به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ۱۴۴۲ هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز سه شنبه مورخ ۳۱ فروردین ماه ۱۴۰۰ مصادف با سحر هفتمین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «دغدغه های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دفاع از حق» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدّمه
- «حق و باطل» یکی از دغدغههای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه
- برای دفاع از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم گناه نکنید
- انصافِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در برخورد با دشمنان
- وقتی جهاد در راه خدا به «انتقام» و «ابزار سرگرمی مردم» تبدیل شد
- سنّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در برخورد با اسراء
برای مشاهده و دریافت بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
به محضر شما و بینندگان عزیز و روزهداران بزرگوار عرض سلام و ادب و احترام دارم، ان شاء الله خدای متعال روح ملکوتی شهید سردار حجاری را با یاران و دوستان ایشان محشور کند و ما را هم با شهادت به آنها ملحق کند و ان شاء الله خدای متعال به برکتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه همهی بیماران را شفاء عنایت بفرماید و ان شاء الله خدای متعال حاجات عزیزانی که سحر عرایض بنده را میشنوند به حق حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه روا بفرماید و توفیق زیارت امام زمان روحی فداه ان شاء الله در زنده بودن و حیاتِ آن عزیزان نصیبشان بشود.
مقدّمه
بسم الله الرحمن الرحیم
چند شبی که خیلی مختصر از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عرض کردیم، که هم عبادت بود، هم شناختِ حضرت بود، ان شاء الله هم اعتقاد بود، میشد باز هم خیلی گفتگو داشت، ولی بحثِ ما دغدغههای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به چه چیزهایی حساس بودهاند؟ اولویتهای حضرت چه چیزهایی بوده است؟ حضرت به چه چیزهایی زیاد فکر میکردند؟ دربارهی اصلاحِ چه چیزهایی خیلی تلاش کردهاند و فکر کردهاند و از خود و عزیزانِ خود هزینه کردهاند؟
یکی از مهمترین آنها که بیان آن خیلی مشکل است، در جامعهای که بسیاری از چیزها از بین رفته بود، فاصله از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تا حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باعث شده بود که عاداتی بیاید و سلایقی بیاید و سبک زندگی تغییر کند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یک کاری کردهاند که… اینجا از آن جاهایی است که اگر بعضی از این حرفها را به هر انسانِ آزادهای بگوییم او هم مانند «روکس بن زائد» مسیحی میگوید: چه شگفتی بالاتر از این در دنیا وجود دارد؟ آیا از این مرد تعجّب نمیکنید که اینقدر مستحکم است؟
«حق و باطل» یکی از دغدغههای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه
زمانی که «ابن عباس» حاکمِ بصره شد حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نامهای به او نوشتهاند، من این نامه را شروع بحث خود قرار میدهم، ما امروز خیلی مبتلا هستیم، ان شاء الله خدای متعال به ما توفیق بدهد که روز قیامت حداقل سنخیّت را حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را پیدا کنیم، هم در بحثهای سیاسی و اجتماعی و هم در عرصههای فردی.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به «ابن عباس» فرمودند: «أما بعد فلا یکن حظُّلک فی ولایتک»[۱] اینکه حالا حاکم شدهای، استان مهمّی مانند بصره که جمعیّت و لشگر زیادی دارد و بیت المال فراوانی دارد و پول فراوانِ مسلمین در اختیارِ توست، بهرهی خودت را از این قدرت و ثروت قرار نده، «مالاً تستفیده»، که جیبِ خودت را پُر کنی، «ولا غیظا تشتفیه»، و یا خشمی که حال زور داری و میتوانی خشمِ خودت را بر سرِ کسی خالی کنی، قبلاً با کسی حساب و کتاب داری، حال که قدرت داری با او حساب و کتاب کنی، «ولکن اماتهُ باطل واحیاءُ حق».
دغدغهی اولِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه «حق» است، حق؛ مرزبندی برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه «حق و باطل» است نه شیعه و سنّی، «حق و باطل» است نه مسلمان و کافر، ممکن است مسلمانی ظالم باشد و کافری مظلوم، برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه حق و باطل مهم است.
احتمالِ اینکه یارانِ حضرت محق باشند خیلی بیشتر است، ما به این معتقد هستیم که مذهبِ پیروانِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مذهبِ حق باشند، اما برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه حق و باطل مهم است، نه صرفاً یک شناسنامه، حق و باطل مهم است.
حال که حاکمِ بصره شدهای ببین برای احیای حق و از بین بردنِ باطل چکار میکنی.
برای دفاع از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم گناه نکنید
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یک سخنی دارند که ما در برنامه سمت خدا در این مورد گفتگو کردهایم، ولی اگر به من بگویند بهترین خاطرهی تو از حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در رفتارهای حکومتی چیست بنده این داستان را عرض میکنم.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به هیچ وجه برای یک هدفِ درست به یک وسیلهی آلوده دست نمیزنند، اگر بخواهم تکجملهای بگویم و تیتر بدهم این است که برای دفاع از «علی بن ابیطالب» هم گناه نکنید، ظلم نکنید، این دفاع از من نیست.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه حق مطلق هستند، محض الحق هستند، عین الحق هستند، لذا با توهّمِ خودتان نروید و بیجهت گناه کنید.
حال که انتخابات پیش رو است برای دفاع از جبههی حق گناه نکنید، امروز گناه کردن راحت شده است، یک زمانی اگر کسی میخواست گناه کند، مثلاً شهادت زور یا شهادت باطل بدهد، تا چه زمانی برسد و دادگاهی باشد و او بخواهد شاهد باشد و… خیلی سخت بود، بهتان زدن فردی بود، اما الآن یک نفر براحتی با یک مصاحبه و با یک کلام و با یک گفتگو یک بهتان در مورد یک نفر را به صدها هزار نفر منتقل میکند، خیلی از اینها هم به نامِ دفاع از حق و جبههی انقلاب و شهدا است، اما حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند بخاطرِ من هم گناه نکنید، یعنی بفهمید که «حق» محور است، و این گناه کردنِ شما اصلاً کمک به من نیست.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میخواهند بفرمایند پیروزی در یک عرصه زمانی برای من مهم است که در یک عرصهی بزرگتری شکست نخورم، شیعهی من وقتی از من دفاع میکند که در عرصهی بالاتر شکست نخورده باشد، من اینطور نیستم که فقط یک عرصه را ببینم.
انصافِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در برخورد با دشمنان
وقتی ناجوانمردانه به بخشهایی از سرزمین حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه حمله شد و غارت شد و مردم را به خاک و خون کشیدند، ناموس مسلمین را، زنها را به بازار بردند و در معرض دید قرار دادند و فروختند.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که در زمان خلفای قبل از خودشان، وقتی خانمهای ایرانیها را آورده بودند که بفروشند، حضرت این روش را قبول نداشتند و اجازه ندادند، آنها میخواستند روبندها را کنار بزنند و قیمتگذاری کنند، حضرت مقابله کردند و اجازه ندادند، فرمودند: اینها حرمت دارند، اینها انسان هستند.
حال در حکومتِ خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه طرفدارانِ معاویه مسلمین را بر سرِ بازار بردند.
الآن اگر کسی میخواست عقدهی خود را خالی کند، خشم الهی به اندازهی کافی میتوانست بهانهی آن شخص برای ظلم و ستم باشد.
لذا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به «جاریَه بن قُدامه» که سردار ایشان برای دفاع از حق در برابر تجاوزکاران و دژخیمان و متجاوزان و ظالمان و وحشیان و کسانی که بچهها را سر بریدند بود نامه نوشتند.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اینطور فرمودند: «ولا تُقاتِل إلّا مَن قاتَلَکَ»[۲]، به بهانهی دفاع از علی بن ابیطالب نروی سرزمین آنها را به خاک و خون بکشی، فقط با کسانی که با ما جنگیدند و ظلم کردند بجنگ.
این موضوع دغدغهی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است، وگرنه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میتوانستند بفرمایند ناامنی شده است و دیگر هرچه بادا باد! اما اینطور نیست، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه الآن هم میخواهند از حق دفاع کنند، میخواهند از حقِ مظلوم دفاع کنند، برای دفاع از حقِ مظلوم که ظلمِ جدید نمیکنند، و نکته اینجاست که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که ظلم نمیکنند که هیچ! در تاریخ ثبت شده است که سردارِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم ظلم نمیکند.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: من تو را مراقبت میکنم، درست است که برای مقابله با «بُسر بن أرطاء» میروی که وحشیگری کرده است، اما تو به هیچ بهانهای حق نداری از وسیلهی باطل استفاده کنی. آن سرزمینی که به ما خیانت کردهاند، یاران و مردم ما را کشتهاند، اگر به آنجا هم رفتی، مردم کشاورز آن منطقه که با تو جنگ نداشتهاند، بخاطرِ آبی که برای لشگر خودت میخواهی حق نداری از زمین آنها بیاجازه آب برداری، «ولا تُقاتِل إلّا مَن قاتَلَکَ».
این عدل کجاست؟ و اگر ما سردمدار دفاع از این حرفها باشیم، همهی دنیا به سوی ما سر خم میکنند.
اینکه ما در زیارت جامعه از قول امام هادی صلوات الله علیه به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین عرض میکنیم: «طَأْطَأَ کُلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکُمْ» هر شریفی در برابرِ عظمت شما قرار میگیرد ناخودآگاه سرِ او فرود میآید، «وَبَخَعَ کُلُّ مُتَکَبِّرٍ لِطاعَتِکُمْ، وَخَضَعَ کُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِکُمْ، وَذَلَّ کُلُّ شَیْءٍ لَکُمْ»، همه در برابرِ شما احساسِ کوچکی میکنند، مسیحی و مسلمان هم ندارد، چون میبیند شما به یک حقیقتی ایمان دارید که آن حقیقت به شما اجازه نمیدهد که از کوره در بروید و هر چه بادا باد بشود، هم خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و هم یارانِ ایشان.
تاریخ ثبت کرده است که «جاریَه بن قُدامه» هیچ کسی را نکشت، بجز آن کسانی که کشتند و ناامنی ایجاد کردند. خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عصمت دارند و یاران ایشان هم در پناهِ عصمتِ ایشان دقّت میکنند که از چشمِ ایشان نیفتند.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: حتّی حق نداری مرکبِ این مردم را بدون اجازه سوار شوی، یعنی اینطور نباشد که به نام اینکه آمدهایم از امنیت شما دفاع کنیم ظلمی صورت بگیرد.
بعد حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: به مسلمان و غیرمسلمان… حضرت تأکید میکنند که یک وقتی نگویید حواسِ من به مسلمین جمع بود و به غیرمسلمانها توجّهی نداشتیم، «ولا تَظلِمَنَّ مُعاهَدا، ولا مُعاهَدَهً» به زن و مردی غیرمسلمان، «ولا تَشتِمَنَّ مُسلِما ولا مُسلِمَهً» نه به زن و مرد مسلمان دشنام میدهید و نه غیرمسلمان را تحقیر میکنی، «وَاسفِکِ الدَّمَ» با قدرت، بخاطرِ خدا با شدّت عمل با متجاوزِ قاتل رفتار کن، ولی «وَاسفِکِ الدَّمَ فِی الحَقِّ»، من از تو نمیخواهم ناحق بزنی، بحق بزن، «وَاحقِنهُ فِی الحَقِّ» آنجایی که نمیکشی بدان بخاطرِ خدای متعال خونِ انسانها حرمت دارد، و آنجایی که میکشی… خشونتِ تو بخاطرِ وحشیگریِ آنها به جوش نیاید، خودت را کنترل کن، تو سربازِ علی هستی.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در نهایت فرمودند: دائم به من خبر بده، «وَالصِّدقَ الصِّدقَ»، خبرها را به من درست بده، فقط خبرهای خوب را نگو، کامل بگو، درست بگو، راستگو باش.
وقتی جهاد در راه خدا به «انتقام» و «ابزار سرگرمی مردم» تبدیل شد
برای اینکه ما ببینیم این سخنان در چه فضایی فرموده شده است و ما حیرت کنیم، من میخواهم چند جمله از دوران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کنم، و اینکه عدّهای بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مسیرِ مسلمین را در جنگها تغییر دادند، و این حرفها مشتری زیادی هم داشت، و این جنگها وسیلهای برای کسب ثروت عدّهای و قدرتِ دیگری شد، در آن شرایط که مردم خو گرفته بودند و عادت کرده بودند، خیلی اتفاقها به نام اسلام میافتاد.
شب گذشته عرض کردیم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مدافع سنّت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و مدافعِ دین حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، همهی وجود خودشان را خرج کردهاند که آن دین حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ»[۳] بود، که این «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» بر سرِ جای خود، «وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهً»[۴] هم دارد، ولی با چه کسی؟ با جنایتکار. باید خیلی دقّت کرد.
زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تأکید ایشان این بود که به زنها و بچهها و اسیران آسیب نرسانید و کشته نشوند[۵]، حضرت در حنین اینطور فرمودند که به هیچ وجه حق ندارید اسیری را بکشید، وقتی «سعد بن عباده» در فتح مکّه فریاد زد «الیوم یوم الملحمه!»[۶] امروز روزِ انتقام است…
قریش خیلی به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ظلم و مسلمین کرده بود، پوست کنده بودند، شکنجهها کرده بودند…
«سعد بن عباده» در فتح مکّه فریاد زد «الیوم یوم الملحمه!» امروز روزِ انتقام است، «الیوم تستحل الحرمه!» امروز زنهای شما را به کنیزی میبریم.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: نه! نه!
خودِ ایشان صدا زدند: روزی که روزِ قدرت ماست روزِ انتقام نیست، ما میجنگیم تا حق پیروز بشود، حال که حق پیروز شده است دیگر روز انتقام نیست.
جای دیگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودهاند: ابن عباس! حال که به قدرت رسیدهای نروی با کسانی که مشکل داشتی تسویه حساب کنی و از قدرتِ خودت استفاده کنی.
این زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، حضرت میفرمودند در جنگها اسیر نکشید، نمونههایی بود که بعضی از اصحاب گاهی تمرّد میکردند و وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم محاکمه میکردند، چون بالاخره در جنگ احتمالِ خطا بالاست، مثلاً وقتی این جبهه به آن جبهه تیراندازی میکند ممکن است یک نفر اشتباهی نیروی خودی را بزند، بعد که توضیح بدهد… بعضاً ممکن بود اینها از قصاص هم جان سالم به در ببرند، ولی خشمِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را میدیدند و محاکمه میشدند.
بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کار به جایی رسید که عدّهای از اسلام فاصله گرفتند و مرتد شدند، عدّهای زکات پرداخت نمیکردند، برخی ناحق بودند، برخی هم همراه با ناحقها با آنها جنگیدند، من با این امور کاری ندارم، اگر جنگی رخ داده است باید ملاحظه بشود که آیا بر حق بود یا بر باطل بود، و بحث بشود، اما رفتارهای عجیبی توسط برخی آدمهای کوچک به نام اسلام صورت گرفت، مانند خالد بن ولید[۷]، که او مسئولیت سنگینی نداشت و حاکم جایی نبود، اینها تشویق میشدند، امیدوار هستم که همهی این اعداد و ارقام دروغ باشد، من الآن نمیخواهم چون منتقد هستم هر نقلی را بپذیرم، نسبت به اینها هم شک دارم، ولی از این اتفاقات افتاد.
لطفاً عزیزانمان این اعداد و ارقام را بعنوان گزارشهای آن زمان در نظر بگیرند، که برای دورهی بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است. مثلاً در یک جنگ هفتاد هزار سر از اسراء بریدهاند![۸] متأسفانه اینها به نام اسلام بود… عدّهای را سر بریدند و سر آنها را روی زمین گذاشتند و روی آن دیگ غذا گذاشتند، این کارها را به نام فتح اسلامی و پیروزی اسلامی انجام میدادند. یک زمانی در حال مقابله با ایرانیها بودند، ایرانیهای آن زمان مسلمان نبودند و اینها هم در حال جنگیدن با آنها بودند، اگر جنگی بر محور حق است که ایرادی ندارد، اگر جنگی بر حق است مسلّماً در آن کشتن وجود دارد، ولی اسراف در قتل نداریم، ایرانیها مقاومت کردند، خالد بن ولید گفت: من نذر کردم که اگر بر اینها پیروز شدیم آنقدر سر میبُرَم که رودخانهی خون درست شود! وقتی پیروز شدند سه روز گردن میزدند، در نهایت برخی آمدند و گفتند اگر ده روز دیگر هم گردن بزنیم آنقدر خون درست نمیشود.
این چه نذری است؟ این نذر کردن چه شیوهای است؟ خیلیها اینها را به نام حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میدانستند.
این است که عرض میکنم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه تشریف آوردند تا روشها را اصلاح کنند، اینها اسلام نیست، اینها اسلام حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیست، اینها اسلامِ «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» نیست که در لحظهی پیروزی اینطور انتقام بگیرند و عدّهای را در یک استبل ببرند و آتش بزنند[۹]، اینها اسیر شدهاند، میتوان کارهای دیگری هم انجام داد، برای چه گردن بزنیم؟
نمونههایی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم داریم که یک اسیر را کشته باشند، اما چه کسی را؟ کسی که محرز است قتل کرده است و او را قصاص کردهاند، نه اسیری که نمیدانیم آیا کاری کرده است یا نه، اگر او با مسلمین جنگیده است مجازات بشود، ولی اگر هدف درست است وسیله هم باید درست باشد.
بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مهار نفس از دستشان در میرفت و درواقع انتقام میگرفتند، یک زمانی این انتقام گرفتنها روحیهی مسلمین را تغییر میدهد، منتها چون در آن پیروزی و غنیمتگرفتن بود، یعنی مشوّقهایی داشت، کم کم جهاد به این سمت رفت.
سال ۳۴ هجری وقتی مردم خیلی به حاکم وقت مسلمین اعتراض میکردند، «عبدالله بن عامر» به او گفت: آیا میخواهی کاری کنم که مردم دیگر به تو اعتراض نکنم؟ «رَأْیِی لَکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْ تَأْمُرَهُمْ بِجِهَادٍ یَشْغَلُهُمْ عَنْکَ»[۱۰] اینها را به جنگ و فتوحات بفرست تا دیگر اینقدر به تو گیر ندهند!
نکته اینجاست که جهاد بابی از ابواب بهشت است، نه اینکه سرِ مردم را با آن برای جلوگیری از انتقادات گرم کنند!
«وَأَنْ تَجْمُرَهُمْ فِی الْمَغَازِی» آنقدر اینها را در جنگ نگه دار که همهی دغدغهی آنها… که اولاً نسبت به تو خار بشوند، دلشان برای خانوادهیشان تنگ بشود، بخواهند پولها را بگیرند و مدام از تو بخواهند تا به مأموریتِ بعدی بروند، دغدغهی آنها مرکب و اسب و پولشان بشود تا به تو گیر ندهند!
سنّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در برخورد با اسراء
این یک روش است؛ از آن طرف شما نگاه میکنید که «کَلبی» میگوید از عالِمی پرسیدم علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در جنگ جمل که این همه اسیر گرفته بودند چرا آنها را نکشتند؟ یعنی عادت کرده بودیم که وقتی اسراء جمع میشوند همه را گردن بزنند!
میگوید: اولاً حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه «سار فیهم بالصفح و المن الذی سار به رسول الله صلی الله علیه و آله فی أهل مکه»[۱۱]، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مانند روز فتح مکّه رفتار کردند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه امیرِ همه هستند، میخواهند همه را هدایت کنند، البته شاید بقیّه نخواهند، که اختیار دارند، «کان یحب أن یهدیهم الله»، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میخواستند خدای متعال اینها را هم هدایت کند.
این چیزها را میدیدند که یک مسیحی به نام «بولس سلامه» میبیند و میگوید:
جَلجَلَ الحقُ فی المسیحی حتى عُدَّ (صار) مِن فَرطِ حُبِهِ عَلَویّـًا[۱۲]
حق درونِ من در حالِ غوغا کردن است که از شدّت حبّ علی به من علوی میگویند.
یا سماءُ اشهَدِی ویَا ارضُ قَرِّی واخشَعِی إنَنی ذَکَرتُ عَلیِّـًا
آسمان! شهادت بده، زمین! اقرار کن، خاشع باشید، روز قیامت به یاد داشته باشید که من نام علی را بردم.
این میزان عشق برای این است که نگاه میکنند و میبینند رهبرِ مسلمین اولین حامیِ مظلومانِ غیرمسلمین است.
[۱] مناقب لإبن شهرآشوب، جلد ۲، صفحه ۱۰۱ (وکتب أمیر المومنین الى ابن عباس: أما بعد فلا یکن حظُّلک فی ولایتک مالاً تستفیده ولا غیظا تشتفیه ولکن اماتهُ باطل واحیاءُ حق)
[۲] تاریخ الیعقوبی، جلد ۲، صفحه ۲۰۰ ( قَرَأتُ عَهدَ عَلِیٍّ لِجارِیَهَ بنِ قُدامَهَ : اُوصیکَ یا جارِیَهُ بِتَقوَى اللّه ِ ؛ فَإِنَّها جَموعُ الخَیرِ ، وسِر عَلى عَونِ اللّه ِ ، فَالقَ عَدُوَّکَ الَّذی وَجَّهتُکَ لَهُ، ولا تُقاتِل إلّا مَن قاتَلَکَ ،ولا تُجهِز عَلى جَریحٍ ، ولا تُسَخِّرَنَّ دابَّهً، و إن مَشَیتَ ومَشى أصحابُکَ . ولا تَستَأثِر عَلى أهلِ المِیاهِ بِمِیاهِهِم، ولا تَشرَبَنَّ إلّا فَضلَهُم عَن طیبِ نُفوسِهِم ، ولا تَشتِمَنَّ مُسلِما ولا مُسلِمَهً ؛ فَتوجِبَ عَلى نَفسِکَ ما لَعَلَّکَ تُؤَدِّبُ غَیرَکَ عَلَیهِ.ولا تَظلِمَنَّ مُعاهَدا، ولا مُعاهَدَهً، وَاذکُرِ اللّه، ولا تَفتُر لَیلاً ولا نَهارا ، وَاحمِلوا رَجّالَتَکُم ، وتَواسَوا فی ذاتِ أیدیکُم ، وأجدِدِ السَّیرَ، وأجلِ العَدُوَّ مِن حَیثُ کانَ ، وَاقتُلهُ مُقبِلاً ، وَاردُدهُ بِغَیظِهِ صاغِرا . وَاسفِکِ الدَّمَ فِی الحَقِّ ، وَاحقِنهُ فِی الحَقِّ ، ومَن تابَ فَاقبَل تَوبَتَهُ ، وإخبارَکَ فی کُلِّ حینٍ بِکُلِّ حال، وَالصِّدقَ الصِّدقَ ! فَلا رَأیَ لِکَذوبٍ.)
[۳] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷
[۴] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۳ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ)
[۵] المغازی للواقدی، جلد ۳، صفحه ۹۱۲ (کان رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و سلم)قد قدّم سلیما فى مقدّمته، علیها خالد بن الولید، فمرّ رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و سلم)بامرأه مقتوله و الناس مجتمعون علیها، فقال: ما هذا؟ قالوا: امرأه قتلها خالد بن الولید. فأمر رسول اللّه صلّى اللّه سلّم رجلا یدرک خالدا فقال: إنّ رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و سلم)ینهاک أن تقتل امرأه أو عسیفا (شیخ الفانی أو عبد) و رأى رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و سلم)امرأه أخرى فسأل عنها فقال رجل: أنا قتلتها یا رسول اللّه، أردفتها ورائی فأرادت قتلى فقتلتها. فأمر بها رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و سلم)فدفنت.)
[۶] المغازی للواقدی، جلد ۲، صفحات ۸۲۱ و ۸۲۲ (و أعطى رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و سلم)رایته سعد بن عباده و هو أمام الکتیبه، فلمّا مرّ سعد برایه النبىّ (صلّى اللّه علیه و سلم)نادى: یا أبا سفیان! الیوم یوم الملحمه! الیوم تستحل الحرمه! الیوم أذلّ اللّه قریشا! فأقبل رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و سلم)حتى إذا حاذى أبا سفیان ناداه: یا رسول اللّه، أمرت بقتل قومک؟ زعم سعد و من معه حین مرّ بنا قال: «یا أبا سفیان، الیوم یوم الملحمه! الیوم تستحلّ الحرمه! الیوم أذلّ اللّه قریشا!» و إنى أنشدک اللّه فى قومک، فأنت أبرّ الناس، و أرحم الناس، و أوصل الناس.)
[۷] تاریخ الطبری، جلد ۳، صفحه ۳۵۵ – ۳۵۷ (قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَمِّی، قَالَ: حَدَّثَنَا سَیْفٌ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ طَلْحَهَ، عَنْ أَبِی عُثْمَانَ وَطَلْحَهَ بْنِ الأَعْلَمِ عَنِ الْمُغِیرَهِ بْنِ عُتَیْبَهَ وَأَمَّا السَّرِیُّ فَإِنَّهُ قَالَ فِیمَا کَتَبَ إِلَیَّ: حَدَّثَنَا شُعَیْبٌ، عَنْ سَیْفٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الله عن أَبِی عُثْمَانَ، وَطَلْحَهَ بْنِ الأَعْلَمِ عَنِ الْمُغِیرَهِ بْنِ عُتَیْبَهَ، قَالا: وَلَمَّا أَصَابَ خَالِدٌ یَوْمَ الولجهِ مَنْ أَصَابَ مِنْ بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ مِنْ نَصَارَاهُمُ الَّذِینَ أَعَانُوا أَهْلَ فَارِسٍ غَضَبَ لَهُم نَصَارَى قَوْمِهِمْ، فَکَاتَبُوا الأَعَاجِمَ وَکَاتَبَتْهُمُ الأَعَاجِمُ، فَاجْتَمَعُوا إِلَى أُلَیْسَ، وَعَلَیْهِمْ عَبْدُ الأَسْوَدِ الْعِجْلِیُّ، وَکَانَ أَشَدَّ النَّاسِ عَلَى أُولَئِکَ النَّصَارَى مُسْلِمُو بَنِی عِجْلٍ: عُتَیْبَهُ بْنُ النَّهَّاسِ وَسَعِیدُ بْنُ مُرَّهَ وَفُرَاتُ بْنُ حَیَّانَ وَالْمُثَنَّى بْنُ لاحِقٍ ومذعور ابن عَدِیٍّ وَکَتَبَ أَرْدشِیرُ إِلَى بهمنَ جَاذُوَیْهِ، وَهُوَ بقسیانا- وَکَانَ رَافِدَ فَارِسَ فِی یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ شَهْرِهِمْ وَبَنَوْا شُهُورَهُمْ کُلَّ شَهْرٍ عَلَى ثَلاثِینَ یَوْمًا، وَکَانَ لأَهْلِ فَارِسَ فِی کُلِّ یَوْمٍ رَافِدٌ قَدْ نُصِّبَ لِذَلِکَ یَرْفُدُهُمْ عِنْدَ الْمَلِکِ، فکان رافدهم بهمن روز- أَنْ سِرْ حَتَّى تَقْدِمَ أُلَیْسَ بِجَیْشِکَ إِلَى مَنِ اجْتَمَعَ بِهَا مِنْ فَارِسَ وَنَصَارَى الْعَرَبِ فقدم بهمن جَاذُوَیْهِ جَابَانَ وَأَمَرَهُ بِالْحَثِّ، وَقَالَ: کَفْکِفْ نَفْسَکَ وَجُنْدَکَ مِنْ قِتَالِ الْقَوْمِ حَتَّى أَلْحَقَ بِکَ إِلا أَنْ یَعْجَلُوکَ فَسَارَ جَابَانُ نَحْوَ أُلَیْسَ، وَانْطَلَقَ بهمنُ جَاذُوَیْهِ إِلَى أردشیرَ لِیحدثَ بِهِ عَهْدًا، وَلِیَسْتَأْمِرَهُ فِیمَا یُرِیدُ أَنْ یُشِیرَ بِهِ، فَوَجَدَهُ مَرِیضًا، فَعَرَجَ عَلَیْهِ، وَأَخْلَى جَابَانُ بِذَلِکَ الْوَجْهِ، وَمَضَى حَتَّى أَتَى أُلَیْسَ، فَنَزَلَ بِهَا فِی صَفَرٍ، وَاجْتَمَعَتْ إِلَیْه الْمَسَالِحُ الَّتِی کَانَتْ بِإِزَاءِ الْعَرَبِ، وَعَبْدُ الأَسْوَدِ فِی نَصَارَى الْعَرَبِ مِنْ بَنِی عِجْلٍ وَتَیْمِ اللاتِ وَضُبَیْعَهَ وَعَرَبِ الضَّاحِیَهِ مِنْ أَهْلِ الْحِیرَهِ، وَکَانَ جَابِرُ بْنُ بُجَیْرٍ نَصْرَانِیًّا، فَسَانَدَ عَبْدَ الأَسْوَدِ، وَقَدْ کَانَ خَالِدٌ بَلَغَهُ تَجَمُّعُ عَبْدِ الأَسْوَدِ وَجَابِرٍ وَزُهَیْرٍ فیمن تأشب الیهم، فنهدلهم وَلا یَشْعُرُ بِدُنُوِّ جَابَانَ، وَلَیْسَتْ لِخَالِدٍ هِمَّهٌ إِلا مَنْ تَجَمَّعَ لَهُ مِنْ عَرَبِ الضَّاحِیَهِ وَنَصَارَاهُمْ، فَأَقْبَلَ فَلَمَّا طَلَعَ عَلَى جَابَانَ بِأُلَیْسَ، قالت الأعاجم لجابان: انعاجلهم أم نغدى الناس ولا نُرِیهِمْ إِنَّا نَحْفَلُ بِهِمْ، ثُمَّ نُقَاتِلُهُمْ بَعْدَ الْفَرَاغِ؟ فَقَالَ جَابَانُ: إِنْ تَرَکُوکُمْ وَالتَّهَاوُنَ بِکُمْ فتهاونوا، ولکن ظنی بهم ان سیعجلونکم ویعجلونکم عَنِ الطَّعَامِ فَعَصَوْهُ وَبَسَطُوا الْبُسُطَ وَوَضَعُوا الأَطْعِمَهَ، وتداعوا إلیها، وتوافوا علیها فَلَمَّا انْتَهَى خَالِدٌ إِلَیْهِمْ، وَقَفَ وَأَمَرَ بِحَطِّ الأَثْقَالِ، فَلَمَّا وُضِعَتْ تَوَجَّهَ إِلَیْهِمْ، وَ وَکَّلَ خَالِدٌ بنفسه حوامى یحمون ظهره، ثم بدر أَمَامَ الصَّفِّ، فَنَادَى: أَیْنَ أَبْجَرُ؟ أَیْنَ عَبْدُ الأَسْوَدِ؟ أَیْنَ مَالِکُ بْنُ قَیْسٍ؟ رجل من جذره، فَنَکَلُوا عَنْهُ جَمِیعًا إِلا مَالِکًا، فَبَرَزَ له، فقال له خالد: یا بن الْخَبِیثَهِ، مَا جَرَّأَکَ عَلَیَّ مِنْ بَیْنِهِمْ، وَلَیْسَ فِیکَ وَفَاءٌ! فَضَرَبَهُ فَقَتَلَهُ، وَأَجْهَضَ الأَعَاجِمَ عَنْ طَعَامِهِمْ قَبْلَ أَنْ یَأْکُلُوا، فَقَالَ جَابَانُ: أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ یَا قَوْمُ! أَمَا وَاللَّهِ مَا دَخَلَتْنِی مِنْ رَئِیسٍ وَحْشَهٌ قَطُّ حَتَّى کَانَ الْیَوْمُ، فَقَالُوا حَیْثُ لَمْ یَقْدِرُوا عَلَى الأَکْلِ تَجَلُّدَا: نَدَعَهَا حَتَّى نَفْرُغَ مِنْهُمْ، وَنَعُودَ إِلَیْهَا. فَقَالَ جَابَانُ: وَأَیْضًا أَظُنُّکُمْ وَاللَّهِ لَهُمْ وَضَعْتُمُوهَا وَأَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ، فَالآنَ فَأَطِیعُونِی، سِمُّوهَا، فَإِنْ کَانَتْ لَکُمْ فَأَهْوَنُ هَالِکٍ، وَإِنْ کَانَتْ عَلَیْکُمْ کُنْتُمْ قَدْ صَنَعْتُمْ شَیْئًا، وَأَبْلَیْتُمْ عُذْرًا فَقَالُوا: لا، اقتدارا عَلَیْهِمْ فَجَعَلَ جَابَانُ عَلَى مُجَنِّبَتَیْهِ عَبْدَ الأَسْوَدِ وابجر، وخالد على تعبئته فِی الأَیَّامِ الَّتِی قَبْلِهَا، فَاقْتَتَلُوا قِتَالا شَدِیدًا، وَالْمُشْرِکُونَ یَزِیدُهُمْ کَلَبًا وَشِدَّهً مَا یَتَوَقَّعُونَ مِنْ قُدُومِ بهمنَ جَاذُوَیْهِ، فَصَابَرُوا الْمُسْلِمِینَ لِلَّذِی کَانَ فِی عِلْمِ اللَّهِ أَنْ یُصَیِّرَهُمْ إِلَیْهِ، وَحَرِبَ الْمُسْلِمُونَ عَلَیْهِمْ، وَقَالَ خَالِدٌ: اللَّهُمَّ إِنَّ لَکَ عَلَیَّ إِنْ مَنَحْتَنَا أَکْتَافَهُمْ أَلا أَسْتَبْقِی مِنْهُمْ أَحَدًا قَدَرْنَا عَلَیْهِ حَتَّى أُجْرِیَ نَهْرَهُمْ بِدِمَائِهِمْ! ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ کَشَفَهُمْ لِلْمُسْلِمِینَ، وَمَنَحَهُمْ أَکْتَافَهُمْ، فَأَمَرَ خَالِدٌ مُنَادِیَهُ، فَنَادَى فِی النَّاسِ: الأَسْرَ الأَسْرَ! لا تَقْتُلُوا إِلا مَنِ امْتَنَعَ، فَأَقْبَلَتِ الْخُیُولُ بِهِمْ أَفْوَاجًا مُسْتَأْسَرِینَ یُسَاقُونَ سَوْقًا، وَقَدْ وَکَّلَ بِهِم رِجَالا یَضْرِبُونَ أَعْنَاقَهُمْ فِی النَّهْرِ، فَفَعَلَ ذَلِکَ بِهِمْ یَوْمًا وَلَیْلَهً، وَطَلَبُوهُمُ الْغَدَ وَبَعْدَ الْغَدِ، حَتَّى انْتَهَوْا إِلَى النَّهْرَیْنِ، وَمِقْدَارِ ذَلِکَ مِنْ کُلِّ جَوَانِبِ أُلَیْسَ فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمْ، وَقَالَ لَهُ الْقَعْقَاعُ وَأَشْبَاهٌ لَهُ: لَوْ أَنَّکَ قَتَلْتَ أَهْلَ الأَرْضِ لَمْ تَجْرِ دِمَاؤُهُمْ، إِنَّ الدِّمَاءَ لا تَزِیدُ عَلَى أَنْ تَرَقْرَقَ مُنْذُ نَهَیْتَ عَنِ السَّیَلانِ، وَنُهِیَتِ الأَرْضُ عَنْ نَشْفِ الدِّمَاءِ، فَأَرْسِلْ عَلَیْهَا، الْمَاءَ تَبَرَّ یَمِینُکَ وَقَدْ کَانَ صَدَّ الْمَاءَ عَنِ النَّهْرِ فَأَعَادَهُ، فَجَرَى دَمًا عَبِیطًا فَسُمِّیَ نَهْرَ الدَّمِ لِذَلِکَ الشَّأْنِ إِلَى الْیَوْمِ وَقَالَ آخَرُونَ مِنْهُمْ بَشِیرُ بْنُ الْخَصَّاصِیَّهِ، قَالَ: وَبَلَغَنَا أَنَّ الأَرْضَ لَمَّا نَشَّفَتْ دَمَ ابْنِ آدَمَ نُهِیَتْ عَنْ نَشْفِ الدِّمَاءِ، وَنُهِیَ الدَّمُ عَنِ السَّیَلانِ إِلا مِقْدَارَ برْدِهِ. وَلَمَّا هُزِمَ الْقَوْمُ وَأُجْلَوْا عَنْ عَسْکَرِهِمْ، وَرَجَعَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ طَلَبِهِمْ وَدَخَلُوهُ، وَقَفَ خَالِدٌ عَلَى الطَّعَامِ، فَقَالَ: قَدْ نَفَّلْتُکُمُوهُ فَهُوَ لَکُمْ وَقَالَ: کَانَ رَسُولُ الله ص إِذَا أَتَى عَلَى طَعَامٍ مَصْنُوعٍ نَفَّلَهُ فَقَعَدَ عَلَیْهِ الْمُسْلِمُونَ لِعَشَائِهِمْ بِاللَّیْلِ، وَجَعَلَ مَنْ لَمْ یَرَ الأَرْیَافَ وَلا یَعْرِفَ الرِّقَاقَ یَقُولُ: مَا هذه الرقاق الْبِیضِ! وَجَعَلَ مَنْ قَدْ عَرَفَهَا یُجِیبُهُمْ، وَیَقُولُ لَهُمْ مَازِحًا: هَلْ سَمِعْتُمْ بِرَقِیقِ الْعَیْشِ؟ فَیَقُولُونَ: نعم، فیقول: هُوَ هَذَا، فَسُمِّیَ الرِّقَاقُ، وَکَانَتِ الْعَرَبُ تُسَمِّیهِ، الْقَرَى.)
[۸] تاریخ الطبری، جلد ۳، صفحه ۳۵۸ (کَتَبَ إِلَیَّ السَّرِیُّ، عَنْ شُعَیْبٍ، عَنْ سَیْفٍ، عَنْ طَلْحَهَ، عَنِ الْمُغِیرَهِ، قَالَ: کَانَتْ عَلَى النَّهْرِ أَرْحَاءُ، فَطَحَنتْ بِالْمَاءِ وَهُوَ أَحْمَرُ قُوتَ الْعَسْکَرِ، ثَمَانِیَهَ عَشْرَ أَلْفًا أَوْ یَزِیدُونَ ثَلاثَهَ أَیَّامٍ وَبَعَثَ خَالِدٌ بِالْخَبَرِ مَعَ رَجُلٍ یدعى نْدَلا مِنْ بَنِی عِجْلٍ، وَکَانَ دَلِیلا صَارِمًا، فَقَدِمَ عَلَى أَبِی بَکْرٍ بِالْخَبَرِ، وَبِفَتْحِ أُلَیْسَ، وَبِقَدْرِ الْفَیْءِ وَبِعِدَّهِ السَّبْیِ، وَبِمَا حَصَلَ مِنَ الأَخْمَاسِ، وَبِأَهْلِ الْبَلاءِ مِنَ النَّاسِ، فَلَمَّا قَدِمَ عَلَى أَبِی بَکْرٍ، فَرَأَى صَرَامَتَهُ وَثَبَاتَ خَبَرِهِ، قَالَ: مَا اسْمُکَ؟ قَالَ: جَنْدَلٌ، قَالَ: وَیْهًا جَنْدلُ! نَفْسُ عِصَامٍ سَوَّدَتْ عِصَامًا / وَعَوَّدَتْهُ الْکَرَّ وَالإِقْدَامَا وَأَمَرَ لَهُ بِجَارِیَهٍ مِنْ ذَلِکَ السَّبْیِ، فَوَلَدَتْ لَهُ. قَالَ: وَبَلَغَتْ قَتْلاهُمْ مِنْ أُ لَیْسَ سَبْعِینَ أَلْفًا جُلَّهُمْ مِنْ أَمْغِیشِیَا (منشیا))
[۹] تاریخ الاسلام ذهبی، جلد ۳، صفحه ۳۱ (فَأَمَرَ خَالِدٌ بِالْحُظُرِ أَنْ تُبْنَى ثُمَّ أَوْقَدَ فِیهَا النِّیرَانَ وَأَلْقَى الْأُسَارَى فِیهَا ) و همچنین طبقات ابن سعد، جلد ۷، صفحه ۳۹۶ (أخبرنا أبو معاویه الضریر قال حدثنا هشام بن عروه عن أبیه قال کانت فی بنی سلیم رده فبعث أبو بکر رضی الله تعالى عنه خالد بن الولید فجمع منهم رجالا فی حضائر ثم أحرقهم بالنار فجاء عمر إلى أبی بکر رضی الله تعالى عنه فقال انزع رجلا عذب بعذاب الله فقال أبو بکر لا والله لا أشیم سیفا سله الله على الکفار حتى یکون هو الذی یشیمه ثم أمره فمضى لوجهه من وجهه ذلک)
[۱۰] تاریخ الطبری، جلد ۴، صفحه ۳۳۳ (حدثنی جعفر بن عبد الله المحمدی، قال: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ حَمَّادِ بْنِ طَلْحَهَ وَعَلِیُّ بْنُ حُسَیْنِ بْنِ عِیسَى، قَالا: حَدَّثَنَا حُسَیْنُ بْنُ عِیسَى، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ هَارُونَ بْنِ سَعْدٍ، عَنِ الْعَلاءِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَیْدٍ الْعَنْبَرِیِّ، أَنَّهُ قَالَ: اجْتَمَعَ نَاسٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ، فَتَذَاکَرُوا أَعْمَالَ عُثْمَانَ وَمَا صَنَعَ، فَاجْتَمَعَ رَأْیُهُمْ عَلَى أَنْ یَبْعَثُوا إِلَیْهِ رَجُلا یُکَلِّمُهُ، ویخبره بأحداثه، فأرسلوا الیه عامر ابن عَبْدِ اللَّهِ التَّمِیمِیَّ ثُمَّ الْعَنْبَرِیَّ- وَهُوَ الَّذِی یُدْعَى عَامِرَ بْنَ عَبْدِ قَیْسٍ- فَأَتَاهُ، فَدَخَلَ عَلَیْهِ، فَقَالَ لَهُ: إِنَّ نَاسًا مِنَ الْمُسْلِمِینَ اجْتَمَعُوا فَنَظَرُوا فِی أَعْمَالِکَ، فَوَجَدُوکَ قَدْ رَکِبْتَ أُمُورًا عِظَامًا، فَاتَّقِ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَتُبْ إِلَیْهِ، وَانْزَعْ عَنْهَا قَالَ لَهُ عُثْمَانُ: انْظُرْ إِلَى هَذَا، فَإِنَّ النَّاسَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُ قَارِئٌ، ثم هو یجیء فیکلمنی فی المحقرات، فو الله مَا یَدْرِی أَیْنَ اللَّهُ! قَالَ عَامِرٌ: أَنَا لا أَدْرِی أَیْنَ اللَّهُ! قَالَ: نَعَمْ، وَاللَّهِ ما تدرى این الله، قال عامر: بلى وَاللَّهِ إِنِّی لأَدْرِی أَنَّ اللَّهَ بِالْمِرْصَادِ لَکَ فَأَرْسَلَ عُثْمَانُ إِلَى مُعَاوِیَهَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ، وَإِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِی سَرْحٍ، وَإِلَى سَعِیدِ بْنِ الْعَاصِ، وَإِلَى عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ بْنِ وَائِلٍ السَّهْمِیِّ، وَإِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ، فَجَمَعَهُمْ لِیُشَاوِرَهُمْ فِی أَمْرِهِ وَمَا طَلَبَ إِلَیْهِ، وَمَا بَلَغَهُ عَنْهُمْ، فَلَمَّا اجْتَمَعُوا عِنْدَهُ قَالَ لَهُمْ: إِنَّ لِکُلِّ امْرِئٍ وُزَرَاءَ وَنُصَحَاءَ، وَإِنَّکُمْ وُزَرَائِی وَنُصَحَائِی وَأَهْلُ ثِقَتِی، وَقَدْ صَنَعَ النَّاسُ مَا قَدْ رَأَیْتُمْ، وَطَلَبُوا إِلَیَّ أَنْ أَعْزِلَ عُمَّالِی، وَأَنْ أَرْجِعَ عَنْ جَمِیعِ مَا یَکْرَهُونَ إِلَى مَا یُحِبُّونَ، فَاجْتَهِدُوا رَأْیَکُمْ، وَأَشِیرُوا عَلَیَّ فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ: رَأْیِی لَکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْ تَأْمُرَهُمْ بِجِهَادٍ یَشْغَلُهُمْ عَنْکَ، وَأَنْ تَجْمُرَهُمْ فِی الْمَغَازِی حَتَّى یَذِلُّوا لَکَ فَلا یَکُونُ هِمَّهُ أَحَدِهِمْ إِلا نَفْسَهُ، وَمَا هُوَ فِیهِ مِنْ دُبْرَهِ دَابَّتِهِ و قَمْلِ فَرْوِهِ.)
[۱۱] شرح نهج البلاغه، جلد ۱، صفحه ۲۴۸ – ۲۴۷ ( قال الکلبی قلت لأبی صالح کیف لم یضع علی ع السیف فی أهل البصره بعد ظفره؟ قال: سار فیهم بالصفح و المن الذی سار به رسول الله صلی الله علیه و آله فی أهل مکه فإنه أراد أن یستعرضهم بالسیف ثم من علیهم و کان یحب أن یهدیهم الله)
[۱۲] عیدالغدیر أول ملحمه العربیه، صفحه ۳۱۷
لا تَقُـل شیعهٌ هواهُ علــٍّی إنَّ کلَّ منصفٍ شیعـیـًا
هُوَ فخرُ التاریخِ لا فخرَ شعبٍ یَصطَفِیهِ ویَدعِیهِ وَلِـیَّـًا
ذِکْرُه إن عَرى وجومَ اللیالی شقّ فی فلقه الصباح نَجیّا
یا علیَّ العصورِ هذا بیانی صِغتُ فیه وحیَ الإمام جلیّا
یا أمیرَ البیان هذا وفائی أحمَدُ اللهَ أن خُلِقتُ وفیّا
یا أمیرَ الإسلام حَسْبیَ فخراً أنّنی منک مالئٌ أصغَرَیّا
جَلجَلَ الحقُ فی المسیحی حتى عُدَّ (صار) مِن فَرطِ حُبِهِ عَلَویّـًا
أنا مَـن یَعشقُ البطولهَ والإلهامَ والعدلَ والخلقَ الرَضِیّـَا
فإذا لم یکن عَلــیٌّ نَبیّـًـا فَلَقَد کانَ خُلُقَهُ نَبوّیــَا
أنتَ ربٌ للعالمـینَ الهــی فَأَنِلهُم حَنَانَکَ الأَبَویــًا
وأَنِلنی ثوابَ ما سَطـَـرَت کَفِّی فهاجَ الدموع فی مقلتیا
سِفرُ خیرُ الأنامِ مِن بعدِ طَـهَ مَا رَأَى الکونُ مِثلَهُ آَدمیـًا
یا سماءُ اشهَدِی ویَا ارضُ قَرِّی واخشَعِی إنَنی ذَکَرتُ عَلیِّـًا
پاسخ دهید