«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه بافضیلتِ حضرت صدرالخلائق و ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، بویژه امیرالمؤمنین علیه افضل صلوات المصلین و حضرت امام باقر سلام الله و سلامه علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض ارادات به محضر حضرت بقیه‌ الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

اهمیّت دانستن تاریخ و سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین

یکی از موضوعاتی که تعمّق، تفکّر، بررسی، وارسی آن، کمک می‌کند که ما در کوران‌ها و بحران‌ها و اتفاقات، راه را گم نکنیم، شناخت سیره‌ی معصومین علیهم السلام در حوادث و اوضاعی است که جوّ جدّی وجود داشته است.

هرچه توجّه به نگاه اسلام به اجتماع و حکومت و جامعه‌سازی و نظام‌سازی و تمدّن‌سازی، اگر اهمیّت دارد و مهم است، و اصلاً دینی که برای اجتماع نسخه ندارد، خیلی بعید است که بتواند برای آخرت یک نسخه‌ی سلامتی داشته باشد؛ اما این موضوع یک آفتِ خطرناک دارد، و آن آفت این است که بخواهد ما را در فضا جَوّ تربیت کند؛ باید خیلی به این موضوع توجّه کرد.

اینکه شما می‌بینید حوادث و اتفاقات و شبه‌علائمی در منطقه‌ی ما رخ می‌دهد، بلافاصله دکان‌داران و بلاگرها شروع به فروش پکیج آموزشی «چگونه علائم ظهور را بیاموزیم؟» می‌کنند، برای این است که مبانی اصیل دست مردم نیست و با همان شیوه و تاکتیکی که بسته‌های دیگر را به فروش می‌رسانند، حال مثلاً الآن جوّ مناسب است و «علائم ظهور» می‌فروشند، بعداً هم ممکن است «سه جلسه تا سفیانی» و «همگام با یمانی» و «دو گام در خدمت خراسانی» بفروشند، و چون این عناوین جذابیت دارد، مدام مردم را جابجا می‌کنند.

مطالعه‌ی سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، و کلاً مطالعه‌ی تاریخ، یک منفعت بزرگ دارد، و آن هم این است که مانند آدمی است که عمر طولانی کرده است.

موضوعی برای جوانی خیلی عجیب است، نزد یک پیر پخته‌ای می‌رود و آن شخص می‌گوید این اتفاق شانزده مرتبه اینطور افتاده است و در نهایت هم اینطور شده است.

مثلاً حدود دو سال قبل که بعضی جاها قدری نسبت به بعضی از مظاهر دین یا علما اتفاقاتی می‌افتاد، بعضی وا داده بودند، اما آن کسی که سیره را شناخته است و تاریخ را دیده است، می‌داند از این حوادث چند مرتبه در تاریخ رخ داده است، و این اتفاقی که در جامعه‌ی ما رخ داده است… چون ما که مدیرِ آن نیستیم، زمانی ما مدیرِ آن جریانات هستیم، که در اینصورت باید کارهایی کرد، اما ما بعنوان کسانی که منفعل آن حادثه هستیم، می‌رویم و تاریخ را نگاه می‌کنیم و می‌بینیم این اتفاق دفعات زیادی با ظواهر مختلف رخ داده است که هیچ مرتبه‌ای به آسانیِ زمان ما نیست!

نه اینکه بخواهم حوادث را کوچک کنم، اما اینکه در جایی دو طلبه را بکشند، هزاران مرتبه در تاریخ رخ داده است.

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در این شرایط چکار می‌کردند؟ چقدر جَوّ ایجاد می‌کردند و چقدر سعی می‌کردند فکر ما را تعریض و تعمیق کنند؟

که در موارد مشابه… آدمی که تجربه دارد اینطور است، کسی که ماشین او یک مرتبه جوش آورده باشد، به نسبت کسی که ماشین او تابحال جوش نیاورده است، در حادثه‌ی مشابه، رفتار پخته‌تری دارد، اگر بیست مرتبه اتفاق افتاده باشد که رفتار او پخته‌تر است، اما آن مکانیکی که هزار ماشینِ جوش‌آورده دیده است، رفتار خیلی پخته‌تری دارد؛ چون تعدد دیده است.

یا می‌شود مثال پرستار را زد، بینی بنده خون می‌آمد و بند نمی‌آمد، به بیمارستان رفته بودیم، آقایی را آورده بودند که دست او زیر پرس رفته بود، با دیدن او فشار ما افتاد! اما پرستار در حال پاکیزه کردن دست او بود و همزمان چای می‌نوشید! چون او تجربه دارد و در این فضا زندگی می‌کند.

اگر من با سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در حوادث مواجه شوم و ببینم این بزرگواران چه چیزهایی را تقویت می‌کنند و به چه چیزهایی اهمیّت می‌دهند، آنوقت معلوم می‌شود که من چقدر باید تابع جَوّ باشم، و چقدر باید شبیه یک انسان مجرّب باشم.

بعد اگر ببینم که بلاگری پکیج «چگونه با دیدن خون چای بنوشیم» می‌فروشد، خنده‌مان می‌گیرد.

در موارد مشابه فرهنگی هم همینطور خنده‌تان می‌گیرد، می‌گویید ما را چطور فریب می‌دادند! در صورتی که این کار یک مسیری داشته است.

در دوران اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین گروه‌های مختلفی خیزش و خروج داشتند، فقط جولانی نیست، در تاریخ گروه‌های باطل زیادی جولان داده‌اند، اینجا اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چکار می‌کردند؟

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین از عالم خبر داشتند، اما در حوادث و اخبار غرق نمی‌شدند، خیلی اوقات مدینه و کوفه و بصره در آشوب است، می‌بینید امام در گوشه‌ای ذکر می‌گویند و می‌فرمایند که من الآن ذکر دارم.

آن کسی که نداند متوجّه نمی‌شود.

قیمتِ حکومت از نگاهِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

بعد از حکومتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، ابن عباس می‌خواست برای حضرت نیرو جمع کند، تعدادی آمده بودند و جمع شده بودند، ابن عباس آمد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را صدا کند، دید حضرت یک کفش پاره‌ای را با دقّتی پینه می‌کند، اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حاکم جهان اسلام است که وسعت بسیار زیادی دارد!

ابن عباس مدام رفت و جمعیت را آماده کرد که حضرت تشریف بیاورند، اما دید که حضرت مشغول دوختن کفش است؛ ابن عباس در جَوّ بود و از طرفی هم دوست داشت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کمک کند، اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در حال وصله پینه کردن هستند!

در نهایت ابن عباس آمد و عرض کرد: چرا این کار را می‌کنید؟ آیا این کار شأن شماست؟

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: به نظر تو این کفش چقدر می‌ارزد؟

ابن عباس عرض کرد: هیچ!

من هر وقت به اینجای این روایت می‌رسم می‌گویم ای کاش من آنجا بودم و عرض می‌کردم: به همه‌ی عالم می‌ارزد! کفشی که پای شما به آن خورده است، جای آن روی سر من است.

ابن عباس عرض کرد: هیچ!

حضرت فرمود: یک قیمتی بگو.

ابن عباس گفت: کمتر از یک درهم (به پول الآن یعنی هفت هزار تومان!)

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: حکومت بر شما (یعنی به صرف قدرت) برای من کمتر از این ارزش دارد، «إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً»[۴] مگر اینکه یک حق احقاق کنم. یعنی اینجا مسئله قدرت در خدمت حق است، یعنی حکومت به مثابه احقاق حق. «أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا»، یعنی حکومت به مثابه دفع یک ظلم و باطل. یعنی حکومت به مثابه بسط حق و حقیقت و عدالت! این یک چیز دیگری است!

یعنی تابع جوّ قرار نگیر، غرق نشو.

دقّتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در نبرد

جنگ صفین که حدود نود هزار نفر اینطرف بودند و بیش از صد هزار نفر هم آنطرف بودند…

حادثه منا چطور رخ داد؟ شهدای تشییع حاج قاسم رضوان الله تعالی علیه چطور شهید شدند؟ حال شما ببینید که آنجا کسی شمشیر نکشیده بود، اما در جنگ صفین نزدیک دویست هزار نفر با شمشیر به یکدیگر هجوم می‌برند، اگر کسی یک تکان بخورد و بایستد، زیر پای خواهد رفت.

در آن فضایی که اگر تکان بخوری زیر دست و پا رفته‌ای و غرق شده‌ای، یا شیر را رقیق می‌کردند، یا آب عسل می‌دادند، چون در میان جنگ که فرصت غذا خوردن نداشتند، وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وسط جنگ این طعام را میل کردند فرمودند: «إنَّ عَسَلَکَ لَطائِفِیٌّ»![۵]

ناگهان آن طرف حیرت‌زده شد و گفت: از کجا متوجه شدید که عسلِ این آبِ عسلِ رقیق‌شده برای طائف است؟

به وحشی گفتند: چرا تو حمزه را زدی؟ باید علی را می‌زدی!

وحشی گفت: برای اینکه از هر طرفی که وارد شدم، دیدم علی همزمان که طرف مقابل خود و حلقه‌ی بیرونی و پشت سر می‌جنگید، من را هم نگاه می‌کرد! برای همین نتوانستم او را غافل کنم!

مؤمن تابع دین است، نه تصمیم فردی!

مؤمن در عرصه‌ای که ناگهان یک زلزله‌ی فکری رخ می‌دهد، اگر در آن گردباد غرق شود، آنوقت می‌بینید که ناخودآگاه یکی از قطعه‌های پازلی می‌شود که شخص دیگری تعریف کرده است، در حالی که باید… یعنی آتش او در عمل گرم است ولی در اندیشه و فکر سرد است، نگاه می‌کند چه درست است و چه غلط.

جو افتاده است که همه یک کاری می‌کنند اما او انجام نمی‌دهد. او تابع تجربه‌ی درست خود عمل می‌کند.

در دوره‌ی ائمه‌ی ما علیهم صلوات الله، مخصوصاً در دوران امام باقر سلام الله علیه، گروه‌های مختلف دائماً با بنی امیه درگیر هستند، چون بنی امیه باطل محض هستند، ممکن است در اذهان، خیلی از گروه‌های درگیر با بنی امیه «حق» تلقّی شوند، اما امام باقر و امام صادق سلام الله علیهما اینطور نیستند که تمام مبانی را به سراغ هر کسی که قیام کرد ببرند؛ لذا ادّعایی که بعضی می‌کردند این بود که می‌گفتند شما (امام باقر و امام صادق علیهما السلام) عافیت‌طلب و دنیادوست هستید؛ چرا؟ چون خیال می‌کردند اینکه بنی امیه باطل است، کافی است که ما با او بجنگیم.

مثل آن کسانی که در جنگ فقط آفندی هستند و می‌گویند پس از گرفتن این سنگر به مقطع بعدی برویم؛ اینطور تحلیل می‌روی و همه را یکجا از شما می‌‌گیرند! یعنی پدافند هم لازم است، باید ببینی چکار کنی و چکار نکنی، چه زمانی حمله کنی و چه زمانی حمله نکنی، باید دید که الآن کدامیک را حفظ می‌کنی؟ باید شما طبق آن تجربه‌ای که داری تصمیم بگیری و نباید جو شما را ببرد.

لذا اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در نوع منازعات سیاسی اجتماعی روزگار خودشان دخالت نمی‌کردند، چون آن جریانی که رخ داده بود نمی‌خواست به امام باقر علیه السلام بگوید که شما بفرمایید ما چکار کنیم، و ممکن باشد امام در یک شرایطی بگوید که الآن بنشینید یا الآن بلند شوید؛ بلکه می‌گفتند ما که رفته‌ایم، تو هم بیا!

مسلماً امام اینجا نمی‌آیند!

بعد می‌گفتند این امام نعوذبالله دنیادوست است!

این درک را نداشتند که وقتی امام هست، باید به محضر امام رفت و کسب تکلیف کرد، اینطور نیست که هر جایی که حلقه بزنند، حلقه‌ی علم باشد.

همان زمانی که در مدینه چند نفر فرمایشات امام صادق سلام الله علیه را گوش می‌دهند، نمی‌دانم چند نفر اما نفراتی هم به حرف‌های ابوحنیفه گوش می‌دهند!

قرآن کریم می‌فرماید اصلاً عدّه‌ای مشتریِ لهوالحدیث هستند!

اینطور نیست که چون عدّه‌ای به آن سمت می‌روند، ما بیاییم و مسیر را عوض کنیم.

نه!

امام عمق تاریخ را نگاه می‌کند.

اگر زندگی ائمه علیهم السلام را نگاه کنید، تقریباً هر جایی که مقدمتاً عده‌ای از مردم برای کاری قیام کرده‌اند، امام با این‌ها همراه نشده است.

این بدین معنا نیست که قیام بالکل بد است، اما تو اول باید بفهمی که حق چیست و باطل چیست و تو کجا هستی و بعد راه بیفتی، اصالت حرکت نیست، اصالت خروج نیست؛ و کافی نیست که بگویی بنی امیه بد است.

در روزگار ما می‌گفتند فلان کس دیکتاتور است، اما آیا این کافی است؟ اینجا وظیفه‌ی تو چیست؟ مگر مسئله فقط یک بُعد دارد؟ مگر معاویه طاغوت نبود؟ ولی ائمه‌ی ما در سه شرایط سه طور رفتار کردند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یکطور، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یکطور، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یکطور.

این موضوع که طرف مقابل طاغوت است کافی نیست که بگویی می‌خواهم چکار کنم؛ باید دید که دین چه می‌گوید، ما دیندار شده‌ایم که طبق برنامه عمل کنیم، دیندار شده‌ایم که خودسر نباشیم، دیندار شده‌ام که افسارپاره نباشم.

الآن وظیفه چیست؟ اگر من از قبل برای خودم وظیفه بتراشم، هر چیزی که بتواند آن وظیفه‌ای که من تراشیده‌ام کمک کند را اخذ می‌کنم.

لذا اگر بگویند کتابی پیدا شده است و آقایی هم پیدا شده است که پیشگوست و می‌گوید در نوامبر ۲۰۲۵ فلان اتفاق می‌افتد، هجوم می‌برند… ناگهان می‌بینید کانال یک نفر که هیچ چیزی نمی‌داند چهارصد هزار نفر می‌شود، چرا؟ چون راجع به حوادث آینده سخن می‌گوید!

طرف بااشتیاق می‌گوید ببینید چه می‌گوید! می‌گویم: آیا درست می‌گوید؟ می‌گوید: نمی‌دانم ولی جالب است!

اگر جالب است برو و فیلم ببین، چون وقتی فیلم می‌بینی توهّم نخواهی داشت، چرا این صفحات را می‌بینی که روی تصمیم‌گیری‌های تو اثر بگذارد؟

تصمیم‌گیری‌های ما، مرکز فرماندهی احساسات ما کجاست؟ باید از کجا اخذ کنیم؟ مبانی آن کجاست؟ چه زمانی قلب من باید منفعل شود؟ چه زمانی خشم من باید فوران کند؟

البته اینجا من بغض قلبی را عرض نمی‌کنم، بغض قلبی در برابر هر ظلم و طاغوتی وجود دارد، اما ابراز این موضوع تابع شرایط است و امام می‌خواهد، بلکه روایات می‌گوید اگر دو نفر هستید و در حال حرکت کردن هستید، باید یک نفر از شما قائد شود.

یک ماشین یک راننده دارد، معمولاً وقتی دو راننده در ماشین وجود دارد، با یکدیگر اختلاف نظر دارند، اما باید یک نفر تصمیم بگیرد.

اگر اتفاقات اخیر را علائم ظهور می‌دانید

اگر خیلی دوست داریم در دوره‌ی امام زمان ارواحنا فداه و سلام الله علیه نقش‌آفرینی کنیم و خدا کند که این حوادثی که در روزگار ما هست، ان شاء الله مقدّمه‌ی ظهور باشد، اما اولین قدم این است که اگر واقعاً باور کرده‌ای که این علائم پیش‌آمده، یا اتفاقات، یحتمل علائم ظهور است، باید چند کار کنیم، یک: من باید عقاید خود را در جایی عرضه کنم تا ببینم آیا عقاید من درست است یا نه؟ باید ببینم افکار من چقدر با افکار امام تنظیم است؟ من افکار خود را از کجا اخذ کرده‌ام؟ از کانال تلگرام؟ از کانال یک پیشگو؟ از ترشی‌فروشی؟ یا از کجا؟

مرحله‌ی دو: یقین بدانید ان شاء الله اگر امام زمان ارواحنا فداه بیاید، نوع آدم‌هایی که عقب هستند، اینطور نیست که همینکه حضرت ظهور کنند، ناگهان تغییر رویّه دهند؛ اگر اینطور بود که در دوره‌ی ائمه‌ی قبلی رخ می‌داد.

مثلاً وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حاکم شد… مسلماً قبل از اینکه حاکم شوند، امام بودند، من مثال خود را روی حاکمیت می‌برم که ظاهر هم دارد… اینطور نشد که شیعیان ناگهان نمازشب‌خوان شوند، عمار عمار بود، حذیفه حذیفه بود، آن کسی که ضعیف بود هم ضعیف بود.

عدّه‌ای در حال آمدن با امام حسین علیه السلام به کربلا بودند، فِراس بن أبی جُعده که فامیل امام حسین علیه السلام بود، وقتی به کربلا آمد، رها کرد و رفت، نگفت چون امام حسین علیه السلام قیام کرده است، من ناگهان شجاع می‌شوم.

یعنی قرار نیست امام قیام کند و من شجاع شوم، من باید قبل از آن خودسازی کنم.

اگر کسی واقعاً این دوره را دوره‌ی مقدّمه‌ی ظهور می‌داند، باید ماه رجب امسال او، نسبت به سال گذشته، اینطور باشد که عبادات او تفاوت پیدا کند.

اگر این حرف‌ها زمینه‌ی ظهور است، که خدا کند باشد، باید عبادت و نماز و توجّه من به معنویت تغییر کند، باید توجّه من به اذکار تغییر کند، باید به این موضوع توجّه کنم که باید خودم را درست کنم و حداقل یک سرباز خوب باشم؛ نه اینکه مدام اخبار بخوانم!

البته واضح است که نمی‌خواهم بگویم کسی اخبار نخواند، اما خواندنِ مدامِ اخبار فایده‌ای ندارد، باید من اول خودم را اندکی تقویت کنم…

وجود مقدّس حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت زینب کبری سلام الله علیها هیچ کلاسی نرفته بودند، کلاس سواد رسانه نرفته بودند، کلاس شجاعت نرفته بودند، بلکه وظایف خود را انجام داده بودند؛ البته به کمال، چون کسی با آن بزرگواران قابل قیاس نیست.

بعد وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها در یک بحرانی مانند کاخ یزید برخورد می‌کند، خود را حفظ می‌کند.

البته واضح است که قرار نیست کسی حضرت زینب کبری سلام الله علیها شود، این امر نشدنی است، اما اگر ایشان را قلّه درنظر بگیریم، پیش از اینکه ایشان وارد عرصه‌ی کربلا شود، در اوج تربیت شده است، عبادت فردی دارد، روح توحید است، مظهر توکّل است؛ حال وقتی به عرصه‌ای می‌رسد، در آن بحرانی که هیچ کسی شبیه آن را فکر نمی‌کرد، آن دینداری قبلی او را هدایت می‌کند که چطور عمل کند، اتفاقاً یزید را هم بهت‌زده و درمانده می‌کند.

با حوادث روز نباید مانند کودکی که یک کودک فیلم اکشن می‌بیند بررسی کند، که من زود نقشی را به خود بگیرم و عکس العمل داشته باشم.

اگر رفتارهای مجازی را رصد کرده باشید خیلی از رفتارهای دوستان ما در این ایّام این‌شکلی است؛ آقا! اولیات شما هنوز روی زمین است، چرا سریع یک نقشی به خودت می‌گیری؟

دائماً ابراز ناراحتی از خودی‌ها دارند!

خیلی از اوقات من از شما گله می‌کنم که خودم فراموش کنم که ایراد دارم!

سریع می‌گوید این‌ها که اینطور هستند و ترسیدند!

کسی باید این حرف‌ها را بزند که از او چند صحنه دیده باشیم، شما که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیستید که خیبر و خندق را طی کرده باشید، الآن راحت به هر کسی برچسبِ «ترسو» می‌زنید؟!

اینکه همه بد هستن و همه وا رفته‌اند و همه وا داده‌اند؛ برای این است که من یک احساس روانی پیدا می‌کنم که الحمدلله وضع من خراب نیست! ممکن است همه‌ی این‌ها یا بخشی از این‌ها توهم باشد، و بجای اینکه به واضحات بپردازیم، به قرائن و شواهد می‌پردازیم، که معلوم نیست شاهد یا قرینه باشند یا نه!

وقتی خودمان را از امام معصوم هم بالاتر می‌بینیم

دوره‌ای که آماده می‌شوند بر علیه بنی امیّه قیام کنند، امام باقر علیه السلام به شیعیان نماز خواندن و رفتن به حج را آموزش می‌دهند.

همانطور که ابن عباس گیر کرد و گفت الآن وقت وصله کردن کفش نیست، آن دیگری هم زمان امام باقر علیه السلام می‌گفت که مگر الآن زمان آموزش احکام است؟

اولین نکته این است که وقتی کورانی رخ می‌دهد، خدا حافظ دین خود است، امام حافظ دین خداست، در مورد من اینطور است که باید اول معلوم شود که کدام طرف هستم و با چه کسی هستم؟

لذا اول باید خودم را محکم نگه دارم و نقایص خود را برطرف کنم، حفره‌های فکری و مشکلات عبادی خود را برطرف کنم، چرا من نمی‌توانم یک ربع سجده بروم یا در روز ده دقیقه به حال خودم گریه کنم؟ آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نعوذبالله از من گنهکارتر بود که از شب تا صبح گریه می‌کرد؟

یعنی اگر خیلی عشق امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارم و می‌خواهم سنگ حضرت را به سینه بزنم، باید ببینم که چرا اینقدر نسبت به او بی‌ربط هستم.

البته واضح است که من نمی‌توانم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشم، اما چرا هیچ ربطی ندارم؟

باید از مبانی دستور گرفت

آخرین مرتبه‌ای که اینجا محضر شما بودم عرض کردم که بر حسب جَوّ به لبنان کمک نکنید، فکر کنید، حساب و کتاب کنید، شما در یک جهادی حضور فیزیکی نداشتید، فرصت هست که به اندازه‌ی یک ریال حضور غیرفیزیکی داشته باشیم.

آن کسانی که بر حسب جَوّ به مردم لبنان کمک کردند، نفهمیدند که باید قصد قربت کنند و این عمل را یک جهاد و یک جبهه‌ی منسجم ببینند که در آن گفتن دارد، تیر زدن دارد، پول دادن دارد، کمک کردن دارد، باید همه را ببیند، اگر اینطور نباشد می‌گوید پول دادیم و آنجا هم آتش‌بس شد!

تو برای چه پول داده بود؟ آیا به این شرط که آتش‌بس نشود؟

چرا الآن کمک نمی‌کنی؟

باید ببینی آن مسیری که می‌خواستی بروی، هست یا نه؟ جبهه چه خبر است؟

آن کسی که از مبانی خود دستور می‌گیرد، سرد نمی‌شود، مانند آدمی که در یک روز به شش جلسه‌ی هیئت می‌رود، در شش ماه حتّی یک جلسه هم نمی‌رود!

یکی از دلایل حضور در هیئات

آقا! ما به تنفّس در فضای معنوی نیاز داریم! ما به عبادت و دعا خواندن نیاز داریم.

قبلاً هم عرض کرده‌ام، این دعاهای عمومی تمرینی است که من بتوانم خودم این کتاب صحیفه را (بعنوان مثال) در تنهایی بخوانم. جلسات عمومی تمرین است که من سحر بلند شوم و خودم این دعاها را بخوانم، چون بلد نیستم و شاید در این زمینه تحصیل ندارم و به کلمات و معانی آن توجّه ندارم، در یک جلسه‌ی عمومی شرکت می‌کنم که یک نفر دعا را درست بخواند و ببینم راجع به دعا چه معنایی می‌کند، بعد به آن فکر کنم، بعد دوباره خودم در تنهایی بخوانم. باید این‌ها منجر به شب‌زنده‌داری ما شود.

ما در دعاها نباید بخاطر صدای خودش دیگران گریه کنیم؛ البته این کار برای ورود ایراد ندارد، بالاخره یک چیزی، یک انگیزه‌ای، یک آب و رنگی برای ورود لازم است، اینطور ما را می‌کشاند، می‌نشینیم، تجربه می‌کنیم، چند مرتبه در دعای کمیل شرکت می‌کنیم، بعد باید این دعای کمیل را در خلوت خودم ورق بزنم، وگرنه نمی‌توانیم سیره‌ی امام را درک کنیم.

چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از شب تا صبح ضجّه می‌زد و از حال می‌رفت؟

چون من سیره می‌خواندم، چند مرتبه رفتم که آقای بهجت را تماشا کنم، هرچه نگاه کردم دیدم پیشانی آقای بهجت آنطور پینه ندارد! مسلّماً آقای بهجت مرد عبادت عصر ماست، جزو عبّاد بزرگ عصر ماست، اما اینطور نبود که آنقدر سجده کند که طوری پینه ببندد که بخاطر اینکه سجده بهم نخورد، آن پینه را بچینند.

امام سجّاد علیه السلام آن انرژی را از کجا آورده است؟ آن انگیزه را از کجا آورده است؟

مسلماً کسی امام سجّاد علیه السلام نمی‌شود…

یکی از مقدّمات نقش‌آفرینی در دوران حضرت حجّت ارواحنا فداه

مثلاً ما قدری گریه کردن برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در روز عاشورا را چشیده‌ایم و برای ما ملموس است، یعنی اگر الآن من روایت بخوانم که شاعر به محضر حضرت باقر یا حضرت باقر سلام الله علیهما رسید و شروع کرد به شعر خواندن، حضرت شروع کرد به گریه کردن، اهل و عیال ایشان هم شروع کردند به گریه کردن؛ ما ذرّه‌ای این موضوع را چشیده‌ایم. ولی دین یک بُعد نیست، ما باید به اندازه‌ی همان یک ذرّه، شب زنده داری هم داشته باشیم، انس با قرآن هم داشته باشیم.

این‌ها مقدّمات نقش‌آفرینی برای آن روز بزرگ است، وگرنه اصلاً مرا قبل از ورود خط می‌زند و می‌فرماید که تو آمادگی نداری!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آن اوایل، تقریباً تا شانزده سال اجازه نداد اسم کسی «سرباز اسلام» شود، نمی‌جنگیدند، تا اینکه آیه‌ی اذن آمد. این یعنی تو هنوز سرباز اسلام نیستی، باید کتک بخوری و تحمّل کنی.

چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نفرمودند هر ضربه‌ای که خوردید، یک ضربه بزنید؟ چون هنوز کار دارد که این شخص «سرباز اسلام» شود. چون اگر او به تو ظلم کند، ممکن است تو هم همانطور مقابله به مثل کنی، اما باید صبر کنی.

ما می‌خواهیم وارد یک جنگ جهانی شویم، خدا کند که در روزگار ما باشد، اما این سربازی خیلی آمادگی می‌خواهد، نباید ما را جَوّ بگیرد، رزمنده‌ی راه امام زمان ارواحنا فداه شدن… بروید و روایت را ببینید، بروید و صفات شیعه را ببینید، سربازان اصلی امام زمان ارواحنا فداه «بِهِمْ أَکْشِفُ الزَّلَازِلَ»، اگر بخواهد زلزله بیاید، به برکت قدسی آن‌ها نمی‌آید.

مؤمن هرگز از حال استغاثه نمی‌افتد

اینطور نیست که قرار باشد… خدا کند که آن حادثه در زمان ما رخ دهد، اینطور نیست که من فقط ادعا کنم، «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ»،[۶]

در این فاطمیه این آیه برای من جلوه کرد، چند مرتبه این آیه را خوانده‌اید؟ احتمالاً همه‌ی شما این آیه را حفظ هستید! ولی ما تکان نمی‌خوریم!

«أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا» مردم خیال کرده‌اند که رها می‌شوند، که بگویند ایمان آوردیم، اما دچار فتنه نشوند.

ما با این آیه تکان نمی‌خوریم!

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به او فرموده است: علی جان! ختم کار تو شهادت است. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مطهّر به آیه تطهیر است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرماید وقتی این آیه نازل شد، دل من لرزید، به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رفتم و عرض کردم که این آیه که برای زمان حیات شما نیست؟ ما در پناه شما هستیم.

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌خواست بفرماید خیبر را فتح کردیم، فرمود: خدا خیبر را به دست من فتح کرد. این جمله یعنی خدا خواست.

به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌گفتند: شما چقدر شجاع و نترس هستید!

حضرت می‌فرمود: خدا این شجاعت را به من داده است.

بعد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمد و در مورد این آیه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: وقتی شما هستید که ما دچار فتنه نمی‌شویم، این فتنه برای چه زمانی است؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: این فتنه برای بعد از من است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بلافاصله می‌فرماید: من لرزیدم و عرض کرد که مگر شما نفرمودید که ختم کار من با شهادت است؟

یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بلافاصله خودش را در خطر سقوط بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌بیند! با اینکه مطهّر است، نفس الرسول است، تمام آن اوصاف و علم را دارد، وعده‌ی ختم کار با شهادت را هم دارد!

اما اگر به ما یک برچسب بزنند که امام زمان ارواحنا فداه از یک کار شما راضی بوده است، معلوم نیست که من دیگر چکار می‌کنم!

با اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرموده بود که ختم کار تو با شهادت است، عرض کرد: مگر شما نفرمودید که من شهید می‌شوم؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: چرا! تو شهید می‌شوی.

آنجا خیال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه راحت شد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: تو را خیلی اذیت می‌کنند، صبر تو چطور است؟

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: اگر عاقبت من بخیر است، اینجا دیگر از مواطن صبر نیست، شکر می‌کنم.

ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همان شب هم دوباره از خوف خدا بیهوش شد، یعنی نفرمود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای مرتبه‌ی دوم بشارت داد و خیال من راحت شد.

مؤمن هرگز از این حال استغاثه نمی‌افتد، از این حال رعب نمی‌افتد، «فَلَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»،[۷] جوّ حوادث نباید ما را از خودمان غافل کند، اگر قرار است که ما بتوانیم خدمت کنیم، باید اول دست ما را پر کنند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حداقل بارها به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرموده است که مسیر تو تا حوض کوثر ثابت است، پس چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شب‌ها دوباره ضجّه می‌زند؟

من باید برگردم و خودم را درست کنم، بخاطر همین مسائل بود که بعضی‌ها می‌گفتند چرا وقتی مردم بر علیه بنی امیّه قیام می‌کنند، امام باقر علیه السلام شرکت نمی‌کنند و به مردم احکام یاد می‌دهند و ذکر می‌گویند؟

خدای متعال که گیرِ عبادت من و شما نبوده است که احکام یک چیز زائدی باشد، این‌ها برای این بوده است که ما رشد کنیم، اگر رشد ما در این‌ها نبود، اگر سعه وجودی ما به این‌ها نبود، مگر خدای متعال به این احکام و عبادات ما نیاز داشت؟ این‌ها برای رشد ما بود.

اتفاقاً اگر فضای جامعه می‌خواهد از حالت عمومی به سمت چیزی، به سمت خطر احتمالی برود، اینجا من باید برگردم…

ما که دسترسی هم نداریم که بخواهیم عقاید خود را عرضه کنیم…

اینجا باید برگردم و به یقینیات خود را تقویت کنم، این همان مسیر دینداری است که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به ما یاد داده‌اند.

وگرنه در یک جوّ قرار می‌گیرم که وقتی عمل می‌کنم، معلوم نیست که عمل من مطابق آنچه دستور داده شده است، هست یا نه.

بجای اینکه درگیری‌های فضای جامعه به سمت حرف‌های بیهوده یا موضوعات درجه سه و چهار برود، باید به سمت کلیّات اصلی برود، باید آن‌ها را تقویت کنم.

ماه رجب را قدر بدانیم

برای اولیای خدا، هر شب‌شان شبیه شب قدر است، گفته نشده است امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مثلاً در هفته دو شب عبادت ویژه داشت و مابقی شب‌ها مختصر عبادت می‌کرد.

اساساً کسی که بفهمد باید بندگی کند، اصلاً دیگر نمی‌تواند بندگی را درک کند، همانطور که ما نمی‌توانیم آب خوردن را کنار بگذاریم.

برای اولیای خدا که حواس‌شان جمع است، هر روز بهار عبادت است، و هر شب فرصت سحر است، اما با این حال آن‌ها بعضی از ایام را ویژه عبادت می‌کردند.

یکی از آن‌ها این است که شما وظیفه‌ی خودت را انجام بدهی و برای آن مجاهدی که در یک محدودیتی هست پول بدهی و او را کمک کنی، یکی هم این است که سحر بلند شوی و برای خود و او ضجّه بزنی، برای نجات او و نجات خودم، برای تقویت او و تقویت خودم، خدایا! به آن‌ها صبر بده و به من؛ خدایا! به آن‌ها استقامت بده و به من؛ باید برای خودم و او به امام زمان ارواحنا فداه پناه ببرم.

یکی از آن زمان‌های مهم، ایامی است که دیگر بر سایر ایام سیادت دارد.

وقتی من می‌خواهم اینجا را عرض کنم بیچاره می‌شوم.

معمولاً با هر کسی به اندازه‌ی اهلیت او حرف می‌زنند، اگر کَرَمِ خدا نبود، باید شب زنده‌داری رجب را به روی من می‌بست، می‌گفت تو اصلاً آدم این امر نیستی، نماز ظهر و مغرب تو چطور بود؟

اگر می‌خواست به عرف ما عمل کند…

ماه آینده ماهی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در آن عبادت می‌کرده است، مگر آنجا جای من هم هست؟ مسلماً نه!

اما کَرَمِ خدای متعال اجازه نمی‌دهد، ضمن اینکه خدای متعال به بی‌لیاقتی من هم نگاه نمی‌کند.

ادعیه‌ای که در ماه رجب می‌خوانیم، ادعیه‌ای است که می‌گوید حواس خودت را جمع کن که ببینی با چه کسی طرف هستی؛ یعنی به ما عَرضه می‌کند، «عادَتُکَ‏ الْإِحْسانُ اِلَى الْمُسیئینَ»،[۸] تو ناامید نباش که خیلی از بنده‌های خدا عقب هستی! اگر تو هم سحر بلند شوی، گنهکار را هم می‌بخشد، «وَسَبیلُکَ الإِبْقآءُ عَلَى الْمُعْتَدینَ»، فرصت می‌دهد، هنوز زمان تو تمام نشده است… چون قرار نیست تو خودت را درست کنی، تو هم بیا.

همانطور که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وقتی از مسیر مکّه تا کوفه و کربلا می‌آمد، فقط درِ خیمه‌ی خوب‌ها نایستاد،             امام مظهرِ خداست، اگر برای زهیر ایستاد، اگر بعضی از خوب‌ها را دعوت کرد، اگر عابس را دید و دعوت کرد و او همراه شد، برای عبیدالله حرّ جعفی و… هم ایستاد و به خیمه‌شان رفت، «عادَتُکَ‏ الْإِحْسانُ اِلَى الْمُسیئینَ»…

یعنی این کربلایی که شهدا، هزار و چهارصد سال است که همه به آن‌ها می‌گویند: «بِأبِی أنتُم وَ اُمِّی»، این سفره‌ی شهادت را جلوی عبیدالله حرّ جعفی هم گذاشت.

فقط مسیرِ کَرَم خدا و اولیای خدا اینطور است که می‌گوید من نمی‌گویم تو چه کسی هستی، «وأنَّ الرّاحلَ إلیک قریبُ المَسافه»،[۹] تو یک قدم به سمت من بیا، من تو را مانند حرّ با امام حسین علیه السلام همراه می‌کنم!

ماه رجب ماهی است که اولیای خدا از ثانیه ثانیه‌ی آن نمی‌گذشتند، از فرصت‌های این ماه استفاده می‌کردند.

این ادعیه‌ای که ما در این ماه می‌خوانیم حیرت‌انگیز است، سحرهایی که خیلی از آن‌هایی که شهید شدند، ربّانی‌هایی که با امام زمان ارواحنا فداه ارتباط گرفتند، خیلی‌ها از همین سحرهای ماه رجب رشد کردند، می‌بیند کسی مانند من گیج است، می‌گوید ماه رجب ماه زیارت است…

چون من خیلی فاصله دارم، اگر بروم و قبر امام را زیارت کنم، بیشتر متوجّه می‌شوم، تا اینکه بخواهم در خانه‌ی خود بنشینم. من به مابقی برکات زیارت کار ندارم… اگر من کنار ضریح امام بروم، مؤدّب‌تر می‌ایستم، گویی که امام آنجا نزدیک‌تر است، امام به همه جا اشراف دارد.

کمااینکه آن حرفی که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه زد، همه بلد بودند، اما چون این حرف را باور کرده بود و در رگ و پی او رفته بود، فرمود: عالم محضر خداست، در محضر خدا گناه نکنید.

همه جا محضر خداست و تفاوتی ندارد، «وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطًا»،[۱۰] اما چون من ضعف فهم دارم، یکی از برکات این مشاهد مشرّفه این است که بروم و خودم را در معرض قرار بدهم، سر خود را پایین بیندازم و عرض ادب کنم، شاید بالاخره بهانه‌ای پیدا کرد که دست مرا بگیرد، شاید فرصتی پیدا شد.

هر شب از این سحرهایی که می‌آید، من که خواب هستم، عبدی از عباد خدا در یک نقطه‌ی این زمین، شروع می‌کند به عجز و لابه کردن به محضر حضرت حق، و خدای متعال او را می‌خرد.

روزی حاج قاسم و سید حسن نصرالله را، همین امشب و فردا شب و… هم عدّه‌ی دیگری را.

البته واضح است که من امام زمان ارواحنا فداه را به این جهت عرض نمی‌کنم که امام زمان ارواحنا فداه با کسی قابل قیاس نیست.

ببینیم آیا اجازه می‌دهد که ما هم امشب بلند شویم، و من باید خودم را وارسی کنم که چرا اجازه نمی‌دهد من بلند شوم، همانطور که در دعای ابوحمزه دیده‌اید‌ می‌گوید: آیا دوست نداری که من بین بنده‌های تو باشم؟ من چکار کرده‌ام که نمی‌توانم مانند آن‌ها باشم؟ اگر بخواهم ده دقیقه با تو صحبت کنم، حوصله‌ام سر می‌رود، اما هر روز ده ساعت وقت خود را تلف می‌کنم.

دعا

خدایا! ما را از بهره‌مندان ماه رجب قرار بده.

خدایا! ما را از حسرت‌خورهای ماه رجب قرار نده.

خدایا! سحر بابرکت، بندگی خودت، عبادت، ترک گناه را روزی ما بفرما.

خدایا! اعمال ناقابل ما را مورد رضایت امام زمان ارواحنا فداه قرار بده.

خدایا! در فرج موفور السرور ولی‌عصر ارواحنا فداه تعجیل بفرما.

خدایا! آن حضرت عظیم‌الشأن را دعاگوی ما بگردان.

خدایا! ما را مورد پسند آن حضرت قرار بده.

خدایا! سایه پربرکت رهبر معظم انقلاب را بر سر ما مستدام بدار.

خدایا! ما را لحظه‌ای از راه خودت و توکّل به خودت باز مدار.

خدایا! ما را به خودمان وامگذار.

خدایا! هر جای این عالم مسلمان حقیقت‌جویی می‌خواهد پرچم حق را بدست بگیرد، او را یاری بفرما.

خدایا! دشمنان اسلام و مسلمین، داخلی و خارجی را خار و ذلیل و منکوب و مایه عبرت بگردان.

به حرمت صلوات بر محمد و آل محمد.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.


[۱]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] نهج البلاغه، خطبه ۳۳ (و من خطبه له (علیه السلام) عند خروجه لقتال أهل البصره، و فیها حکمه مبعث الرسل، ثم یذکر فضله و یذم الخارجین: حکمه بعثه النبی: قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ دَخَلْتُ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) بِذِی قَارٍ وَ هُوَ یَخْصِفُ نَعْلَهُ، فَقَالَ لِی مَا قِیمَهُ هَذَا النَّعْلِ؟ فَقُلْتُ لَا قِیمَهَ لَهَا. فَقَالَ (علیه السلام) وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا؛ ثُمَّ خَرَجَ فَخَطَبَ النَّاسَ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ [سُبْحَانَهُ] بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ کِتَاباً وَ لَا یَدَّعِی نُبُوَّهً، فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّى بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ، فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ وَ اطْمَأَنَّتْ صَفَاتُهُمْ.)

[۵] الإمامه والسیاسه، جلد ۱، صفحه ۹۶ (فَشَقَّ عَلِیٌّ علیه السلام فی عَسکَرِ القَومِ یَطعَنُ ویَقتُلُ ، ثُمَّ خَرَجَ وهُوَ یَقولُ : الماءَ الماءَ ، فَأَتاهُ رَجُلٌ بِإِداوَهٍ فیها عَسَلٌ ، فَقالَ لَهُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أمَّا الماءُ فَإِنَّهُ لا یَصلُحُ لَکَ فی هذَا المَقامِ ، ولکِن اُذیقُکَ هذَا العَسَلَ . فَقالَ علیه السلام : هاتِ . فَحَسا مِنهُ حُسوَهً ، ثُمَّ قالَ علیه السلام : إنَّ عَسَلَکَ لَطائِفِیٌّ . قالَ الرَّجُلُ : لَعَجَبا مِنکَ وَاللّه ِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، لِمَعرِفَتِکَ الطّائِفِیَّ مِن غَیرِهِ فی هذَا الیَومِ ، وقَد بَلَغَتِ القُلوبُ الحَناجِرَ ! فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام : إنَّهُ وَاللّه ِ یَابنَ أخی ما مَلَأَ صَدرَ عَمِّکَ شَیءٌ قَطُّ ، ولا هابَهُ شَیءٌ)

[۶] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۲

[۷] سوره مبارکه اعراف، آیه ۹۹ (أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ ۚ فَلَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ)

[۸] دعای هر روز ماه رجب

[۹] دعای ابوحمزه ثمالی

[۱۰] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۲۶ (وَلِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۚ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطًا)