روز جمعه مورخ ۱۱ تیر ۱۴۰۰، چهارمین جلسه از سلسله جلسات درنگی بر نهج البلاغه با موضوع «اوصاف رفیق امیرالمومنین صلوات الله علیه بر محور حکمت ۲۸۹» در مسجد و حسینیه مهدویه با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم حضورتان می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مقدس حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف و رزقنا الله تعالی رؤیته و زیارته و الشهاده بین یدیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مروری بر جلسات گذشته
مقدّماتی دربارهی شناخت کتاب شریف نهج البلاغه عرض میکردیم، برای اینکه بحث خیلی خوابآور نشود، خواستم بر خلاف معهود چند جملهای از یک حکمتی بخوانیم که بحث کمی از حالتِ مقدّماتی خارج بشود، تا اینکه دوباره به مقدّمات برگردیم.
آن مقدّمات برای مواجهه با یک منبع روایی خیلی مهم هستند. نیمه شب گذشته حوالی اذان صبح برادری پیغامی داده بود که وقتی شما در فلان جا این حرف را زدید بر خلافِ این روایت است. مثلاً این چیزهایی که در مورد علّت غیبت گفتید بر خلافِ این روایت است، توقیعی منسوب به امام زمان ارواحنا فداه است که اگر شیعیان ما اینطور و اینطور بودند در ظهور تأخیر رخ نمیداد.
نکتهی این موضوع در همین جمله است که این بر خلافِ این روایت است… اگر ما بخواهیم در جایی این حرف را بزنیم که این بر خلافِ آن روایت است، بایستی ابتدا روایات آن باب و آن موضوع را احصاء کنیم و همه را با هم ببینیم، غیر از اینکه ببینیم کدامیک از اینها از معصوم هست یا نیست.
یکی از مشکلات ما این است که ما در مواجهه با متون روایی، با سهلانگاری بسیار زیادی روایت میشنویم، بعد در جایی که بحث در حال صورت گرفتن است خیلی سخت است که بخواهیم حرف بزنیم؛ که الآن مثلاً من بگویم در آن توقیع باید ابتدا در مورد سند بحث کرد، بعد بگوییم برای اینکه بخواهیم این تعارض بدوی را حل کنیم یا باید ادلّهی غیبت را نگاه کنیم، آن وقت دیگر این روایت با آن روایات هماهنگ نیست، مگر اینکه بر فرض بگوییم یکی از علل آن است.
واقعاً اگر قرار بر این بود که علّت غیبت امام زمان ارواحنا فداه غضب الهی بوده باشد، در این صورت که تنها علّت این باشد دهها سؤال پیش میآمد. مثلاً شیعیان قرن چهارم در دورهی غیبت صغری چه گناهی کردند که شیعیان قرن دوم نکرده بودند؟ بایستی اینها را در کنار هم دید، همهی مشکل این است که ما در برخورد با روایات، با سهلانگاری عجیبی مواجه هستیم.
بابِ باور و شهرت در هیئتها
بسیاری از روضههایی که میخوانیم و میشنویم، یا قصههایی که روی منبرها میشنویم، یا کراماتی که از اولیای خدا میشنویم، میشنویم و نقل میکنیم، بعد به مرور برای ما به باور تبدیل میشود، آن چیزی برای ما تبدیل به باور میشود و مشهور، که لزوماً در روایات مشهور نیست، بلکه در مجالس ما تکرار شده است. در این صورت ممکن است اگر حرفی بر خلافِ آن بشنویم تعجّب کنیم.
اگر بخواهم برای شما مثال بزنم، این زیارت ناحیه مقدّسه که حدود بیست سال است بین من و شما رواج کمی پیدا کرده است، مثلاً پنجاه سال قبل این زیارت را خیلی نمیشناختند، مرحوم محدّث قمی رضوان الله تعالی علیه هم در مفاتیح الجنان نیاوردهاند، البته من جزو طرفدارانِ این زیارت هستم، سرِ جای خود هم علّتِ آن را توضیح دادهام، ظاهراً مرحوم سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه این زیارت را در حرم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میخواندهاند، اما آن چیزی که این زیارت را بین ما مشهور کرده است قوّتِ سند نیست، حتّی توصیهی علماء هم نیست، مثلاً فرض بفرمایید ممکن است برخی قلت و ان قلتی در سند زیارت جامعه کبیره کنند، ولی بزرگان ما آنقدر به این زیارت داشتهاند، حداقل در دورهی صفویه به این طرف، البته این بدین معنا نیست که در منابع قدیمی نیست، شیخ صدوق اعلی الله مقامه الشّریف هم این زیارت را نقل کردهاند، ولی رواجِ عملی آن را عرض میکنم، آنقدر اولیای خدا و علما توصیه کردهاند، در مکاشفاتی در سیرهی بزرگان بوده است، برای همین شهرت عملی دارد، اما این زیارت ناحیه شهرت عملی ندارد، البته عرض میکنم که اتفاقاً این زیارت ناحیه زیارت مهمّی است، قصد بنده نفی این زیارت نیست، اما آن چیزی که باعثِ شهرتِ این زیارت شده است هیئتها هستند. آن چیزی که باعث شهرت این زیارت بوده است نه توصیهی علماء بوده است و نه شهرتِ آن روایت به معنای اینکه مانند زیارت عاشورا باشد، چه بسا نو بودنِ مضامینِ این زیارت باعث شده است که رواج پیدا کند، البته مجدداً عرض میکنم که زیارت ناحیه مقدّسه اصل و نسب دارد.
یک زیارت دیگری به نام زیارت ناحیه بین علماء رواج داشته است که آن زیارت بعداً در بین هیئتیها خیلی رواج پیدا نکرده است که مثلاً آن را در مجالس بخوانند، لذا آن از شهرتِ کمتری برخوردار است، در متون قرن ۱۰ و ۱۱ وقتی گاهی از زیارت ناحیه گفتگو میشود، منظور آن زیارت ناحیه است که الآن برای ما غیرمشهور است و شاید گاهی جملاتی از آن را در روضه شنیده باشید، که به احتمال زیاد از امام هادی سلام الله علیه است، با این جمله شروع میشود که «السَّلامُ عَلَیکَ یا أوَّلَ قَتیلٍ مِن نَسلِ خَیرِ سَلیلٍ مِن سُلالَهِ إبراهیمَ الخَلیلِ»، با زیارت حضرت علی اکبر علیه السلام شروع میشود، زیارت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام دارد، درواقع زیارت اصحاب است.
چرا این زیارت شهرت ندارد؟ کسی نیامده است بحث علمی کند، برای این است که چون در هیئتها نمیخواندهاند شهرت ندارد.
در حالی که آن چیزی که شهرت است و ممکن است به اعتبار کمک کند این نیست که آیا در هیئتها میخوانند یا نه. بسیاری از این روضههای ما با توجه به اینکه معمولاً ده موضوع را زیاد در هیئتها میخوانند، اینها کم کم آنقدر به گوش ما خورده است که به باور تبدیل شده است. اصلاً خیلی از جملاتِ روضهها و عباراتی هم که استفاده میشود یکی است، مثلاً همهی آنها در یک جا میگویند «ارباب مقاتل»، حال بگو اینجا ارباب مقاتل چه کسی است؟
من خاطرهای در مشهد اردهال که نزدیک کاشان است دارم، من در حال نماز خواندن بودم، روضهخوان در آن حرم شریف در حالِ نماز خواندن بود و گفت: میخواهم یک چیزی بگویم که تمام ارباب مقاتل نقل کردهاند… کمر من در میان نماز شکست! بعضیها بین نماز پولهای خود را پیدا میکنند و ما به این کلمات حساس هستیم!… بعد یک روضهای خواند که هیچیک از ارباب مقاتل نقل نکردهاند! ولی روضهی مشهوری است و به گوشها آشنا است، چون به گوش ما آشناست مشهور میشود، در حالی که این روضه مشهور نیست.
آن چیزی که مهم است عملِ اصحاب است، به شرطی که اتّصال به گذشته داشته باشد، بسیاری از رفتارهای ما لزوماً مشهور نیست. مثال زیارت ناحیه را که میخوانید را عرض کردم که البته اصل و نسب هم دارد، نمیخواهم بگویم که باید همیشه نفی کرد.
در برخورد با یک متن روایی بایستی خیلی دقّت کرد، وگرنه ذهن ما بسته میشود و خیلی زود حکم صادر میشود.
نقدی بر شارحان، پرداختن به فرعیات حکمت ۲۸۹ نهج البلاغه شریف
در نهج البلاغه شریف یک حکمتی هست، شمارهی آن ۲۸۹ است و میتوان آن را در نسخههای مختلف از حکمت۲۸۰ تا حکمت ۲۸۹ پیدا کرد، شمارهی خطبهها و حکمتهای نهج البلاغه در چاپهای مختلف یکسان نیست، نامهها در بیشتر مواقع یکسان است، ولی خطبهها و حکمتها اینطور نیستند.
این حکمت اینطور شروع میشود که «کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّه»،[۴] من در گذشته برادرِ الهی و دینی داشتم… حضرت اوصافی از این برادرِ دینی نقل نمودهاند…
همان بلایی را که گاهی ما در تفاسیر روایی بر سر خودمان آوردهایم… وقتی خدای متعال در قرآن کریم سخن میفرماید، خیلی از اوقات اصل ماجرا و یک قصهای را بدونِ کاراکترهای آن نقل میفرماید، یعنی بر خلافِ اصولِ داستاننویسی، یک قصه میفرماید، نام کاراکتر اصلی چه بود؟ کجا بود؟ کدام شهر بود؟ چه زمانی بود؟ نمیفرماید، چون میخواهد چیز دیگری بفرماید، هر چه جزئیات بفرماید ذهن از اصل موضوع منحرف میشود، خدای متعال که قصدِ قصه گفتن ندارد، یعنی قصدِ خدای متعال سر گرم کردن نیست، ولی اگر من این موضوع را متوجه نشده باشم که قصدِ او چیست، فکر میکنم انگار معاذالله بلد نبوده است، بعد میگردیم تا ببینیم تا کاراکترهای قصههای قرآنی را پیدا کنیم!
مثلاً خدای متعال میفرماید: عبدی از بندگان صالح ما همراه شد و به یک جایی رفتند و کشتی را سوراخ کردند و… خدای متعال نام نمیبرد، ولی ما به دنبالِ این موضوع هستیم که او چه کسی بوده است!
وقتی خدای متعال داستان اصحاب کهف را میفرماید دیگر نمیفرماید آنها چه کسانی بودند و چند نفر بودند، حتّی در جاهایی هم که مسئله را مطرح میکند پاسخ نمیدهد که چند نفر بودهاند، چون اینکه آنها ند نفر بودهاند مهم نیست.
حضرت یوسف علیه السلام به برادران خود گفت بروید، برادر خود را نگه داشت، آن جام را در بار آنها گذاشت، نمیگوید نام آن برادر چه بود، نام آن خانم چه بود؟ نمیگوید، نام شوهر آن خانم چه بود؟… ولی چون ما قصه را لازم داریم میرویم و در منابع دورهی قبل اسلام، مثلا کتب عهد عتیق و امثال آن را نگاه میکنیم و میبینیم نام او «پوتیفار» بوده است!
یا اگر ذیل این آیات و روایات را هم نگاه کنید، به دنبال روایاتی میرویم که این جزئیات را بیان کرده است. خدای متعال اگر میخواست میفرمود، البته اینکه ما هم برویم و بگردیم و پیدا کنیم اشکالی ندارد، گرچه از هدف دور شدهایم، منتها گاهی اوقات فریب میخوریم.
ذیل ماجرای این حکمت هم این اتفاق افتاده است، حضرت فرمودهاند: «کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّه»، حال اولاً اینکه آیا این حکمت برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است یا برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است محل بحث است، بعضی از جملات نهج البلاغه فرمایشات حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، شاید چون حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه تکرار کردهاند به نام حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم نوشتهاند، البته از این جهت ایرادی ندارد، معمولاً اگر شما یک معصوم را به یک معصوم دیگری نسبت بدهید از یک جهتی اشکال ندارد، همهی معصومین مانند هم هستند.
بیشتر منابع قبل از سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه این حکمت را که میخواهیم بخوانیم به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نسبت دادهاند، یعنی گفتهاند که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در خطبهای چنین فرمودند، حال اینکه آیا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در آن خطبه به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نسبت دادهاند و اینها اشتباه کردهاند، یا نه اینها سخنان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است، سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه اشتباه کردهاند یا به یک متنی دسترسی داشتهاند که در آنجا گفتهاند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرموده است، و بعد هم سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه دیگر بررسی نکردهاند که آیا این حکمت برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بوده است یا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه؟ اما دیگر این مهم نیست، چون در آن میگوید: «کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّه» و یک اوصافی برای این برادر ذکر میکند که همهی آنها مهم است و یک یا دو مورد آن خیلی خیلی مهم است؛ حال اینجا شارحین در این موضوع گیر کردهاند که این «أَخٌ فِی اللَّه» کیست؟! آیا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند؟ بعد با توجه به متنی که خواهم خواند برخی گفتهاند که نمیشود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باشند، اصلاً آیا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه چنین رفیقی داشتهاند که چنین از او ذکر کنند؟ در ذهن ما این است که بقیه باید با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین رفاقت داشته باشند، این چه کسی است؟ آیا او سلمان است؟ آیا او ابوذر است؟
معمولاً حتّی مترجمین فرهیخته هم در اینجا نوشتهاند «گفته شده است که او مقداد است»، این «گفته شده است» را از کجا آوردهای؟ شارحین حدس زدهاند، یعنی روی نام گیر کردهاند.
مثلاً ابن ابی الحدید میگوید این شخص نمیتواند ابوذر باشد، چون نگفتهاند که ابوذر شجاع بوده است، اما در جایی از این حکمت گفته است که این رفیق خیلی شجاع است.
حال اولاً اینکه ابوذر واقعاً شجاعت دارد که یک تنه به یک درباری میرود و فریاد میزند و نهی از منکر میکند، هر کسی فکر میکند این کار شجاعت نیست برود و چنین کاری کند تا ببیند آیا این کار شجاعت هست یا نه، منتها متأسفانه جناب ابوذر علیه السلام را در دوره خلیفه سوم تخریب کردند، ابن ابی الحدید هم تحت تأثیر آن حرفها میگوید: اگر ابوذر بوده است که این شجاعت را نداشت!
ما اصلاً نمیدانیم این کلام چه زمانی صادر شده است، از آن متنهایی است که ما نمیدانیم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این حکمت را قبل از حکومت فرمودهاند یا بعد از حکومت فرمودهاند، آیا سال ۱۵ هجری فرمودهاند؟ اگر حوالی سال ۱۵ هجری فرموده باشند باید یکی از کسانی باشد که از اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند و در زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفتهاند، مثلاً مانند «عثمان بن مَظعون»، این مطلب هم حدسی است و مسلّماً ما نمیدانیم، اگر زمانی جلوتر باشد ممکن است افراد دیگری هم باشند، اگر اواخر حکومت فرموده باشند شاید مالک اشتر بوده است، یعنی درواقع من هم مانند شارحان حدس میزنم.
حال اگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرموده باشند که دیگر اصلا…
ولی چه اهمیّتی دارد که آن شخص چه کسی بوده است؟ اگر یک زمانی سندی بر این موضوع بود مسلّماً مهم بود، منتها حضرت میخواستند روی اوصاف تکیه کنند، برای همین نام نبردهاند، وگرنه برای حضرت کاری نداشت که مثلاً بفرمایند «رَحِمَ الله فُلانی» که اینطور بود، منتها چون این موضوع برای ما مهم است که این شخص چه کسی بوده است از جملات فاصله گرفتهایم، حتّی معمولاً شارحین خیلی به جملات توجه نکردهاند و بیشتر بر سر این موضوع بحث کردهاند که این شخص چه کسی بوده است.
بعضیها هم از آن طرفِ بوم افتادهاند و گفتهاند اصلاً در اینجا هیچ کسی منظورِ حضرت نبوده است و بصورتِ مثالی فرمودهاند!
این حرف هم غلط است، شأن حضرت از اینکه اینطور بیان کنند أجل است.
حضرت در حالِ بیانِ اوصافِ یک نفر هستند، ولی این اوصاف هستند که مهم هستند، حضرت نمیخواستهاند نام ببرند، یا شاید در دورهی قبل از حکومتِ حضرت بوده است و عملاً حضرت نمیتوانستهاند که نام ببرند.
حضرت اینطور شروع مینمایند… اگر ما باشیم و این اوصاف، دیگر برای ما هم خیلی مهم نیست که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودهاند یا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه، موارد متعددی داریم که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم خطبه خواندهاند و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به سخن گفتنِ ایشان افتخار کردهاند، حال دیگر مهم نیست که این خطبه را امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرموده باشند یا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه.
درواقع این اوصاف را فرمودهاند که ما هم به این اوصاف توجّه کنیم، اتّفاقاً بعضی از این اوصاف بین ما خیلی کم پیدا میشود، ای کاش که توجّه به این سمت میرفت.
درنگی بر حکمت ۲۸۹ نهج البلاغه شریف
حضرت میفرمایند: «کانَ لِی فِیمَا مَضَی أَخٌ فِی اللَّهِ» من در گذشته من یک برادر الهی داشتم.
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که وقتی امام زمان ارواحنا فداه میخواهند سخن بفرمایند در مورد ما اینطور صحبت بفرمایند…
«وَ کَانَ [یُعَظِّمُهُ] یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی» آن چیزی که او را در چشم من بزرگ کرده بود…
این تعابیر خیلی عجیب است، چه از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه صادر شده باشد و چه از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه، یعنی این عبارت از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه صادر شده باشد که «آن چیزی که او را به چشم من بزرگ مینمایاند»… خوشا بحالِ او، هر کسی که بوده است…
«صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ» دنیا در چشم او کوچک بود.
معلوم است اگر دنیا در مقابلِ چشم کسی کوچک باشد اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به او اعجاب میکنند.
ما در خیابان به ماشین و خانه و… گاهی در فضای مجازی دیدهاید که مثلاً طرف از دستگاه خودپرداز یک موجودی گرفته است و عکس آن را منتشر میکند، مثلاً شانزده رقم موجودی اوست، گاهی پیش میآید و همه هم اعجاب میکنند!
اعجابِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این است که «کَانَ [یُعَظِّمُهُ] یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ»، اینکه دنیا برای او هیچ چیزی نبود، او را نزد من بزرگ کرده بود.
خدای متعال را شکر میکنیم که ما در عمر ناقابل خودمان کسانی را دیدهایم که…
من به یاد سیرهی امام سجّاد صلوات الله علیه میافتم که زمانی حضرت در حال گذر از خیابانی بودند، یک نفر شرطبندی کرد و گفت من میروم و ایشان را میخندانم.
حضرت سجّاد سلام الله علیه معمولاً مشغول فکر بودند، حضرت برخلاف خیلی از خیلی از ائمه بذلهگو نبودند، آن چیزی که مشهور است که حضرت مدام گریه میکردند، حضرت خیلی گریه میکردند ولی من در منابع ندیدم که حضرت مدام در خیابان و سفر و بین مردم گریه کنند، مثلاً نقل شده است که حضرت هنگام غذا خوردن گریه میکردند، یا اینکه در روایات هست که حضرت سحرها خیلی گریه میکردند، اما اینطور نبود که فکر کنیم وقتی بین مردم هم بودند دائم گریه میکردند، ولی بذلهگو هم نبودند، وقتی نهار عمومی میدادند حضرت نشسته بودند و بقیه هم غذا میخوردند، حضرت آنجا گریه نمیکردند که بقیه هم بتوانند غذا بخورند، ولی زمانی که خودشان میخواستند غذا میل کنند که معمولاً نزدیک به غروب آفتاب بود گریه میکردند، اینطور نقل شده است، حضرت بذلهگو نبودند و دائماً مشغول تفکّر و عبادت بودند، خیلی هم اهلِ دستگیری بودند، چون خیلی مشغول عبادت و در تفکّر بودند اگر گاهی به کسی توجّه میکردند…
ان شاء الله خدای متعال آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف را رحمت کند، هیچ کسی به اندازهی کفشِ ائمه علیهم السلام هم نیست، من که به اندازهی کفشِ آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف هم نیستم، ولی آنهایی که ایشان را دیده بودند میدانند که ایشان اهل تفکّر بودند و انگار توجّه خیلی زیادی به دیگران نداشتند، یعنی اصلاً کسی متوجّه نمیشد که وقتی ایشان رد میشوند دیدهاند یا ندیدهاند، یا شنیدهاند یا نشنیدهاند…
بلاتشبیه وقتی امام سجّاد صلوات الله علیه در حال رد شدن بودند مشغول تفکّر بودند، یک نفر شرطبندی کرد که برود و حضرت را بخنداند، شرطی گذاشتند و هر کار کرد حضرت طوری برخورد کردند که این شخص اصلاً یخ کرد، انگار حضرت اصلاً او را ندیدند…
ولی وقتی حضرت سجّاد صلوات الله علیه گوسفند قربانی میکردند فقرای مدینه که شیعه نبودند را به اسم نام میبردند و میفرمودند این قسمت را به فلانی بدهید، یعنی آدمها را میشناختند ولی اهل توجّه نبودند.
«کَانَ [یُعَظِّمُهُ] یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ»، انگار که اصلاً دنیا را نمیدید.
خیال نکنیم این روزگار ماست که مثلاً طرف بنحوی از خودش عکس میگیرد که برند ماشینِ او روی فرمان ماشین در تصویر مشخص باشد. اگر در گذشته هم نگاه کنید اینطور بود که طرف با شترِ خودش همین کار را میکرده است که بگویند فلانی شترِ فلان خریده است، همیشه بوده است…
«وَ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ» از تسلّط شکم خودش بیرون آمده بود…
من هیچ وقت عباراتِ اخلاقیِ نهج البلاغه را نمیخوانم، این را فقط به این عنوان که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودهاند بیان میکنم، ان شاء الله خدای متعال روزیِ من هم کند، ان شاء الله خدای متعال به شما هم بیشتر روزی کند.
«وَ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ» از تسلّط شکم خودش بیرون آمده بود.
اگر کسی از تسلّط شکم خودش خارج بشود دیگر نمیشود او را خرید، تازه اینجا «سلطان بطن» در اینجا میتواند از همهی مشتهیات و از هر چیزی که ممکن است هوسِ انسان را برانگیزد باشد.
«فَلَا یَشْتَهِی مَا لَا یَجِدُ» اگر چیزی به دست او نمیرسید هم هوس نمیکرد.
یعنی اینطور نبود که او بیمار باشد، مریض نبود، بلکه خودش را اینطور تربیت کرده بود.
عبارات آنقدر بزرگ است که همه دوست دارند بدانند این شخص کیست که حضرت اینطور میفرمایند. یعنی گیر کردهاند که او که بوده است، در حالی که حضرت میخواستند بفرمایند که اینطور بشوید، ان شاء الله خدای متعال روزیِ ما کند که ما هم اینطور بشویم.
«وَ لَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ» وقتی هم به او میرسید خیلی به شعف نمیآمد و زیاد نمیدید.
مثلاً الآن اینطور است که طرف شش ماه در هوسِ یک چیزی است و شش ماه هم بعد از اینکه به آن چیز رسیده است از شعفِ آن نمیتواند بخوابد!
«کانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً» بیشترِ اوقات ساکت بود…
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یک جملهای در یکی از خطبههای نهج البلاغه دارند، ان شاء الله یک زمانی، مثلاً انسان باید آن را در شب قدر بخواند، ویرانگر است، میفرمایند: زبانِ تند و تیزی داشت، اما اگر الآن قبر را باز کنید چیزی از آن زبان نمانده است. عبارتِ حضرت خیلی تکاندهنده است، تازه متنِ حضرت از این چیزی که من عرض کردم تکاندهندهتر است و من به خودم و شما تخفیف دادم.
«کانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً» بیشترِ اوقات ساکت بود…
آدمی که توانِ سکوت دارد معلوم است که عقل دارد، معلوم است که بر نفسِ خود تسلّط دارد، زود از کوره در نمیرود، زود حرف نمیزند، حرف را نگه میدارد.
«فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ» اگر میخواست حرف بزند از همه سبقت میگرفت، حرف داشت که بزند، علم داشت، توانِ محاجّه داشت…
ان شاء الله خدای متعال «زُراره رضوان الله تعالی علیه» را رحمت کند، ما زراره را بعنوانِ یک فقیه میشناسیم، ایشان از اعاظم اصحاب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، «لَوْ لاَ زُرَارَهُ وَ نُظَرَاؤُهُ لاَنْدَرَسَتْ أَحَادِیثُ أَبِی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ».[۵]
ان شاء الله خدای متعال روزی کند امام زمان ارواحنا فداه در مورد ما هم بفرمایند که اگر فلانی نبود یک خللی پیش میآمد، این خیلی حرف است که امام معصوم در مورد یک غیرمعصوم اینطور بفرمایند که «لَوْ لاَ زُرَارَهُ وَ نُظَرَاؤُهُ لاَنْدَرَسَتْ أَحَادِیثُ أَبِی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ» اگر زراره نبود احادیث پدرم از بین میرفت و این زراره بود که این احادیث را نگه داشت.
روایاتِ امام باقر صلوات الله علیه چقدر عظمت دارد؟ این زراره بوده است که اینها را نگه داشته است. چون ایشان مغز متفکّرِ شیعیان بود لذا روایات زیادی را… مرحوم شیخ بهائی رضوان الله تعالی علیه در این باره مفصّل بحث نمودهاند، یکی از ارکانِ صحّتِ روایت در بین قدما این بود که نگاه کنند و ببینند مثلاً شبیهِ این روایت در عصر زراره آمده است یا نه، که بتوانند تأیید کنند.
این زراره شاگردانِ برجستهای در علم کلام و عقاید دارد که اینها خیلی مشهور هستند، ولی آثارِ اعتقادی زیادی از زراره نقل نشده است.
در حالات زراره نوشتهاند از بس که اهل تقوا و احتیاط در سخن گفتن بود، خیلی در مناظره شرکت نمیکرد. شاگردانِ زراره مشهور بودند، من اگر نام ببرم شاگردان ایشان از اعاظم متکلّمینِ آن عصر هستند، ولی زراره اینطور نبود و اهل سکوت بود، و اگر نبود که آن کلمات هم سخنانِ معصوم است، آن روایات هم از زراره نمیماند، کلاً حرفِ زیادی از زراره نمانده است.
«کانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً» بیشترِ اوقات ساکت بود…
علم داشت، شاگردانِ او غوغا کردهاند، شاگردان از چه کسی یاد گرفته بودند؟ ولی خودِ او ساکت بود.
«فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ» اگر میخواست سخن بگوید از همه سبقت میگرفت، خیلی حرف برای گفتن داشت، اگر میخواست حرف بزند منبری باید پایین میآمد، ولی مینشست و سکوت میکرد.
«وَ نَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ» و اگر از او سؤال میکردند، با جوابی که میداد تشنهکامان علم را سیراب میکرد، آتشِ جگرِ آنها را خنک میکرد.
چه بسا که انسان حق بدهد که برخی میگردند تا ببینند این فرد کیست، منتها حضرت به دنبالِ این بودهاند که ما به اینها توجّه کنیم.
«وَ کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً»… اولیای خدا عمدتاً همینطور هستند، بخاطرِ همین جمله هم گفتهاند که منظور از این شخص «حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم» نیست، چون دون شأن است که کسی راجع به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بگوید «ضعیف بود»… ضعیفی بود که او را به استضعاف کشیده بودند.
همیشه در بین اولیای خدا کسانی بودهاند که…
بزرگواری به درِ حجرهی دو بزرگ رفته بوده است، یکی از آن دو بزرگوار از دنیا رفته است و نفرِ دیگر هنوز زنده هستند، هر دو هم بزرگ. آن بزرگواری که رجوع کرده بود قیافهی ساده و لباس مندرسی داشته است، یکی از این دو نفر که از دنیا رفته در حجره نبوده است، آن دیگری که الآن زنده است طرف را به داخل راه نمیدهد…
ما هم همینطور هستیم، ما هم از آدمهای سر چهارراه و کنار خیابان نشسته و رهگذرها… مثلاً ما یک کارتنخواب را چطور نگاه میکنیم؟ نبایستی خیلی تعجّب کرد…
چند دقیقه که میگذرد و آن بزرگوار در حال برگشتن بود، آن آقایی که درگذشته است و از اولیای خدا بود ایشان را میبیند و با خود به داخلِ حجره میبرد، وقتی اینطور میشود و آن دوست داخلِ حجره میبیند که آن مرحوم ایشان را چطور تحویل میگیرد، از تجلیلِ او میفهمد که این آدمحسابی است، شروع میکند به تکریم کردن.
آن مردِ ژندهپوش میگوید: اگر آن زمان که من را نمیشناختی تحویل میگرفتی به جایی میرسیدی.
«وَ کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً، فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ» ولی اگر پای کار میافتاد شیرِ بیشه و مارِ درّه بود.
آن روزی که به خانهی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه حمله کردند یقین داشتند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بنا ندارند دفاع کنند، اگر احتمال میدادند که قرار است حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دفاع کند آنچنان حمله نمیکردند. چون در جنگها دیده بودند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه چه میکند. حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یک شبهکربلایی را در اُحُد یکتنه اداره کردند و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را حفظ کردند، وقتی پنجاه نفر حمله میکردند بالاخره قرار نبود که از دور تیر بیندازند، نفراتی که جلو میآمدند میدانستند سالم برنمیگردند، لذا باز هم وقتی چند نفر میافتادند بقیه برمیگشتند؛ آن کسانی که حمله کردند یقین داشتند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بنا بر جنگ ندارند، آن دشمنان در خانهی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نفوذی داشتند، میدانستند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بنا ندارند دست به شمشیر ببرند، برای همین هم از حد به در بردند. در طول تاریخ هم خیلیها از این موضوع تعجّب کردند که آن کسی که در اُحُد در برابرِ لشگریانِ نترس… چون کفار در اُحُد پول داده بودند و پهلوانها و گلادیاتورهای خودشان را آورده بودند و آنها فرار میکردند، حال اینها کسانی نبودند که بخواهند در مقابلِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بایستند، روز نبرد اگر میدانستند قرار است حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مانند صفّین بجنگند… وقتی حضرت خیلی از اینها را به جنگ دعوت هم میکردند نمیآمدند!
عبیدالله بن عمر در صفّین محمد حنفیه را صدا زد و به جنگ دعوت کرد، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به میدان رفتند و به محمد فرمودند عقب برو، این موضوع خیلی برای عبیدالله بد بود، بالاخره پسر خلیفه دوم بود و به وسط میدان آمده بود و به میدان هم دعوت کرده است، همینکه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به میدان آمدند آن ملعون عقب عقب رفت، هر چه به او گفتند که این کارِ تو منجر به آبروریزی است، او گفت: آبروریزی بهتر از کشته شدن است! البته بالاخره در یک جای دیگری از آن جنگ مُرد.
… وقتی ظاهرِ او را نگاه میکردی… نه اینکه ناتوان بود، توان داشت، «فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ».
به نظر من مهمترین جملهی این حکمت این جمله است که الآن میخواهم بخوانم، این جمله متأسفانه الآن خیلی بین ما غریب شده است. روز قیامت معلوم میشود که ما چقدر بیخود پروندههای خودمان را سنگین کردهایم.
فرمودند: «لَا یُدْلِی بِحُجَّهٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً» بر علیه کسی حرف نمیزد، حجّتی را در دعوایی اقامه نمیکرد، سخن نمیگفت تا اینکه در مقابلِ قاضی حرف بزند.
متأسفانه این آن چیزی است که الآن در بین ما از دست رفته است، این موضوع از گناهانِ پُرشمارِ رایجِ دینداران شده است.
یک نفر به یک شغلی منصوب میشود، یک نفر میآید و در یک انتخاباتی شرکت میکند، یک نفر در یک جایی پُست دارد، اینها در مسائلِ سیاسیِ این موضوع است… یک نفر در یک هیئتی حرف میزند یا مداحی میکند، یک نفر یک هیئتی برپا میکند، یک نفر یک کاری میکند، به نامِ «تحلیل» یا اینکه «شنیدهها حاکی است»، «شاهدِ عینی»، «یک نفر آگاه»، ارزشِ خبری خیلی از اینها به اندازهی ارزش خبر داخلِ یک تاکسی است، بالا و پایینِ طرف را شستشو میدهند، متأسفانه این موضوع خیلی زیاد است، تقریباً جامعهی ما را فرا گرفته است، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میفرمایند این رفیقِ من «لَا یُدْلِی بِحُجَّهٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً»، حتّی اگر حقّی از این شخص تضییع شده بود تا زمانی که یک دادگاه و یک قاضی عادلی نبود حرف نمیزد، وقتی هم که حجّت داشت در برابرِ قاضی حرف میزد.
تأثیر جملهی «همه دزد هستند» در جامعه
یکی از مهمترین مشکلاتِ امروزِ جامعه ما که بشدّت گسستِ اجتماعی و ناامیدی درست کرده است این حس است که همه دزد هستند. چه کسی مقصّرِ «همه دزد هستند» هست؟ حزب اللهیها بیشتر از بقیه مقصر هستند، دینداران بیشتر از بقیه مؤثر هستند، اصولگراها بیشتر از اصلاحطلبها مقصر هستند، بسیجیها بیشتر از غیرِبسیجیها مقصر هستند. در ذهن ما این است که عدّهای که ضدّانقلاب هستند، آنهایی هم که انقلابی هستند میگویند فقط یک رهبر سالم است و مابقی دزد هستند! یعنی درواقع یک عدّه میگویند کلاً همه دزد هستند و عدّهی دیگر هم میگویند یک رهبر سالم است و مابقی دزد هستند!
مسلّماً اگر انسان در جامعهی دزدها زندگی کند باید مدام مراقبِ جیبِ خود باشد.
بعد دلیل چیست؟ دلیل این است که فلانجا خوردهاند. البته واضح است که برخی هم در بعضی جاها خوردهاند، من نمیخواهم بگویم اینطور نیست، ولی آیا همه جا و همه کس دزد هستند؟ مثلاً وقتی در خیابان گردن ما را میبینند میگویند از بس که خورده است اینطور شده است! چقدر از این تهمتها از صبح تا شب زده میشود؟
آنهایی که من را میشناسند مواضع من را نسبت به رئیس دولت فعلی میدانند، اما این موضوع مجوز نمیشود که ما آن چیزی را که نیست بگوییم، و وای بحالِ ما که روز قیامت اعمالِ ما را به کسانی میدهند که ما از آنها بیزار هستیم! ما که چیزی نداریم اما میگویند در کارنامهی عمل خودت یک اشک برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود که آن هم بابت بدهی از تو گرفتیم، ممکن است این اشک را به کسی بدهند که در طول عمر خودش حتّی یک قطره اشک هم نریخته است، پناه بر خدا.
از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل است که به عدّهای فرمودند: شما به چه کسی «مفلس» میگویید؟ گفتند: ما به کسی مفلس میگوییم که داراییهای او توانِ پرداختِ بدهیهای او را ندارد. حضرت فرمودند: مفلس آن کسی است که وقتی روز قیامت پروندهی عمل او را باز میکنند میبیند که اعمالِ خوبِ او در پروندهی او نیست.
به چه کسانی تهمت زدیم؟ وای بحالِ ما، هیچ حسرتی… یک زمانی هست که میگویند این گریهها را به امام خمینی رضوان الله تعالی علیه دادهاند، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه که لازم ندارند، ولی میگوییم بالاخره ما امام را دوست داشتیم اما هیچ کاری برای او نکرده بودیم… اما اینطور نیست، میگویند در پروندهی کسی رفته است که تو از او بیزار بودی.
وقتی بحث از «مشارکت» میشود، بخشی از آن مربوط به این رئیس جمهوری است که ان شاء الله چهل روز دیگر از دست او راحت میشویم، و ان شاء الله رئیس جمهور بعدی به این وضع گرفتار نشود، الآن خوشخوشان است و ماه عسل است، ان شاء الله امیدوار هستیم که عاقبت کار ایشان اینطور نباشد و ان شاء الله از اتمام کارِ ایشان ناراحت باشیم. ان شاء الله خدای متعال به ما رحم کند.
الآن مثلاً مشارکت سیاسی پایین آمده است، بخشی به این موضوع مرتبط است که آقای روحانی اینطور عمل کردهاند، تحریمها مؤثر بوده است، وضع مسکن نابسامان است، قبول است، ولی بخشی از آن هم برای این است که حزب اللهیها و بسیجیها و دینداران نه اینکه کمتر از بقیه و بلکه شاید بیش از بقیه تهمت زدند و گفتند همه دزد هستند، وقتی جامعه بپذیرد که همه دزد هستند میگوید برای چه باید مشارکت داشته باشم؟
بلاتشبیه و نعوذبالله فکر کنید بگویند یک حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه سالم بودند و بقیه همه دزد بودند!
این چه مدل حکومت اسلامی است؟ این چه مدل تشویق است؟
صدا و سیما از مقصرانِ درجهی اولِ این حس است، هر مشکلی از این دولتِ فعلی گیر بیاورد اگر بتواند پخش میکند، اما اگر یک اشکالی در قوه قضائیه هم میدید آیا مانند این اشکال منتشر میکرد؟ یا اینکه خودی و غیرخودی میکرد؟ خیلی روشن است که خودی و غیرخودی میکرد.
انصاف کمیاب است، اثرِ این امر در فضای اجتماعی معلوم است که مردم میگویند وقتی همه دزد هستند برای چه مشارکت داشته باشیم؟
چه کسی گفته است که همه دزد هستند؟
من در یاد دارم که در دورهی نوجوانی ما اگر این حرفهایی که امروز حزب اللهیها و بسیجیها… که حتّی اگر دقّت کرده باشید آن غلطی را که عدّهای سال ۸۸ بیسند کردند که میگفتند «تقلب شده است»، حزب اللهیها در این دو سه دورهی اخیر عَلَمِ این کار را برداشتهاند! مثلاً میگویند صبح تأخیر داشتند که مشارکت را پایین بیاورند، که آنجاهایی که فلان کاندید رأی دارد… اولاً پس تفاوت بین شما و آنها چه بود؟ ثانیاً سند شما کجاست؟ اینکه هر کسی یک موبایل هوشمند در دست داشته باشد و حرف بزند که سند نیست.
من نمیخواهم بگویم که مملکت گل و بلبل است، واضح است که اشکالات زیادی وجود دارد، از فشاری که به مردم میآید و ما هم مانند بقیه میفهمیم، معلوم است که خیلی چیزها ایراد دارد، اما تو که میگویی همه دزد هستند، مگر وقتی که رئیس جدید بیاید چند لایه آدم را تغییر میدهد؟ وزیر و معاون وزیر و نهایتاً یک لایه از مدیرکلها را! اگر همه دزد هستند که پس دزدها میمانند، وقتی میگوییم همه دزد هستند همه ناامید میشوند.
روز قیامت ما را برای یک یکِ این «همه دزد هستند»ها نگه میدارند، اینها انحلالی است، یعنی در روندهی عملِ ما یک بهتان نیست، اگر خدای نکرده من بگویم معلمها دزد هستند، روز قیامت میگویند یک میلیون معلم بودند، حال باید دربارهی یک میلیون پرونده توضیح بدهی و در مورد یک یک آنها بگویی که چرا دزد هستند. مگر انسان میتواند جواب بدهد؟ هر یک از اینها یک پرونده است و این تهمتها انحلالی است و منحل به یک یکِ افراد میشود.
ما خیلی راحت حرف میزنیم و پروندهی خودمان را خیلی ارزان سنگین میکنیم.
اثر اجتماعی این کار این است که ما دیگر به BBC نیازی نداریم، جوانهای حزب اللهی و بسیجی به اندازهی کافی میگویند. قدیمها و زمان نوجوانیهای ما حتّی BBC هم این حرفها را نمیزد، یا اینکه حتّی ضدانقلابها هم در تاکسی مطالبی که بعضی از مسئولان در مناظرات میگویند را نمیگفتند، بعد الآن هر هفت نفر دور یکدیگر جمع شدهاند! قبلاً هم همینطور! اثری که این امر القاء میکند… درست است که آن فرد پیروز کار خوبی کرده است که اینها را دور یکدیگر جمع کرده است که القاء بشود که ما با یکدیگر دعوا نداریم، ولی چیزی که جامعه برداشت میکند این است که بالاخره شما حرفهایی در مورد یکدیگر زدید، در حدّ اینکه باید محاکمه کرد، پس الآن چطور دور یکدیگر جمع شدهاید؟ جامعه به اشتباه اینطور برداشت میکند که شما با هم هستید، پس این چه حرفهایی بود که میزدید؟
آن چیزی که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از رفیق خودشان تعریف میکنند که اینقدر عظمت دارد که بعضی گفتهاند شاید حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را میفرمایند، میفرمایند: «لَا یُدْلِی بِحُجَّهٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً».
آنجایی که انسان میخواهد حساب پس بدهد، ابتدا گوارش انسان بهم میریزد، نمیتواند آب دهان خود را قورت بدهد، حضرت در جایی توصیف نمودهاند، حال انسان را به دادگاه ببرند و بگویند این حرفی که زدی کجاست؟
الآن فکر کنید قاضی به حیاط همین مسجد بیاید و به هر کدام از ما بگوید حرفهایی که همین یک هفتهی اخیر زدهای… میدانید که همهی این حرفها مسئولیتِ حقوقی دارد، ما چون تحت رصد رسانهها نیستیم کسی کاری با ما ندارد، فرض بفرمایید اگر یک روزنامهنگار بودیم اینطور بود که خیلی از حرفهایی که ما از صبح تا شب میزدیم مسئولیتِ حقوقی داشت، راجع به همکار، همحجرهای، مغازهی همجوار، رفیق، همسایه، همینطور راحت حرف میزنیم، اگر همانجا قاضی بیاید و بگوید اسناد شما کجاست، بعد معلوم میشود چه کسی حرف میزند.
همین الآن دیدهاید که به راحتی میگویند «دزدها را نمیگیرند». کدام دزد را نگرفتهاند؟ اشتباه نشود، من نمیخواهم بگویم اوضاع خوب است، اما اینکه میگویند دزدها را نگرفتهاند، کدام دزد را نگرفتهاند؟ شما به کدام پرونده اشراف دارید؟
یک بزرگواری در همین جلسهی ما میآمد، الآن که نگاه میکنم حضور ندارند، ایشان میفرمودند: در جایی دزدی میشود، من عرض کردم که من ارتباط دارم، شما سند و پروندهای بیاور، من منتقل میکنم، شش ماه طول کشید، مدام دستنوشتههای خود را میآورد، من میگفتم: اینها که دستنوشتههای شماست، سندی بیاور که وقتی من ارائه کردم قاضی بتواند حکم جلب بدهد، نمیشود یک وزیر را بر حسب دستنوشتهی کسی مانند من جلب کرد، دستنوشتهی من که سند نیست، کجا سندی واضح بر دزدی هست و برخورد نشده است؟ نمیگویم نیست ولی زیاد نیست.
خیلی از این حرفهایی که ما میزنیم و میشنویم… من خیلی چیزها را در مورد خودم شنیدهام که قضاوتهای عجیب و غریب کردهاند، برای همین میفهمم که طرف حرفِ بیهوده میزند، شواهدی هم بهمراه دارد که همهی آن شواهد بیربط است.
«لَا یُدْلِی بِحُجَّهٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً»، حرفی را نمیزد، تا اینکه در مقابلِ قاضی بگوید. یعنی آن حرف آنقدر محکم باشد و آنقدر به آن حرف ایمان داشته باشد که بگویم میگویم و به زندان هم نمیروم، میگویم و میتوانم از حرف خودم دفاع کنم.
عمدهی حرفهای ما «شنیدهها» است، اگر یک غربال کنیم چه چیزی از آن باقی میماند؟ اثری که روی جامعه گذاشتهایم چیست؟
اگر دولت با رسانه همسو نباشد… من این موضوع را قبلاً هم عرض کردهام، وقتی ساختمان پلاسکو آتش گرفت، آن فوتبالدوست گفت: باید شهردار استعفاء بدهد، چرا؟ چون شهردار برای یک جناح بود و آن آقای فوتبالدوست برای جناحِ دیگری بود!
طرفِ مقابل هم این کار را کردند: وقتی قطاری آسیب دید و از ریل خارج شد، نسبت به وزیر راه فریاد استعفاء میدادند.
باید مسئله «حق» باشد.
یک مدّتی هر چالهای در خیابانهای تهران پیدا میکردند داد میزدند که شهردار باید استعفاء بدهد، طرف مقابل هم همینطور رفتار میکردند.
اولین اثرِ این امور، همین چیزی است که الآن رخ داده است، ما الآن از نظر سیاسی اجتماعی در یک بحرانِ عجیبی بسر میبریم، برادری را نابود کردیم، همه خائن هستند و همه دزد هستند را جا انداختهایم!
اگر روزی قرار بود کسانی را محاکمه کنند باید حزب اللهیها و بسیجیها را محاکمه میکردند، چون اینها بیش از بقیه این کار را کردند، کافی است شما حرفهایی که مطرح شده است، شنیدهها…
مثلاً در همین موضوع FATF، بنده روی این موضوع وقت گذاشتهام و طرفدار این موضوع نیستم و از مخالفان آن هستم، اما مسئلهی FATF این نیست که اینقدر راحت باشد که بگوییم هر کسی طرفدار آن است خائن است و هر کسی هم طرفدارِ آن نیست وطندوست است. اینها سیاسی کاری است که بعداً هم برچسب بزنند و بگویند این طرفدارِ این موضوع بود و دیگری مخالفِ آن. اگر کسی برود و بررسی کند متوجه خواهد شد، اگر به این راحتی بود که باید این خیانت را به رهبری هم منتسب میکردید که اگر خیانت به این واضحی بود برای چه دو سال کشور را معطل کردند، در این صورت به مسئله ورود میکردند و میفرمودند که نباید خیانت بشود!
اینطور نیست، مسئله به این واضحی نیست! مسئله کارشناسی است، حال ممکن است که من هم یک نظری داشته باشم، ولی اینطور نیست که بگویم طرف مقابلِ فکرِ من حتماً خائن است، مسائلِ پیچیدهی کشور اینطور و به این واضحی نیست که دوست و دشمنِ آن به این واضحی باشد، هر دو طرف هزینه و فایدهای دارد که وقتی آدمها سبک و سنگین میکنند، هر کسی به یک سمتی میرود.
نه آن که بگوید تحریمها ما را بنحوی فلج کرده است که حتّی نمیتوانیم نفس بکشیم، هیچ ابلهی در مواجهه با دشمن ابرازِ عجز نمیکند، نه اینکه حال که میگوییم تحریمها آنقدر اثر ندارد دیگر چشمهای خود را روی واقعیت ببندیم.
الآن اگر حسابهای بانکی شما را ببندند، یعنی حق تراکنش مالی بانکی نداشته باشید، در این صورت چطور زندگی میکنید؟ هر کشوری که بود تابحال صد مرتبه سقوط کرده بود. مسئله به این واضحی نیست که ما به راحتی به یکدیگر «خیانت» تعارف میزنیم و تقسیمِ خیانت میکنیم.
اثرِ این امر چیست؟ اثرِ این امر این است که گسستِ اجتماعی درست کردهایم، باید حقیقتاً بیست سال همراهی و برادری را تمرین کنیم که شاید این موضوع از ذهنها برود و جامعه اینقدر نسبت به هم بدبین نباشد، همه نسبت به یکدیگر بدبین هستند، متأسفانه دینداران خیلی تهمت زدند، نمیخواهم بگویم همهی حرفِ آنها دروغ بوده است، ولی قطعاً شاید بیش از نیمی از آن دروغ بود، حداقل قابل اثبات نیست.
در این امور مهم این نیست که آیا یک نفر عندالله مجرم هست یا نه، شما باید بتوانید در دنیا ثابت کنید.
بازی با آبروی دیگران با حدس و گمان!
تازه بابِ این افشاگریهای رسانهای بیش از قبل و با سبکِ جدید باز شده بود، من در یاد دارم که در همین جلسات نهج البلاغه مخالفت کردم، بعضی از دوستان که در جلسه بودند خوششان نیامده بود.
اژدهای بیآبرویی را با حدس و گمان به جان یکدیگر انداختیم.
همان آقایی که با حدس و گمان به خیلیها بهتان میزد… شاید من زمانی این حرف را زده باشم، همین آقا یک عکسی راجع به یک حوزهای در قم منتشر کرده بود، این عکس را در کنار یک کلیسایی در ایتالیا گذاشته بود، آن کلیسا خیلی مجلل است و اصلاً مردم پول میدهند که بروند و آن کلیسا را تماشا کنند.
الآن در همین جلسه کسانی را داریم که کار گرافیکی میکنند، کسی که با نرمافزارهای گرافیکی آشنایی داشته باشد میداند که رنگ برای نور است، همین الآن اگر نور نباشد ما یکدیگر را نمیبینیم، زاویهی نور، میزانِ نور و جنسِ نور است که رنگها را تعیین میکند، اگر نور جابجا بشود رنگ لباس تنِ شما جابجا میشود، دیدهاید که گاهی اوقات انسان خرید میکند و وقتی به خانه میآید متوجه میشود که رنگ دیگری دارد. با افکتهای نرمافزارها میشود خیلی کارها با عکس کرد.
آن شخص وقتی این دو عکس را در کنار هم گذاشته بود، آنقدر آنها به یکدیگر شبیه بودند که من خودم به قم رفتم و آن حوزه را دیدم که آیا اینطور هست یا نه.
حال اصل ماجرا چه بود؟ برای اینکه مطلب برای شما روشن بشود من یک مثال برای شما میزنم.
شما محراب همین مسجد را ببینید، مثلاً اگر کاشی هنری یا آینهکاری باشد آنها را تکه تکه در کنار یکدیگر میگذارند، که ممکن است هزینهی این کار گران باشد، که البته همچنین چیزی از نظر هنری ایرادی هم ندارد، اما فرض کنید برچسب درست کنند و برچسب بچسبانند، در این صورت هر دوی اینها از دور یک شکل دارند، ولی از زمین تا آسمان تفاوت دارند، یعنی به یکی از آنها برچسبِ صد هزار تومانی چسباندهاند، اما شاید هزینهی دیگری یک میلیارد تومان شده باشد.
من به داخل آن حوزه رفتم و دیدم آنجاهایی که آن شخص عکس گرفته است، درواقع روی کاشی چاپ شده است! الآن قیمت چاپ روی کاشی مثلاً پنج هزار تومان است! درواقع عکسِ آن طرح را روی کاشی چاپ کردهاند و کاشی را به دیوار زدهاند! اصلاً این آن چیزی نبود که در آن ادّعا مطرح بود! اگر به عکس نگاه میکردید یکشکل بود ولی وقتی از نزدیک میدیدید اصلاً این آن نبود.
در صورتی که خودی آن آقا در قم بود، او هم میتوانست مانند من برود و نگاه کند. از این دروغها…
هر کسی از زندگی طلاب خبر دارد میداند که طلاب اهلِ مناعت طبع هستند، وگرنه عموماً وضع خاصّی ندارند.
«لَا یُدْلِی بِحُجَّهٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً»، خدا میداند که اگر جامعهی ما به همین یک جمله عمل میکرد، اینقدر گسستِ اجتماعی نداشتیم، و متّهمِ ردیف اولِ این موضوع دینداران هستند، وگرنه از بقیه که اصلاً اینقدر توقع نیست.
روز زیارت مخصوص امام رضا صلوات الله علیه
بیست و سوم ذی القعده… ماه ذی القعده اصلاً ماه زیارت امام رضا سلام الله علیه است، ماه ذی الحجّه هم همینطور. اینکه چرا «روز زیارتی مخصوص» گفتهاند، بنده چیزی قبل از سیّد بن طاووس سلام الله علیه به یاد ندارم، البته عرض نمیکنم که خیلی هم جستجو کردهام، منتها قبل از ایشان دلیلی پیدا نکردیم، البته سیّد بن طاووس رضوان الله تعالی علیه آنقدر بزرگ هستند که اگر حرف بزنند برای ما… چون این موضوع هم که چیزی نیست، زیارت مستحب است، هر روز مستحب است، و در روایات ما هست که… هم از حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه، هم از امام جواد سلام الله علیه، و هم از امام رضا سلام الله علیه هست که گرامیداشتِ زوّار قبر حضرت رضا صلوات الله علیه در روز قیامت با همهی عالم تفاوت دارد، و همینطور با زوّار قبورِ ائمهی دیگر.
شاید هم برای این است که به یک نقلی شهادت حضرت رضا سلام الله علیه است، البته شیعیان عمدتاً به همان نقل آخر ماه صفر متمایل هستند.
روضه و توسّل
حال من برای اینکه به مناسبت روضه خوانده باشم، میخواهم برای امام رضا صلوات الله علیه روضه بخوانم، بالاخره ما از امام رضا صلوات الله علیه داریم که «إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ»،[۶] ما از ایشان یاد گرفتهایم که حیفِ این دل است که در کنارِ آن مصیبتِ عظما برای چیز دیگری بشکند، و هر کسی هر گرفتاری دارد به مصیبتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پناه ببرد، وقتی انسان مصیبتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را یاد کند واقعاً مصیبتهای خود را از یاد میبرد.
گریزِ روضهی من هم این است که سال قبل از اینکه حضرت رضا صلوات الله علیه را مجبور کنند از مدینه به مَرو بروند حضرت به حج رفتند.
حضرت رضا سلام الله علیه سالها، شاید قریب به بیست سال منتظر قدوم بابرکتِ امام جواد علیه السلام به دنیا بودند، حتّی در یاد دارم که در روایتی از حضرت پرسیدند که امام بعد از شما کیست؟ حضرت رضا صلوات الله علیه آن زمان هنوز پسری نداشتند و گریه کردند و فرمودند: خواهد آمد.
ارتباط بینِ این پدر و پسر عجیب است، در روایات ما هم هست که برای همهی زحمات امام رضا علیه السلام که حضرت در این دنیا خیلی به زحمت افتادهاند خدای متعال امام جواد علیه السلام را به ایشان عطاء نمودهاند، از فحوای آن روایت برمیآید که کأنّه این برکت ما به ازای آن زحمات است، ضمناً باید عرض کنم که در موردِ فرزندانِ بقیهی ائمه علیهم السلام اینطور نگفتهاند و فقط در مورد امام رضا صلوات الله علیه اینطور فرمودهاند که عطیهی خدای متعال به امام رضا علیه السلام «لَأُقِرَّنَّ عَیْنَهُ بِمُحَمَّدٍ اِبْنِهِ»،[۷] چشم او را با پسرِ او «محمد» روشن میکنم…
سالِ قبل از اینکه امام رضا صلوات الله علیه بخواهند از مدینه به ایران تشریف بیاورند به حج رفته بودند، امام جواد علیه السلام هم حوالی سه سال سن داشتند، وقتی در حال برگشتن از مکه به سمت مدینه هستند، آن کسی که مسئول پرستاری از حضرت جواد علیه السلام بوده است، نگاه میکند و میبیند امام جواد صلوات الله علیه که ظاهراً خردسال بودند، البته باید توجّه داشت که امام امام است و سن ایشان تفاوتی ندارد، روی خاک نشستهاند و هر کاری میکنند از جای خویش بلند نمیشوند، انگار نمیتوانند از جای خویش بلند شوند، میآیند و به امام رضا صلوات الله علیه عرض میکنند که آقازادهی شما امام جواد صلوات الله علیه نشستهاند و انگار نمیتوانند از جای خویش بلند شوند، غمگین هستند و چشم مبارک ایشان اشکبار است، حضرت رضا صلوات الله علیه تشریف میآورند و موضوع را سؤال مینمایند، امام جواد صلوات الله علیه عرض میکنند: شما بنحوی با خانه خدا وداع کردید که من احساس کردم دیگر نمیخواهید خانه خدا را ببینید…
یعنی این وداعی که امام رضا صلوات الله علیه با خانهی خدا کردند، بلایی بر سر امام معصوم آورد که امام جواد صلوات الله علیه دیگر نمیتوانستند از جای خویش بلند شوند… لا یوم کیومک یا اباعبدالله…
یا امام رضا! شما کجا بودید آن زمان که دختران حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیدند حضرت با لباس پاره و بدنِ خونین و جگر سوخته و سینهای که خون از آن میجوشید برای وداع آمد…
اینها آمدند و دورِ حضرت را گرفتند… از معجزات این دنیا این است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به اینها فرمودند به داخل خیمهها بروید و اینها گوش کردند و به داخل خیمهها رفتند، با اینکه یقین داشتند بزودی چه بلایی بر سرِ حضرت میآید…
وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میخواستند برگردند، در منابع متأخر اینطور گفتهاند، در منابع متقدّم هم اصلِ این موضوع آمده است، قدیمیهای ما که میخواستند روضه بخوانند اینطور میگفتند که وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با همه وداع کردند و خواستند برگردند دیدند اسب حرکت نکرد، ملتفت شدند و دیدند دختر ایشان ملتمسانه میخواهند حرف بزنند…
امروز زن و بچهی عدّهای در افغانستان نگرانِ هجوم هستند، آنهایی که در عراق و سوریه بودند نگرانِ هجومِ داعشیها بودند…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از اسب پیاده شدند، وقتی این طفل را نگاه کردند… تابحال نشده بود که این اطفال از پدرِ خویش «نه» بشنوند، هر چه میگفتند… نه تنها برای این عزیزان اینطور باشد، بلکه هر کسی که میآمد و رو میزد، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کسانی نبودند که به کسی «نه» بگویند…
وقتی آن دخترخانم دیدند که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حال رفتن هستند عرض کردند: بابا! «یَا أَبَتَاهْ رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا»[۸]… با یک سوزی عرض کردند… شاید به این موضوع امیدی داشتند که بالاخره بابا امام هستند و تابحال به ما «نه» نفرمودهاند…
نوشتهاند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نتوانستند «نه» بفرمایند ولی سر مبارک خویش را پایین انداختند و صورت حضرت از اشک خیس شد و فرمودند: «لَوْ تُرِکَ اَلْقَطَا لَنَامَ» اگر میشد این کار را میکردم…
وقتی این دختر خانم متوجّه شدند که پدر جواب منفی میدهند، شروع کرد به بلند بلند گریه کردن… حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نتوانستند تحمّل کنند و فرمودند: «لَا تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَهً» مانند یتیمها در مقابل من گریه نکن «مَا دَامَ مِنِّی الرُّوحُ فِی جُثْمَانِی»…
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] نهج البلاغه، حکمت ۲۸۹ (وَ قَالَ (علیه السلام): کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ، وَ کَانَ [یُعَظِّمُهُ] یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ، وَ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ، فَلَا یَشْتَهِی مَا لَا یَجِدُ وَ لَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ، وَ کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً، فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ وَ نَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ، وَ کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً، فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ، لَا یُدْلِی بِحُجَّهٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً، وَ کَانَ لَا یَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا یَجِدُ الْعُذْرَ فِی مِثْلِهِ حَتَّى یَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ، وَ کَانَ لَا یَشْکُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ، وَ کَانَ یَقُولُ مَا یَفْعَلُ وَ لَا یَقُولُ مَا لَا یَفْعَلُ، وَ کَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْکَلَامِ لَمْ یُغْلَبْ عَلَى السُّکُوتِ، وَ کَانَ عَلَى مَا یَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ یَتَکَلَّمَ، وَ کَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ یَنْظُرُ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى، [فَخَالَفَهُ] فَیُخَالِفُهُ. فَعَلَیْکُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِیهَا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِیعُوهَا، فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِیلِ خَیْرٌ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیر.)
[۵] تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه ، جلد ۲۷ ، صفحه ۱۴۳ (وَ عَنْ حَمْدَوَیْهِ بْنِ نُصَیْرٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ وَ غَیْرِهِ قَالُوا قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : رَحِمَ اَللَّهُ زُرَارَهَ بْنَ أَعْیَنَ ، لَوْ لاَ زُرَارَهُ وَ نُظَرَاؤُهُ لاَنْدَرَسَتْ أَحَادِیثُ أَبِی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ .)
[۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۴ ، صفحه ۲۸۵ ([عیون أخبار الرضا علیه السلام] ، لی، [الأمالی] ، للصدوق مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلرَّیَّانِ بْنِ شَبِیبٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی أَوَّلِ یَوْمٍ مِنَ اَلْمُحَرَّمِ فَقَالَ لِی یَا اِبْنَ شَبِیبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ فَقُلْتُ لاَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا اَلْیَوْمَ هُوَ اَلْیَوْمُ اَلَّذِی دَعَا فِیهِ زَکَرِیَّا رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ – رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ اَلدُّعٰاءِ فَاسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ اَلْمَلاَئِکَهَ فَنَادَتْ زَکَرِیَّا – وَ هُوَ قٰائِمٌ یُصَلِّی فِی اَلْمِحْرٰابِ أَنَّ اَللّٰهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیىٰ فَمَنْ صَامَ هَذَا اَلْیَوْمَ ثُمَّ دَعَا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ کَمَا اِسْتَجَابَ لِزَکَرِیَّا عَلَیْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنَّ اَلْمُحَرَّمَ هُوَ اَلشَّهْرُ اَلَّذِی کَانَ أَهْلُ اَلْجَاهِلِیَّهِ فِیمَا مَضَى یُحَرِّمُونَ فِیهِ اَلظُّلْمَ وَ اَلْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ اَلْأُمَّهُ حُرْمَهَ شَهْرِهَا وَ لاَ حُرْمَهَ نَبِیِّهَا لَقَدْ قَتَلُوا فِی هَذَا اَلشَّهْرِ ذُرِّیَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ اِنْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلاَ غَفَرَ اَللَّهُ لَهُمْ ذَلِکَ أَبَداً یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ اَلْکَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثَمَانِیَهَ عَشَرَ رَجُلاً مَا لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ شَبِیهُونَ وَ لَقَدْ بَکَتِ اَلسَّمَاوَاتُ اَلسَّبْعُ وَ اَلْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى اَلْأَرْضِ مِنَ اَلْمَلاَئِکَهِ أَرْبَعَهُ آلاَفٍ لِنَصْرِهِ فَوَجَدُوهُ قَدْ قُتِلَ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ یَقُومَ اَلْقَائِمُ فَیَکُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ یَا لَثَارَاتِ اَلْحُسَیْنِ یَا اِبْنَ شَبِیبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّیَ اَلْحُسَیْنُ أَمْطَرَتِ اَلسَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ بَکَیْتَ عَلَى اَلْحُسَیْنِ حَتَّى تَصِیرَ دُمُوعُکَ عَلَى خَدَّیْکَ غَفَرَ اَللَّهُ لَکَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً قَلِیلاً کَانَ أَوْ کَثِیراً یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَلْقَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ ذَنْبَ عَلَیْکَ فَزُرِ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَسْکُنَ اَلْغُرَفَ اَلْمَبْنِیَّهَ فِی اَلْجَنَّهِ مَعَ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَالْعَنْ قَتَلَهَ اَلْحُسَیْنِ یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ مِنَ اَلثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اُسْتُشْهِدَ مَعَ اَلْحُسَیْنِ فَقُلْ مَتَى مَا ذَکَرْتَهُ – یٰا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فِی اَلدَّرَجَاتِ اَلْعُلَى مِنَ اَلْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ اِفْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَیْکَ بِوَلاَیَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلاً تَوَلَّى حَجَراً لَحَشَرَهُ اَللَّهُ مَعَهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ .)
[۷] المناقب ، جلد ۱ ، صفحه ۲۹۶ (وَ ذَکَرَ فِی کِتَابِ مَوْلِدِ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ أَنَّهُ أَخْبَرَنِی أَبِی سَمِعَ مُحَمَّدَ بْنَ مُوسَى بْنِ اَلْمُتَوَکِّلِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ وَ أَحْمَدَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ وَ اَلْحُسَیْنَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ تَاتَانَهَ وَ أَحْمَدَ بْنَ زِیَادٍ اَلْهَمْدَانِیَّ بِأَسَانِیدِهِمْ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ : قَالَ لِلْبَاقِرِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ هَنَّأْتُ فَاطِمَهَ بِوِلاَدَهِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ فِی یَدَیْهَا لَوْحٌ مَکْتُوبٌ فِیهِ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ هَذَا کِتَابٌ مِنَ اَللَّهِ اَلْعَزِیزِ اَلْعَلِیمِ لِمُحَمَّدٍ نُورِهِ وَ سَفِیرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِیلِهِ نَزَلَ بِهِ اَلرُّوحُ اَلْأَمِینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ عَظِّمْ یَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِی وَ اُشْکُرْ نَعْمَائِی وَ لاَ تَجْحَدْ آلاَئِی إِنِّی أَنَا اَللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا فَمَنْ رَجَا غَیْرِی عَذَّبْتُهُ عَذَاباً لاَ أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ اَلْعَالَمِینَ فَإِیَّایَ فَاعْبُدْ وَ عَلَیَّ فَتَوَکَّلْ إِنِّی لَمْ أَبْعَثْ نَبِیّاً فَأُکْمِلَتْ أَیَّامُهُ وَ اِنْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلاَّ جَعَلْتُ لَهُ وَصِیّاً وَ إِنِّی فَضَّلْتُکَ عَلَى اَلْأَنْبِیَاءِ وَ فَضَّلْتُ عَلِیّاً وَصِیَّکَ عَلَى اَلْأَوْصِیَاءِ وَ أَکْرَمْتُکَ بِشِبْلَیْکَ بَعْدَهُ وَ سِبْطَیْکَ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ حُکْمِی بَعْدَ اِنْقِضَاءِ مُدَّهِ أَبِیهِ وَ جَعَلْتُ حُسَیْناً خَازِنَ وَحْیِی أَکْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَهِ فَهُوَ أَکْرَمُ مَنِ اُسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ اَلشُّهَدَاءِ دَرَجَهً جَعَلْتُ کَلِمَتِیَ اَلتَّامَّهَ مَعَهُ وَ اَلْحُجَّهَ اَلْبَالِغَهَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِیبُ وَ أُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِیٌّ سَیِّدُ اَلْعَابِدِینَ وَ زَیْنُ أَوْلِیَائِیَ اَلْمَاضِینَ وَ اِبْنُهُ شَبِیهُ جَدِّهِ اَلْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ اَلْبَاقِرُ لِعِلْمِی وَ اَلْمَعْدِنُ لِحِکْمَتِی سَیَهْلِکُ اَلْمُرْتَابُونَ فِی جَعْفَرٍ اَلرَّادُّ عَلَیْهِ کَالرَّادِّ عَلَیَّ حَقَّ اَلْقَوْلُ مِنِّی لَأُکْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَ لَأُقِرَّنَّ عَیْنَهُ بِأَشْیَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ مُحِبِّیهِ انبخ [أُنْتِجَ] بَعْدَهُ فِتْنَهٌ عَمْیَاءُ حِنْدِسٌ لِأَنَّ خَیْطَ فَرْضِی لاَ یَنْقَطِعُ وَ حُجَّتِی لاَ تَخْفَى وَ أَنَّ أَوْلِیَائِی لاَ یَشْقُونَ أَبَداً أَلاَ وَ مَنْ جَحَدَ مِنْهُمْ أَحَداً فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِی وَ مَنْ غَیَّرَ آیَهً مِنْ کِتَابِی فَقَدِ اِفْتَرَى عَلَیَّ وَیْلٌ لِلْمُفْتَرِینَ اَلْجَاحِدِینَ عِنْدَ اِنْقِضَاءِ مُدَّهِ عَبْدِی مُوسَى وَ خِیَرَتِی إِنَّ اَلْمُکَذِّبَ بِالثَّلاَثَهِ مُکَذِّبٌ بِکُلِّ أَوْلِیَائِی عَلِیٌّ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ مَنْ أَضَعُ عَلَیْهِ أَعْبَاءَ اَلنُّبُوَّهِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالاِضْطِلاَعِ یَقْتُلُهُ عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ یُدْفَنُ بِالْمَدِینَهِ اَلَّتِی بَنَاهَا اَلْعَبْدُ اَلصَّالِحُ ذُو اَلْقَرْنَیْنِ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِی حَقَّ اَلْقَوْلُ مِنِّی لَأُقِرَّنَّ عَیْنَهُ بِمُحَمَّدٍ اِبْنِهِ وَارِثِ عِلْمِهِ فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِی وَ مَوْضِعُ سِرِّی وَ حُجَّتِی عَلَى خَلْقِی جَعَلْتُ لَهُ اَلْجَنَّهَ مَثْوَاهً وَ شَفَّعْتُهُ فِی سَبْعِینَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ کُلُّ قَدْ وَجَبَتْ لَهُ اَلنَّارُ وَ أَخْتِمُ بِالسَّعَادَهِ لاِبْنِهِ عَلِیٍّ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ اَلشَّاهِدِ فِی خَلْقِی وَ أَمِینِی عَلَى وَحْیِی أُخْرِجُ مِنْهُ اَلدَّاعِیَ إِلَى سَبِیلِی وَ اَلْخَازِنَ لِعِلْمِی اَلْحَسَنَ ثُمَّ أُکْمِلُ ذَلِکَ بِابْنِهِ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ اِبْنِ اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ کَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوبَ سَیُدِلُّ أَعْدَاؤُهُ فِی زَمَنِهِ وَ یَتَهَادَوْنَ رُءُوسَهُمْ کَمَا یَتَهَادَوْنَ رُءُوسَ اَلتُّرْکِ وَ اَلدَّیْلَمِ فَیُقْتَلُونَ وَ یُحْرَقُونَ وَ یَکُونُونَ خَائِفِینَ وَجِلِینَ تُصْبَغُ اَلْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَ یَفْشُو اَلْوَیْلُ وَ اَلرَّنَّهُ فِی نِسَائِهِمْ أُولَئِکَ أَوْلِیَائِی حَقّاً بِهِمْ أَرْفَعُ کُلَّ فِتْنَهٍ عَمْیَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَکْشِفُ اَلزِّلْزَالَ وَ أَرْفَعُ اَلْآصَارَ وَ اَلْأَغْلاَلَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُهْتَدُونَ.)
[۸] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۵ ، صفحه ۱
پاسخ دهید