در دورهی ائمّهی بعدی دیگر اینطور نبود جرأت کنند بخواهند شمشیر بکشند، یک عدّهای بودند میآمدند آنجایی که قرار است امام ضربه بخورد دفاع میکردند. از مظلومهای آنها مؤمن طاق در زمان امام صادق علیه السّلام است. دوستانی که بنده را میشناسند میدانند بنده وحدتی هستم، طرفدار وحدت هستم، منتها به شدّت برائتی هم هستم. یک جایی هم توضیح دادیم که وحدت با برائت قابل جمع است، خود صاحب فکر وحدت هم برائتی است. بنده وحدتی هستم، چون این وحدت را دینی میدانم، سیاسیِ یک گروه را نمیدانم، یک جایی هم مفصّل چند جلسه توضیح دادیم.
امّا قائل هستم برادران اهل سنّت ما مستضعف فکری هستند، این را هم قائل هستم. همیشه هم میگویم برای آنها دلسوزی کنید و سعی کنید آنها را نجات بدهید. ولی نمک به حرام در آنها کم نیست! یکی در اینجا است که میگویم. وقتی میخواهند راجع به مؤمن طاق صحبت کنند… من قرار است انصاف داشته باشم، بیجهت نمیگویم همیشه منصف هستند، بیشتر اوقات این برادران عزیز اهل سنّت ما بسیار بیانصاف هستند. برادر ما غیر منصف هم که باشد برادر ما است، او یک اشتباهی هم انجام میدهد باید برویم به او کمک کنیم و او را نجات بدهیم، گاهی ممکن است یک لُغُزی هم بخواند، ولی بیانصاف هستند. شما کتابهای اهل سنّت را در مورد مؤمن طاق ببینید به او شیطان طاق میگویند! نوش جان مؤمن طاق که یک عمر به او شیطان گفتند.
چرا به او شیطان میگفتند؟ خیلی حاضر جواب بود. کاسب بازار طاقی کوفه بود، کسی جرأت نمیکرد با او حرف بزند. حضرت صادق صلوات الله علیه میفرمود: فلانی و فلانی، شما لطف کنید اصلاً گفتگو نداشته باشید. واقعاً هم همینطور است. بعضی از ما در یک هیئت، در یک مجلس، در یک مسجد هستیم، خدا إنشاءالله سایهی بزرگترهای مساجد را حفظ کند، «وَقِّرُوا کِبَارَکُمْ»،[۱] در مورد بزرگترها خاکسار باشید. ولی بعضی از آنها اگر بروند و در خانه بنشینند ثواب آن از نماز جماعت بیشتر است. حضرت میفرمود آقا جان شما اصلاً نمیخواهد گفتگو داشته باشید، نمیخواهد از من دفاع کنید، چون باید مدام بگویم اصل مطلب را رها کنید و به فرع بپردازید، یک چیزی میگویی ما باید مدام شبهه جواب بدهیم، شما حرف نزنید.
مؤمن طاق از آن کسانی بود که حضرت میفرمود تو دائم در جستجو باش که بازار چه خبر است و حرف بزن. یک نمونهی آن را بگویم برای اینکه بدانید چرا به او شیطان طاق میگویند. ما ۷۰۰، ۸۰۰ میلیون حنفی داریم. وقتی امام صادق علیه السّلام به شهادت رسیدند نقل اینطور است که ابوحنیفه آمد مؤمن طاق را دید. مؤمن طاق در مناظره بسیار چیره دست است. بعداً که امام صادق علیه السّلام از دنیا رفتند پسر ایشان عبد الله افطح به دروغ ادّعای امامت کرد، چه کسی میتواند از امام کاظم علیه السّلام دفاع کند؟ امام کاظم علیه السّلام اگر بخواهد بیاید از خود دفاع کند حکومت میفهمد. مؤمن طاق سینه سپر کرد، گفت: عبد الله امام ما است، میروم چند سؤال از او میپرسم. از عبد الله چندین سؤال مکرّر کرد، عبد الله از جواب دادن باز ماند. شیعیان گفتند: او سؤالهای مؤمن طاق را بلد نیست، چطور میتواند امام باشد؟! مؤمن طاق مقابل امام صادق علیه السّلام مثل برده مینشست به سادگی توانست عبد الله را مغلوب کند. میآید غربت امام را کم میکند.
زمانی که امام صادق علیه السّلام به شهادت رسیدند ابو حنیفه به مؤمن طاق گفت: «إِمَامَکَ قَدْ مَاتَ»،[۲] امام تو از دنیا رفت؟ شما باشید به او چه جوابی میدهید؟ مثلاً میگویید بله به رحمت خدا رفت؟ اینکه جواب کوبندهای نیست. بلافاصله گفت: «لَکِنَّ إِمَامَکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ». ابو حنیفه گفت: امام تو مُرد؟ جواب داد: ولی امام تو هرگز نمیمیرد، از مُنظَرین است. یعنی چه؟ شیطان به خدا گفت: «رَبِّ فَأَنْظِرْنی»[۳] خدایا مهلت بده، خداوند هم فرمود: «إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ»،[۴] باشد، به تو مهلت میدهم، تا پایان دنیا تو نمیمیری. میخواهم بگوییم اینطور حاضر جواب بود.
(ابوحنیفه) گفت: «إِمَامَکَ قَدْ مَاتَ»، اصلاً فکر نکرده بود، در آن حال خرابی که شیعه امام خود را از دست داده است مثل دیوانهها است، بلافاصله گفت: «لَکِنَّ إِمَامَکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ»، ولی امام تو مهلت گرفته است نمیمیرد. چون او این قدر حاضر جواب بود به او شیطان طاق میگفتند، با او بحث نکنید مثل شیطان است. شیطان از چپ و راست و بالا و پایین چه میکند؟ «مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ»،[۵] از شمال، از یمین، از بالا، از پایین، از درون، از بیرون هجوم میآورد. گفتند با او بحث نکنید. ما شیعیانی داریم که اینطور هستند، آنها غربت امام را کم میکردند.
راجع به أبان گفتم، دوست دارم این جملهی او را بگوییم. حضرت میفرمود: أبان به مسجد برو بنشین فتوا بده، دوست دارم آنها بدانند شیعیان من مثل تو هستند. این شبها که میآییم و در خیمهی ارباب مینشینیم میشود دعا کنیم آقا ما هم یک قسمتی از کار را انجام بدهیم. ما که چیزی نیستیم ولی به دست ما یک اتّفاقی بیفتد. یک عمر بدویم، ولی یک قدم برای امام خود برداریم، برای نوکر امام خود یک قدم برداریم، برای شیعههای امام خود یک قدم برداریم. وقتی أبان از دنیا رفت… من این را میگویم، خدا شاهد است ۱۵ سال وقتی این جمله را میگویم همهی وجود من غبطه به أبان است. امام فرمود: «رَحَمه اللّه أما وَ اللّهِ لَقَد أَوجَعَ قَلبِی مُوتَ أبانِ»،[۶] مرگ أبان جگر مرا سوزانده است، دیگر چه کسی مثل أبان میتواند بیاید؟
اگر از بدیهای غربت میگوییم یکی از نتایج آن این است که ما میتوانیم یک راهی برویم. پدر أبان که معصوم نیست، أبان که امامزاده نیست، ژن أبان که خوب نیست، أبان تلاش کرده است خود را در حضرت فانی کرده است. أبان میتواند الگوی ما باشد، شروع او خیلی جلوتر از ما نیست، میشود شبیه او شد.
[۱]ـ الأمالی (للصدوق)، ص ۹۴٫
[۲]– الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج ۲، ص ۳۸۱٫
[۳]ـ سورهی حجر، آیه ۳۶٫
[۴]ـ سورهی اعراف، آیه ۱۵٫
[۵]ـ سورهی رعد، آیه ۱۱٫
[۶]ـ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۳۵٫
پاسخ دهید