«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص سیّدالشّهداء و حضرت مجتبی و حضرت رضا سلام الله علیهم أجمعین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض تسلیت به محضر باعظمت حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و أرواح مَن سِواه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

تبیین بحث

اگر خدا کمک کند و حضرت ولی‌عصر ارواحنا فده اذن بدهند، این چند روزی که اینجا مزاحم شما هستم، درنگ مختصری و توجّه اندکی به موضوع غیبت حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه داریم.

از آنجایی که پایان ماه صفر چند حادثه دارد، سه شهادت دارد و یک اتفاق بسیار بزرگ و خطرناک و باقی، که متأسفانه آثارِ باقیه دارد، که ماجرای سقیفه است؛ یکی از خرابی‌های سقیفه این بود که توجّه جامعه را از امامِ هدایتگر به سمت حاکم منصرف کرد، حال چه ستمگر و چه غیرستمگر. یعنی اصلاً آن نگاه را حذف کرد.

لذا با توجّه به اینکه اوایل ماه ربیع هم آغاز امامت حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه است، و این موضوعِ مهدویت هم از موضوعاتِ پیچیده است، قدری هم به این موضوع بیش از حد ظلم شده است، با این موضوع برخورد مناسبی صورت نگرفته است، در حد کش و مکش در انتخابات با این موضوع برخورد شده است، در این حد که اگر به فلان کس رأی دهید ظهور به تأخیر می‌افتد و اگر به فلان کس رأی ندهید ظهور جلو می‌افتد!

یکی از مظلوم‌ترین موضوعات در معارف ما مسئله‌ی مهدویت است، و شاید مظلوم‌ترین شخص، شخصّ امام زمان ارواحنا فداه است.

چون الحمدلله حضرت سلام الله علیه حیّ است و برای ایشان روضه نمی‌خوانیم، کمتر به به حضرت توجّه می‌شود.

درحالی که ظاهر امر این است که هم عقاید ما، هم اخلاق ما، سیر و سلوک ما، سبک زندگی ما، شیوه‌ی زیستن ما، به مهدویت ربط دارد.

مسئله‌ی مهدویت از جهات مختلف مهم است، اصلاً نوع نگاه ما به موضوع مهدویت هم تابع بعضی از سخنان است که باید در آن‌ها هم درنگی شود.

مثلاً آیا خدا با ما قهر کرده است که مسئله‌ی غیبت بوجود آمده است؟ در مسئله‌ی غیبت گنهکار کیست؟ بعضی از بزرگان ما که حیات ما شیعیان به علم آن علما وابسته است اینطور می‌گفتند که «وُجُودُهُ لُطفٌ وَ تَصَرُّفُهُ لُطفٌ آخَر وَ عَدَمُهُ مِنَّا»، که حال اینکه این «لطف» چیست، برای کمبود وقت فقط همینقدر اشاره می‌کنم که وجود امام، ما را به خدا و انجام وظایفمان نزدیک می‌کند. اینکه حضرت تصرّف هم می‌کند، همین اتفاقات می‌افتد. «تصرّف می‌کند» یعنی همان امامتی که حضرت دارد.

همین امروز که ما به این جلسه آمده‌ایم به عنایت حضرت آمده‌ایم، اگر نمی‌آمدیم هم به عنایت حضرت نمی‌آمدیم. به اذن او می‌آییم و به اذن او نمی‌آییم، اگر اجازه بدهد می‌آییم و اگر اجازه ندهد نمی‌آییم، چه به این جلسه و چه به هر جای دیگری. در عالم خیلی از اتفاقات به اذن او رخ می‌دهد و در صورت عدم اذن او خیلی از اتفاقات رخ نمی‌دهد.

بعد در نهایت آن بزرگمرد می‌فرماید: «وَ عَدَمُهُ مِنَّا»، نبودِ حضرت، غیبتِ ظاهری حضرت از ماست. یعنی ما اشکالاتی داریم که غیبت حضرت از ماست.

وقتی من به دنیا آمده‌ام حضرت غایب بوده است، یعنی شروع غیبت که از من نبوده است، استمرار غیبت هم از من نبوده است، (منظور غیبتِ عمومی است)، اشخاص قبلی یا اشخاص دیگری کارهایی کرده‌اند که زمینه را خراب کرده‌اند.

مانند این است که شما در جاده‌ای حرکت می‌کنید و یک نفر در جاده روغن ریخته است، قبل از شما ده ماشین سُر خورده‌اند و شما هم سُر می‌خورید. شما در این سُر خوردن مقصر نیستید، شخص دیگری مقصر است.

کس دیگری برای غیبت مانع درست کرده است.

اما وقتی می‌رویم و روایات را نگاه می‌کنیم، می‌بینیم موضوع غیبتِ امام زمان ارواحنا فداه اعم از این است که این بزرگمرد می‌فرماید. یعنی برداشت حقیر این است که شاید مرحوم خواجه همه‌ی روایات را ندیده است و یک بُعد را بیان می‌کند. آن چیزی که خواجه بیان می‌کند، غیبت را یک مسئله‌ی تنبیهی معرّفی می‌کند. یعنی عدّه‌ای خطا کرده‌اند… حال شما از اهل سقیفه درنظر بگیرید، تا شیعیانی که قدر ندانستند، پس در نتیجه غیبت رخ داد.

مسئله‌ی غیبت، جهات مختلفی دارد

اگر غیبت به ظلم ما باشد، بعنوان مسئله‌ی شخصی غیبت، در آن حرفی نیست، که در این جلسه به آن خواهم پرداخت؛ یعنی غیبت برای شخص من رخ بدهد، یعنی من به حضور امام راه پیدا نکنم، این موضوع به احتمال زیاد به عیب من مربوط هست. اما یک غیبت داریم که به معنی غیبتِ عمومی است، مانند ظهورِ عمومی. این غیبتی که جامعه از امام محروم است، نه اینکه فقط من از امام محروم هستم. ظاهر این موضوع این است که مسئله‌ی غیبت جهات مختلفی دارد.

حال در این جلسه بعنوان مقدّمه، چند جمله قدم به قدم عرض می‌کنم.

نتیجه‌ی باور و توجّه به امام زمان ارواحنا فداه

کسی که به امامتِ امام زمان ارواحنا فداه توجّه داشته باشد، و به اوصاف و صفات امام زمان ارواحنا فداه توجّه داشته باشد، یعنی باور و توجّه داشته باشد، تقریباً همه‌ی امور دینی این شخص درست می‌شود.

یعنی من که اینجا محضر شما نشسته‌ام، ممکن است همینطور لاطائلات هم بگویم، بعد حاج آقا تشریف می‌آورند و در جلسه می‌نشینند، من حواس خود را بیشتر جمع می‌کنم، بالاخره می‌گویم اهل علم هستند. بعد اگر یک مرجع تقلید هم به جلسه بیاید، من حواس خود را بیشتر جمع می‌کنم، در اینصورت آلودگی کمتری در کلام من پیدا می‌شود، من بیشتر دقّت می‌کنم، منافذ غربال خود را ریزتر می‌کنم.

اگر امام تشریف بیاورند و در جلسه حضور پیدا کنند، دیگر من لال می‌شوم!

اگر کسی متوجّه حضور و احاطه‌ی حضرت شود، اصلاً زندگی او تغییر پیدا می‌کند، اصلاً نقطه‌ی سیر و سلوک ما عوض می‌شود. همین توجّه به اینکه ما امامی داریم…

جلوتر عرض خواهم کرد که این موضوع هم از برکات عمومی غیبت است، وقتی ما امامی داریم که غایب است، برای اینکه راه ارتباطی ما با ایشان قطع نشود، لاجرم ایشان باطن ما را می‌بیند.

ما در زیارت امام زمان ارواحنا فداه عرض می‌کنیم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ناظِرَ شَجَرَهِ طُوبى وَسِدْرَهِ الْمُنْتَهى»، اینجا ایستاده‌ای شجره‌ی طوبی را نگاه می‌کنی.

اگر ما سر چهارراه شهدای مشهد بایستیم، آنطرفِ حرم را نمی‌بینیم، از خود حرم هم فقط مختصری از گنبد را می‌بینیم.

اینکه اینجا ایستاده‌اید و شجره‌ی طوبی نگاه می‌کنید، یعنی همه‌ی عالم در مُشت شماست.

«السَّلامُ عَلَیْکَ یا حافِظَ اَسْرارِ رَبِّ الْعالَمینَ»، سلام بر تو که اسرار خدای ربّ العالمین در دست توست.

اگر من بدانم و به آن عظیم الشأن توجّه کنم، آنوقت حرکات من عوض می‌شود.

چطور ممکن است من در خانه تندی کنم و در حضور شما خوش‌اخلاق باشم؟ اگر کسی به عنایت و نفوذ نگاه و حضور حضرت حجّت ارواحنا فداه توجّه داشته باشد، همه‌ی رفتارهای او تغییر پیدا می‌کند.

اولین نقطه‌ی سیر و سلوک

یعنی اگر کسی می‌خواهد سیر و سلوک پیدا کند، اولین قدم این است که توجّه کند امام زمان ارواحنا فداه او را می‌بیند. همین توجّه به این امر، زندگی ما را تغییر می‌دهد.

بسیاری از مشکلات ما از آنجایی است که به این موضوع توجّه نداریم که امام زمان ارواحنا فداه در حال دیدن ماست.

خیلی از جاها به ما سختی می‌رسد، گرفتاری پیدا می‌کنیم، مشکلی داریم، دل شکسته‌ای داریم، احساس بی‌پناهی می‌کنیم، یا حاجتی داریم، یا سختی به ما می‌رسد، یا کسی به ما ظلم می‌کند، یا در جایی گیری داریم و نمی‌دانیم به چه کسی بگوییم؛ همینکه بدانیم او ما را نگاه می‌کند، خیلی به ما آرامش می‌دهد.

خیلی از آن کسانی که راه‌های فراوانی طی کرده‌‌اند، اصل ویژگی‌شان این بود که توجّه داشتند حضرت حجّت ارواحنا فداه آن‌ها را می‌بیند، به یاد حضرت بودند.

عشق آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه نسبت به امام زمان ارواحنا فداه

زمانی مرحوم آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه سخنرانی کرده بودند و از وجود حضرت صحبت کرده بودند و حضّار جلسه شروع کرده بودند به گریه کردن، بعد ایشان سرشان را پایین انداخته بودند و فرموده بودند: اگر حضرت آمد و ما نبودیم، به حضرت بگویید یک نفر بود که به یاد شما بود.

همین موضوع انسان را تکان می‌دهد، شاید چیز دیگری نتواند به این پُرحرارتی برای ما انگیزه ایجاد که یک کار خیری انجام دهیم.

امام زمان ارواحنا فداه پدر امّت

اگر من متوجه شوم فرزندم در خیابان تصادف کرده است و یک نفر او را به بیمارستان برده است و او را مداوا کرده است و بعد او را به خانه آورده است، چطور می‌خواهم از او تشکّر کنم و خودم را فدای او کنم؟

اگر ما بدانیم اگر از شیعه‌ای دستگیری کنیم، امام زمان ارواحنا فداه پدر ماست، امام ماست، بلکه چون چیزی نداریم می‌گویم پدر ماست، لفظی نداریم، یعنی نمی‌توانیم درک کنیم، اگر بگویم «امام ماست» خیلی ابلغ و بالاتر از این است که بگویم «پدر ماست»، ولی چون ما درکی از آن موضوع نداریم می‌گویم پدر ماست… آنوقت خیلی از کارهایی که ما می‌خواهیم انجام دهیم را راحتتر انجام می‌دهیم، با شوق انجام می‌دهیم، عبادتمان شوقی می‌شود.

یکی از منافع زیارت

شما ببینید اربعین چطور است، من دیده‌ام که این چالش بین خیلی از خانواده‌ها هست که طرف می‌گوید ما در حال رفتن هستیم، وسیله هم هست، اما یک نفر از خانواده می‌گوید من می‌خواهم این مسیر را پیاده بیایم.

معمولاً ما به دنبال رفاه هستیم، معمولاً ما به دنبال آسایش هستیم، معمولاً ما به دنبال ساده شدن هستیم، اما اینجا می‌گویند دوست دارم این مسیر را پیاده بیایم.

این عبادت شوقی است.

از کسانی که اربعین مشرّف شده‌اند بپرسید، معمولاً یک یا دو سال اول دعوایشان می‌شود، چون زیاد مشکلات می‌بینند، بعد چون با آمادگیِ آن مشکل حرکت می‌کنند، دیگر کسی با دیگری دعوا نمی‌کند! چون می‌داند که اینجا بالاخره معطلی و آفتاب خوردن و عرق‌سوز شدن دارد، می‌داند باید برای یک جای خواب شصت سانتی متری پنجاه موکب را بگردد، می‌داند و انتخاب می‌کند، با عشق هم انتخاب می‌کند، بلکه دل او نرم هم می‌شود. هر جایی هم که در مسیر زائر روضه بخوانند، حال دل زائر از حالت عادی نرم‌تر است، چون یک قدمی برداشته است. چرا؟ چون شوق زیارت امام، دل آدم را برای تحمّلِ سختی آماده می‌کند.

کلاً یکی از منافع زیارت «توجّه کردن به امام غایب» است، وقتی ما به زیارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌رویم، به زیارت یک مُرده‌ای یا جسمی یا سنگی یا چوبی یا جسدِ بی‌روحِ بی‌جانی نمی‌رویم، برای همین هم وقتی وارد حرم می‌شویم همانطور خسته و کوفته و خاک‌آلود «لبّیک یا حسین» می‌گوییم، یعنی شما صدا کردید و من هم آمدم و جواب دادم، ما با یک زنده طرف هستیم، بلکه یک بابی در کامل الزیاره استاد شیخ مفید هست که در آن نزدیک به ده روایت هست که می‌گوید اگر بتوانی به کربلا بروی و نروی جفا کرده‌ای، یعنی امام مانندِ پدری است که چشم‌انتظار تو است.

البته دوباره تأکید می‌کنم که الفاظ ما کم است، برای اینکه ما ندیده هستیم، اگر زمانی ما یک هفته با امام زمان ارواحنا فداه زندگی می‌کردیم، همه‌ی مثال‌های اوجِ محبّت ما این بود که «انگار طرف امام است»، ولی چون ما این صحنه را ندیده‌ایم مجبور هستم از مثالِ پدر استفاده کنم، ما مهربانیِ پدر و مادر را حس کرده‌ایم.

ما ندیده هستیم، ان شاء الله خدای متعال ما را آرزو به دل از این دنیا نبرد.

همانطور که پدری چشم‌انتظار فرزند خود است، و اگر فرزند بتواند به دیدارِ این پدر برود و نرود، بی‌انصافی کرده است، می‌گویند او جفا کرده است.

منتها با این تفاوت که درست است که پدر نسبت به فرزند کم‌نیازتر است، بچه هر چیزی از پدر و مادر می‌خواهد، درواقع به پدر و مادر نیاز دارد، نیازِ پدر و مادر کمتر است، ولی نیاز عاطفی دارند. امام ما به هیچ نیازی ندارد، این چشم‌انتظاریِ یک بی‌نیاز از یک فقرِ محض، خیلی آقایی است.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا نشان داد که به هیچ چیزی نیاز ندارد، نه به نصر نیاز دارد، نه به فرشته نیاز دارد، نه به جبرئیل نیاز دارد، نه به انس نیاز دارد، نه به جن نیاز دارد. هنگامی که به میدان رفت دخترها را پشت سر گذاشت و رفت. اگر قرار بر نیاز بود که اتفاقاً در کربلا نیاز داشت، اما سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از آنجاها گذر کرد.

گاهی اگر انسان یک بیت اینطور بگوید به اندازه‌ی یک عالَم می‌ارزد که گفت: «چشم دخترانت بر رَه است»، دختران تو چشم‌انتظار تو هستند، کجا به میدان می‌روی؟ پاسخ داد: «گفت چشم از دیدن غیر اکمَه است» دیگر من غیر از او را نمی‌بینم که بخواهم بگویم چکار می‌کنند، خدای آن‌ها از من نسبت به دخترانم مهربانتر است. سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دخترها را به خدا سپرد.

آن لحظه‌ای که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد تا با مخدّرات وداع کند، فرمود: «یَا بَناتَ رَسُولِ الله، إستَعِدُّوا لِلبَلاَء» برای بلا آماده باشید، «إنَّ اللهَ حَافِظُکُم» خدا نگهدار شما باشد.

امامی که در لحظه‌ی اوجِ نیاز، به هیچ چیزی نیاز ندارد و فقط فقیرِ محض به درگاه خدای متعال است، به کسی مانند من چه نیازی دارد؟

حال که به من نیاز ندارد، شوق چیست؟ این برای اوج محبّت امام است، که هم از امام باقر علیه السلام و هم از امام صادق علیه السلام روایت هست (البته به اهل عراق فرمودند) که اگر بتوانی هر هفته به زیارت امام حسین علیه السلام بروی و نروی جفا کرده‌ای، اگر بتوانی هر ماه بروی و نروی جفا کرده‌ای.

یعنی شدّت شوق حضرت به ما طوری است که این نرفتنِ ما جفا محسوب می‌شود. این برای محبّت امام است.

بنازم به بزم محبّت که آنجا            گدایی به شاهی مقابل نشیند

آنوقت شاه شوق داشته باشد و بفرماید که اگر نیایی جفا کرده‌ای!

ما ندیده هستیم و درکی نداریم، او هیچ نیازی ندارد و این شوق را دارد.

خودِ توجّه به همین موضوع که وقتی زائر می‌رود، یکی از ره‌آوردهای مهم سفر اربعین می‌تواند توجّه به امام زمان ارواحنا فداه باشد، برای اینکه وقتی ما به سمتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حرکت می‌کنیم، اگر خدای متعال روزی ما کند متوجّه این امر می‌شویم که انگار حضرت ما را نگاه می‌کنند، «انگار» هم نیست، حضرت در حال نگاه کردن است، این موضوع در نقل هم هست که او زوّار خود را نگاه می‌کند و به زوّار خود توجّه دارد.

این غیر از ادعیه‌ای است که بعضی از ائمه علیهم السلام بعد از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرموده‌اند، خودِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم زوّار خود را نگاه می‌کند.

حسین جان! گرچه دوریم، به یاد تو سخن می‌گوییم…

این موضوع هم هست، شب جمعه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها، حضرت سجّاد، حضرت مجتبی، حضرت صادق علیهم السلام به استقبال زائر می‌روند.

این «توجّه به زائر» کمک می‌کند که زائر متوجه شود که زائر به سمتِ یک مزورِ حیّ، یک شخص زنده می‌رود؛ وگرنه اصلاً کسی با مُرده و جسم و… کاری ندارد. اگر صرف جسم بود که دیگر قُرب و بُعد معنا نداشت.

البته سلام از راه دور هم خیلی برکت دارد، ولی بالاخره آن مکان… درست است که روح امام حاکم است، ولی بالاخره در آن مکان برکات خاصّی هست، انگار به خانه‌ی امام می‌رویم، یعنی محل توجّه است، بلکه محل تکلّمِ خدا با زائر است، فوقِ عرش است، امان از خوف است، شفاء است، تبدّلِ سرنوشت است، شقاوتمند می‌رود و سعادتمند برمی‌گردد.

وقتی زائر با توجّه می‌رود، توجّه می‌کند که یک حیّ مرا نگاه می‌کند و من به زیارت او می‌روم.

ره‌‌آوردِ این موضوع می‌تواند این باشد که توجّه کند همواره کسی هست که امام من است و الآن هم پرونده‌ی من بدستِ اوست.

یک جهتی هم که این بحث را انتخاب کردم، که اگر حضرت توفیق دهند و اجازه بدهند روزهای آینده هم پیش می‌بریم، این است که در محضر جدّ ایشان یعنی حضرت علی بن موسی الرّضا علیه آلاف التحیّه والثناء هستیم و اگر امام رضا علیه السلام شفاعت ما را کند، شاید دلِ امام زمان ارواحنا فداه با ما نرم‌تر شود.

چون همه‌ی بدعملی‌های ما با امام زمان ارواحنا فداه است، همه‌ی پرونده‌ی سیاه من بدستِ امام زمان ارواحنا فداه می‌رسد، دردسرها برای حضرت است، استغفارهای شبانه برای حضرت است، از خودِ من بیشتر برای گناهانم گریه کرده است.

لذا اگر دلِ امام زمان ارواحنا فداه از من گرفته باشد و شکسته باشد، حق دارد.

شاید حال که ما میهمان امام رضا سلام الله علیه هستیم… بالاخره دیده‌اید اگر گاهی میهمان آدمِ بیخودی هم باشد، وقتی «میهمان» است محترم شمرده می‌شود، از میهمان پذیرایی می‌کنند، فرمود: «أَکْرِمِ الضَّیْفَ وَ لَوْ کَانَ کَافِراً»،[۴] اگر کافر هم میهمان شد، میهمان را اذیت نمی‌کنند، میهمان را محترم می‌دانند، غذای خوب جلوی میهمان می‌گذارند.

من شأنی ندارم ولی بالاخره در شهرِ امام رضا علیه السلام هستیم و میهمان امام رضا علیه السلام هستیم، حال شئونی پیدا می‌کنیم. ان شاء الله امام رضا سلام الله علیه بین ما و پسر خودش… آن جمله‌ای که در دعای ندبه می‌گوییم که «وَصِلِ اللّهُمَّ بَیْنَنا وَبَیْنَهُ وُصْلَهً»، خدایا! بین ما و امام زمان ارواحنا فداه یک رشته‌ی ارتباط برقرار کن.

این موضوع بدستِ امام رضا علیه السلام است، ان شاء الله اگر به حرم رفتیم بگوییم آقا جان! ما پسرِ شما را اذیت کردیم، دل پسر شما از ما شکسته است.

لذا یکی از جهات انتخاب این بحث هم این بود.

توجّه به امام زمان ارواحنا فداه

توجّه به امام زمان ارواحنا فداه باعث انکسار قلب است، باعث توجّه من به بیچارگی‌های خودم می‌شود، توجّه به اینکه روزی آدم در حال مردن است، آن لحظه‌ای که روح در حال قطع تعلّق از بدن است، وقتی جان به ترقوه‌ها می‌رسد، «کَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ»،[۵] قرآن کریم می‌فرماید وقتی جان به این ترقوه‌ها می‌رسد و در حال خارج شدن از جسم است، «وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ»[۶] می‌گویند چه کسی می‌تواند مرا درمان کند؟ چه کسی می‌تواند مرا نجات بدهد؟ آنجا دیگر مرگ درمان ندارد.

توجّه به امام زمان ارواحنا فداه باعث می‌شود که انسان قبل از لحظه‌ی مرگ به این توجّه بیفتد که «مَنْ رَاقٍ» چه کسی می‌تواند مرا نجات بدهد؟ چه کسی نجات‌بخشِ من است؟

اگر یک شب برق منطقه را قطع کنند، انسان نمی‌تواند شب از این خیابان به آن خیابان رفت، چطور من می‌خواهم روز قیامت در این گردنه‌های پُرپیچ و خَمِ اعمالِ زشت خود حرکت کنم؟

توجّه به حضرت حجّت ارواحنا فداه به انسان برای اینکه حرکت کند و توجّه کند و رشد کند و توبه کند انگیزه می‌دهد، یعنی خودِ موضوعِ امام زمان ارواحنا فداه و توجّه به حضرت، جهات مختلف عملی و علمی دارد. بخش علمی هم مفصّل است.

توجّه به حضرت ثمره‌ی علمی دارد، آن هم نه فقط در خودِ موضوعِ مهدویت، بلکه در همه جای دین، هم در بُعدِ عملی.

سیّد بن طاووس رضوان الله تعالی علیه در «مصباح الزائر» زیارتی از امام عسکری علیه السلام نقل کرده است، یک جمله‌ی آن خیلی جانسوز است.

ما یک حضور عمومی داریم… یعنی ان شاء الله روزی که حضرت تشریف بیاورند و اعلام کنند که «أنَا بَقِیَّهُ الله»، ان شاء الله خدای متعال روزی کند و ما آن روز را ببینیم، عالم زیر و رو خواهد شد. اما افرادی به صورت خاص و خیلی کم بوده‌اند که در دوره‌ی غیبت حضرت هم از غیبتِ فردی نجات پیدا کرده‌اند و به محضر حضرت رسیده‌اند، پیام دریافت کرده‌اند، توسّل کرده‌اند، نتیجه گرفته‌اند، سؤال کرده‌اند، جواب شنیده‌اند.

زندگی آدمی که در این فضا قرار بگیرد با کسی مانند من فرق می‌کند.

خبر باید یک درجه‌ی تفوّقی داشته باشد که نشر پیدا کند، خبر باید یک درجه‌ی تفوّقی داشته باشد که ذهن را درگیر کند، اگر کسی واقعاً عبد باشد و قدردان ولایت باشد، اصلاً از صبح تا شب از درِ خانه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به جای دیگری نمی‌رود.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «وَ لاَ لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّی»[۷] خبری از من بزرگتر نیست. یعنی خبر این است که ما مولایی به نام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داریم که دنیا و آخرت ما بدست اوست.

در بین اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، بصورت علی الاطلاق، در مورد امام زمان ارواحنا فداه فرموده‌اند که سیره‌ی ایشان همان سیره‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. اصلاً اگر کسی بخواهد با امام زمان ارواحنا فداه ارتباط بگیرد، باید برود و سیره‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بخواند، چون شیوه‌ی زندگی امام زمان ارواحنا فداه برای ما گزارش نشده است، چون امام زمان ارواحنا فداه از پنج سالگی مخفی شده است، لذا ما نمی‌دانیم حضرت در مثلاً بیست سالگی یا سی سالگی یا پنجاه سالگی یا صد سالگی چطور زندگی کرده‌اند، اگر بخواهیم بدانیم باید برویم و زندگی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ببینیم.

اگر توجّه کسی به امام زمان ارواحنا فداه باشد، این خبر، همه‌ی خبرهای روزانه‌ی انسان را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد.

ان شاء الله خدای متعال روزی کند ما جزو آن کسانی باشیم که به بزرگی و عظمت حضرت توجّه داریم، اگر اینطور باشد…

ان شاء الله خدای متعال آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه را رحمت کند، علّت اینکه در بین همه‌ی علما، آقای بهجب رضوان الله تعالی علیه بیشتر از خیلی‌ها از امام زمان ارواحنا فداه می‌فرمود، علوّ خود ایشان بود.

شما از من سؤال می‌کنید، من از قیمت کتاب حرف می‌زنم، «قِیمَهُ کُلِّ امْرئٍ مَا یُحْسِنُهُ»،[۸] اندازه‌ی هر انسانی «مَا یُحْسِنُهُ» اوست، دغدغه‌ی تو چیست؟ چه چیزی را می‌پسندی؟

آقای بهجت اگر می‌خواست دو جمله حرف بزند، راجع به امام زمان ارواحنا فداه حرف می‌زد.

اگر کسی در عمر خود به امام زمان ارواحنا فداه توجّه کند… آقای بهجت اینطور می‌فرمود: اگر کسی به حضور حضرت توجّه کند، غیبت برای او نیست، در حضور واقع می‌شود.

مرحوم سیّد بن طاووس رضوان الله تعالی علیه در زیارت امام عسکری علیه السلام این مطلب را آورده است که می‌گوییم «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَا الاِْمامِ الْمُنْتَظَرِ» سلام خدا بر تو ای پدرِ امامِ منتَظَر که «الظّاهِرَهِ لِلْعاقِلِ حُجَّتُهُ» که حجّت او برای عقلا آشکار است، «وَالثّابِتَهِ فِى الْیَقینِ مَعْرِفَتُهُ» معرفت او بصورت یقینی ثابت است، «الْمُحْتَجَبِ عَنْ اَعْیُنِ الظّالِمینَ»… به امام عسکری علیه السلام عرض می‌کنیم: سلام خدا بر تو که پدر کسی هستی که کسانی که او را نمی‌بینند، چون ظالم هستند آن‌ها را نمی‌بینند.

اینجا قاعده بیان می‌کند، آن کسی که ظالم نباشد بصورت فردی به دربار حضرت راه پیدا می‌کند، اما آن کسانی که اهل ظلم هستند، یا ظلم به نفس کرده‌اند، یا ظلم به غیر کرده‌اند، یا ظلم به اولیای خدا کرده‌اند، نسبت به اوامر و نواهی حضرت حق بی‌ادبی کرده‌اند، نمی‌توانند حضرت را ببینند.

این یعنی بصورت فردی.

وقتی من این زیارت را می‌خواندم، دیدم هر اتفاقی رخ بدهد من خودم بصورت شخصی مقصر هستم، «الْمُحْتَجَبِ عَنْ اَعْیُنِالظّالِمینَ» اگر کسی ظالم باشد (در هر سطحی) به همان اندازه روی چشم او پرده می‌افتد.

لذا آن کسی که اهل توجّه است مدام از امام زمان ارواحنا فداه حرف می‌زند، آن کسی که اهل توجّه نیست، درواقع روی چشم و فهم و توجّه و تمرکز و اولویت او پرده انداخته‌اند.

لذا از صبح تا شب، اصلاً اگر به حرم امام رضا علیه السلام هم برود، در یاد او نمی‌ماند که فرج امام زمان ارواحنا فداه را دعا کند، علّت این امر هم این نیست که امام زمان ارواحنا فداه را دوست ندارد، علّت این امر این است که آنقدر چیزهای مهم‌تری دارد که اصلاً فراموش می‌کند که این‌ها را بخواهد، یا باید مدام به خودش توجّه بدهد.

در حالی که آدمِ تشنه‌ای که در حال مردن از تشنگی است، اولین حاجتی که دارد «رفع عطش» است، اصلاً این امر را فراموش نمی‌کند.

در روایات ما هم امام زمان ارواحنا فداه را به آب گوارا بر جگر تشنه‌لب تشبیه کرده‌اند.

حال این چه بلایی است که بر سر من آمده است که دست من به دامان او نمی‌رسد و توجّه هم ندارم، هرچه ظلم بیشتر باشد حجاب غلیظ‌تر می‌شود. زمانی حجاب از دیدنِ حضرت است، اما زمانی حجاب غلیظ‌تر می‌شود و من دیگر به حضرت توجّه هم نمی‌کنم، در حاجات خود هم از او چیزی نمی‌خواهم. هرچه حجاب غلیظ‌تر شود من کمتر توفیق دارم که حتّی به او فکر کنم.

لذا گاهی پیش می‌آید که یک هفته می‌آید و می‌رود و من اصلاً یک مرتبه توجّه نکرده‌ام که اصلاً امامی دارم یا ندارم، درحالی که در روایات دارد که حضرت «یَطَأُ فُرُشَهُمْ»[۹] از روی همین فرشی که نشسته‌اید رد شده است، یعنی اینقدر به ما نزیک است؛ این کلام به این موضوع اشاره دارد که حضرت خیلی به ما نزدیک است، می‌آید و به ما سر می‌زند، به جلسات ما، به زندگی‌های ما، و می‌بیند یاد او اصلاً حضور ندارد.

این برای ظلم است.

به امام جواد علیه السلام عرض کردند که چرا به آن عظیم الشأن «قائم» می‌گویند؟ فرمود: «أَنَّهُ یَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِکْرِهِ»،[۱۰] وقتی قیام می‌کند که یادِ او مُرده است، فراموش شده است، دغدغه‌ها و گرفتاری‌های مردم چیز دیگری است.

این جمله‌ی «الْمُحْتَجَبِ عَنْ اَعْیُنِ الظّالِمینَ» خیلی تکان‌دهنده است، چشم هم بعنوان نمونه‌ی اصلی و فرد اصلی است، چون انسان اول می‌بیند، اما گاهی لازم نیست که انسان ببیند، قلب شهود می‌کند، ذهن توجّه می‌کند.

ما هر میزان که توجّه‌مان به امام زمان ارواحنا فداه کم است، یعنی ظلم ما شدیدتر است. در اینصورت به کسی نیاز دارم که بیاید و مرا درمان کند.

ان شاء الله خدای متعال ما را جزو کسانی قرار بدهد که در زمان حیاتمان به محضر حضرت راه پیدا می‌کنیم.

ان شاء الله خدای متعال چشم گنهکار ما را به جمال دلربای حضرت حجّت ارواحنا فداه روشن کند.

ان شاء الله خدای متعال قلب ما را لحظه‌ای از یاد حضرت غافل نکند.

ان شاء الله خدای متعال ما را از درِ خانه‌ی حضرت به جای دیگری حواله ندهد.

غنی اگر ببیند گدا قبل از آمدن به درِ خانه‌ی او به جاهای دیگری هم رفته است، خیلی به او توجّه نمی‌کند، ان شاء الله خدای متعال ما را گدای کوی امام زمان ارواحنا فداه قرار بدهد. اگر گدای کوی امام زمان ارواحنا فداه شویم مورد توجّه واقع می‌شویم.

استناد می‌کنم به آن حالتی که دیدند خانم مندرس‌پوشی به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی او را تحویل گرفت.

اگر اقوام حضرت خدیجه سلام الله علیها می‌آمدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آن‌ها را تحویل می‌گرفت، اما اینجا این بانو را نشناختند.

وقتی این بانو رفت، دیدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را خیلی تکریم کرد و بعد هم به او هدیه داد. گفتند: آقا! ما این بانو را نمی‌شناختیم!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: این شخص گدای کوی خدیجه بود.

اگر ما گدای کوی امام زمان ارواحنا فداه باشیم، مورد توجّه اولیای خدا قرار می‌گیریم، ما را تحویل می‌گیرند، دست ما را می‌گیرند.

ان شاء الله خدای متعال ما را از اعوجاج و رو زدنِ به درِ خانه‌ی دیگری نجات بدهد.

ان شاء الله خدای متعال ما متوجّه به نیازمان به امام زمان ارواحنا فداه کند، ما به حضور حضرت مضطر هستیم.

ان شاء الله خدای متعال ما را از این بیچارگی و غفلت نجات بدهد.

ان شاء الله خدای متعال به حرمت امام رضا سلام الله علیها دلِ امام زمان ارواحنا فداه را از ما راضی کند.

خدایا! سلام و درود و عرض ادب ما را به محضر مبارک امام زمان ارواحنا فداه ابلاغ بفرما.

روضه و توسّل

ما این روضه را با روضه‌ی اربعین شروع می‌کنیم، آقا جان! ما از شما سیر نشده‌ایم، حسین جان! الحمدلله ما را گرفتار خودت کرده‌ای.

اگر کسی می‌خواهد آقایی حضرت را ببیند، سفره‌ی عمومی برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، خواسته‌اند از آنجا ما را حرکت بدهند، خوب‌ها می‌روند، بیچاره‌هایی مثل من هم می‌روند.

من برای هیچ عبادت فوت شده یا رخ نداده‌ای در جوش و خروش نیستم، مثلاً از الآن برای ماه مبارک رمضان آینده در جوش و خروش نیستم، برای بعضی از عباداتِ فوت شده هم تأسّف نمی‌خورم، اما هنوز از کربلا نیامده، برای اربعین سال بعد حاجت دارم، این عنایتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، وگرنه من همان کسی هستم که در همه چیز جامانده و وامانده هستم. سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سفره‌ی خود را طوری پهن کرده است که کسی مانند مرا هم راه بدهد.

روضه‌ی اربعین اتفاقاً روضه‌ی خیلی معرفتی‌ای است، من فقط اشاره می‌کنم.

زیارت ممنوع شده بود، کسی جرأت نمی‌کرد به زیارت برود، راه از کوفه تا کربلا زیاد نبود ولی در این چهل روز کسی جرأت نکرد به زیارت برود.

کاری که حضرت زینب کبری سلام الله علیها و سیّدالسّاجدین سلام الله علیه کردند، اوضاع را در شام دگرگون کردند و یزید منع را برداشت.

جابر بن عبدالله انصاری رضوان الله تعالی علیه به زیارت آمد، این موضوع از مسلّمات است، لذا آمدنِ جابر آنقدر مهم نیست که مثل ماجرای صلح حدیبیه که نفهم‌ها و منافقین به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اشکال کردند، ولی خدا فرمود «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا»،[۱۱] زیارتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ممنوع شده بود، کسی هم برای زیارت نمی‌رفت، بزرگان زیادی در کوفه داریم، توابینی که همه‌شان کشته شدند، در آن چهل روز اول جرأت نکردند برای زیارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بروند، بدن حضرت را هم همان روستاییان اطراف دفن کردند، البته غیر از امام سجّاد علیه السلام که به شکل غیرطبیعی تشریف آوردند، این عمل هم در نهایت غربت صورت گرفت، کسی جرأت نکرد حتّی بیاید و بدن حضرت را بلند کند. تا اینکه آن خون دلی که حضرت زینب کبری سلام الله علیها و سیّدالسّاجدین سلام الله علیه در شام خوردند، اوضاع دگرگون شد و مدّتی زیارت آزاد شد.

آمدنِ جابر بن عبدالله انصاری به کربلا مانند صلح حدیبیه است که کفّار مجبور شدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را به رسمیت بشناند، «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا»، حضورِ جابر یعنی «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا».

من همان حالت زیارت جابر بن عبدالله انصاری را عرض می‌کنم و نمی‌دانم تا کجا بتوانم جلو بروم.

جابر محرم اسرارِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بود، کسی هم خادم ایشان بود که او هم مرد طریق بود، نام او «عطیه عوفی» بود.

عطیه عوفی را مجبور کردند که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کند، او این کار را نکرد، به او هزار ضربه‌ی شلاق زدند، در نقلی هم گفته‌اند چهارصد ضربه شلاق خورده است.

کسی که در راه محبّت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کتک خورده است، عصاکشِ جابر بن عبدالله انصاری بود، خودش هم که محرم اسرار است، جزو معدود افرادی است که صدیقه طاهره سلام الله علیها به او روایات خاص فرموده است.

چشمان جابر کم‌سو شده بود و عطیه دستان او را گرفته بود…

من خیلی به بشارتی که جابر از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است امید دارم، ورگرنه با رفتن ما به کربلا، معلوم نیست که زیارتی صورت گرفته باشد، گاهی ممکن است انسان تا کربلا برود و مورد توجّه هم واقع نشده باشد، ما نمی‌دانیم.

کَس نمی‌داند در این بحر عمیق      سنگ‌ریزه قرب دارد یا عقیق

ممکن است سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به آدم دل‌شکسته‌ای که از دور سلام کرده است جواب هم داده باشد…

عطیه همینطور زیر بغل جابر را گرفته بود، به فرات رسید و گفت: می‌خواهم اینجا غسل کنم.

تفصیل آداب زیارت برای زمان امام صادق علیه السلام است، این نشان می‌دهد که عطیه از محرم اسرارها بوده است، بعضی از جملاتی هم که در زیارت خود بیان کرده است، در زیارتنامه‌های بعدی وارد شده است، یعنی کلماتی از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یاد گرفته بود که وقتی بعدها عمومی شده است، آن‌ها هم آمده است.

جابر بن عبدالله غسل کرد و به عطیه گفت: دست مرا بگیر… چشم او می‌دید اما ضعیف بود، همینطور آرام آرام به قبر مطهّر نزدیک شد… جابر به عطیه گفت: دست مرا رها کن، دیگر او را استشمام می‌کنم…

همینطور آرام آرام آمد و و کنار قبر نشست و دست خود را روی قبر گذاشت و گفت: آه!… آه!…

بعداً ما از ائمه‌ی دیگر یاد گرفتیم که «نَفَسُ اَلْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ»[۱۲]

جابر به حضرت سلام کرد، بعد عرض کرد: «حَبِیبٌ لاَ یُجِیبُ حَبِیبَهُ»،[۱۳] همیشه تو در سلام کردن از من سبقت می‌گرفتی، این مرتبه سلام می‌کنم و جواب نمی‌شنوم… بعد خودش پاسخ داد و گفت: چطور جواب بدهی، در حالی که بین سر و بدن تو فرسنگ‌ها فاصله است…

عطیّه می‌گوید من با همه‌ی وجود توجّه می‌کردم که جابر چه می‌گوید که یاد بگیرم، ناگهان جابر گفت: «وَاللهِ لَقَدْ شَارَکْنَاکُمْ» بخدا سوگند ما با شما شریک هستیم…

عطیّه می‌گوید: خیلی به من برخورد، گفتم چه می‌گویی؟ آنقدر تیر و نیزه بر تن او نشسته است، بدن او را از سر او جدا کرده‌اند، سر او جایی است و بدن او جای دیگر و فرزندان او یتیم شدند و دختران او را از این شهر به آن شهر و از این قصر به آن قصر بردند، چه می‌گویی که ما با شما شریک هستیم؟

این بحث به بحث ما که حضرت حجّت ارواحنا فداه است ربط دارد، ما زنده باشیم یا مُرده، به این ربط دارد که ما چقدر با حضرت هستیم؟

آن‌ها اهل کَرَم هستند و اگر کسی ذرّه‌ای با آن‌ها باشد، کسی را فراموش نمی‌کنند…

جابر به عطیّه یاد داد و گفت: من از حبیب خود رسول خدا شنیدم که «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً» اگر کسی قومی را دوست داشته بدارد «حُشِرَ مَعَهُمْ» با آن‌ها محشور می‌شود، و من به حبّ خودم مطمئن هستم؛ «وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِکَ فِی عَمَلِهِمْ» اگر کسی عمل قومی را دوست بدارد، در عمل آن‌ها شریک است.

یعنی روز قیامت می‌بینی در کارنامه‌ی عمل کسی «شرکت در کربلا و جنگ در محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه»، در حالی که او پانصد سال بعد به دنیا آمده است، همه چیز به دل ما ربط دارد.

نمی‌خواهم به این موضوع وارد شوم که آیا اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین آن روز آمده‌اند یا چه اتفاقی رخ داده است، در بین این مخدّراتی که بعد از واقعه عاشورا و بعد از آمدن از شام زندگی‌شان زیر و رو شد… این‌ها اصلاً دیگر نمی‌توانستند با مردم زندگی کنند…

کسانی که از کربلا برگشته بودند، دیگر چیزی برایشان مهم نبود و به چیزی توجّه نداشتند و نمی‌توانستند با مردم عادی زندگی کنند.

نقلی دارد که آمدند و حضرت رباب سلام الله علیها عرض کردند: شما اینقدر گریه می‌کنید، اجازه بدهید برای شما یک خوراکی تقویتی بیاوریم، ایشان فرمود: این چه چیزی است؟ عرض کردند: برای این است که شما بتوانید گریه کنید، ایشان فرمود: گریه‌ی من بند نیامده است که بخواهم چیزی بخورم…

مگر می‌شد ذهن این بزرگواران را از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دور کرد، ایشان فرمود: «واحُسَیناً فَلا نَسیتُ حُسَینا»،[۱۴] مگر من می‌توانم او را فراموش کنم؟ او مدام جلوی چشم من است…

به حضرت رباب سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض کردند: بی‌بی جان! اجازه بدهید که یک سایه‌بان برای شما درست کنیم. ایشان اجازه نداد.

در روایت هم هست که حضرت رباب سلام الله علیها «مَاتَت کَمداً»، یعنی پژمرده شد تا از دنیا رفت… آب شد و از دنیا رفت…

برای این بانوان بزرگتری که در کربلا هم نتوانسته بودند بالای سر حضرت گریه کنند فرصتی بود، چون این‌ها باید خودشان را بالای سر فرزندان خود نگه می‌داشتند…

به ایشان عرض کردند: چرا شما را زیر سایه‌ای نبریم؟ «إنَّ الَّذی کانَ نورا یُستَضاءُ بِهِ»[۱۵] آن کسی که خورشید زندگی من بود «بِکَربَلاءَ قَتیلٌ غَیرُ مَدفونِ»


[۱]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] جامع الأخبار، جلد ۱، صفحه ۸۴ (وَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَنْ ضَرَبَ أَبَوَیْهِ فَهُوَ وَلَدُ اَلزِّنَاءِ وَ مَنْ آذَى جَارَهُ فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ أَبْغَضَ عِتْرَتِی فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مُنَافِقٌ خَاسِرٌ یَا عَلِیُّ أَکْرِمِ اَلْجَارَ وَ لَوْ کَانَ کَافِراً وَ أَکْرِمِ اَلضَّیْفَ وَ لَوْ کَانَ کَافِراً وَ أَطِعِ اَلْوَالِدَیْنِ وَ لَوْ کَانَا کَافِرَیْنِ وَ لاَ تَرُدَّ اَلسَّائِلَ وَ إِنْ کَانَ کَافِراً .)

[۵] سوره مبارکه قیامت، آیه ۲۶

[۶] سوره مبارکه قیامت، آیه ۲۷

[۷] الکافی، جلد ۱، صفحه ۲۰۷ (مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ أَوْ غَیْرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ اَلشِّیعَهَ یَسْأَلُونَکَ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ اَلْآیَهِ: «عَمَّ یَتَسٰاءَلُونَ `عَنِ اَلنَّبَإِ اَلْعَظِیمِ »  قَالَ ذَلِکَ إِلَیَّ إِنْ شِئْتُ أَخْبَرْتُهُمْ وَ إِنْ شِئْتُ لَمْ أُخْبِرْهُمْ ثُمَّ قَالَ لَکِنِّی أُخْبِرُکَ بِتَفْسِیرِهَا قُلْتُ «عَمَّ یَتَسٰاءَلُونَ»  قَالَ فَقَالَ هِیَ فِی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ یَقُولُ مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آیَهٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لاَ لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّی .)

[۸] نهج البلاغه، حکمت ۸۱

[۹] الغیبه (للنعمانی)، جلد ۱، صفحه ۱۶۳ (حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اَللَّهِ بْنُ مُوسَى اَلْعَلَوِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلاَلٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ فَضَالَهَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ سَدِیرٍ اَلصَّیْرَفِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: إِنَّ فِی صَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ لَشَبَهاً مِنْ یُوسُفَ فَقُلْتُ فَکَأَنَّکَ تُخْبِرُنَا بِغَیْبَهٍ أَوْ حَیْرَهٍ فَقَالَ مَا یُنْکِرُ هَذَا اَلْخَلْقُ اَلْمَلْعُونُ أَشْبَاهُ اَلْخَنَازِیرِ مِنْ ذَلِکَ إِنَّ إِخْوَهَ یُوسُفَ کَانُوا عُقَلاَءَ أَلِبَّاءَ أَسْبَاطاً أَوْلاَدَ أَنْبِیَاءَ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَکَلَّمُوهُ وَ خَاطَبُوهُ وَ تَاجَرُوهُ وَ رَاوَدُوهُ وَ کَانُوا إِخْوَتَهُ وَ هُوَ أَخُوهُمْ لَمْ یَعْرِفُوهُ حَتَّى عَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ وَ قَالَ لَهُمْ أَنَا یُوسُفُ  فَعَرَفُوهُ حِینَئِذٍ فَمَا تُنْکِرُ هَذِهِ اَلْأُمَّهُ اَلْمُتَحَیِّرَهُ أَنْ یَکُونَ اَللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ یُرِیدُ فِی وَقْتٍ مِنَ اَلْأَوْقَاتِ أَنْ یَسْتُرَ حُجَّتَهُ عَنْهُمْ لَقَدْ کَانَ یُوسُفُ إِلَیْهِ مُلْکُ مِصْرَ وَ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَبِیهِ مَسِیرَهُ ثَمَانِیَهَ عَشَرَ یَوْماً فَلَوْ أَرَادَ أَنْ یُعْلِمَهُ بِمَکَانِهِ لَقَدَرَ عَلَى ذَلِکَ وَ اَللَّهِ لَقَدْ سَارَ یَعْقُوبُ وَ وُلْدُهُ عِنْدَ اَلْبِشَارَهِ تِسْعَهَ أَیَّامٍ مِنْ بَدْوِهِمْ إِلَى مِصْرَ فَمَا تُنْکِرُ هَذِهِ اَلْأُمَّهُ أَنْ یَکُونَ اَللَّهُ یَفْعَلُ بِحُجَّتِهِ مَا فَعَلَ بِیُوسُفَ وَ أَنْ یَکُونَ صَاحِبُکُمُ اَلْمَظْلُومُ اَلْمَجْحُودُ حَقَّهُ صَاحِبَ هَذَا اَلْأَمْرِ یَتَرَدَّدُ بَیْنَهُمْ وَ یَمْشِی فِی أَسْوَاقِهِمْ وَ یَطَأُ فُرُشَهُمْ وَ لاَ یَعْرِفُونَهُ حَتَّى یَأْذَنَ اَللَّهُ لَهُ أَنْ یُعَرِّفَهُمْ نَفْسَهُ کَمَا أَذِنَ لِیُوسُفَ حِینَ قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ- إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قٰالَ أَنَا یُوسُفُ  . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنِ اِبْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ فَضَالَهَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ سَدِیرٍ اَلصَّیْرَفِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: وَ ذَکَرَ نَحْوَهُ أَوْ مِثْلَهُ.)

[۱۰] إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، جلد ۲، صفحه ۹۳ (وَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَهَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ اَلصَّقْرِ بْنِ دُلَفَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: إِنَّ اَلْإِمَامَ بَعْدِی عَلِیٌّ اِبْنِی، أَمْرُهُ أَمْرِی، وَ قَوْلُهُ قَوْلِی، وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِی وَ اَلْإِمَامَهُ بَعْدَهُ فِی اِبْنِهِ اَلْحَسَنِ أَمْرُهُ أَمْرُ أَبِیهِ، وَ قَوْلُهُ قَوْلُ أَبِیهِ، وَ طَاعَتُهُ طَاعَهُ أَبِیهِ، ثُمَّ سَکَتَ، فَقُلْتُ لَهُ: یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَمَنِ اَلْإِمَامُ بَعْدَ اَلْحَسَنِ فَبَکَى بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ: إِنَّ مِنْ بَعْدِ اَلْحَسَنِ اِبْنُهُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ اَلْمُنْتَظَرُ فَقُلْتُ لَهُ: یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ لِمَ سُمِّیَ اَلْقَائِمُ ؟ قَالَ: لِأَنَّهُ یَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِکْرِهِ وَ اِرْتِدَادِ أَکْثَرِ اَلْقَائِلِینَ بِإِمَامَتِهِ، فَقُلْتُ لَهُ: وَ لِمَ سُمِّیَ اَلْمُنْتَظَرَ قَالَ: لِأَنَّ لَهُ غَیْبَهً تَکْثُرُ أَیَّامُهَا وَ یَطُولُ أَمَدُهَا، فَیَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ اَلْمُخْلِصُونَ وَ یُنْکِرُهُ اَلْمُرْتَابُونَ وَ یَسْتَهْزِئُ بِذَکَرِهِ اَلْجَاحِدُونَ، وَ یَکْذِبُ فِیهَا اَلْوَقَّاتُونَ وَ یَنْجُو فِیهَا اَلْمُسْلِمُونَ . وَ رَوَاهُ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْخَزَّازُ فِی کِتَابِ اَلْکِفَایَهِ عَنْ اِبْنِ بَابَوَیْهِ بِهَذَا اَلسَّنَدِ وَ کَذَا اَلْحَدِیثُ اَلَّذِی قَبْلَهُ.)

[۱۱] سوره مبارکه فتح، آیه ۱

[۱۲] الأمالی (للطوسی)، جلد ۱، صفحه ۱۱۵ (أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلنُّعْمَانِ (رَحِمَهُ اَللَّهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبُو اَلْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْبَرْقِیِّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ مُسْلِمٍ اَلْکِنْدِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ غَزْوَانَ ، عَنْ عِیسَى بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ) ، قَالَ: نَفَسُ اَلْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ، وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَهٌ، وَ کِتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ. ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) : یَجِبُ أَنْ یُکْتَبَ هَذَا اَلْحَدِیثُ بِالذَّهَبِ.)

[۱۳] بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، جلد ۱، صفحه ۷۴ (أَخْبَرَنَا اَلشَّیْخُ اَلْأَمِینُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ شَهْرِیَارَ اَلْخَازِنُ بِقِرَاءَتِی عَلَیْهِ فِی مَشْهَدِ مَوْلاَنَا أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی شَوَّالٍ سَنَهَ اِثْنَتَیْ عَشْرَهَ وَ خَمْسِمِائَهٍ قَالَ أَمْلَأَ عَلَیْنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْبُرْسِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبُو طَاهِرٍ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ اَلْقُرَشِیُّ اَلْمُعَدِّلُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ أَحْمَدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حُمْرَانَ اَلْأَسَدِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْمُقْرِی قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْأَیَادِی قَالَ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ مُدْرِکٍ قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ زِیَادٍ اَلْمَلَکِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا جَرِیرُ بْنُ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ عَنِ اَلْأَعْمَشِ عَنْ عَطِیَّهَ اَلْعَوْفِیِّ قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیِّ زَائِرَیْنِ قَبْرَ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا وَرَدْنَا کَرْبَلاَءَ دَنَا جَابِرٌ مِنْ شَاطِئِ اَلْفُرَاتِ فَاغْتَسَلَ ثُمَّ اِتَّزَرَ بِإِزَارٍ وَ اِرْتَدَى بِآخَرَ ثُمَّ فَتَحَ صُرَّهً فِیهَا سُعْدٌ فَنَثَرَهَا عَلَى بَدَنِهِ ثُمَّ لَمْ یَخْطُ خُطْوَهً إِلاَّ ذَکَرَ اَللَّهَ تَعَالَى حَتَّى إِذَا دَنَا مِنَ اَلْقَبْرِ قَالَ أَلْمِسْنِیهِ فَأَلْمَسْتُهُ فَخَرَّ عَلَى اَلْقَبْرِ مَغْشِیّاً عَلَیْهِ فَرَشَشْتُ عَلَیْهِ شَیْئاً مِنَ اَلْمَاءِ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ یَا حُسَیْنُ ثَلاَثاً ثُمَّ قَالَ حَبِیبٌ لاَ یُجِیبُ حَبِیبَهُ ثُمَّ قَالَ وَ أَنَّى لَکَ بِالْجَوَابِ وَ قَدْ شُحِطَتْ أَوْدَاجُکَ عَلَى أَثْبَاجِکَ وَ فُرِّقَ بَیْنَ بَدَنِکَ وَ رَأْسِکَ فَأَشْهَدُ أَنَّکَ اِبْنُ خَاتِمِ اَلنَّبِیِّینَ وَ اِبْنُ سَیِّدِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اِبْنُ حَلِیفِ اَلتَّقْوَى وَ سَلِیلُ اَلْهُدَى وَ خَامِسُ أَصْحَابِ اَلْکِسَاءِ وَ اِبْنُ سَیِّدِ اَلنُّقَبَاءِ وَ اِبْنُ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ اَلنِّسَاءِ وَ مَا لَکَ لاَ تَکُونُ هَکَذَا وَ قَدْ غَذَّتْکَ کَفُّ سَیِّدِ اَلْمُرْسَلِینَ وَ رُبِّیتَ فِی حَجْرِ اَلْمُتَّقِینَ وَ رَضَعْتَ مِنْ ثَدْیِ اَلْإِیمَانِ وَ فُطِمْتَ بِالْإِسْلاَمِ فَطِبْتَ حَیّاً وَ طِبْتَ مَیِّتاً غَیْرَ أَنَّ قُلُوبَ اَلْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ طَیِّبَهٍ لِفِرَاقِکَ وَ لاَ شَاکَّهٍ فِی اَلْخِیَرَهِ لَکَ فَعَلَیْکَ سَلاَمُ اَللَّهِ وَ رِضْوَانُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلَیْهِ أَخُوکَ یَحْیَى بْنُ زَکَرِیَّا ثُمَّ جَالَ بَصَرَهُ حَوْلَ اَلْقَبْرِ وَ قَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ أَیَّتُهَا اَلْأَرْوَاحُ اَلَّتِی حَلَّتْ بِفِنَاءِ اَلْحُسَیْنِ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکُمْ أَقَمْتُمُ اَلصَّلاَهَ وَ آتَیْتُمُ اَلزَّکَاهَ وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ جَاهَدْتُمُ اَلْمُلْحِدِینَ وَ عَبَدْتُمُ اَللَّهَ حَتَّى أَتَاکُمُ اَلْیَقِینُ وَ اَلَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَقَدْ شَارَکْنَاکُمْ فِیمَا دَخَلْتُمْ فِیهِ قَالَ عَطِیَّهُ فَقُلْتُ لَهُ یَا جَابِرُ کَیْفَ وَ لَمْ نَهْبِطْ وَادِیاً وَ لَمْ نَعْلُ جَبَلاً وَ لَمْ نَضْرِبْ بِسَیْفٍ وَ اَلْقَوْمُ قَدْ فُرِّقَ بَیْنَ رُءُوسِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ وَ أُوتِمَتْ أَوْلاَدُهُمْ وَ أَرْمَلَتْ أَزْوَاجُهُمْ؟ فَقَالَ یَا عَطِیَّهُ سَمِعْتُ حَبِیبِی رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِکَ فِی عَمَلِهِمْ وَ اَلَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً أَنَّ نِیَّتِی وَ نِیَّهَ أَصْحَابِی عَلَى مَا مَضَى عَلَیْهِ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ أَصْحَابُهُ خُذْنِی نَحْوَ أَبْیَاتِ کُوفَانَ فَلَمَّا صِرْنَا فِی بَعْضِ اَلطَّرِیقِ قَالَ یَا عَطِیَّهَ هَلْ أُوصِیکَ وَ مَا أَظُنُّ أَنَّنِی بَعْدَ هَذِهِ اَلسَّفْرَهِ مُلاَقِیکَ أَحْبِبْ مُحِبَّ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ مَا أَحَبَّهُمْ وَ أَبْغِضْ مُبْغِضَ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَبْغَضَهُمْ وَ إِنْ کَانَ صَوَّاماً قَوَّاماً وَ اُرْفُقْ بِمُحِبِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فَإِنَّهُ إِنْ تَزِلَّ لَهُ قَدَمٌ بِکَثْرَهِ ذُنُوبِهِ ثَبَتَتْ لَهُ أُخْرَى بِمَحَبَّتِهِمْ فَإِنَّ مُحِبَّهُمْ یَعُودُ إِلَى اَلْجَنَّهِ وَ مُبْغِضَهُمْ یَعُودُ إِلَى اَلنَّارِ .)

[۱۴] تذکره الخواصّ، صفحه ۲۶۰ (إنَّ الرَّبابَ بِنتَ امرِئِ القَیسِ – زَوجَهَ الحُسَینِ علیه السلام – أخَذَتِ الرَّأسَ ووَضَعَتهُ فی حِجرِها ، وقَبَّلَتهُ وقالَت : واحُسَیناً فَلا نَسیتُ حُسَینا أقصَدَتهُ أسِنَّهُ الأَعداءِ غَادَروهُ بِکَربَلاءَ صَریعا لا سَقَى اللَّهُ جانِبَی کَربَلاءِ)

[۱۵] الأغانی، جلد ۱۶، صفحه ۱۴۹