در سیرهی اهل بیت در مسائل شخصی شما اصلاً دعوا نمیبینید. یکی از جانبازهای کربلا از امامزادهها رفت، مقابل امام سجّاد علیه السّلام سر بحث مالی هر چه میتوانست به امام ناسزا گفت. ما خیلی اینطور داریم. یک مقدار که گذشت زین العابدین صلوات الله لباس پوشید و از خانه خارج شد. به او خبر دادند که علیّ بن الحسین دارد میآید. گفت: آن موقع تمرکز نداشته است، الآن میخواهد به من ناسزا بگوید. تا امام سجّاد علیه السّلام آمد، این دوباره از خانه بیرون آمد آماده بود که حضرت یک چیزی گفت، او به سرعت جواب ایشان را بدهد. حضرت فرمود: برادر اگر آن حرفهایی که در مورد من و مادر من گفتی درست بود، خدا إنشاءالله از من و مادر من بگذرد، اگر درست نبود تو حیف هستی خدا إنشاءالله از تو بگذرد، من را ببخش اگر اشتباهی کردم. اینها افسانه نیست، اگر برویم زندگی ائمّه علیهم السّلام را ببینیم اینها موج میزند، اینها سیره است نه تاریخ. یک بار نیست، مکرّر است. این مرد که ناامید نمیشود.
آن لحظهای که صورت مبارک اباعبدالله الحسین علیه السّلام روی خاک بود، دیگر نمیتوانست بلند بکند، در روایت است که چند بار خواست جا به جا بشود «السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التَّرِیبِ»[۱] دیگر این بدن حرکت نمیکند ولی زبان حرکت میکند. امام که ناامید نمیشود. بلافاصله فرصت را غنیمت شمرد به محضر حق اینطور عرض کرد: «اللَّهُمَّ أَنْتَ مُتَعَالِی الْمَکَانِ عَظِیمُ الْجَبَرُوتِ»[۲] همین بحث ناامیدی در آن است. «غَنِیٌّ عَنِ الْخَلَائِقِ» اینجا را میخواهم عرض بکنم. «قَرِیبٌ إِذَا دُعِیتَ» هر کسی تو را صدا بزند، تو نزدیک هستی، سریع جواب میدهی. هر کسی حال آن لحظهی امام حسین علیه السّلام را میدید میگفت: شکست خورد، کشته داد، عزیزان او را کشتند، بیحرمتی کردند. کدام یک از دعاهای تو مستجاب شده است اینطور میگویی؟ امام عبد است. «قَرِیبٌ إِذَا دُعِیتَ»، «رَضا بِرضائِک صَبراً عَلی بِلائِک».
[۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۹۸، ص ۲۳۶٫
[۲]– المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ص ۵۴۴٫
پاسخ دهید