سخنرانی را ببینید، قَامَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ الْکِنْدِیُّ لَیْلَهَ الْهَرِیرِ فِی أَصْحَابِهِ مِنْ کِنْدَهَ فَقَالَ الحمد لله أحمده و أستعینه شُکرِ خدا و فقط از خدا یاری می خواهم، و أومن به به او ایمان می آورم، و أتوکل علیه به او توکل می کنم، و أستنصره از او یاری می خواهم، و أستغفره و أستخیره طلب مغفرت می کنم و از خدا می خواهم برای ما خیر رقم بزند، و أستهدیه از او طلبِ هدایت می کنم، یعنی با بحث های توحیدی شروع کرد، بعد از آن گفت: قد رأیتم یا معشر المسلمین ای مسلمین، ما قد کان فی یومکم هذا الماضی دیدید که دیشب چه شد؟ یکی برادرش، یکی دامادش، یکی پدرش، یکی سه فرزندش، و ما قد فنی فیه من العرب دیدید عرب در حالِ فنا شدن است؟ موضوع را به جای حق و باطل به سمتِ عرب برد، هم شامی ها عرب هستند و هم این ها، نقطه ی اشتراک است، فو الله لقد بلغت من السن ما شاء الله أن أبلغ آقا بخدا سنِّ من گذشته است، من پیرمرد شده ام، من برای حفظ جان خودم نمی گویم، فما رأیت مثل هذا الیوم قط من در طولِ عمرم مانند همچنین روزی را ندیده ام، این همه کشته در یک روز، ألا فلیبلغ الشاهد الغائب (پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در غدیر اینگونه فرمودند)، شاهدان به غایبان بگویند که من بعنوانِ بزرگترِ قبیله خیرخواهی کردم، می خواهم سایه ی جنگ را از روی سرتان بردارم، اینطوری که شما با هم می جنگید چیزی از شما باقی نمی ماند، أنا إن نحن تواقفنا غدا إنه لفناء العرب یک روز دیگر این جنگ ادامه پیدا کند، نسلِ عرب منقرض می شود، ببینید، شما وقتی حق و باطل را بردارید و به جای آن عرب را بگذارید، شامی ها هم که بمیرند لفناء العرب می شود، و ضیعه الحرمات حُرمتِ بینِ ما، ما قبلاً به شام می رفتیم حرمتی داشتیم، بزرگ قبیله بودیم، حالا در حالِ کشتار بینِ خودمان هستیم، حرمت ها از بین رفت، أما و الله ما أقول هذه المقاله جزعا من الحتف من از اینکه خودم بمیرم نمی ترسم، و لکنی رجل مسن من پیرمرد شدم، دلم برای شما جوان ها می سوزد، چه کسی می خواهد این خون ها را جواب دهد، حالا ببینید، این ها همینطوری خسته بودند و دیگر حالِ جنگیدن با یکدیگر را نداشتند، منتظر هستند که کسی بیاید و این جنگ را جمع کند، لذا این مطالب در دلِ آن ها می نشیند، همه دنبالِ بهانه هستند که طوری جنگ را تمام کنند، خسته اند، بعد در ادامه گفت: أخاف على النساء و الذراری غدا إذا فنینا این زن های بیوه و بچه های یتیم را چه کسی می خواهد جمع کند؟ این هایی که روی زمین افتاده اند، کس و کاری نداشتند؟ اللهم إنک تعلم أنی قد نظرت لقومی و لأهل دینی فلم آل خدایا من آن دوراندیشی و تدبیری که برای قومِ خود باید انجام می دادم و آن ها را از جنگ دور کنم، انجام دادم، من کم کاری نکردم، وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ بعد ملعون گفت: و الرأی یخطئ و یصیب علی بن ابیطالب برای رأی که ممکن است اشتباه هم کرده باشد، رفته است با معاویه بجنگد، هفتاد هزار کشته گذاشته است، حالا آمدیم و اشتباه کرده بود، شما برای نظرِ یک نفر، این همه انسان به کشتن داده اید؟ أقول قولی هذا من حرفم را زدم، خاطرتان باشد که بعداً نگویید که بزرگترِ عاقل نداشته اید، و أستغفر الله العظیم لی و لکم. 

 

این اتفاق که افتاد، جاسوس های معاویه نزدیکِ اشعث بودند، البته اشعث قبلاً هم با معاویه نامه نگاری داشت، ولی ولو اینکه جاسوسی نکرده باشد، اینجا کارِ خودش را انجام داده است، در گزارشِ دیگری است که گفت به کتابِ خدا برگردید، یعنی گِرا می دهد. صعصعه بن صوحان می گوید: فانطلقت عیون معاویه إلیه بخطبه الأشعث جاسوسان سریع به معاویه گفتند اشعث اینطوری گفته است، معاویه گفت: فقال: أصاب و رب الکعبه بخدای کعبه درست گفته است، لئن نحن التقینا غدا لتمیلن الروم على ذرارینا و نسائنا بحث ترس از جنگ، اگر ما یک روزِ دیگر این جنگ را ادامه دهیم، رومیان می آیند و زنان و ناموسِ ما را به غارت می گیرد، باز هم بحث های قبیله ای، و لتمیلن أهل فارس على نساء أهل العراق و ذراریهم زن و بچه ی ما را رومی ها می برند، زن و بچه ی عراقی ها را ایرانیان و إنما یبصر هذا ذوو الأحلام دوراندیشان و اهلِ تدبیر تشخیص می دهند که باید مقابلِ این جنگ را بگیرند، خوب معاویه در حالِ شکست خوردن است، دو ساعت مانده که شکست بخورد، کارِ او تمام است، گفت: اربطوا المصاحف على أطراف القنا قرآن ها را به نیزه کنید، پانصد قرآن با خودشان آورده بودند، آن ها را به نیزه کردند. همه ی آنها آن جایی بود که حضرت فرمود: لَمْ یَزَلْ أَمْرِی مَعَکُمْ عَلَى مَا أُحِبُّ حَتَّى نَهِکَتْکُمُ الْحَرْبُ تا جنگ شما را خسته کرد، بعد فرمودند: دشمن شما بیشتر خسته شده بود، بیشتر تلفات داده بود، شما پایمردی نکردید و کم آوردید، که حالا عرض می کنم فاجعه ی عظما رُخ داد.