حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ ۲۵ مهرماه ۱۴۰۲ در هیئت میثاق با شهدا دانشگاه امام صادق علیه السلام به ادامه سخنرانی با موضوع “دین داری فردی، لازمه نقش آفرینی اجتماعی” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم میشود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
هدیه به پیشگاه باعظمتِ حضرت ختمیمرتب صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و أرواح مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
هدیه به پیشگاه امام امّت، شهدای عظیم الشّأن، شهدایی که در ورودی مسجد، مایهی برکتِ این مکان هستند، شهدای مقاومت، نصرتِ اسلام و مسلمین بر وحشیهای صهیونیست، شادی روح مرحوم آیت الله مهدوی، سلامتی رهبر معظم انقلاب و همهی مجاهدان راه حقیقت، صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
مرور جلسهی گذشته
با یک نگاهِ آسیبشناسانه، ما در رفتار دینی خودمان در جامعه دو افراط و تفریط میبینیم. خیلی جاها لازم است که راجع به آن تفریط سخن گفته بشود.
آن تفریط این است که ما اسلام را تقلیل بدهیم و فقط در بعضی از فروع فرعی منحصر کنیم، دغدغههای اسلام را فقط به گوشهای از احکام فرعی تقلیل بدهیم، طبعاً دشمنان دین هم از این کار خیلی خوشحال خواهند شد، کمااینکه استقبال هم شده است، میشده است و خواهد شد. بعضی از داعیهداران این نوع نگاه مورد استقبال و توجّه و تکریمِ دشمنان دین و ستمگران واقع میشوند.
نه اینکه الآن اینطوری باشد، قبلاً هم بوده است، همان زمانی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را در فشار شدید قرار میدادند، بعضی از فرزندان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و امامزادگان را تکریم میکردند و پُست میدادند و تجلیل میکردند و تریبون میدادند، مانند «زید بن حسن» و «حسن بن زید بن حسن»، که این «حسن بن زید بن حسن» از طرف دستگاههای طاغوتِ آن زمان امیرِ مدینه شد، برای اینکه بگویند ما با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مشکل نداریم، ما با جعفر بن محمد مشکل داریم!
کمااینکه امروز هم در این زمینه مثالهایی هست، بعضی از دشمنان دین میگویند ما با اسلام و علما مشکلی نداریم، برای همین ممکن است یک کسی را تکریم کنند. حتّی شاه هم این کار را میکرد، بعد از آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه در گفتنِ تسلیت، سعی کرده بود… البته نمیخواهم به آن بزرگان جسارت کنم… سعی کرده بود با ظاهرِ تکریمِ یک عالم، عالمِ دیگری را حذف کند.
چه بسا باید در بیشتر جاها هم راجع به این تفریط صحبت کرد، منتها چون باید بیانِ مسئله متناسب با حال و مقام باشد، من این قسمت از بحث را در اینجا بیان نمیکنم، چون بین بنده و مخاطبین بنده در اینجا، در اینکه این تفریط هست، اتفاق نظر وجود دارد، و اتفاقاً در اینجا زیاد راجع به این موضوعات صحبت میشود.
یک جنبهی افراط هم دارد که بنده شاید بخاطر مسائل فردی و شخصی با این مشکل جدّی مواجه شدهام، روی این موضوع هم فکر کردهام که چرا چنین شده است، به نظر بنده رسیده است که این از مشکلات ما در جامعه است. اگر بخواهم واقع را هم بگویم این است که این آسیبشناسی کمی آسانتر هم هست، دردسرها و حواشی کمتری هم دارد.
جنبهی افراط این است که بدونِ درنظر گرفتنِ بعضی از ابعادِ مهم دین، اسلام را به رویکردهای سیاسی و اجتماعی تقلیل بدهیم.
اگر به بنده بگویند که عاملِ مانعِ بعضی از پیروزیهای عظیم و چشمگیر و اتفاقات مهم، حتّی این اتفاق اخیر… که ان شاء الله خدای متعال مردم غزّه را بر این صهیونیستها چنان پیروز کند که لازم نباشد برادرهای بزرگترِ او وارد عرصه بشوند… چرا این موضوع به اندازهای که باید، و اندازهای که ما توقع داشتیم، همدلی ایجاد میکرد؟
اگر از من بپرسند میگویم حتماً یکی از دلایل و مشکلات اینجاست، مشکل کجاست؟ مشکل آنجایی است که این حقیقت که اسلام حتماً ابعاد سیاسی و اجتماعی دارد و اگر ما قائل هستیم که سقیفه به اسلام خیانت شد، چون جنبهی حکومتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غصب شد، وگرنه امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که قابلِ غصب نبود، علمِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که قابلِ غصب نبود، مکارمِ اخلاق و فضائل معنوی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که قابل غصب نبود، آن نمازِ عظیمِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در کتاب چهل حدیث میفرماید «به عظمتش قسم که اگر انبیاء و ملائکه هم همه پشت به پشت هم بدهند و بخواهند یک لا اله الا الله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بگویند نمیتوانند»… چه چیزی را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گرفتند؟ حکومت را از حضرت گرفتند. در اینکه این موضوع مهم است حرف زیاد است، بنده در در این موضوع مفصل صحبت کردهام.
اما حال که این موضوع مهم است، ما باید چکار کنیم که به این مهم برسیم؟ مقدّمات این امر چیست که ما به این ابعادِ اصلیِ مهم برسیم؟ مخصوصاً در آن جایگاهی که ما قدرت داریم.
شما بخواهید یا نخواهید امروز اسلام و مسلمین در دورهی پهلوی نیستند که شما شهروند بدونِ شأن جامعه باشید و برای اثبات خودتان باید نهج البلاغه را بیان کنید که بگویید ما حرف داریم، دورهی قاجار نیست که بیدینها به اسلام حمله میکردند، ما هم چون چیزی بدست نداشتیم باید مدام سعی میکردیم حرفهایی را بزنیم. امروز قدرت به دستِ دینداران است.
ما بشدّت مشکلِ گفتگو داریم
ما باید چکار کنیم که بتوانیم با مردم گفتگو کنیم؟ ما باید چکار کنیم که دلهای بیشتری را به سمت اسلام جذب کنیم و کمتر باعث گسستِ پیوند دلها نسبت به اسلام شویم؟ باید چکار کنیم که بتوانیم حرف بزنیم؟ باید چکار کنیم که صداقتِ ما را باور کنند؟ باید چکار کنیم که به قدرت رسیدنمان را قدرتطلبی نپندارند؟
آنقدری که بنده نگاه کردهام، این است که ابعاد فردی، که اینها پایهی اقدامات هستند… هر کسی بخواهد به یک بار مسئولیت اجتماعی برسد به یک آمادگی قبلی نیاز دارد، به نظر بنده ما در این زمینه دچارِ آسیب هستیم و باید خیلی تلاش کنیم.
به نظر من ما بشدّت مشکلِ گفتگو داریم، اصلاً توانِ گفتگوی ما کم است، عمدهی مسئولین ما هم گفتگو کردن را بلد نیستند، مناظرات این موضوع را نشان میدهد. چند نفر انسان محترم در سطحی که شورای نگهبان صلاحیت اولیهی اینها را تأیید کرده است که ریاست جمهور بشوند وقتی در مناظرات با یکدیگر گفتگو میکنند، خیلی از آنها نمیتوانند آداب اولیه را رعایت کنند و در همان جلسه مرتکب خلاف شرع میشوند، مراء و جدال و اهانت میکنند، بیسند به یکدیگر نسبت میدهند. ما بشدّت مشکلِ گفتگو داریم، بلکه انسدادِ گفتگو داریم.
باید چکار کنیم؟ و در سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چه چیزی داریم؟
نیاز جامعه به اسلامِ فقاهتی
ما بیش از اینکه بخواهیم پرچم مسائلِ اجتماعی را بلند کنیم، که بلند کردنِ این پرچم لاجرم و قطعی است، باید آن کسانی که میخواهند پرچم بلند کنند ویژگیهایی داشته باشند، اولین قدم این است که باید اسلام آنها اصیل باشد، اسلام اصیل هم اسلامِ فقاهتی است، اگر کسی در این زمینه شک دارد، پرچمداران اسلام سیاسی اجتماعی چه کسانی هستند؟ هم امام و هم رهبری… اتفاقاً من میگویم این موضوع در اینجا موضوعِ خوبی برای حکمیتِ موضوع است، که کاملاً فقاهتی هستند.
«اسلام فقاهتی» یعنی چه؟ اسلام فقاهتی و اجتهادی، اسلامِ متخصص یا اسلامِ مراجعه به متخصص است.
امروز در جامعهی ما… نگاه نکنیم که فلان آقا یا فلان خانم فلان به حکم شرعی خوب ملتزم نیست، برگردیم و ببینیم ما چقدر به احکام شرعی ملتزم هستیم؟ ما چقدر اهلِ رساله هستیم؟ ما چقدر اهلِ مراجعه و استفتاء هستیم؟ ما چقدر اهلِ مراجعه به عالِمِ ربّانی هستیم؟ یا طوری همه را زدهایم که فقط رهبر انقلاب مانده است… برای همه عیب تراشیدهایم.
من معتقد هستم که طیف ما بسیاری از مشکلاتی که امروز در جامعه هست را بوجود آورده است، اسلامِ فقاهتی میگوید «باید حرمت افراد حفظ بشود». حرمت افراد به معنای حرمتِ همحزبی ما نیست، حرمتِ یک مسلمان است، بالاتر حرمتِ مؤمن؛ تعریف «مؤمن» هم معلوم است. همهی شما مؤمن هستید، همهی مسئولین ما در تعریف فرقهای و اولیه مؤمن هستند، و حفظ حرمتِ مؤمن همینهاست، مگر اینکه کسی خطایی کرده است، احکام دین اجازه بدهد که او هتک حرمت بشود و اصلاً تشهیر صورت بگیرد. ما این موضوع را رعایت نکردهایم.
اگر امروز در جامعهی ما جمع زیادی از مردم، یا بگویید جمعی از مردم نسبت به مسئولان با طیفهای مختلف بدبین هستند، بروید و ببینید در بیست سال گذشته چه کسانی اکثریت را به دزدی منتسب کردهاند؟ و خیلیها هم اعتراض نکردند و میگفتند ما را نمیگوید، رئیس حزب ما را نمیگوید، وزیر دولت ما را نمیگوید، وزیر فلان دولت است که دزد است!
این کارها بر خلاف فقه بوده است و هست. در مسائل فردی هم همینطور.
اسلام فقاهتی اوصافی دارد، اگر امام خمینی رضوان الله تعالی علیه هم بالندگی پیدا کرده است که یکی از چیزهایی که میتواند دردِ بیدرمانِ ما را دوا کند، مباحثهی همین کتاب «چهل حدیث» امام خمینی رضوان الله تعالی علیه است، مباحث اخلاقی اول درس فقه رهبر انقلاب است که متأسفانه بروز منتشر نمیشود.
باید از آن حالتِ همیشهطلبکار برگردیم و ببینیم که ما چه تصویری برای جامعه درست کردهایم؟ ما آن افراد اخلاقی را چقدر تخریب کردهایم؟
یکی از خسارتهایی که اکثریت شما دیدهاید این است که یکی از استثنائات این دانشگاه این بود که چند فقیهِ برجستهی اخلاقی رفت و آمد میکردند، بعضی از آنها هم در اینجا مورد نواختن قرار میگرفتند. ان شاء الله خدای متعال مرحوم آقای مهدوی را رحمت بفرماید.
گاهی آن اسلامِ فقاهتی که حقیقتِ دین است، وقتی خدا جایی را واجب و حرام تعیین کرده است، لابد این در مصلحت و رشد و کمال ما اثر دارد، نه اینکه اینها را گفته باشد و ما هم چیزهای دیگری را اصل بدانیم و بگوییم خطوط قرمز برای ما چیزهای دیگری است.
خود ایشان (مرحوم آقای مهدوی) با آن سعهی صدری که داشت چقدر مورد تاخت و تاز واقع میشد. ان شاء الله خدای متعال سایهی حضرت آقای باقری را روی سر ما حفظ کند، واقعاً حضورِ تماموقتِ دائمیِ فیزیکیِ ایشان از نعمتهای بزرگِ خدا بود و ان شاء الله خدای متعال برای این دانشگاه افرادی را بعد از اینها مبعوث کند، دیدنِ این افراد خیلی مهم است، که کجا داغ میکند و کجا سرد است، کجا موضع میگیرد و کجا حرف میزند.
چند شب گذشته در محضر یک ربّانی بودم، در آنجا آقایی بود که راجع به مسئولی جملهای غیرمستند گفت که بوی طعن میداد، آن عالِمِ ربّانی بلافاصله در کلام او ورود کرد و گفت: برای ما زحمت درست کردی.
اگر اسلام فقاهتی برای آن کسانی که برای دفاع از دین و توسعهی دین در اجتماع فریاد میزنند از بُنِ دندان حمایت نشود و از عملِ آنها این اسلامِ فقاهتی برداشت نشود، اثرِ آن در جامعه این است که احکام الهی برای دیگران هم مهم نیست و امر به معروف و نهی از منکر را فضولی میبینند، و امر به معروف و نهی از منکر در هر جایی بر حسبِ همانجاست، اینجا بین ما چیزهایی است و در جاهای دیگر هم چیزهای دیگری است، هر قوم و گروهی به چیزهایی مبتلا هستند.
ما چقدر با ربّانیّین در ارتباط هستیم؟ زمانی بود… من در یاد دارم که شاید پانزده سال قبل بود که شما هروقت برای نماز تشریف میبردید، آیت الله باقری را میدیدید، اما الآن فرصت کم است. آنجا ایشان را در دسترس قرار داده بودند، اما اگر کسی در دسترس نبود ما باید خودمان فکری به حال خودمان کنیم، گنج خدا هم تمام نمیشود که ما بهانه داشته باشیم و بگوییم یا کهولت سن یا رحلت بعضی از آنها باعث شد که ما گنج خدا را از دست بدهیم، جستجو لازم است، حداقل تشنگی لازم است. کسی که تشنه است و مثلاً به آب دسترسی پیدا نمیکند جستجو را رها نمیکند، طلب را رها نمیکند، فراموش نمیکند. این را یک خلأ در خود میبیند.
فاصله گرفتن از آن اسلام فقاهتی هم نزدیک شدن به فضای مرحوم آقای شریعتی است. چه بسا که کسی با دیگری تفاوت فکری احساس کند اما عملاً مانند او عمل کند.
من هرچه نگاه میکنم میبینم عدم ارتباط با یک عالم ربّانی خسارت زیادی به ما زده است. انسان با کسی زندگی کند یا تعامل کند یا رفت و آمد کند که آبروی افراد برای او مهم است، مؤمنین نزد او حرمت دارند…
این دستورات غلاظ شدادی که برای بهتان و تهمت و غیبت و… گفته شده است برای زمانی است که یک نفر نسبت به یک نفر انجام بدهد، الآن طرف در توییت بر علیه دیگری دروغ میگوید، آن هم در لباسِ کسی مانند ما، آن هم در مطالبهی یک حرف حق! چون از مبانی فاصله گرفته است.
ما و دوستانمان چه میزان بیاخلاقیهای عجیب و غریب بصورت گسترده داریم؟
کاری به دیگران ندارم، چون مسلّماً دیگران محل بحث من نیستند.
اگر کسی به لشگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میپیوست، همانطور که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعضی از اینها را از بعضی از اشتباهات نهی میکرد، نمیگفتند لشکر معاویه که بدتر است! وضعِ آنها که معلوم است!
حضرت وسطِ جنگ تذکّر میداد!
آیا ما در گفتگو با جامعه بدون مشکل هستیم و میتوانیم راحت حرف بزنیم و حرف ما را میفهمند و صدق حساب میکنند و خیرخواهی و از سرِ دلسوزی میبینند؟ آیا حرفِ عقلانی میبینند؟ آیا تنها راهِ درمان میبینند؟
قاعده این است که حرفهای دینی بایستی اینطور باشد.
اگر نمیبینند آیا فقط آنها مشکل دارند؟ یا از مسلمانی ما هم هست؟
یا اگر ما خیلی دغدغه داریم که به جامعه کمک کنیم، به آمادگی فردی نیازی نداریم؟ در لباسِ یک کسی که از بُنِ دندان به خونِ شهیدان اعتقاد دارد، بعد شما متکثّر ببینید که در مسئولیت خود فریبکاری و بیاخلاقی میکند و دروغ میگوید، شما میخواهید بقیه چطور برداشت کنند؟
بهترین فرصتهای انسجام اسلامی را براحتی به نقاط یقهگیری تبدیل میکنیم.
از سادهترین فروعِ مسائل وحدت در جهان اسلام، مسئلهی فلسطین است.
الآن یک عدّه پیدا شدهاند که میرغضب هستند و معلوم نیست چه کسانی اینها را به این مسئولیت منصوب کرده است، اصلاً چه کسانی اینها را تأیید کرده است؟ اصلاً خودشان چه کسی هستند؟ اینها بگردند و ببینند که چه کسی راجع به چه موضوعی چه موضعی گرفته است؟ تو چهکاره هستی؟
چرا آسانترین بحثی که میشود روی آن جمع شد و همه را متّحد کرد به یقهکشی تبدیل میکنی؟
آن اسلام فقاهتی میگوید: مؤمن اول مشغولِ عیوبِ نفسِ خود است.
من یک مرتبه در همین دانشگاه سؤال کردم، الآن هم که بحث داغ است یک مرتبهی دیگر هم سؤال میکنم، مسابقه گذاشتم و گفتم جایزه هم میدهم، اگر خیلی نسبت به موضوع فلسطین غیرت داری بگو یک خطیِ ما در موضوع فلسطین چیست که برای آن اینقدر هزینه میدهیم؟ بعد ببین چقدر روی این یک خطی کار کردهاید؟
من در جایی برای معلمها صحبت میکردم و معلمی گفت: ما وقتی میگوییم «مرگ بر اسرائیل» بگویید، بچهها فریاد نمیزنند. گفتم: چرا باید فریاد بزنند؟ چه گفتهای که فریاد بزند؟ چه باوری به او منتقل کردهای؟ آیا تو بهترین و محبوبترین معلم مدرسهی او هستی؟ یا آن کسی که در کلاس به اسرائیل سُقُلمه میزند؟
اتفاقاً در جمع نوجوانها وقتی معلم بگوید فریاد بزن، و این شخص سکوت کند، احساس هویت هم میکند! یک شیطنتِ بازیگوشیِ نوجوانانه هم در این سکوت هست. چرا باید با تو همراه باشد؟ مگر تو چکار کردهای؟
بگردیم و ببینیم چه کسی چه چیزی گفته است، اینطور یقهگیری کنیم!
این یقهگیریها برای زمانی بود که قدرت به دست من و شما نبود، آنجا هم اینطور خوب نبود.
شما راهپیمایی روز قدس قبلی را چطور برگزار کردید؟ و بعدی را چطور؟ چقدر توانستید بقیه را پای کار بیاورید؟ چقدر حرف زدید؟ چقدر تو را باور کردند؟ چقدر برای این گفتگو تلاش کردید؟ چرا باید حرف شما را قبول کنند؟
حال در بعضی جاها یک لیست درست کردهاند و میگویند آیا فلان شخص واکنشی داشته است یا نه؟ چقدر واکنش داشته است؟
این میزان از گیج بودن… در یکی از مهمترین نقاطِ قوت که براحتی میشود جهان اسلام را پای کار آورد، بجای اینکه شروع به همافزایی کند، فرصتِ این است که برای بقیه جای فحش درست کند. اصلاً این میزان از طلبکاری عجیب است!
باید حرف خوب را خوب بیان کرد
کسی میتواند در مسائل سیاسی و اجتماعی ورود کند و مؤثر باشد که هم از جای درست خوب تغذیه شده باشد، هم وقتی مردم او را تماشا میکنند به یاد خدا بیفتند، وگرنه به فرمایش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که بعضی از رفتارهای امروز ما… منظور بنده از این «ما» بدنه است، اتفاقاً الآن مسئولان حتّی ردهی دو هم درنظر ندارم، یعنی موضوع بحث من بدنه است، در این بحث منظور بنده مسئولان ارشد و نیمهارشد نیست، الآن راجع به آنها نظر و عنایت و عطف و تذکّری ندارم. این مدل حرف زدن برای همان مشکلِ خلأ گفتگوست، چون در آن اسلام فقاهتی میگوید که بهترین برداشت ممکن را از حرف دیگران داشته باش، اما در این رویکردِ خطا اصالت با بهتان است، طرف باید آنقدر قید بزند و دفعِ دخلهای مقدّر کند، در نهایت هم بد برداشت میشود!… هم باید تغذیهی او عمیق و از راه درست باشد، در تعامل با ربّانییّن باشد، واضح است که کسی با محفوظات ربّانی نمیشود، ذیّ انسان مؤمن که با گذراندنِ دروس مشخص رخ نمیدهد… هم باید دینداری او برای جامعه باورپذیر باشد، وگرنه اگر شما بهترین حرف را با ادبیات بد بزنید هم نمیپذیرند، ولو اینکه وحی بگویید.
خدای متعال به پیغمبری که در مورد علم او «عظیم» میگوید، «عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا»،[۴] من اظهار میکنم و اعتراف میکنم که نمیتوانم این آیه را بفهمم، چون اگر من بگویم «بزرگ» یک تعریفی دارد، چون من کوچک هستم و بزرگ میگویم، اما غنی بالذات و کبیرِ متعال دربارهی علم پیغمبر میفرماید «وَکَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا».
یا رسول الله! من فقط اینقدر میفهمم که بزرگیِ شما آنقدر بزرگ است که من نمیفهمم.
خدای متعال به همین پیغمبر که به مردم وحی را میگوید، یعنی بهترین حرف را میزند، «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى»،[۵] به همین پیامبر میفرماید: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ».[۶]
مسلماً کلامی بهتر از وحی نیست، آن هم با فهمِ نبوی، خدای متعال میفرماید «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»، یعنی بهترین حرف را هم باید خوب گفت!
یعنی هم باید خودش فردی درست تغذیه شده باشد، هم درست بگوید. وقتی این موضوع درست رعایت نمیشود چه اتفاقی رخ میدهد؟
ما در شرایطی هستیم که چند میلیون نفر هستیم، ولی باید برای دو، سه، یا چند برابرِ این جمعیت برنامهریزیِ حکومتی کنیم.
کجا براحتی به کسی تهمت میزنند؟ آنجایی که این آدم مورد پذیرش واقع نشده است و راحت به او تردید میشود. شما راجع به پدرتان زود دچارِ شبهه نمیشوید، چون پدرتان را دوست دارید. ولی راجع به مسئولی که برای جناح دیگری است بهتان بزنند و بگویند دزد است، میگوید اینها همهشان دزد هستند! دیگران هم راجع به ما به همین راحتی میگویند! چون ارتباط عاطفی نیست. جاهایی که باید ارتباط عاطفی برقرار میشده است و ما را باور میکردند… ما فرصتها را از دست دادهایم و به سمتِ آن هم نرفتهایم که اصلاح و جبران کنیم، همیشه هم در جایگاه آدمهای طلبکار… بخواهیم یا نخواهیم، آن کسی که چیزی را فهمیده است، که مثال اعلای آن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، وحی هم در اختیار دارد، خدای متعال میفرماید: باید این وحی را باید خوب بگویی.
در جایگاهی که میخواهی با مردم گفتگو کنی، یا با کسانی که میخواهی آنها را در ادعای خودت هدایت کنی، که یک حرف حقّی داری، در خودِ هدایتگری «علوّ» هست، شما تکبّر بخرج ندهید!
خدای متعال برای فرعون هم میفرماید: «قُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا»،[۷] اگر در مقام گفتگو برای بسطِ اجتماعی و آن حرفهای حق هستی، اگر فرعون هم در مقابل تو است «قُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ»! بجای خدا هم قرار نگیر و پیشداوری نکن. وقتی میخواهی با فرعون هم حرف بزنی و در مقام هدایت هستی «قُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ»، شما هدایتگر نیستید، «إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ»،[۸] تو باید حق را بگویی و طوری تلاش کنی که او حق را بپذیرد، اگر او نخواست بپذیرد و مکابره کرد و عناد ورزید و تکبّر کرد و بیانصاف بود، خودش میداند و خدا، ولی در این مقام وقتی شما میخواهید حرف بزنید وظیفه دارید تا جایی که میتوانید کاری کنید که او بتواند بپذیرد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ صفین بود، یکی از قهرمانان سپاه معاویه چند نفر را دعوت کرد، نفر اول را زد، پسر او را زد، نفر دوم را زد، پسر و برادر او را زد، همهی اینها را روی هم گذاشت و نیزهی خود را در بدن اینها قرار داد و روی آنها ایستاد و گفت: حال حریف بیاید!
یعنی او هم کشت و هم اهانت کرد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به میدان رفت و فرمود: تو را به کتاب خدا و سنّت پیغمبر دعوت میکنم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عمرو بن عبدود را که آنقدر به مسلمین اهانت کرد، در جایگاه هدایت… یعنی آنجایی که شما میخواهید با جامعه حرف بزنید و فکر میکنیم و مطمئن هستیم و یقین داریم که ما به یک کُری از معارف حَقّه وصل هستیم… نگاه کنید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ خندق به عمرو بن عبدود فرمود: من سه خواسته از تو دارم، اول اینکه تو را به کتاب خدا و سنّت پیامبر دعوت میکنم…
این یعنی اینکه اگر عمرو بن عبدود یا قاتلِ اهانت کننده در صفین میگفتند که این کتاب خدا و سنت رسول چیست؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمیفرمود الآن تو را میکشم و بعداً در قیامت خواهی فهمید!
او نخواست، اما اینطرف آماده بود.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شب لیله الهَریر ۵۲۳ نفر را به درک واصل کرد، اما اگر آنها میگفتند چرا با ما میجنگید، حضرت با آنها حرف میزدند. کمااینکه حضرت نزدیک به صد روز این سپاه را نگه داشتند و در صفین صدای سپاه حضرت درآمد. چرا حضرت این کار را کردند؟
مگر این کار شوخی است که نود هزار نفر را با خود ببری و نزدیک به صد روز از خانواده دور باشند، باید در روز سه وعده غذا به اینها داده میشد، این کار هزینهی بالایی دارد، روحیهی جنگی از بین میرود. چون برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اصالتِ جنگ نبود، اصالتِ هدایت بود.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دعوت کرد، چقدر در آنجا صحبت کرده است، برای درگیری عجله نداشت.
به نقلی دو نفر از اصحاب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در میان جنگ به معاویه فحش دادند… معاویه که حرمت به معنای حرمتِ مؤمن ندارد… اینجا باید نیروی نظامی را تحریک کرد که بجنگد، اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: سیرهی آنها را بگویید، بگویید که چرا ما میخواهیم در برابرِ اینها شمشیر بکشیم، دوست ندارم که شما اهل فحش دادن باشید.
اینها برای اسلام فقاهتی است، مگر ریشهی اسلام فقاهتی کجاست؟ مجتهد از قول و فعل و تقریر معصوم و کلام قرآن اخذ میکند.
رفتارِ ماکیاولیستی ممنوع
زمانی ما عرض میکردیم همانطور که رهبر انقلاب بیان فرمودهاند، مسئولین ارشد به شکل ظالمانه با فلان عالم از فلان مذهب دیدار خصوصی نکنند، اولاً مردم آن مذهب و سایر مذهب میگویند چرا فقط با او اینطور برخورد میکنید؟
همانطور که اگر حکومتی به عالمی در قم پیام بدهد شما تعجّب میکنید و بدبین میشوید.
رهبر انقلاب فرمودند که این کار را نکنید، گفتند: این کار برای وحدت است!!!
این کار که وحدت نبود، گفتیم این همه عالم هستند، چرا به یک نفر امکانات میدهی؟ چرا یک نفر با شخصیتهای مهم دیدار میکند؟ در اینصورت بعداً نمیشود این شخص را مدیریت کرد. گفتند: برای وحدت است! در صورتی که بر خلاف وحدت بود.
بعد که او جفتک انداخت و جفتکاندازیهای او واضحتر از قبل شد، حال همانها که میگفتند این کار ما برای وحدت بود، به او فحش میدهند!
حال سؤال اینجاست که این شخص دیگر طرفدار ندارد؟ آیا طرفداران او بیشتر نشدند؟ دیگر لازم نیست شما با اینها گفتگو کنید؟
در اسلام فقاهتی اجازهی رفتارِ ماکیاولیستی نمیدهد، میگوید نباید فریبکاری و دورویی کرد، نباید بر خلاف تعهد عمل کرد.
مدام دچار بحران میشود، چرا؟ مثلاً میگوید این خواهر فلان عیب را دارد… او نباید این عیب را داشته باشد، اما تو در اینجایی که کار در دست داشتی، آیا یک توییت نزدی که آبروی کسی رفت؟ کار آن خواهر را میبینی اما کارِ خودت را نمیبینی؟ بعد میخواهی او از تو قبول کند و انصاف تو را بپذیرد؟ آیا میخواهی براحتی در آغوش دشمن نرود و شبهه بر علیه تو را باور نکند؟ آیا تو باور او را خراب نکردهای؟
اگر ما یک مرتبه دروغ بگوییم، چه فردی و چه اجتماعی، به طرف مقابل خودمان هزار مرتبه مجوز میدهیم که به ما بیاعتماد باشد. اگر یک دروغ از ما بشنود، در ذهن خودش مجوز دارد که هزار مرتبه حرف ما را نپذیرد و صدق و دلسوزی ما را باور نکند.
حال با این نگاه عرض میکنم که برویم و سیرهی امام سجّاد علیه السلام را ببینیم.
جدید
امام سجّاد علیه الصلاه و السلام دیده بود دولت بنی امیّه به نام اهل بیت بد عمل کرده است، دولت بنی امیه میگفت ما هم اهل بیت هستیم، چون معاویه برادرِ «امّ حبیبه» است و «امّ حبیبه» هم همسرِ پیغمبر است، او امّ المؤمنین است و این خال المؤمنین است، ما هم بنی امیّه هستیم که اقوامِ خال المؤمنین هستیم، ما هم اهل بیت پیغمبر هستیم! هم بنی امیّه و هم بنی عبّاس با همین کار هم به نام «اهل بیت پیغمبر» ظلم کردند.
به نام دین به مردم ظلم میکردند، همه به نام دین خطبه میخواندند. حال بایستی چکار کرد؟
زین العابدین سلام الله علیه حاکم نبود، از مغازهای که او را میشناخت خرید نمیکرد، وقتی علّت را میپرسیدند میفرمود: این شخص مرا میشناسد، نمیخواهم حق زن و بچهی خودش را با تخفیفی که به من میدهد، به من بدهد.
امام زین العابدین صلوات الله علیه در کاروان غریب سفر میکرد، میگفت اینها بخاطر اینکه میخواهند هوای مرا داشته باشند به زحمت نیفتند. اجازه نمیداد کسی بخاطر اینکه حضرت از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است برای ایشان کاری کند.
اینکه این فرد اهل بیت پیغمبر است و همه کارهی امّت است، فرصتِ سوء استفاده نیست. چون از این موضوع سوء استفاده شده بود حضرت برعکس عمل میکرد.
مهربانیهایی که حضرت زین العابدین سلام الله علیه با کسانی که شیعهی او نیستند و او را قبول ندارند و نسبت به او و خاندانش بیاعتناء هستند را نگاه کنید. حضرت در یک روند سیساله دست به اصلاح زدند.
روضه و توسّل به حضرت علی اصغر سلام الله علیه
اگر این روضهای که میخوانم ثوابی داشت به روح شهدا و امام امّت و مرحوم آیت الله مهدوی رضوان الله تعالی علیه تقدیم میکنم، ان شاء الله خدای متعال به برکتِ روضهی این شیرخوارِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه امشب را نقطهی عطف در شکست صهیونیستها قرار بدهد.
اگر امام حسین علیه السلام میخواست حساب و کتاب کند بایستی میفرمود که من نمیتوانم با این مردم حرف بزنم، بیست و پنج سال قبل از پدرم ظلم کردند، که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمود دین در دست اشرار اسیر بود، بعد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم بیست سال چه کردند. مردم با اینکه میدانستند امام حسین علیه السلام با یزید بیعت نکرده است، با یزید بیعت کردند. اگر امام حسین علیه السلام میگفت این مردم مهم نیستند، هیچ کسی نمیتوانست گله داشته باشد، چون از حوالی سال ۵۵ معلوم بود که امام حسین علیه السلام با یزید بیعت نکرده است.
آن کسی که خودش اعتبارِ اسلامِ فقاهتی است، هیچوقت از خودش خلع مسئولیت نمیکند.
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وارد مسیری شد، همه آمدند و اعتراض کردند، معاذالله نهی از منکر کردن و گفتند این کار را نکن که اشتباه است و…
اگر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قیام نمیکرد همه برای ایشان احترام قائل میشدند، حضرت حتّی احترام خود را هم داد… زمانی رهبر انقلاب هم فرمودهاند، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه احترام خود را در بین گروهی از نخبگان امّت از دست داد، کمااینکه این اتفاق برای صدیقه طاهره سلام الله علیها هم رخ داد، به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم اهانت و جسارت شد.
او بندهی خداست! یعنی اگر بقیه قطع کنند هم او قطع نمیکند و استعفاء نمیکند و عقب نمینشیند، از دلسوزی و خیرخواهی استعفاء نمیدهد، چه او را بخواهند و چه او را نخواهند. بلاتشبیه مانند مادری که کوتاه نمیآید. اگر بچهای خطا کند، مادر مادریِ خود را میکند.
هنگامی که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حال آمدن بود به کوفیان پیغام داد حال که شما در کوفه به خطر میافتید «نَفْسی مَعَ أَنْفُسِکُمْ، وَ أَهْلی مَعَ أَهْلیکُمْ»،[۹] زن و بچهی شما در کوفه به خطر میافتد، من هم زن و بچهی خود را میآورم.
اگر قرار بود که جایی نقطهی کانونِ جنگ باشد، بعد فرماندهی جنگ، زن و بچهی خود را در یک جای بیخطری قرار بدهد، دیگر چه رهبری بود؟ شاه بود. کسی که رهبر است مانند بقیه است، شهادتِ او خسارت است، ولی تغییرِ تصویرِ او خسارتِ بزرگتری است.
حال سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این کار را نکرد که تصویرِ او تغییر نکند، حضرت بزرگتر از این حرفهاست، حضرت کارِ درست را انجام میدهد، تغییر تصویر هم عملاً رخ نمیدهد.
حضرت فرمود: «نَفْسی مَعَ أَنْفُسِکُمْ، وَ أَهْلی مَعَ أَهْلیکُمْ»، زن و بچهی شما در کوفه در خطرِ عبیدالله قرار میگیرد، من هم زن و بچهی خود را میآورم، با اینکه میدانم چه اتفاقی رخ خواهد داد.
بعد اینها را یک به یک به میدان فرستاد، وسطِ میدان بود، دیگر خودِ حضرت تنها شده بود و رزمندهی دیگری باقی نمانده بود، «نَظَرَ یَمیناً وَ شِمالاً»… این آقا آقایی نبود که بشکند، ولی در یک حادثه دو مرتبه رو زد، همانطور که مادرِ ایشان رو زد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سرزده به درِ خانهی مهاجر و انصار هم رفت… خودِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رو نمیزد، البته آنجایی که برای خود بود… اینجا سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دو مرتبه رو زد، مانند آن فردی که میبیند ماشینی به طفلی زد و فرار کرد، این بچه را بغل میکند و سعی میکند جلوی هر ماشینی را بگیرد که این بچه را به بیمارستان برساند…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دید دو چیز هست که اتفاقاً اگر به میل شخصی حضرت بود نباید رو میزد، اول اینکه دید ناموسِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در خطر است، فرمود: اگر با من دشمنی دارید، اینها نوامیسِ رسول خدا هستند، پیامبر رو ناموس خود حساس بود… وقتی مرد نابینا میخواست به خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیاید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سه مرتبه اذن میگرفت… سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وقتی دید کسی نیست فرمود: «هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ؟»…
وقتی دشمن دید بالاخره توانسته است به عنوانی صدای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به ناراحتی دربیاورد، شروع کرد به ههله کردن، «ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ وَ الْبُکَاء» صدای گریهی بانوان بلند شد، دیدند لحظات عروج روح مطهّرِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است و حضرت نگرانِ آنهاست…
وقتی مظهر غیرت خدا صدای گریهی بانوان را شنید برگشت و دید این بانوان شیرخواری را دست به دست میکنند، عجز را در اینها دید، دیگر کسی نمیتوانست این بچه را نگه دارد، هم بیتاب بود و هم دیگر صدا نداشت، سر افتاده بود، چشمها رفته بود، گاهی این لبها آرام باز و بسته میشد…
مادرِ شیرخوار از خیمه بیرون نیامده بود… ان شاء الله خدای متعال مادران شهدا را حفظ کند و مادرانی هم که رفتهاند را رحمت کند… حضرت رباب سلام الله علیها نخواست سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در لحظهای که طفل را میگیرد، چشم مبارکش به این مادر بیفتد… مادر به خیمه رفت…
وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وضع این بانوان را دید که این طفل را دست به دست میکنند، فرمود: «ایتِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى لِأُوَدِّعَه» این طفل را بده تا با او وداع کنم…
بچه را به وسط میدان برد، وقتی عبا را کنار زد و دست خود را بلند کرد… «یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ»…
در کربلا چند مرتبه کاری کردند که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمایش خود را ادامه نداد… حضرت در حال صحبت کردن بود که دید بچه دست و پایی زد، خون به صورتِ حضرت پاشیده شد، برگشت و به او نگاه کردن و دید کار تمام است…
دو جمله اتفاق افتاد که هر دو عجیب است، جملهی اول را سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود، به آسمان نگاه کرد و عرض کرد: خدایا! اگر نصر نازل نمیکنی، به ما صبر عطا کن… این حرف نشان میدهد طوری جگرِ حضرت را سوزاندهاند که از خدا طلبِ صبر کرده است… به گلوی این طفل نگاه میکرد که هاتفی از غیب صدا زد «دَعهُ یا حُسَینُ» حسین جان! دل بِکَن! اینطور خیره خیره نگاه نکن… «فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّهِ»…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۱۳ (وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَهٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَمَا یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ ۖ وَمَا یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ ۚ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ ۚ وَکَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا)
[۵] سوره مبارکه نجم، آیات ۳ و ۴
[۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۵۹ (فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ)
[۷] سوره مبارکه طاها، آیه ۴۴ (فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى)
[۸] سوره مبارکه قصص، آیه ۵۶ (إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ ۚ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ)
[۹] وقعه الطف، جلد ۱ ، صفحه ۱۷۲ (بِالْبَیْضَهِ خَطَبَ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ] أَصْحَابَهُ وَ أَصْحَابَ اَلْحُرِّ: فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَیُّهَا اَلنَّاسُ؛ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ قَالَ: «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرَمِ اَللَّهِ؛ نَاکِثاً لِعَهْدِ اَللَّهِ؛ مُخَالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اَللَّهِ؛ یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اَللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ اَلْعُدْوَانِ فَلَمْ یُغَیَّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَ لاَ قَوْلٍ، کَانَ حَقّاً عَلَى اَللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ» أَلاَ وَ إِنَّ هَؤُلاَءِ قَدْ لَزِمُوا طَاعَهَ اَلشَّیْطَانِ، وَ تَرَکُوا طَاعَهَ اَلرَّحْمَنِ، وَ أَظْهَرُوا اَلْفَسَادَ، وَ عَطَّلُوا اَلْحُدُودَ، وَ اِسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْءِ، وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اَللَّهِ، وَ حَرَّمُوا حَلاَلَ اَللَّهِ، وَ أَنَا أَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ. قَدْ أَتَتْنِی کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَیَّ رُسُلُکُمْ بِبَیْعَتِکُمْ أَنَّکُمْ لاَ تُسَلِّمُونِّی وَ لاَ تَخْذُلُونِّی، فَإِنْ تَمَمْتُمْ عَلَى بَیْعَتِکُمْ تُصِیبُوا رُشْدَکُمْ، فَأَنَا اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ، وَ اِبْنُ فَاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ، نَفْسِی مَعَ أَنْفُسِکُمْ، وَ أَهْلِی مَعَ أَهْلِیکُمْ، فَلَکُمْ فِیَّ أُسْوَهٌ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عَهْدَکُمْ، وَ خَلَعْتُمْ بَیْعَتِی مِنْ أَعْنَاقِکُمْ فَلَعَمْرِی مَا هِیَ لَکُمْ بِنُکْرٍ، لَقَدْ فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِی وَ أَخِی وَ اِبْنِ عَمِّی مُسْلِمٍ! وَ اَلْمَغْرُورُ مَنِ اِغْتَرَّ بِکُمْ؛ فَحَظَّکُمْ أَخْطَأْتُمْ، وَ نَصِیبَکُمْ ضَیَّعْتُمْ «وَ مَنْ نَکَثَ فَإِنَّمٰا یَنْکُثُ عَلىٰ نَفْسِهِ» وَ سَیُغْنِی اَللَّهُ عَنْکُمْ، وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ أَقْبَلَ اَلْحُرُّ یُسَایِرُهُ وَ هُوَ یَقُولُ لَهُ: یَا حُسَیْنُ إِنِّی أُذَکِّرُکَ اَللَّهَ فِی نَفْسِکَ، فَإِنِّی أَشْهَدُ لَئِنْ قَاتَلْتَ لَتُقْتَلَنَّ، وَ لَئِنْ قُوتِلْتَ لَتَهْلِکَنَّ فِیمَا أَرَى! فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ]: أَ فَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِی! وَ هَلْ یَعْدُو بِکُمُ اَلْخَطْبُ أَنْ تَقْتُلُونِی! مَا أَدْرِی مَا أَقُولُ لَکَ! وَ لَکِنْ أَقُولُ کَمَا قَالَ أَخُو اَلْأَوْسِ لاِبْنِ عَمِّهِ وَ لَقِیَهُ وَ هُوَ یُرِیدُ نُصْرَهَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ، فَقَالَ لَهُ: أَیْنَ تَذْهَبُ؟ فَإِنَّکَ مَقْتُولٌ! فَقَالَ: سَأَمْضِی وَ مَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَى اَلْفَتَى إِذَا مَا نَوَى حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً وَ آسَى اَلرِّجَالَ اَلصَّالِحِینَ بِنَفْسِهِ وَ فَارَقَ مَثْبُوراً یَغُشُّ وَ یُرْغَمَا فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِکَ اَلْحُرُّ مِنْهُ تَنَحَّى عَنْهُ. وَ کَانَ یَسِیرُ بِأَصْحَابِهِ فِی نَاحِیَهٍ، وَ حُسَیْنٌ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ] فِی نَاحِیَهٍ أُخْرَى، حَتَّى اِنْتَهَوْا إِلَى:.)
پاسخ دهید