«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه افضل صلوات المصلّین و وجود بابرکت موسی بن جعفر صلوات الله و سلامه علیهما صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیه‌ الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات قبل

ما این شب‌ها به چند جهت با دو بحث پیش می‌رویم، یک مقدّمه داریم و یک بحث اصلی.

در مقدّمه به این موضوع می‌پردازیم که شأن نزول این جلسات چیست و باید چه خروجی‌ای داشته باشد.

فرمودند شیعیان ما همینکه دور یکدیگر بنشینند ذکر خدا می‌کنند، مصداق بارز آن این است که از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می‌گویند، بویژه از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌گویند. شیطان می‌آید تا بین آن‌ها را بهم بزند. اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین راهکار دادند که چکار کنیم تا بین ما بهم نخورد.

تا اینکه ما به اینجا برسیم که شأن شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چیست. اینجا منظور ما از «شیعه»، شیعیانِ حداقلی است، نه مثلاً مرحوم آقای بهجت و امام خمینی و سلمان و زراره، آن‌ها که اولیا و اوتادِ شیعه هستند. کسی که شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است شأن دارد، در این زمینه روایات فراوانی هم داریم. انسان هرچه بیشتر این موضوع را بشناسد، تکلیف انسان روشن‌تر می‌شود.

بعضی اوقات ما از آن خانم و چند آقا گله می‌کنیم که جمل و صفین و سقیفه درست کردند، یعنی این‌ها به غدیر بی‌توجّهی کردند؟

اگر من پشت سر شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدگویی و دشمن کنم و آبرویی ببرم، من هم به این روایات کفر ورزیده‌ام، یعنی فقط این نیست که آن‌ها به غدیر کفر ورزیدند.

از لوازم دوست داشتن یک نفر، دوست داشتنِ محبوبانِ اوست.

شأن شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

حال بعنوان نمونه این روایت را نگاه کنید، ابوذر با آن عظمتی که داشت و خودش آیتِ محبّت است… ابوذر خودش آدم عجیبی است، هر روایتی داریم که امّت را تخطئه کرده، ابوذر را استثناء کرده است. این عبارت عجیب است، اگر برای معصومین بکار می‌رفت، جزو نصوص امامت و دلیل امامتشان بود، که «مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى زُهْدِ عِیسَى اِبْنِ مَرْیَمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَلْیَنْظُرْ إِلَى أَبِی ذَرٍّ».[۴]

امام حسن و امام حسین علیهما السلام برای تکریم او، به او «عمو» می‌گفتند. «عمو» نحوی از ولایت دارد، درست است که تکریماً می‌گفتند، ولی یعنی اینقدر جایگاه دارد. عبادت ابوذر هم عمدتاً تفکّر بود.

ابوذر نقل می‌کند که «کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی اَلْمَسْجِدِ إِذْ أَقْبَلَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ»،[۵]  در مسجد نشسته بودیم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وارد شد…

گاهی سؤال برای جمع شدن حواس یا تجلیل است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ابوذر فرمود: «یَا بَا ذَرٍّ مَنْ هَذَا اَلْمُقْبِلُ» ببین چه کسی آمده است!!! ابوذر عرض کرد: بله! علی است یا رسول الله!

اولین سؤال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این است… بعضی از امور، به قول اهل علم، تشکیکی هستند، یعنی جوابشان بله یا خیر نیست، بلکه شدّت و ضعف دارد، مانند ایمان. ان شاء الله خدای متعال ایمانِ ما را به سمتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ببرد.

یکی از چیزهایی که شدّت و ضعف دارد «محبّت» است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ابوذر فرمود: «یَا بَا ذَرٍّ مَنْ هَذَا اَلْمُقْبِلُ» ببین چه کسی آمده است!!! ابوذر عرض کرد: بله! علی است یا رسول الله!

اولین سؤالِ پیغمبر این بود که «یَا بَا ذَرٍّ أَ تُحِبُّهُ»؟ آیا تو او را دوست داری؟

ابوذر عرض کرد: «إِی وَ اَللَّهِ یَا رَسُولَ اَللَّهِ» خیلی! بله یا رسول الله! «إِنِّی لَأُحِبُّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ یُحِبُّهُ» من خیلی او را دوست دارم، هر کسی که علی را دوست دارد هم دوست دارم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «یَا بَا ذَرٍّ حِبَّ عَلِیّاً وَ حِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ» ابوذر! علی را رو به ازدیاد دوست بدار، هر کسی که علی را دوست دارد هم دوست بدار!

ما که نباید کمتر از ابن ابی الحدید باشیم، گفت: «وَرَأَیْتُ دِینَ الاعْتِزالِ وإِنَّنی» من معتزلی هستم اما «أَهْوَى لِحُبِّکَ کُلَّ مَن یَتَشَیَّعُ» من شیعه‌های تو را هم دوست دارم، چون من تو را دوست دارم.

ما خیلی از اوقات ادّعای محبّت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین داریم، ولی وقتی به شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برسد، هر کاری که از دستمان بربیاید می‌کنیم، اصلاً زود احساس تکلیف می‌کنیم. حرفی راجع به کسی مطرح می‌شود، طرف اول پست منتشر می‌کند و بعد تحقیق می‌کند!

شما آنجایی یقین داری که بگویی اگر غیر از این باشد من روز قیامت شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه محشور نشوم. آیا جرأت می‌کنی چنین بگویی؟ انسان که نباید با هر توهّمی احساس تکلیف کند.

یکی از مشکلات ما این است که ما از رساله فاصله گرفته‌ایم.

حضرت صادق سلام الله علیه فرمود «مَنْ دَمَعَتْ عَیْنُهُ فِینَا دَمْعَهً»،[۶] اگر کسی برای ما گریه کند، به چه جهت؟ «لِدَمٍ سُفِکَ لَنَا» برای خونی که از ما ریخته‌اند، «أَوْ حَقٍّ لَنَا نُقِصْنَاهُ» یا برای حقی که از ما ضایع کرده‌اند، «أَوْ عِرْضٍ اُنْتُهِکَ» یا آبرویی که از ما بردند، جساراتی که به ما کردند، ‌اهانت‌هایی که به ما کرده‌اند…

تا اینجا که مطلب عجیبی نیست، چون برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، اما فرمود: «أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ شِیعَتِنَا»، یعنی برای اینکه خون شیعه‌ی ما را بریزند گریه کند، یا برای اینکه حق شیعه‌ی ما را تضییع کردند گریه کند، یا برای اینکه آبروی شیعه‌ی ما را ریخته‌اند گریه کند، «بَوَّأَهُ اَللَّهُ تَعَالَى بِهَا فِی اَلْجَنَّهِ حُقُباً» خدا این شخص را مادام در بهشت نگه می‌دارد.

شیعه حرمت دارد، چون شیعه صاحب دارد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ابوذر فرمود: «یَا بَا ذَرٍّ حِبَّ عَلِیّاً وَ حِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ»، «فَإِنَّ اَلْحِجَابَ اَلَّذِی بَیْنَ اَلْعَبْدِ وَ بَیْنَ اَللَّهِ تَعَالَى حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ» اگر می‌خواهی حجاب بین خودت و خدا برطرف شود، حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داشته باشی حجاب برطرف می‌شود.

از موارد و مصادیق حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، حبّ محبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. اگر تو حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و محبّان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را داری، دعای خودت مستجاب می‌شود.

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خیلی سخاوتمند هستند، برخی احساس می‌کردند امام صادق علیه السلام از کیسه‌ی زردی خیلی محفاظت می‌کند، پرسیدند: داخل این کیسه‌ی زرد چه چیزی هست که هر جایی که می‌روید از آن محافظت می‌کنید؟ چه جواهری در آن دارید؟ حضرت فرمود: «فِیهَا تُربَهُ الحُسَین»، بعد فرمود: «السُّجُودُ عَلى تُربَهِ الحُسَینِ‌ علیه السلام یَخرُقُ الحُجُبَ السَّبعْ»،[۷] تربت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هرچه حجاب بین بنده و خالق است را از بین می‌برد.

یکی از راه‌های ارتباط بین شما و خدا، سجده بر تربت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، یک راه دیگر حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

این روایت فرمود که حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و محبّان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حجاب بین بنده و الله را از بین می‌برد.

بعد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در ادامه‌ی دستور فرمود: «یَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِیّاً مُخْلِصاً» ابوذر! علی را خالصانه دوست بدار. یعنی حتّی برای اینکه حجاب بین خودت و خدا را از بین ببری دوست ندار، علی را بخاطر خودش دوست بدار.

بعد فرمود: «یَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِیّاً مُخْلِصاً فَمَا مِنِ اِمْرِئٍ أَحَبَّ عَلِیّاً مُخْلِصاً» اگر کسی علی بن ابیطالب را بااخلاص دوست بدارد، «وَ سَأَلَ اَللَّهَ تَعَالَى شَیْئاً إِلاَّ أَعْطَاهُ» و از خدا چیزی بخواهد، الا اینکه خدا به او عطا کند.

یعنی چه کسانی مستجاب الدّعوه هستند؟ محبّانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه!

چرا انبیاء گذشته مستجاب الدّعوه هستند؟

جبرئیل نازل شد و گفت: یا رسول الله! خدا فرموده است که بگویم این سؤال را بپرسی و من پاسخی بدهم. «سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا»،[۸] بپرس پیغمبران قبل از تو برای چه مبعوث شدند؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم سؤال را پرسید، جبرئیل از طرف خدا جواب داد: «عَلَی نَبُوَّتِکَ وَ وِلَایَهِ عَلِیِ بنِ أبِیطَالِب».

اگر آن انبیاء نبی شدند، بخاطر حبّ علی بود.

«کُلُ قُومٍ تَوسَلَت بِنَبیٍ *** و به قَد تَوَسَّلت انبیاء»، هر قومی گدای پیامبر خود است، انبیاء گدای کوی علی هستند.

چرا؟ چون حبّ‌شان به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از ما بیشتر بود، حبّ خالص داشتند. از مصادیق حبّ خالص هم، حبّ خالصِ شیعیان است.

آیا شما ببینید با وجود این روایت می‌شود من بروم و آبروی شیعه‌ای را ببرم؟

بعد می‌گویم چطور آن خانم غدیر را نفهمید و جمل را راه انداخت؟

ما هزاران هزار روایت در این مضمون داریم، به من هم می‌گویند چطور تو این روایات را نفهمیدی و یقه‌کشی کردی؟

امام رضا سلام الله علیه که مظهر رأفت است، حضرت صادق علیه السلام فرمود که خدای متعال رأفت خود را با امام رضا علیه السلام در عالم نشان داده است… به عبدالعظیم حسنی سلام الله علیه منسوب است که فرمود: ای عبدالعظیم! قسم خورده‌ام اگر کسی به شیعه‌ی من در دنیا اهانت کند، در دنیا او را از ولایت خود بیرون می‌کنم.

ببینید شیعه و سنّی ذیل این باب «مَن أهَانَ لِی وَلِیّاً» چقدر روایت دارند، در این زمینه هم خیلی اختلاف وجود ندارد.

اگر کسی به ولیّ خدا، یعنی شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و محبّ حضرت، اهانت کند، حضرت رضا صلوات الله علیه فرمود که من او را در همین دنیا از حصن حصینِ ولایت بیرون می‌اندازم.

بعضی اوقات عمد دارم که یک مضمون را تکرار می‌کنم، می‌خواهم خودمان را بسنجیم، لازم نیست بعضی چیزها جدید باشد، مگر ذکرِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جدید است؟ مگر روضه‌های سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جدید است؟ اگر وقتی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفته می‌شود، احساس خستگی می‌کنیم، یعنی باید بیشتر استغفار کنیم.

ابوذر که بیچاره‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود و آقای ماست، در روایتی گفت: یا رسول الله! بیشتر بفرمایید… اینجا خود ابوذر عبارتی گفت، گفت: «یَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنِّی لَأَجِدُ حُبَّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَى کَبِدِی کَبَارِدِ اَلْمَاءِ» یا رسول الله! وقتی نام علی می‌آید مثلِ آب خنک که جگر مرا خنک کند، جگرِ من خنک می‌شود، «أَوْ کَعَسَلِ اَلنَّحْلِ» وقتی شما نام علی را می‌برید من شیرینیِ کامِ خود را حس می‌کنم، «أَوْ کَآیَهٍ مِنْ کِتَابِ اَللَّهِ أَتْلُوهَا» وقتی شما از آیه‌ی قرآن می‌خوانید حال من تغییر می‌کند، وقتی اسم علی می‌آید حال من تغییر می‌کند، «وَ هُوَ عِنْدِی أَحْلَى مِنَ اَلْعَسَلِ» حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای من از عسل شیرین‌تر است.

الآن ما فکر می‌کنیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواهد بعد از این حرفِ ابوذر، چه بفرماید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «نَحْنُ اَلشَّجَرَهُ اَلطَّیِّبَهُ» ما آن درختِ طهارت هستیم، «وَ اَلْعُرْوَهُ اَلْوُثْقَى» آن عروه‌ی وثقی، آن ریسمان الهی که هر کسی به او آویزان شود نجات پیدا می‌کند ما هستیم، «وَ مُحِبُّونَا وَرَقُهَا»، ما درختِ حقیقت و پاکی هستیم، محبّان و شیعیان ما هم برگه‌های آن درخت هستند.

«فَمَنْ أَرَادَ اَلدُّخُولَ إِلَى اَلْجَنَّهِ فَلْیَسْتَمْسِکْ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا» اگر کسی می‌خواهد وارد بهشت شود، به این شیعیانِ محبّینِ ما متوسّل شود.

این جلمه یعنی به عظمتِ شیعه ایمان بیاور.

یکی از معانی «مولا» گردن‌گیر است.

شیعیان را به مولایشان ببخشید

اهل سنّت این روایت را در بخاری آورده‌اند و ما هم این روایت را داریم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: هر مؤمنی بدهی دارد، وعده داده و گرفتاری دارد، اگر ندارد نزد من بیایید، من مولای او هستم، من پرداخت می‌کنم. بعد فرمود: «فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ».

این موضوع یعنی کسی هست که شما را گردن می‌گیرد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: شما که هیچ، «یَا عَلِیُّ أَنْتَ تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی»،[۹] من وعده می‌دهم و علی وفا می‌کند، علی دین مرا اداء می‌کند، علی ذمّه‌ی مرا بری می‌کند.

لذا هم شیعه باید احساس غنا کند،… شیعه‌ای که احساس ثروت و غنا نمی‌کند، باید برود و ایمان خود را درست کند؛ و هر کسی که به یک شیعه با تخفیف و استخفاف و دون نگاه کند، به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کرده است.

لذا به ما فرموده‌اند که شیعیان را به مولایشان ببخشید.

بعد شما نگاه کنید که این تصویر چقدر در جامعه‌ی ما فاصله دارد.

موسی بن جعفر علیه السلام در مواجهه با مشکلات بنی عباس

موسی بن جعفر سلام الله علیه در شرایط خیلی سختی امام شد، چون اتفاقاً این دعواها در آن دوره زیاد شد، هر قومی برای خودش عَلَمِ قیام برداشته بود و یکدیگر را می‌دریدند. این می‌گفت من امیرالمومنینم، دیگری می‌گفت من حاکم مسلمینم، دیگری می‌گفت من حق هستم، و این‌ها با یکدیگر می‌جنگیدند. بعضی اوقات ائمه را کتک می‌زدند که برای یک نفر بیعت بگیرند.

در کافی شریف یک باب وجود دارد که هجده روایت دارد، خدا شاهد است که انسان باید هر یک از آن‌ها را مانند روضه‌ی قتلگاه بخواند و گریه کند، که این اقوام و نزدیکان با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چکار کرده‌اند.

امام موسی بن جعفر علیه السلام از یک طرف به دنیادوستی متّهم بود، چون بر علیه بنی عباس قیام نمی‌کرد… چون اولاً کاری که موسی بن جعفر علیه السلام می‌خواست انجام دهد قیامی بود که کلاً طومار بنی عباس را ببندد، ثانیاً باید حقیقت اسلام و تشیّع در چشم مردم شناخته می‌شد، چون هر کسی یک پرچم شیعه بدست گرفته بود و هر کاری که دوست داشت می‌کرد.

هم باید یاد می‌گرفتند نسبت به بنی عباس بغض داشته باشند، هم بنی عباس به هر کدام از این‌هایی که قیام می‌کردند می‌گفت ما حکومت را به شما پس می‌دهیم، به قربان صدقه‌ی بنی عباس می‌رفتند! ظاهر امر «شمشیر علیه بنی عباس» بود، اما بنی عباس به سمت هر کدام رشوه‌ای پیشنهاد می‌کرد، بسرعت به سمت بنی عباس می‌رفتند. یعنی درواقع قیام نوعی کاسبی و فرصت‌طلبی و گران کردنِ جنس بود، یعنی طرف در جایی قیام می‌کرد و سکّه ضرب می‌کرد که بگویند یک استان را به تو می‌دهیم.

طرف به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کرد: وقتی شما بر تخت خلافت نشستید، شما بر تخت خلافت افزودید، اما خلافت چیزی به شما اضافه نکرد.

باید مسئولی را مسئول کرد که از پست خود بزرگتر است.

ان شاء الله خدای متعال امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را رحمت کند، اگر قانون اساسی ولایت فقیه داشت یا نداشت، امام خمینی بزرگتر از آن عنوان بود. اصلاً فرض کنید خبرگان می‌گفتند ما شخص دیگری را قبول داریم، در اینصورت مردم خبرگان را کنار می‌زدند.

رئیس جمهور، رئیس مجلس، نماینده‌ی مجلس، یا هر کس دیگری، وقتی به درد آن پست می‌خورد که بزرگتر از آن پست باشد، آدمی که بزرگتر از آن پست است حرص نمی‌زند، ولع ندارد، چون برای او ارزشی ندارد.

انگار به یک مرجع تقلید بگویند بیا و درس مکاسب بده؛ مسلّماً ولعی ندارد، چون شاگردانِ شاگردانِ او این کار را می‌کنند.

«امامت» موسی بن جعفر سلام الله علیه را بالا نبرد است، موسی بن جعفر علیه السلام بالا هست، خدا خواسته است که او امام ما باشد، اینطور نیست که موسی بن جعفر سلام الله علیه نعوذبالله پایین باشد و خدا بگوید بین فرزندان امام صادق علیه السلام بصورت تصادفی یک نفر را بالا می‌بریم!

امام کاظم علیه السلام بالا بود، بقیه می‌خواستند از عنوانِ خلافت و امامت و انقلابی که آن زمان فکر می‌کردند… اگر می‌خواهی انقلابی باشی باید به دنبال موسی بن جعفر علیه السلام بروی؛ از برائتِ موسی بن جعفر علیه السلام عرض خواهم کرد… حضرت هم می‌خواست بیزاری از دشمنان خدا را عمیق کند، هم می‌خواست بفرماید که اطاعت از امام مهم است.

کاری که موسی بن جعفر علیه السلام کرد پدرِ هارون را درآورد، هارون از بقیه نمی‌ترسید، اگر آن بقیه قیامِ نظامی نمی‌کردند، هارون با آن‌ها کاری نداشت، اتفاقاً برای فیگورِ آزادیخواهی او خوب بود که چند نفر هم در گوشه‌ای سر و صدا کنند.

اما هارون موسی بن جعفر علیه السلام را به زندان انداخت، چرا؟ چون موسی بن جعفر علیه السلام کاری می‌کرد که زندانبان هم در مورد هارون می‌گفت: این چه امیرالمومنینی است که عبد خدا را به زندان انداخته است؟ برای همین هم هارون نمی‌دانست باید برای تأمین زندانبان چکار کند.

شما یک «علی بن یَقْطین» را شنیده‌اید، من در این جلسات چند نفر دیگر را هم عرض کرده‌ام، برادرِ همسرِ هارون، یعنی دایی امین و مأمون، از شیعیانِ خالصِ موسی بن جعفر علیه السلام است.

اگر زمانی کسی هوس کرد بگوید من در دین تبلیغ می‌کنم، ببیند موسی بن جعفر علیه السلام بدونِ منبر و محراب و تدریس چکار کرده است.

هر وقت شما توانستید نزدیکانِ رأس طاغوتِ زمان خودت را به دین جذب کنی، آنوقت ادّعای تبلیغ داشته باشید.

اصلاً هارون از اعتماد به دیگران می‌ترسید، حتّی به اطرافیان خودش! هر کسی را نگاه می‌کرد می‌گفت شاید این شخص تقیّه می‌کند و از عشّاق و بیچارگانِ موسی بن جعفر است.

هارون هر کسی را که می‌خواست به زندان بیندازد می‌گفت باید تضمین بدهی که با موسی بن جعفر رفاقت نکنی.

همین «سِندی بن شاهِک» برای اینکه کسی به موسی بن جعفر غذا برساند، از اشخاص مختلف، امتحان‌های زیادی می‌گرفت.

آن امامزادگانی که بیجا قیام می‌کردند می‌گفتند ما قیام می‌کنیم، اما اکثر آن‌ها سابقه‌ی تبانی داشتند، روزی آخوند حکومت آمد و به موسی بن جعفر سلام الله علیه عرض کرد که شما به من درسی بدهید، حضرت فرمود: تو چطور از این‌ها حقوق می‌گیری؟

آن آخوند حکومت گفت: من کاری نمی‌کنم، من فقط تدریس می‌کنم.

حضرت فرمود: چرا به تو پول می‌دهند که تدریس کنی؟ چون تو در حال تکمیلِ طرحِ این‌ها هستی!

آن آخوند حکومت عرض کرد: آقا! من چکار کنم؟

شما یک «علی بن یَقْطین» را شنیده‌اید، یک «عبدالله بن سِنان» را که برای زمان امام صادق علیه السلام است شنیده‌اید، اما اگر این‌ها را لیست کنید می‌بینید که وقتی ائمه‌ی ما و شیعیان به زندان می‌افتادند، نامه‌های زیادی به بیرون از زندان می‌فرستادند، چطور این نامه‌ها را می‌فرستادند؟ خودِ زندانبان نامه‌رسانِ امام بود!

حال هارون لشکر جمع کند! دل را چکار می‌کند؟

از آنطرف موسی بن جعفر سلام الله علیه که در زندان نه یک کلمه نفرین کرد، نه دعای سوء می‌کرد، از آنطرف مدام برای مسلمین دعا می‌کرد؛ هارون برای جان امام ترسید و پیغام داد که حضرت را آزاد کنند.

شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه قریب هزار سال قبل نقل کرده است، نزد امام آمدند و عرض کردند که هارون بعد از آن همه شکنجه و سال‌ها زندان می‌خواهد شما را آزاد کند، حضرت فرمود: من از زندان بیرون نمی‌روم.

حال شما ببینید که هارون اصلاً باید با این شخص چکار کند؟

حضرت به حامل پیام فرمود: «یَا أَبَا عَلِیٍّ أَنَا مَیِّتٌ»[۱۰] من بزودی می‌میرم، «وَ إِنَّمَا بَقِیَ مِنْ أَجَلِی أُسْبُوعٌ» یک هفته بیشتر زنده نیستم، «أَبْلِغْهُ عَنِّی» به هارون پیغام بده «یَقُولُ لَکَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ رَسُولِی یَأْتِیکَ یَوْمَ اَلْجُمُعَهِ فَیُخْبِرُکَ بِمَا تَرَى» خدا روز جمعه به من پیغام داد که تو می‌خواهی از ترس اینکه می‌بینی من خیلی مریض‌احوال هستم و در فشار افتاده‌ام و بدن من از بین رفته، مرا آزاد کنی، و من هم می‌دانم که مدّت زیادی زنده نیستم…

این عملِ موسی بن جعفر علیه السلام اطرافیان هارون را بدبخت می‌کند، چون اولاً این شخص کیست که در زندان مانده است؟ چه کسی از مرگ خود خبر دارد؟ مگر پیغمبر است که از مرگ خودش خبر دارد؟ راست می‌گوید یا دروغ می‌گوید؟

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود برو به هارون بگو «سَتَعْلَمُ غَداً» بزودی «إِذَا جَاثَیْتُکَ بَیْنَ یَدَیِ اَللَّهِ» آن روزی که من در محضر ربّ الأرباب به زانو درمی‌آیم و تو را هم جلوی خدا می‌نشانم، آن روز ببین «مَنِ اَلظَّالِمُ وَ اَلْمُعْتَدِی عَلَى صَاحِبِهِ» چه کسی ظلم کرد و چه کسی مظلوم بود. والسلام.

برو و این موضوع را به هارون بگو.

من از زندان بیرون نمی‌آیم، تو می‌خواهی رشوه بدهی؟ من نمی‌آیم. باید من در زندانِ تو کشته شوم، تو می‌خواهی من از زندان بیرون روم که مرا به گردن نگیری؟ چهار سال است مرا شکنجه کرده‌ای و الآن می‌خواهی نقش بازی کنی؟ من بیرون نمی‌آیم! تا اینکه روز قیامت یقه‌ی تو را بگیرم.

هارون در برابر همین دوستان خود باید چه بگوید؟ باید انکار کند.

گفت: «إِنْ لَمْ یَدَّعِ اَلنُّبُوَّهَ بَعْدَ أَیَّامٍ فَمَا أَحْسَنَ حَالَنَا» لابد چند روز بعد دوباره ادّعای نبوّت هم می‌کند.

حضرت در همان هفته شهید شد، در سلطنتِ هارون زلزله‌ی اعتقادی پیش آمد، وقتی یکدیگر را نگاه می‌کردند می‌گفتند این شخص چه کسی بود که از مرگ خودش خبر داشت؟ کسی که از مرگ خودش خبر دارد در حد یک شهروند عادی هم نبود و تو او را به زندان انداختی و شکنجه کردی؟

اگر کسی جرأت نمی‌کرد این حرف‌ها را به هارون بزند، در ذهن خود این حرف را می‌زد که این هارون «امیرالمومنین» است یا «رئیس الفاسقین»؟ که پسر پیغمبر با این مقامات را به زندان انداخت و شکنجه کرد؟

اینطور کار هارون تمام شد.

عبد خدا که شکست نمی‌خورد، «وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»،[۱۱] اگر بنده‌ی خدا را زندانی کنی هم باز تو شکست می‌خوری! اگر عبد خدا را شکنجه کنی باز هم تو شکست می‌خوری! چون دیگر حتّی دوستان هارون هم او را قبول نداشتند و شک کرده بودند.

خدا می‌فرماید چه کسی می‌داند چه زمانی می‌میرد؟ آدم‌های عادی که خبر ندارند، خبر موت از امورِ پوشیده است، این از آن مواردی است که حضرت برای تحدّی این کار را کرده است، برای اینکه خبر به شیعیان برسد و بگویند مولای ما را ببینید.

مولا که نباید لشکر داشته باشد، اگر مولا را به زندان ببرند و شکنجه کنند و نشکند بزرگ است. یک روز یک تنه می‌رود و درِ قلعه‌ی خیبر می‌کَنَد، یک روز یک تنه در زندان است و هرچه او را شکنجه می‌کنند، باز هم نمی‌شکند.

دیدند انگار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به زندان انداخته‌اند.

همانطور که در کربلا اسیر کردند و فکر کردند این بزرگواران را نعوذبالله ذلیل می‌کنند، اما درواقع خودشان ذلیل شدند!

روضه و توسّل به حضرت علی اکبر علیه السلام

امام صادق برای حضرت علی اکبر علیه السلام فرمود «دَمَکَ الْمُرْتَقَى بِهِ إِلَى حَبِیبِ اللَّهِ»،[۱۲] بابای تو بالای سر تو رسید و خون تو را به آسمان می‌پاشید…

امام هادی علیه السلام به او فرموده است که «خدا مرا جزو رفقای تو در بهشت قرار بدهد».

اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه لیالی مبیت دارد، علی اکبر علیه السلام هم یوم المَبیت دارد.

علی اکبر علیه السلام چنان در کربلا فروغ دارد که ذهن‌ها را از امام سجّاد علیه السلام منصرف کرد. در لیله المبیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را با چوب و مشت و لگد زدند، اینجا علی بن الحسین علیه السلام برای اینکه امام سجّاد علیه السلام را حفظ کند ارباً ارباً شد.

کاری کردند که دنیا برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تمام شد، دیگر ساعات بعد از علی را به سختی جان کَند تا از دنیا رفت، «عَلَی الدُّنیَا بَعدَکَ العَفَی»

«اسْتَأْذَنَ أَبَاهُ»[۱۳] به محضر پدر آمد تا اذن بگیرد… گاهی دل کندن سخت است، اینجاها نباید خیلی معطل کرد… همینکه آمد اذن بگیرد، حضرت نه بغل کرد، نه خداحافظی کرد، «فَأَذِنَ لَهُ»، یعنی بلافاصله اجازه داد، یکدیگر را در آغوش نگرفتند.

سر مبارک سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پایین بود، علی اکبر آرام آرام دور می‌شد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سر مبارک خود را بلند کرد، «نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ»، می‌داند که دیگر او را نمی‌بیند، با ناامیدی نگاهی به قد و بالای علی اکبر کرد، دوباره نتوانست تحمّل کند، «أَرْخَى عَیْنَهُ»، سر خود را پایین انداخت.

زمانی ما می‌گوییم بالای بالین علی اکبر آمد و نتوانست زخم‌ها را ببیند، اما اینجا نتوانست قد و بالای سالم علی اکبر را تحمّل کند…

«نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَیْنَهُ»، چشمان حضرت از اشک خیس شد و سر خود را پایین انداخت… در همین حالت برگشت و به عمر سعد فرمود: خدا رحم تو را قطع کند…

عرب وقتی مضطر می‌آید، محاسن خود را بدست می‌گیرد و به آسمان رو می‌کند…

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بفرستد که با عمرو بن عبدود بجنگد، همین کار را کرد، یک دست را به محاسن مبارک خود گرفت و یک دست هم بالا، اشک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جاری بود، عرض کرد: خدایا! ما را تنها نگذار…

اینجا علی اکبر علیه السلام در حال رفتن به میدان بود، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شروع کرد به مناجات کردن، «اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ»… اینجا حضرت چیزی فرموده است که حیرت‌انگیز است، خدا شاهد است که این حرف دلیلِ امامت است، شبیه‌ترین مردم در چهره، در رفتار، در سخن!

یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی‌»[۱۴] است، حضرت علی اکبر علیه السلام هم أشبَهُ النّاس به «وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی‌» است!

«إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّکَ»، خدایا! هر وقت دلم برای جدّم تنگ می‌شد «نَظَرْنَا إِلَیْهِ» علی را نگاه می‌کردم…

علی اکبر به میدان رفت، «قَاتَلَ قِتَالًا شَدِیداً حَتَّی ضَجَّ أهلَ الکُوفَهِ مِن کِثرَهِ مَن قُتِل»

اگر این هم نمی‌گفت، وقتی علی به میدان برود، معلوم است که با او چکار می‌کنند… اما آنجا هم از ولایت گفت و هم از برائت، فرمود: «اَنا عَلِیُّ بنُ الحُسینُ بنُ عَلِیٍّ»… همین جمله برای اینکه او را تیرباران کنند کافی است… «نَحنُ و بیتُ اللهِ اَولی بالنَّبِیِّ» حکومت و ولایت برای خاندان ماست، «تااللهِ لا یَحکُمُ فینا اِبنُ الدَّعِیّ» حرامزادگان حق حکومت ندارند…

حضرت علی اکبر سلام الله علیه را دوره کردند… وقتی هزاران نفر تیر و سنگ بزنند، سوار باید سپر را بالا بیاورد و سر خود را پایین بیاورد… دید او محدود شد، از همه طرف زدند… وقتی نیزه‌ای به پهلو نشست… من جرأت نمی‌کنم بیشتر از این بگویم… شروع کردند به زدن… کار به جایی رسید که صدای نحیفی از زیر دست و پا رسید…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شنید که پیامبرِ کربلا پیام می‌دهد… «عَلَیکَ مِنِّی السَّلاَم یَا أبَتَاه هَذَا جَدِّی رَسُولَ‌الله، یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ یَا حُسَین! عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَیْنَا»… حسین جان! بیا…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را مانند باز شکاری بالای سر علی اکبر علیه السلام رساند، بالای سر او ایستاده بود… ان شاء الله خدای متعال برای هیچ پدری نخواهد… ان شاء الله خدای متعال به پدران شهدا عمر باعزّت بدهد و مادران شهدا را حفظ کند… صحنه‌ی خیلی تلخی است، همینکه بالای سر علی اکبر رسید، «شَهَقَ الغُلاَمُ شَهْقَهً»… جلوی چشم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دست و پا زد…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نشست… هلهله بلند شد ولی انگار دیگر نمی‌شنید… «وَلَدِی، عَلِی!»«عَلَی الدُّنیَا بَعدَکَ العَفَی» خاک بر سر دنیای بی‌تو… «مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَهِ الرَّسُولِ»… اگر این‌ها پیغمبر را دوست داشتند، دیدند تو همه‌گونه مانند پیامبری… اگر پیامبر هم اینجا بود این‌ها به او تیر می‌انداختند…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دید هلهله می‌کنند، اما انگار دیگر نمی‌شنید، علی جواب نمی‌داد، «وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ»

گفتند حسین جان داده است، اما محییِ حسین آمد…

خبرنگار دشمن می‌گوید دیدم صدا می‌آید، برگشتم… اینجا حجاب‌ها کامل است، هنوز خیمه‌ها غارت نشده است، «کَأَنِّی أَنْظُرُ إلَی امْرَأَهٍ خَرَجَتْ مُسْرِعَهً»[۱۵] دیدم خانمی از خیمه‌ها بیرون دوید، «کَأَنَّهَا الشَّمْسُ الطَّالِعَهُ» مانند خورشید می‌درخشید… صدا زد «یَا أُخَیَّاهُ!»


[۱]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۲، صفحه ۳۴۳

[۵] أعلام الدین فی صفات المؤمنین، جلد ۱، صفحه ۱۳۶ (وَ رَوَى جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیُّ عَنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ: کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی اَلْمَسْجِدِ إِذْ أَقْبَلَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا رَآهُ مُقْبِلاً قَالَ یَا بَا ذَرٍّ مَنْ هَذَا اَلْمُقْبِلُ فَقُلْتُ عَلِیٌّ یَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَ یَا بَا ذَرٍّ أَ تُحِبُّهُ فَقُلْتُ إِی وَ اَللَّهِ یَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنِّی لَأُحِبُّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ یُحِبُّهُ فَقَالَ یَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِیّاً وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ فَإِنَّ اَلْحِجَابَ اَلَّذِی بَیْنَ اَلْعَبْدِ وَ بَیْنَ اَللَّهِ تَعَالَى حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِیّاً مُخْلِصاً فَمَا مِنِ اِمْرِئٍ أَحَبَّ عَلِیّاً مُخْلِصاً وَ سَأَلَ اَللَّهَ تَعَالَى شَیْئاً إِلاَّ أَعْطَاهُ وَ لاَ دَعَا اَللَّهَ إِلاَّ لَبَّاهُ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنِّی لَأَجِدُ حُبَّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَى کَبِدِی کَبَارِدِ اَلْمَاءِ أَوْ کَعَسَلِ اَلنَّحْلِ أَوْ کَآیَهٍ مِنْ کِتَابِ اَللَّهِ أَتْلُوهَا وَ هُوَ عِنْدِی أَحْلَى مِنَ اَلْعَسَلِ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نَحْنُ اَلشَّجَرَهُ اَلطَّیِّبَهُ وَ اَلْعُرْوَهُ اَلْوُثْقَى وَ مُحِبُّونَا وَرَقُهَا فَمَنْ أَرَادَ اَلدُّخُولَ إِلَى اَلْجَنَّهِ فَلْیَسْتَمْسِکْ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا .)

[۶] الأمالی (للمفید)، جلد ۱، صفحه ۱۷۴ (قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ اَلْجِعَابِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو اَلْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ اَلْهَمْدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عُتْبَهَ عَنِ اَلْحُسَیْنِ اَلْأَشْقَرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَارَهَ اَلْکُوفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: مَنْ دَمَعَتْ عَیْنُهُ فِینَا دَمْعَهً لِدَمٍ سُفِکَ لَنَا أَوْ حَقٍّ لَنَا نُقِصْنَاهُ أَوْ عِرْضٍ اُنْتُهِکَ لَنَا أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ شِیعَتِنَا بَوَّأَهُ اَللَّهُ تَعَالَى بِهَا فِی اَلْجَنَّهِ حُقُباً.)

[۷] مصباح المتهجد، جلد۲ ، صفحه ۷۳۳ (وَ رَوَى مُعَاوِیَهُ بْنُ عَمَّارٍ قَالَ: کَانَ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ خَرِیطَهُ دِیبَاجٍ صَفْرَاءُ فِیهَا تُرْبَهُ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَکَانَ إِذَا حَضَرَتْهُ اَلصَّلاَهُ صَبَّهُ عَلَى سَجَّادَتِهِ وَ سَجَدَ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ اَلسُّجُودُ عَلَى تُرْبَهِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یغرق [یَخْرِقُ] اَلْحُجُبَ اَلسَّبْعَ .)

[۸] سوره مبارکه زخرف، آیه ۴۵ (وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَٰنِ آلِهَهً یُعْبَدُونَ)

[۹] کتاب سُلیم بن قیس الهلالی، جلد ۲ ، صفحه ۵۶۹ (قَالَ سُلَیْمٌ وَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: کُنْتُ أَمْشِی مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی بَعْضِ طُرُقِ اَلْمَدِینَهِ فَأَتَیْنَا عَلَى حَدِیقَهٍ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِیقَهٍ قَالَ مَا أَحْسَنَهَا وَ لَکَ فِی اَلْجَنَّهِ أَحْسَنُ مِنْهَا ثُمَّ أَتَیْنَا عَلَى حَدِیقَهٍ أُخْرَى فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِیقَهٍ قَالَ مَا أَحْسَنَهَا وَ لَکَ فِی اَلْجَنَّهِ أَحْسَنُ مِنْهَا حَتَّى أَتَیْنَا عَلَى سَبْعِ حَدَائِقَ أَقُولُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا وَ یَقُولُ لَکَ فِی اَلْجَنَّهِ أَحْسَنُ مِنْهَا فَلَمَّا خَلاَ لَهُ اَلطَّرِیقُ اِعْتَنَقَنِی ثُمَّ أَجْهَشَ بَاکِیاً وَ قَالَ بِأَبِی اَلْوَحِیدُ اَلشَّهِیدُ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا یُبْکِیکَ فَقَالَ ضَغَائِنُ فِی صُدُورِ أَقْوَامٍ لاَ یُبْدُونَهَا لَکَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِی أَحْقَادُ بَدْرٍ وَ تِرَاتُ أُحُدٍ قُلْتُ فِی سَلاَمَهٍ مِنْ دَیْنِی قَالَ فِی سَلاَمَهٍ مِنْ دِینِکَ فَأَبْشِرْ یَا عَلِیُّ فَإِنَّ حَیَاتَکَ وَ مَوْتَکَ مَعِی وَ أَنْتَ أَخِی وَ أَنْتَ وَصِیِّی وَ أَنْتَ صَفِیِّی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ اَلْمُؤَدِّی عَنِّی وَ أَنْتَ تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی عَنِّی وَ أَنْتَ تُبْرِئُ ذِمَّتِی وَ تُؤَدِّی أَمَانَتِی وَ تُقَاتِلُ عَلَى سُنَّتِی اَلنَّاکِثِینَ مِنْ أُمَّتِی وَ اَلْقَاسِطِینَ وَ اَلْمَارِقِینَ وَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ لَکَ بِهَارُونَ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ إِذِ اِسْتَضْعَفَهُ قَوْمُهُ وَ کَادُوا یَقْتُلُونَهُ فَاصْبِرْ لِظُلْمِ قُرَیْشٍ إِیَّاکَ وَ تَظَاهُرِهِمْ عَلَیْکَ فَإِنَّکَ بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ مَنْ تَبِعَهُ وَ هُمْ بِمَنْزِلَهِ اَلْعِجْلِ وَ مَنْ تَبِعَهُ وَ إِنَّ مُوسَى أَمَرَ هَارُونَ حِینَ اِسْتَخْلَفَهُ عَلَیْهِمْ إِنْ ضَلُّوا فَوَجَدَ أَعْوَاناً أَنْ یُجَاهِدَهُمْ بِهِمْ وَ إِنْ لَمْ یَجِدْ أَعْوَاناً أَنْ یَکُفَّ یَدَهُ وَ یَحْقِنَ دَمَهُ وَ لاَ یُفَرِّقَ بَیْنَهُمْ یَا عَلِیُّ مَا بَعَثَ اَللَّهُ رَسُولاً إِلاَّ وَ أَسْلَمَ مَعَهُ قَوْمٌ طَوْعاً وَ قَوْمٌ آخَرُونَ کَرْهاً فَسَلَّطَ اَللَّهُ اَلَّذِینَ أَسْلَمُوا کَرْهاً عَلَى اَلَّذِینَ أَسْلَمُوا طَوْعاً فَقَتَلُوهُمْ لِیَکُونَ أَعْظَمَ لِأُجُورِهِمْ یَا عَلِیُّ وَ إِنَّهُ مَا اِخْتَلَفَتْ أُمَّهٌ بَعْدَ نَبِیِّهَا إِلاَّ ظَهَرَ أَهْلُ بَاطِلِهَا عَلَى أَهْلِ حَقِّهَا وَ إِنَّ اَللَّهَ قَضَى اَلْفُرْقَهَ وَ اَلاِخْتِلاَفَ عَلَى هَذِهِ اَلْأُمَّهِ وَ لَوْ شَاءَ لَجَمَعَهُمْ عَلَى اَلْهُدىٰ  حَتَّى لاَ یَخْتَلِفَ اِثْنَانِ مِنْ خَلْقِهِ وَ لاَ یُتَنَازَعَ فِی شَیْءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ لاَ یَجْحَدَ اَلْمَفْضُولُ ذَا اَلْفَضْلِ فَضْلَهُ وَ لَوْ شَاءَ عَجَّلَ اَلنَّقِمَهَ فَکَانَ مِنْهُ اَلتَّغْیِیرُ حَتَّى یُکَذَّبَ اَلظَّالِمُ وَ یُعْلَمَ اَلْحَقُّ أَیْنَ مَصِیرُهُ وَ لَکِنْ جَعَلَ اَلدُّنْیَا دَارَ اَلْأَعْمَالِ وَ جَعَلَ اَلْآخِرَهَ دَارَ اَلْقَرَارِ- لِیَجْزِیَ اَلَّذِینَ أَسٰاؤُا بِمٰا عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ اَلَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى  فَقُلْتُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ شُکْراً عَلَى نَعْمَائِهِ وَ صَبْراً عَلَى بَلاَئِهِ وَ تَسْلِیماً وَ رِضًى بِقَضَائِهِ .)

[۱۰] الغیبه (للطوسی)، جلد ۱، صفحه ۲۵ (قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبَّادٍ فَأَخْبَرَنِی مُوسَى بْنُ یَحْیَى بْنِ خَالِدٍ أَنَّ أَبَا إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ لِیَحْیَى یَا أَبَا عَلِیٍّ أَنَا مَیِّتٌ وَ إِنَّمَا بَقِیَ مِنْ أَجَلِی أُسْبُوعٌ اُکْتُمْ مَوْتِی وَ اِئْتِنِی یَوْمَ اَلْجُمُعَهِ عِنْدَ اَلزَّوَالِ وَ صَلِّ عَلَیَّ أَنْتَ وَ أَوْلِیَائِی فُرَادَى وَ اُنْظُرْ إِذَا سَارَ هَذَا اَلطَّاغِیَهُ إِلَى اَلرَّقَّهِ وَ عَادَ إِلَى اَلْعِرَاقِ لاَ یَرَاکَ وَ لاَ تَرَاهُ لِنَفْسِکَ فَإِنِّی رَأَیْتُ فِی نَجْمِکَ وَ نَجْمِ وُلْدِکَ وَ نَجْمِهِ أَنَّهُ یَأْتِی عَلَیْکُمْ فَاحْذَرُوهُ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا عَلِیٍّ أَبْلِغْهُ عَنِّی یَقُولُ لَکَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ رَسُولِی یَأْتِیکَ یَوْمَ اَلْجُمُعَهِ فَیُخْبِرُکَ بِمَا تَرَى وَ سَتَعْلَمُ غَداً إِذَا جَاثَیْتُکَ بَیْنَ یَدَیِ اَللَّهِ مَنِ اَلظَّالِمُ وَ اَلْمُعْتَدِی عَلَى صَاحِبِهِ وَ اَلسَّلاَمُ فَخَرَجَ یَحْیَى مِنْ عِنْدِهِ وَ اِحْمَرَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ اَلْبُکَاءِ حَتَّى دَخَلَ عَلَى هَارُونَ فَأَخْبَرَهُ بِقِصَّتِهِ وَ مَا رَدَّ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُ هَارُونُ إِنْ لَمْ یَدَّعِ اَلنُّبُوَّهَ بَعْدَ أَیَّامٍ فَمَا أَحْسَنَ حَالَنَا – فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ اَلْجُمُعَهِ تُوُفِّیَ أَبُو إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ قَدْ خَرَجَ هَارُونُ إِلَى اَلْمَدَائِنِ قَبْلَ ذَلِکَ فَأُخْرِجَ إِلَى اَلنَّاسِ حَتَّى نَظَرُوا إِلَیْهِ ثُمَّ دُفِنَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ رَجَعَ اَلنَّاسُ فَافْتَرَقُوا فِرْقَتَیْنِ فِرْقَهٌ تَقُولُ مَاتَ وَ فِرْقَهٌ تَقُولُ لَمْ یَمُتْ .)

[۱۱] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۲۶ (وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَىٰ لَکُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ ۗ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ)

[۱۲] کامل الزیارات، جلد ۱، صفحه ۲۳۹

[۱۳] لهوف، صفحه ۱۱۳ (فَلَمَّا لَمْ یَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَیْتِهِ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ کَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِی الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ‏ نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَیْنَهُ وَ بَکَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ وَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَیْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ یَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَکَ کَمَا قَطَعْتَ رَحِمِی فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِیداً وَ قَتَلَ جَمْعاً کَثِیراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِیهِ وَ قَالَ یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی فَهَلْ إِلَى شَرْبَهٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِیلٌ فَبَکَى الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ یَا بُنَیَّ قَاتِلْ قَلِیلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّکَ مُحَمَّداً ص فَیَسْقِیَکَ بِکَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَهً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّهَ الْعَبْدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى یَا أَبَتَاهْ عَلَیْکَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّی یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَیْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَهً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَیْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَهِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ تُنَادِی یَا حَبِیبَاهْ یَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَکَبَّتْ عَلَیْهِ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ.)

[۱۴] سوره مبارکه نجم، آیه ۳

[۱۵] تاریخ الأمم و الملوک، جلد ۵، صفحه ۴۴۶