«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه بافضیلتِ حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه افضل صلوات المصلین و صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض تسلیت به پیشگاه باعظمت حضرت بقیه‌ الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

هدیه به ارواح طیّبه‌ی شهدا، شهدای مدفون در این مکان، شهدای یاران شهید بهشتی، هر کسی که در طول تاریخ قدمی برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برداشته است و جان گذاشته است و پول خرج کرده است و درس خوانده است و قدمی برداشته است و درهمی خرج کرده است، مدافعان حرم، شهدای مقاومت، شهدای قدس، در رأس‌شان آن کسی که فخر شیعه در عصر حاضر است، نماد شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در روزگار ما شهید نصرالله، صلوات دیگری مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

مرور جلسه گذشته

روز گذشته عرض کردم که ما هشت سال قبل بحثی در فاطمیه، درباره‌ی موضوع «ازدواج‌های نزدیک به صدر اسلام در دوره جاهلی و صده‌ی اول هجری چطور بوده است؟» داشتیم. یعنی نگاه جاهلیت به ازدواج چه بوده است. مرحله‌ی بعدی اینکه اسلام چگونه این موضوع را تغییر محتوا داد و رویکرد آن را عوض کرد. تا به اینجا برسیم که ازدواج صدیقه طاهره سلام الله علیها با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه ویژگی‌هایی دارد، که یک ازدواج به دلیل امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تبدیل شده است.

البته این بحث که هم اعتقادی است و هم تاریخی، بحث بسیار پرتراکم مبتلابه است. جلسه‌ی گذشته به این قسمت رسیدیم که دیگر نخواهیم ورود کنیم.

ازدواج در روزگار ما، و روابط زن و مرد در روزگار ما، یکی از پرتلاطم‌ترین بحران‌هایی است که خانواده‌هایی از هم گسستند و هسته‌های خانواده‌هایی شکل گرفتند. این از آن مواردی نیست که مثل سایر موضوعات باشد.

مثلاً زمانی می‌گویند فلانی بیست نفر از اقوام خود را در زلزله بم از دست داد، این موضوع برای عدّه‌ای بود و بقیه تماشاچی بودند، چون بقیه در بم نبودند. اما این موضوع اینطور نیست، اینجا مخاطب بنده یا خودش مبتلاست، یا برادرش مبتلاست، یا خواهرش مبتلاست، یا پسرعموی او مبتلاست، یا همه با هم مبتلا هستند، یا همسایه‌ی او مبتلا هستند. یعنی قشر زیادی و درصد قابل توجّهی مبتلا هستند.

این ابتلا فقط برای بی‌دین‌ها هم نیست، دینداران هم بوفور مبتلا هستند. خانه‌های از هم پاشیده‌شده بوفور فراوان هستند، جمع زیادی از اهل شهرت بوفور سقوط کردند، نه اهل شهرت فوتبالیست و بازیگر و… که دامنگیر آن‌ها هم هست، از قشر خادم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و ذاکر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و منبری اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و حافظ قرآن و…

این تیغی نیست که جمع زیادی در برابر آن حفاظ داشته باشند، و آنچه انسان بمرور می‌بیند این است که ما یک برائتی از دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین داریم، ولی در بعضی از امور متأسفانه هم طرفدار عملی آن شیوه هستیم و هم مروج آن شیوه!

نمی‌خواهم بحث امروز را ادامه‌ی بحث روز گذشته قرار بدهم، آن به اندازه‌ی یک تذکّر بود، در این زمینه انسان نباید خودش را خیلی عاقل بپندارد، دین در این زمینه دستورات فراوان دارد، همانطور که وقتی شما می‌خواهید به حج مشرف شوید، ده جلسه آموزش برگزار می‌کنند، یک معلم احکام هم در طول سفر با انسان همراه است و هر روز جلسه است.

در این زمینه انگار ما قائل به آموزش و مشورت و… نیستیم، اگر هم باشیم خیلی اوقات مشاور و تراپیست‌ها کسانی هستند که خودشان مبتلا هستند و اولیات را نمی‌دانند. این موضوعی نیست که دین کنار ایستاده باشد، در این زمینه دستورات خیلی زیادی هست و انسان نباید لاابالی باشد. البته توجه کنید که «لاابالی» فحش نیست، یعنی کسی که آن موضوع برای او مطرح نیست و با یک گستاخی و نترسی ورود می‌کند. مانند اینکه کسی تازه شنا یاد گرفته است، می‌رود و از یک بلندیِ صد متری به یک دریایی شیرجه می‌زند، این شخص لاابالی است، یعنی بیخود نترس و گستاخ است، این کار شجاعت نیست، بلکه تهوّر است.

شجاعت آن است که انسان در راستای یک هدف عقلانی قوّت قلب دارد. اگر انسان بیخود وارد یک درگیری خطرناک شود، به این کار او شجاعت نمی‌گویند، در علم اخلاق به این کار «تهوّر» می‌گویند، این کار ممدوح نیست و علامت جهل است.

این از آن موضوعاتی است که همه با آن درگیر هستند و حتّی سن و سال هم ندارد.

یعنی من تقریباً مطمئن هستم که از ابتدای جلسه تا انتهای جلسه، به هر نفر فرصت بدهند، حداقل چهار یا پنج مصداق درگیری جدّی در این موضوع دارند.

باید برای این موضوع فکری کرد، این موضوع مثل نماز (بعنوان مهم‌ترین فرع عبادی) نیست که نتیجه‌ی آن را قیامت می‌بینم، نتیجه‌ی این عمل جلوی چشم من پیدا می‌شود.

نگاه به «ازدواج» در دوران جاهلیت، و مشترکات آن با زمان ما!

در دوران جاهلیت، ازدواج گاهی حتّی یک تعهد هم نبود، در اغلب موارد صرفاً تمتعات جسمانی بود. وقتی موضوع تمتعات جسمانی باشد فقط جسم ملاک است نه روح، پیوند آسمانی مطرح نیست، این موضوع مطرح نیست که بخواهند با یکدیگر یک نهادی را بسازند، تربیت فرزند مطرح نیست، چشم و ابروست که ملاک است، یعنی این‌هاست که مهم است، یا مال و ثروت است، یا چشم و ابرو!

لذا ممکن بود کسی برود و با یک فردی ازدواج کند که یک نفر از این دو طرف به عدم پاکدامنی مشهور بوده باشد، ولی اگر از حسنی بهره‌ای داشتند، با یکدیگر بودند؛ و این سبک زندگی روزانه‌ی مردم بود و با یکدیگر حرف می‌زدند، براحتی نسبت به نوامیس یکدیگر طمع پیدا می‌کردند؛ چون موضوع فقط همین بود.

البته موارد اندکی از این ازدواج‌ها هم مسائل اجتماعی و روابط بین دو قبیله بود، که این مورد زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بود که مثال خواهم زد.

چون موضوع، چشم و ابرو بود، انگار شما بخواهید بروید و از مغازه‌ای لباس بخرید، مسلماً از شما نمی‌پرسد که شما مقلّد کدام مرجع هستید؟

همان چیزی که امروز نعوذبالله نستجیربالله شیعه‌ی امیرالمؤمنین در جامعه، بعد از هزار و چهارصد سال، به همان سمت حرکت می‌کند، و آن کسانی که به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین غیرت دارند، در مورد این موضوع کم‌غیرت شده‌اند، این موضوع که غیرت روی آن عملاً غیرت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، حفظ شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است! در این موضوع راحت شده‌اند، عادی شده‌اند، اجازه می‌دهند هر کسی بیاید و هر چیزی بگوید و راحت حرف بزند.

زمان جاهلیت مثلاً حتّی با کسی کاسبی می‌کرد، وقتی می‌دید چهره‌ی آن مرد خوب است، از او می‌پرسید که آیا شما خواهر دارید؟ و این موضوع بد حساب نمی‌شد.

مثل اینکه الآن می‌خواهند از کسی دکمه بخرند، می‌پرسند آیا کسی را سراغ داری که نخ هم داشته باشد؟

یعنی روابط اینطور بود و صرفاً یک عنصر را می‌دیدند، حتّی معمولاً برای فرزنددار شدن ازدواج نمی‌کردند، یعنی به این موضوع فکر نمی‌کردند.

گاهی نسبت به یکدیگر خیلی بی‌ربط بودند، اصلاً کفویت ملاک نبود، اگر کفویت ملاک بود، مثلاً اینطور بود که این حرّه است و او هم حرّ باشد، یعنی هیچکدام عبد نباشند و عرب آزاد باشند، یا مثلاً نهایتاً سطح قبایلشان خیلی متفاوت نباشد.

عرفیات و شأنیات همه ذیل همین موضوعات بود.

اساساً اینکه دو نفر در خیابان، با یک لحظه نگاه کردن، بنا را بر این می‌گذارند که می‌خواهند برای مدّت مدید با یکدیگر زیر یک سقف زندگی کنند، معلوم است که چه ملاکی دارد.

این موضوع چه پیوندی می‌تواند ایجاد کند؟ بعداً اگر کسی بهتر باشد، مسلماً این شخص را کنار می‌گذارد و به سراغ شخص بعدی می‌رود، اینجا تعهد معنا ندارد. چون مگر آن چیزی که پیوند را ایجاد کرده چه چیزی بوده است؟

برای همین، طبعاً در جامعه‌ای که پیوند ازدواج، در حد یک نظر نگاه کردن تنازل پیدا می‌کند، مانند اینکه چیزی را از یک دست‌فروش می‌خرد، به همین یک نگاه کردن هم از دست می‌رود، یه یک غمزه می‌آید و به یک کرشمه هم می‌رود.

یعنی تعهدی وجود ندارد، بلکه بعد از یک مدّت می‌بیند نمی‌ارزد که خودش را درگیر تعهد کند، برای همین به سراغ موارد دیگر می‌رود.

می‌خواهم بگویم طبیعتِ این نگاه سخیف این است، دیگر حاضر نیست برای او هزینه کند، دیگر حاضر نیست برای امنیت و ارتزاق و امنیت روحی و روانی و حفظ شادابی و پایگاه و فرزندان آینده‌ی او هزینه کند، چون اصلاً دوست ندارد از این شخص فرزند داشته باشد، چون اگر بخواهد فرزند داشته باشد و علقه‌ای پیدا شود، می‌بیند این شخص دیگر مادر یا پدر خوبی نیست.

این موضوع تا زمان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بوده است.

شخصی نزد امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: از یک نفر خوشم آمده است، ولی او به بعضی امور خیلی پایبند نیست.

حضرت فرمود: یعنی شهره به اموری است؟

آن شخص گفت: نه! در محل ما حکومت اجازه نمی‌دهد به این امور شهره شوند.

می‌خواهم عرف را ببینید، طرف محضر امام صادق علیه السلام رسیده و سؤال هم کرده است که آیا من شرعاً می‌توانم با چنین شخصی ازدواج کنم؟

خب چه اتفاقی رخ داد که تو به اینجا رسیدی؟

شخصی بعدها آمده است و پرسید می‌خواهم با کسی ازدواج کنم که می‌تواند از روی قرآن بخواند، حضرت او را خیلی تشویق کرده است.

ازدواج بر اساس چشم و ابرو!

روایاتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت صادق علیه السلام داریم که فرمودند اگر کسی بخاطر چشم و ابرو ازدواج کند ضرر می‌کند، چون در آن عرف صحبت می‌کند.

به خدای متعال پناه می‌برم که اگر بخواهند بین ما بیایند هم باید با همان عرف صحبت کنند.

اگر کسی بخواهد برای مال ازدواج کند… همانطور که عرض کردیم درصد کمی هم برای مال و جایگاه اجتماعی و قبیله ازدواج می‌کردند…

اگر کسی برای دین ازدواج کند، یعنی بگوید می‌خواهم ازدواج کنم که یک هسته‌ی خانواده تشکیل شود که اینجا یک سنگر امام زمان ارواحنا فداه شود، این شخص بررسی می‌کند، متوجه است که سرنوشت دنیا و آخرت ما با یکدیگر گره خورده است، دیگر اینطور با یک غمزه و یک کرشمه عاشق نمی‌شود.

بعد می‌بیند آن کلماتی که نگاه «سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ»[۴] است در این فضاست، اینطور نیست که روایت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین روایاتِ بی‌ربط به موضوعات باشد.

می‌گوید وقتی تو می‌خواهی خانواده تشکل دهی، اگر خدای متعال این کشش را در مرد قرار نمی‌داد، او حاضر نبود از صبح تا شب کار کند و هم برای ارتزاق آن خانواده، هم برای امنیت آن خانواده و… تلاش کند. خدای متعال این کشش را قرار داده است که تو یک هسته و یک کانون تربیت درست کنی، یک پادگان امام زمان ارواحنا فداه درست کنی، ولو پادگان سه نفره و چهار نفره و پنج نفره. این موضوع با یک نگاه رخ نمی‌دهد، برای همین می‌گوید نگاه خودت را کنترل کن، من آن میل را در شما قرار دادم اما نگاه آلوده تیری از تیرهای شیطان است، چون تمام هدف تو را بهم می‌زند.

وقتی فرهنگ ازدواج دستکاری شد

این‌ها وقتی می‌خواستند ازدواج کنند، اصلاً به این عرفیات امروز کار نداشتند.

لذا شما ببینید، یک همسر مختار دختر «ثَمُرَه بن جُندَب» است و یک همسر او دختر «نُعمان بَشیر»؛ هر دو ناصبی هستند!

و فقط مختار نیست که اینطور است.

«هانی بن عروه» ازدواجی می‌کند که اطرافیان همسر او همگی به ناصبی‌گری معروف هستند.

عرف آن زمان اینطور است.

اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نام فلانی را برده است و فرموده است که او کاری کرد که فحشا منتقل شود، یکی از موارد این است که وقتی این‌ها به حکومت رسیدند، ازدواجی را که قرار بود اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین تغییر ماهیت بدهند، به سر جای خود برگرداندند و جاهلیت آن را تقویت هم کردند.

حتّی برای آن آدمی که در سفری بود، جایی بود، گرفتار بود، امکان ازدواج نداشت، اما می‌خواست پاکدامن باشد، اما باید یک تعهد نسبی هم داشته باشد…

چون عقد موقت در شرایط خودش، یک تعهد نسبی است؛ نوعی از ازدواج است، پایبندی‌هایی دارد، اگر بچه‌ای به دنیا بیاید معلوم است کیست و برای کجاست و صاحب دارد.

وقتی فلانی این موضوع را بهم زد، آن آدمی که مسافر بود و مثلاً پنج سال در سفر بود، اصلاً معلوم نبود زنده برگردد، این آدم که ورع خاصی هم نداشت، شرایط عقد و ازدواج دائم هم نداشت… با این کار فلانی، فحشا گسترده شد، بعد که فحشا گسترده شد، آداب فحشا تغییر کرد، دیگر به یکدیگر تعارف می‌زدند، و این امر توسعه پیدا کرد.

اینجا منبر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است و من به اندازه‌ای که می‌شود حرف می‌زنم، یعنی هم موضوع حساس است و هم من نمی‌خواهم در ایام فاطمیه، روی منبر حرف آلوده بزنم.

لذا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود هر کسی تا قیامت هر غلطی کند، خودش مقصر است، ولی او هم مقصر است.

چون فرهنگ مسلمین را خراب کرد.

درنگی در برخی از ازدواج‌های مشهور صدر اسلام

حتّی ازدواج‌هایی که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم انجام می‌دادند، بسیاری از آن‌ها در همان عرف صورت می‌گرفت.

خوب دقّت کنید.

هر کسی که در یک عرف زندگی می‌کند، اگر بخواهد بالکل مخالف آن جامعه عمل کند، بیش از حد انگشت‌نما می‌شود، و ما از اینکه مخالف عرف عمل کنیم نهی شده‌ایم، مگر آن جاهایی که خلاف آن شرع بیّن است؛ ما در بقیه‌ی موارد نباید انگشت‌نما شویم.

موضوع لباس شهرت به اینجا تنه می‌زند، می‌گوید هر چیزی نپوش که همه تو را دست بیندازند و مسخره کنند و به چشم بیایی.

آن کسی که می‌خواهد مصلح کل باشد، باید در آن جامعه از جنس آن جامعه تلقّی بشود، «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ»![۵]

لذا اگر ازدواج‌های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ببینید، آنجایی که آن ازدواج قرار است صدیقه طاهره سلام الله علیها از آن به دنیا بیاید، آنجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با ملاک‌های عرفی آن زمان فاصله می‌گیرد، فقط یک ازدواج می‌کند…

در سن و سال حضرت خدیجه سلام الله علیها اختلاف است، ولی آنچه شهرت دارد، در أقل محاسبه هم سه سال از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بزرگتر است، آن چیزی که مرحوم سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه آورده‌اند، بیست و هشت سال دارند، یعنی باز هم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بزرگتر است. آن زمان اگر ده سال از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کوچکتر بود هم عرف آن زمان بود ولی بزرگتر است، چرا؟ چون ازدواج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در آنجا، خلاف عرف آن زمان است. چون از این ازدواج، غیر از آن بهره‌هایی که دیگران از ازدواج می‌برند، اینجا قرار است مهم‌ترین کانون توحید روی زمین بنا شود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تا تقریباً پنجاه سالگی خود فقط با حضرت خدیجه سلام الله علیها زندگی کرد، که این موضوع خلاف عرف آن زمان است.

جالب اینجاست که حضرت خدیجه سلام الله علیها هم برخلاف عرف ازدواج کرده است، چون با آن ثروتی که داشت، با ادبیات جاهلیت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کفو او نبود.

خوب دقّت کنید چه عرض می‌کنم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آنقدر بالاست که در این عالم با هیچ کسی کفو نیست، اما در دوره‌ی جاهلیت که نمی‌فهمیدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کیست؛ ولی حضرت خدیجه سلام الله علیها ثروتمند بود.

در دوره‌ی جاهلیت به حضرت خدیجه سلام الله علیها «طاهره» می‌گفتند؛ این خیلی عجیب است که در لجنزار جاهلیت که فاجعه بود و نمی‌شود بعضی از مثال‌ها را زد، به حضرت خدیجه سلام الله علیها «طاهره» می‌گفتند.

اما خیلی از ازدواج‌های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرفی است، مثلاً جناب امّ سلمه سلام الله علیها که بزرگوار است و عظیم الشأن است و امینِ امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین صلوات الله علیهم أجمعین است، هر کدام از این سه امام که می‌خواستند به سفر بروند و احتمالِ بازنگشتن داشتند، مواریث امامت را به ایشان می‌سپردند، در حالی که آدم‌های مهم دیگری در مدینه بودند.

قصد مقایسه ندارم، اما مثلاً جناب امّ البنین سلام الله علیها در مدینه بود، ولی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مواریث امامت را به جناب امّ سلمه سلام الله علیها سپرد و حضرت سجّاد علیه السلام از او تحویل گرفت؛ این موضوع نشان می‌دهد که حضرت امّ سلمه سلام الله علیها آدمِ مهمّی است؛ منتها ازدواج او جزو آن ازدواج‌های اجتماعی بود، ایشان یک مرتبه به حبشه هجرت کرد، یک مرتبه هم از حبشه به مدینه هجرت کرد، یعنی دو هجرتی است؛ شوهر او از دست رفته بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تکریماً با او ازدواج کرد.

این‌ها هم جزو آن مواردی است که عرض کردم حدود بیست درصد ازدواج‌ها اینطور بود.

اولین نکته این است که کسی که در آن روزگار همسر یک فردی است، شما به این راحتی نمی‌توانید بجهت ازدواج او بگویید که او بافضیلت است، چون ملاک ازدواج فضیلت نبوده است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مورد حضرت خدیجه سلام الله علیها فرمود که خدیجه سیّده‌ی نساء عالمین است؛ وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چنین جمله‌ای بیان کنند روشن می‌شود. یا اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود خدا به من فرموده است که از زن‌ها چهار نفر جور همه‌ی زنان عالم را می‌کشند، آسیه… که واقعاً حجّت را در تاریخ برای هر زنی تمام کرده است! او با فرعون زندگی کرده است!… طرف می‌گوید شوهر ما فلان بود و نتوانستیم دیندار باشیم، آسیه با یکی از بدترین آدم‌های روی زمین زندگی کرد و دیندار بود… یکی آسیه سلام الله علیها بود، یکی حضرت مریم سلام الله علیها است، یکی حضرت خدیجه سلام الله علیها است، گل سرسبد هم که صدیقه طاهره سلام الله علیها است.

در روایت دیگری دارد که مرد کامل زیاد است، اما این چهار زن جور سایر بانوان را کشیده‌اند، یعنی بانوان در الگو گرفتن کم ندارند.

اما آیا در مورد بقیه هم اینطور است؟ مثلاً ازدواج با سوده بنت زمعه، ازدواج با زینب بنت جحش، ازدواج با عایشه و… ملاک دارد؟

اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده باشد مانند مورد قبل دارد، اگر نه که نه!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با یهودِ مدینه درگیر شد و این‌ها را شکست داد، آن‌ها خیانت کردند و چند مرتبه پیمان را شکستند و برای کفار خبرچینی کردند و جنگ احزاب را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیش آوردند و با بت‌پرست‌ها هم‌پیمان شدند که مسلمان‌ها را بکشند.

وقتی خیانت کردند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این‌ها را از شهر بیرون کرد، ولی با دختر بزرگ این‌ها که اسیر شده بود، یعنی صفیّه اینطور برخورد نکرد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: صفیّه کنیز نیست؛ و او را آزاد کرد.

حال صفیّه یا باید به سرزمین خودشان بازمی‌گشت و یا باید ازدواج می‌کرد.

در آن روزگاران زن بدون ازدواج نمی‌توانست زندگی کند، اقتصاد بگونه‌ای بود که امکان زندگی نبود، مگر استثنائی مانند حضرت خدیجه سلام الله علیها که آنقدر ثروت داشت که خدم و حشم داشت، این برای موارد خیلی کمی بود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از صفیّه خواستگاری کرد و با او ازدواج کرد. اینجا پیوندی خوردند و قدری آن درگیری بین مسلمین و یهود کمتر شد.

صفیّه اواخر عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد و عرض کرد: یا رسول الله! همه‌ی همسران شما عرب هستند و در مدینه قوم و خویش دارند، همه‌ی قوم و خویش من هجرت کرده‌اند و مسلمان نیستند، اگر زمانی خدای نکرده برای شما اتفاقی رخ داد به چه کسی پناه ببرم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: به علی!

این ازدواج، ازدواجی است که در آن روز کارکرد اجتماعی داشت.

لذا اگر بگویند فلانی همسر امام است، فلانی همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، باید ببینید در ادلّه چه چیزی آمده است.

البته واضح است که وقتی چیزی نمی‌دانیم بی‌احترامی نمی‌کنیم، اما دلیلی هم ندارد که فضیلت خاصی داشته باشد، یعنی ممکن است فضیلت داشته باشد و ممکن است فضیلت نداشته باشد، باید معلوم باشد.

آیه «یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ»[۶] برای همان فضاست، چون همسر پیغمبر هستید، با یک شرط با کسی قابل قیاس نیستید، چون بار روی دوش شماست و وحی در خانه‌های شما نازل می‌شود، «لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ»، اگر تقوا داشته باشید.

یعنی اگر مانند حضرت امّ سلمه سلام الله علیها باشید، نور چشم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می‌شوید، اگر مانند آن دیگری باشی، همسرِ پیغمبر بودن، مایه‌ی جهنّمی شدنِ او شد!

همانطور که قرآن کریم اینطور است که «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا»![۷]

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم که وجود مجسّدِ قرآن کریم است، هرچه خدای متعال در قرآن کریم فرموده است، شما در پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مشاهده می‌کنید.

اگر شما می‌خواهید ببینید نسخه‌ای که قرآن کریم می‌خواهد در جامعه بیاورد چه شکلی است؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

این «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا» همان چیزی است که در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض می‌کنیم «ألسَّلاَمُ عَلَی نِعمَهَ اللهِ عَلَی الأبرَار و نِقمَتِهِ عَلَی الفُجَّار».

لذا طرف با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ازدواج کرده است و امّ المؤمنین حضرت خدیجه سلام الله علیها شده است، این موضوع برای ما خیلی بشارت است، اگر نسب ما به سادات برود یا نرود، امّ المؤمنین، مادرِ ما هم هست. حضرت خدیجه سلام الله علیها با ازدواج با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینقدر رشد کرده است و سرور زنان عصر خودش شد.

آن دیگری هم چون همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شد جهنّمی شد! «وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا»!

باید ملاکات ازدواج‌های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را ببینیم، وگرنه در آن دوره هر ازدواجی ملاک فضیلت نبوده است.

چند امام ما همسر خود را طلاق داده‌اند.

آن روزگاران ازدواج مانند الآن نبوده است تا بخواهند این موضوع را آموزش بدهند، برای همین هم ازدواج امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با حضرت امّ البنین سلام الله علیها پخش می‌شود، چون می‌گویند نرفته است فقط چشم و ابرو ببیند، گفته است می‌خواهم از یک خاندان کَرَم و شجاعت باشد. یعنی این کسی است که قرار است کانون تربیت درست کند. پسرِ آن خانواده هم قمر بنی هاشم علیه السلام است!

آنجا ملاک دارد.

اما مثلاً حضرت سجّاد علیه السلام، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام، حضرت مجتبی علیه السلام، مواردی هست که همسر خود را طلاق داده‌اند.

در مورد حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و حضرت سجّاد علیه السلام دارد که طرف ناصبی بود. یعنی بعد از ازدواج دیدند که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت می‌کند.

به این موضوع کار ندارم که فقه چه می‌گوید، چون آن بزرگواران در دوره‌ی تقیّه بودند، آن‌ها را طلاق دادند.

ازدواج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم علامت خاصّی نیست.

اما اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین سعی کردند این موضوع را تغییر دهند، دستورات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برای اینکه ما چگونه ازدواج کنیم را ببینید، سعی کردند این محتوا را تغییر دهند.

برای مواردی به شکل استثنائی، عرف آن زمان را بهم زدند و برخلاف عرف عمل کردند، که صدر همه‌ی این‌ها صدیقه طاهره سلام الله علیها است که بعداً به آن خواهیم رسید که اصلاً تصریح کرده‌اند که این ازدواج استثنائی است.

روضه و توسّل

از این ازدواج استثنائی فرزندانی به دنیا آمدند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وقتی می‌خواست اموال موقوفه‌ی خود را هم در راه فرزندان خود خرج کند، می‌فرمود نوه‌ها هم اگر نوه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باشند، در ردیف فرزندان خودم قرار دهید. می‌فرمود من نام فرزندان فاطمه را بالا می‌نویسم، «تَقَرُّباً إلَی الله»! برای اینکه به خدا قرب پیدا کنم که به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها احترام گذاشتم.

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در حال وصیت کردن بود به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمود: «أَمَّا أخوکَ الحُسَینُ فَهُوَ ابنُ اُمِّکَ ولا أزیدُ الوَصاهَ بِذلِکَ»،[۸] در مورد برادرت حسین، او پسرِ مادرت فاطمه است، چیز دیگری هم لازم نیست بگویم!

روز قیامت روز دادگاه است، روز میزان است، همه به نوبت در دادگاه الهی محاکمه می‌شوند، همه معطل هستند، روز سختی است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود روز تشنگی است، روز برهنگی است…

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود که روز قیامت روز قیامت روز برهنگی است، مادرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از هوش رفت… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: من آن روز برای تو پوشش قرار می‌دهم…

اگر می‌شد روز قیامت کسی جان بدهد، همه از حول دادگاه الهی جان می‌دادند…

بخاری نقلی دارد که عجیب است، می‌گوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ یَجْثُو»،[۹] در این دادگاه‌ها، اولین دادگاه برای من تشکیل می‌شود… «أَنَا أَوَّلُ مَنْ یَجْثُو بَیْنَ یَدَیِ الرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَهِ یَوْمَ القِیَامَهِ»، اولین دادگاه روز قیامت برای من تشکیل می‌شود.

«أَنَا أَوَّلُ مَنْ یَجْثُو» یعنی من دوزانو بنشینم، بعد روی دو زانوی خود بلند شوم و دستان خود را بلند کنم. این کار علامت اضطرار است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود «أَنَا أَوَّلُ مَنْ یَجْثُو بَیْنَ یَدَیِ الرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَهِ یَوْمَ القِیَامَهِ»، اولین کسی که روز قیامت فریاد می‌زند که به من ظلم شده است، من هستم. چون بزرگترین ظلم به من شده است، اولین دادگاه با من شروع می‌شود.

امام صادق علیه السلام هم فرمود: «أَوَّلُ مَنْ یُحْکَمُ فِیهِمْ مُحَسِّنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ»،[۱۰] موضوع این دادگاه حضرت محسن بن علی علیه السلام است…

از آن فاطمه‌ای که فرزند او با هیچ کسی در این عالم قابل قیاس نیست، یک فرزند کشتند… یک پناهگاه کشتند… یک رحمتِ واسعه کشتند…

اگر آدم محترم باشد یا احترام نسبی داشته باشد یا خیلی شرور نباشد، وقتی برای جلب او می‌آیند، دستان او را در محل نمی‌بندند…

اینجا دست نبستند، طناب را به گردن بستند… بلایی بر سرِ صدیقه طاهره سلام الله علیها آمد که هم می‌دید علی را می‌برند که بکشند… چون شمشیر کشیده بودند… شرایط حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم طوری بود که روی زمین افتاده بود…

در این عالم هر کسی زمین می‌خورد «یا علی» می‌گوید، بجز حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که حیا کرد و خجالت کشید و نخواست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اذیت شود، صدا زد: «یَا فِضَّهُ! خُذِینِی، وَاللهِ لَقَد قُتِلَ مَا فِی أحشَائِی»

بیش از این نمی‌توانم جلوتر بروم…

شاعری هزار و صد سال قبل می‌گوید همینکه ضربه فرود آمد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قبرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نگاه کرد…

شاعر دیگری می‌گوید: وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را می‌کشیدند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برگشت و نگاه کرد… «فوَّضتَ أمرَکَ لِلإلهِ وأمرَها» گفت: خدایا! فاطمه‌ام را به تو سپردم…


[۱]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] جامع الأخبار، جلد ۱، صفحه ۱۴۵ (وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ فَمَنْ تَرَکَهَا خَوْفاً مِنَ اَللَّهِ أَعْطَاهُ إِیمَاناً یَجِدُ حَلاَوَتَهُ فِی قَلْبِهِ .)

[۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۸ (لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ)

[۶] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۲ (یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ ۚ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا)

[۷] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۲

[۸] الأمالی (للمفید)، جلد ۱، صفحه ۲۲۰ (حَدَّثَنَا اَلشَّیْخُ اَلْجَلِیلُ اَلْمُفِیدُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلنُّعْمَانِ أَیَّدَ اَللَّهُ تَمْکِینَهُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو حَفْصٍ عُمَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلصَّیْرَفِیِّ اَلْمَعْرُوفُ بِابْنِ اَلزَّیَّاتِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ اَلْإِسْکَافِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ سَلاَمَهَ اَلْغَنَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ اَلْعَامِرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مَعْمَرٍ عَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ عَیَّاشٍ عَنِ اَلْفُجَیْعِ اَلْعُقَیْلِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ أَبِیَ اَلْوَفَاهُ أَقْبَلَ یُوصِی فَقَالَ – هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَخُو مُحَمَّدٍ رَسُولِ اَللَّهِ وَ اِبْنُ عَمِّهِ وَ وَصِیُّهُ وَ صَاحِبُهُ وَ أَوَّلُ وَصِیَّتِی أَنِّی أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُهُ وَ خِیَرَتُهُ – اِخْتَارَهُ بِعِلْمِهِ وَ اِرْتَضَاهُ لِخِیَرَتِهِ وَ أَنَّ اَللَّهَ بَاعِثُ مَنْ فِی اَلْقُبُورِ  وَ سَائِلُ اَلنَّاسِ عَنْ أَعْمَالِهِمْ وَ عَالِمٌ بِمَا فِی اَلصُّدُورِ – ثُمَّ إِنِّی أُوصِیکَ یَا حَسَنُ وَ کَفَى بِکَ وَصِیّاً بِمَا أَوْصَانِی بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ یَا بُنَیَّ فَالْزَمْ بَیْتَکَ وَ اِبْکِ عَلَى خَطِیئَتِکَ وَ لاَ تَکُنِ اَلدُّنْیَا أَکْبَرَ هَمِّکَ وَ أُوصِیکَ یَا بُنَیَّ بِالصَّلاَهِ عِنْدَ وَقْتِهَا وَ اَلزَّکَاهِ فِی أَهْلِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا وَ اَلصَّمْتِ عِنْدَ اَلشُّبْهَهِ وَ اَلاِقْتِصَادِ فِی اَلْعَمَلِ وَ اَلْعَدْلِ فِی اَلرِّضَا وَ اَلْغَضَبِ وَ حُسْنِ اَلْجِوَارِ وَ إِکْرَامِ اَلضَّیْفِ وَ رَحْمَهِ اَلْمَجْهُودِ وَ أَصْحَابِ اَلْبَلاَءِ – وَ صِلَهِ اَلرَّحِمِ وَ حُبِّ اَلْمَسَاکِینِ وَ مُجَالَسَتِهِمْ وَ اَلتَّوَاضُعِ فَإِنَّهُ مِنْ أَفْضَلِ اَلْعِبَادَهِ – وَ قَصْرِ اَلْأَمَلِ وَ ذِکْرِ اَلْمَوْتِ وَ اَلزُّهْدِ فِی اَلدُّنْیَا فَإِنَّکَ رَهْنُ مَوْتٍ وَ غَرَضُ بَلاَءٍ وَ طَرِیحُ سُقْمٍ- وَ أُوصِیکَ بِخَشْیَهِ اَللَّهِ فِی سِرِّ أَمْرِکَ وَ عَلاَنِیَتِهِ وَ أَنْهَاکَ عَنِ اَلتَّسَرُّعِ بِالْقَوْلِ وَ اَلْفِعْلِ وَ إِذَا عَرَضَ شَیْءٌ مِنْ أَمْرِ اَلْآخِرَهِ فَابْدَأْ بِهِ وَ إِذَا عَرَضَ شَیْءٌ مِنْ أَمْرِ اَلدُّنْیَا فَتَأَنَّهُ حَتَّى تُصِیبَ رُشْدَکَ فِیهِ وَ إِیَّاکَ وَ مَوَاطِنَ اَلتُّهَمَهِ – وَ اَلْمَجْلِسَ اَلْمَظْنُونَ بِهِ اَلسُّوءُ فَإِنَّ قَرِینَ اَلسَّوْءِ یُغَیِّرُ جَلِیسَهُ وَ کُنْ لِلَّهِ یَا بُنَیَّ عَامِلاً وَ عَنِ اَلْخَنَى زَجُوراً وَ بِالْمَعْرُوفِ آمِراً وَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ نَاهِیاً وَ وَاخِ اَلْإِخْوَانَ فِی اَللَّهِ وَ أَحِبَّ اَلصَّالِحَ لِصَلاَحِهِ وَ دَارِ اَلْفَاسِقَ عَنْ دِینِکَ وَ أَبْغِضْهُ بِقَلْبِکَ وَ زَایِلْهُ بِأَعْمَالِکَ لِئَلاَّ تَکُونَ مِثْلَهُ – وَ إِیَّاکَ وَ اَلْجُلُوسَ فِی اَلطُّرُقَاتِ وَ دَعِ اَلْمُمَارَاهَ وَ مُجَارَاهَ مَنْ لاَ عَقْلَ لَهُ وَ لاَ عِلْمَ وَ اِقْتَصِدْ یَا بُنَیَّ فِی مَعِیشَتِکَ وَ اِقْتَصِدْ فِی عِبَادَتِکَ وَ عَلَیْکَ فِیهَا بِالْأَمْرِ اَلدَّائِمِ اَلَّذِی تُطِیقُهُ وَ اِلْزَمِ اَلصَّمْتَ تَسْلَمْ وَ قَدِّمْ لِنَفْسِکَ تَغْنَمْ وَ تَعَلَّمِ اَلْخَیْرَ تَعْلَمْ وَ کُنْ لِلَّهِ ذَاکِراً عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ اِرْحَمْ مِنْ أَهْلِکَ اَلصَّغِیرَ وَ وَقِّرِ مِنْهُمُ اَلْکَبِیرَ وَ لاَ تَأْکُلَنَّ طَعَاماً حَتَّى تَصَدَّقَ مِنْهُ قَبْلَ أَکْلِهِ – وَ عَلَیْکَ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ زَکَاهُ اَلْبَدَنِ وَ جُنَّهٌ لِأَهْلِهِ وَ جَاهِدْ نَفْسَکَ – وَ اِحْذَرْ جَلِیسَکَ وَ اِجْتَنِبْ عَدُوَّکَ وَ عَلَیْکَ بِمَجَالِسِ اَلذِّکْرِ وَ أَکْثِرْ مِنَ اَلدُّعَاءِ – فَإِنِّی لَمْ آلُکَ یَا بُنَیَّ نُصْحاً وَ هٰذٰا فِرٰاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ  – وَ أُوصِیکَ بِأَخِیکَ مُحَمَّدٍ خَیْراً فَإِنَّهُ شَقِیقُکَ وَ اِبْنُ أَبِیکَ وَ قَدْ تَعْلَمُ حُبِّی لَهُ وَ أَمَّا أَخُوکَ اَلْحُسَیْنُ فَهُوَ اِبْنُ أُمِّکَ وَ لاَ أَزِیدُ اَلْوَصَاهَ بِذَلِکَ وَ اَللَّهُ اَلْخَلِیفَهُ عَلَیْکُمْ وَ إِیَّاهُ أَسْأَلُ أَنْ یُصْلِحَکُمْ وَ أَنْ یَکُفَّ اَلطُّغَاهَ اَلْبُغَاهَ عَنْکُمْ – وَ اَلصَّبْرَ اَلصَّبْرَ حَتَّى یَتَوَلَّى اَللَّهُ اَلْأَمْرَ وَ لاٰ قُوَّهَ إِلاّٰ بِاللّٰهِ  اَلْعَلِیِّ اَلْعَظِیمِ.)

[۹] صحیح بخاری، جلد ۵، صفحه ۷۵ (حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الرَّقَاشِیُّ، حَدَّثَنَا مُعْتَمِرٌ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ: حَدَّثَنَا أَبُو مِجْلَزٍ، عَنْ قَیْسِ بْنِ عُبَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ قَالَ: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ یَجْثُو بَیْنَ یَدَیِ الرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَهِ یَوْمَ القِیَامَهِ» وَقَالَ قَیْسُ بْنُ عُبَادٍ: وَفِیهِمْ أُنْزِلَتْ: {هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ} [الحج: ۱۹] قَالَ: ” هُمُ الَّذِینَ تَبَارَزُوا یَوْمَ بَدْرٍ: حَمْزَهُ، وَعَلِیٌّ، وَعُبَیْدَهُ، أَوْ أَبُو عُبَیْدَهَ بْنُ الحَارِثِ، وَشَیْبَهُ بْنُ رَبِیعَهَ، وَعُتْبَهُ بْنُ رَبِیعَهَ، وَالوَلِیدُ بْنُ عُتْبَهَ “)

[۱۰] کامل الزیارات، جلد ۱، صفحه ۳۳۲ (حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ اَلْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اَلْأَصَمِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ : لَمَّا أُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَى اَلسَّمَاءِ قِیلَ لَهُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَخْتَبِرُکَ فِی ثَلاَثٍ لِیَنْظُرَ کَیْفَ صَبْرُکَ قَالَ أُسَلِّمُ لِأَمْرِکَ یَا رَبِّ وَ لاَ قُوَّهَ لِی عَلَى اَلصَّبْرِ إِلاَّ بِکَ فَمَا هُنَّ قِیلَ لَهُ أَوَّلُهُنَّ اَلْجُوعُ وَ اَلْأَثَرَهُ عَلَى نَفْسِکَ وَ عَلَى أَهْلِکَ لِأَهْلِ اَلْحَاجَهِ قَالَ قَبِلْتُ یَا رَبِّ وَ رَضِیتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ اَلتَّوْفِیقُ وَ اَلصَّبْرُ وَ أَمَّا اَلثَّانِیَهُ فَالتَّکْذِیبُ وَ اَلْخَوْفُ اَلشَّدِیدُ وَ بَذْلُکَ مُهْجَتَکَ فِی مُحَارَبَهِ أَهْلِ اَلْکُفْرِ بِمَالِکَ وَ نَفْسِکَ وَ اَلصَّبْرُ عَلَى مَا یُصِیبُکَ مِنْهُمْ مِنَ اَلْأَذَى وَ مِنْ أَهْلِ اَلنِّفَاقِ وَ اَلْأَلَمِ فِی اَلْحَرْبِ وَ اَلْجِرَاحِ قَالَ قَبِلْتُ یَا رَبِّ وَ رَضِیتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ اَلتَّوْفِیقُ وَ اَلصَّبْرُ وَ أَمَّا اَلثَّالِثَهُ فَمَا یَلْقَى أَهْلُ بَیْتِکَ مِنْ بَعْدِکَ مِنَ اَلْقَتْلِ أَمَّا أَخُوکَ عَلِیٌّ فَیَلْقَى مِنْ أُمَّتِکَ اَلشَّتْمَ وَ اَلتَّعْنِیفَ وَ اَلتَّوْبِیخَ وَ اَلْحِرْمَانَ وَ اَلْجَحْدَ [وَ اَلْجُهْدَ] وَ اَلظُّلْمَ وَ آخِرُ ذَلِکَ اَلْقَتْلُ فَقَالَ یَا رَبِّ قَبِلْتُ وَ رَضِیتُ وَ مِنْکَ اَلتَّوْفِیقُ وَ اَلصَّبْرُ وَ أَمَّا اِبْنَتُکَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ یُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً اَلَّذِی تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِیَ حَامِلٌ وَ یُدْخَلُ عَلَیْهَا وَ عَلَى حَرِیمِهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَیْرِ إِذْنٍ ثُمَّ یَمَسُّهَا هَوَانٌ وَ ذُلٌّ ثُمَّ لاَ تَجِدُ مَانِعاً وَ تَطْرَحُ مَا فِی بَطْنِهَا مِنَ اَلضَّرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذَلِکَ اَلضَّرْبِ قُلْتُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ – قَبِلْتُ یَا رَبِّ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْکَ اَلتَّوْفِیقُ وَ اَلصَّبْرُ [لِلصَّبْرِ] وَ یَکُونُ لَهَا مِنْ أَخِیکَ اِبْنَانِ یُقْتَلُ أَحَدُهُمَا غَدْراً وَ یُسْلَبُ وَ یُطْعَنُ تَفْعَلُ بِهِ ذَلِکَ أُمَّتُکَ قُلْتُ یَا رَبِّ قَبِلْتُ وَ سَلَّمْتُ- إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ  وَ مِنْکَ اَلتَّوْفِیقُ لِلصَّبْرِ وَ أَمَّا اِبْنُهَا اَلْآخَرُ فَتَدْعُوهُ أُمَّتُکَ لِلْجِهَادِ ثُمَّ یَقْتُلُونَهُ صَبْراً وَ یَقْتُلُونَ وُلْدَهُ وَ مَنْ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثُمَّ یَسْلُبُونَ حَرَمَهُ فَیَسْتَعِینُ بِی وَ قَدْ مَضَى اَلْقَضَاءُ مِنِّی فِیهِ بِالشَّهَادَهِ لَهُ وَ لِمَنْ مَعَهُ وَ یَکُونُ قَتْلُهُ حُجَّهً عَلَى مَنْ بَیْنَ قُطْرَیْهَا فَیَبْکِیهِ أَهْلُ اَلسَّمَاوَاتِ وَ أَهْلُ اَلْأَرَضِینَ جَزَعاً عَلَیْهِ وَ تَبْکِیهِ مَلاَئِکَهٌ لَمْ یُدْرِکُوا نُصْرَتَهُ ثُمَّ أُخْرِجُ مِنْ صُلْبِهِ ذَکَراً بِهِ أَنْصُرُکَ وَ إِنَّ شَبَحَهُ عِنْدِی تَحْتَ اَلْعَرْشِ وَ فِی نُسْخَهٍ أُخْرَى – ثُمَّ أُخْرِجُ مِنْ صُلْبِهِ ذَکَراً أَنْتَصِرُ لَهُ بِهِ وَ إِنَّ شَبَحَهُ عِنْدِی تَحْتَ اَلْأَرْشِ یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ بِالْعَدْلِ وَ یُطْبِقُهَا بِالْقِسْطِ یَسِیرُ مَعَهُ اَلرُّعْبُ یَقْتُلُ حَتَّى یُشَکَّ فِیهِ قُلْتُ إِنَّا لِلَّهِ فَقِیلَ اِرْفَعْ رَأْسَکَ فَنَظَرْتُ إِلَى رَجُلٍ أَحْسَنِ اَلنَّاسِ صُورَهً وَ أَطْیَبِهِمْ رِیحاً وَ اَلنُّورُ یَسْطَعُ مِنْ بَیْنِ عَیْنَیْهِ وَ مِنْ فَوْقِهِ وَ مِنْ تَحْتِهِ فَدَعَوْتُهُ فَأَقْبَلَ إِلَیَّ وَ عَلَیْهِ ثِیَابُ اَلنُّورِ وَ سِیمَاءُ کُلِّ خَیْرٍ حَتَّى قَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیَّ وَ نَظَرْتُ إِلَى اَلْمَلاَئِکَهِ قَدْ حَفُّوا بِهِ لاَ یُحْصِیهِمْ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقُلْتُ یَا رَبِّ لِمَنْ یَغْضَبُ هَذَا وَ لِمَنْ أَعْدَدْتَ هَؤُلاَءِ وَ قَدْ وَعَدْتَنِی اَلنَّصْرَ فِیهِمْ فَأَنَا أَنْتَظِرُهُ مِنْکَ وَ هَؤُلاَءِ أَهْلِی وَ أَهْلُ بَیْتِی – وَ قَدْ أَخْبَرْتَنِی مِمَّا یَلْقَوْنَ مِنْ بَعْدِی وَ لَئِنْ [وَ لَوْ] شِئْتَ لَأَعْطَیْتَنِی اَلنَّصْرَ فِیهِمْ عَلَى مَنْ بَغَى عَلَیْهِمْ وَ قَدْ سَلَّمْتُ وَ قَبِلْتُ وَ رَضِیتُ وَ مِنْکَ اَلتَّوْفِیقُ وَ اَلرِّضَا وَ اَلْعَوْنُ عَلَى اَلصَّبْرِ – فَقِیلَ لِی أَمَّا أَخُوکَ فَجَزَاؤُهُ عِنْدِی جَنَّهُ اَلْمَأْوَى نُزُلاً بِصَبْرِهِ أفلح[أُفْلِجُ]حُجَّتَهُ عَلَى اَلْخَلاَئِقِ یَوْمَ اَلْبَعْثِ وَ أُوَلِّیهِ حَوْضَکَ یَسْقِی مِنْهُ أَوْلِیَاءَکُمْ وَ یَمْنَعُ مِنْهُ أَعْدَاءَکُمْ وَ أَجْعَلُ عَلَیْهِ جَهَنَّمَ بَرْداً وَ سَلاَماً یَدْخُلُهَا وَ یُخْرِجُ مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّهٍ مِنَ اَلْمَوَدَّهِ وَ أَجْعَلُ مَنْزِلَتَکُمْ فِی دَرَجَهٍ وَاحِدَهٍ فِی اَلْجَنَّهِ وَ أَمَّا اِبْنُکَ اَلْمَخْذُولُ اَلْمَقْتُولُ وَ اِبْنُکَ اَلْمَغْدُورُ اَلْمَقْتُولُ صَبْراً فَإِنَّهُمَا مِمَّا أُزَیِّنُ بِهِمَا عَرْشِی وَ لَهُمَا مِنَ اَلْکَرَامَهِ سِوَى ذَلِکَ مِمَّا لاَ یَخْطُرُ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ لِمَا أَصَابَهُمَا مِنَ اَلْبَلاَءِ فَعَلَیَّ فَتَوَکَّلْ وَ لِکُلِّ مَنْ أَتَى قَبْرَهُ مِنَ اَلْخَلْقِ مِنَ اَلْکَرَامَهِ لِأَنَّ زُوَّارَهُ زُوَّارُکَ وَ زُوَّارَکَ زُوَّارِی وَ عَلَیَّ کَرَامَهُ زُوَّارِی [زَائِرِی] وَ أَنَا أُعْطِیهِ مَا سَأَلَ وَ أَجْزِیهِ جَزَاءً یَغْبِطُهُ مَنْ نَظَرَ إِلَى عَظَمَتِی إِیَّاهُ وَ مَا أَعْدَدْتُ لَهُ مِنْ کَرَامَتِی وَ أَمَّا اِبْنَتُکَ فَإِنِّی أُوْقِفُهَا عِنْدَ عَرْشِی فَیُقَالُ لَهَا إِنَّ اَللَّهَ قَدْ حَکَّمَکِ فِی خَلْقِهِ فَمَنْ ظَلَمَکِ وَ ظَلَمَ وُلْدَکِ فَاحْکُمِی فِیهِ بِمَا أَحْبَبْتِ فَإِنِّی أُجِیزُ حُکُومَتَکِ فِیهِمْ فَتَشْهَدُ اَلْعَرْصَهُ فَإِذَا وَقَفَ مَنْ ظَلَمَهَا أَمَرْتُ بِهِ إِلَى اَلنَّارِ فَیَقُولُ اَلظَّالِمُ وَا حَسْرَتَاهْ عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اَللَّهِ وَ یَتَمَنَّى اَلْکَرَّهَ وَ یَعَضُّ اَلظّٰالِمُ عَلىٰ یَدَیْهِ  وَ یَقُولُ یٰا لَیْتَنِی اِتَّخَذْتُ مَعَ اَلرَّسُولِ سَبِیلاً – `یٰا وَیْلَتىٰ لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاٰناً خَلِیلاً  وَ قَالَ حَتّٰى إِذٰا جٰاءَنٰا قٰالَ یٰا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ اَلْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ اَلْقَرِینُ `وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ اَلْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی اَلْعَذٰابِ مُشْتَرِکُونَ  فَیَقُولُ اَلظَّالِمُ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبٰادِکَ فِی مٰا کٰانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ  أَوِ اَلْحُکْمُ لِغَیْرِکَ فَیُقَالُ لَهُمْ أَلاٰ لَعْنَهُ اَللّٰهِ عَلَى اَلظّٰالِمِینَ `اَلَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ یَبْغُونَهٰا عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کٰافِرُونَ  وَ أَوَّلُ مَنْ یُحْکَمُ فِیهِمْ مُحَسِّنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ فِی قَاتِلِهِ ثُمَّ فِی قُنْفُذٍ فُیُؤْتَیَانِ هُوَ وَ صَاحِبُهُ فَیُضْرَبَانِ بِسِیَاطٍ مِنْ نَارٍ لَوْ وَقَعَ سَوْطٌ مِنْهَا عَلَى اَلْبِحَارِ لَغَلَتْ مِنْ مَشْرِقِهَا إِلَى مَغْرِبِهَا – وَ لَوْ وُضِعَتْ عَلَى جِبَالِ اَلدُّنْیَا لَذَابَتْ حَتَّى تَصِیرَ رَمَاداً فَیُضْرَبَانِ بِهَا ثُمَّ یَجْثُوا أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بَیْنَ یَدَیِ اَللَّهِ لِلْخُصُومَهِ مَعَ اَلرَّابِعِ فَیُدْخَلُ اَلثَّلاَثَهُ فِی جُبٍّ فَیُطْبَقُ عَلَیْهِمْ لاَ یَرَاهُمْ أَحَدٌ وَ لاَ یَرَوْنَ أَحَداً فَیَقُولُ اَلَّذِینَ کَانُوا فِی وَلاَیَتِهِمْ – رَبَّنٰا أَرِنَا اَلَّذَیْنِ أَضَلاّٰنٰا مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ نَجْعَلْهُمٰا تَحْتَ أَقْدٰامِنٰا لِیَکُونٰا مِنَ اَلْأَسْفَلِینَ  قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ اَلْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی اَلْعَذٰابِ مُشْتَرِکُونَ  فَعِنْدَ ذَلِکَ یُنَادُونَ بِالْوَیْلِ وَ اَلثُّبُورِ وَ یَأْتِیَانِ اَلْحَوْضَ فَیَسْأَلاَنِ عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ مَعَهُمْ حَفَظَهٌ فَیَقُولاَنِ اُعْفُ عَنَّا وَ اِسْقِنَا وَ تُخَلِّصُنَا[خَلِّصْنَا]فَیُقَالُ لَهُمْ فَلَمّٰا رَأَوْهُ زُلْفَهً سِیئَتْ وُجُوهُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ قِیلَ هٰذَا اَلَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ  بِإِمْرَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ اِرْجِعُوا ظِمَاءً مُظْمَئِینَ إِلَى اَلنَّارِ – فَمَا شَرَابُکُمْ إِلاَّ اَلْحَمِیمُ وَ اَلْغِسْلِینُ وَ مَا تَنْفَعُکُمْ شَفٰاعَهُ اَلشّٰافِعِینَ  .)