حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ ۲۷ اسفندماه ۱۴۰۳ به مناسبت شب هفتم ماه مبارک رمضان در مسجد ارک تهران به سخنرانی با موضوع “درنگی در سیره امام کاظم علیه السلام” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
⚠️ به اطلاع میرساند، هر یک از جلسات «درنگی در سیره امام کاظم علیه السلام» شامل دو بخش میباشد که موضوعِ بخش نخست از هر جلسه، با موضوع بخشِ نخستِ ده جلسه اولِ فصل سوم «سیر تکوّن عقاید شیعه» مشترک میباشد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه افضل صلوات المصلّین و وجود مبارک موسی بن جعفر صلوات الله و سلامه علیهما صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیه الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات قبل
ما این شبها دو بحث داریم، یک مقدّمه داریم که برای همهی ماه و تمام جلسات است، و یک بحث راجع به موسی بن جعفر سلام الله علیه.
یک جهت این امر این است که من خواستم در بحث تعادل برقرار شود، اگر همهی بحث راجع به موسی بن جعفر سلام الله علیه و سیرهی حضرت باشد، شاید قدری سنگین به نظر برسد. خواستم بحث را با قسمت اول سهل التناول کنم.
در قسمت اول راجع به اهمیّت این جلسات، توقع اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین از ما، باید چکار کرد، چه ویژگیها و چه آفاتی دارد، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چه فنی به ما آموزش دادهاند که از آفات این موضوع جلوگیری کنیم، پشت سر هم دعا کنیم و… با یکدیگر گفتگو میکنیم.
جلسهی قبل عرض کردیم همین نفسِ حضور، جهتِ تکوینی دارد، اثر وضعی دارد. در این جلسه میخواهم یک وجه دیگری برای این اصل حضور عرض کنم.
لزومِ بیانِ فضائلِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
ما خیال نکنیم که حرفها راجع به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین گفته شده است و کتابها هم ثبت شده است و تمام شده است و دیگر کسی نمیتواند کاری کند.
اگر ما بیست سال در بیان بعضی حقایق کمتوجّهی کنیم، بعد از بیست سال دیگر نمیتوانیم خیلی از حرفها را در جامعه مطرح کنیم، پذیرش گوش جامعه نسبت به آن حرفها کم میشود.
بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که بعثت حضرت بیست و سه سال بود، بیست و پنج سال اجازه ندادند معارفی راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه منتشر شود، بعد از بیست و پنج سال آنقدر جامعهی اسلامی عقب رفت و عقب افتاد که بین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و پسرِ هند، عدّهی ایستادند و گفتند ببینیم اسلام گفته است که حق با چه کسی است!
یکی از اصحاب مهم پیغمبر، و از اصحاب مهم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، که همهی شما او را بعنوان نماد بصیرت میشناسید، یک نفر در سطح عمّار که شهید صفین است، به نقلی در جمل در جنگ شرکت نکرد و در صفین هم تا شهادت عمّار در جنگ شرکت نکرد و گفت شک دارم که آیا حق با علی است یا نه!
این آدمی که بعداً که حق را فهمید جنگید و خطبه خواند و دفاع کرد و در راه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جان داد و عاقبت به خیر شد و حضرت هم برای او گریه کرد؛ چه اتفاقی رخ میدهد که حتّی این آدم هم گیر میکند؟
بیست و پنج سال اجازه ندادند معارفی منتقل شود!
وقتی ما در این جلسات شرکت میکنیم هم وظیفهی سخنران سنگین است، و هم باری سنگین برای شنونده است. ما خیال نکنیم که گفتنِ این مطالب برای اهل منبر است. انسان از صبح تا شب اینقدر حرف میزند که عموماً خبر خیلی مهمّی هم نیست، ایرادی ندارد که مثلاً وقتی به کافه میروند هم دقایقی راجع به روایتی صحبت کنند.
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فرمودهاند کسی که در جلسهای شرکت کند که چند شیعه دور هم نشستهاند و بلند میشوند و چیزی از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نگویند، روز قیامت حسرت میخورد.
اگر امروز ما کم بگذاریم، بیست سال قبل شما فقر این موضوع را احساس میکنید.
من اینجا این موضوع را خارج از بحث عرض میکنم، اگر شما میبینید که در بعضی از سکّوهای مجازی، بعضی از جریانها، که بخشی از آنها برای منافقین خارج از کشور هستند، برخی دیگر جوانان گمراه هستند و به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جسارت میکنند، چون ما وظایف خود را درست انجام ندادهایم، یعنی درسِ «سیره اهل بیت علیهم السلام» دانشگاهها کاری نمیکند، من درست کار نمیکنم، و اگر کمکاری زیاد صورت بگیرد، بمرور خواهید دید که بر سر چهارراهها از این خزعبلات میگویند.
عوارضِ نگفتنِ از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جامعه
روزی ابن عباس که پیرمرد شده بود در حال عبور از جایی بود، چشمان او نمیدید یا خیلی کمبینا شده بود، پسرش دست او را گرفته بود و حرکت میکردند، عدّهای جوان در جایی جمع شده بودند، ناگهان ابن عباس چیزی شنید و گفت: اینها چه غلطی کردند؟ مرا برگرد تا ببینم… پسرش گفت: «سَبُّوا عَلِیّاً»[۴] [نعوذبالله] در حال دشنام دادن به علی هستند.
ابن عباس برگشت و گفت: آیا شما به خدا فحش میدهید؟
گفتند: ای پیرمرد! چه میگویی؟ اگر کسی به خدا جسارت کند که کافر است!
یعنی میفهمیدند که جسارت به خدا کفر است.
ابن عباس گفت: به پیغمبر چطور؟ آیا به پیغمبر جسارت میکنید؟
گفتند: کسی که به پیغمبر جسارت کند که دین ندارد!
ابن عباس گفت: نسبت به علی چطور؟
گفتند: همین الآن در حال جسارت به علی بودیم!
ابن عباس فرمود: بخدا سوگند خودم از پیغمبر شنیدم که «مَنْ سَبَّ عَلِیّاً فَقَدْ سَبَّنِی».
یعنی اینها نمیدانستند.
هم نمیدانستند، هم کسانی مانند معاویه را بعنوان نماد اسلام میدیدند.
بیست و پنج سال بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، باید دوباره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را از صفر به جامعه معرّفی میکردند!
همینکه حضرت قدری راجع به خود صحبت میکردند، جامعه میگفت نستجیربالله او کذّاب است و ادّعای دروغ میکند!
اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمود که من پشت پرده را میفهمم، آن جامعه پوزخند میزدند؛ همانطور که اگر من چنین چیزی به شما بگویم. کاری کردند که بعد از بیست و پنج سال، آن وصی پیغمبر، یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که وارد میشد… در روایت دارد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بغل کرد و «هُوَ یُقَبِّلُ یَدَیه» دست او را بوسید و فرمود: «مَنزِلَهُ عَلِیٍ عِندِی کَمَنزِلَتِی مِنَ الله»، جایگاه علی برای من مانند جایگاه من نزد خدای متعال است.
روایت دارد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نشسته بود، اگر کسی به علی بن ابیطالب «یا امیرالمؤمنین» میگفت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم لبخند میزد و خوشحال میشد.
روایت دارد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نشسته بود، ناگهان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وارد شد، پیامبر فرمایش خود را قطع کرد و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نگاه کرد و شروع کرد به لبخند زدن. همینطور امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نگاه میکرد و به او اشاره کرد که جلو بیا؛ تا اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نزدِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد.
اول خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عمل کرد، بعد در یک روایت فرمود: «اَلنَّظَرُ إِلَى وَجْهِ عَلِیٍّ عِبَادَهٌ»،[۵] در روایت دیگری فرمود که هر پیغمبری نقطهی اوجی دارد، بیشتر از جمعِ همهی آن فضائل اینجاست، فرمود: «مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِی عِلْمِهِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى هَذَا فَإِذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ».[۶]
بیست و پنج سال گذشت، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از آن کسی که همه چیزِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود… اصلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمیتوانست دوریِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را تحمّل کند، مردم دیده بودند که هر مرتبه زهرای مرضیه سلام الله علیها میآمد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آغوش باز میکرد، این عمل ممکن بود در یک روز سه مرتبه رخ دهد، هر مرتبه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وارد میشد حال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تغییر میکرد، ولو اگر در یک روز ده مرتبه رخ میداد، چون اصلاً تحمّلِ ثانیهای فراق نداشتند.
لذا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی برای شهادت خود دعا میکرد، چرا مستجاب نمیشد؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که مستجاب الدّعوه است.
امام صادق علیه السلام فرمودند چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود که من از خدا خواستم که علی قبل از من از دنیا نرود.
مردم این محبّت را که دیده بودند، بیست و پنج سال گذشت، بعد از بیست و پنج سال، مانند ریگ به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت میکردند. این موضوع را هم بدانید که معاویه شروعکنندهی جسارت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبود، آن کسی که جمل را آفرید شروعکنندهی اصلی بود. حرفهایی راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زده است، و در عصر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جلساتی برای جسارت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارد که آنها شروعِ همهی این مصیبتهاست؛ معاویه بعداً این امر را توسعه داده است.
نشستن ما در این جلسات اینطور است که هم گوینده باید قدر بداند و وقت بگذارد و کار کند و حرف حساب بزند، شنونده هم باید قدر بداند. روز قیامت همهی ما برای هر ثانیه از این جلسات حسرت خواهیم خورد.
آن شخص نزد ابن عباس آمد و گفت: این علی چرا اینطور است؟ شمشیر به دوش و (نستجیربالله) متکبّر است، این طرف جملیها را کشته است، آن طرف صفّینیها را کشته است، این طرف نهروانیهای اهل عبادت را کشته است.
البته بحث روشن است، آن جملیها قبل از جمل چقدر آدم کشتهاند، شیوهی جنگیدن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، آقایی و جوانمردی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، شیوهی شروعِ جنگِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روشن است.
ابن عباس گفت: تو از من سؤال میکنی؟ علی اعلم است یا من؟
آن شخص گفت: اگر علی اعلم بود که از تو نمیپرسیدم!
ابن عباس گفت: خاک بر سرِ تو! من هرچه دارم از علی دارم، ولی علی چیزهایی دارد که من ندارم. علم علی نسبت به علم همهی اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مانند هفت دریاست و یک قطره!
این حرفهایی که امروز ساده به نظر میرسد… همین امروز من خارج از بحث به شما عرض میکنم که اگر سری به مراکز دانشگاهی، قسمت علوم انسانی، بخش تاریخ اسلام بزنید، بصورت استثنائی موارد کمی استاد باسوادِ معتقد هست، از آنطرف موارد متعدد هم هست که نه عصمت قبول دارند، نه غدیر قبول دارند.
اگر ما بیست سال کم بگذاریم، بیست سال بعد فرزندان و نوههای ما ممکن است نعوذبالله حرفهایی بزنند که شما بگویید حرفهایی که از بنی امیّه میشنیدیم، امروز از اینها میشنویم.
امروز رگ و ریشههای این امر وجود دارد.
اگر بابِ این حرفها باز نشود… الحمدلله شیعیان حرف و منطق دارند و نمیترسند، اگر باب گفتگو باز شود ما حرف برای گفتن داریم، اگر باب گفتگو بسته شود ما ضرر خواهیم کرد، بعد از مدّتی میبینیم هیچ خبری نیست.
گنجی به نام «صلوات بر حجج طاهره»
بعضی اوقات این گنجها آنقدر رایگان و ارزان به دست ما رسیده است که ما قدر نمیدانیم.
مفاتیح الجنان را که باز کنید، بعد از زیارت جامعه کبیره، دعای بعد از زیارت مختصر هست، بعد از آن بابی به نام «صلوات بر حجج طاهره» هست.
این صلوات از امام عسکری علیه السلام به ما رسیده است و شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه هزار سال قبل در کتاب «مصباح المتهجد» برای ما نقل کرده است.
این «صلوات بر حجج طاهره» چهارده صلوات است، هر کدام از این صلواتها ویژگیهای آن امام را بیان میکند. این صلوات بسیار مهم است.
برای اینکه شما به این صلوات توجّه کنید این خاطره را تعریف میکنم، چون از فقر من است میگویم.
زمانی من نیّت کردم که حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، حرم حضرت رضا صلوات الله علیه، حرم هر امامی که بروم، چون ما بر سرِ سفرهی امام رضا علیه السلام هستیم، دوست داریم کاری برای حضرت انجام دهیم، از طرفی هم نمیتوانیم کاری برای امام رضا علیه السلام انجام دهیم، از طرف امام رضا علیه السلام این صلواتی که برای امام کاظم سلام الله علیه در این چهارده صلوات هست را میخواندم… گنج عظمای این صلوات، صلوات بر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است… من این صلوات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و صلوات بر موسی بن جعفر علیه السلام را از طرف امام رضا علیه السلام میخواندم، از طرف حضرت معصومه سلام الله علیها هم میخواندم. وقتی به حرم امام رضا علیه السلام میرفتم از طرف هر دو بزرگوار میخواندم. وقتی به نجف میرفتم از طرف امام رضا علیه السلام صلوات بر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و صلوات بر موسی بن جعفر علیه السلام را میخواندم.
نزد آقایی رفتم، که نمیخواهم نام ایشان را ببرم، شما ایشان را میشناسید، ایشان اهل عبادت و تهجّد است…
سه مرتبهی آخر که به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها رفته بودم، چون جلسهی درسی داشتم و عجله داشتم، نرسیدم این صلوات بر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام که درواقع توسّل به موسی بن جعفر علیه السلام است را بخوانم. یعنی طی ده روز سه مرتبه به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها رفتم و این صلوات جا افتاد.
به خدمت آن آقا رفتم، ایشان فرمود که چرا توسّل خودت به موسی بن جعفر علیه السلام را ترک کردی؟ آقا عنایت دارند.
من فهمیدم در این صلوات که روایت از امام عسکری علیه السلام است ویژگی وجود دارد، حلاوت این صلوات کاملاً روشن است.
هر چهارده صلوات حلواست و در هر کدام از آنها دهها نکته وجود دارد، اینطور هم نیست که فقط سلام و درود باشد، هر کدام ویژگیهایی از آن امام را بیان کرده است.
مثلاً برای امام جواد علیه السلام میگوید «مَعْدِنِ الْوَفاءِ» میگوید، این عبارت را برای همه نمیگوید. برای حضرت رضا علیه السلام یک عبارت خاص دارد، همینطور برای هر امامی.
برای موسی بن جعفر سلام الله علیه اینطور شروع میشود: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی الْأَمِینِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ الْبَرِّ الْوَفِی» سلام بر آن آقایی که اهل خیر و وفاست، «الطَّاهِرِ الزَّکی، النُّورِ الْمُبِینِ، الْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ عَلَی الْأَذی فِیک» خدایا! در راه تو خیلی اذیّت شده است، «اللّهُمَّ وَکما بَلَّغَ عَنْ آبائِهِ مَا اسْتُودِعَ مِنْ أَمْرِک وَنَهْیک، وَحَمَلَ عَلَی الْمَحَجَّهِ» خدایا! به حق آن آقایی که آنچه باید از پدرانش بیان میکرد، بیان کرد و بار مسیر هدایت را به دوش کشید، «وَکابَدَ أَهْلَ الْعِزَّهِ وَالشِّدَّهِ» خیلی در راه تو از اهل اذیّت، اذیّت دید، «فِیما کانَ یلْقی مِنْ جُهَّالِ قَوْمِهِ، رَبِّ فَصَلِّ عَلَیهِ أَفْضَلَ وَأَکمَلَ مَا صَلَّیتَ عَلَی أَحَدٍ مِمَّنْ أَطاعَک وَنَصَحَ لِعِبادِک إِنَّک غَفُورٌ رَحِیمٌ».
اگر بخواهم راجع به این متن صحبت کنم، خود این متن یک دهه فرصت نیاز دارد، اما اجمالاً همینقدر عرض میکنم که امتحان کنید، وقتی به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها رفتید، از طرف حضرت معصومه سلام الله علیها و امام رضا علیه السلام یک مرتبه این صلوات را بخوانید.
موسی بن جعفر سلام الله علیه از آن آقاهایی است که عنایت ایشان ملموس است، ان شاء الله خدای متعال روزی کند. ما که اینقدر دوست داریم امام رضا علیه السلام به ما عنایت کند، امام رضا علیه السلام نسبت به پدر خود غیور است.
اگر من از دنیا رفتم و شما در مجلس تشییع من شرکت کردید، صلوات بر موسی بن جعفر علیه السلام و صلوات بر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بخوانید، والله العلی العظیم میارزد که انسان بمیرد و جنازهی او را بلند کنند که نام موسی بن جعفر علیه السلام برده شود.
ما نشستهایم، عمر ما مانند باد میگذرد، خبر نداریم این کلمات میتوانند لحظه به لحظه ما را به بهشت ببرند و بچرخانند، بهشت ما گفتنِ همین حرفهاست.
ما اینطور هستیم که اگر کسی بخواهد نام ناموس ما را ببرد، حالمان بهم میخورد. ولی امام عسکری علیه السلام از آقایی خود به ما یاد داده است که وقتی گرفتار شدیم، دلمان نزد هر امامی که گیرد کرد، این چند جمله را بگوییم، آنها هم بدهکار کسی نمیشوند.
این هم از الطاف الهی است، دیگر مسلمین از این جلسات ندارند، جلساتشان روح ندارد، این برکتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که ما را دور یکدیگر جمع کرده است.
عبرتی تلخ از تاریخ
در دورهای که امامتِ موسی بن جعفر سلام الله علیه بود، حضرت خیلی سختی کشید. یک سختی برای هارون و منصور و سختگیریهای شدید آنها بود، یک سختی هم آن فامیلهایی بودند که هوس میکردند به قدرت برسند.
دوره موسی بن جعفر سلام الله علیها و امام رضا علیه السلام برای انقلاب خیلی دورهی عبرت است.
شما اینطور نگاه نکنید که بگویید ما در دورهی انقلاب بودیم… ما فکر میکردیم کسی ولیّ خداست، آقایی که خیلی از شما در جلسات عاشورا و شبهای قدر او شرکت کردید و ضجّه زدهاید، به خدای متعال پناه میبرم، اصلاً دوست ندارم اینطور بگویم، کار به جایی میرسد که به کشور دیگری میرود و نستجیربالله… ان شاء الله خدای متعال به همهی ما توفیق توبه بدهد، این سقوط جگرسوز است… اینکه او به انقلاب و رهبر انقلاب فحش بدهد من خیلی تعجّب نمیکنم، اما او گفت: من بخاطر آن دیوانهبازیهایم در گریه بر سیّدالشّهداء از شما عذرخواهی میکنم!!!
اول باید دل انسان برای خودش بسوزد و بترسد که وقتی آنها تکان خوردهاند، من که هیچ نیستم…
اما اگر دورهی سیرهی موسی بن جعفر علیه السلام را ببینیم، انسان کمی متوجّه میشود که اگر فتنه شود کسانی زمین میخورند که اصلاً کسی فکر آنها را نمیکند.
لذا وقتی انسان این آیهی قرآن را میبیند، گوشت و پوست انسان جمع میشود، «فَلَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»،[۷] اگر کسی به خودش مطمئن باشد حتماً خسارت میبیند.
موسی بن جعفر علیه السلام از یک جهت با خودیهایی درگیر است که آنها چقدر اذیت کردند، از یک طرف این ماجرای حکومت هارون است.
هدایتِ خانوادهی «سِندی بن شاهِک» توسّط موسی بن جعفر علیه السلام
جلسهی گذشته بحث تا اینجا رسید که موسی بن جعفر علیه السلام را به زندان میانداخت، بعد از مدّتی زندانبان میگفت که من اصلاً حجّت شرعی ندارم که این شخص را به زندان بیندازم، چطور این شخص را به زنجیر بستهای و به زیرزمین خانهی ما انداختهای؟ یا استعفای مرا بپذیر و یا من او را رها میکنم.
در حالی که هارون در اوج اقتدار بود و وقتی او حرکت میکرد نفسها در سینه حبس میشد.
این موسی بن جعفر سلام الله علیه باید چه جذّابیتی میداشته است؟
زمانی گفتند رقاصه ببرید، دیدند این رقاصه به عابده تبدیل شد!
هنر ائمهی ما این است که وحشیها را آدم میکنند. امشب من این موضوع را گفتم که بگویم آقا جان! یا موسی بن جعفر! من هم یک وحشی هستم.
هارون پول دارد، لشکر دارد، زندان دارد، زندانبان دارد، شکنجهگر دارد، اما دو روز که میگذرد زندانبان دیگر نمیتواند زندانبانی کند و بیچارهی موسی بن جعفر علیه السلام میشود.
شما ببینید اگر در جامعهی ما، دینداران ذرّهای، نفحهای، رایحهای، اشعهای از موسی بن جعفر علیه السلام داشته باشند، در جامعه اینقدر نفرتپراکنی نمیشود که هر چرندگویی نسبت به دینداران شبههای کند، عدّهای باور کنند. طبعاً وظیفهی چرندگو، چرندگویی است، مؤمنین باید محبّت پخش کنند، مؤمنین باید عملاً بذرِ محبّت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را پخش کنند که اینقدر هم راحت راجع به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شبهه مطرح نشود.
باید روی هر چیزی که مانع دوست داشته شدن دین شود تأمّل کرد و از ربّانییّن پرس و جو کرد.
کارد به استخوان هارون رسید، چه کسی را زندانبان قرار دهیم؟ که یا موسی بن جعفر را فراری ندهد و یا دیگر او را شکنجه نکند؟ یا استعفا میدهد و فرار میکند، یا وقتی قبول میکند، جلوی ما شکنجه میکند و پشت ما شکنجه نمیکند.
گفتند یک رذلِ پستی را قرار میدهیم که اصلاً مسلمان نیست، «سندی بن شاهک» است، یهودی است، شکنجهگر است. به ربّانی امّت «اِبْنِ اَبی عُمَیْر»، وقتی او را به زندان انداخت صد ضربهی شلاق زد و پشت او را مملو از زخم کرد. اصلاً رحم و مروّت ندارد. موسی بن جعفر را به سندی بن شاهک میسپاریم.
هدایت اختیاری است، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا با خیلیها حرف زد، حدود بیست نفر از لشکر دشمن به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پیوستند و شهید شدند، سی هزار نفر هم نیامدند. هدایت اختیاری است. اینطور نیست که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آنها را هیپنوتیزم کند. دعوت میکند و همهی تلاش خود را میکند، هر کسی که بخواهد را در آغوش میکشد. «وإنَّ الرّاحِلَ إلَیکَ قَریبُ المَسافَهِ»،[۸] تو را به جایی میبرد که مردم به تو هم سلام کنند. شاید بیش از بیست نفر از آن کسانی که ما به آنها «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ»[۹] میگوییم، آن طرف بودند! آقا اینها را به اینطرف آوردند و توبه کردند و حضرت آنها را سیر داد و آنها ولایتی شدند و در راه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جان دادند، امروز به آنها میگوییم «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ، بِأبِی أنتُم وَ اُمِّی»، اما این موضوع اختیاری است و همه هم به این سمت نمیآیند، عدّهای میآیند و عدّهای هم نمیآیند.
موسی بن جعفر علیه السلام زندانبانهای قبلی را لرزاند، گشتند و یک شخصی که از بقیه وحشیتر بود را پیدا کردند، «سِندی بن شاهِک».
روزی برمکیها با هارون خوب بودند و وزیر و… بودند، روزی میخواست اینها را بزند، طوری که منطقهی اینها را با خاک یکسان کرد. گفتند: چه کسی میتواند برود و اینها را تکه تکه کند و خانههای اینها را از بین ببرد؟ گفتند: سِندی بن شاهِک.
وحشیترین آدمی که میتوانستند پیدا کنند را آوردند.
«سِندی بن شاهِک» که در اوج پستی و وقاحت است و ایمان هم نیاورده است… اما موسی بن جعفر سلام الله علیه کار خود را میکند.
«سِندی بن شاهِک» را فرستادند که برود موسی بن جعفر علیه السلام را شکنجه کند، موسی بن جعفر علیه السلام در زندان است. یعنی زندانیِ در سیاهچال!
در این خانه، معلّمِ بچههای سندی بن شاهک که گاهی غذا میآورد و میبرد، حالات حضرت را دیده است، حضرت این معلّم را شیعه کرد!
از طریق معلّمِ پسرانِ سِندی بن شاهِک، دو بچهی سِندی بنِ شاهِک شیعه شدند!
خادمِ سِندی بن شاهک هم شیعه شد.
وقتی این اتفاقات رخ داد، این خادم بصورت پنهانی در خانهی شکنجهگرِ امام کاظم علیه السلام به فرزندان سِندی بن شاهِک حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یاد داد. بچههای سِندی بن شاهِک شیعه شدند.
خواهرِ سِندی بن شاهک متوجّه تغییرات شد، گفت: من میخواهم بیایم و این موسی بن جعفر را ببینم.
چون این زندان، زندانِ خصوصی بود، نمیتوانستند موسی بن جعفر علیه السلام را به زندانِ شهر ببرند، چون در اینصورت موسی بن جعفر علیه السلام یک لشکر درست میکرد.
زندان موسی بن جعفر علیه السلام خصوصی بود، انفرادی بود، اصلاً در کاخِ سِندی بن شاهِک بود.
خواهرِ سِندی بن شاهِک متوجّه شد که فرزندان سِندی بن شاهِک تغییر کردند. گفت: اجازه بدهید گاهی هم من برای موسی بن جعفر غذا ببرم.
او میایستاد و عبادتِ حضرت را میدید و گریه میکرد.
اینها یهودی بودند!
دوستان را کجا کنی محروم؟
او در به در به دنبالِ هدایتِ ماست، یا موسی بن جعفر! ما محبّ پدر شما هستیم، ما بیچارهی پسرِ شما هستیم.
ذهبی در «سیَر أعلامِ النُّبَلاء» و خطیب بغدادی در «تاریخ بغداد» نوشتهاند خاک بر سرِ آن قومی که قدرِ این شخص را ندانستند.
خواهرِ سِندی بن شاهِک شیعه شد، بچههای سِندی بن شاهِک شیعه شدند، نوادهی او شیعه شد، او از شعرای اهل بیت است! «دیوان کُشاجِم» برای نوادهی سِندی بن شاهِک است!
آیا هارون اصلاً میتواند با موسی بن جعفر علیه السلام درگیر شود؟
این دیوانی که در دست من است، مدحی دربارهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارد که طرف در مصر ترسیده و پانزده بیت آن را حذف کرده است. زمانی من در یک برنامهی تلویزیونی، از روی یک نسخهی خطی، پانزده بیتی که جا افتاده است را خواندم. الآن دو بیت از آنهایی که در این دیوان نیست… ولی نوشتهام مثلاً در برگ ۹۲ از نسخهی شمارهی ۱۲۶۱ کتابخانهی «فاضل احمد پاشا» ترکیه، از بخش کوپِرلی آمده است، در نسخهی ۶۸۴۱ أزهَریهی مصر، فلان کتابت و فلان صفحه هست.
این آدم از نوادههای سِندی بن شاهِک شیعهای اینطور شد که گفت «وَقَد عَلِمُوا أنَّ یَومَ الغَدِیر * بِجَهلِهِم جَرَّ یَومَ الجَمَل» همهی بدبختیهای امّت از آنجایی شروع شد که آن خانم در جمل، علی را غریب کرد… یعنی اینطور هم شیعه شد! بعد گفت: «عَدَلتُم بِهَا مَن إمَامِ الهُدَی» ای بیچارهها! از امامِ هدایت روی برگرداندید، «فَلَا عَدَلَ اللَّعنُ أم مَن عَدَل» برای خودتان لعن خریدید. انسان از علی بن ابیطالب روی به سمت چه کسی برمیگرداند؟ «یُخَالِفُکُم فِیهِ نَصُّ الکِتَاب» آیا شما قرآن نمیخوانید؟ قرآن بخوانید و ببینید در قرآن علی را پیدا میکنید یا دیگران را؟ «وَمَا نَصَّ فِی ذَاکَ خَیرُ الرُّسُل» روایات پیغمبر را ببینید، ببینید آیا جز مدحِ علی چیزی دارد؟ «نَبَضتُم وَصِیَّتَهُ بِالأرَی» روزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواست وصیت کند اهانت کردید، «وَقُلتُم عَلَیهِ الَّذِی لَم یَقُل» جسارت کردید و گفتید هذیان میگوید، «أیَمنَعُ فَاطَمَهً حَقَّهَا» چه کسی حقِ فاطمه را خورد؟ «ظَلُومٌ غَشُومٌ ظَنِیمٌ اُتُل» آن ناپاکزادهی تیرهروی سبکسرِ دستکج.
امامی که در سیاهچالهی زندان به دنبال هدایت است، آیا میشود ما به او توسّل کنیم و سفارش ما را به پسرش نکند؟
ما که کاری نکردهایم… او شکنجه شد… روزی فرمود که من بین این موضوع مخیّر شدم که شیعیانم را اذیّت کنند یا خودم را شکنجه کنم و خودم به دردسر بیفتم، «فَوَقَیْتُهُمْ وَ اَللَّهِ بِنَفْسِی»،[۱۰] من از خدا خواستم…
همانطور که فرشتهها آمدند و به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض کردند که واجب نیست شما تا آخر کار بروید، میتوانید برگردید. سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: ما به عهد خود وفا خواهیم کرد.
اینجا هم حضرت موسی بن جعفر فرمود که من بین این دو موضوع مخیّر شدم که بلا بر سر شیعیانم بیاید یا خودم به گردن بگیرم، «فَوَقَیْتُهُمْ وَ اَللَّهِ بِنَفْسِی».
آن آقایی که خودش را سپر ما کرد، برای دست و پای مبارک تو بمیرم که «ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ» است.
روضه و توسّل به حضرت علی اصغر سلام الله علیه
امشب میخواهم از زبان خدا روضه بخوانم.
همانطور که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام گردن گرفت، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم همه را گردن گرفت. خوب است که وقتی انسان معامله میکند پاکباز باشد و تا آخر کار بایستد. سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گشت و در گنجینهی خودش هرچه داشت در راه خدا داد.
اینجا خدای متعال روضه خوانده است، خدای متعال دو مرتبه این روضه را خوانده است، یک مرتبه در سوره مبارکه طه، و یک مرتبه هم در سوره مبارکه قصص. من چند آیه از سوره مبارکه قصص را عرض میکنم.
خدا خالق ماست، رگ خواب ما هم دست اوست، نقطهی قوّت و ضعف ما دست خدای متعال است، خدای متعال ما را میشناسد، فرموده است که «وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ»،[۱۱] وقتی میخواستم موسی را از آن خشم فرعون نجات دهم، به مادر موسی گفتم که اول او را شیر بده… مادر که میداند باید شیر بدهد، ولی چون من میدانم مادر اگر بچه را در آب بیندازد، مدام دل او به هزار راه میرود که نکند این بچهی من تشنه باشد… خدای متعال میفرماید که «وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ» به مادر موسی گفتم که اول بچه را خوب شیر بده که سیراب باشد، که نگران او نباشی، «فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ» اگر دیدی خانهها را یک به یک تفتیش میکنند و میخواهند به تو نزدیک شوند «فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ» این بچه را در یک صندوقچه به آب بینداز، «وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی»… اینجا خدای علی اعلی، خدایی که هوَ الصِّدق است به مادر موسی تضمین داد، «وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی» غم نخور، نترس، خودم او را حفظ میکنم، «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ»، من خدا هستم، من این موسی را به تو سالم برمیگردانم، نگران نباش، «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ» این بچه پیغمبر میشود، بزرگیِ او را میبینی، راه میرود، ازدواج میکند، پیغمبر میشود، نگران نباش، من که خدا هستم تضمین میکنم که «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ» او را برمیگردانم، «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا»[۱۲]…
خلاصه به آب افتاد و همسر فرعون گفت که شاید او نور چشم ما شود، بیایید او را نگه داریم، اینها هم نگاه کردند و بچه را نگه داشتند.
خدایی که فرمود «وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ»، اصلاً این بچه بزرگ میشود، او در بچگی نمیمیرد، او پیغمبر میشود، باز میفرماید… من مادر را خلق کردهام، خودم محبّت مادرانه را به مادر دادهام، برای همین دوباره فرمود «وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا»،[۱۳] باز مدام دلِ حضرت موسی خالی میشد، میگفت خدایا! میخواهند فرزند مرا چکار کنند؟ «إِنْ کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا»، مدام میخواست دلش خالی شود، من که خدا هستم دلِ او را محکم میکردم و میگفتم که او را برمیگردانم، «لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»؛ تا اینکه درنهایت خواهر او آمد و خواست مادرش را ببرد، من کاری کردم که موسی «حَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ»،[۱۴] از هیچ کسی شیر نخورد که مادرش او را ببیند.
خلاصه خواهرش رفت و گفت من کسی را میشناسم که به او شیر بدهد.
خدای متعال انتهای صفحه میگوید ما وعدهای به مادر موسی دادیم که «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ»؛ آیهی آخر صفحه میگوید «فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ»،[۱۵] او را به مادرش برگرداندم، «کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ» که هم چشمش روشن شود و هم غمگین نباشد، «وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» که بداند وعدهی خدا حق است.
خدایی که مادر را خلق کرده است میگوید که من خودم میدانم این مهر مادری یعنی چه؛ هرچه وعده میدهد باز دل مادر خالی میشود.
ولی کربلا یک مادری دارد که به او وعده ندادند که بچّه را برمیگردانند… اما از عشقی که نسبت به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داشت… وقتی حضرت برگشت، بچه بیتاب بود، خانمها این بچه را از این دست به آن دست میکردند و نمیدانستند باید چکار کنند، گریه میکرد ولی دیگر صدایی نداشت، سر افتاده بود، رنگ پریده بود، چشمها رفته بود…
قاعدتاً باید مادر بیتابی کند، ولی مادر از خیمهها بیرون نیامد، هیچ وعدهای هم به او داده نشده بود، او میداند که اگر او مهر مادری دارد، مهر پدریِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که بابای عالم است یعنی چه، حتّی از خیمهها بیرون نیامد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم سراغ او را نگرفت…
وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به کنار خیمهها آمد دید که این بچه را دست به دست میکنند ولی دیگر مستأصل هستند، فرمود: «نَاوِلِینِی وَلَدِیَ اَلصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ»،[۱۶]… شاید یک معنای این جمله این است که دیگر معلوم نیست چقدر زنده است… وقتی بچه را بغل گرفت دید که دیگر چیزی از او نمانده است…
دیدهاید زمانی بچهای وسط خیابان تصادف کرده است، کسی این بچه را در آغوش میگیرد و جلوی ماشینها را میگیرد، این کار جوانمردی است…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که برای خودش رو نمیزند، دید بچه رفتنی است، مادر هم آنقدر باوفاست که حتّی از خیمه بیرون نیامد، نخواست سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را بسوزاند…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم آقا و باوفاست، دید مادر اینقدر مرام گذاشته است… این حرف من است، فرمود: ما که به عالم رو نمیزنیم، رباب! بخاطر تو میروم…
به وسط میدان رفت…
وقتی کسی حرف میزند نباید وسط حرف او پرید، آقای ما چند مرتبه در حال حرف زدن بود، کاری کردند که دیگر حرف را ادامه نداد، فرمود: «یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی»[۱۷] اگر به من رحم نمیکنید… این طفل یک مادرِ مؤدّبِ چشمانتظار دارد… «فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ»…
هنوز حرف آقا تمام نشده بود که دید بچه دست و پا زد و خون پاشید…
من دیگر اینجا را ادامه نمیدهم، همینقدر ادامه میدهم که مقاتل نوشتهاند سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هنگام برگشت هم رویش نشد که به درِ خیمهی مادر برود، بچه را برد که پشت خیمهها دفن کند…
استاد آقای بهجت یک بیت گفته است که من همین بیت را میگویم، میگوید: بله! این مادر از خیمه بیرون نیامد، این مادر دیگر هیچوقت جلوی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ظاهر نشد، هیچ گزارشی نکردهاند که جایی برای فرزند خود گریه کرده باشد، بلکه جگرش برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میسوخت که حضرت اینقدر خجالت کشیده است…
وقتی در کاخ عبیدالله دید که آن ملعونِ ناپاکزاده با آن چوبدستی جسارت میکند، حضرت رباب سلام الله علیها دوید و سر را بغل گرفت و گفت: «وا حُسَینا فَلا نَسیتُ حُسَینا»،[۱۸]… از یاد من نمیرود.. بمیرم برای شرمندگی تو…
اما مرحوم آیت الله غروی اصفهانی رضوان الله تعالی علیه میگوید: درست است که این مادر مؤدّب بود، ولی مادر بود، خدا که گفته است مادرها چطور هستند… میگوید: سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که در حال رفتن به میدان بود…
مادرها همیشه جلو جلو میروند، وقتی هنوز بچه راه نمیرود میگویند: ان شاء الله راه برود و بدود… هنوز بچه حرف نمیزند، مادر میگوید: ان شاء الله حرف زدن تو را ببینم… وقتی این بچه شیرخوار است میگوید که ان شاء الله روزی تو را از شیر میگیرم…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که در حال رفتن به سمت میدان بود، این مادر میگفت: یعنی میشود این بچه سیراب شود؟
بعد که از شکاف خیمه دید چه اتفاقی وسط میدان رخ داد، گفت: «مَا خِلتُ أنَّ السَّهمَ لِلفِطَامِ» علی جان! فکر میکردم تو را با هر چیزی از شیر بگیرم، اما هیچوقت فکر نمیکردم تو را با تیر از شیر بگیرم…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] الأربعون حدیثا عن أربعین شیخا من أربعین صحابیا فی فضائل الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۹۶ (أَخْبَرَنَا اَلسَّیِّدُ اَلْمُرْتَضَى اَلسَّعِیدُ شَرَفُ اَلدِّینِ أَبُو اَلْفَضْلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْمُطَهَّرِ ، رَفَعَ اَللَّهُ دَرَجَتَهُ: أَخْبَرَنَا اَلْإِمَامُ أَبُو اَلْفَضْلِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ اَلطَّبَسِیُّ ، فِی کِتَابِهِ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ یُوسُفَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ بَامَوَیْهِ اَلْأَصْفَهَانِیُّ : حَدَّثَنَا أَبُو رَجَا مُحَمَّدُ بْنُ حَامِدٍ اَلْمَدَنِیُّ بِمَکَّهَ : حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ عَرَفَهَ : حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ قُدَامَهَ : عَنْ مَیْسَرَهَ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ بْنِ عَبْدِ اَلْکَرِیمِ اَلْحَرِیرِیِّ ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ رَحْمَهُ اَللَّهِ عَلَیْهِ، قَالَ: مَرَّ اِبْنُ عَبَّاسٍ بِنَفَرٍ مِنْ قُرَیْشٍ وَ قَدْ کُفَّ بَصَرُهُ وَ مَعَهُ اِبْنٌ لَهُ یَقُودُهُ فَسَمِعَ صَوْتَهُمْ، فَوَقَفَ عَلَیْهِمْ وَ سَلَّمَ فَقَامُوا، وَ رَدُّوا اَلسَّلاَمَ، وَ مَضَى فَقَالَ [لَهُ] ابْنُهُ: یَا أَبَتِ أَ سَمِعْتَ مَا قَالُوا؟ قَالَ: لاَ، وَ مَا قَالُوا؟ قَالَ: سَبُّوا عَلِیّاً ، وَ نَالُوا مِنْهُ، فَقَالَ: رُدَّنِی إِلَیْهِمْ. فَرَدَّهُ فَقَالَ: أَیُّکُمُ اَلسَّابُّ اَللَّهَ تَعَالَى؟!! فَقَالُوا: یَا اِبْنَ عَبَّاسٍ مَنْ سَبَّ اَللَّهَ فَقَدْ کَفَرَ. فَقَالَ: أَیُّکُمُ اَلسَّابُّ رَسُولَ اَللَّهِ ؟! فَقَالُوا: یَا اِبْنَ عَبَّاسٍ مَنْ سَبَّ رَسُولَ اَللَّهِ فَقَدْ أَشْرَکَ. فَقَالَ: أَیُّکُمُ اَلسَّابُّ عَلِیّاً ؟ فَقَالُوا: أَمَّا عَلِیٌّ فَقَدْ نِلْنَا مِنْهُ. فَقَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ : أَشْهَدُ بِاللَّهِ وَ أُشْهِدُ اَللَّهَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: مَنْ سَبَّ عَلِیّاً فَقَدْ سَبَّنِی، وَ مَنْ سَبَّنِی فَقَدْ سَبَّ اَللَّهَ، وَ مَنْ سَبَّ اَللَّهَ فَقَدْ کَفَرَ. ثُمَّ اِلْتَفَتَ إِلَى ابْنِهِ، فَقَالَ: قُلْ فِیهِمْ، فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی. فَقَالَ اَلْغُلاَمُ: نَظَرُوا إِلَیَّ بِأَعْیُنٍ مُحْمَرَّهٍ [نَظَرَ اَلتُّیُوسِ إِلَى شِفَارِ اَلْجَازِرِ قَالَ: زِدْنِی یَا غُلاَمُ، فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی. فَقَالَ: خُزْرُ اَلْحَوَاجِبِ خَاضِعِی أَعْنَاقِهِمْ] نَظَرَ اَلذَّلِیلِ إِلَى اَلْعَزِیزِ اَلْقَاهِرِ قَالَ: زِدْنِی – فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی – فَقَالَ: مَا عِنْدِی غَیْرُ مَا سَمِعْتَ. فَقَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ : سَبُّوا اَلْإِلَهَ وَ کَذَّبُوا بِمُحَمَّدٍ وَ وَصِیِّهِ اَلزَّاکِی اَلتَّقِیِّ اَلطَّاهِرِ هُمْ تِسْعَهٌ لُعِنُوا جَمِیعاً کُلُّهُمْ وَ اَللَّهُ مُلْحِقُهُمْ غَداً بِالْعَاشِرِ أَحْیَاؤُهُمْ عَارٌ عَلَى مَوْتَاهُمْ وَ اَلْمَیِّتُونَ فَضِیحَهٌ لِلْغَابِرِ قَالَ: وَ کَانُوا عَشَرَهً، فَلَمَّا قَالَ لاِبْنِهِ: قُلْ فِیهِمْ. قَامَ وَاحِدٌ، فَلِذَلِکَ قَالَ «هُمْ تِسْعَهٌ» .)
[۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۸، صفحه ۱۹۵
[۶] بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، جلد ۱، صفحه ۲۷۷ (عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کُنَّا جُلُوساً عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِی عِلْمِهِ وَ إِلَى نُوحٍ فِی سِلْمِهِ وَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ فِی حِلْمِهِ وَ إِلَى مُوسَى فِی فِطْنَتِهِ وَ إِلَى دَاوُدَ فِی زُهْدِهِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى هَذَا فَإِذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَدْ أَقْبَلَ کَأَنَّمَا یَنْحَدِرُ مِنْ صَبَبٍ .
[۷] سوره مبارکه اعراف، آیه ۹۹ (أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ ۚ فَلَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ)
[۸] دعای ابوحمزه ثمالی
[۹] زیارت عاشورا
[۱۰] الکافی، جلد ۱، صفحه ۲۶۰ (عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى اَلشِّیعَهِ فَخَیَّرَنِی نَفْسِی أَوْ هُمْ فَوَقَیْتُهُمْ وَ اَللَّهِ بِنَفْسِی .)
[۱۱] سوره مبارکه قصص، آیه ۷ (وَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِیهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ)
[۱۲] سوره مبارکه قصص، آیه ۸ (فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا ۗ إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا کَانُوا خَاطِئِینَ)
[۱۳] سوره مبارکه قصص، آیه ۱۰ (وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغًا ۖ إِنْ کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَىٰ قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ)
[۱۴] سوره مبارکه قصص، آیه ۱۲ (وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ)
[۱۵] سوره مبارکه قصص، آیه ۱۳ (فَرَدَدْنَاهُ إِلَىٰ أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ)
[۱۶] اللهوف علی قتلی الطفوف، صفحه ۱۴۲
[۱۷] نفس المهموم، صفحه ۳۴۹
[۱۸] مقتل الحسین (السید عبد الرزاق المقرم)، جلد ۱، صفحه ۳۴۳
پاسخ دهید