این بیعت، رأی مردم، نظر مردم چه اهمّیّتی دارد؟ اصلاً اهمّیّت دارد؟ اهمّیّت مستقل دارد؟ مشروعیّت میآورد یا مشروعیّت نمیآورد؟ مردم اگر رأی بدهند، آن حاکمیّت مشروع میشود، اگر رأی ندهند آن حاکمیّت نامشروع میشود؟ چند درصد مردم باید رأی بدهند؟ یک نفر، ۱۰۰ نفر، پنج درصد، ۵۱ درصد، ۸۰ درصد؟ آن کسانی که رأی نمیدهند باید چه برخوردی کرد؟ آزاد هستند که هر کاری خواستند انجام بدهند یا باید قوانینی را رعایت کنند، تعهّداتی بدهند؟ سازماندهی شدند یا فردی هستند؟
ما بخواهیم بر سر یک جایی بزنیم کافی است یک امیر المؤمنینی درست کنیم، بگوییم امیر المؤمنین روایات فراوانی فرمود که بیعت با من اختیاری است، میشود چماق خوبی درست کرد. حالا من چند مورد را میخوانم ملاحظه بفرمایید. مثلاً فرض بفرمایید یک مقدّمهای فرمودند که خود امیر المؤمنین در دورهی خلفا دچار مظلومیّت شد، به گونهای که فرض کنید علی بن حاتم گفت: من هیچ وقت آنقدر دلم برای علیّ بن ابیطالب نسوخت مثل آن روزی که او را به سمت مسجد کشاندند، حالا حضرت را چگونه به مسجد بردند که او اینگونه حرف میزند «مَا رَحِمْتُ أَحَداً رَحْمَتِی عَلِیّاً حِینَ أُتِیَ بِهِ مُلَبَّباً»[۱] آن روزی که علی را کشاندند بردند، هیچ روزی مثل آن روز دل من برای علی نسوخت. که گفتند «فَقِیلَ لَهُ بَایِعْ» باید بیعت کنی. فرمود: اگر بیعت نکنم؟ گفتند تو را میکشیم.
یا از معاویه هم نقل است تو را چطور کشاندند و بردند و بیعت گرفتند؟ این مقدّمه هم بیان میشود برای اینکه بیعت اجباری خیلی بد است. بله، بیعت اجباری بد است منتها همهی مسئله این نیست. انتخاب باید آزادانه باشد. لذا امیر المؤمنین هم در نامهی اوّل فرمود: «وَ بَایَعَنِی النَّاسُ غَیْرَ مُسْتَکْرَهِینَ»[۲] مردم بدون کراهت بیعت کردند، اکراه نداشتند «وَ لَا مُجْبَرِینَ» مجبور نبودند، کسی اینها را مجبور نکرد که بیایید بیعت کنید «بَلْ طَائِعِینَ» خودشان خواستند «مُخَیَّرِینَ» خودشان مختار شدند، مخیّر شدند بپذیریم یا نپذیریم. یا فرمود: «أَنِّی لَمْ أُرِدِ النَّاسَ حَتَّى أَرَادُونِی»[۳] من سراغ مردم نرفتم تا وقتی مردم من را خواستند، خودشان خواستند من آمدم، نمیخواستند نمیآمدم. «وَ إِنَّ الْعَامَّهَ لَمْ تُبَایِعْنِی لِسُلْطَانٍ غَالِبٍ» عموم مردم به خاطر یک قدرتی که من فشار بیاورم، یک لشکری که من بیاورم با من بیعت نکردند، من لشکرکشی نکردم، در خانهی کسی آتش نبردم، کسی را نترساندم. پس بیعت امیر المؤمنین اختیاری بوده است، آزادانه بوده است، اکراهی نبوده است، حداقل ادّعای امیر المؤمنین در این نقل نامهی اوّل نهج البلاغه این است.
یا مثلاً فرض کنید زور بالا سر مردم نبود یا رشوه به کسی ندادیم «وَ إِنَّ الْعَامَّهَ لَمْ تُبَایِعْنِی لِسُلْطَانٍ غَالِبٍ» نه زور پشت ماجرا بود یا چیزهای دیگر یا «وَ لَا لِعَرَضٍ حَاضِرٍ» مثلاً من رشوهای، پولی، چیزی، مال دنیایی باشد. حضرت امتناع کنندگان را هم آزاد گذاشت. این بخشی از حق است، ولی وقتی شما این را بحث کنید، بعد بگویید چون فرصت نیست، بعضی نکات هم وقت نمیکنیم بگوییم. این شناخت از امیر المؤمنین نشد. این یک کاریکاتور است برای اینکه چماق کرد و بر سر دیگران زد.
[۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۲۸، ص ۳۹۳٫
[۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۶۳٫
[۳]– همان، ص ۴۴۵٫
پاسخ دهید