاند، یعنی اگر حضرت در ابتدا شرکت نمیکردند میگفتند که خودِ او هم میداند که شایستگیِ این جایگاه را ندارد یا اصلاً خودِ او به دنبالِ این جایگاه نبوده است.
ظلمهای مختلف به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در طول تاریخ
ظلمهایی که در طول تاریخ به اهل بیت علیهم صلوات الله شده است خیلی متعدد و مختلف است، مثلاً چون شرایطِ دخالتِ سیاسیِ جدّی برای حضرت زین العابدین صلوات الله علیه وجود نداشته است و حضرت کنار میکشیدهاند، این موضوع یک چماقی شده است که به سرِ مکتبِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یا بعضی از رفتارهای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بزنند. نه اینکه اینطور باشد که معاذالله حضرت زین العابدین صلوات الله علیه بهانه داده باشند، بلکه اینها سوءاستفاده کردهاند، مثلاً با این عنوان که شأن زین العابدین صلوات الله علیه از این موضوع أجل بوده است که اصلاً بخواهد در تنازع در مُلک و حکومت بپردازد.
یعنی سطح سیاستمداری و سیاست مسلمین و حاکمیت بر مسلمانان آنقدر پست شده است که اگر کسی اهل عبادت است، اصلاً شأن او أجل است که بخواهد در این امور دخالت کند.
قبلاً هم عرض کردهام و اگر کسی از این جهت تحقیق کند تقریباً میشود با قاطعیت گفت که محبوبترین امامِ شیعه حضرت سجّاد علیه السلام هستند، ولی نه از جهتِ خوبیهای حضرت سجّاد علیه السلام، بلکه از این جهت که حضرت سجّاد علیه السلام در سیاست دخالت نمیکردهاند، از این جهت محبوب شدهاند!
در این قسمت میخواهم مطلبی بگویم و رد بشوم، حتّی در بینِ رفقای ما که در علوم اسلامی سر و کلّه میزنند، این اتّفاق خطرناک و این اشتباه فراوان رخ میدهد که گاهی ما نمیدانیم یک عبارت در چه فضایی صادر میشود و یک گزاره گفته میشود. قبلاً در همین جلسات هم نمونههای فراوانی را عرض کردهام. اینکه وقتی یک نفر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را مدح میکند ما خیلی زود دست و پای خودمان را گُم میکنیم و خوشحال میشویم، یک جهتِ این امر این است که ما دوست داریم دیگران هم ائمهی ما را دوست داشته باشند و هدایت بشوند، ولی این موضوع باعث میشود که دچارِ جنگ روایت و نفوذ بشویم. فراوان، هزاران هزار مرتبه این موضوع رخ داده است، از جمله همین موارد، شاید قبلاً در همین جلسات مثالِ محبوبیتِ حضرت علی اکبر علیه السلام نزد معاویه را مطرح کردهایم، معاویهای که به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میگوید: «من از پدر تو افضل هستم و یزید هم از تو افضل است»، کسی که اینقدر بیشرم است، چرا باید بگوید که حضرت علی اکبر علیه السلام برای خلافت صاحب حق است؟ یعنی آیا حضرت علی اکبر علیه السلام از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه افضل بودهاند؟ بعد حال که تو میگویی حضرت علی اکبر علیه السلام أحقِ به خلافت است، پس چرا ولیعهدی را به حضرت علی اکبر علیه السلام ندادی؟ چون این حرفها در واقع بازیگری است، برای این موضوع این حرف را زده بود که نَسَبِ مادرِ حضرت علی اکبر علیه السلام به بنی امیه میرسد، این هم مطلبِ جدیدی نیست، «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ»،[۵] ممکن است یک نوری از ظلمت بیاید، برای اینکه بعداً روز قیامت بنی امیه نگویند که ما در بین افرادِ حرامی بودهایم، میشود مادر حضرت علی اکبر سلام الله علیها هم در بینِ اینها باشد، میشود آسیه همسرِ فرعون باشد، همسرِ طاغوتِ اکبر باشد ولی در قیامت همسرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بشود. از آن طرف هم میشود کسی همسرِ امام یا پیغمبر باشد ولی سقوط کند، این چیزِ عجیبی نیست، اما اینکه معاویه بیاید و تعریف و مدح کند… اگر معاویه اهلِ اقرار بود که نباید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را انکار میکرد، او منکرِ فضائلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، دیگر حضرت علی اکبر سلام الله علیه که قابل قیاس با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیستند.
بسیاری از این مدحهایی که گفته میشود، بخاطرِ زمینهی خرابی که در تبیینِ دین اتفاق افتاده است، در عمدهی مدحهایی که غیرشیعیان از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کردهاند «تنقیص» وجود دارد، یا مستقیم تنقیصِ همان امام است، یا تنقیصِ بزرگوارِ دیگری در قالبِ مدحِ شخصِ دیگری است.
این مطلب را در فاطمیه عرض کردهایم که وقتی میخواهند اخلاقِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را مدح کنند که بگویند ایشان صبور و شکور بودند، میگویند نعوذبالله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بداخلاق بودند و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در مواجهه با برخوردهای بداخلاقیهای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صبر میکردند، پس دخترِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یعنی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بافضیلت است!
یعنی وقتی میخواهد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را مدح کند درواقع در حالِ تنقیصِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
در جای دیگری اینطور گفتهاند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دخترِ خود را دوست داشت، ولی چشم علی بن ابیطالب (نعوذبالله و نستجیربالله) به دنبال یک دختر از دختران ابوجهل بود، فاطمه زهرا آمد و نزد پیغمبر اعتراض کرد که آنقدر شما هیچ چیزی نمیگویید و صبور هستید که دیگر کار به اینجا رسیده است که… پیغمبر هم به بالای منبر رفت و فریاد زد و علی بن ابیطالب هم گفت رها کن.
تا این قسمتِ موضوع را خیلیها نوشتهاند، ولی «ابن حجر» گزارشی از «ابن تیمیه» کرده است که نشان میدهد خیلی بعید است که ابن تیمیه پاکزاده باشد.
«ابن حجر» میگوید که «ابن تیمیه» را به ناصبیگری… «ابن حجر» شیخ الاسلامِ اهل سنّت است و شیعه نیست، او میگوید: علمای ما «ابن تیمیه» را به ناصبیگری متّهم کردهاند، او در دو یا سه جای مختلف این مطلب را میگوید، یکی از این موضوعات این است که علی بن ابیطالب تا زمانی که از دنیا رفت هوای آن دخترِ ابوجهل را در سر داشت. (نعوذبالله)
ظاهرِ متن مدحِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است و دفاعِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از ایشان، ولی از جهت دیگر ظاهر و باطنِ این داستان درواقع جسارت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
لذا اهل این موضوع اگر کتاب فضائل اهل بیت علیهم السلام را از مکاتب دیگر بخوانند خیلی با احتیاط میخوانند، یا عمداً و یا بخاطرِ خلأ معرفتی که خبر نداشتهاند، بخاطرِ مطالبی که به دستشان رسیده است بد نقل شده است.
ایشان که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، الآن که بازار کتاب راجع به عرفا داغ است و خوب خرید و فروش میشود، در بین این کتبی که مثلاً فضائل مرحوم آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف را نوشتهاند فراوان دروغ وجود دارد، یا از روی محبّت، یا از روی جهل، یا برای اینکه کتاب فروش برود.
اینکه بخواهیم بگوییم یک مطلب و یا خاطرهای واقعاً برای یک عالِمی باشد، وای بحالِ اینکه بگوییم برای یک امامی هست، این موضوع کارِ بسیار زیادی دارد.
ان شاء الله خدای متعال حضرت آیت الله شبیری زنجانی را حفظ کند که متأسفانه مانند ایشان را نداریم، ان شاء الله خدای متعال امثال ایشان را زیاد کند، ایشان اگر بخواهند یک خاطره از یک عالمی نقل کند، مثلاً میگوید از فلان عالِم در فلان مجلس در سی و دو سال قبل، مثلاً روز عید غدیر سال ۱۴۱۱، مثلاً روز دوشنبهای بود که در مسجد نشسته بودیم و فلانی و فلانی هم بودند، ایشان از استاد خودشان نقل کردند که در سال فلان روز فلان… یعنی اینطور دقیق میفرمایند.
حدیث اینطور نیست که… الآن روی منبرها بسیاری از عقاید ما را خواب و خاطرههایی از علما ساختهاند، اگر خودِ آن عالم را از قبر بیرون بیاورند میگوید من نمیدانم راجع به چه کسی حرف میزنید.
یا اینکه گاهی به بعضی از چیزها وزنِ اخلاقی داده میشود، در حالی که معلوم نیست آن چیز اصل و نَسَب داشته باشد.
خلاصه اینکه بسیاری از افکار ما را چیزهایی میسازد که اگر بعداً بنشینیم و فکر کنیم، معلوم نیست که از کجا آمده است.
وقتی شورای شش نفره رخ داد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تمام تلاش خویش را نمودند که عثمان در آنجا رأی نیاورد…
روز گذشته در مجلس غدیر توضیح دادیم که خلیفه دوم دید اگر بخواهد امر خلافت را به امّت واگذار کند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رأی میآورند، برای همین آراء را مهندسی کرد، جامعه هم از او نمیپذیرفت که خودِ او یک نفر را تعیین کند، برای همین او شش نفر را مشخص کرد که نتیجهی آن از قبل معلوم بود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم در آن متنی که هفتهی گذشته خواندیم تحذیر نمودند که شما همین شخص را بعنوان ائمهی ضلال خواهید کشت، ولی فشار آمد و او در بین این شش نفر رأی آورد.
وقتی عزم کردند که بر او بیعت کنند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چند جمله فرمودهاند که ابن ابی الحدید و دیگران میگویند که این ادامه دارد.
این مقدّمات را برای این عرض کردم، چون اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اعتراض کردهاند، محبوبیتِ ایشان کم شده است، چون حضرت زین العابدین علیه السلام در یک شرایط دیگری بودهاند و خدمات حضرت جهات دیگری داشته است و اعتراض کمتر ثبت شده است، برای همین حضرت زین العابدین صلوات الله علیه محبوبتر هستند. هر امام ما که مطالب کمتری از او در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به دستِ سایر فِرَق رسیده باشد محبوبتر است و اگر مطالب بیشتری رسیده باشد نعوذبالله منفورتر است، و هیچ ابایی هم ندارند از اینکه هر جسارتی، ولو نستجیربالله «کذاب» نسبت بدهند، حتّی تا صدها سال بعد. دیگر بنده قصد ندارم این موضوع را بیش از این شرح بدهم.
باید دقت داشته باشیم
این مطلب را برای این عرض کردم که گاهی در بین رفقای هملباس خودم میبینم که میگویند شما در این بحثهایی که میکنید «وهابیت» را از بقیه جدا کنید.
یعنی خیال میکنند که فقط وهابیت از این حرفها میزنند، توجّه نمیکنند که ما نمیگوییم با عالَم دعوا کنید، ما با کفّار هم تا زمانی که با ما جنگ ندارند نمیگوییم دعوا کنید، مسلّماً مسلمینی که شیعه نیستند در اولویت هستند، بنده اصلاً با کسی جنگ ندارم.
اما اینکه انسان ابلهانه نفهمد که طرف این کلمات را برای چه منظوری استفاده میکند…
مثلاً یک برادر عزیزِ باصفایی که میخواست من را نهی از منکر کند، کلیپی برای من پخش کرد و گفت: آیا این کلیپ را دیدهای؟ گفتم: بله!
در آن کلیپ عالِمی از برادران اهل سنّت میگوید اصلاً «مولا» به معنای دوست نیست، اینجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خواستهاند «ولی» مشخص کنند.
آن دوست عزیز گفت: ببین! چرا اینها را نمیگویید؟ چرا مدام از «ابن تیمیه» و «ابن حجر» میگویید؟
گفتم: توجه کنید که دو نکته وجود دارد، یکی اینکه شما با عوام سر و کار دارید، برای خدمت جهادی به دهها میروید، واقعاً آن بندههای خدا هیچ چیزی نمیدانند، وقتی هیچ چیزی نمیدانند چه لزومی دارد که آنها را تحریک کنید؟ اگر من هم به جای شما باشم به آنجا میروم و بیل میزنم و خدمت میکنم و محبّت میکنم، شاید محبّتِ مکتب و دوستان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در دلِ او رسوخ کرد، اگر دوست داشت… نه به کسی فشار میآوریم، حتّی اگر حوصلهی شنیدن نداشته باشد در این امور با او حرف نمیزنیم، میرویم و فقط خدمت میکنیم، اگر آب ندارند میرویم و لولهکشی آب میکنیم، اگر سیل آمده است میرویم و خدمت میکنیم، اما اولاً خیال نکنید آن چیزی که در بین عوام هست، همان در حوزههای علمیهی آنان هست، ثانیاً به گزاف نگویید «چهار نفر مانند ابن تیمیه»؛ یا به اسمِ اینکه «صوفی هستند و صوفیان عشقِ اهل بیت دارند و اکثریت برادران اهل سنّت صوفی هستند، پس همه محب هستند»…
من به آن برادر عزیز عرض کردم که من برای شما چند جمله از صوفیه میگویم که اگر کسی غیرت داشته باشد نمیتواند از شدّت جسارت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روی پای خود بند بشود.
در میان صوفیان محبّت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیش از غیرصوفیان است، اما اینکه خیال کنید صوفی حتماً فقط فضیلت میگوید، از این خبرها نیست، یک جا فضیلت میگوید و یک جا از فحش بدتر.
اگر شما به این امور مراجعه نکردهاید و فقط دیدهاید که در یک ده از این حرفها نمیزنند، اینکه علامتِ این موضوع نیست که نویسندگان نمیگویند.
گفت: سرِ تو در کتابهاست و با علمای اینها سر و کار داری.
گفتم: مسلّماً باید یک مکتب را از عالمان آن مکتب فهمید. مثلاً کسی برای درک مکتب تشیّع که به یک ده رجوع نمیکند، چون ممکن است اینها خرافات هم داشته باشند، آیا آنها را به مکتب نسبت میدهید یا میگویید باید برویم و از علمای حوزه بپرسیم «شیعه یعنی چه؟». اولاً مسیر برعکس است.
ثانیاً، شما باید الفاظ و عبارات را به قول امروزیها در کانتکست و پارادایم آن بفهمید.
همان بزرگواری که شیعه نیست و میگوید غدیر به معنای مولا هست، همان هم قائل به غدیر به معنای من و شما نیست. البته این موضوع عیبی ندارد و ما نمیخواهیم همه را با توسّل به زور مانندِ خودمان کنیم، هر کسی باید روز قیامت حجّتی برای خود داشته باشد، اما زود دست و پای خودمان را گُم نکنیم که بگوییم یک کلیپ هم پیدا کردهایم که یک چیزی گفته است. او در این کلیپ چه گفته است؟ گفته است مولا به معنای ولی است نه به معنای دوست. حال باید از او پرسید که آیا منظور شما این است که یعنی مولا به معنای خلیفهی بلافصل است یا نه؟ آن وقت به شما میگوید که نه! مسلّماً پاسخِ او منفی است. او فکر میکند منظور از حدیث غدیر «ولایت تکوینی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه» است، و چون صوفی است میگوید مولای ما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، اما دین و عقاید و احکام خود را از همان سقیفه گرفته است، منتها میگوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قطبِ ما صوفیه است، شیخِ طریقت است، پیغمبر هم فرموده است که او مولاست و ولی است.
گفتم: آشیخ! اگر میخواهی این کلیپ را در صفحهی مجازی خودت منتشر کنی منتشر کن، الحمدلله که فکر این برادر این اندازه هم به فکر ما نزدیک شده است، خدا را شکر، ان شاء الله خدای متعال فکر همهی مسلمانها را به هم نزدیک کند، اما هم دست و پای خودت را گم نکن و هم بفهم که چه میگوید.
عطار نیشابوری در «مصیبتنامه» صد و بیست بیت در ولایت تکوینی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ابیاتی دارد که شما در میان شیعیان نمیبینید، ابن ابی الحدید که جا به جا در کتاب شرح خودش، حال بر هر جهتی که بوده است، بر حسب علم او بوده است یا بر حسب شرایط زمانه بوده است یا… که مثلاً میگوید «سیاستمداری عمر از علی افضل بود، گرچه علی اعلم بود»، وقتی میخواهد شعر بگوید در شعر خودش به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض میکند: «و الیک فی یوم المعاد حسابنا» یعنی «حساب ما روز معاد با تو است». مسلّماً این حرفِ خوبی است که او زده است اما او در معنای ولایت باطنی این موضوع را پذیرفته است، وگرنه اگر پای این موضوع بیفتد افضلیتِ مطلقِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را قبول ندارد.
آیا من انحصارطلب هستم و میخواهم همه مانند من فکر کنم؟ مسلّماً نه! من میگویم حواس ما بیجهت پرت نشود که چیزی به طرف نسبت بدهیم که نمیخواهد بگوید و سریع دست و پای خود را گم نکنیم.
ثانیاً کسی که از پزشک نسخه بگیرد، بعد از یک رمال هم چند گزاره بگیرد، از یک علفی هم یک مقداری علف بگیرد و بعد اینها را با هم مخلوط کند، نجات بخشی این فرد آسیب میخورد.
نتیجه این کار دوست ما میشود که میگفت: «من با ۱۵ درصد درگیری ریه رفتم. اگر زودتر به پزشک مراجعه کرده بودم، هیچ اتفاقی نمیافتاد. تا کُما رفتم! ۸۵ درصد ریه من درگیر شد، به پزشک مراجعه کردم و دوبار مرا احیاء کردند».
آقا! کسی که التقاط داشته باشد یعنی نسخه داشته است ولی دو تا چیز دیگر هم به اسم نسخه بین درمان مصرف کرده است؛ نجات بخشی این فرد آسیب میخورد.
عدهای با بودجههای دولتی در پی نگه داشتن مردم در جهل هستند!
اگر بت پرستی هم تحقیق و تلاش کرده باشد و قصد پرستش خداوند متعال در دنیا را هم داشته است ولی به یک بت رسیده است، این فرد در قیامت عذر دارد و خداوند چنین فردی را به جهنم نمیبرد.
چیزی که خطر دارد این است که یک شیخ شیعه به عنوان اینکه «به به! به این برادر غیرشیعه که اینجا یک جمله راجع به حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه گفته است. به به! به این بت پرست که فلان جا، فلان جمله را گفته است. به به! به این مسیحی که آنجا یک چیزی گفته است» بگوید: «حرفهای ما با هم فرقی ندارد»!!! این یکی از بزرگترین خیانتهایی است که امروز بسیاری از عزیزانِ هم لباس من ناخواسته دارند انجام میدهند. بعضی از سازمانهای دولتی با بودجه بیت المال دارند این کار را میکنند.
کتابی با عنوان «غدیر از نگاه امام خمینی رحمه الله علیه» چاپ کردهاند…
آقا! وقتی رهبر یک کشور حرف میزند، با محقق یک رشته فرق میکند. او که در تفصیلات وارد نمیشود. با این حال، بعضی از جملاتِ ایشان را هم حذف میکنند!
عدهای خیال میکنند که اگر مردم را در جهل نگه دارند مسئله غدیر حل میشود! ما قائل هستیم که تمام مردم عالم چه مسلمان و چه غیر مسلمان… اولاً اگر ما عُرضه بیانِ صحیح حقائق را داشتیم، بسیاری حقیقت را میپذیرفتند. ثانیاً دلها بدست خداوند متعال است، نه به دستِ ما و شما. اینکه خیال کنیم که بیان حقائق جنگ درست میکند…
برکات جمهوری اسلامی
برادری که از دوستان و عزیز من است، میگفت: «از سیصد سال قبل که این بحثها داغ شده است، جنگهای شیعه و سنی همه جا را برداشته است»!
اخیراً بنده در جمع چند نفر از علماء، یک گفتگویی کردیم. عرض کردم: «چرا میفرمائید که ۳۰۰ سال اخیر؟! دقیقاً ۳۰۰ را از کجا آوردید؟ الان سال ۱۴۴۲ قمری است؛ یعنی از سال ۱۱۴۲ به این ور جنگ همه جا را برداشته است؟» گفت: «همینطوری گفتم»! گفتم: «مشکل این است که همه را همینطوری میگوییم».
وقتی حکومت قوی شده است، طرف مقابل احساس ترس کرده است، شدت عمل به خرج داده است و به ما فشار آورده است. شما انرژی هستهای و فلان دارید، آنها شما را تحریم و بهمان میکنند. آیا الان شما بخاطر کتاب علامه امینی رحمه الله علیه تحریم شدهاید؟! یا بخاطر کتاب عَبَقاتُ الأنوار میر حامد حسین اعلی الله مقامه الشریف که هنوز چاپ نشده است؟! آیا بخاطر این کتابها برای چند کشور به شما ویزا نمیدهند؟!
اگر امروز در جهان اسلام دعوای شیعه و سنی جدی است، بخاطر این است که قدرت نظامی حکومت شیعه قوی است. چون کل اعراب در مقابل اسرائیل بیشتر از ۶ روز مقاومت نکردند ولی سر یک موشک پراکنی غزه، اسرائیل عقب نشست. دعوا جدی است لذا فشار آنها بر ما حداکثری است.
فعلاً بنده کاری ندارم که درست یا غلط است، تبعاً بنده طرفدارِ مدافعان حرم هستم. فرض کنید که کسی مخالف این هم باشد، فرقی در اصل واقعه نمیکند.
چه زمانی دعوا جدی شده است؟ اگر تاریخ را بررسی کنید یک مرتبه که مذهبِ یک کشور در دوران صفویه، شیعه حَقّه اثنی عشریه شد، اُزبکها از یک سمت و عُثمانیها هم از سمت دیگری حمله کردند و دعوا شد. حالا اینکه چه کسی مقصر بود و چه کسی مقصر نبود، بحث تاریخی است. یک مورد هم الان است.
بنده به یاد دارم که یکی از مسئولین ارشد کشور در ۷ ـ ۸ سال قبل میگفت: «۷۵ درصد سوریه اشغال شده است و بزودی تمام سوریه خواهد رفت. تمام شد»!! ایشان از مسئولین ارشد کشور است!
امروز مسئولین ارشد کشورهای دیگر به سوریه میروند و با رئیس جمهورِ سوریه دیدار میکنند، یعنی پذیرفتهاند که این آقا رئیس جمهور است و واضح هم است که بشار اسد، پدرِ بشار اسد و قبیله بشار اسد هم قدرت نگهداری سوریه را نداشتند. خیلی روشن است. عراق هم در حال فروپاشی بود، اینها رفتند و آنجا را نگه داشتند. یمن هم در حال فروپاشی بود؛ مجدداً رزمندگانِ بدون مرز رفتند و نگه داشتند.
چطور حاج قاسم سلیمانی رحمه الله علیه داعیهدار وحدت شده است بعد اگر ما چهار جمله بگوییم اختلاف افکن میشویم؟! انصاف هم خوب چیزی است. جنگهایی که در عراق، سوریه و یمن با النصره، داعش و سعودی رخ داد، بخاطر عَبَقاتُ الأنوار ، الغدیر و… است که ما به آن مشغول هستیم؟! انصاف هم خوب چیزی است.
عَبَقاتُ الأنوار و الغدیر، عُرضهی این میزان استبصار را هم ندارند. استبصار یعنی فردی شیعه بشود. کتاب و مباحث علمی خیلی لازم است و حداقل باید دلهای شیعیان گرم بشود که ما استدلال داریم، هدف ما این است که شیعیان در عقیدهی خود راسخ باشند و هر کسی از هر جایی میآید و یک چنگی میزند، دلِ شیعیان خالی نشود. حالا اگر دستِ فردی رسید، فهمید، پذیرفت و دوست داشت، قدم او بر سر چشم است. ما کسی را با توسّل به زور نمیآوریم.
بارها دانشجوی غیر شیعه به بنده مراجعه کرده است که من میخواهم شیعه بشوم. گفتم: «باید تحقیق کنی» شیعهای که فردا بخواهد برگردد، به درد نمیخورد. «اینقدر تحقیق کن که بتوانی به رسول الله قسم بخوری که حق با مکتب شیعه است، بعد بیا» الکی آمدن که بدرد نمیخورد که فردا هم برود.
عَبَقاتُ الأنوار ، الغدیر، کاشانی و بالاتر از کاشانی که نمیتوانست در نیجریه ۱۰ ـ ۱۵ میلیون شیعه درست کند، اینها به برکتِ حکومت اسلامی است.
ما یک جایی به صورت مفصل توضیح دادیم که حکومتها «دینساز» هستند. ریشه کلونیهای مذهبی یک حکومت است. حال آن مذهب حق یا باطل باشد فرقی نمیکند. قدرت حکومت است که تدیّنِ یک جمع درست میکند. اگر قانون یک کشور بر اساس فقه حنفی باشد، مردم باید فقه حنفی را یاد بگیرند، چون در دادگاه لازم دارند. آن مردم به مرور حنفی میشوند. یک پروسهی طولانی مدت است، باید چند نسل بگذرد.
قطعاً اگر صفویه نبود، امروز اکثریت ایران شیعه نبود.
ـ شیخ! شیعه حق است؟
بله! شیعه حق است ولی مگر حتماً باید حق پیروز و اکثریت باشد؟ دیگر حقتر از خودِ حق، حقیقتِ حق و حقِ حقیق ـ حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه ـ که نبود، به خانه او حمله کردند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در ظاهر شکست خوردند. لزوماً طرف پیروز، حق نیست.
اینکه بنده عرض میکنم: «اگر صفویه نبود، امروز اکثریت ایران شیعه نبود» بدین معنی نیست که تشیع حق نیست. تشیع حق است. تشیع در همه تاریخ حق بوده است ولی حکومت صفویه باعث توسعه آن شد.
تا قبل از انقلاب جمهوری اسلامی در خیلی از کشورها نظیر اندونزی، مالزی و… ریشه تشیع نبوده است و بعد شیعه شدند. اینها را نه عَبَقاتُ الأنوار و نه علامه امینی رحمه الله علیه شیعه کرده است.
هم افتخارِ تشیع آنها برای حکومت است و هم دردسرهای اختلافاتِ آن برای حکومت است. اختلافات را هم لزوماً ما درست نکردهایم بلکه آنها تحمل حضور ما را ندارند.
این یک بحث مفصل است که میتوان روی آن بحث کرد. بعد عزیز ما میگوید: «سیصد سال اخیر»! دقیقاً این سیصد سال را از کجا آوردید؟! گاهی این حرفهایی که بیمبنا است، متأسفانه محور تصمیمگیری بعضی از مسئولین ما هم برای بعضی از کارها قرار میگیرد!
اگر بنده در هیئت عرض کنم که چه چیزی حق و چه چیزی باطل است، میگویند: «تو در حال اختلاف افکنی هستی»!
حضرت امام خمینی اعلی الله مقامه الشریف رسانهای فرمودند: «ولایت حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه، آن چیزی است که اگر با تمام آداب شیعی بدون ولایت حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه نماز بخوانید، این نماز باطل است.» اگر با آداب شیعی هم بخوانید!
جرأت ندارند بگویند: «امام خمینی، ضد وحدت است» و میخواهند انتقامِ همه دعواهای جهان اسلام و کارهایی که شهید سلیمانی رحمه الله علیه کرده است را از ما بگیرند! مرتباً باید توضیح بدهیم که آقا! ما دنبال دعوا نیستیم.
آیا دفاع عقلائی، منطقی و مؤدبانه از مکتب خلاف است؟!
از محقق تا طلبهی کوچک یک مکتب، همه سعی میکنند که از تمامیت آن مکتب دفاع عقلانی و تبیین بکنند. این موضوع چه ربطی به قتل و غارتها دارد؟ اگر بنا بر این بود که دفاعِ عقلائی، منطقی و مؤدبانه از مکتب خلاف باشد، اولین اختلاف افکن در تاریخ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و اهل بیت علیهم السلام بودند!!
هنگامی که در روز شورا عزمِ مردم برای بیعت با عثمان جزم شد، حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه فرمودند: «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی»[۶] میدانید که من شایسته خلافت هستم و اینها نیستند.
آقا! چرا چنین فرمودید؟ مثل اینکه خبر ندارید!
اگر این روایات را جمع کنید، مجلدات میشود، چه کسی این روایات را فرموده است؟ حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه فرمودند: «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی» من شایسته هستم و غیر من شایستگی ندارد.
پزشک میگوید: «این کار را بکن و این کار را هم نکن.» بگوییم: «آقای دکتر! سلبی صحبت نفرمائید! فقط بفرما که چه کارهایی بکن. چه بخورم که خوب بشوم؟» گاهی اوقات پزشک میگوید: «یک چیزهایی را نباید بخوری».
خیلی روشن است که حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه در اینجا سلبی صحبت میکنند، «من شایسته هستم، این هم شایسته نیست»!
اگر حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه امروز حضور داشتند متهم به وحدت شکنی و خونریزی میشدند!
حق را بیان میکنند ولی لازمه اجرای حق، همراهی عمومی مردم است
حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه در ادامه فرمودند: «وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ» تا وقتی که اوضاع مسلمین رو به راه باشد، فریاد آنها بلند نشده باشد و ابراز ناراحتی نکنند، اگر شما را هم انتخاب کنند، من با شما درگیر نمیشوم.
نمیگویم که این انتخاب غلط نیست «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی»، من حق هستم و این هم حق نیست ولی مادامی که مردم اعتراضی ندارند، من هم درگیر نمیشوم. حق معلوم است ولی وقتی اعتراض کنند، من هم همراه میشوم.
اگر عموم مردم راضی بودند، گر چه غلط است… من به اندازهای که بفهمند که چه چیزی درست و چه چیزی غلط است میگویم. در بیان کم نمیگذارم که راه گم بشود ولی مادامی که مردم اعتراضی ندارند، عملی انجام نمیدهم.
مردم ناراضی شدند و خلیفه سوم را کُشتند. حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه اگر هم میخواستند، نمیتوانستند همهی قاتلان را مجازات بفرماید، چون روشن نبود، یک عده به خانه او ریختند ولی بعضیها بودند که افتخار میکردند که ما هم ضربه زدیم. با وجود اینکه حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه میتوانستند این افراد را مجازت بفرمایند ولی مجازات نکردند.
نعوذبالله! خدای ناکرده میگویند: «بیست نفر بر سر یک نفر ریختند و او را چاقو زدند و رفتند» و آن فرد هم از دنیا رفت. ما هم نمیدانیم که آن بیست نفر چه کسانی بودند ولی سه نفر از آن افراد را میشناسیم، اگر اعدام هم نکنیم، باید این ۳ نفر را مجازات بکنیم.
حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه میتوانست کسانی که اعلام کردند که ما کُشتیم ولو همه قتله اینها نبودند، محاکمه کنند ولی محاکمه نکردند.
«وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ»، تا وقتی که مسلمین با این حکومت همراه باشند، من عملی نمیکنم. حرف میزنم تا حق روشن بشود ولی عملی انجام نمیدهم. اگر مردم اعلام نارضایتی کنند، من هم ممکن است که عملاً ورود کنم.
امام معصوم علیه السلام برای رسیدن به حکومت دست و پا نمیزند. حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه با ناموس خود راه افتادند و کمکم به کربلا نزدیک میشوند. وقتی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه به سپاه حر رسیدند، فرمودند: «اگر نمیخواهید، برمیگردم». حرف خود را میزنم تا همه چیز معلوم بشود.
حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه فرمودند: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید»[۷] اسلام خداحافظ، حالا که یزید آمده است.
مردم حرکت کردند لذا حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه هم حرکت کردند. وقتی که مردم پا پس کشیدند، فرمود: «اگر نمیخواهید، من برمیگردم». تا وقتی مردم نخواهند، من عملی نمیکنم امّا حرفِ خود را میزنم چون باید حق معلوم بشود.
تلاش عدهای از صبح تا شب، بیان نشدن معارف اهل بیت علیهمالسلام است!
آقا! ما هم در این امور حرف میزنیم و جایی اقدام عملی نمیکنیم. جسارت و بیادبی هم به ساحتِ کسی نمیکنیم. برادرانِ غیرشیعه هم معترض ما نیستند. امروز برادرانِ غیر شیعه در هیچ جایی با بنده درگیری ندارند. هیچ جایی!
صدا و سیمای بیچاره هیچ مشکلی برای بیان معارف اهل بیت علیهم السلام ندارد، منتها چهار نفر مثل من زنگ میزنند و تهدید میکنند! طرف از ترس عزل شدن، احتیاط خود را زیاد میکند. اگر فردی یک حرف اشتباهی بگوید و دعوا درست کند، واضح است که غلط است.
بعضی وقتها به بنده میگویند: «۳۰ سال نگفتند، ماه رمضان گفتی»…
صدا و سیما مشکلی با بیان معارف اهل بیت علیهم السلام ندارد. بالاخره اینها باید یک گوشه تاریخ باشد که ما با چه کسانی طرف بودیم.
اگر میلیونها نفر از این حرفها استقبال میکنند، عزیزانی هم هستند که تمام تلاش آنها صبح تا شب این است که معارف اهل بیت علیهم السلام بیان نشود! بعد هم به اسم حکومت یا صدا و سیما تمام میشود در حالی که به هیچ یک از اینها مربوط نیست. این بیچارهها کارهای نیستند.
باید «مردم سالاری دینی» در جامعه محقق بشود
این شیوه حکومتداری نیست که طرحی ولو بهترین، دقیقترین و دلسوزانهترین طرح راجع به یکی از ضروریترین نیازهای مردم که فضای مجازی و اینترنت است، در مجلس برود. با این پیش فرضی که مردم از بعضی از دولت مردان دروغ شنیدند و بنده حق میدهم که مردم باور نکنند.
سه وزیر گفتند: «بنزین گران نمیشود» و بنزین گران شد. اگر الان بهترین، دقیقترین، منصفانهترین و دلسوزانهترین طرح هم در مجلس برود…
بنده بعضی از طراحان آن را میشناسم که افراد با تقوایی هستند ولی بنده به عموم مردم حق میدهم که باور نکنند چون میگویند: «قبلاً گفتند که چنین نمیشود و شد! حالا شما میگویید که نمیبندید ولی یکهویی میبندید.» هنوز هم چیزی اجرا نشده است.
وقتی اینقدر اعصاب مردم بهم میریزد و ابهام دارند، اولاً باید ابهام مردم را برطرف کرد و ثانیاً باید مردم را همراه کرد و بعد اقدام کرد.
شیوهی حکومت حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه این نیست که «راه بنداز، جا بنداز» چیزی را پیش ببرد.
اگر مردم سالاری دینی است؛ حداقل امر این است که اول به صورت شفاف با مردم صحبت کنند، توضیح بدهند و بگویند که چه کار میخواهند بکنند. بلا نیست و رحمت است. توضیح بدهد. مطلب را واضح کنند تا مردم بفهمند، بعد عمل کنید.
ـ یعنی ما مدیریت بر فضای مجازی نکنیم؟
چرا! مدیریت کنید ولی شما وکیل مردم هستید. من که نمیتوانم به دکوراسیون داخلی منزل شما دست بزنم یا بگویم: «من این مجسمه را نمیپسندم، بردارید»! در این صورت میگویند: آقا! شما در منزل خود چنین مجسمهای نگذار.
مسئله که برای همه مردم دغدغه و بغرنج است… توضیح هم نمیدهند لذا شایعات بیرونی مرتباً روی سر مردم سوار میشود. سابقه ماجرای بنزین هم که به مردم حرفی گفته شد و خلاف آن عمل شد، باعث میشود که مردم اعتماد نکنند. حتی اگر این یکیها راستگو باشند.
اول برادری، راستگویی، امانتداری و دلسوزی خود را باید ثابت کنید، بعد ناگهان فشار دیگری به مردم بیاورید. ممکن است بگویند: «قصد آوردن فشار به مردم را نداریم» بنده عرض میکنم که باید تصویر عمل خود را در نگاه مردم ببینید. جامعه را نگران کردند.
تورم در اقلامی که ما با آن سر و کار داریم، احتمالاً بالای صد در صد است. وقتی میخواهند تورم را حساب کنند تا پیچ و مهرههای پتروشیمی را هم حساب میکنند ولی تورم در آن چیزی که ما با آنها سر و کار داریم نظیر ماکارونی، برنج، گوشت، اجاره و…؛ تورم آن چیزی نیست که اعلام میشود.
مردم به اندازه کافی در حال له شدن زیر فشار هستند، شما دیگر با اعصاب مردم بازی نکنید.
حکومت، رئیس جمهور و نمایندگانِ مجلس نوکرِ مردم هستند. درست است که حالا زیر بار نمیروند. نوکر است. نوکر باید نسبت به کارفرما، درست نوکری بکند و درست توضیح بدهد. نباید از بالا به پایین نگاه کند.
ان شاء الله خداوند متعال به همه ما لطف کند و ان شاء الله آداب حکومتداری هم به مسئولان ما یاد بدهد که وقتی میگوییم: «مردم سالاری دینی» اقلِ لفظ را رعایت کنند.
ناگهان طرحی را به مجلس ببرند که کسی نمیداند که چیست…
وقتی به یکی از طراحانِ طرح گفتم، گفت: «چرا نخوانده، حرف میزنید؟» گفتم: «کجا هست؟» گفت: «هنوز متن آن منتشر نشده است»!
در چیزی که مردم دغدغه دارند، باید مردم را آدم حساب کرد.
شاید این طرح، بهترین طرح باشد… مادر زنها و مادر شوهرهایی که در زندگی فرزندانِ خود جنگ درست میکنند که شمر، یزید و هند جگرخوار نیستند. قصد دلسوزی در زندگی فرزند خود را دارند ولی زندگی فرزند خود را خراب میکنند. در زندگی فرزند خود دخالت میکنند.
باید مردم بفهمند که قصد انجام چه کاری را دارید، روشن بشوند و اعتماد هم بکنند. شما که دیدید که به مردم دروغ گفته شده است.
ان شاء الله خداوند متعال به همه ما کمک بکند و این غدیر را آخرین غدیرِ بدون حضرت بقیه الله الاعظم روحی له الفداء قرار بدهد. صلواتی عنایت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] نهج البلاغه، خطبه ۱۳۹ (و من کلام له (علیه السلام) فی وقت الشورى: لَنْ یُسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلِی إِلَى دَعْوَهِ حَقٍّ وَ صِلَهِ رَحِمٍ وَ عَائِدَهِ کَرَمٍ؛ فَاسْمَعُوا قَوْلِی وَ عُوا مَنْطِقِی، عَسَى أَنْ تَرَوْا هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِ هَذَا الْیَوْمِ تُنْتَضَى فِیهِ السُّیُوفُ وَ تُخَانُ فِیهِ الْعُهُودُ، حَتَّى یَکُونَ بَعْضُکُمْ أَئِمَّهً لِأَهْلِ الضَّلَالَهِ وَ شِیعَهً لِأَهْلِ الْجَهَالَهِ.)
[۵] سوره مبارکه روم، آیه ۱۹ (یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَکَذَلِکَ تُخْرَجُونَ)
[۶] . نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۰۲٫ (و من خطبه له ع لما عزموا على بیعه عثمان: لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ خَاصَّهً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِه)
[۷] . بحار الأنوار (ط – بیروت)، جلد ۴۴، صفحه ۳۲۶٫
پاسخ دهید