ما در این دوره می خواهیم بگوییم که اگر نتوانیم سیره معصومان را به صورت دقیق و علمی بشناسیم، به انسان های خطرناک تبدیل می شویم. شاید جالب باشد که بدانیم ما در این مباحث می خواهیم به این برسیم که بتوانیم زبانمان را کنترل کنیم!

شما فرض کنید که الان روز اولتان است که وارد حوزه شدید! هیچ کدام حتی فکرتان هم به این نمی رسد که بگویید ما علامه هستیم! ولی برخی پس از گذراندن ده سال، بدون مطالعه سیره اهل بیت علیهم‌السلام، فکر می کنند که در این زمینه علامه شده اند! اگر نتوانیم بفهمیم جایگاه خودمان چیست، به لغزش می رویم.

امروز در این جلسه، چند ماجرا را برایتان نقل می کنم تا به افتضاحات بی سوادی بعضی بیشتر پی ببرید:

در بحث خیانت های ابوبکر به سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، داستانی معروف است که همگی آن را شنیده ایم، آن است که:SiriNejad-13960621-ManabesireMasuman-Thaqalain-Ir (1)

عایشه نقل می کند پدرش پانصد حدیث از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ را جمع کرده بود تا این که شبی در بستر خود شانه به شانه می شد (خوابش نمی‌برد) عایشه می‌گوید: من از این موضوع ناراحت شده و گفتم: «آیا موضوعی باعث رنجش خاطرت شده و یا خبری به شما رسیده است»؟ صبح پدرم مرا صدا زد و گفت: «دخترم! بشتاب و احادیثی را که نزدت گذارده‌ام بیاور»! من هم آوردم و او هم آتشی طلب کرد و آنها را سوزاند[۱].

کتاب تذکره الحفاظ جلد ۱ صفحه ۵ این حدیث را نقل کرده است. چند سال پیش یکی از شخصیت های مشهور در «کنگره چابهار»، مقاله خود در این باره را مطرح کرد. ولی چنان افتضاحی پیش آمد که در عرض یک روز از آنجا رفت. می دانید چرا؟!

در میان اهل سنت سه تن از علما هستند که در بحث رجال و تراجم حرف اول را می زنند. آن سه نفر عبارتند از ذهبی، مزی و ابن حجر.

حال یکی از سه عالم مطرح علم رجال، این روایت را آورده است. شما دارید به این کتاب استناد می کنید! ولی وقتی شما به این روایت مراجعه کنید، می بینید که دقیقاً پس از نقل این روایت نوشته است: «فهذا لا یصح والله اعلم»!

اگر یکی از علمای شیعه روایتی را نقل کند و بعد بگوید این روایت از معصوم به صورت تقیه صادر شده است و بعد یک سنی بیاید به آن استناد کند و جمله آخرش را نیاورد، شما چه می گویید. نمی گویید که او خیانت کرده است؟!!

در آن کنگره یکی از اهل سنت آمد و با اعتراض گفت: «این چه خائنی بود که این روایت را ذکر کرد؟ او چرا «لا یصح والله اعلم» را نیاورد؟!SiriNejad-13960621-ManabesireMasuman-Thaqalain-Ir (2) 

بحث صحیح علمی این بحث آن است که ما بیاییم این روایت را از ذهبی ذکر کنیم و بگوییم که او نیز از حاکم آورده است. سپس بیاییم و ثابت کنیم که ذهبی جمله «لا یصح والله اعلم» را از روی تعصب آورده است؛ و بیان کنیم که رجال این روایت از ثقاتند و نیز اگر هر کدام جرحی دارد، آن را مرتفع کنیم.

این یک ماجرا بود. ماجرای دیگر این است که روزی شخصی به من گفت: «آقا! چرا شما می گویید: ما محقق نداریم؟ ببینید فلان عالم بزرگوار چه کتابی نوشته است»؟! من آن کتاب را دیدم و تورق کردم. بعد گفتم که او چقدر بی سواد است!!! او برای اثبات روایت «انا مدینه العلم و علی بابها»، از کتاب «اللؤلؤ المرصوع طربلسی» سند آورده بود. خوب می دانید این آدم کیست؟ و این کتاب چه کتابی است؟

ما در دنیای اسلام یک سری روایت داریم که به آن احادیث جعلی و یا اصطلاحاً احادیث موضوعه گویند. ما از قدیم الایام شنیده ایم که ممکن است روایاتی که می شنویم جعلی باشد. در این موضوع بحث، چهل پنجاه کتاب است. مثلاً کتاب «الموضوعات ابن جوزی» جزو مهمترین کتاب های شناخت احادیث جعلی است و ذهبی هم آن را مرتب و منظم کرده است. کتبی هم در شیعه هستند که چیزی شبیه به همین کار را کرده اند و گفته اند که از لابه لای کتب شیعه این روایات جعلی را جمع کرده ایم؛ مثل «الاخبار الدخیله مرحوم شوشتری»

حال اگر یک سنی بگوید که علامه شوشتری در کتابش آورده است که ابوبکر و عمر بر حق هستند، ما به او می گوییم تو می فهمی چه می گویی؟ تو داری به کتابی که همه اش دروغ است، مراجعه می کنی!

حال کتاب «الؤلؤ المرصوع» هم همین است. اصلاً ادامه اسم این کتاب «فی ما لا اصل له او بأصله موضوع» است. در این کتاب احادیث بی اصل[۲] یا با سند جعلی را جمع آوری شده است.

ما علمی به نام رجال داریم که کتبش از سه حالت خارج نیست.SiriNejad-13960621-ManabesireMasuman-Thaqalain-Ir (3)

حالت اول: مختص به ثقات است؛ یعنی تمام راویان این کتاب ثقه هستند: مثل «معرفه الثقات» عجلی، « الثقات» ابن حبّان.

حالت دوم: مختص به ضعفا مجروحین کذابین و … است؛ یعنی اگر یک روای در این کتب بود بنابر نظر مؤلف آن، راوی ضعیفی است: مثل «المغنی فی الضعفاء» ذهبی و «الضعفاء» عقیلی و یا «الکامل فی ضعفاء الرجال» ابن عدی.

حالت سوم، آن دسته از کتبی است که هم از ثقات دارد و هم از ضعفا که باید به آنها رجوع کرد. مثل: «الجرح و التعدیل» رازی و «تاریخ الکبیر» بخاری

وقتی در این کتب نام این افراد ذکر می شود، باید به اصل آن رجوع شود تا فهمیده شود که راویان ثقه هستند و یا غیر ثقه.

عده ای می آیند روایت «عنوان صحیفه المؤمن حبّ علیّ بن ابی طالب» را می آورند و در حاشیه سند میزان الاعتدال ذهبی را درج می کنند. حال اگر انسان خبره ای ببیند، می گوید: عجب انسان بی سوادی است که به این کتاب رجوع کرده است!

باید بدانید که برخی افرادی که در رابطه با شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها کتاب می نویسند، مثلاً می گویند: عمر حضرت زهرا را شهید کرده است و منبع را «میزان الاعتدال» ذکر می کنند.SiriNejad-13960621-ManabesireMasuman-Thaqalain-Ir (4) 

حال این کتاب که یک کتاب رجالی است، مربوط به دسته دوم این قسم می شود؛ یعنی کتبی که نویسنده اش آن را به عنوان جمع روات غیر ثقه آورده است. این کتاب بدترین کتابی است که می توان به آن رجوع کرد؛ زیرا از نوع دوم یعنی ضعفا را نقل کرده است.

کسی گفت ما رفتیم سیستان دیدیم که اختلاف شیعه و سنی همه اش بر سر توحید است. او یک سری اراجیفی را مطرح کرد. به او گفتم: بیشتر توضیح بده! دیدم توحید خود او بیشتر شبیه توحید سلیفیان است!

مشکل ما این است که قبول نمی کنیم که جهل داریم؛ شما باید بدانید که در مباحث تخصصی ضعیف هستید! هیچ معلم دبستانی شاگردش را مسخره نمی کند؛ ولی اگر شاگرد بگوید من بلدم، ولی نوشتن «الف» را هم بلد نباشد، خیلی بد است.

SiriNejad-13960621-ManabesireMasuman-Thaqalain-Ir (5)

 

 پس ما باید به عنوان یک طالب علم و ره جوی حقیقت دربیابیم که اولاً بدون تحقیق صحبت نکنیم و ثانیاً در ابتدای امر خودمان را دست بالا نگیریم.


[۱] . «قالت عائشه جمع أبی الحدیث عن رسول الله صلى الله علیه وسلم وکانت خمسمائه حدیث فبات لیلته یتقلب کثیرا قالت فغمنی فقلت أتتقلب لشکوى أو لشیء بلغک فلما أصبح قال أی بنیه هلمی الأحادیث التی عندک فجئته بها فدعا بنار فحرقها فهذا لا یصح والله اعلم »

[۲] . در توضیح «اصل» در روایات باید بگوییم که برخی از کتب حدیثی، به جهت اعتبار ویژه و قدمتی که دارند، اصل شناخته می شوند. حال برخی از  روایات همانند «النظافه من الایمان» در هیچ اصل حدیثی نیست. یا روایت «کلمینی یا حمیراء»  که در معراج السعاده بیان شده است، در هیچ کتابی وجود ندارد. پس بدان می گوییم برای این حدیث اصلی وجود ندارد. برخی از روایات دیگر نیز هستند که اصل دارند ولی سندشان ضعیف است و در آن افراد ضعیف و کذاب وجود دارد؛ مثلاً فرض کنید که شخصی از زید بن علی روایتی را نقل کند که در آن تأیید ضمنی خلفا باشد، ولی ناقل آن بر فرض قاتل وی باشد! خوب قطعا این روایت باز هم جعلی است.