حجت الاسلام کاشانی روز پنجشنبه مورخ ۲۴ اسفندماه ۱۴۰۳ به مناسبت شب چهارم ماه مبارک رمضان در مسجد ارک تهران به سخنرانی با موضوع “درنگی در سیره امام کاظم علیه السلام” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
⚠️ به اطلاع میرساند، هر یک از جلسات «درنگی در سیره امام کاظم علیه السلام» شامل دو بخش میباشد که موضوعِ بخش نخست از هر جلسه، با موضوع بخشِ نخستِ ده جلسه اولِ فصل سوم «سیر تکوّن عقاید شیعه» مشترک میباشد.
- مقدّمه
- مرور جلسات قبل
- عشقِ سینه به سینه
- مقابله با ترفند شیطان
- شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه فدائی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
- دعای پشت سر مؤمن
- اثر دعای پشت سر برادر مؤمن
- بیت المال در نگاه شهدا
- دورهی پیچیدهی امام کاظم علیه السلام
- عبادت حیرتانگیز امام کاظم علیه السلام
- صُرّهی موسی بن جعفر
- روضه و توسّل به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه افضل صلوات المصلّین و حضرت باب الحوائج موسی بن جعفر سلام الله علیهما صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیه الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
ان شاء الله خدای متعال امشب توبه و انابهی ما را بپذیرد، شکست صهیونیستها، نصرت جبههی مقاومت، پیروزی مردم غزّه را امشب به برکت گریه و توسّل ما تسریع کند و مقدّمهای برای ظهور حضرت ولیعصر ارواحنا فداه قرار بدهد صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
مرور جلسات قبل
ما در این جلسات یک مقدّمهای عرض میکنیم که شأن نزول جلسات است، و یک بحث اصلی.
در موضوع شأن نزول جلسات، اهمیّت این نشست و برخواست و مجالست ما و نگاه اهل بیت علیهم صلوات الله به این جلسات را بحث میکنیم.
چون این شبها بر سرِ سفرهی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام هستیم، روایات مقدّمه هم از موسی بن جعفر سلام الله علیه است.
روایتی از موسی بن جعفر علیه الصلاه و السلام هست، با این توضیح که عرض میکنم خیلی قابل توجّه است.
زمانی هست که ما روایت میخوانیم، اما زمانی است وقتی روایت را برای ما نقل میکنند، با جزئیات مجلس آن روایت نقل میکنند.
عشقِ سینه به سینه
«عمادالدّین طبری رضوان الله تعالی علیه» کتاب بسیار مهمّی به نام «بِشارَهُ الْمُصْطَفی لِشیعهِ الْمُرْتَضی» نوشته است، کتاب خیلی خواندنیای است،
آنجا روایتی آورده است، میگوید این روایتی که الآن میخواهم عرض کنم، من از استاد خود در فلان شهر در فلان سال در فلان جلسه شنیدهام. یعنی فقط روایت را نقل نمیکند، بلکه میخواهد بگوید این امر در یک جلسه رخ داده است. او از استاد خود در فلان سال در فلان شهر در فلان جلسه شنید که سال ۴۲۹ سیّد مرتضی علم الهدی، هم علم الاعلام و مرجع علی الاطلاق شیعه بود، هم امامزاده بود، با هفت واسطه به موسی بن جعفر سلام الله علیه میرسید. سال ۴۲۹ یعنی بیش از هزار سال قبل… حال ببینید مُرده سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه است یا من، که امشب، سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه در شب جمعهی ما نقش دارد… سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه در جلسهی درس خود این روایت را گفت، او از استاد خود در فلان شهر… که سیّد مرتضی در کَرخ بغداد، او از استاد خود در فلان شهر در فلان سال، تا به موسی بن جعفر سلام الله علیه رسید.
موسی بن جعفر سلام الله علیه میتواند روایت را بیان کند، ایشان معصوم هستند، «کَلَامُکُمْ نُورٌ وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ»،[۴] اما موسی بن جعفر سلام الله علیه میخواهد بگوید که جلسات شما باید اینطور بشود، فرمود: پدرم جعفر بن محمد در مدینه اینطور فرمود.
امام صادق سلام الله علیه میتواند روایت را بیان کند، یا بفرماید که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم اینطور فرمود، اما میفرماید پدرم ابوجعفر محمد بن علی باقرالعلوم صلوات الله علیه در جلسهای به ما اینطور فرمود.
حضرت باقر علیه السلام میفرماید: پدرم زین العابدین سیّدالسّاجدین علی بن الحسین در جلسهای به ما اینطور فرمود.
یعنی درواقع به ما میفرمایند که جلسات باید اینطور باشند.
حضرت سجّاد علیه السلام میفرمایند: پدرم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در جلسهای به ما فرمود که در جلسهای نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود که پیغمبر فرمود.
این سلیقهی علما و ائمه علیهم السلام است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه فرمود؟ «زَیّنُوا مَجَالِسَکُم بِذِکرِ عَلِی بن أبِی طَالِب علیهالسلام».[۵]
یعنی نه فقط روایت را بخوان، هرکدام جلسهی ذکر فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تشکیل میدادند، به ما هم که میفرمودند «زَیّنُوا»، یعنی این جلسه را تکثیر کنید.
یعنی ما روی هزار و چهارصد سال، مانند دوی امدادی، این علما هزار و چهارصد سال این کلمات را اینطور بستهبندی نگه داشتهاند که چه زمانی در کجا و چطور، که به ما برسد.
مقابله با ترفند شیطان
عرض کردیم جلسات ذکر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که همهی آنها درّ و گوهر و حلواست، آفت دارد. آفت این جلسات این است که شیطان میآید و دعوا درست میکند.
به محضر شما عرض شد که راه مقابله یا این موضوع این است که ما به یکدیگر عشق بورزیم و یکدیگر را دوست بداریم و به یکدیگر محبّت کنیم. روایاتی در محضر شما خواندیم.
اگر دوست دارید به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خدمت کنید و نمیتوانید، به شیعهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خدمت کنید، به صالحین از شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خدمت کنید.
میخواهید بروید و قبر مبارک علی بن موسی الرضا علیه السلام را زیارت کنید و نمیتوانید؟ به قبر صالحین و شیعیان و گریهکنان و شهدا و علما بروید؛ این همان است.
در کتاب کافی یک بابی داریم که بدلی به این فنّ شیطان زده است، شیطان میخواهد جلسات ما را خراب کند. اگر قرار بود این جلسات راجع به لاطائلات باشد، ممکن بود خرج مسائل جانبی هم برسد، اما همینکه موضوع جلسهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشد، تا اینکه شیطان میبیند این جلسات میخواهد ما را نجات بدهد، گفت من سر صراط مستقیم مینشینم و دعوا درست میکنم.
در کتاب کافی بای وجود دارد… این روایات کتاب کافی اینطور نیست که بگوییم بالاخره حرفهایی هم هست، باید وقتی خواستی ببینی کسی شیعه هست یا نه، این ابواب کتاب کافی را باز کنی، شیعهای کامل است، شیعهای به سوی تکامل است، که این ابواب کتاب کافی در رفتار او دیده شود.
شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه فدائی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
من خیلی به شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه غبطه میخورم، عالمی که عالم است، عالمی که فدایی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، زنده و مردهی او، کلام و قلم او، جسم و روح او فدایی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.
همانطور که میدانید شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه نزدیک بغداد دفن شده است، آنقدر اهل سنّت به زیارت حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه میرفتند و حاجت میگرفتند، حدود سیصد سال قبل حاکم بغداد از این موضوع ناراحت شد و گفت: بالاخره اینجا ما برای خودمان اعظمیّهای داریم، به قبر موسی بن جعفر رجوع میکنید و شیعیان را تقویت میکنید. میآیم و قبر موسی بن جعفر را میشکافم تا ببینم این بدن سالم است یا نه. اگر این امام شیعه بحق باشد و پسر پیغمبر باشد، باید بدن او سالم باشد.
این داستان را شیخ یوسف بحرانی رضوان الله تعالی علیه نقل کرده است.
میگوید تا این حرف به گوشها رسید، شیعیان خیلی مضطرب شدند.
همانطور که میدانید در طول تاریخ بارها برای نبش قبور ائمه علیهم السلام تلاش شده است، بعضی اوقات اقدام هم شده است، بنده نمیخواهم بعضی چیزها را ذکر کنم. اصلاً علّت اینکه سالها قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مخفی بود، همین امر بود.
شیعیان خیلی مضطرب شدند، اینها دیدند که این حاکم عزم کرده که مزار مبارک موسی بن جعفر سلام الله علیه را بشکافد.
یکی از این شیعیان خیلی عاقل بود، گفت: اگر رفتید و قبر را شکافتید و دیدید بدن پسر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سالم است، روز قیامت میخواهی چه جوابی به پیغمبر بدهی؟
حاکم گفت: پس من چطور مطمئن شوم که این موسی بن جعفر حق است؟
آن شیعه گفت: ما عالمی داریم که نوکری از نوکران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و موسی بن جعفر صلوات الله علیه است، نام او شیخ کلینی است، قبر او نزدیک شماست، قبر او را بشکافید، اگر بدن او سالم بود به قبر موسی بن جعفر علیه السلام دست نزنید، اگر دیدید بدن او سالم نیست، هر کاری که خواستید با قبر موسی بن جعفر علیه السلام کنید.
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که جسم و جان و زنده و مردهی ما فدائی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشد.
رفتند و قبر شیخ کیلنی رضوان الله تعالی علیه را شکافتند، دیدند بدن او تازه است. از اینکه به قبر مبارک موسی بن جعفر صلوات الله علیه دست بزند ترسید.
کتاب شیخ کلینی تقریباً هزار و صد و پنجاه سال است… روزی در حوزهی علمیه نیست که علما راجع به نوشتهها و احادیث او حرف نزنند، بدن او هم هشتصد سال بعد از اینکه از دنیا رفته بود، مدافع قبر مبارک موسی بن جعفر علیه السلام است.
دعای پشت سر مؤمن
این کتابی که شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه نوشته است، کتاب خیلی پُرعظمتی است، نام هر بخش یک کتاب است، کتاب اول، یعنی بخش اول، «کتاب العقل و الجهل» است، بخش دوم «کتاب فضل العلم» است، بخش سوم «کتاب التوحید» است، بخش چهارم «کتاب الحجّه» است، بخش ششم «کتاب الدعاء» است.
هر بخش بابهایی دارد، باب سیام همین بحث ماست، «بَابُ الدُّعَا لِلإخوَان بِظَهرِ الغَیب» است.
آیا میخواهی پوزهی شیطان را به خاک بمالی؟ شما در خلوت خودت شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دعا کن.
آدم که در خلوت وضو گرفته است و رو به قبله نشسته است و دعا میکند، انگیزهی ریا ندارد. بجای اینکه حسودی کند و دعوا کند و یقهکشی کند، سحر که به خانه رفت برای شیعیان دعا کند… نمیتواند این کار را کند الا اینکه شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست داشته باشد، این همان ضدّفنّی است که جلوی دعوا را میگیرد.
طرف میگوید ائمه علیهم السلام مستجاب الدّعوه هستند، اگر ائمه علیهم السلام مستجاب الدّعوه هستند، منطقی هم داشتند. ان شاء الله فدای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بشوم، آمد و عرض کرد: مادر جان! چقدر این همسایهها را دعا میکنید! حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: پسرم! «اَلْجارَ ثُمَّ الدّار».[۶]
درست است که هیچ کسی زهرای مرضیه سلام الله علیها نمیشود، ولی دعای مخفیانه بدون اینکه طرف ببیند، از عوامل استجابت دعوت است، بلکه در روایت هست که هیچ دعایی اینقدر سریع الإجابه نیست.
اگر امام باقر علیه السلام نفرموده بود، نمیتوانستم این روایت را قبل از آن بگویم، چون میترسم در ذهن انسان شائبه ایجاد کند. خوب است که انسان همینطور به عشق شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دعا کند. اما حضرت باقر سلام الله علیه ذیل این آیه که «وَیَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَیَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»[۷] ، یعنی دعایشان مستجاب میشود، عمل صالح انجام میدهند، خدا از فضل خود به آنها اضافهتر هم میدهد؛ اینها چه کسانی هستند؟ حضرت باقر سلام الله علیه فرمود «هُوَ اَلْمُؤْمِنُ یَدْعُو لِأَخِیهِ بِظَهْرِ اَلْغَیْبِ»[۸] این مؤمنی است که در تنهایی خودش شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دعا میکند. هرچه دعا کند، خدا فرشتههای خود را میفرستد که برای او همانها را، بلکه بیشتر از آنها را بخواهد.
خوب است که انسان به این قسمت که برای آدم بیشترش را میخواهند توجّه نکند.
اثر دعای پشت سر برادر مؤمن
حال به سراغ روایت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام برویم که خواسته است شیعیان را تربیت کند.
علی بن ابراهیم قمی سلام الله علیه…
ما بعضی اوقات قوم ناشکری هستیم، خیلی از کشورها یک قوطی را زیر خاک میکنند و به نام اثر باستانی درمیآورند و از آن یک موزه درست میکنند و آدمها را به آنجا میکشانند که تماشا کنند.
ما در قم یک «علی بن ابراهیم قمی» داریم که هزاران هزار روایت معتبر برای ما نقل کرده است، مسلمانی را نمیشناسیم که اثر روایات علی بن ابراهیم در فکر و احکامی که عمل میکند و مرجع او به آنها فتوا میدهد عمل نشده باشد، یعنی همهی ما و اساتید ما و مراجع ما بر سر سفرهی او هستیم، در دورهی اصلاحات روی قبر او پاساژ ساختند!!! متأسفانه بعدیها هم دیگر این موضوع را اصلاح نکردند! وصف قبر او گریهآور است، باید بروید و ببینید که کنار قبر مبارک علی بن ابراهیم قمی چطور است.
«علی بن ابراهیم قمی» این روایت را از پدر خود که از علما بود نقل کرده است، میگوید: «رَأَیْتُ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ جُنْدَبٍ فِی اَلْمَوْقِفِ»،[۹] دیدم ایام حج، «عبدالله بن جُندَب» که یکی از شاگردان موسی بن جعفر علیه السلام است حال عجیبی دارد، «مَا زَالَ مَادّاً یَدَیْهِ إِلَى اَلسَّمَاءِ» دستان خود را بلند کرده است، «وَ دُمُوعُهُ تَسِیلُ عَلَى خَدَّیْهِ» اشک او همینطور جاری است، «حَتَّى تَبْلُغَ اَلْأَرْضَ» همینطوری اشک جاری او از روی محاسنش روی زمین میریزد.
خیلی به حال او غبطه خوردم، جلو رفتم و گفتم: «یَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا رَأَیْتُ مَوْقِفاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْ مَوْقِفِکَ» چه حالِ عبادتی داری! خوشا بحال تو! کمی هم ما را دعا کن. گفت: «وَ اَللَّهِ مَا دَعَوْتُ إِلاَّ لِإِخْوَانِی» اصلاً خودم را دعا نمیکردم، بخدا قسم شیعیانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دعا میکردم. «وَ ذَلِکَ أَنَّ أَبَا اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَخْبَرَنِی أَنَّ مَنْ دَعَا لِأَخِیهِ بِظَهْرِ اَلْغَیْبِ نُودِیَ مِنَ اَلْعَرْشِ» حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه فرمودند کسی که بدون اینکه دیگران او را ببینند، با اخلاص در گوشهای برای برادران شیعیان خود دعا کند، از عرش صدا میزنند «وَ لَکَ مِائَهُ أَلْفِ ضِعْفٍ» صد هزار برابر به تو میدهیم.
موسی بن جعفر علیه السلام به ما یاد داده است که اگر برای خودت دعا کنی، شک میکنی که آیا مستجاب است یا نه، اما اگر برای شیعیان دعا کنی یقین داری که مستجاب است.
این آن فنّ بدلی است که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به ما یاد دادهاند.
آیا میخواهی حبّ تو نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دچار آفت نشود؟ باید شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را دوست بداری.
حال شما نگاه کنید که در این مواقف اجتماعی، اتفاقاتی که در جامعه میافتد، در موسم انتخابات، آیا ما این موضوع را رعایت میکنیم یا نه. یا در دعواهای خانوادگی، یا در رقابت هیئتها با یکدیگر، طرفداران این روضهخوان و آن مداح و این سخنران و آن هیئت و این لوگو و این برند و…
آن چیزی که از ما خواستهاند این است که «اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ».[۱۰]
بیت المال در نگاه شهدا
آن شهیدی که میخواست پای خود را روی مین بگذارد، دیدند پوتین خود را درآورد و گفت: این پوتینها نو است. کسی همینطور شهید نمیشود. این شخص به اندازهی یک جفت کفش نخواسته است که از بیت المال شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مصرف کند.
پناه میبریم به خدا از اینکه اینها روز قیامت ما را ببینند و بگویند دستمریزاد.
ان شاء الله خدای متعال بین ما و آنها سنخیت ایجاد کند.
دورهی پیچیدهی امام کاظم علیه السلام
وجود مبارک موسی بن جعفر سلام الله علیه در دورهای به امامت رسید که دورهی خیلی پیچیدهای است، از جهاتی مظلومیتهای امام کاظم و امام رضا سلام الله علیهما پیچیدهتر و مبهمتر و سطحبالاتر از مظلومیتهای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، بلکه در یک روایتی عبارتی برای این دورهها، مخصوصاً دورهی پایان شهادت موسی بن جعفر سلام الله علیه ذکر شده است که از سقیفه پیچیدهتر است.
حال راجع به شرایط آن دوره با یکدیگر گفتگو میکنیم.
دورهای هست که حاکم وقت، بعنوان مثال منصور دوانیقی، هارون و… اولاً در ابتدای تأسیس حکومت، کاملاً شیعی هستند، در اوایل دورهی بنیعباس ابراز تشیّع هم میکنند. بعد هم سعی میکنند که بگویند ما اهل بیت پیغمبر هستیم، و چون رقیبشان را ائمهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میدانند، چند اقدام انجام میدهند.
یک: سعی میکنند با معالم، یعنی با سرشاخههای شعارهای عقاید شیعه مبارزه کنند.
لذا دورهی موسی بن جعفر سلام الله علیه دورهی شدّت تقیّه است.
بعضی از بزرگان ما خوب هم بودند، رحمت الله علیهم أجمعین، گفتهاند این هارون و مأمون خیلی آزادیخواه بودند، مدام جلسه برگزار میکردند و میگفتند بیایید و بحث کنید.
توجّه نکردهاند که این پدرسوختهها برای اینکه از یک طرف مردم به درِ خانهی موسی بن جعفر علیه السلام نروند، از طرف دیگر تبلیغ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و حضرت رضا علیه السلام را متوقف کردند…
قسم خورده بود که اگر بشنوم کسی پیرو موسی بن جعفر است، گردن او و گردن موسی بن جعفر را میزنم!
یعنی کسی نباید جرأت کند موسی بن جعفر علیه السلام را تبلیغ کند.
از طرف دیگر میگفت حتّی بتپرستها هم بیایند و حرف بزنند.
یعنی عدّهای به سراغ بتپرستی میروند، عدّهای به سراغ تصوّف میروند، عدّهای به سراغ فلان مذهب میروند، عدّهای به سراغ فلان مشرب میروند، به هر سمتی که بروند به سمت موسی بن جعفر علیه السلام نرفتهاند، از نظر هارون این عمل برنده بودن بود. هارون میخواست فقط به سمت حضرت موسی بن جعفر نروند، وگرنه هرجایی که دوست دارند بروند.
برای جامعه راهکار داشتند، اینها بعضی از مذاهب را بصورت جدّی ترویج میکردند، اما به اسم آزادی میگفتند شما مسیری که ما میگوییم را دوست ندارید؟ ایرادی ندارد بتپرست یا معتزله یا اهل خوارج باشید، یعنی زمان موسی بن جعفر علیه السلام «خوارج» مذهب شد! تا قبل از آن جامعهی اسلامی با خوارج مانند کفّار برخورد میکردند، ولی اینها میگفتند اگر میخواهید خوارج باشید ایرادی ندارد، فقط با موسی بن جعفر نباشید.
همه آزاد بودند که عقاید خود را تبلیغ کنند، اما موسی بن جعفر علیه السلام حتّی نباید امام جماعت باشد یا به منبر برود یا نباید درس داشته باشد، موسی بن جعفر سلام الله علیه دائم در زندان است! ولی میگفتند آزادی برقرار است، ما فقط با همین یک نفر مشکل داریم، همین یک نفر جامعه را بهم میریزد، وگرنه ما با بقیه کاری نداریم!
لذا آن عالم بزرگ ما هم، بزرگوار، رضوان الله تعالی علیه، ان شاء الله خدای متعال شفاعت او را نصیب ما هم کند، میگوید اینها خیلی آزادیخواه بودند!
وقتی آزادیخواه بودند که حداقبهبا پاکترین انسان روی زمین، به بیآزارترین انسان روی زمین، به مفیدترین انسان روی زمین، یعنی موسی بن جعفر علیه السلام، به اندازهی همان بتپرست فرصت حرف زدن بدهند، وقتی فرصت نمیدهند، این چه آزادیخواهی است؟
از طرفی به جهاتی امامزادگانی هم فرصت پیدا کردند، حکومت هم راضی بود، اینها هم شروع کردند به ادّعا، که ما هم فرزندان اهل بیت هستیم. در هر شهر یک نفر علمی بدست گرفت.
بخش زیادی از این روایاتی که میگوید اگر کسی قبل از ظهور حجّت علم قیام بردارد فلان میشود، برای اینهاست. چون اینها به دنبال این نبودند که نهی از منکر کنند، در هر شهری هر کسی که میتوانست میگفت من امام هستم، و اگر قدرت پیدا میکردند و چند دِه را میگرفت، به نام او سکّه ضرب میکردند.
وقتی سکّه ضرب میکنند یعنی بانک مرکزی دارند، یعنی پول و قدرت دارد.
هر کسی از راه رسید در گوشهای قیام کرد و میگفتند ما امام بر حق هستیم. بعضی از اینها ائمه علیهم السلام را کتک میزدند که از ائمه بیعت بگیرند.
بخش زیادی از آن روایات میگوید هر کسی قبل از قیام حضرت حجّت ارواحنا فداه قیام کند… یعنی آنها علم امامت بلند میکردند، نه اینکه فقیهی بلند شود و بگوید میخواهم در راه خدا نهی از منکر کنم و خودش را سرباز کوچک امام بداند. اینجا بحث چیز دیگری است، آنها ادّعای امامت میکردند.
عبادت حیرتانگیز امام کاظم علیه السلام
اولین اقدامی که موسی بن جعفر علیه السلام کرد این است، اول مردم بدانند استاندارد و تراز امام اهل بیت کیست. عبادت گستردهی طولانی.
موسی بن جعفر سلام الله علیه نمیتواند منبر برود و درس بگوید و نماز جماعت بخواند، اما میتواند عبادت کند. عبادت میکرد و ضجّه میزد.
هر کسی گرفتار میشد و به دنبال معنویت بود، بصورت پنهانی خود را به موسی بن جعفر علیه السلام میرساند و التماس دعا میگفت!
یعنی نمیتوانند بگویند که موسی بن جعفر علیه السلام در مسجدالنّبی نماز نخواند، میتوانند بگویند منبر نرود و امام جماعت نباشد و درس نداشته باشد. نمیتوانند بگویند حج نرو.
ائمهی ما حج میرفتند، گنهکار و غرق به گناه و… میدیدند آقا به خانهی خدا نگاه میکند و شانههای مبارک او میلرزد. میپرسیدند چرا شما «لبّیک» نمیگویید؟ میفرمود: میترسم لبّیک بگویم و بگویند دروغ میگویی.
اینها یکدیگر را نگاه میکردند و میگفتند ما چنین حسّی نداریم! این شخص چطور است؟
حضرت را زیر نظر میگرفتند، میدیدند حال حضرت دائم حال عبادت است.
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام طوری در سیاهچال عبادت کرده است که زندانبانها را بیچاره کرده است.
یکی از دوستان ما میگفت که موسی بن جعفر را در خواب دیدم، رؤیا به نظر صادقه میآید، دیدم آقا روی خود را پوشانده است. عرض کردم: آقا! دوست دارم شما را ببینم، دیدم حضرت در سیاهچال است. به من فرمود: دوست ندارم در این حال دیده شوم.
متوجّه نشدم برای چه، عرض کردم حال که روزی شده است شما را ببینیم دوست داریم اگر میشود روی مبارک شما را ببینیم. وقتی حضرت روی مبارک خود را کنار زد… آدمی که چهار سال است در زندان است چطور است؟ میگوید دیدم موهای مبارک حضرت بلند است، محاسن حضرت بلند است، روی صورت آثار شکنجه دارد. به دست و پای مبارک حضرت نگاه کردم… وقتی دست و پا را با زنجیر ببندند، این زنجیر سنگین است، دیدم حضرت با همین زنجیر سنگین دست بلند میکند و الله اکبر میگوید.
در آن صلوات میگوید: «الَّذِی کَانَ یُحْیِی اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُوَاصَلَهِ الاِسْتِغْفَارِ»، حضرت از اذان مغرب عبادت میکرد و به سجده میرفت، تا اذان صبح. برای اینکه جسارت میکردند و رقاصه میبردند و اذیت میکردند. دوباره از اذان صبح تا اذان ظهر به سجده میرفت، دائم در حال عبادت بود. این بدن آب شده بود.
مردم این عبادت را میدیدند.
مردم دیده بودند بعضی از سران صوفیه همینکه قدری اهل عبادت میشوند کاسهی گدایی بدست میگیرند، ولی هرچه محبّان و شیعیان موسی بن جعفر سلام الله علیه پول میآوردند، حضرت این پولها را به فقرا میداد.
صُرّهی موسی بن جعفر
ذهبی که غیرشیعهی تندروی بیادب است میگوید اگر میدیدند وضع یک آدم معمولی یا فقیر ناگهان تغییر جدّی پیدا کرد، میگفتند لابد کیسهی موسی بن جعفر علیه السلام به او رسیده است! صُرّهی موسی بن جعفر ضرب المثل شد!
آنقدر این عمل تکرار شد که گفتند موسی بن جعفر رقیب هارون است!
هارون که آن بیت المال حیرتانگیز را داشت، اگر بروید و جغرافیای حکومت هارون را ببینید، شاید دو سوم امروز جهان اسلام در اختیار او بود، و آنقدر پول و طلا در بیت المال هست، مقام معظم رهبری در کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» میفرمایند وقتی میخواستند شب عروسی بر سر دختر هارون سکّه بریزند، قوطیهای کوچکی میریختند، وقتی آنها را باز میکردی، میدیدید که در آن نوشته بود «فرمانداری فلان منطقه»، «یک سال خراج فلان شهر».
آدمِ به این ثروتمندی که جهان در اختیار او بود، میگفتند کیسههای موسی بن جعفر پُر و پیمانتر است تا پولی که سلطان خرج میکند!
امتحان میکردند و بعد میدیدند دوست و دشمن هم ندارد، هیچ کسی را با دست خالی رد نکرد.
اینکه شیعیان در طول تاریخ هروقت گرفتار میشدند به موسی بن جعفر علیه السلام پناه میبردند، به این جهت است که بصورت تجربی این موضوع را باور کرده بودند.
روضه و توسّل به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه
امشب شب جمعه است، گاهی اتفاقاتی آنقدر عجیب است، آدم منکر نیست، از شدّت تعجّب سؤال میکند.
ابن عرندس حلّی که جلسهی گذشته دو بیت از او خواندم… امشب هم یک بیت از او بخوانم، امیدوارم آن کلام علامه امینی رضوان الله تعالی علیه دربارهی ما محقق بشود و حضرت پا روی سر ما بگذارند، علامه امینی رضوان الله تعالی علیه گفت «لَم تَقرَأ فِی مَجلسٍ إلاَّ وَحَضَرَهُ الإمَامُ الحُجَّه المُنتَظَر عَجَّلَ الله تَعَالَى فَرَجَه»،[۱۱] یک بیت هم امشب میخوانم.
میگوید زمانی هست که میگویند پسر پیغمبر را کشتند، ولی زمانی هست که میگویند کاری کردند که من باور نمیکنم، میگوید: «أیُقْتَلُ ظَمْآناً حُسَیْنٌ بِکَرْبَلا» آیا واقعاً پسر پیغمبر را تشنه کشتند؟ نمیخواهد انکار کند، «وَ فی کُلِّ عُضْو مِنْ أنامِلِهِ بَحْرُ؟» اگر او دست خود را تکان میداد دریا دریا آب بود، پدر او ساقی کوثر بود، مهریهی مادرش آب رودخانهها و دریاها بود.
این تشنگی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه همه را بیچاره کرده است، دعبل که خواست مقابل امام رضا علیه السلام روضه بخواند، وقتی شروع کرد به روضه خواندن و واقعهی کربلا را گفت، بعد ناگهان خطاب را از حضرت رضا علیه السلام برداشت، خودش را در محضر بیبی دو عالم تصوّر کرد و برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روضه خواند.
گفت: «أَفاطِمُ لَوْ خِلْتِ الْحُسَیْنَ مُجَدَّلا» فاطمه جان! اگر الآن در کربلا بودی و میدیدی حسینت چطور غرق به خون است، «وَقَدْ ماتَ عَطْشاناً بِشَطِّ فُراتِ» میدیدی او را کنار آب فرات تشنه کشتهاند، «إِذاً لَلَطَمْتِ الْخَدَّ فاطِمُ عِنْدَهُ» اگر این صحنه را میدیدی به صورت خود میزدی…
برای چه این موضوع را عرض میکنم؟ میخواهم بگویم این جلسات ما، ولو گریه و به صورت زدنمان هم ارث است، هزار و دویست سال دست به دست گشته است. این روضهای است که جلوی امام رضا علیه السلام خواندهاند.
در روایت هست که امشب مادرش میزبان میهمانانِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است. گرچه دوریم به یاد تو سخن میگوییم… «صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِالله، صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِالله، صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِالله، اَلسَّلامُ عَلَیک وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ». امیدوارم روز قیامت ببینیم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای ما آغوش باز کرده است و امشب با آن دست شکسته برای ما هم دعا میکند، میزبان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است.
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مدام به کنار خیمهها میآمد و به میدان برمیگشت، مرتبهی آخر که آمد چیزی گفت که همه فهمیدند دیگر حضرت برنمیگردد. لباس کهنه خواست، لباس را به تن کرد، به دختران خود فرمود که در خیمهها بنشینید، از عجایب عالم است، این دخترها هم آنقدر مطیع بودند که به داخل خیمهها رفتند، با اینکه میدانند بابا وسط میدان تنهاست.
ببینید شاعری چطور تصویر کرده است، میگوید: «بَقِیَت عِفَافاً فِی الخِیَامِ جُسُومُهَا» از شدّت عفاف، تنِ دختران او در خیمهها بود، «وَ قُلُوبُهَا ارتَکَضَت إلَی المَیدان» ولی دلها وسطِ میدان بود…
وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وداع کرد و به سمت میدان برگشت، دیگر مرتبهی آخر بود، از خیمهها منصرف شده بود، میداند که دیگر برنمیگردد، میداند که دیگر فرصت زیادی ندارد، میداند این آخرین کلمات اوست، آخرین کلماتی که فرمود چیست؟ به وسط میدان رفت و فرمود:
«کَفَرَ الْقَومُ وَ قِدماً رَغَبُوا *** عَن ثَوَابِ اللّهِ رَبِّ الثَّقَلَیْنِ» ای بیچارهها! مقابل حقیقت کفر ورزیدید، از مسیر هدایت دور شدید… بعد شروع کرد به گفتن از مدحِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه…
اگر «زَیّنُوا مَجَالِسَکُم بِذِکرِ عَلِی بن أبِی طَالِب علیهالسلام»، اگر کسی القای خصوصیت کند باید بگوید «زَیّنُوا حَربَکُم بِذِکرِ عَلِی بن أبِی طَالِب علیهالسلام»، «زَیّنُوا شُعَارَکُم بِذِکرِ عَلِی بن أبِی طَالِب علیهالسلام»، «زَیّنُوا رَجَزَکُم بِذِکرِ عَلِی بن أبِی طَالِب علیهالسلام»… دید آخرین کلمات اوست و فرصت زیادی ندارد، مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود، فرمود:
«عَبَدَاللَّهَ غُلاماً یافِعاً *** وَ قُرَیْشٌ یَعْبُدُونَ الْوَثَنَیْنِ» پدر من هنوز بالغ نشده بود که خدا را پرستید و شما بتپرست بودید… «یَعْبُدُونَ اللّاتِ وَ الْعُزّى مَعاً» اینها دنبالِ لات و عُزَّی بودند، «وَ عَلِىٌّ کانَ صَلَّى الْقِبْلَتَیْنِ» بابای من به هر دو قبله نماز خواند.
میداند این حرفها برابر است با شدّتِ تیراندازی، میداند این حرفها کینهها را شعلهور میکند، ولی این آخرین فرصت است، وقتی میتوانم از علی بگویم چرا از غیراو بگویم؟ فرمود:
«لا لِشَىْءٍ کانَ مِنّی قَبْلَ ذا» من که گناهی نکرده بودم، «غَیْرَ فَخْری بِضِیاءِ الْنَیِّرَیْنِ» جز اینکه همهی افتخارم این دو نورِ نیّر است، «فاطِمُ الزَّهْراءِ أُمِّی، وَ أَبِی *** قاصِمُ الْکُفْرِ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنِ» پدرم کمر شما را در بدر و احد و حنین شکسته است.
تیراندازی گسترش پیدا کرد، حال برای اینکه من این جمله را توضیح بدهم اینطور عرض میکنم، آقای ما پنجاه و هفت ساله است، سنّی از ایشان گذشته است، تشنه است، داغ دیده است، از صبح چند مرتبه به میدان رفته است و جنازهی شهدا را برگردانده است، به دل دشمن رفته است، صورت به صورت علی اکبر علیه السلام گذاشته است، «عَلَی الدُّنیَا بَعدَکَ العَفَا»… گریه کرده است و علی را برگردانده است، قاسم بن الحسن علیه السلام را برگرداند، کنار علقمه رفت و دست به کمر برگشت، شیرخوار را به وسط میدان برد و برگرداند، به وسط میدان رفته است و صورت به صورتِ غلام خود گذاشته است، به وسط میدان رفته است و حبیب را برگردانده است، خسته است، تشنه است، داغ دیده است، جگر سوخته است، این موضوع ضعف را بر بدن مستولی میکند، زخم به تن نشسته است، دیگر دائماً در حرکت است، هزاران تیرانداز و سنگانداز هم دائم شلیک میکنند، «فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَهً»، یک لحظه ایستاد تا نفس تازه کند، «إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ»… سنگی به پیشانی مبارک حضرت نشست… «سنگ زدن» توهین خیلی بزرگی است، همینقدر به شما بگویم که وقتی خون از صورتِ حضرت جاری شد، فرمود: «بِسمِ الله وَ بِالله وَ فِی سَبِیلِ الله وَ عَلَی مِلَّهِ رَسُولِ الله»… من مسلمان هستم…
آنقدر ضربه شدید بود که قدری تعادل خود را از دست داد، وقوف حضرت چند ثانیه بیشتر شد، آماده شد حرکت کند ولی بدن دچار ضعف شده بود، خدا حرمله را لعنت کند…
وقتی تیر نشست، هرچه تلاش کرد که خود را روی اسب نگه دارد، دیگر نشد… خون فوران کرد… «فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ علیه السلام عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ»… از همان بالا با صورت زمین افتاد، «أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ»… اینجا نوشته است که حضرت را دوره کردند، ای کاش نوشته بود که با شمشیر زدند، ولی نوشته است وقتی جلو آمد و دید سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نمیتواند بنشیند، به صدیقه طاهره سلام الله علیها جسارت کرد…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] زیارت جامعه کبیره
[۵] بِشارَهُ الْمُصْطَفی لِشیعهِ الْمُرْتَضی، صفحه ۱۰۵ (حدّثنا أبی ، عن محمّد بن أحمد بن یحیى ، عن عمر بن علی ، عن عمر بن زید ، عن عمّه محمّد بن عمر ، عن أبیه ) [١] ، عن علی بن الحسین [٢] بن علی الرازی فی درب مسلخکاه بالری فی ذی القعده سنه ثمان عشره وخمسمائه املاء من لفظه ، قال : حدّثنا أبو عبدالله الحسین بن محمّد بن نصر الحلوانی فی داره غرّه ربیع الآخر سنه إحدى عشره وثمانین وأربعمائه بکرخ بغداد املاء من لفظه ، قال : حدّثنی الشریف الأجل المرتضى علم الهدى ذو المجدین أبو القاسم علی بن الحسین الموسوی رضیاللهعنه فی داره ببغداد فی برکه زلزل فی شهر رمضان سنه تسع وعشرین وأربعمائه ، قال : حدثنی ابی الحسین بن موسى ، قال : حدثنی ابی موسى ابن محمد ، قال : حدثنی أبی محمّد بن موسى ، قال : حدّثنی أبی موسى بن إبراهیم ، قال : حدّثنی أبی إبراهیم بن موسى ، قال : حدّثنی أبی موسى بن جعفر ، قال : حدّثنی أبی جعفر بن محمّد ، قال : حدّثنی أبی محمّد بن علی ، قال : حدّثنی أبی علی بن الحسین ، قال حدّثنی أبی الحسین بن علی ، قال : حدّثنا جابر بن عبدالله الأنصاری قال : قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله : « زیّنوا مجالسکم بذکر علی بن أبی طالب علیهالسلام »)
[۶] علل الشرایع، جلد ۱، صفحه ۱۸۲ (حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اَلْحَاکِمُ اَلْمَرْوَزِیُّ اَلْمُقْرِی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ اَلْمُقْرِی أَبُو عَمْرٍو قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلْمَوْصِلِیُّ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَاصِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو زَیْدٍ اَلْکَحَّالُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: کَانَتْ فَاطِمَهُ عَلَیْهَا السَّلاَمُ إِذَا دَعَتْ تَدْعُو لِلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنَاتِ وَ لاَ تَدْعُو لِنَفْسِهَا فَقِیلَ لَهَا یَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنَّکِ تَدْعِینَ لِلنَّاسِ وَ لاَ تَدْعِینَ لِنَفْسِکِ فَقَالَتِ اَلْجَارَ ثُمَّ اَلدَّارَ .)
[۷] سوره مبارکه شوری، آیه ۲۶ (وَیَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَیَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ ۚ وَالْکَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ)
[۸] الکافی، جلد ۲، صفحه ۵۰۷ (عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَهَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : فِی قَوْلِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: «وَ یَسْتَجِیبُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ » قَالَ هُوَ اَلْمُؤْمِنُ یَدْعُو لِأَخِیهِ بِظَهْرِ اَلْغَیْبِ فَیَقُولُ لَهُ اَلْمَلَکُ آمِینَ وَ یَقُولُ اَللَّهُ اَلْعَزِیزُ اَلْجَبَّارُ وَ لَکَ مِثْلاَ مَا سَأَلْتَ وَ قَدْ أُعْطِیتَ مَا سَأَلْتَ بِحُبِّکَ إِیَّاهُ .)
[۹] الکافی، جلد ۲، صفحه ۵۰۸ (عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: رَأَیْتُ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ جُنْدَبٍ فِی اَلْمَوْقِفِ فَلَمْ أَرَ مَوْقِفاً کَانَ أَحْسَنَ مِنْ مَوْقِفِهِ مَا زَالَ مَادّاً یَدَیْهِ إِلَى اَلسَّمَاءِ وَ دُمُوعُهُ تَسِیلُ عَلَى خَدَّیْهِ حَتَّى تَبْلُغَ اَلْأَرْضَ فَلَمَّا صَدَرَ اَلنَّاسُ قُلْتُ لَهُ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا رَأَیْتُ مَوْقِفاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْ مَوْقِفِکَ قَالَ وَ اَللَّهِ مَا دَعَوْتُ إِلاَّ لِإِخْوَانِی وَ ذَلِکَ أَنَّ أَبَا اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَخْبَرَنِی أَنَّ مَنْ دَعَا لِأَخِیهِ بِظَهْرِ اَلْغَیْبِ نُودِیَ مِنَ اَلْعَرْشِ وَ لَکَ مِائَهُ أَلْفِ ضِعْفٍ فَکَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ مِائَهَ أَلْفٍ مَضْمُونَهً لِوَاحِدَهٍ لاَ أَدْرِی تُسْتَجَابُ أَمْ لاَ .)
[۱۰] زیارت عاشورا
[۱۱] شعراء الغدیر فی القرن التاسع، صفحه ۱۲
پاسخ دهید