«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏»[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۳]

ولایت امام معصوم علیه السّلام  

عرض کردیم وقتی اهل بیت بخواهند جامعه بسازند یا جامعه‌ای که اهل بیت بخواهند بسازند، مردم در رفتار با همدیگر یک عقایدی دارند که روی رفتار آن‌ها بروز می‌کند. آن تفکّر آن‌ها رابطه و عمل می‌سازد. چهار مورد اصلی ولایت و برائت و تقیّه و انتظار است. ما در بحث ولایت هستیم.

مختصر عرض کردیم که ولایت در اعتقاد یعنی شما در همه چیز ولی خدا، امام معصوم را به خود مقدّم بدانید. در محبّت، در اراده، در فکر و در همه چیز که اتّفاق بیفتد. جان من فدای جان او، ناموس من فدای ناموس او، اراده‌ی من فدای خواسته‌ی او. اگر محبّت به چیزی دارم که او دوست ندارد، باید چیزی که او دوست ندارد دوست نداشته باشم و برائت پیدا کنم و این اتّفاق افتاده است.

در صحنه‌ی کربلا، یک حادثه‌ی عجیبی رخ داده است. چند برادر مقابل هم قرار گرفتند. یک پدر مقابل نُه پسر خود قرار گرفته است. زهیر بن سلیم ازدی. پدر با یک پسر خود این‌ طرف (طرف سپاه امام حسین)، نُه پسر آن طرف (طرف سپاه دشمن). یکی از آن پسرها تیر بر سینه‌ی پدر خود زد! از این عجیب‌تر… گاهی انسان نگاه می‌کند، آن صحنه‌ای که ما تا به حال هیچ وقت…

گریه برای سیّد الشّهداء علیه السّلام

بنده تا به حال نشده که بتوانم عُشر معشار روضه‌ی سیّد الشّهداء را بیان کنم. امید هم دارم برای آن چیزهایی که به مستمعین نگفتم و در خود دفن کردم سیّد الشّهداء به من نظر کند. گفتن بعضی از چیزها ممکن است هتک حرمت به سیّد الشّهداء باشد. حضرت زهرا سلام الله علیها راضی نباشد. خوب است که در جلسات وقتی اسم حضرت می‌آید ما تاب و توان نداشته باشیم که کار به جاهای سخت‌تر برسد. من این کار را کردم؛ اشعاری که شاعرها نزد حضرت صادق خواندم را یک بار بررسی کردم، شعرای مجالسی که ذکر شده است. اصلاً هنوز به اصل روضه نرسیده یا امام صادق صیحه زده است یا دختر ایشان. اصلاً مجلس تعطیل شده است.

مرحوم میر حامد حسین هندی اعلی الله مقامه الشّریف که تاریخ تشیّع مثل او را در مبانی علم امامت ندیده است -ما فکر می‌کنیم مثلاً چهار جلسه در روز برای سیّد الشّهداء گریه کردیم هنر کردیم- کسی است که برای پیدا کردن یک کتاب در دفاع از امیر المؤمنین یک سال نوکری کرده است و دست او فلج شده است. وقتی در مجلس می‌نشست به روضه خوان می‌گفتند آقا در جلسه است، روضه‌ی علی اکبر نخوانید و حتّی اسم او را نبرید، تحمّل ندارد، می‌میرد و این مرجع را از دست می‌دهیم. روضه‌ی علی اکبر را نخوان. نه این‌که خیلی سوزناک روضه نخوان، نه، حتّی اسم ایشان را هم نیاور، چون آقا نمی‌تواند تحمّل کند! یعنی مجلس اهل بیت باید ما را به این سمت ببرد. یعنی ما کمک کنیم روضه خوان‌ها به سمت چیزهایی نروند. اقلّ ضرر آن این است که وقتی اسم سیّد الشّهداء می‌آید ما منتظر چیز خشن‌ترین باشیم. فرمود: «أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَهِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَرَ»[۴] اسم من بیاید دل‌ها می‌لرزد، دیگر نیاز به چیز دیگر ندارد. یعنی شما باید کاری کنید که مثل من جرأت نکنم هر حرفی را بزنم و نیاز هم نباشد. برای اسم سیّد الشّهداء کسی گریه کند باید خیلی به ولایت حضرت رسیده باشد.

شهادت عمرو بن قرظه بن کعب انصاری

دو تا برادر در کربلا مقابل هم قرار گرفتند. این مقدّمه را برای این گفتم که ما نمی‌توانیم روضه‌ی سیّد الشّهداء را به زبان بیاوریم. من توصیه می‌کنیم با اسم ایشان گریه کنید. با همین که گفتند رفت «بَکَى بُکَاءً عَالِیا»[۵] شما گریه کنید، دیگر نیاز نیست بگویند چه دید که «بَکَى بُکَاءً عَالِیا». همین که امام گریه کرد ما هم با او گریه کنیم؛ ولایت همین بود. آن صحنه را بعضی‌ها دیدند. حالا این‌قدر لطیف حرف بزنند عجیب است.

 قرظه بن کعب انصاری از یاران امیر المؤمنین و پیغمبر است، بعد از ابو موسی اشعری -که امیر المؤمنین او را عزل کرد- او را حاکم کوفه کرد و حضرت از مدینه به بصره رفت و با اصحاب جمل جنگید. وقتی از بصره به کوفه برگشت خود او حاکم کوفه هم شد. (با حفظ سمت که حاکم جهان اسلام هم بود، حاکم کوفه هم شد) قرظه بن کعب… از یک خانه‌‌ی نوکر امیر المؤمنین -هر لحظه ما و فرزندان ما باید برای اهل بیت ضجّه بزنیم- یک علی و یک عمرو بود که علی در سپاه دشمن و عمرو در سپاه سیّد الشّهداء بود. وقتی برادر او، عمرو شهید شد علی به سیّد الشّهدا ناسزا گفت (معاذ الله) و گفت برادر من را جهنّمی کردی. شما اعتقاد او را ببینید! این جزء آن گروه‌هایی است که با اعتقاد به کربلا آمدند. یکی برای پول آمد و یک عدّه هم «یَتَقَرَّبونَ إلی اللهِ بِدَمِه»؛ «فَأَتَقَرَّبَ إِلَى اللَّهِ بِدَمِه‏»[۶] شعار ایشان… چون گریه کرد. صورت او خیس اشک شد و به سیّد الشّهداء گفت برادر من را جهنّمی کرد (معاذ الله) و از تو راضی نیستم. یعنی یاری سیّد الشّهداء را جهنّم… یعنی اعتقاد این‌قدر خراب شد! از خانه‌ی چه کسی؟ از خانه‌ی یار امیر المؤمنین!

این برادری که این‌جا (طرف سپاه امام حسین علیه السّلام) بود یک رجزی خوانده است که بسیار سوزناک است. گفت من وسط میدان می‌آیم، پسر قرظه بن کعب انصاری هستم، شمشیر که به دست بگیرم کسی نمی‌تواند مقابل من قرار بگیرد. «ضَربَ غُلامٍ غَیر نَکسٍ شاری‏»[۷] با شمشیری که به دست دارم مانند برگ خزان همه‌ی شما را می‌ریزم (همه را از بین می‌برم) بعد گفت: «دونَ حُسَین مُهجَتی وَ داری‏» خون قلبم و خون زندگی‌ام فدای سیّد الشّهداء. یعنی شما آن صحنه را ببینید!

امامت یعنی هدایت به امر

این‌ها چه زمانی این‌ها را حساب کردند؟ این‌ها همه شاعر بودند؟! این معنای اوّلیّه‌ی ولایت است که اعتقادی است. این معنای اوّلیّه‌ی ولایت چون لازم بود عرض کردیم که ریشه‌ی آن از کجا است. چه می‌شود که آدم به این‌جا برسد؟ عرض کردیم ریشه‌ی آن قرب به خدا است، امام چنان به قرب خدا می‌رسد که هیچ چیزی از خدا ندارد و همه‌ چیز خدا است. برای همین است که شما خدا می‌بینید. بعد عرض کردیم که امامت امام از کجا می‌آید. امامت امام هم از سر همان قرب به خدا که ولایت مطلقه پیدا می‌کند. روح امامت امام حافظ شریعت بودن نیست، با این‌که این است. اصل آن معلّم امّت بودن نیست، این‌ها ذیل آن است. مانند کسی که فوق تخصّص جرّاحی قلب است بعد بگویید بهیاری بلد است؟ پرستاری بلد است؟ می‌تواند آمپول بزند؟ یعنی اصل امامت چیست؟ این نیست که معلّم است، مفسّر است یا حافظ شریعت است. امام‌ همه‌ی این‌ها هست، آن چیزی که اصل است این است که هدایت به امر دارد. توضیح دادیم و ادلّه‌ی آن را عرض کردیم به این معنا که امام عالم را نگاه می‌کند و ذرّه‌ای در جایی استعداد پیدا کند خود او چون امام مظهر اسم ربّ پرورگار است، پرورش می‌دهد، رشد می‌دهد و ظرف را پر می‌کند. برای این‌که این‌ جا بیفتد عرض کردیم نمونه‌ی آن جناب حرّ است که هم پرده برداری از امامت امام است و هم این‌که اگر کسی رو به اهل بیت کند… شما اگر می‌خواهید اخلاق امام را بشناسید، اخلاق سیّد الشّهداء را بشناسید، بسیار منصوص، دقیق و روایی، بروید دعاهای اهل بیت را ببینید. هر چه اهل بیت به خدا می‌گویند خود آن‌ها در ارتباط با خلق انجام می‌دهند. «عَادَتُکَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِین‏»[۸] خود او همان کار را خواهد کرد. «بَابُکَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِین‏» کافر حربی هم اگر در بزند او را رد نمی‌کنم. «وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَه»[۹] نیاز نیست خیلی این طرف و آن طرف بروی، به سمت این‌ها رو کنی نزدیک هستی. از آن لحظه‌ای که حرّ خواست توبه کند تا بیاید تا به جایی برسد که سیّد الشّهداء برای او مداحی کند، معلوم نیست، شاید یک ربع شده باشد. «وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَه» حالا شما این ادعیه را بررسی کنید و ببینید نسبت شما با امام زمان چطور است.

بعد از این مرحله… این‌ها مباحث اعتقادی ولایت بود که اگر می‌خواستیم ادامه بدهیم باید تا آخر دهه توضیح می‌دادیم. این ولایت در معنای اعتقاد در صحنه‌ی عمل هم می‌آید. مانند چه چیزی؟ مانند این‌که شما توحید خدای عزّوجل را که قبول می‌کنید چون توحید را اعتقاداً قبول کردید می‌فهمید باید عبادت کنید. نماز می‌خوانید، نماز یک فعل است، در احکام است، منتها چرا نماز می‌خوانید؟ چون توحید را قبول دارید. چرا روزه می‌گیرید؟ چون توحید را قبول دارید. چرا حج می‌روید؟ چون توحید را قبول دارید.

تولّی: دوستی با اهل بیت و دوستان اهل بیت

 حالا به این ولایت اعتقاد پیدا کردیم یک سری عمل بر ما واجب می‌شود؛ از جمله تولّی. خدا می‌داند ما این تولّی را درست انجام دهیم جامعه‌ی شیعه با هیچ جا قابل قیاس نمی‌شود. تولّی یعنی چه؟ یعنی با اهل بیت، با دوستان خدا که سر حلقه‌ی همه‌ی آن‌ها اهل بیت هستند و دوستانِ دوستان خدا طوری انسان دوستی و ابراز محبّت کند که انگاه خواهر و برادرِ پدر و مادر مشترک است. آن چیزی که همه چیز خود را باید فدای امام کنم اعتقاد است و در عرصه‌ی دوستی باید هم با او دوست باشم و هم با دوستان او. ارزش دوستی با دوستان اهل بیت مانند دوستی با خود اهل بیت است. چون جهت آن چیست؟ این است که این محبّ امیر المؤمنین است. به من می‌گویند شما راجع به بعضی از امامزاده‌ها سخنرانی می‌کنید و راجع به این‌که خوب عمل نکردند می‌گویید… -شاید من سی جلسه راجع به ظلم‌هایی که بعضی از امامزاده‌ها به اهل بیت کردند صحبت کردم- می‌گویند شما راه می‌روید امام زاده‌ها را چه کار می‌کنید؟ می‌گویم هر جا یک گنبد کوچک ببینم می‌روم. می‌گویند چطور؟ می‌گویم نیازی نیست که شما آن‌جا را بشناسید. این‌جا هم احتمالاً پسر موسی بن جعفر است، نوه‌ی موسی بن جعفر است، نوه‌ی امام هادی است. من به حرمت امام هادی می‌روم. لذا فرض کنید در آن قبر هیچ کسی هم نبود. حرمتی که من برای امام هادی قائل شدم مهم نیست. غرض عرض ادب به محضر امام هادی است. گفتند این‌جا نوه‌ی امام هادی است، فرض کنید نیست. من که آن‌جا نمی‌رفتم نماز هفت و نیم رکعتی خلق کنم و بگویید چرا عبادت درست می‌کنید؟! یک عبادت جدید که خلق نمی‌کنم، یک مناسک جدید که درست نمی‌کنم. به آن‌جا می‌روم نماز می‌خوانم، همه جا می‌شود نماز خواند. به آن‌جا می‌روم زیارت جامعه برای امام معصوم می‌خوانم. ثواب آن را اهدا می‌کنم. آیا امام معصوم این محبّت را از من قبول نمی‌کند؟ مگر می‌شود قبول نکند. آن بحث سر اعتقاد یک چیز که اشکالاتی وارد است، امّا در عمل یک چیز دیگر است. این بحث احترام به سادات… نگفتند حتماً باید عالم سیّد باشد، حتماً باید خیلی متّقی باشد. اگر متّقی باشد یا عالم باشد که خود او به اسم این شأن احترام دارد. به سیادت سیّد باید احترام گذاشت. لزوماً مرجع تقلید او نمی‌شود، انسان دین خود را از مرجع تقلید خود می‌گیرد، فقط به جهت این‌که او با اهل بیت نسبت دارد، فرزند اهل بیت است. شما اگر دوست خود را دوست داشته باشید بچّه‌ی او را تحویل می‌گیرید. این‌ها از مصادیق این تولّی است، منتها مصادیق این تولّی گسترده است.

 ببینید ما در زیارت جامعه این‌طور می‌گوییم: «فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ»[۱۰] به این عطف کرده است «وَ مَعْرِفَهِ أَوْلِیَائِکُم» همان‌طور که به امیر المؤمنین عشق می‌ورزید به حرمت امیر المؤمنین باید به شیعه‌ی امیر المؤمنین هم عشق بورزید. واقعاً اگر جامعه‌ی ما همین یک کار را می‌کرد این‌قدر دعوا پیش می‌آمد؟ چک هم را پاس نکنند و به هم نارو بزنند. کسی که چک یک شیعه را پاس نمی‌کند در تشیّع و تولّی و ولایت او حرف است (اشکال وجود دارد). چطور به شیعه‌ی امیر المؤمنین خیانت می‌کند! این‌که عرض می‌کنم جامعه ساز است، یک وقت می‌گویند دزدی نکنید این یک میزان قدرت در بازدارندگی دارد. یک وقت می‌گویند این دزدی که می‌کنید انگار از خانه‌ی حضرت زهرا دزدی کردید.

توحید و ولایت در دوستی با دوستان اهل بیت

 این‌که عرض می‌کنیم اهل بیت چهار مورد قرار دادند که جامعه‌ی شیعه آماده شود که امام زمان تشریف بیاورد. فکر کردیم امام زمان روحی له الفداء تشریف بیاورند چهار تا آیه اضافه می‌کنند؟ مثلاً می‌گویند تا به حالا هر چه نماز خواندید غلط است حالا نیم رکعت اضافه بخوانید؟ نه، احکام اصلی که جا به جا نمی‌شود. نه، عقل ما کمی کامل‌تر می‌شود و می‌فهمیم اگر می‌خواهیم به جایی برسیم، این شیعه، آن شیعه‌ی امیر المؤمنین… خیلی دوست داشتیم یک روزی ما به حضرت زهرا عرض ادب می‌کردیم و خدمت می‌کردیم. به یک شیعه‌ی حضرت زهرا خدمت کنید انگار به حضرت زهرا خدمت کردید و چقدر قدرت این بیشتر است! به یک مرد در خانه بگویند با همسر خود بدرفتاری نکن. بگویند می‌دانید داد زدن سر حضرت زهرا سلام الله علیها یعنی چه! داد زدن سر محبّ حضرت زهرا مانند داد زدن بر سر خود حضرت زهرا است. ببینید چقدر بازدارنده است، عمل درست می‌کند. آن وقت در آن توحید و ولایت است. یعنی یک وقتی من در خانه با زن و بچّه‌ی خود خوش اخلاق هستم، قصد قربت نکردم. همین‌طور با هم خوب هستیم، ولی وقتی به همسر خود به عنوان کنیز حضرت زهرا خدمت می‌کنم هر لحظه دارم عبادت می‌کنم، یعنی هم رشد دارد و هم دارم عبادت می‌کنم. به یک نفر آب می‌دهم چون این محبّ سیّد الشّهداء است. در حالت عادّی هم شما در خانه سفره پهن می‌کنید، ولی آن‌جا سفره پهن می‌کنید چون به کنیز حضرت زهرا خدمت کنید، یعنی تمام اعمال و رفتار آدم جهت پیدا می‌کنید. در اعمال انسان نیّت می‌آید.

یکی از خسارت‌های بزرگ ما در قیامت که آن روز «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْر»[۱۱] حسرت می‌خوریم این است که می‌گویند خیلی کارها کردید، مثلاً گربه‌ی گرسنه دیدید غذا دادید، قصد قربت می‌کردید. یعنی کار کردی ولی فایده ندارد؛ بی‌نیّت، بی‌توجّه. بچّه‌ی خود را به مدرسه می‌برید و پنج میلیون هم خرج می‌کنید. بچّه‌ی شما است دیگر، باید ببرید. در آن حالت می‌گویید من می‌خواهم شیعه‌ی امیر المؤمنین درست تربیت شود. این‌طور عمل شما عبادت می‌شود. کار هم که می‌کنید که این پول را تأمین کنید دارید عبادت می‌کنید. این که عرض می‌کنم… تا اعتقادات ما درست نشود در جلسه می‌آییم و گریه می‌کنیم، به یک مشکل می‌خوریم، حاجت نمی‌گیریم و ناراحت می‌شویم. موارد زیادی است که یک روزی تمام مجالس تهران را بغل منبر می‌نشست، ولی الآن یک جلسه هم نمی‌رود و با هم قهر کرده است، چون اعتقاد او مشکل دارد. اگر اعتقاد درست باشد می‌فهمد که هیچ چیزی در این عالم… ما در این عالم، در ملأ اعلاء کور نداریم، هیچ چیزی مخفی نیست و هیچ چیزی هم بی‌نیّت به درد نمی‌خورد. می‌خواهیم نیّت کنیم چه کار کنیم؟ توحیدی نیّت کنیم خیلی کار مشکلی است. پیغمبر نیستیم، ولی محبّت حضرت زهرا، امیر المؤمنین، امام حسن، امام حسین این‌ها راحت‌تر است، ما را راحت‌تر راه می‌اندازد. به جای این‌که بگوییم با همسر خود بد اخلاقی نکن به او توجّه می‌دهیم که یک خانه از خانه‌های محبّین… امام سجّاد یک روز فرمود: بیست خانه هم ما را دوست ندارند! شما یک کار کنید که در خانه‌ی شما اهل آن خانه… شما هئیتی هستید یک کاری کنید که همسر و بچّه‌ها شما هیئت را دوست داشته باشند. امام سجّاد یک روز گله کرد که بیست خانه ما را دوست ندارند. نیّت کنیم که در خانه‌ی ما همه عاشق امیر المؤمنین شوند، باج بدهیم عاشق امیر المؤمنین شوند. چون در این ابراز ولایت نسبت به اهل بیت است نیّت دارد، همه عبادت است، ثانیه‌ی آن عبادت می‌شود.

 این زندگی محدود دنیا چطور با زندگی ابدی آخرت متوازن می‌شود؟ مگر این‌که به اهل بیت نسبت بدهیم. عمل ما که بالا نمی‌رود. شخصی کنید چیزی در آن نیست. غیر از این‌که وقتی محبّت است، ممکن است حواس آدم در نماز نباشد. بعد از نماز باید ببینید چه شد، یک دفعه نماز تمام شد! ولی محبّت به اهل بیت چون یک چیز قلبی است نمی‌شود بگویید بی‌توجّه است. باید توجّه داشته باشید که دارید به محبّ حضرت زهرا خدمت می‌کنید. یعنی هم در آن حضور دارد، هم نیّت دارد، هم انسجام ایجاد می‌کنید، هم همه‌ی اهداف یک طرف است.

اگر این‌طور باشد… یکی از دردهای من همیشه این است که هیئت‌ها با هم رقابت می‌کنند. اگر ما ولایت اهل بیت داشته باشیم وقتی در حرم سیّد الشّهداء دعا می‌کنیم، می‌گوییم خدایا به همه‌ی عزاداران سیّد الشّهداء اخلاص بده که خود را فقط خرج امام حسین کنند. به همه‌ی منبری‌ها اخلاص بده و به دل آن‌ها بتابان آن چیزی که صالح است بگویند. روضه‌خوان‌ها آن چیزی که مرضی رضای حضرت زهرا است بگویند. می‌گویند مجلس کناری همه گریه کردند، بگوییم الحمدلله مجلس ارباب ما گرم است، یعنی با هم رقابت نمی‌کنند! گاهی روی دیوار شش تا اطلاعیّه روی هم زدند، این برای بی‌توجّهی است! اگر در یک مسیر باشیم تزاحم نیست، استکاک نیست. مقابل هم قرار بگیریم به هم می‌خوریم. یک عدّه می‌خواهند بیایند، یک عدّه می‌خواهند بیرون بروند همه به هم می‌خورند. اگر همه یک جهت باشند عرض هم که باز است و راه به سمت خدا بسته نیست، اصلاً دعوا نمی‌شود. سی هزار تا مجلس در تهران است، الحمدلله، إن‌شاءالله صد هزار نفر بشود. إن‌شاءالله صد میلیارد نفر محبّ اهل بیت باشند. عالم برای سیّد الشّهداء بمیرند، عالم یکپارچه اشک بریزند. مثل این می‌ماند که بگوییم خدا کند یک وقت به حرم برویم خلوت باشد! ولی إن‌شاءالله هیچ وقت جا نباشد ما برویم. إن‌شاءالله در خانه‌ی ارباب ما شلوغ باشد. او دیگر خود را نگاه نمی‌کند. ببینید به جامعه انسجام می‌دهد.

(این در موقعی است که ما می‌خواهیم ابراز کنیم. آن‌جایی که می‌خواهیم ابراز کنیم و عمل کنیم باید خود را فدا کنیم. در دریافت نباید توقّع داشته باشیم. این یک خطر است که بگویم همه من را محبّت حضرت زهرا حساب کنند. هر جا می‌روم باید همه من را تحویل بگیرند. نه، من در عمل باید این کار را بکنم و إن‌شاءالله همه متوجّه شوند.)

کرامت وسیع اهل بیت علیهم السّلام

 از کجا دارم این را می‌‌گویم؟ اهل بیت که در کرامت در عالم نظیر ندارند موقع دریافت ارزن را دریا می‌بینند. یکی از ویژگی‌های اهل بیت این است، ویژگی آدم کریم این است که در افاضه دریایی می‌بخشد و در دریافت از کسی توقّع ندارد. امام حسن سلام الله علیه لحظه‌ی آخر عمر خود گریه می‌کردند. سیّد الشّهداء عرض کردند حسن جا چرا این‌طور گریه می‌کنید؟ حضرت فرمود: نمی‌دانم خدا این را قبول می‌کند یا نه. یعنی فقط کریم با مردم نبود، با خدا هم کریمانه رفتار می‌کند. هر چه خدمت کرده است اصلاً نمی‌بیند! یعنی خدا نکند این کاری که ما عرض کردیم انجام دهیم و بعد نسبت به خود مغرور شویم. خود را نمی‌بیند و در دریافت کرم و لطف از دیگران بی‌توقّع است. چرا؟ چون صاحب کار کسی دیگر است. من در این جلسه آمدم و نگفتم دست شما درد نکند. خاک بر سر من اگر برای شما آمده باشم، من نوکر شما هستم، ولی به این جهت که شما نوکر حضرت زهرا هستید، صاحب جلسه کسی دیگری است. اصلاً از شما توقّعی ندارم. نه عمل خود را باید ببینم و نه از شما باید توقّع داشته باشم. این چیزی که شما می‌بینید امام صادق فرمود: امیر المؤمنین بین بهشت و جهنّم ضجّه می‌زد، خود را بین بهشت و جهنّم می‌دید و ضجّه می‌زد که وارد جهنّم نشود. مگر می‌شود؟ ما ادب امیر المؤمنین نسبت به حضرت حق را درک نمی‌کنیم، ولی به ما یاد می‌دهد که ما نسبت به امیر المؤمنین چطور باید ادب کنیم. در دریافت از دیگران چطور باید توجّه کنیم.

همین حرّ که قربان صدقه‌ی حضرت زهرا نرفت، از یک فحش دادن کفّ نفس کرد و دست او را گرفتند. این هم یک مورد نیست، چند مورد شما شنیدید. شما داستان عیسی جلودی را شنیدید. وقتی می‌خواست وارد خانه‌ی امام رضا سلام الله شود برای این‌که هتک حرمت کنند و لباس بانوان را ببرند، حضرت رضا جلوی در ایستاده بود. چند بار حضرت فرمود برگرد. آخر سر (حضرت) فرمود: خود من می‌روم و لباس‌ها را می‌آورم. وقتی حضرت در خراسان ولی عهد شد، یک روز که وارد شد تمام آن نوکرهای سلاطین که یک روزی به دست آن سلاطین ذلیل و بدبخت بودند… در خانه‌ی اهل بیت است که «إرْفَعْ رَأْسَک»‏[۱۲] دارد، وارد شد و دید سفره‌ی چرمی انداختند و می‌خواهند گردن او را بزنند. فرمود به حرمت من از این بگذرید. گفتند آقا این همان است که لباس زنان بنی هاشم را در آورد و می‌خواست در خانه‌ی شما هم بیاید. حضرت فرمود: روی ما را زمین ننداخت و وارد خانه‌ی ما نشد. امام در دریافت ارزن را دریا می‌بیند. بعد بچّه‌ی هیئتی به پدر خود می‌گوید برای من چه کار کردی؟! (معاذ الله). ببینید این‌ها اصلاً اشکال ولایی دارد. به مادر خود می‌گوید مگر برای من چه کار کردی؟! برای تو چه کار کرده است؟! یک دقیقه برای تو شب نخوابیده باشد الی الابد عبد او هستی!

کار برای رضای خدا و حبّ اهل بیّت

لذا این بحث ولایت که اعتقادی است باید با این سه ویژگی در عرصه‌ی عمل بیایید. همه‌ی رفتار هم آن‌جا که می‌خواهم فعلی انجام دهم، آن‌جا که امکان دارد باید بر اساس ولایت باشد. بر اساس ولایت باشد عمل آن دوستی می‌شود «عَلَی حُبِّ الحُسَینِ»؛ «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ».[۱۳]

 من یک چیزی عرض کنم. چون کلاس ما پایین است، غدیر که می‌شود می‌گویند یک غذا بدهید یک میلیون غذا به شما می‌دهند، همه انبیاء را گویا غذا دادید. این برای چرتکه‌ای‌ها است! نمی‌گویم غلط است، ولی برای چرتکه‌ای‌ها است. خدا در قرآن این‌طور برای حضرت زهرا اسم نبرده است. فرمود: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ» اگر سطح ما بالا بیاید می‌گویند روز غدیر به نیّت حضرت زهرا «علی حب الزّهرا» اطعام کنید. این فرق دارد با این‌که بگویید یک میلیون، صد میلیون، انگار عالم را غذا دادید. اصلاً ببینید حرارت آن چقدر فرق می‌کند. آن روز شما نیّت کنید می‌گویید علی حب الزّهرا سلام الله علیها می‌خواهم این کار را بکنم. این‌که شما زیارت عاشورا را…

 ما یک نشستی قبل از ماه محرّم داشتیم، سه به یک، هر یکی از سادات «لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ‏»[۱۴] سه سیّد و یک نصفه شیخ به این نتیجه رسیدند که محور بحث زیارت عاشورا باشد؛ هر کسی از زاویه‌ای. شما به زیارت عاشورا توجّه کنید «فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَهِ أَوْلِیَائِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَرَاءَهَ مِنْ أَعْدَائِکُم‏»[۱۵]، «مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ» ولایت، برائت، امام زمان، انتظار، تقیّه، اوّل و ثانی و فلان. از یک حد بیشتر پرده را باز نمی‌کنم (خیلی آشکارا سخن نگفت). زین العابدین صلوات الله علیه در مجلس یزید هم پرده را زیاد باز نکرد (خیلی آشکارا سخن نگفت). این زیارت عاشورا را اگر جلوی خود بگذاریم، اخلاق و اعتقاد و فقه و همه چیز از آن معلوم می‌شود اگر به آن توجّه کرد. شاید هم برای همین این‌قدر اجر در زیارت عاشورا قرار دادند.

وقتی همه‌ی افعال من علی حبّ الله و حبّ رسول الله و حبّ اهل بیت باشد اوّل این‌ حبّ بدجور آدم را گرم می‌کند. آدم خسته باشد اگر به آدم بگویند مثلاً برویم فوتبال بازی کنیم می‌گویید خوابم می‌آید، ولی وقتی می‌گویند می‌آیید به جلسه‌ی حضرت زهرا برویم و کمک کنیم خواب از سر آدم می‌پرد. یعنی خدا ما را این‌طور طرّاحی کرده است که موتور محرّک ما، سوخت موتور ما محبّت اهل بیت است، راه می‌افتد. در طول سال خدایی نکرده پدر آدم از دنیا برود سه، چهار یا پنج وعده برای او مجلس نمی‌گیرند که گریه کنند. با این‌که محبّت به پدر هم شرعی است و هم شعبه‌ای از ولایت اهل بیت می‌تواند باشد. آن‌ها هم محبّت است. امام باقر فرمود: اگر دل شما با نام حضرت زهرا شاد می‌شود مادر خود را دعا کنید. بالاخره با پاکی به شما رسیده است.

تولّی و محبّت واقعی نسبت به اهل بیت

حالا این چیزی نیست که شیعه‌ها گفته باشند. دو تا مثال عرض می‌کنم که ببینید. منتها بقیّه نخواستند قبول کنند. یک روایتی داریم «کنا (إنّا) نَبورُ أولادنا بحبّ علیِّ بن أبی طالب»[۱۶] ما بچّه‌های خود با محبّت امیر المؤمنین صلوات الله علیه آزمایش می‌کردیم. طبیعتاً اهل سنّت باید بگویند این روایت صحیح نیست. چرا؟ چون بعضی از ائمّه‌ی آن‌ها مشکل ژنتیکی پیدا می‌کنند. بعضی از این‌ها متأسّفانه مادرهایی با روابط عمومی بالا داشتند. طبیعتاً باید بگویم درست نیست.

ابن الجزری از محدّثان مهم قرن هشت و نه است. این قاریان که قرآن می‌خوانند و اختلاف قرائت می‌خوانند همه روی کتاب او اختلاف قرائت می‌خوانند. این‌که اولی را اوله می‌گویند و امثال این‌ها، روی کار او و کتاب النّشر او است. یک کتاب به اسم «أسنی المطالب فی مناقب سیّدنا علیّ بن أبی‌طالب» دارد و این‌که او شیعه‌ی امیر المؤمنین هم نیست. روایات فضایل امیر المؤمنین را آورده است از جمله این. «کنّا (إنّا) نبور أولادنا بحبّ علیّ بن أبی طالب». بعد برای این‌که راجع به سند آن بحث کند، می‌گوید… بعضی چیزها سند می‌خواند. مثلاً می‌گویند این دارو سر درد را خوب می‌کند؟ کدام پزشک گفته است؟ کدام سایت معتبر گفته است؟ یک وقت طرف می‌گوید هر وقت سر من درد می‌کرد خوردم و حال من خوب شده است. پدر من هم هر وقت سر درد گرفته است خورده است و حال او خوب شده است. این دیگر سند نمی‌خواهد! سند چه وقتی می‌خواهد؟ شما نمی‌دانید چه خبر است؟ می‌گویید کدام پزشک گفته است؟ شماره‌ی نظام پزشکی داشت یا نه؟ پزشک تقلّبی نباشد! وقتی تجربه شد و تمام شد به جای این‌که در مورد سند آن حرف بزند می‌گوید: «وَ المشهورِ عِندَنا وَ المَعروف لَدَینا» می‌گوید امروز که قرن هشتم در قبیله‌ی ما رایج است. ما اگر ببینیم بچّه‌ای نسبت به امیر المؤمنین اهتمام ندارد، نسبت به مادر او بدبین می‌شویم. این‌که ما در روایات داریم که مادر خود را دعا کنید، به آن رسیدیم و تجربه کردیم.

از این عجیب‌تر ابن حجر عسقلانی است، آن کسانی که او را می‌شناسند. ابن حجر عسقلانی شیخ الاسلام است، سال ۸۵۲ مرده است. یک آدمی است که -شما همین نمایشگاه اردیبهشت که نمایشگاه کتاب است، در قسمت کتاب‌های عربی که بروید امکان ندارد که از ابن حجر کتاب نباشد- کتاب‌های او مهم‌ترین شرح صحیح بخاری از مهم‌ترین کتاب‌های رجالی است. آدم مهمّی است و به شیعه هم باج نمی‌دهد.

او یک خاطره تعریف می‌کند و می‌گوید دو نفر با هم دعوا کرده بودند و نمی‌دانستند حق با چه کسی است. پیش قاضی آمدند. این‌ها که داشتند با هم بحث می‌کردند قاضی که می‌خواست ببینید حق با چه کسی است، دید یکی از این‌ها نسبت به اسم امیر المؤمنین بی‌ادبی کرد. گفت این را در منبوذین بیندازید. منبوذین از نبذ می‌آید، یعنی کسانی که حرام زاده هستند. این را در حرام زاده‌ها بیاندازید و حق را به دیگری بیندازید.

ممکن است برای بعضی از مصالح به شما برسند به ویژه این‌که بعضی از بزرگانشان مشکل مادرشان حل شود و بگویند روایت اشکال دارد (نسب خود را پاک نشان دهند)، ولی از جهت تجربی این مجرّب است. حالا یک بچّه‌ی شیعه هیئتی مدام حرف از ولایت بزند و بعد بگوید برای من چه کار کردی! یا مثلاً زن به شوهر یا شوهر به زن بگوید مگر برای من چه کار کردی! این ولایت اشکال دارد. ولیّ شیعه، کسی که تولّی دارد همه چیز خود را خرج می‌کند، ولی در دریافت باید بی‌توقّع باشد. چون قرار شد نیّت کند. شما به آن زن حقّی ندارید، چون علی حبّ الزّهرا سلام الله علیها خدمت کردید و باید از او اجر بخواهید. اگر از این می‌خواهید که نیّت شما اشکال داشته است که بخواهید او ببینید که شما چقدر خدمت کردید. او باید ببیند، محبّت دیگران را باید بزرگ دید و محبّت خود را هیچ دید، چون صاحب آن کسی دیگر است.

 قبول کنید همین‌قدر که الآن فرصت بود اگر فقط همین یک نکته، یعنی تولّی واقعی… شما ببینید انتخابات می‌شود، قرآن می‌فرماید: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم‏»[۱۷] چرا؟ چون علی حبّ رسول الله و حبّ امیر المؤمنین به هم محبّت می‌کنند. این‌طور نباید پرده دری کنند. مسئولی که نسبت به شیعه‌ی امیر المؤمنین کم مایه است مشکل ولایت دارد. نمی‌خواهم بگویم در این دنیا، در تعریف شیعه نیست، ولی معلوم نیست در قیامت او را شیعه کند. هم باید یک سوزن به او بزنیم و هم یک جوال دوز به خودمان. نسبت به همسایه، نسبت به دوستان خود، نسبت به هم هیئتی‌ها خود، نسبت به هم محلّی‌های خود، نسبت به همکاران خود، نسبت به آن کسانی که با آن‌ها کاسبی می‌کنیم. خدا می‌داند وقتی می‌شنوم که مثلاً هشت میلیون، چند میلیون چک برگشتی داشتیم چقدر ناراحت می‌شوم. مگر مملکت یهودی‌ها است. این چک‌ها را یک شیعه به یک شیعه داده است و بعد ولایت هم دارد؟! دروغ می‌گوید کسی که چک بی‌محل به شیعه‌ی امیر المؤمنین می‌دهد. می‌خواهد او را اذیّت کند. مگر مملکت یهودی‌ها است که هشت میلیون چک برگشتی داریم! معلوم است که ما در خیمه‌ی سیّد الشّهداء آمدیم و (معاذ الله) مثل ضحّاک بن عبدالله وسط روز عاشورا هم رفتیم. مگر می‌شود آدم چک برگشتی به شیعه‌ی امیر المؤمنین بدهد! بعد هم شیعه هستم و گریه کن هستم، امّا گریه کردن برای اهل بیت که این همه اجر دارد علامت عاقبت به خیری نیست! چون نیّت لازم دارد و ما هم نمی‌دانیم.

نمونه برای شما بگویم. وقتی متوکّل لعین و ملعون امام هادی را وسط مجلس شراب برد و وادار کرد که حضرت شراب بنوشد و حضرت امتناع کرد، بعد متوکّل بی‌ادبی کرد و به جای این‌که کنیزکی بخواند گفت شما بخوان مجلس حال پیدا کند تا ما شراب بخوریم. حضرت شروع کردند و فرمودند: «بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ»[۱۸] منابع شیعه و سنّی نوشتند که متوکّل کلّی گریه کرد. حالا آیا گریه برای امام هادی کرد گناهان او پاک شد؟ نه، نیّت مهم است. منتها اهل بیت به ما گفتند که معمولاً برای سیّد الشّهداء گریه می‌کنیم. علی حبّ سیّد الشّهداء است دیگر. معمولاً این‌طور است، دیگر قید نزدند، ولی واضح است که قید دارد. شیخ صدوق می‌گوید روز عاشورا، عصر عاشورا دختر امام حسین نقل کرده است که یکی از آن کسانی که آمده بود غارت کند وقتی داشت زیور آلات ما را در می‌آورد گریه می‌کرد. حالا شما می‌گوید این که بر مصائب سیّد الشّهداء گریه کرده است اجر می‌برد؟! نه، گریه بی‌ولایت به درد نمی‌خورد. لذا هیئت بیایید و صبح تا شب گریه کنید بعد چک بی‌محل به مردم بدهید این اصلاً شیعه نیست! به درد نمی‌خورد! (معاذ الله) نان خوردن از سیّد الشّهداء است، در خیابان مردم به هم اعتماد نمی‌کنند، ولی بگویند این چهار نوبت جلسه می‌رود و گریه می‌کند مردم به احترام امام حسین به گریه کن امام حسین اعتماد می‌کنند. طرف یا زهرا می‌گوید و چک او… می‌داند که چک او برگشت خواهد خورد. این مسخره کردن اهل بیت است (معاذ الله)، ولایت نیست. این آدم ولایت ندارد. اتّفاقاً دارد آبرو می‌برد.

در محلّ ما یک بنده خدایی بود که یک طوری اذان می‌گفت که مردم فکر می‌کردند رادیو دو بار اذان گفته است. ۲۴ یا ۲۵ سال پیش بود. مؤذّن خیلی حرمت دارد. او شش ماه مؤذّن مسجد بود. آن سال‌ها ۶۳ میلیون شاید اندازه‌ی چند میلیارد حالا بود. آن موقعی که این اتّفاق افتاد خانه‌ی ۱۰۰ متری ۴ میلیون بود. انگار یک نفر ۱۷ خانه بالا بکشد! بعد او پول‌ها را برداشت و رفت. بعد می‌گفتند این مؤذّن بود. با این مؤذّن بودن برای خود دکان باز کرده بود! (معاذ الله) با گریه بر سیّد الشّهداء بین مردم حرمت پیدا کرده بود، بین مردم محترم شده بود. این خیلی خطرناک است. خدا نیاورد که ما هم (معاذ الله، نستجیر بالله) مایه‌ی شین اهل بیت شویم.

شهادت عبدالله بن حسن علیه السّلام در روز عاشورا

امروز و دیشب متوسّل به آقازاده‌ی کریم اهل بیت حضرت عبدالله روحی له الفداء هستیم. این آقازاده چند تا ویژگی دارد. شما در وصایای سیّد الشّهداء به حضرت زینب ببینید آیا آن موقعی که حضرت داشت وداع می‌کرد که سمت میدان بیاید دختران خود حضرت نبودند! دختران که لطیف‌تر هستند. این وصیّت را برای یک نفر کرد. یک نفر در خیمه است که چنان محبّتی به سیّد الشّهداء دارد که نمی‌تواند خود را نگه دارد. یک وابستگی عجیبی به حضرت دارد. از یک سالگی در دامان سیّد الشّهداء است. هم از امام حسین در ادعیه داریم که «کُنْتَ رَبِیعَ الْأَیْتَامِ»[۱۹] تو بهار یتیمانی، هم این (عبدالله) یتیم امام حسن است و هم یتیم امامِ سیّد الشّهداء است. امام حسین شیعه‌ی امام حسن است. هم این‌که امام حسن لحظات آخر عمر شریف خود به امام حسین فرمود: «کُن لأولادی خلفاً و والدا» برای بچّه‌های من پدری کن، برای بچّه‌های من پدر باش. نیاز نبود. آیا می‌شود سیّد الشّهداء به وجه اکمل این عمل نکرده باشد. این یک رابطه‌ی عجیبی بود. از یک طرف دل عبدالله، از آن طرف… وقتی خدا می‌خواهد آزمایش کند هر فردی در این عالم ابتلائات دارد. هر چه بگذرد این ابتلائات سنگین‌تر می‌شود که رشد کند.

 آخرین ابتلاء سیّد الشّهداء، آخرین آزمایش سیّد الشّهداء داغ این آقازاده است. شهدایی که در کربلا سر مبارک آن‌ها جدا شد جز دو سه مورد بعد از شهادت آن‌ها این اتّفاق افتاد. سه شهید در کربلا بودند که عملاً ذبح شدند. یعنی در حالی که زنده بودند این اتّفاق افتاد. یکی در آغوش حضرت، یکی روی سینه‌ی حضرت و یکی هم خود مولای غریب ما سیّد الشّهداء صلوات الله علیه. جلوی چشمان حضرت! امام به عالم اشراف دارد، ولی این جلوی چشم او (حضرت) بود. خواست به میدان برود به عمّه‌ی سادات فرمود: «احْبِسِیهِ یَا أُخْتِی‏»[۲۰] عبدالله را محکم نگه دار، عبدالله خیلی به من علاقه دارد. ثانیاً خانواده‌ی امام حسن از داغ آن روزی که پدرشان نتوانست از مادر خود دفاع کند ناراحت هستند. فرزند غیور است. یک داغی در گوشه‌ی دل این‌ها است که یک روز پدر ما نتوانست از مادر خود دفاع کند.

این را محکم نگه دار. زینب کبری با بقیّه‌ی مخدّارت فرق می‌کند. آن‌ها داخل خیمه هستند، ولی زینب کبری مدیر صحنه است. هم باید خیمه‌ها را داشته باشد، هم جانشین سیّد الشّهداء است. هم باید حواس او به قتله‌گاه باشد، هم باید حواس او به حضرت سجّاد باشد. برای همین وسط میدان است و دارد صحنه را می‌بیند. طبیعتاً برای این‌که خیال او راحت باشد باید عبدالله را با خود بیاورد و دست او را هم محکم گرفته است. لذا عبدالله هم دارد این صحنه را می‌بیند. این‌جا این‌قدر سنگین است که من نمی‌توانم آن را توضیح بدهم. نگاه کردند و دیدند آقای ما دائماً حرکت می‌کرد. چون ۴ هزار تیرانداز بودند و اگر کسی بایستد تیرها اصابت می‌کند، لذا باید دائماً حرکت کند. یک پهلوان رزمنده‌ای که تشنه است، داغ دیده است و جگر او سوخته است، از صبح درگیر است، از صبح جنگیده است و دائماً هم دارد حرکت می‌کند. «فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَه»[۲۱] یک لحظه مکث کرد که نفس تازه کند. من نمی‌توانم بگویم چه شد، ولی همین‌قدر عرض می‌کنم که «فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَن‏»[۲۲] آقا وقتی با صورت زمین خورد، امام زمان ما شاید این‌جا فرمود: «السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التَّرِیب‏»[۲۳] راوی می‌گوید نگاه کردیم و دیدیم مولای ما خواست از جای خود بلند شود از شدّت آن دو ضربه‌ی قبلی دوباره روی زمین برگشت. وقتی دشمن دید که آقا چند بار آمد بنشیند، ولی دوباره روی زمین برگشت، آمدند نزدیک شدند و شمشیرها به یک متری رسید، شمشیرها که بالا رفت اضطرار زینب کبری را گرفت. تا دید شمشیرها بالا رفت دست روی سر خود گذاشت «صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ (یا رسول الله)»[۲۴] عبدالله تا دید دست او آزاد شد دوید. «وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی‏»[۲۵] بعد برائت را ببینید، به کعب بن ابجر رو کرد و فرمود: «یَا ابْنَ الْخَبِیثَهِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی‏» آقا وقتی دوید و به سیّد الشّهداء رسید کار از کار گذشته بود و شمشیرها داشت فرود می‌آمد. این آقازاده چیزی ندارد که دفاع کند. «فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِیَدِه‏» دست خود را دراز کرد. شمشیر وقتی اصابت کرد و صدای شکستن استخوان که آمد «فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْد» به پوست که آویزان شد یاد چیزی افتاد، یک داغی در دل او بود، می‌خواست یاد پدر خود را زنده کند «فَنَادَى الْغُلَامُ یَا أُمَّاه» یاد چه افتاد؟ شاید یاد آن روزی افتاد که داشتند امیر المؤمنین را با طناب می‌کشیدند و به مسجد می‌بردند. شمشیر روی سر او کشیده بودند، مادر سادات از پشت در با آن حال بیرون آمد، گفت علی را کجا بردند، با آن حال دوید و کمربند امیر المؤمنین را گرفت. هر چه زور زدند دیدند جدا نمی‌شود اشاره کرد قفنذ…


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴]– الأمالی( للصدوق)، النص، ص ۱۳۷٫

[۵]– إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج ‏۱، ص ۱۲۰٫

[۶]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۲، ص ۲۷۳٫

[۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۵، ص ۲۲٫

[۸]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۲۰۶٫

[۹]– مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ‏۲، ص ۵۸۳٫

[۱۰]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۲۳۵٫

[۱۱]– سوره‌ی مریم، آیه ۳۹٫

[۱۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏ ۲، ص ۵۹۷٫

[۱۳]– سوره‌ی انسان، آیه ۸٫

[۱۴]– سوره‌ی نساء، آیات ۱۱ و ۱۷۶٫

[۱۵]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۲۳۵٫

[۱۶]– مناقب الأسد الغالب علیّ بن ابی طالب، باب بسم الله الرّحمن الرّحیم، ج ۱، ص ۱۹٫

[۱۷]– سوره‌ی فتح، آیه ۲۹٫

[۱۸]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۵۰، ص ۲۱۱٫

[۱۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۸، ص ۳۲۰٫

[۲۰]– الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ‏۲، ص ۱۱۰٫

[۲۱]– اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص ۱۲۰٫

[۲۲]– همان، ص ۱۲۴٫

[۲۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۸، ص ۳۱۹٫

[۲۴]– اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص ۱۳۳٫

[۲۵]– همان، ص ۱۲۲٫